درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

74/06/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 90 الی93

 

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمْرُ وَالمَيْسِرُ وَالأَنْصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ (۹۰) ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ فِي الخَمْرِ وَالمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ (۹۱) ﴿وَأَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِن تَوَلِّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَي رَسُولِنَا البَلاَغُ المُبِينُ﴾ (۹۲) ﴿لَيْسَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيَما طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللّهُ يُحِبُّ المُحْسِنِينَ﴾ (۹۳)

عدم خطاب اختصاصي آيه به مؤمنين

اين چهار آيه كه از آيهٴ 90 سورهٴ مباركه <مائده> شروع مي‌شود تا 93 دربارهٴ خمر و متعلقات خمر است و همچنين دربارهٴ قمار و پرستش اصنام يا بازي كردن به ابزار قماري ديگر نظير ازلام است؛ فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ که خطاب به مؤمنين است و خطاب به مؤمنين معنايش اين نيست كه حرمت خمر و ميسر و مانند آن مخصوص اهل ايمان است، بلكه براي آن است كه مؤمنين‌اند كه از اين خطابها بهره مي‌برند؛ نظير اينكه مي‌فرمايد: موعظه ﴿للمتقين﴾[1] است يا ﴿هُدًي لِلْمُتَّقينَ﴾[2] و با اينكه قرآن ﴿هُدًي لِلنّاسِ﴾[3] است معذلك فرمود: ﴿هُدًي لِلْمُتَّقينَ﴾، چون متقيان بهره مي‌برند. اينجا هم با اينكه قرآن ﴿هُدًي لِلنّاسِ﴾ است معذلك مؤمنين مخاطب‌اند، پس خطاب به مؤمنين نشانه اختصاص، بلکه چون آنها از اين خطاب منتفع‌اند به آنها خطاب شده است و فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ وگرنه در حقيقت <يا ايها الناس> مراد است.

تحريم امور چهارگانه در آيه کريمه

مطلب دوم آن است كه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ﴾ که اين امور چهارگانه را تحريم كرده است و ناگزير بحث در چهار امر خواهد بود: يكي خمر، ديگري ميسر، سومي انصاب و چهارمي ازلام كه معاني اين چهار امر چيست؟ حكم فقهي آنها چيست؟

معناي لغوي خمر

فعلاً بحث در خمر است که خمر گرچه لغتاً به معناي پوشاندن است و آنچه را كه مي‌پوشاند او را هم خُمار مي‌گويند و روپوش را كه روي زن را مي‌پوشاند خُمار مي‌گويند و پوشاندن روي ظرف را که تقطيه است تخمير هم مي‌گويند که «خَمَّرتُ الاناء اذا غَطَّيتُه و سَتَرتُه»؛ اما اصطلاحاً خمر به آن ماده‌اي اطلاق مي‌شود كه عقل را مستورِ شهوت و غضب مي‌كند. عقل طبق بياني كه از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است بايد زانوي شهوت و غضب را عِقال بكند كه حضرت فرمود: عقل را که عقل مي‌گويند براي اين است كه غرائزِ سركش را

عقال مي کند[4] . همان طوري كه زانوهاي شتر چموش و سركش را مي‌بندند و عِقال مي‌كنند تا او از چموشي بايستد، عقل كه نور الهي است از آن جهت او را عقل گفتند براي اينكه زانوهاي شهوت و غضبِ سركش را تعديل مي‌كند و مي‌بندد و عقال مي‌كند و اگر شهوت گسيخته شد يا غضب گسيخته شد و عقل را پوشاند، عقل را مخمور كرده است و مستور كرده است و چون اين ماده عقل را مي‌پوشاند و زير پوشش شهوت و غضب درمي‌آورد و اگر شهوت در آن حال غالب شد انسان از هر كاري قبيحي رو برگردان نيست و از هيچ كار قبيحي رو برگردان نيست و اگر غضب غالب شد انسان از هيچ كار شرّي رو برگردان نيست، از اين جهت اين ماده را و اين مايع را مي‌گويند خمر. گاهي ممكن است اين عقل كه نوراني است و جاي انديشه و فكر است با شهوت و غضب پوشيده بشود که اين را هم مي‌گويند خمر و اين خمر دنياست و محرَّم است. گاهي اين عقل يعني همين مادهٴ فكري و انديشه زير پوشش بالاتر از خود قرار مي‌گيرد، آنچه كه اين عقل را مستور مي‌كند و عقل را زير پوشش بالاتر از او قرار مي‌دهد آن هم لغتاً خمر است؛ منتها آن ديگر در دنيا نيست و در بهشت است:

معناي خمر در انهار چهارگانه بهشت

﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ﴾[5] كذا و كذا كه چهار نهر در بهشت است و يكي نهر خمر است، اين‌چنين نيست كه اطلاق خمر بر آن نهر بهشتي مَجاز باشد يا مشترك لفظي باشد، بلکه آن معناي جامع خود را دارد؛ ولي يك وقت انديشه تحت محبت پوشيده مي‌شود که اين آن خمر ممدوحي است كه در آن سورهٴ مباركهٴ 47 است: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبينَ﴾. اين انهار چهارگانه‌اي كه در بهشت است يكي از آنها خمر است، نهر خمر است که آن هم عقل را مي‌پوشاند اما تحت ولاي محبتِ حق. در دنيا با اين ماده، عقل پوشيده مي‌شود اما در تحت سيطره شهوت و غضب است. غرض آن است كه اطلاق كلمهٴ خمر در ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبينَ﴾[6] مَجاز نيست و مشترك لفظي هم نيست. فعلاً بحث در خمرِ دنياست و آن هم حكم فقهي‌اش است که حرمت است نه نجاست، چون بحث نجاستش را بايد از ادلهٴ ديگر استفاده كرد و چون خمر يعني آن مايعي كه عقل را مي‌پوشاند محور حكم قرار گرفت و تحريم شد اختصاصي به آن خمر رايج صدر اسلام ندارد كه فقط از انگور و خرما و امثال آن مي‌گرفتند، بلکه هر مايعي كه مست كننده باشد و عقل را زير پوشش شهوت يا غضب در بياورد خمر است، لذا هر چه كه عرفاً خمر بر او اطلاق شد مُحرَّم است ولو از انگور يا كشمش و مانند آن گرفته نشده باشد و از چيز ديگر گرفته شده باشد (اين هم مطلب دوم).

