74/03/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 87و88
﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِينَ﴾ (۸۷) ﴿وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَيِّباً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ﴾ (۸۸)
بيان شأن نزول آيه
در شأن نزول اين آيه نقل شد که عدهاي از اصحاب پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در خانهٴ عثمان بن مظعون دور هم جمع شدند و تصميم به رهبانيت گرفتند؛ تصميم گرفتند كه شبها نخوابند و روزها روزه بگيرند، تصميم گرفتند از بسياري از غذاهاي لذيد پرهيز كنند و مانند آن. هر كدام به يك نحوي تعهد خاص داشتند و بعضي هم احياناً فكر ميكردند كه از جامعه منزوي بشوند، خبر به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيد و وجود مبارك حضرت آمدند منزل عثمان بن مظعون و از همسرش سؤال كردند و همسرش نخواست اسرار شوهرش را فاش كند و از طرفي هم نخواست كه با پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) حق را در ميان نگذارد. به حضرت عرض كرد که اگر اين جريان را عثمان به عرض شما رساند درست بود چون عثمان بن مظعون تعهد كرد كه مثلاً آنچه كه سنت خدا و پيغمبر است در مسايل خانوادگي و نكاح آن را ترك كند. حضرت آنها را خواست و به صورت انتقادِ غيرمستقيم مردم را دعوت كرد در مسجد و سخنراني كرد و فرمود: چرا عدهاي اين چنين ميكنند؟ چرا يك عده حلال خدا را بر خود حرام ميكنند[1] ؟ آن گاه با نازل شدن اين آيه و قرائت اين آيه و تفسير اين آيه براي اين گروه، اينها دست برداشتند و بعضيها كم و بيش آن خلق و خوي زاهدانه زندگي كردن را حفظ كردند؛ ولي نوعاً دست برداشتند که اين را در شأن نزول گفتند.
تبيين رهبانيت مورد مدح قرآن کريم
مطالبي كه مربوط به آيهٴ قبل است و همچنين اين آيه، چند تاست: اوّلاً رهبانيتي را كه قرآن ميستايد يك رهبانيت محمود و ممدوحي است و به معناي انزواي از جامعه و انسانها نيست. توضيح مطلب اين است كه گاهي رهبانيت به عنوان يك مقام ايماني مطرح است و گاهي به عنوان يك پيشه و حرفه و امثال و ذلك؛ آنجا كه به صورت يك مقام ايماني مطرح است آن است كه انسان همهٴ احكام الهي را انجام ميدهد؛ يعني واجب مستحب را انجام ميدهند و حرام و مكروه ترك ميكنند؛ اما منشأ اين امتثال اوامر و انتهاي نواهي همان رَهبت و خوف از خداست. چنين شخصي راهب وصفي است و خائف است و همان است كه «خوفا من النار»[2] عبادت ميكنند و اين يك مقامي از مقامات ايماني است؛ اما پيشه و حرفه و شغل و امثال و ذلك نيست، همهٴ دستورات را انجام ميدهد منتها «خوفا من النار». اگر عدهاي اين احكام را انجام دادند براي ترس از آتش، اينها يك راهب ضعيف يا متوسطياند و اگر اين احكام را انجام دادند براي اينكه مبادا از لقاي خدا محروم باشند، اينها يك راهب قوي و عالياند و همان كساني
هستند که خداوند دربارهٴ اينها مي فرمايد: ﴿وَ إِيّايَ فَارْهَبُونِ﴾[3] يا ﴿وَ اتَّقُونِ يا أُولِي اْلأَلْبابِ﴾[4] كه اينها از خدا تقوا دارند، اينها راهب خدايند، حريم ميگيرند و از خدا ميترسند نه از جهنم او و نه اينکه تقواي آنها براي نجات از جهنم است. يك وقت ميفرمايد: ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾[5] که اينها تقواي راهبان درجهٴ نازل است و تقواي خائفان است: ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾. يك وقت است كه نه، برترين تقواست که فرمود: ﴿وَ اتَّقُونِ يا أُولِي اْلأَلْبابِ﴾[6] . رَهبت هم اين چنين است که بعضي رهبتشان و هراسشان از جهنم است و بعضي رهبتشان و هراسشان از هجران لقاي حق