74/06/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 90 الی93
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمْرُ وَالمَيْسِرُ وَالأَنْصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ (۹۰) ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ فِي الخَمْرِ وَالمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ (۹۱) ﴿وَأَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِن تَوَلِّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَي رَسُولِنَا البَلاَغُ المُبِينُ﴾ (۹۲) ﴿لَيْسَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيَما طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللّهُ يُحِبُّ المُحْسِنِينَ﴾ (۹۳)
واجب الاجتناب بودن خمر و ميسر
مطالب ديگري كه مربوط به آيهٴ حرمت خمر است اين است كه ذات اقدس الهي از اين امور چهارگانه به عنوان رجس تعبير كرد و فرمود كه خمر و ميسر و انصاب و ازلام رجساند. در بعضي از آيات ديگر هم فرمود: ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ اْلأَوْثانِ﴾[1] ؛ منتها آن ﴿مِنَ الأَوْثَانِ﴾ خصوصيتي ندارد و هر چه رجس است واجب الاجتناب است، بنابراين خمر و ميسر هم واجب الاجتناباند. گذشته از اين كه امر ﴿فَاجْتَنِبُوهُ﴾ بعداً آمده تعبير به رجس به ضميمهٴ آيهاي كه دارد ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ اْلأَوْثانِ﴾، براي تثبيت حرمت كافي است.
نهي از شي از طرف خدا به خاطر اهميت آن
مطلب ديگر آن است كه گاهي ذات اقدس الهي از شيئي نهي ميكند كه آن كار را نكنيد، گاهي براي اهميت مطلب ميگويد كه نزديك فلان شيء نرويد: ﴿لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ﴾[2] ، ﴿وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً﴾[3] ؛ گاهي به صورت امر به اجتناب است و گاهي به صورت نهي از قُرب است. اين فاجتنبوا همان تأثيري را دارد كه نهي از قُرب آن اثر را دارد؛ گاهي ميگويد دور باش و گاهي ميگويد نزديك نشو، پس ﴿لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ﴾ نهي از نزديك شدن است و فاجتنبوا امر به دور شدن است كه هر دوي اينها قويتر از نهيِ از اصل عمل است. يك وقت است كه ميفرمايد: «لا تاكلوا مال اليتيم» كه اين نهي از اكل و تصرف است و يك وقت از اين قويتر است و ميفرمايد: ﴿لاَ تَقْرَبُوا مَالَ اليَتِيمِ﴾. دربارهٴ شرب خمر يك وقت است كه دستور ديني اين است كه «لا تَشرَبِ الخَمر»[4] و يك وقت اين است كه «فاجتنبه»؛ نزديك او نشو و دور باش؛ خواه بگويد نزديك نباش و خواه بگويد دور باش، اين دلالتش بر حرمت شديدتر است از آن است كه نهي كند از شُربش.
ناتمام بودن تدريج در برخي تفاسير
مطلب ديگر آن است كه تدريجي كه احياناً در بعضي از كتابها آمده؛ مثل المنار و مانند آن و بعد مورد قبول بعضيها قرار گرفت ناتمام است، چه اينكه قرآن كريم كه سخن خداست هرگز نميآيد چيزي كه رجس است و تمام آثار سوء بر او بار است را در يك جا سودمند معرفي كنند منتها سودش كم و بعد بگويد كه اين رجس است. تدريج در بيان اين است كه اوّل نگويد و بعد بگويد، نه اينكه اوّل بگويد خوب است و بعد بگويد بد است؛ مثل اينكه بسياري از اين احكام فقهي در مكه نازل نشده بود؛ صوم در مكه نازل نشده، خمس در مكه نازل نشده، حج و جهاد در مكه نازل نشده است با اينكه «بُنِيَ الاسلامُ علي خَمس»[5] كه اينها جزء مباني اسلاماند نه اينكه در مكه چيزي نازل بشود و دلالت بكند بر اينكه اينها واجب نيست و بعد در مدينه آيهاي نازل بشود و دلالت بكند بر اينكه واجب است، اينطور راه تدريج نيست.