تثبيت تاکيد به حرمت خمر

مطلب سوم آن است كه حرمتي كه براي خمر و مانند آن ذكر شده است با چند تأكيد و با چند تعبير تثبيت شد: بعضيها تأكيد ادبي است و بعضيها ظهور حصولي است؛ تأكيد ادبي آن است كه با ﴿انما﴾ شروع شد و اين ﴿انما﴾ براي آن است كه خمر جز پليدي چيز ديگر نيست، چه اينكه در آن امور سه‌گانهٴ ديگر كه ميسر و انصاب و ازلام باشد آنها هم جز پليدي چيز ديگري نيست <انما الخمر رجسٌ> <انما الميسر رجسٌ> و مانند آن. اين ﴿انما﴾ كه مفيد حصر است با آن تاكيدي كه دارد حرمت را به طريق قطعي تثبيت مي‌كند. از راه ديگر فرمود که اين رجس است و اين حكم را با آن ﴿انما﴾ كه تأكيد و حصر است شروع كرد و فرمود که اين پليد است. رَجاست همان نجاست و قذارت است كه بايد از او پرهيز كرد، پس ﴿انما﴾ و تعبير رجس نشانهٴ ممنوع بودن آن است منتها مؤكداً. گذشته از اينكه فرمود رجس است فرمود: ﴿من عمل الشيطان﴾ است و اين كار شيطان است، البته نه اينکه خمر از كار شيطان باشد، بلکه اين ذات وقتي كه رجس شد يعني همهٴ منافع آن مخصوصاً منافع متوقع آن پليد است و هر گونه بهره‌اي از او ﴿من عمل الشيطان﴾ است. خمر با ميسر اين فرق را دارد كه خمر اسم ذات است و ميسر آن وصف و فعل است، ميسر يعني قماربازي و اسم آن نرد يا آن ابزار نيست؛ اما خمر اسم آن ذات است و اسم آن مايعِ بالاصاله است. اينكه فرمود: ﴿من عمل الشيطان﴾ است و اين ذات ﴿من عمل الشيطان﴾ است؛ يعني خوردنش، ساختنش، خريد و فروش‌اش و همهٴ منافعي كه از اين ذات متوقع است مخصوصاً منافع ظاهر و بارزش ﴿من عمل الشيطان﴾ است. پس رجس بودن از يك ناحيه دلالت بر ممنوعيت او دارد و ﴿من عمل الشيطان﴾ بودن هم از ناحيهٴ ديگر دلالت بر ممنوعيت او دارد و امر به اجتناب هم از ناحيه ديگر دلالت دارد، فرمود:

مفهوم و معناي«اجتناب»در آيه

﴿فَاجْتَنِبُوهُ﴾ که امر هم براي وجوب است. در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه اجتناب يعني شما در يك جانبي قرار بگيريد كه خمر در آن جانب نيست و وقتي گفتند که از فلان كار تَجنُّب ورزيد يا اجتناب كرد يعني آن كار در يك جانب قرار گرفت و اين شخص در جانب ديگر، اين حالت را مي‌گويند اجتناب كردن؛ يعني در يك جناح و در يك جانب قرار نگيرند و در دو جانب قرار بگيرند.

عاقبت سرنوشت خمار فروش

﴿لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ هم ناظر به آن است كه اگر كسي با خمر سر و كار داشت خواه ساختنش، خواه فروختنش و خواه خوردنش اهل فلاح و رستگاري نيست. بعد هم گذشته از اينكه اين حكم فقهي را بيان كرد و اشاره‌اي به آن حكم كلامي داشت به اين مسئلهٴ اجتماعي و آن مسئله اخلاقي هم توجه داشت؛ فرمود: انسان بايد اين دو رابطه را هميشه حفظ بكند: هم رابطهٴ انساني را و هم رابطه الهي را؛ هم رابطه انساني را بايد حفظ بكند و نسبت به ديگران بغي و ظلم و امثال ذلك نداشته باشد، كسي را نيازارد، تعدي به حريم كسي نكند و مانند آن و نسبت به ذات اقدس الهي هم بايد رابطه الهي‌اش را حفظ بكند و از حدود بندگي خود خارج نشود و به ربوبيت حق تعالي آسيبي نرساند. ميگساري به هر دو وظيفه آسيب مي‌رساند؛ هم رابطه انساني را به هم مي‌زند و هم رابطه الهي را، لذا به عنوان تبيين و تعليل در آيهٴ 91 اين‌چنين بيان كرد و فرمود:

فساد جامعه توسط شيطان

﴿إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ﴾ و چون بحث فعلاً در مقام اوّل است يعني دربارهٴ شراب است، اين آيات بايد به پايان برسد و مجدداً درباره آن سه عنوان ديگر هم باز اين آيات بازگو خواهد شد. بنابراين شيطان تنها هدفش اين است كه هم رابطه مردمي را به هم بزند و جامعه را فاسد كند و هم رابطه الهي را به هم بزند و جامعه را از دين و پرستش خدا منصرف كند: ﴿إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ﴾ در حالي كه شما موظفيد که ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[7] ؛ برادر يكديگر باشيد و ﴿رُحَماءُ بَيْنَهُمْ﴾[8] باشيد و مانند آن. آن اين رحم را به قهر تبديل مي‌كند و آن محبت را به عداوت تبديل مي‌كند، اين تولّي را تبرّي مي‌كند و تبرّي را تولّي مي‌كند. شما نسبت به اولياي الهي بايد تولي داشته باشيد و﴿رُحَماءُ بَيْنَهُمْ﴾ باشيد و ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ باشيد و اين ميگساري بين شما عداوت و بغضاء ايجاد مي‌كند و اين رابطه اجتماعي و مردمي را قطع مي‌كند: ﴿إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ﴾ در حالي كه شما موظفيد به برقراري محبت و رحمت. ﴿وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ﴾ در حالي كه شما موظفيد به ذكر خدا: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْراً كَثيراً﴾[9] ، چه اينكه مسئلهٴ اقامه نماز و مانند آن جزء برنامه‌هاي رسمي شماست. شيطان به وسيله ميگساري و ساختن مي و فروش مي و مانند آن شما را از ياد خدا باز مي‌دارد. صَدّ يعني منصرف كردن و صاد يعني صارف؛ شما را از ياد خدا منصرف مي‌كند و از نماز كه بارزترين مصداق براي ياد خداست شما را منصرف مي‌كند، چون گرچه نماز مصداق ذكر است ولي چون خصوصيتي داشت از باب ذكر خاص بعد از عام ياد شد که ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري﴾[10] ؛ نماز ذكر خداست؛ اما چون از آن اذکار مهم است عليحده ذكر شده است. پس شيطان رابطهٴ الهي را به هم مي‌زند چه اينكه رابطه مردمي را به هم مي‌زند و اگر جامعه‌اي ارتباطش از خدا قطع شد و از مردم قطع شد چنين جامعه‌اي به طرف هلاكت سوق داده مي‌شود. اين تعليل حرمت را هم تفهيم مي‌كند، چون ما موظفيم نسبت به يكديگر تولّي داشته باشيم و از عداوت و بغضاء بپرهيزيم، در حالي كه ما را گرفتار عداوت و بغضاء مي‌كند. ما موظفيم که ذكر خدا و نماز را اقامه كنيم و اين ميگساري ما را از اين منصرف مي‌كند، لذا فرمود: ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾. اين ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ دلالت روشن دارد بر اينكه اين كار حرام است؛ يك وقت است كه با صيغهٴ نهي مي‌گويند: «لا تشرب الخمر» و يك وقت است که با ماده نهي مي‌گويند: «نهاكم الله عن ذلک» و يك وقت است كه نه با صيغه نهي است مثل لا تشرب و نه با ماده نهي است كه «نهاكم الله عن ذلك»، بلكه به اين است که ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ که اين ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ يعني در اينجا ما شما را نهي كرده‌ايم، آيا شما نهي را مي‌پذيريد يا نمي‌پذيريد؟ اين يك تهديد ضمني را هم به همراه دارد که آيا نهي پذير هستيد يا نيستيد؟ كه اگر نهي پذير نبوديد آثار ترك امتثال شما را فرا مي‌گيرد. اين ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ قويتر از آن دو تا است؛ يك وقت است كه با صيغه <لا تشرب> نهي مي‌كند، يك وقت است که با مادهٴ «نهاكم الله عن الخمر» نهي مي‌كند و يك وقت است که ضمن اينكه نهي را مي‌فهماند تهديد هم مي‌كند: ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾؛

حرام بودن جمع بين اختين

يعني در اينجا نهي است آيا شما نهي را مي‌پذيريد يا نمي‌پذيريد؟ آن‌گاه آيهٴ بعد دربارهٴ اين است كه عده‌اي كه قبل از نزول آياتي كه خمر را تحريم مي‌كند مبتلا بودند به شرب خمر و مُردند دربارهٴ آنها سؤال شده است؛ آن وقت آيه نازل شده است كه اين محظوري ندارد، چون قانون گذشته را شامل نمي‌شود؛ نظير اينكه جمع بين اختين حرام است الا ما سلف و مانند آن که اين الا ما سلف يعني آنچه كه قبل از نزول اين قانون تحريم شده بود مشمول اين نيست كه آيهٴ 92 و 93 ناظر به اين است. در آيه 92 فرمود: ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا﴾؛ يعني آنچه را كه خدا امر كرده است اطاعت كنيد و از مخالفتش بر حذر باشيد: ﴿فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلي رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبينُ﴾ كه اين هم يك تهديدي را به همراه دارد. گرچه اين ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ﴾ مطلق است اما قدر متيقن‌اش همان مورد سياق اوست كه حرمت خمر است و امثال آن. بنابراين حرمت خمر از اين آيه با هفت ـ هشت وجه تأكيدي اثبات مي‌شود؛ از آن تعبير به اِنّما كردن، تعبير به رجس كردن، تعبير به عمل شيطان كردن، امر به اجتناب كردن تعليل به فلاح آوردن، تعليل به اينكه شيطان عداوت و بغضاء ايجاد مي‌كند و تعليل به اينكه شيطان به وسيله ميگساري رابطه شما را از خدا قطع مي‌كند و بعد فرمود: ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ كه تثبيت كرد و تفهيم كرد که اينجا نهي‌اي است و شما بايد منتهي بشويد و اگر منتهي نشديد منتظر وعيد الهي باشيد. سورهٴ مباركهٴ مائده همان طوري كه ملاحظه فرموديد جزء آخرين سور قرآن كريم است يعني جزء آخرين سوره‌اي است كه بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده است. در جريان حرمت خمر تاكنون آيات فراواني گذشت که بعضي از آيات به نحو عموم در سورهٴ مباركهٴ <اعراف> است و بعضي هم در سورهٴ مباركهٴ «بقره» و <نساء> است كه قبلاً گذشت. در سورهٴ مباركهٴ اعراف ـ كه بعداً به خواست خدا خواهد آمد و سوره‌اي است مكي ـ آيهٴ 33 اين است: ﴿قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَي اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾؛ خداوند همه فحشاها چه ظاهر و چه باطن را تحريم كرد و هر چه اِثم است را حرام كرد.