است. اينكه خدا فرمود ﴿وَ إِيّايَ فَارْهَبُونِ﴾[7] كه رَهبت را امضا كرد و منحصر كرد دربارهٴ خودش چون كلمهٴ ايّا را مقدم آورد بر امر، اين نشانه آن است كه اگر كسي خوف هجران لقاي حق داشته باشد تقريباً عاليترين مرحلهٴ رَهبت را دارد؛ اما اينها مقام است و هيچ كدام پيشه و حرفه و امثال و ذلك نيست. يك وقت است که كسي اين را شغل خود قرار ميدهد و از جامعه جدا ميشود، چنين كاري محمود و ممدوح نيست اصلاً و قرآن هم كه رهبانيت را ستود و وجود رهبانها را پسنديده دانست، براي آن است كه اينها در متن جامعه هستند و مردم را هدايت ميكنند و در اثر اينكه اُسوهٴ مردماند در متن زندگي مردماند، آن مردم نسبت به مؤمنين و مسلمانها محبت و مودتي دارند. قرآن كريم كه فرمود: ﴿وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري﴾ چند دليل ذكر كرد: يكي اينكه ﴿ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسينَ﴾؛ قِسّيسين كه جمع قس است به معناي كشيش، آن عالِمِ ديني و محقق ديني است كه مسايل و معارف دين را براي آنها روشن ميكند و نقشي دارد در ايمان آنها از راه علم: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسينَ وَ رُهْبانًا﴾[8] . چون راهبان در بين اينها هستند اينها نسبت به مسلمانها علاقه دارند و اگر راهب كسي بود كه در دِير مينشست، در صومعهها به سر ميبرد و ارتباطي با جامعه نداشت حضور و غياب او يكسان بود و نميتوانست نقش تربيتي در جامعه داشته باشد. قرآن آن رهبانها و راهباني را ميستايد كه از دنيا منزوي باشند نه از خلق خدا و نه از جامعه؛ از جامعه جدا شدن كار آساني است اما از دنيا فاصله گرفتن كار سختي است. انسان براي اينكه مشكلات جامعه را تحمل نكند و بيمسئوليت زندگي كند ممكن است در صومعه يا ديري بسر ببرد که يك كار آساني است؛ ولي اگر بخواهد در متن جامعه باشد و همهٴ مسئوليتهاي نِسبي را بپذيرد و از دنيا فاصله بگيرد هنر است. اِعتزال و رَهبت به معناي انقطاع از دنيا بسيار خوب است؛
مورد مذمت قرار دادن انقطاع از خلق خدا در قرآن کريم
اما انقطاع از خلق خدا و از جامعه چيز بدي است و سنت انبياء و ائمه (عليهم السلام) اجتناب از دنيا بود نه اجتناب از خلق خدا. پس ديرنشيني و صومعه به سر بردن به معناي ترك مردم ممدوح نيست و قرآن هم اين را نستود. آنگاه اگر كسي آن وظيفهٴ اساسي را انجام ندهد و بخواهد از جامعه جدا بشود، چنين كاري ميشود بدعت؛ يعني يك نوآوري مذموم.
دنيا اصولاً در خدمت هيچ كس نيست و خائن است، دنيا به معناي آب و هوا و زندگي و كه نيست، اينها را ميگويند طبيعت که آيات الهياند. آسمان و زمين و دريا و صحرا كه دنيا نيست، بلکه آيات الهياند، مخلوقات الهياند که خدا اينها را خلق كرد و زيبا هم خلق كرد. دنيا همين مقامات اعتباري است كه من مقامم اين است، اين سِمَت مال من است، من اعلمم، من ازهدم، من فلان و فلانم و هر چه که به اين برميگرد که ﴿انا خيرٌ منه﴾[9] است كه حرف شيطان است اين ميشود دنيا. اگر كسي گفت که من از او بهترم پيام شيطان را دارد ميآورد، براي اينكه يا دروغ ميگويد و يا اگر راست است نبايد بگويد؛ اگر بهتر نيست كه ميشود دروغ و اگر هم واقعاً بهتر است او وظيفهاش اين است كه تواضع كند و نبايد ادعا كند. همين كه سخن رسيد به اين كه من از او بالاترم يا من از او بهترم اين ميشود دنيا. زمين كه بد نيست، آسمان هم كه بد نيست و اين زندگي كه به عنوان حيات دنياست اين را وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) خيلي خوب معرفي كرد و فرمود كه مَتجَر اولياي خداست[10] و اولياي الهي هر كسي به هر جايي رسيده است در همين زندگي رسيده است.
