74/02/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 65 الی67
﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾ (۶۵) ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ﴾ (۶۶) ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ﴾ (۶۷)
خلاصه مباحث گذشته
بعد از اينكه فرمود يهوديها و همچنين مسيحيها نه به كتاب آسماني خود عمل ميكنند و نه به وحي قرآن كريم معتقدند لذا فرمود بر اساس آن تبهكاريها و اعتقادات فاسد مغلول اليدند و ملعوناند، لكن راه را باز كرد و فرمود اگر اهل كتاب اعم از يهود و مسيحي و مانند آن ايمان بياورند سيئات گذشتهٴ اينها ترميم ميشود، چون «الاسلامُ يَجُبُّ ما قبلَه».[1]
دليل بيان تقوي در برابر ايمان
اگر برابر ايمان تقوا هم داشته باشند وارد بهشت خواهند شد ايمان براي آن است كه از آثار كفر گذشته نجات پيدا كنند و تقوا براي آن است كه به بهشت سعادت راه يابند، لذا به ايمان تنها اكتفا نكرد چون اگر كسي مؤمن بود ممكن است كه آثار كفر را رها كرده باشد لكن آثار فسق او را رها نكرده باشد و جهنم مخصوص كافران نيست گرچه خلود براي آنهاست و اگر كسي مسلمانِ فاسق بود او هم گرفتار عذاب خواهد شد.
براي اينكه هم از آثار كفر نجات پيدا كند و هم از آثار فسق برهد و هيچ عذابي دامنگير او نشود، تقوا را در كنار ايمان ياد فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَلأَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعيمِ﴾ اين دربارهٴ عذاب آخرت و همچنين رسيدن به بهشت آخرت است و اما دربارهٴ رهايي از تنگدستي دنيا و رسيدن به رفاه نسبيِ دنيا آن را به اين وضع ذكر فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَالآنجيلَ وَما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ﴾ كه در جريان نجات از جهنم و ورود به بهشت يك اصل كلي را ذكر فرمود كه ايمان باشد و بعدش هم تقوا را ياد كرد و همان اصل را در آيه بعد شرح داد و باز كرد و آن اين است كه فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَالآنجيلَ وَما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ﴾ و اين دليل بر امتناع نيست; منتها آنها عملاً در خارج مبتلا هستند به تبهكاري و تعصب، چون فرمود: ﴿وَكَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ﴾ وگرنه اين كار ممتنع نيست; منتها آنها خودشان امتناع ميورزند و اكثريِ آنها امتناع ميورزند و ابا دارند.
﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَالآنجيلَ وَما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ﴾; اگر آنها نه تنها به تورات و انجيل ايمان بياورند بلكه تورات و انجيل را اقامه كنند; يعني حدودش را اقامه كنند و احكامش را اقامه كنند نظير اقامه صلاة كه غير از اعتقاد به نماز است فرمود آنها اگر تورات را اقامه كنند و انجيل را اقامه كنند و آن چه كه به طرف اينها نازل شده است آيات قرآني و مانند آن، آن را اقامه كنند، از آن تنگدستي و فشاري كه بر اينها وارد شده است: ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَباءُو بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾[2] و مانند اين دامنگيرشان شد، از اين مجموعهٴ تلخكامي نجات پيدا ميكنند: ﴿ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾.
مراد از «اکل» در آيه
منظور از اين «اكل» مطلق تنعم است وگرنه خصوص خوردن نيست; مثل اينكه ميفرمايد: ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾[3] مطلق تصرف است و خصوص خوردن نيست يا ﴿يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْمًا﴾[4] يعني مطلق تصرف نه خصوص خوردن; اينجا هم ﴿لأَكَلُوا﴾ يعني مطلق بهرهبرداري نه خصوص خوردن.