تبيين گناه بودن اثم

اينكه فرمود خدا اِثم را حرام كرد ـ اصلاً اثم يعني گناه و گناه را خدا حرام كرد ـ يعني چه؟ يعني اگر چيزي خدا بر او اِثم اطلاق كرد آن شيء حرام است وگرنه اِثم يعني گناه اصطلاحاً. پس هر چه مصداق اِثم است حرام است، چه اينكه هر چه مصداق بَغي است حرام است و هر چه مصداق فحشا و تعدي از وظيفه است حرام است: ﴿ِانَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾[11] که اين يك كبراي كلي است كه كل اثمٍ فهو حرام. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحث‌اش قبلاً گذشت عنوان اِثم بر خمر اطلاق شده است كه فرمود خمر اثم است؛ آيهٴ 219 سورهٴ «بقره» اين بود: ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ﴾؛ از تو سؤال مي‌كنند كه ميگساري و قماربازي چه حكمي دارد؟ ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ﴾؛ نه تنها اِثم است بلكه اِثم كبير است و هر چيزي را ذات اقدس الهي به عنوان كبير يا عظيم معرفي نمي‌كند. دربارهٴ شرك فرمود که شرك ظلم عظيم است[12] و اگر كسي مشرك بود: ﴿فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظيماً﴾[13] و مانند آن که اِثم عظيم و ظلم عظيم دربارهٴ شرك آمده است. دربارهٴ ميگساري هم فرمود که اثم كبير است؛ فالخمر اثمٌ و كل اثمٍ محرَّمٌ فالخمر محرَّم. اين قصوري در دلالت اين آيات بر حرمت خمر نيست و اگر برخيها گرفتار متشابه شدند تقصير از خود آنهاست نه اينکه قصور در دلالت آيات بباشد: ﴿قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ﴾ پس هر اثمي هم كه محرَّم است پس اينها محرم‌اند. سوره «بقره» كه بيانگر صغراست در مدينه نازل شد و سورهٴ <اعراف> كه مبين كبراست در مكه نازل شد؛ يعني مردم در سوره <اعراف> به اين اصل رسيدند كه هر چه را که خدا فرمود اثم است محرَّم است و اگر در سور مدني بعداً نازل شده است كه خمر و ميسر اِثم است آنها در استنباط حرمت حالت منتظره‌اي نداشتند، چون كبراي كلي كه در سورهٴ <اعراف> در مكه نازل شد كه ﴿إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ﴾ و صغري هم كه در مدينه نازل شد كه اينها اثم كبيرند. بنابراين اگر فرمود: ﴿فيها إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾، اين ﴿مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ نمي‌تواند قرينه‌اي باشد بر اينكه اين حرمت ندارد، چون فرمود: ﴿وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾[14] ؛ يعني اگر مِي فروشان يك بهرهٴ زودگذر اقتصادي از فروش مِي مي‌برند بايد بدانند كه حرمتش بيش از اين نفع است و چون اين ملاكها تزاحم دارند آن ملاك ضعيف رخت برمي‌بندد و اين ملاك قوي حاكم مي‌شود، لذا فرمود: ﴿فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ﴾، چون اثم‌اش بيش از منفعت آن است و منظور از اين اِثم ضرر نيست كه از در مقابل منفعت قرار گرفته باشد. اِثم يعني همان ممنوعيت معنوي يعني گناه، لذا يك قطره‌اش هم اين‌چنين است ولو بي ضرر باشد: ﴿وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾. بنابراين از اين دو آيه به خوبي مي‌توان استفاده كرد كه خمر حرام است.