دنيا در منظر حضرت اميرالمؤمنين
در بيانات نوراني حضرت اميرالمومنين (سلام الله عليه) آمده است كه شما كه داريد دنيا را مذمت ميكنيد ـ چون شنيد كه كسي دارد دنيا را مذمت ميكند ـ فرمود: دنيا چه كاري كرده است که تو را داري مذمت ميكني؟ كجا خيانت كرده؟ كجا دروغ گفته؟ كجا فريب داده؟ او تمام زشتيها و زيباييها را عَلَن به شما نشان داده است؛ او اگر مدرسه را نشان داده و اگر مراكز درماني را نشان داده، گورستان را هم به شما نشان داده و هر روز ميبنيد که يك عده از جايي به جايي به عنوان تشييع جنازه دارند حركت ميكنند، هر روز هم يك عده بيمار ميشوند و هر روز هم يك عده ميميرند و يك عده هم سالم ميشوند. دنيا چيزي را مخفي نكرده است؛ عزل و نصبها هم كه الي ماشاءالله است که هر روز يك عده ميآيند و يك عده ميروند. دنيا چيزي را مكتوم نكرده و دروغ نگفته است. فرمود که تو مغرور شدي[11] ، او كه تو را مغرور نكرد، فريب نداد و غِشّ در معامله نكرد. يك وقت است که كسي غِشّ در معامله ميكند؛ يعني كالاهاي خوب را رو ميگذارد و كالاهاي بد را زير که اين غِشّ در معامله است يا در شير آب ميريزد و مانند آن، حالا يا ممزوج يا مخلوط؛ ولي اگر كسي دو طَبَق دارد: يكي ميوههاي فاسد و يكي ميوههاي سالم، اين كه ديگر غِشّ نيست. دو كار در دنيا است: يكي مرگ است و مرض است و فقر است و فلاكت است و آبروريزي است و عزل است و امثال ذلك که آنها را كاملاً نشان ميدهد، يکي هم سلامت است و صحت است و رفاه است که آنها را هم كاملاً نشان ميدهد؛ تحولاتِ آن گروه به اين گروه و اين گروه به آن گروه هم است که اين را هم نشان ميدهد. چهار كار است و هر چهار كار را هم خوب نشان ميدهد: يك عده در زحمتاند و يك عده در رفاهند، آنها كه در زحمتند برميگردند و مرفه ميشوند، آنها كه مرفهاند برميگردند و در زحمت ميشوند که هر چهارتا را عَلَن دارد نشان ميدهد و چيزي را كتمان نكرده است، چيزي كه راست ميگويد که دنيا نيست. آني كه «حبُّ الدّنيا رأسُ كل خطيئة»[12] است همين عناوين اعتباري است و اصل كلي دنيا به اين حرف شيطان برميگردد که ﴿انا خير منه﴾[13] ؛ اگر به اين برگشت ميشود دنيا؛ اما «هو خير مني» يا «لست ادري» ديگر دنيا نيست. به ما هم گفتند که به هركه برخورد كردي اگر از تو كوچكتر است بگو او از من بهتر است، براي اينكه سن او كمتر است و گناهانش كمتر است و من سنم بيشتر است و گناهانم بيشتر است، اگر سن او از تو بيشتر است بگو اطاعات او بيشتر است و من اطاعاتم كمتر از اوست، پس او از من بهتر است، اگر همسن توست بگو: «لست ادري» که از اطاعات او باخبرم و از معاصي او بيخبرم و از معاصي خودم باخبرم[14] . چنين حرفي حرف الهي است و اگر برگشت به آن سَمت كه انسان زشتيهاي خود را فراموش بكند و خوبيهاي خود را هميشه تابلو بكند و ببيند، اين ميشود دنيا که ترك اين دنيا كار دشواري است. وجود مبارك حضرت امير فرمود كه «انا كابُّ الدّنيا لِوَجهِها»[15] ؛ منم كه دنيا را زير و رو كردم، مُنكَبّ كردم، آن را وارونه كردم، آن را در كُشتي به زمين زدم و پشتش را به خاك ماليدم. ترك دنيا كار انبياء و اولياءست و ترك خَلق خدا چيز بسيار بديست و كار آساني هم است. خلوت از ناس به اين معناست كه انسان ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحًا طَويلاً﴾ است، پس ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَ أَقْوَمُ قيلاً﴾ است که از مردم در نماز شب فاصله ميگيري که شبها فراغتِ خوبي است براي جداييِ از خَلق خدا؛ اما چون ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحًا طَويلاً﴾ است، آنگاه ﴿وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ﴾ مي شود يا ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَ أَقْوَمُ قيلاً﴾ مي شود که اين انقطاعِ از خَلق خدا است، در بين مردم است و رنگي از مردم هم نميگيرد. اگر جامعه آلوده است او رنگ جامعه را نميگيرد؛ اما از جامعه جدا شدن و منزوي شدن اين دستور نيست و كار آساني هم است.