دربارهٴ اينكه فرمود از بالا و از پايين روزيهاي اينها تأمين ميشود يا كنايه از آن است كه نعمتهاي الهي به اينها محيط است و غرق نعمتاند يا نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آمده است ميباشد كه اگر عدهاي اهل ايمان باشند يعني اهل منطقهها اهل ايمان باشند ما بركات آسمان و زمين را بر اينها نازل ميكنيم ناظر به آن باشد كه بركات آسمان از بالاست و بركات زمين از زير. آيه 96 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است كه ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ﴾ قهراً ﴿َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾.[5]
مقصود از برکات در آيه
ناظر به بركات آسمان و زمين است بركات آسمان همان باران و تابش به موقع آفتاب و امثال ذلك است كه «اذا اراد اللهُ بِقومٍ خَيراً أمْطَرهُم بالّليل و شَمَّسَهُم بالنهار»[6] اگر خداوند خير اقتصادي ملتي را بخواهد شب باران نازل ميكند و روز آفتاب كه كشاورزي و باغداري اينها تأمين بشود. بالأخره بركات آسمان فراوان است; تابش آفتاب است و بارش باران و برف است و مانند آن و بركات زمين هم كه رويش گياهان است، استخراج معادن است، احياي قنوات و چاهها و امثال ذلك است. از اين آيهٴ محل بحث يعني ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَالإنجيلَ وَما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ و همچنين از آيه 96 سورهٴ «اعراف» به خوبي برميآيد كه بين ايمان و رفاه اقتصادي رابطه برقرار است (اين يك مطلب).
اين مطلب را آيات ديگر هم تثبيت ميكند; آيه 10 به بعد سورهٴ مباركهٴ «نوح» هم اين را تثبيت ميكند كه نوح (سلام الله عليه) به امتش فرمود: ﴿اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّارًا ٭ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارًا ٭ وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهارًا﴾;[7] يعني اين استغفار دو فايده دارد: هم بركات معنوي را نازل ميكند و هم بركات مادي را، هم گناهان گذشته را ميبخشد و هم روزيهاي آينده را ترميم ميكند; چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «جن» آيه 16 اين است: ﴿وَأَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾; اگر اينها مستقيم باشند بر طريقهٴ حق ما آب فراوان و به موقع به اينها ميچشانيم خدايي كه ساقي است آب فراوان و مناسبي را به كشاورزيها و باغداريهاي افرادي كه در طريقه مستقيم حركت ميكنند و اهل استقامتاند نازل ميكند.
نزول فرشتگان براي افراد مستقيم
در قرآن كريم براي افرادي كه مستقيم هستند هم بركات معنوي را نازل ميكند هم بركات مادي را وعده داد فرمود: ﴿الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاّ تَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا﴾;[8] فرشتگان به چنين افرادي نازل ميشوند. در آيه 16 سورهٴ «جن» فرمود: ﴿وَأَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾ معلوم ميشود كه اگر كسي مستقيم باشد و در طريق دين باشد و بر صراط مستقيم حركت كند و فاصله نگيرد، هم فرشتگان رحمت بر او نازل ميشوند و به او بشارت ميدهند و هم باران مناسب ميبارد، هم رزق ظاهري است هم رزق باطني; نزول فرشتهها و علوم الهي و الهامها رزق كريم است، نبوت، ولايت، امامت، رسالت، علم رباني همهٴ اينها رزق كريمِ حقاند و گذشته از نزول فرشتهها بارانِ به موقع هم نازل ميشود.