اِثم يعني اگر آن گناه را شما با اين نفع مادي بسنجيد خطرات فراواني دارد كه به مراتب بيش از نفع مادي و دنيايي و زودگذرِ اين خمر است، نه اينكه ضررش بيش از منفعت است، چون اثم كه به معناي ضرر نيست بلکه اثم يعني گناه: ﴿مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾[15] ، ﴿مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظيماً﴾[16] و كجاي قرآن اثم به معناي ضرر اطلاق شده است؟ هر جا هست به معناي گناه و تعدي از حد است. فرمود که شما اگر حادثه‌اي را در هنگام برخورد تحمل كرديد، در هنگام اداي شهادت در محكمه عدل ابا نكنيد. ﴿وَ مَنْ يَكْتُمْها﴾؛ يعني اگر كسي صحنه‌اي را تحمل كرده است و او را دعوت كردند به محكمه عدل و در برابر حاكم عدل بخواهد شهادت بدهد، حتماً حضور پيدا كند چون اداي شهادت واجب كفايي است و گاهي هم واجب عيني است و اگر كسي كتمان كرد و شهادت نداد، قلبش آثم است: ﴿وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾[17] يا ﴿وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظيماً﴾[18] که اثم در همه مواردي كه قرآن به كار برد به معناي گناه است و به معناي ضرر نيست. بنابراين فرمود که شما آن گناهي را كه كرديد با اين سودي كه مي‌بريد، آن گناه بيش از اين سود است نه اينکه آن ضررش بيش از اين سود باشد، البته هر گناهي با تحليل عقلي ضرر دارد؛ منتها ضررش در سورهٴ مباركهٴ <مائده> [در آيات محل بحث] تبيين شد که ضررش به هم زدن روابط انساني است، ضررش به هم زدن روابط الهي است. انساني كه هم از خدا بريده است و هم از خلق خدا بريده است اين چه حياتي دارد! يك ميگسار نه به خلق خدا وابسته است و نه به الله وابسته است. اين نشان مي‌دهد كه اين مِي حرام است ولو افراد معتقد به خدا هم نباشند که حُكم براي غير مسلمانها هم است. به هر تقدير «ان لم يكن لهم دين و لا يخافون المعاد فاليكونوا احراراً في دنياهم»[19] که در دنيا انسان بايد رابطه مردمي را حفظ بكند و شيطان <يُوقُع بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ> است و آن بخشهايي از بشر‌نشين كه به ميگساري دامن زده‌اند به چه فسادي كه مبتلا نشدند!

اثم بودن ميگساري

به هر تقدير در سوره <اعراف> فرمود که اثم مطلقا حرام است[20] و در سوره «بقره» كه بعد نازل شد فرمود: ميگساري نه تنها اثم است بلكه اثم كبير است[21] . يقيناً اين صغري و كبري دلالت دارد بر اينكه خمر محرم است. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه قبلاً بحث شد آيهٴ 43 فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري﴾ که اين به آن بخش ﴿وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ﴾ عنايت دارد، چون ميگساري هم رابطه ‌انسان را از خلق خدا قطع مي‌كند و هم رابطه‌اش را از خدا و انسانِ مست كه اهل نماز نيست! بر فرض اگر نمازي هم بخواند نمي‌داند که چه مي‌گويد و جدّش متمشي نيست و قاصد نيست، لذا فرمود كه شما مستانه نماز نخوانيد اگر منظور از اين ﴿وَ أَنْتُمْ سُكاري﴾ سُكِر شراب باشد نه سُكِر نوم﴿حتي تعلموا ما تقولون﴾[22] ؛ تا بفهميد که چه داريد مي‌گوييد؛ اين نه براي آن است كه ميگساري در حال نماز حرام است، بلكه براي اهميت مسئله در خصوص حالت صلاة اين موضوع را متذكر شده است و حرمت اين قبلاً هم ثابت شده بود. اين‌چنين انسان خيال مي‌كند كه اوّل قانون عام نازل شده است در سوره <اعراف> كه سورهٴ مكي است كه فرمود هر اثمي حرام است[23] و بعد آيه سوره «نساء» نازل شده است كه فرمود شما مستانه با نماز برخورد نكنيد و بعد به صورت روشن صغري را بيان كرد و فرمود كه خمر اثم است. آن‌گاه در سورهٴ مباركهٴ <مائده> كه محل بحث است با تعبيرات متعدد حرمت او را تصويب كرده است كه فرمود:

بيان يکي از جهات مؤکده حرمت خمر

﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ﴾. يكي از جهات مؤكدهٴ حرمت خمر آن است كه مسئله حرمت خمر را در كنار بت پرستي ياد كردند، لذا در بعضي از روايات آمده است كه «مُدمِنُ الخمر كَعابِدِ وَثَنٍ»[24] ؛ ميگسار كه اين كار حرفهٴ اوست مثل بت‌پرست است؛ همان طوري كه بت پرستي بر خلاف عقل است ميگساري هم عقل زداست و نه تنها كاري است بر خلاف عقل، بلکه عقل را از بين مي‌برد، چه اينكه بت پرستي هم عقل را از بين مي‌برد و قرآن كريم به بت پرستها به عنوان جاهل ياد مي‌كند[25] نه جاهل در مقابل عالِم بلکه جاهل در مقابل عاقل و ميگساري عقل را از بين مي‌برد نه عقلِ به معناي علم بلکه عقل در مقابل جاهليت. اين ترتيبي است كه انسان خيال مي‌كند آيات برابر اين ترتيب نازل شده است و اگر كسي خواست خيال بكند كه اين آيات دلالت بر حرمت ندارد با اين بيانات مردود خواهد بود. اين اجمال بحث بود دربارهٴ خمر که ممكن است توضيحات ديگري هم باز در خلال مقامهاي سه‌گانهٴ بعد بيايد. مقامهاي سه‌گانه بعد اين است: دومي يعني بعد از خمر از اين امور چهارگانه مَيسر است و ميسر يعني قماربازي.