گاهي گفته ميشود ذات اقدس الهي در سورهٴ «نحل» كه سورهٴ مكي است از شراب به عنوان يكي از منافع ياد كرده است كه آيهٴ سورهٴ «بقره» كه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾[6] اين نحوِ منفعت را قرآن مثلاً امضا كرده، چه اينكه آيه سورهٴ مباركهٴ «نحل» ناظر به اين است: ﴿وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخيلِ وَ اْلأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا إِنَّ في ذلِكَ َلآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾[7] ؛ فرمود كه از ميوههاي درخت خرما و همچنين انگور شراب ميگيريد و رزق حَسَن هم بهرهٴ شما خواهد شد، آن منافع ديگر مثلاً رُبّي كه ميگيريد و فوائد ديگري كه دارد رزق حَسَن است و سكر و شراب هم كه سُكر آور است را هم از اين خرما و كشمش و انگور ميگيريد كه آيهٴ 67 سورهٴ «نحل» يك تعبير نرمي از شراب در آن شده است كه فرمود: شما از خرما و انگور شراب ميگيريد و بعد كم كم در آيات بعد بيان كرد كه گرچه اين منفعت است ولي ضررش بيشتر است.
در حالي كه آيهٴ 67 سورهٴ «نحل» اصلاً ناظر به حكم نيست، ناظر به بد و خوب نيست و ناظر به حلال و حرام نيست، بلكه ناظر به سير تكويني قضيه است، چون اين آيات سورهٴ «نحل» در مكه نازل شد و سوري كه در مكه نازل ميشد ناظر به اصول دين بود و فروع دين كمتر در آنها مطرح بود، مخصوصاً اين بخش از آيات سورهٴ «نحل» كه دارد قدرت توحيدي خدا را تبيين ميكند؛ خدايي كه براي شما زمين خلق كرد، خدايي كه انعام خلق كرد، خدايي كه ميوهها را براي شما خلق كرد و بهره ميبريد، آنچه كه كار شماست را بتها كه براي شما نكردند، حالا اين كار چه حلال چه حرام بعداً بايد مشخص بشود! فرمود كه اين كارها را كه بتها براي شما نكردند، اين كارها را خدا انجام داده است؛ يعني اگر درخت خرما يا درخت انگور است كه شما بهرههاي گوناگون ميبريد و شراب درست ميكنيد يا رُبّ درست ميكنيد يا استفادههاي ديگر ميبريد اين را كه بتها براي شما انجام ندادهاند، اين را خدا انجام داده، پس خدا را بايد عبادت كنيد.
در آيات سوره مكي سخن از حليت و حرمت و حلال و حرام بودن و امثال ذلك نيست؛ گذشته از اين كه تلويحاً هم فرموده است كه سَكَر رزق غير حَسَن است، براي اينكه تفصيل چون قاطع شركت است اين چنين فرمود: ﴿تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا﴾؛ يعني آن رُبّي كه ميگيريد و بهرههايي ديگري كه از انگور و خرما ميبريد رزق حَسَن است و سَكَر ديگر رزق حَسَن نيست، البته احتمال اينكه سَكَر به معناي شراب نباشد مست، چه اينكه در لغت حبشيها سَكَر به معناي سركه است نه به معناي شراب؛ ولي اگر به اين معناي رايج حجازيها باشد سَكَر گفتن دليل آن نيست كه آن آيه به زبان نرم سخن گفته است، چه اينكه در اوايل همين سورهٴ مباركهٴ «نحل» انواع و اقسام بهرههايي كه از دامداري ميبرند را ذكر فرمود: ﴿وَ اْلأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ ٭ وَ لَكُمْ فيها جَمالٌ حينَ تُريحُونَ وَ حينَ تَسْرَحُونَ ٭ وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغيهِ إِلاّ بِشِقِّ اْلأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ ٭ وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَميرَ لِتَرْكَبُوها وَ زينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ﴾[8] .