بنابراين در نوع اين آيات يعني در اين چهار سوره بين مستقيم بودن با نزول بركات مادي و معنوي ارتباط برقرار است; چه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه محل بحث است، چه در سورهٴ «اعراف»، چه در سورهٴ «نوح» و چه در سورهٴ «جن». در آيهٴ محل بحثِ سورهٴ «اعراف» ملاحظه فرموديد كه اگر اينها اهل ايمان و تقوا باشند از جهنم نجات پيدا ميكنند و وارد بهشت ميشوند: ﴿لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَلأَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعيمِ﴾ و بعد هم فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَالآنجيلَ وَما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾; هم نعمت ظاهري است و هم نعمت باطني. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم كه فرمود: ﴿لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾.[9]
تبيين برکات آسماني و معنوي
بركات آسمان و زمين اختصاصي به باران و امثال ذلك نيست آن معارف و علوم و فضائل هم بركات آسماني است. در سورهٴ «نوح» هم كه فرمود: ﴿اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّارًا ٭ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارًا ٭ وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهارًا﴾[10] اين هم مسئلهٴ مغفرت است و فيض معنوي و هم ريزش باران است و فيض ظاهري. در سورهٴ مباركهٴ «جن» هم كه فرمود: ﴿وَأَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾[11] دربارهٴ بركات ظاهري است و آن آيهاي كه در سورهٴ ديگر است كه فرمود: ﴿إنّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾[12] اين هم بركات معنوي است. از مجموعهٴ اين آيات كاملاً برميآيد كه بين ايمان و نزول بركات معنوي از يك سو و بين ايمان و نزولِ بركات مادي از سوي ديگر رابطه است. اين خلاصه آنچه كه از قرآن كريم برميآيد، در اين آيه هم بركت نيست، براي اينكه فرمود: ﴿وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْمًا﴾[13] كه گاهي استدراج است و ميخواهد خدا در همان وضع اينها را بگيرد.
قرآن تشريح كرد و فرمود خيال نكنند حتي قاروني كه ﴿فَخَرَجَ عَلي قَوْمِهِ في زينَتِهِ﴾[14] اين در بركت است، براي اينكه ما ميخواهيم اين به جايي برسد و بعد ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَبِدارِهِ اْلأَرْضَ﴾.[15] وقتي كه قارون با آن جلال و شكوه مادي حركت كرد دو حرف از مردم شنيده شد; تودهٴ مردم گفتند كه اي كاش ما هم مثل قارون وضع مرفهي ميداشتيم: ﴿يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظِّ عَظيمٍ﴾.[16] گروهي ديگر كه خردمندان و فرزانگان آن منطقه بودند: ﴿وَقالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللّهِ خَيْرٌ﴾.[17] پس هميشه اين دو گروه هستند: آن فرزانگاني كه در مكتب وحي تربيت شدند يك طرز ميانديشند و افراد عادي و عامي كه از وحي برخوردار نيستند طرز ديگر فكر ميكنند، آنها كه در مكتب عقل ميانديشند طرز ديگر فكر ميكنند و آنها كه در مكتب حس قدم برميدارند طرز ديگر فكر ميكنند و ذات اقدس الهي بين بركت با نعمتهاي استدراجي هم فرق گذاشته و فرمود: اينها خيال نكنند كه ما داريم اينها را گرامي ميداريم، بلكه ميخواهيم اينها را سخت بگيريم. مطلب مهم آن است كه قرآن كريم بين اعمال امت و حوادث جهان رابطهٴ مستقيم برقرار ميكند در دو طرف.
امتحان خدا زياد است نه فقر، براي اينكه داود و سليمان را قرآن كريم به آن عظمت ميستايد ﴿عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ﴾[18] يا ﴿يا جِبالُ أَوِّبي مَعَهُ﴾[19] كه اين همه فضيلت دربارهٴ داود و سليمان (سلام الله عليهما) ذكر ميكند و داود را خليفه خود ميداند: ﴿يا داود إِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي اْلأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ﴾;[20] اما معذلك آن همه نعمت هم در اختيارشان بود. او جلوتر از همه اگر نباشد آن وسطهاست، چون خوانندهٴ بهشتيهاست. در نهجالبلاغه دارد كه قاري بهشتيها داود است و قرآن را انسان در بهشت با صداي داود ميشنود; اين بيان نوراني حضرت امير است در نهجالبلاغه كه فرمود: «قارئ اهل الجنه».[21]
دو جنبه بودن امتحان
بنابراين امتحان دو جنبه دارد امتحان گاهي ذات اقدس الهي به مال امتحان ميكند گاهي به فقر در سورهٴ مباركهٴ «فجر» دارد كه ﴿فَأَمَّا الانسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ ٭ وَأَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَهانَنِ ٭ كلا﴾[22] فرمود ما بعضيها را به مال و رفاه و امكانات امتحان ميكنيم بعضيها را به فقر نه آنها كه به آنها مقام و مال داديم پيش ما مكرماند نه آنها كه مبتلا به فقر شدند پيش ما مورد اهانتاند «كلا» اينچنين نيست و هر دو را ما امتحان كرديم تعبير قرآن دربارهٴ هر دو گروه ابتلاست ﴿فَأَمَّا الانسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ﴾ بعضي مبتلا به سلامتاند بعضي مبتلا به مالاند، بعضي مبتلا به مرضاند و مبتلا به فقرند هر دو ابتلاست و امتحان است كرامت فقط در قيامت مشخص ميشود «الغني و الفقر بعد العرض علي الله».[23] هر دو امتحان است; الآن كسي كه سالم است مگر اين سلامت امتحان الهي نيست كسي مقامي دارد اين مقام امتحان الهي نيست مالي دارد آيا اين مال امتحان الهي نيست؟ همه امتحان هستند بعضي مبتلا به سلامتاند يعني ممتحن به سلامت بعضي مبتلا به فقرند يعني ممتحن به فقرند.