بيان اقسام رهبانيت
بنابراين رهبانيت دو قسم خواهد بود:
الف: وصف و مقام
يك وقت وصف و مقام است؛ مثل كسي كه همه احكام را انجام ميدهد اما «راهبا من النار و خائف من النار» و ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾[16] است که اين خوب است و بهشت ميرود و اكثريت ما آرزو ميكنيم كه در همين حد باشيم. حرفهاي برجسته زدن خيلي آسان است؛ اما به آن مقام عمل كردن دشوار است. مقام اُوحَدِيِّ از انسانها اين است كه همه احكام را انجام ميدهند براساس ﴿وَ إِيّايَ فَارْهَبُونِ﴾[17] و ﴿اِيّايَ فَاتَّقُونِ﴾[18] نه ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾[19] . اين همان است كه ميفرمايد: «هَبني صبرتُ علي حَرِّ نارك فكيف أصبِرُ عن النظر الي كَرامتك»[20] ؛ او راهب است در اوجِ مقام ايماني. اينها وصف است و مقام است و كاملاً مطلوب؛ هم اوّليش خوب است و هم دومي و بينهما مراتب؛
ب: پيشه و فن
اما يك وقت پيشه است كه انسان راهب پيشه است؛ او ميخواهد از جامعه جدا بشود که چنين چيزي در اسلام نيست، فرمود: «لا رهبانيةَ في الاسلام »[21] و فرمود: جبهه رفتن رهبانيت است. در ذيل آيات مربوط به رهبانيت نصوصي است كه ميفرمايد: «انّ سياحةَ امتي الصّيام و رهبانيّتُهم الجهاد»[22] .
ما مشكلمان اين است كه يا كار نميكنيم يا كار را با پسوند و پيشوند انجام ميدهيم. ما ميخواهيم مشهور بشويم، مشاهدهٴ بنام باشيم، كار ميكنيم تا به نام ما باشد، بسم الله و بسمي باشد. اين اصل در خاطر شريف شما باشد كه اگر كسي در قيامت گفت: <لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ> يقيناً بهشت ميرود؛ اما گفتن چنين كاري در آن روز سخت است و خيلي از ماها يادمان ميرود. ميبينيد که در تلقين و در هنگام تلقين اين كه كار لغوي نيست ـ معاذالله ـ در تلقين كه ميگويند بدان که خدا واحد است، بدان مرگ حق است، بدان قيامت حق است[23] براي اين است که كسي يادش نيست و اين تعليم است در حقيقت و تنها براي پند و اندرز حاضران كه نيست. آنجا كه كسي نيست تلقين مستحب است يا نه؟ بازهم مستحب است. انسان حال عادي را ميگذراند و دفعتاً ميبيند که اوضاع عوض شد و يك وضع ديگري است و يك عدهٴ ديگري ميآيند و يك عدهٴ ديگري ميروند، يك عده را دارند عذاب ميكنند و يك عده را دارند به بوستاني ميبرند که اصلاً نميفهمد چه شد؟ بعدها ميفهمد كه مُرد. خيليها اوايل نميفهمند كه مُردند و اوضاع را ميبينيد که عوض شد. جريان قيامت صغرا دفعتاً ظهور ميكند براي يك عده و اينها را مبهوت ميكند که ميبيند آنهايي كه اين ميشناخت اينها نيستند و كنارش نيستند، كساني اطرافش هستند كه او نميشناسد و ناشناسند، يك عده را هم ميزنند و يك عده را هم نوازش ميكنند که اصلاً نميفهمد چه شد؟ بعد از مدتي تازه ميفهمد كه مُرده و منتقل شده از يك عالمي به عالم ديگر، لذا به اين مُرده معارف را ميفهمانند، البته بعضيها هستند كه ميفهمند منتقل شدند و مُردند و ميدانند که الان در چه حالتي هستند. اينها كه بدون نان و نام دين خدا را حفظ ميكنند و انجام ميدهند و عمل ميكنند و منتشر ميكنند كاملاً در قبر ميتوانند بگويند: <لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ> و همچنين شهادت به رسالت و همچنين شهادت به ولايت بدهند.