علت نامگذاري قماربازي به عنوان ميسر

چرا قماربازي را ميسر گفتند؟ چون با يُسر و آساني مال به دست مي‌آيد و با تعب و رنج و كسب نيست، به آساني مال به دست مي‌آيد و هر چه به عنوان قمار شناخته بشود محرَّم است و اختصاصي به آن ابزار صدر اسلام و مانند آن ندارد، چه اينكه خمر هم اين ‌طور بود. روايات خاصه‌اي دربارهٴ قمارِ با نَرد و قمار با شطرنج و مانند آن ذكر شده است؛ يعني انسان كاري را انجام بدهد كه در آن بُرد و باخت باشد، حالا خواه ابزارش هم مخصوص قمار باشد يا ابزارش مخصوص قمار نباشد، به هر وسيله كاري كه در او بُرد و باخت است حرام است، خواه با ابزار مخصوص باشد و خواه با ابزار غير مخصوص باشد، چون عنوان ميسر عامّ است. اين عنوان ميسر همان طوري كه در سوره <مائده> آمده است در سوره «بقره» هم ياد شده است كه آيهٴ 219 اين بود:

تبيين منفعت مردمي در آيه شريفه

﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾؛ منفعتي كه قماربازي دارد منفعت كاذب است؛ انسان يا نفع مردمي دارد يا نفع الهي و شيطان هر دو رابطه را به هم مي‌زند، پس اين چه نفعي است؟ اگر شيطان رابطهٴ انسان را با جامعه قطع مي‌كند و اگر شيطان بوسيلهٴ ميگساري و همچنين با قماربازي رابطه انسان را با خدا قطع مي‌كند، يك ميگسار يا يك قمارباز چه طَرفي مي‌بندد؟ معلوم مي‌شود اين منفعتش منفعت كاذب است نه منفعت صادق. اينكه فرمود: ﴿وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾[26] به آن معنا نيست كه واقعاً اينها نفع دارند منتها اثم‌اش بيشتر از نفع است، براي اينكه نفع را در سورهٴ مباركهٴ <مائده> بالكل از بين برد و فرمود که جز ضرر چيزي ديگر ندارد، مال اندوزي كه نفع نيست و آن مالي كه سبب وَبال است كه نفع نيست. انسان در هر صورت با مال مي‌خواهد يا مردمي زندگي بكند يا الهي يا هر دو؛ يا منزوي است و زاهدانه در دِير و صومعه زندگي مي‌كند يا يك انسان اجتماعي است منتها رابطهٴ ديني ندارد و يا يك موحد مسلماني است كه در متن جامعهٴ انساني زندگي مي‌كند. به هر تقدير چه انسان منزوي باشد بايد رابطه الهي‌اش برقرار باشد، چه غير موحدي باشد كه در جامعه زندگي مي‌كند بايد رابطه انساني‌اش برقرار باشد و چه مسلماني است كه در جامعه به سر مي‌برد بايد رابطه الهي و انساني برقرار باشد و شيطان هر دو رابطه را به هم مي‌زند. اگر ﴿اِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ﴾ انسان با چه كسي رابطه دارد؟ آن وقت چه نفعي براي چنين انساني است؟

با اين تبييني كه به عمل آمده است نشانهٴ آن است كه جمع‌بندي آيات سورهٴ مكي و مدني را سورهٴ مباركهٴ <مائده> كه پايان عمر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده است به عهده گرفته است؛ يعني قبل از سورهٴ مباركهٴ <مائده> هيچ تزلزلي در حرمت خمر نبود، براي اينكه در سورهٴ مكي آمده است كه اثم حرام است[27] و بعد از آن صغرا بيان شده كه اثم كبير است[28] ، اگر اثم حرام است اثم كبير به طريق اوُلا حرام است و در سوره «نساء» هم كه فرمود: مستانه وارد نماز نشويد[29] و سورهٴ <مائده> آمده تبيين كرده است نه تحريم.

تبيين سر حرمت خمر در سوره مائده

قرآن يك لسان دارد كه حكم فقهي را بيان مي‌كند و يك لسان ديگرش اين است كه ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[30] که صِرف فتوا نيست، بلکه تعليم هم در آن است، تبيين هم در آن است، يك وقت است كه فرمود: ﴿حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْيَ﴾[31] که اين يك حكم فقهي است، در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ﴾[32] تا اين محدوده‌اش هم يك حكم فقهي است؛ اما قرآن فقه است يا گذشته از فقه تعليم كتاب و حكمت و تبيين آيات هم است؟ حالا در سوره <مائده> دارد تبيين مي‌كند علتش را تشريح مي‌كند و مي‌فرمايد كه سرّ حرمت خمر اين است كه هم رابطه مردمي را به هم مي‌زند و هم رابطه الهي را. اگر در باغ وحش چند حيوان كنار هم زندگي كردند كه نمي‌گويند اينها با هم زندگي كردند و رابطه انساني دارند كه! انسان عبارت از آن است كه خليفهٴ حق باشد و انسان بر اساس قسط و عدل زندگي مي‌كند وگرنه تهاجم و تكالُب و حمله كه زندگي انساني نيست، اساس زندگي انساني بر مهر و قسط و عدل است. اينها يا مشغول نقشه كشيدن و ساختن سلاحهاي تخريبي‌اند و يا اگر فارغ‌اند مست‌ هستند و اصلاً فرصت فكر ندارند. كشوري كه آب خوردنش شراب است او اصلاً فرصت فكر الهي و مردمي ندارد! بنابراين ذات اقدس الهي بعد از اينكه حكم فقهي را در سوره <اعراف>[33] و سوره «بقره»[34] تبيين كرد در سوره <مائده> دارد علت‌اش را تبيين مي‌كند و فرمود: درهرصورت شما يا موحديد يا آدميد: «إن لم يكن لكم دينٌ ... فكونوا أحراراً في دنياكم»[35] که اين رابطهٴ انساني را هم به هم مي‌زند؛ ولي ذات اقدس الهي به ما فرمود که شما يك رابطه الهي داريد با خدا كه اطاعت است و عبادت است و نماز است و نيايش است و امثال ذلك و يك رابطه مردمي با انسانهاي روي زمين داريد و شما با كشورهايي كه مردمش كافرند بايد عادلانه زندگي بكنيد مگر اينكه آنها سَرِ تهاجم داشته باشند، از طرف شما بايد قسط و عدل ارائه بشود. اين را در سورهٴ مباركهٴ <ممتحنه> ملاحظه فرموديد[36] که بارها اين آيه مطرح شد كه فرمود: خدا شما را نهي نمي‌كند كه نسبت به كافران آدم خوبي باشيد، بلكه امر مي‌كند. كافري كه در خونريزي شما، تهاجم شما، تبعيد شما و تهاجم نسبت به فرهنگ و مال شما كاري نكرده است خدا نهي نمي‌كند كه نسبت به اينها اهل بِرّ و قسط و عدل باشيد، بلكه امر مي‌كند كه نسبت به اينها اهل قسط و عدل باشيد و خدا مقسط را دوست دارد يعني اهل قسط و عدل را دوست دارد. اين براي برقراري رابطه انساني است که اين را عقل مي‌گويد و اگر عقل به وسيلهٴ ميگساري زير مجموعهٴ شهوت يا غضب رفت حكمش همين است كه در غرب و غير غرب مي‌بينيد. به هر تقدير آيات سورهٴ مباركهٴ <مائده> كه فعلاً محل بحث است گذشته از آن تحريمهاي فقهي، تعبير به إنّما، تعبير به رجس، تعبير به عمل شيطان، امر به اجتناب و تعبير به لعلكم تفلحون، آن ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[37] محور اصلي آن است وگرنه حكم فقهي‌اش که قبلاً بيان شده به صورت صغرا و كبراي باز و روشن.