بيان سرّ آفرينش دريا
باز به دنبال همين در همان سورهٴ «نحل» آيهٴ 12 فرمود: ﴿وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ﴾ و بعد به جريان بحر ميرسد در آيهٴ 14: ﴿وَ هُوَ الَّذي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها﴾ كه ماهيهاي فلس دار و غير فلس دار را استفاده ميكردند و اين آيه در صدد آن نيست كه اين ماهي هايي كه شما ميخوريد همهاش حلال است تا ما بعد بگوييم كه آيه بعداً تخصيص خورده و ماهي هاي غير فلس دار حرام است و فلس دار حلال است. اين آيه در صدد آن است كه دريا و منافع دريا را خدا آفريد و صحرا و بركات صحرا را خدا آفريد و از بتها كاري ساخته نيست، سياق و لسان آيه اين است نه اينكه ﴿تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا﴾[9] يك لسان نرمي است دربارهٴ شراب. منظور است كه آنچه كه در دست شماست محصولات دريايي يا صحرايي فيض خداست، چه اين كه آهن را نازل كرده است مخلوق خداست؛ حالا يك وقت از اين آهن استفادهٴ حرام ميكند يا يك وقت استفاده حلال ميكند آن يك چيز ديگري است، غرض آهن را بتها نيافريدند خدا آفريده است.
رجس عامل قطعي ارتباط با خدا
مطلب ديگر آن است كه در بسياري از موارد اين كلمهٴ افعل، افعلِ تعييني است نه افعل تفضيلي؛ يعني در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه آمد: ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾[10] معنايش اين نيست كه نفع اينها كبير است منتها اثم اكبر است، اصلاً قرآن اين نفع را امضا نكرده است. چيزي كه سراسر رجس است؛ هم رابطهٴ انسان را با خدا قطع ميكند و هم رابطه انسان را با خلق خدا قطع ميكند و نه فايده ديني دارد و نه فايده دنيايي، چنين چيزي نفعي ندارد تا ما بگوييم نفع دارد منتها ضررش بيش از نفع است، اصلاً نفع ندارد.
مشابه اين تعبير در سورهٴ مباركهٴ «حج» آمده است. شما در بسياري از آياتي كه راجع به تحريم وثنيت و صنميت و بت پرستي است مستحضريد كه خدا فرمود: اين بتها هيچ كارهاند و نميتوانند مگس سَرِ خودشان را بپرانند[11] ؛ كسي كه نميتواند خودش را از يك مگس ضعيف حفظ كند سودي هم به حال شما ندارد، مع ذلك در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيهٴ 12 و 13 اين چنين فرمود: ﴿يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعيدُ ٭ يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ﴾، با اينكه قرينهٴ منفصله اين است كه از بت هيچ كار ساخته نيست و آن نميتواند مگس را از خود دفع كند چه رسد به اينكه به حال شما نافع باشد! به قرينهٴ متصله هم يعني آيهٴ 12 سوره ٴ«حج» اين است كه اينها غير خدا را ميخوانند كه غير خدا نه تقرب به آن سودمند است و نه تجنّب از آن زيان بار؛ نه پرستش آنها بركت دارد و نه ترك و رجم اينها زيان بار است، مع ذلك در آيهٴ 13 فرمود: ﴿يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ﴾ آيا اين اقرب، اقربِ تفضيلي است؟ يعني نفعش قريب است و ضَرّش اقرب يا اصلاً نفع ندارد؟ اين چنين نيست كه معبودهاي غير اله نفع داشته باشند و نفعشان قريب باشد منتها ضررشان اقرب! اين چنين نيست. در غالب اين موارد اين افعل، افعلِ تعييني است نه تفضيلي.