آثار تقوا بودن برکت
از آثار تقوا بركت است كه انسان در امتحان پيروزمندانه بيرون ميآيد اين ميشود بركت مال ماندني بركت است اين بركه عبارت از جايي است كه نميگذارد آب هدر برود در بيابانها آب كه جمع ميشود تا رهگذر تشنه از او استفاده كند چنين جايي را ميگويند بركه و اين قسمتهاي جلوي سينه شتر كه موي نرم و بادوام است ميگويند بَرَك و شتر روي همين سينه كه ميخوابد آن خوابگاهش را و آن جايگاهي را كه استراحت ميكند ميگويند مبارك ابل. بركت چنين مالي است كه مال ماندني و مؤثر است. گاهي مال است اما ﴿يَذْهَبُ جُفائاً﴾[24] است يك وقت است كه مالي است با بركت و ماندني خداوند بين ايمان و بركت كه در حقيقت كوثر است رابطه برقرار كرده نه بين ايمان و تكاثر تكاثر بركت نيست يك عده هستند كه چون از ياد خدا غافلاند در عين حال كه وضع ماليشان خوب است اينها در معيشت ضنكاند;[25] يعني در فشارند براي اينكه تمام تلاششان به اين است كه آنچه را كه دارند چگونه حفظ بكنند و آنچه را كه ندارند چگونه به دست بياورند؟ اين بين دو فشار به سر ميبرد و چون از ياد خدا غافل است در فشار است.
رابطه بين ايمان، تقوي و بين نجات از جهنم و بهشت
مطلب مهم اين است كه قرآن كريم بين ايمان و تقوي از يك سو و بين نجات از جهنم و بهشت از سوي ديگر رابطه برقرار كرد، بين ايمان و تقوي از يك سو و رفاه دنيايي رابطه برقرار كرده است كه بركات آسمان و زمين نازل ميشود از سوي ديگر.
در مطلب اول كه تلازم است بين ايمان و نجات از دوزخ و ورود به بهشت، اين تلازم مطلق است چه فرد و چه جامعه; هر فرد يا گروهي كه اهل ايمان بود از جهنم ميرهد و به بهشت ميرسد; ولي دربارهٴ مسائل دنيا نظام دنيايي نظام هماهنگ و مرتبطي است، اگر در جامعهاي كه مثلاً صدها هزار نفر هستند ده نفر يا صد نفر و يك گروه كمي اهل ايمان و تقوي باشند آن جامعه از بركات برخوردار نيست; ولي اگر امت اهل ايمان و تقوي بود و اكثريت قاطع اهل ايمان و تقوي بودند، از رفاه و بركات دنيايي برخوردارند. پس تلازم در باب معنويات مطلق است چه فرد و چه گروه، تلازم دربارهٴ بركات مادي مطلق نيست كه اگر جامعهاي مثلاً چند ميليون نفر زندگي ميكنند اگر چند نفر انسان وارسته و بركتمند باشند كل جامعه در رفاه باشند، اين طور نيست و بايد خود جامعه همه يا اكثريِ قريب به اتفاق رو به فلاح بروند تا بركات نصيبشان بشود.