ميگشاي منفعت كاذب دارد؛ يعني آن چيزي را كه شما به حساب خودتان مي‌بينيد، يك ميگسار يا مي فروش منفعت مادي مي‌برد (يك)، بر اساس شهوت لذت مي‌برد (دو)، بر اساس غضب خشم خود را با اين ميگساري در هر كاري كه در حال ميگساري انجام مي‌دهد فرو مي‌نشاند (اين سه)، که همهٴ اينها منفعتهاي كاذب است.

اگر ﴿مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾[38] است به زعم آنهاست؛ براي اينكه فرمود: ﴿اثمٌ كبير﴾[39] . قرآني كه آدم كشي را اثم كبير ندانست و گفت معصيت است اين خمر كه <ام الخبائث>[40] است و انسان را هم وادار مي‌كند به قتل نفس و هم وادار مي‌كند به هتك حرمت حتي محارم که گفتند حيوانات مي‌پرهيزند از اينكه با محارمشان هتك حرمت كنند ولي انسان مست بي ابا است، چنين ديني كه نمي‌آيد بگويد که خمر منفعت دارد منتها منفعتش است كه اگر سراسر رجس است و سراسر عمل شيطان است و شيطان هم جز فتنه چيزي نمي‌خواهد، اينها زنجيري به هم وصل‌اند که فرمود: اين ﴿من عمل الشيطان﴾ است. ﴿اِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾ آيا بغضاء منفعت دارد؟ اين آيه سوره <مائده> كه نفرمود منافع بلكه فرمود اين سراسر رجس است و بعد سراسر عمل شيطان است و عمل شيطان را هم به صورت حصر بيان كرد كه شيطان جز قطع رابطه مردمي و رابطه الهي كار ديگر ندارد که اينها همه صغرا و كبراست. مگر منطقي حرف زدن چيست؟ فرمود که اين عمل شيطان است و شيطان هم جز فتنه مردمي و الهي كار ديگري ندارد، پس ميگساري جز قطع رابطه مردمي و الهي چيز ديگري نيست. آن وقت معلوم مي‌شود كه ﴿مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ يعني به زعم شما و شما آنچه را که خيال مي‌كنيد منفعت است؛ مثل اينكه اين تعبير را دربارهٴ قتل نكرده كه قتل اثم كبير است؛ مثل اينكه بگويد قتل اثم كبير است و منفعتي دارد؛ ولي ﴿إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾ که هر قتلي پيش قاتل لذيذ است و او تشفي دارد او مي‌خواهد خشم خود را فرو بنشاند. بنابراين چيزي را قرآن منفعت مي‌داند كه عند العقل نافع باشد نه عند الجهل و به زعم جاهلان. اگر چيزي اثم كبير بود و قبلاً هم فرمود اثم مطلقا محرَّم است چه صغير و چه كبير، بنابراين اين سراسرش حرمت است؛ منتها آيهٴ 90 به بعد سورهٴ مباركهٴ <مائده> از باب تعليم كتاب و حكمت و تبيين آيات دارد حكم را معلَّل مي‌كند، پس هم حكم فقهي خمر و ميسر مشخص شد، هم حكم كلامي خمر و ميسر و هم حكم اجتماعي خمر و ميسر مشخص شد كه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾[41] . از اينجا معلوم مي‌شود كه اين بيان لطيفي كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) دارند يك بيان تامي است؛ ايشان مي‌فرمايند كه قرآن تدريجاً اين احكام را بيان كرد،