خيلي راه دارد كه آدم كار بكند بيداعيه؛ نشانهاش مسئلهٴ جبهه است که بسياري از اين عزيزان در جبهه كار كردند و وقتي پشت جبهه آمدند كسي او را نميشناخت؛ اما آني كه ميخواستند تابلو به نام او باشد يا يادواره به نام او باشد مشكل دارد؛ مثلاً شما در بعضي از اين منطقهها كه تشريف ببريد ميبينيد که براي سربازان گمنام لوحي گذاشتند و يك منطقهاي است براي سربازان گمنام که با ذوق خوب براي اينها لوح گذاشتند و يك طرف اين لوح نوشتند گمنام و در مقابلش نوشتند: آشنا، فرزند روح الله، تولد 22 بهمن، شهادت يوم الله که اين يك واقعيتي است كه اينها فرزند اماماند، فرزند روح اللهاند، روز 22بهمن به دنيا آمدند و يوم الله هم شهيد شدند. ما اگر بخواهيم اين راه را پشت جبهه انجام بدهيم ميشود اما سخت است و سخت است كه ما اينها را انجام نميدهيم و آن را كه آسان است انجام ميدهيم.
درباره رياضت شرعي و غير شرعي از نظر علامه
يك بيان نوراني سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبائي دارند و ميفرمايد: آنكه دفعتاً كار بعضي از مَراتضهٴ هند را ميكند كه خود را عقيم ميكند و مانند آن، او ميخواهد يك رياضتي بكشد آسان و يا چشم خودش را كور ميكند که ميخواهد يك رياضتي بكشد که آسان باشد، براي اينكه به هرتقدير يك روز، دو روز يا يك ماه، دو ماه در زحمت است؛ اما رياضت شرعي آن است که تا زنده است انسان بايد مواظب باشد که زحمت است و تا زنده است بايد مواظب نفس خود باشد که اين زحمت دارد. او براي اينكه اين رنج طولاني را تحمل نكند رنج يك ماهه را بر خود تحميل ميكند، لذا فرمودند كه اينها كه رياضتهاي غيرشرعي دارند ميخواهند به آساني بهشت بروند و به آساني بهشت رفتن راه نيست بلکه با دشواري بهشت رفتن هنر است كه ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ في كَبَدٍ﴾[24] ؛ کسي انسان را خلق كرده قَسَم خورده است و اين لام، لام قَسَم است؛ خدا فرمود: قَسَم ياد ميكنم ـ حالا با خودش يا هر كس ـ كه من انسان را در مكابَدَه و رنج خلق كردم، حالا اين ميخواهد بيرنج به بهشت برود. بنابراين اگر رهبانيت به معناي پيشه باشد كه انسان از خَلق خدا جدا باشد، چنين چيزي عقلاً و نقلاً مذموم است و اگر بخواهد از دنيا فاصله بگيرد، عقلاً و نقلاً ممدوح است. آن مهم است نه اينكه از جامعه جدا بشود وگرنه امر به معروف و نهي از منكر و امثال ذلك عمل نخواهد شد و اين آيهاي هم كه رهبانيت را ميستايد ـ مثل قِسّيسين ـ براي آن است كه الگوي زهد براي مردم مسيحياند. اگر كسي در بيابان زندگي كند در خريد و فروش غِش نميكند، كم نميدهد، احتكار نميكند، گرانفروشي ندارد، دروغ نميگويد، بدرفتاري نميكند، همسايه آزاري نميكند که اينها كارهاي منفي است، او كه اُسوه و الگو نيست، بلكه كسي كه راهبانه بين مردم زندگي ميكند او ميتواند معلم باشد.