مسلمان چه وقت به دستور اسلام عمل كرده كه بركت در كارش نبود؟! ميگويند دعاي چند گروه مستجاب نيست. يك عده آدمهاي بيكارند كه دعاي آدم بيكار مستجاب نيست[26] و قرآن كريم وعده داد و فرمود: ﴿فامْشُوا في مَناكِبِها﴾;[27] شما روي دوش زمين راه برويد و روزي بگيريد; هر كس كسب كرد به دستور الهي تلاش و كوشش كرد به وظيفه خود عمل كرد به مقداري كه دين بر او واجب كرده است به همان مقدار انجام وظيفه كرد خدا بركت ميدهد بيكار بودن و به دعاي محض اكتفا كردن اين را ذات مقدس رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نپذيرفت به اباذر كه اصلاً عنصر وارستگي و فضيلت است.
اهميت دعا از نگاه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
در آن وصايايش فرمود: اباذر! دعا به منزلهٴ نمك طعام است شما همهٴ كارها را بخواهي با دعا حل بكني كه نميشود! اين نظام، نظامِ كار است شما غذا تهيه كن و مقداري هم نمك بريز. آن كسب حلال دعاست و انسان به نام خدا شروع بكند به فراهم كردن كسب حلال اين دعاست; منتها دعاي فعلي است دعاي به زبان حال است دعا به زبان استعداد است نه تنها دعا به زبان قول و اين جزء وصاياي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است به اباذر.
اگر كسي بخواهد همهٴ كارها را با دعا حل كند يك زندگي پر شوري خواهد داشت ولي اگر به دنبال كار برود معدنشناس باشد، دريا شناس باشد از آسمان و زمين بهرهبرداري بكند به نام خدا و در مسير حلال حركت كند و دعا را هم فراموش نكند او ﴿َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ است. فرمود كه راه براي همه باز است; ﴿سواءً لِلسّائلين﴾;[28] هر كه رفت سؤال كرد خدا به او داد.
بنابراين در جريان نجات از جهنم و ورود به بهشت تلازم مطلق است چه فرد و چه جامعه هر كسي كار خودش را انجام ميدهد; سرّش آن است كه در قيامت انسان نظام جمعي ندارد: ﴿وَكُلُّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْدًا﴾;[29] نظام قيامت نظامِ فرد است نظام جمع نيست و در عين حال كه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[30] است اما هر كسي در كنار سفرهٴ عقيده و عمل خود مينشيند; نه هيچ كسي بار ديگري را ميبرد و نه هيچ كسي مهمان كسي خواهد بود، همه هستند اما بيهماند و با هم نيستند. زندگيِ دنيا زندگي جمعي است و زندگي جمعي ايمان جمعي طلب ميكند، اگر بين عمل صالح و ورود به بهشت تلازم است بالقول المطلق چه فرد و چه گروه، براي آن است كه در آخرت زندگي، زندگي فردي است. يك نفر اگر مؤمن بود در دربار فرعون به بهشت ميرود ولو همه اهل جهنم باشند. در قيامت هر كسي مهمان سفره خودش است; ولي در دنيا زندگي، زندگيِ جمعي است و زندگي جمعي با كار خير دو نفر يا سه نفر يا چند نفر حل نميشود، البته ممكن است ذات اقدس الهي به بركت يك عنصر صالحي گاهي مشكلي را از جامعه بزدايد; اما اين به لطف الهي وابسته است و خدا به صورت يك اصل كلي وعده نداد كه اگر در جامعهاي چند نفر انسان صالح پيدا بشود ما كل آن جامعه را مرفّه ميكنيم.
سخن در اين است كه ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ﴾[31] يا ﴿وَأَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾[32] . اين قاعدهٴ كلي است، چه فرقي بين آنها و اينهاست؟ در سورهٴ «اعراف» كه فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي﴾ اختصاصي به منطقهٴ خاص ندارد. چطور خدا به يهوديها و مسيحيها وعده ميدهد كه اگر تورات را اقامه كنند بركات از بالا و پايين نصيبشان ميشود ولي اگر كسي قرآن را اقامه كرده است اينچنين نيست؟ بركات الهي شامل همه خواهد بود و بركات الهي صبغه معنوي دارد و خير و رحمت است.