تبيين معناي تدريج

اما تدريج دو معنا دارد: يك معناي باطل و يك معناي حق؛ معناي باطل تدريج آن است كه اوّل فتوا بدهد كه ميگساري بر خلاف مروّت است و بر خلاف شأن يك انسان است و طبع از او منزه است كه اين دونِ حدِّ كراهت است و اينها را نمي‌گويند مكروه بلکه مي‌گويند منافياتِ مروّت كه اينها پايين‌تر از مكروه‌اند. بعد بيايد فتوا بدهد كه ميگساري مكروه است، بعد فتوا بدهد كه معصيت صغيره است، بعد فتوا بدهد كه معصيت كبيره است که اين يك تدريج است و تدريج مذموم و تدريج باطل براي اينكه چيزي كه رابطه انساني و مردمي را قطع مي‌كند هرگز اين‌چنين نيست كه در يك مقطع مكروه باشد و در يك مقطع معصيت صغيره باشد. اسلام يا نمي‌گويد يا حق را مي‌گويد، ممكن است كه نگويد از روي تقيه؛ اما باطل گفتن كه دليلي ندارد! اين يك نحو از تدرّج است كه باطل است. يك وقت است كه پرهيز كند، كتمان كند، مخفي كند، محافظه‌كاري كند و مداهنه كند: ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾، مصالحه كند، سازش كند و سازشكارانه حرف بزند که اين هم نيست؛ يا نمي‌گويد يا اگر مي‌گويد حق را مي‌گويد. پس اين تدرّجِ دوم هم كه با سازش آميخته است مذموم است. تدرّج سومش اين است كه اوّل قانون عام را مي‌گويد، بعد منطقه خاص را باز تصريح مي‌كند و بعد منطقه اخص را روشن مي‌كند[42] . در سوره <اعراف> ‌فرمود که اثم حرام است[43] ، بعد مي‌فرمايد که مستانه وارد نماز نشويد[44] و بعد مي‌فرمايد که نماز كه ياد خداست خمر شما را از نماز باز مي‌دارد كه اين در سورهٴ مباركهٴ <مائده> است كه مرحلهٴ بعدي است و بعد در سوره «بقره» مي‌فرمايد كه خمر و ميسر اثم است[45] . منطقي حرف زدن اين است که يك وقت انسان صغرا را اوّل مي‌گويد كبرا را بعد مي‌گويد، يك وقت كبرا را اوّل مي‌گويد صغرا را بعد مي‌گويد که اين تدريج حرف زدن است. وقتي تدريج گفت آنجا كه صغرا را گفت حق بود و آنجا هم كه كبرا را گفت حق بود و مداهنه و سازش هم در كار نبود. هيچ كسي بعد از ضميمه كردن آيات سوره <اعراف> و سوره «بقره» ترديدي در حرمت خمر ندارد؛ آنجا فرمود که اثم حرام است و اينجا فرمود که اثم كبير است. حالا در پايان عمر مبارك حضرت سورهٴ مباركهٴ <مائده> دارد همهٴ مفاسدش را تشريح مي‌كند و نكتهٌ تشريح كردن مجددش هم شايد اين باشد كه عده‌اي سؤال كردند كه اگر خمر اين ‌طور است که رجس است و من عمل الشيطان است، آنها كه قبلاً خمر مي‌خوردند و مُردند چه؟ آن وقت مي‌فرمايد كه نه، بر آنها حرجي نيست.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] بقره/سوره2، آیه66.
[2] بقره/سوره2، آیه2.
[3] بقره/سوره2، آیه185.
[4] . ر.ک: مستدرک الوسائل، ج1، ص83.
[5] محمد/سوره47، آیه15.
[6] محمد/سوره47، آیه15.
[7] حجرات/سوره49، آیه10.
[8] فتح/سوره48، آیه29.
[9] احزاب/سوره33، آیه41.
[10] طه/سوره20، آیه14.
[11] اعراف/سوره7، آیه33.
[12] لقمان/سوره31، آیه13.
[13] نساء/سوره4، آیه48.
[14] بقره/سوره2، آیه219.
[15] بقره/سوره2، آیه283.
[16] نساء/سوره4، آیه48.
[17] بقره/سوره2، آیه283.
[18] نساء/سوره4، آیه48.
[19] . ر.ک: بحارالانوار، ج45، ص51.
[20] اعراف/سوره7، آیه33.
[21] بقره/سوره2، آیه219.
[22] نساء/سوره4، آیه43.
[23] اعراف/سوره7، آیه33.
[24] . الکافي، ج6، ص243.
[25] زمر/سوره39، آیه64.
[26] بقره/سوره2، آیه219.
[27] اعراف/سوره7، آیه33.
[28] بقره/سوره2، آیه219.
[29] نساء/سوره4، آیه43.
[30] بقره/سوره2، آیه129؛ سوره آل عمران، آيه 164؛ سوره جمعه، آيه 2.
[31] اعراف/سوره7، آیه33.
[32] بقره/سوره2، آیه219.
[33] اعراف/سوره7، آیه33.
[34] بقره/سوره2، آیه219.
[35] . بحارالانوار، ج45، ص51.
[36] ممتحنه/سوره60، آیه8.
[37] بقره/سوره2، آیه129؛ سوره آل عمران، آيه 164؛ سوره جمعه، آيه 2.
[38] بقره/سوره2، آیه219.
[39] بقره/سوره2، آیه219.
[40] . وسائل الشيعه، ج25، ص317.
[41] بقره/سوره2، آیه219.
[42] . ر.ک: الميزان، ج6، ص117.
[43] اعراف/سوره7، آیه33.
[44] نساء/سوره4، آیه43.
[45] بقره/سوره2، آیه219.