معمولاً آنهايي كه تحصيل كرده و عالِم و زحمت كشيدهاند و در كارهاي نظري تلاش كردند از آنها به عنوان كشيش ياد ميكنند و ميگويند قِسّيس و قسيسين و آنها كه به زهد و تهذيب باطن و از اين راه ميروند، گرچه بياعتنا نيستند و عِلم نِسبي هم دارند اما اهتمام آنها در تهذيب نفس و وارستگيها است كه از اين راه معارف را بفهمند و اُسوه باشند، به اينها ميگويند راهب. آنچه را كه بايد انجام بدهد انجام ميدهد و آنچه را بايد بفهمد انجام ميدهد؛ منتها آنچنان كه بايد مشكل علمي ديگران را حل كند آنطور نيست؛ ولي مشكل عمليِ خود را حل ميكند و ميداند که چه بد است و چه خوب است و خوب را هم انجام ميدهد. الآن يك كاسب ممكن است راهب باشد؛ يعني امين است، خيانت نميكند، دروغ نميگويد، احتكار نميكند و از لذتها هم تا حدودي پرهيز ميكند و در متن جامعه است؛ يك بنا، يك بزار و يك رزاز هم ميتوانند راهب باشند. هر كسي در متن كارش ميتواند راهب باشد. بنابراين دليلي هم كه قرآن كريم ذكر ميكند و ميفرمايد که چون اينها داراي قسيساند و چون اينها داراي رهباناند و ﴿وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ *وَ إِذا سَمِعُوا﴾[25] ، معلوم ميشود که هر كدام از اين علل چهارگانه ولو در طول هم نقش تعيين كننده دارند در اينكه چطور مسيحيها به مؤمنين نزديكاند؟ پس راهب پيشه بودن به اين معنا كه انسان از خَلق خدا جدا بشود اين را اسلام امضا نكرده؛ اما راهب پيشه بودن يعني از دنيا فاصله گرفتن را كاملاً ترغيب كرده است. در چنين فضايي آيه نازل شده است كه شما حلال خدا را بر خود تحريم نكنيد و يك زندگي معقول و متوسط داشته باشيد: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ﴾ که اين تعليق حكم بر وصف است آن هم با دو وصف كه سببِ حكم باشد. فرمود كه اين چيزهايي كه شما بر خودتان حرام كرديد هم حلالاند و هم طَيِّب، هم بازند و روان براي شما از طرف خدا و هم پاك و تميز و پاكيزهاند. اگر طيباتاند و حلال چرا حرام كرديد؟ افراط نكنيد، تفريط چرا؟ ﴿لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا﴾؛ تعدي نكنيد؛ ذات اقدس اله براي شما اينها را حلال كرده شما چرا تحريم ميكنيد؟ اينها را طَيّب دانسته چرا شما اين را خبيث ميدانيد از نظر عمل؟ شما كه بدعت نگذاشتيد كه حلال خدا را حرام بكنيد و بدعت گذاشته باشيد، بلکه عملاً از اينها پرهيز كرديد، چرا بر خودتان فشار آورديد؟ ﴿اِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ﴾؛ خداوند كساني را كه از حدود او تعدي ميكنند دوست ندارد.