سياق آيات با هم نازل نشد، بلكه اينها را با هم نوشتند؛ يك وقت است كه نظير آن چهار ـ پنج آيه كه اينجا ميخوانيم نشان ميدهد كه با گذشته و آينده رابطه ندارد و با هم نازل شده است. يك وقت است كه اينها را وَرّاقان و كاتبان با هم نوشتند كه گاهي فاصله يك سال است، گاهي فاصله دو سال است و گاهي فاصله دو ماه است و با هم نازل نشدند.
تبيين معناي «يدعوا» در آيه
﴿يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ﴾[12] فرق گذاشته كه در آنها ﴿يَعْبُد﴾ بود و در اينجا ﴿يَدْعُوا﴾ است؛ فرمود: ﴿يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ و آنجا دارد: ﴿مِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّهَ﴾ پيداست كه دو مطلب است. برخيها هستند كه مسلمان صوري و شناسنامهاياند و خدا را ميپرستند اما زباني: ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّهَ عَليٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَليٰ وَجْهِهِ﴾[13] ؛ اما يك عدهاي ﴿يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّه﴾ هستند و همانها اگر هستند ﴿مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ هستند.
بنابراين اگر همانها هستند آنجايي كه غير خدا را ميخواهند دو مطلب است: يكي اينكه غير خدا ﴿لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ﴾[14] و يكي اينكه غير خدا ﴿ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ﴾[15] . همين جايي كه غير خداست و ﴿لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ﴾ است مع ذلك ﴿ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ﴾ است، آيا اقرب، اقربِ تفضيلي است يا تعييني؟ اگر غير خدا هيچ كاره است و «لا يَملكُ لنفسه نَفعاً و لا ضَرّاً»[16] فضلاً از غير، چگونه ضَرّش اقرب از نفع است؟ در اينگونه از موارد نشان ميدهد كه اقرب افعلِ تعييني است نه تفضيلي. در آيهٴ قبل فرمود كه اينها بي خاصيت است (يك)، بعد فرمود كه نه تنها بي خاصيت است سرگرمي به اينها ضرر دار و زيان بار است.
تبيين اقرب تعييني در آيه
يك وقت انسان كار بيخاصيت ميكند كه ميشود مباح و يك وقت است كه عبادتِ يك معبود بي خاصيت زيان بار است. آيهٴ 12 سورهٴ «حج» ميگويد كه اين بتها هيچ كارهاند؛ نه تقرب به آنها سودمند است و نه اجتناب از آنها زيان بار، بعد ميگويد كه پرستش اينها ضرر دارد و ضررش نزديكتر از نفع است. ضررش كه نزديكتر از نفع است آيا اين اقرب افعل تفضيلي است يعني نفع اينها قريب است و نفع عبادت قريب است ولي ضرر عبادت اقرب يا اينكه اين ضررِ محض است؟ همانطوري كه در ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾[17] كه با بودن طبقه اوّل اصلاً به طبقه دوم و سوم ارث نميرسد يا ﴿أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدّي إِلاّ أَنْ يُهْدي﴾[18] ؛ كسي كه دعوت به حق ميكند در مقابلِ ديگري، او اصلاً نبايد پيروي بشود و اين يكي احق است احق تعييني نه تفضيلي، در اينگونه از موارد هم اينگونه است.
بنابراين اگر مسئلهٴ ميگساري و قمار بازي در كنار بت پرستي قرار گرفت و بتها نه ضارّند و نه نافع، بلكه ضرر اينها اقرب از نفع اينهاست و اين اقرب هم اقرب تعييني است نه تفضيلي، دربارهٴ ميگساري و قمار بازي هم اينگونه است، براي اينكه قمار بازي را فرمود كه اين رجس است و عمل شيطان است و تمام ضرر هم از آنجا است، براي اينكه رابطه انساني را به هم ميزند و ارتباط با خدا را قطع ميكند. آن وقت چنين چيزي كه نميتواند نافع باشد تا بعد در سوره ٴ«بقره» اين چنين گفته بشود كه ﴿وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾[19] .