از همين جا جريان نماز استسقا هم روشن ميشود كه دعاي باران و نماز باران يقيناً اثر دارد، چون خدا خودش وعده داده است كه اگر اينها مستقيم بودند ما باران فراوان و مناسب را بر اينها نازل ميكنيم: ﴿وَأَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾; اما اينچنين نيست كه كسي دست از همه كارها و كشاورزيها بردارد و دعا بكند، بلكه بايد كه كشاورزي را بكند و بعد براي كمبود باران نماز استسقا بخواند تا باران بيايد.
رابطه مستقيم بين ايمان و تقوي
رابطه آن يك آزمايش موقت بود و خدا امتحان كرد و اينها از امتحان سرافراز برآمدند و بعد خداوند روزيهاي فراواني به اينها داده است. بنابراين الآن كه اين آيات سورهٴ «مائده» محل بحث است در وقتي بحث ميكنيم كه مسلمين در كمال رفاه بودند و بعد وقتي خلافت و امامت را به سلطنت تبديل كردند به صورت ديگر درآمده است.
بنابراين رابطهٴ مستقيم است بين ايمان و تقواي يك ملت با بركات آن ملت; اما بين ايمان و تقواي چند نفر با بركات جامعه چنين وعدهاي را خدا نداده است. سرّ اينكه بين ايمان و تقواي جامعه با بركات الهي رابطه دارد اين است كه همان طوري كه حوادث جهان در انسان اثر ميگذارد و در طرز تفكّرش و در طرز زيستش اثر ميگذارد، حوادث انسان و عقايد و اعمال و رفتار انسان هم در جريان عالَم اثر دارد، انسان هم يك مهرهاي است از مهرههاي نظام وسيعِ خلقت. چگونه كارهاي جهان طبيعت در انسان اثر ميگذارد و كارهاي انسان در جهان اثر نميگذارد؟ اگر كل جهان را مدبر امور ميگرداند كما هو الحق و اگر تمام امور به دست خداست ولاغير كه ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الْأَرْضِ﴾،[33] چنين خدايي اگر به دستور او عمل بشود كارها را به سود انسانها انجام ميدهد. خدا به عدد نياز هر گياهي قطرهٴ باراني نازل ميكند و به عدد هر جايي كه عطش است خدا باران نازل ميكند; ولي اگر افراد نالايق بودند اين باران را به بيابانها ميرساند و عدهاي در عطش ميمانند.
بنابراين بين اعمال مردم با حوادث رابطه است; چه در طرف خير و چه در طرف شرّ. در طرف خير آياتي بود كه خوانده شد در طرف شرّ و نكبت هم آيات ديگري است كه در بحثهاي قبل اشاره شد و در خود همين آيات هم اشاره ميشود; مثل آيه سورهٴ «اعراف» كه دارد: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾;[34] ما اينها را مؤاخذه كرديم به فقر و فلاكت و امثال ذلك ديگر به آنها بركت نداديم، يا آنها مبتلا شدند به فقر و يا گرفتار استدراج شدند. در سورهٴ «اعراف» عدهاي را استثنا كرد در آيه محل بحث هم ميفرمايد همه اينها اينچنين نيستند; آيه 66 سورهٴ مباركهٴ «مائده» فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَالإنجيلَ وَما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ كه بعضيها خواستند بگويند كه اين اكل از بالا و پايين اختصاصي به غذاهاي ظاهري ندارد، براي اينكه اگر در سورهٴ «عبس» آيه ﴿فَلْيَنْظُرِ الانسانُ إِلى طَعامِهِ ٭ أَنّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا﴾ و مانند آن مسئلهٴ طعام به علم تفسير شده است; يعني سورهٴ «عبس» كه فرمود: ﴿فَلْيَنْظُرِ الانسانُ إِلى طَعامِهِ ٭ أَنّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ٭ ثُمَّ شَقَقْنَا اْلأَرْضَ شَقًّا﴾.[35]
مراد از «طعام» در آيه از نظر امام صادق(عليه السلام)
از وجود مبارك امام(سلام الله عليه) طبق نقل مرحوم كليني نقل شد كه منظور از طعام علم است انسان علمي كه ميآموزد نگاه كند كه از چه كسي علم ياد ميگيرد; ﴿فَلْيَنْظُرِ الانسانُ إِلى طَعامِهِ﴾ و اگر منظور از اين طعام در حقيقت اعم از طعام ظاهري و طعام معنوي است غذاي روح و غذاي جسم است، قهراً آن باراني كه هست آبي كه هست اعم از آب ظاهري و آب حيات است زميني كه هست اعم از زمين مادي و زمينه دل است، حَبّ و حَبّهاي كه هست اعم از حبّ كشاورزي يا حبّي كه در نهان و در سويداي دل قرار دارد ميباشد و مانند آن.