معناي تعدي
تعدي گاهي به اين است كه انسان از حلال ميگذرد به حرام که اين را در موارد ديگر فرمود: ﴿وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ﴾[26] حكمش چيست؟ آن معصيت است و انسان معصيتكار از حدود الهي تعدي ميكند، يك وقت است كه زير سقف حلال و طَيّب زندگي ميكند که اين هم تعدي است. گاهي تعدي به اين است كه انسان از مرز حلال بگذرد و يك وقت است كه زير سقف حلال باشد که هر دو تعدي است؛ مثل اينكه گاهي انسان تعدي ميكند يعني معصيت ميكند و يك وقت است که تعدي ميكند و ادب مناجات را رعايت نميكند؛ مثلاً ذات اقدس الهي به بندگانش دستور ميدهد که شما اهل مناجات و دعا و نيايش باشيد ﴿دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾[27] ؛ ميخواهي با خدا زمزمه كني، يا حرف نزن و فقط با دل با او حرف بزن و يا اگر ميخواهي حرف بزني آرامک ﴿وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ﴾[28] که بدون حرف باشد و اگر خواستي حرفي بزني و بگويي يا الله که﴿وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ و داد بكشي اين اعتداء در دعاست، چه برسد که بلندگو بگذاري و مزاحم همه باشي! اينكه دعا نيست، بلکه دعا يا خاموش بودن و خروشيدن قلبي است يا آهسته ناله كشيدن است همين: ﴿وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ﴾ که حرف نزن و اگر خواستي حرف بزني ﴿وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾[29] و اگر ميخواهي فرياد بكشي اين ميشود اعتداء. براي چه فرياد ميكشي؟ او كه اقرب است به ما ﴿مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾[30] ! ميخواهي خودت را راضي كني يا او را بشنواني؟ او كه «اسمعَ السّامعين»[31] است! ميخواهي مزاحم ديگران باشي؟ اين كه اعتداء است و از دو جهت مشكل دارد: يكي ادب محضر پيغمبر ذات اقدس الهي رعايت نشد و يكي اينکه حقوق ديگران رعايت نشد. به هر تقدير فرمود: ﴿وَ كُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالاً﴾؛ گاهي نهي ميكند از تحريم و گاهي امر ميكند به خوردن که اين امر عقيب حظر است و مفيد وجوب نيست؛ يعني آن نهي در آنجايي كه شما بر خودتان تحريم كرديد آن توهّم حظر برطرف ميشود با اين امر. منظور از اين عفو يا خوردن است و يا مطلق تصرف است كه ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾[32] و ظاهراً دومي است، چون آنها فكر كردند[33] كه روي فرش نرم نخوابند، شبها استراحت نكنند، نكاح نكنند و مانند آن که اين اکل ظاهراً مطلق تصرف است، فرمود: ﴿وَ كُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالاً طَيِّبًا﴾. در آيهٴ قبل دو وصف بود و در آيهٴ بعد سه وصف است كه اينها مشعر به عليت است، فرمود: ﴿وَ كُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ﴾ (اين يك)، چون الله به شما روزي داد، ﴿حَلالاً﴾ (دو)، ﴿طَيِّبًا﴾ (سه). اگر رزق الله است، اگر حلال است و اگر طَيّب است چرا بر خودتان تحريم كرديد؟ ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ﴾؛ شمايي كه به خدا ايمان داريد تقوا پيشه كنيد و پيش خودتان قانون وضع نكنيد. پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود که ببينيد من چطور زندگي ميكنم؟ در بين مردم همين غذاهاي عادي را ميخورم؛ منتها گفتند که شبانه روز دوبار غذا بخوريد نه سه بار و يك قدري كمتر بخوريد و سير نشويد که يك حد معتدلي دارد؛ اما حالا بياييد كلاً متحجرانه زندگي كنيد و زن و بچه را هم به زحمت بياندازيد اين نباشد. اگر هنر داري از دنيا پرهيز كن! شما ببينيد بزرگان و طلاب و فضلايي كه در مدتي كه در حوزههاي علميه بودند گذشته از اين درس و بحث سعي كردند که وارسته بشوند و هر جا رفتند ﴿وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا يَمْشي بِهِ فِي النّاسِ﴾ بودند چه شهر و چه روستا، چه نهادها و چه در ارگانها و چه در بين مردم ﴿وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا يَمْشي بِهِ فِي النّاسِ﴾[34] بودند و منشأ خير و بركت بودند و دهها يا صدها نفر از نورانيت اينها، از علم اينها و از تقواي اينها استفاده کردند؛ اما اگر كسي يك مقدار اينجا درس خواند و خود را نساخت، هر جا رفت يا برگشت يا مشكل و فتنهاي در آنجا به بار آورد. اين است كه آنكه بخواهد نور بشود بايد از دنيا بپرهيزد نه از خَلق خدا و اگر كسي در دنيا طوري بود كه ﴿وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا يَمْشي بِهِ فِي النّاسِ﴾ بود در قيامت هم ميگويد: ﴿رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا﴾[35] که از خدا ميخواهد خدايا! نور ما را تتميم بكن كه ماهم به ديگران نور بدهيم، همان طور كه در دنيا به ديگران نور ميدادند.
«و الحمدالله رب العالمين»