نفع مادي به خيال آنها بود نه نفع مادي كه قرآن امضا بكند؛ نفع مادي كه قرآن امضاء بكند از محلَّلات است؛ يعني غذا خوردن، نوشيدن و پوشيدن كاري حلالي است كه قرآن اين را نفع ميداند و امضا ميكند؛ اما اگر كسي يك شبه با قمار بازي چيزي را مالك بشود را اصلاً امضاء نميكند و ميگويد اكل مال به باطل است. قمار چه سودي دارد؟ آنكه باخت مال باخته است و غمگين است؛ هم اندوه دروني دارد و هم دستش خالي است، آن برنده هم كه اكل مال باطل پيدا كرده، قرآن كجايش را امضاء كرده تا ما بگوييم نفع دارد منتها اثمش بيش از نفع است؟ اگر ﴿وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾[20] است و اگر اينها سُحتاند و اگر اينها نارند آن وقت نفعش كجاست؟
بنابراين اينكه فرمود: ﴿إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾ يعني «اثمهما اكبر من نفعهما الذي زعمتموه»، آن نفعي كه شما ميپنداريد؛ مثل اينكه طبيبي به يك جوان معتاد بگويد كه ضرر هروئين بيشتر از آن نفع آن است، مگر هروئين نفع دارد سَمّ يك نفع كاذب دارد و مسيرش مسير هلاكت است، اين چنين نيست كه نفع داشته باشد منتها ضرر هروئين بيشتر از نفعش باشد، اين چيزي كه مهلك است كه نافع نيست. پس چيزي را كه دين باطل ميداند صريحاً اصلاً نفع ندارد و ناگزير آن افعل ميشود افعل تعييني نه افعل تفضيلي.
منافع به زعم مردم است نه اينكه منافع الهي دارد؛ يك وقت است كه جريان بهره برداري از پشم و مو و كُرك دامها است كه در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَ اْلأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ﴾[21] كه اين منافع معقول و مشروع است؛ اما چيزي كه رجس است و اكل مال به باطل است و جز ضرر چيزي ندارد كه قرآن آن را منفعت نميداند. پس اگر منفعت بداند يعني منفعت به گمان شما است نه اينكه واقعاً منفعت است. نه آن تعبير منفعت بايد انسان را مغرور بكند، نه آن ماده و نه اين هيئت افعل. نه هيئت افعلِ ﴿إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾[22] بايد راه زن باشد، براي اينكه مشابهش در ﴿ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ﴾[23] در مسئلهٴ دعوت غير خدا آمد و نه آن مادهٴ منافع، براي اينكه چيزي كه اكل مال به باطل است قرآن آن را اصلاً منفعت نميداند و چيزي كه رجس است خدا آن را منفعت نميداند و ناگزير ميشود چيزي را كه شما به گمان خودتان منفعت ميپنداريد.
بيان حکم تکليفي افراد شارب خمر و قمارباز قبل از نزول آيات حرمت
مطلب بعدي آن است كه عدهاي از رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ـ حالا يا مسئله دار بودند يا واقعاً دلسوزانه سؤال كردند ـ گفتند كه اگر اين رجس است و عمل شيطان است گروهي قبل از ما و قبل از اينكه آيات نازل بشود مبتلا بودند و شراب ميخوردند يا از مال قمار استفاده ميكردند، حكم چيست؟ اين آيه نازل شد كه ﴿لَيْسَ عَلَيٰ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا﴾[24] ؛ يعني اين قانون عطف بر گذشته نميشود، آنها قبلاً مؤمن بودند و اگر مؤمن بودند، متقي بودند و مشكلي از جهات ديگر نداشتند از جهت شرب خمر و قمار مشكلي ندارند، چون قبلاً حرام نشده بود و مشمول عفو الهياند. اين تعبير عفو در خيلي از موارد است؛ دربارهٴ ربا كه در هر صورت حرب با خداست: ﴿فأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[25] ، مع ذلك فرمودند كه ربا خواراني كه قبل از آمدنِ حكم خدا مبتلا به ربا خواري بودند حرجي بر آنها نيست به شرطي كه بعد از نزول آيه و نهي الهي اينها نهي پذير باشند، گذشتهها را خدا كاري ندارد و عفو ميكند: ﴿مَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهيٰ فَلَهُ ما سَلَفَ﴾[26] ، آنگاه در مسايل وضعي هم ﴿فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ﴾[27] كه بايد اصل سرمايه برگردد نه بيش از آن و نه كم از آن.
مشابهاش در بحثهاي نكاح آمده و در جمع بين اختين آمده: ﴿وَأَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ اْلأُخْتَيْنِ إِلاّ ما قَدْ سَلَفَ﴾[28] كه اين ﴿إِلاّ ما قَدْ سَلَفَ﴾ نشانهٴ آن است كه كساني كه قبل از نزول اين آيه مبتلا بودند حرجي بر آنها نيست و شما براي آنها دلسوزي نكنيد يا نگوييد كه پس آنها چه؟ مشابه اينها در سورهٴ مباركهٴ «بقره» در جريان قبله هم آمده بود كه بعد از اين كه حكم قبله به طرف بيت المقدس رسيده است، آيهٴ 143 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است كه ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَيٰ النّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدًا وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي كُنْتَ عَلَيْها إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَليٰ عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبيرَةً إِلاّ عَلَيٰ الَّذينَ هَدَى اللّهُ﴾ و بعد فرمود: ﴿وَ ما كانَ اللّهُ لِيُضيعَ إيمانَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَءُوفٌ رَحيمٌ﴾؛ بعد از اينكه حكم قبله از كعبه به بيتالمقدس برگشت عدهاي گفتند آنها كه قبلاً نماز ميخواندند و مُردند چه؟ يا عبادتهاي قبلي ما چه شد؟ فرمود كه خدا ايمان شما را ضايع نميكند؛ قبلاً به دستور خدا به طرف كعبه نماز ميخوانديد مقبول است و الآن بايد به طرف بيت المقدس نماز بخوانيد.
بنابراين احكام و آيات شبيه اين آيهٴ محل بحث زياد است كه حكم شامل گذشته نميشود؛ اگر اين افراد نسبت به گذشته مشكل بي ايماني يا ضعف ايمان يا مشكل بي تقوايي نداشتند از اين جهت محذوري نيست، چون اين حكم را قرآن كريم مكرّر و شايد به بيش از ده عنوان اين را تثبيت كرده است؛ از آن إنّما شروع كرده تا به آيهٴ 92 كه فرمود: ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا﴾؛ هم امر به اطاعت كرده است و هم نهي از مخالفت كرده است كه همه اينها ارشاد است. ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ﴾ ارشاد است به همان حكم قبلي و نهي از بر حذر داشتن از مخالفت هم ارشاد است به حكم قبلي: ﴿فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ﴾؛ اگر رو بر گردانديد كه تحديد ميكند، ﴿فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَي رَسُولِنَا البَلاَغُ المُبِينُ﴾؛ پيامبر ما كار خودش را كرده و از آن به بعد تصميم گيري به عهده خداست.
در چنين فضايي كه با امرهاي مكرر و با نهيهاي مكرر و با تبيين و تعليل هاي دقيق آنها رفتند يا دلسوزي بكنند يا مسئله دار بودند و گفتند كه اگر هست پس آنهايي كه مثلاً قبلاً اين كار را ميكردند حتي در جنگها هم شهيد شدند چه؟ ميفرمايد: ﴿لَيْسَ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فيما طَعِمُوا﴾؛ در صورتي كه آنها قبل از مرگشان مؤمن و با تقوا بودند و مشكلي نداشتند از اين جهت محذوري نيست.
بياني ديگر درباره شأن نزول آيه
در شأن نزول اين آيه مطلب ديگري هم است و آن اين است كه عدهاي تقريباً رهبانيت را بر خود تحميل كردند و پرهيز از لذتها را بر خود تحميل كردند؛ نظير عثمان بن مظعون و مانند آن كه از غذاي خوب، از لباس خوب و از مسكن خوب پرهيز ميكردند. آيه نازل شد كه ﴿لَيْسَ عَلَيٰ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا﴾[29] ؛ ولي سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) همان نقل اوّل را كه عده زيادي از مفسران آن را به عنوان شأن نزول ذكر كردند تقويت ميكند[30] و آن آيهاي كه رهبانيتِ تحميلي را ابطال ميكند بحث قبلي بود كه ﴿لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ﴾[31] كه آن آيه در جاي خود است يا ﴿مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾[32] هم در موطن خودش است.
اينها كه مؤمن بودند، قبل از اين مسيحي نبودند يا قبل از اين كليمي نبودند، بلكه اينها أمّيين بودند و در اصطلاح قرآن امّي در قبال اهل كتاب است. اينها كه قبلاً مسيحي نبودند و اگر مسيحي بودند يا كليمي بودند بايد طبق دين خودشان عمل ميكردند. گرچه متاسفانه الآن مسيحيت اين را تحليل ميكند و ميگويد كه در دين ما اصلاً حلال است ـ معاذ الله ـ ؛ ولي اينها كه امّي بودند در مقابل اهل كتاب و مشرك بودند در مقابل اهل كتاب حكم تكليفي نداشتند. حتي قبل از سورهٴ مباركهٴ «بقره» و بعد از نازل شدن سوره «اعراف» اگر كسي صغرا را تطبيق كرده بود و از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) شنيده بود و تعبير اثم بر شراب شده بود، بعد حجت بر او تمام بود، چون در سورهٴ «اعراف» كه در مكه نازل شد فرمود كه هر چه كه اثم بر او صادق است محرَّم است[33] . اگر حجت بر كسي تمام شده بود و از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) شنيده بود كه اين اثم است، يقيناً حرام است و اين را هم ميدانستند كه هر چه كه مصداق اِثم است حرام است؛ منتها بيان صغرا در سورهٴ مباركهٴ «بقره» به صورت صريح آمده است كه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾[34] .
ايشان ميفرمايند كه قبل از سورهٴ «بقره» خمر حرام شده بود؛ منتها اينها راهي براي اثبات اثم نداشتند.
با نازل شدن سوره مباركهٴ «بقره» كه خمر مصداق اثم نبود؛ منتها اينها راهي براي اثبات نداشتند. در سورهٴ «اعراف» كه در مكه نازل شده است فرمود كه خداوند هر چه كه مصداق اثم است حرام كرده[35] و خمر هم كه اثم است، اين بعداً كه اثم نشده بلكه بعداً اثبات شده نه اينكه بعداً ثابت شده باشد، ثبوتش كه قبل بود. اگر براي كسي قبلاً ثابت شده بود و از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) شنيده بود كه اين هم اثم است، حرمت براي او تثبيت شده است.
بياني از مرحوم سيد مرتضي (رضوان الله عليه) است كه ميفرمايد: مفسرين يك تلاش غير سودمندي دارند و يك غفلتي كه بايد دربارهٴ آن مغفول عنه كار ميكردند و نكردند. آن تلاش غير سودمند اين است كه زحمتهاي زيادي كشيدند تا اين تكرار را توجيه كنند كه فرمود: ﴿جُناحٌ فيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا﴾ كه اين تقوا سه بار تكرار شد با سه خاصيت: دربارهٴ اوّل تقوا است و ايمان است و عمل صالح، صالحات هم كه جمع محلاّ به الف و لام است يعني بايد همه كارهاي خير را انجام دهد. بار دوم تقوا است و ايمان و ديگر عمل صالحات نيست. بار سوم تقوا است و ديگر ايمان نيست منتها احسان است، حالا احسان يعني احسان به غير كه متعدي است يا احسان يعني انجام فعل حَسَن؟ يك بحث مبسوطي در اين زمينه دارند تا فايده تكرار را تشريح كنند.
آن مطلبي كه مغفول عنه است اين است كه اگر چيزي حلال است و اگر چيزي مباح است، اگر كسي مباح را مرتكب بود چه مسلمان و چه غير مسلمان، چه متقي و چه غير متقي، اين شرط دخيل نيست. اگر خمر قبلاً حرام نبود چه انسان متقي باشد و چه انسان متقي نباشد يك كار حلالي را انجام داده است[36] . اين را بايد حل كرد. پاسخش همان است كه اشاره شد چون آنها از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال كردند كه كساني كه قبلاً به خمر و ميسر مبتلا بودند آيا الآن عذاب ميبينند يا نه؟ آيه نازل شد اگر مشكلي از راه ديگر نداشته باشند از اين جهت مشكلي ندارند[37] ، چون قبلاً حرام نشده بود كه آيه ناظر به اين است، پس اين شرط به جاست.
تكرار هم ناظر به درجات تقوا ميتواند باشد و ناظر به تداوم تقوا ميتواند باشد و همان پاسخي كه در خيلي از موارد است كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا﴾[38] است، يا اينجا كه دارد: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ﴾: يعني اگر مؤمنيد ديگر بت پرست نباشيد كه خطاب به مؤمنين است. اين اوامر مكرر يا قيود مكرر يا ناظر به تفاوت مراتب است، يا ناظر به تداوم حالات است، يا ناظر به اجمال و تفصيل است و يا ناظر به حال و ملكه است و به هر تقدير اين بيان و مشابه اين در قرآن زياد است و قائن داخلي هم احياناً تأييد ميكند.
ديدگاه فريقين در تبيين معناي احسان در حديث رسول خدا(صلّيٰ الله عليه و آله و سلّم)
بار اوّل تقوا است و ايمان است و عمل صالح، وقتي اين تثبيت شد و عمل صالح ملكه شد و ديگر نيازي به گفتن نيست تقوا است و ايمان كه ايمان بايد در تقوا ملكه بشود. اگر ايمان در تقوا ملكه شد آنگاه احسان مطرح است و احسان يا ناظر به آن حديث شريف است كه از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه فريقين نقل كردند و يا برخيها خيال كردند كه اين احسان، احسانِ متعدي است يعني احسان به غير، در حالي كه صحبت از احسان به غير نيست.
احسان يعني كار حَسَن كردن و كار حَسَن كردن شايد ناظر به همان حديثي باشد كه از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه فرمود: احسان «أن تَعبُدَ الله كأنَّك تَراه فإن لم تَكُن تَراه فإنه يَراك»[39] ؛ مقام احسان آن است كه انسان طوري خدا را عبادت بكند كه گويا ميبيند كه مقام كأنّ است نه مقام أنّ. مقام أنّ همان است كه حضرت امير(سلام الله عليه) در جواب ذِعلَب فرمود: «ما كنتُ اعبدُ ربّاً لَم اَرَهُ»[40] كه مقام أن و إن است نه كأنّ. اين مقام كَأنّ همان است كه در خطبهٴ همّام آمده كه «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»[41] . شايد احسان ناظر به آن حديث باشد، بنابراين نميشود گفت كه اين احسان متعدي است و ارتباط با غير را تأمين ميكند. عمده همان سؤال مرحوم سيد مرتضي است كه با آن وضع پاسخ داده ميشود.
«و الحمد لله رب العالمين»