اين روايتي را كه مرحوم كليني نقل كرده است كه اين طعام را بر علم تطبيق كرد معنا ندارد كه اين طعام اعم از علم و نان و امثال آنها باشد ولي آن آب خصوص آب مادي و آن زمين خصوص زمين مادي و آن حبّ خصوص حبّ مادي باشد! اگر اين طعام اعم است آن زمين هم اعم از زمينه است و آن آب هم اعم از آب زندگاني است، آنگاه ﴿َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ همين آيه ميتواند اعم باشد هم باران و آفتاب را شامل بشود و هم علومي كه نازل ميشود بر بندگان را شامل بشود.
دليل منفصل ثابت ميكند كه ﴿إنّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾[36] است و به بركت آن دليل منفصل و به شهادت آيه سورهٴ «عبس» ميتوان اين ﴿َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ را به معناي جامع گرفت كه اعم از رزق ظاهري و رزق باطني باشد. رزقي كه ظاهري است از بالا ميآيد كه همان بارش باران و برف يا تابش آفتاب و مانند آن است، از زمين ميآيد كه همين جوشش آب از چشمه و قنات يا رويش گياه و امثال ذلك.
تقسيم انواع علوم
علمها هم دو قسم است: علمي كه از بالا ميآيد و علمي كه از تحت ارجل ميآيد علمي كه از تحت ارجل ميآيد همين علمهايي است كه انسان به مدرسه ميرود به حوزه ميرود و درس و بحثي دارد و چيزي ياد ميگيرد علمي كه از بالا ميآيد بر اساس ﴿الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾ خواهد بود آن علم در دفتر نيست چنين علمي كه از بالا افاضه ميشو اينچنين است گرچه هر علمي چه انسان از كتاب و كتبيه بخواند از معلم بشنود مطالعه كند از رفت و آمد مراكز علمي نصيبش بشود چه علمي كه با نزول فرشتهها نصيب او ميشود هر دو از خداست چه اينكه بركتي كه از آسمان باشد يا بركتي كه از زمين باشد هر دو از خداست براي اينكه ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ﴾.[37]
بنابراين هم به دليل منفصل ميشود توسعه داد هم از اطلاق دليل متصل ميشود استفاده كرد كه ﴿َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ يعني علومي كه بيزحمت درس و بحث نصيب انسان ميشود همان علوم الهامي و رباني است يا علومي كه با راه رفتنها و با كسب و كار نصيب انسان ميشود چه اينكه روزيها هم دو قسم است. چطور اگر كسي در عالم رؤيا خواب ببيند كه شير نوشيده است حكمت نصيبش ميشود يا اگر آب نوشيده است علم نصيبش ميشود و اگر كسي خواب ببيند كه انگور يا اناري نصيبش شده است يك بركت معنوي نصيبش ميشود پس معلوم ميشود در عالم معنا آن حقيقت به صورت انگور تمثل ميكند متمثل ميشود يا به صورت انار متمثل ميشود.
تفصيل قاطع شركت است و آنجا كه تفصيل نيست جامع است وگرنه اين روايتي را كه مرحوم كليني در كتاب شريف كافي نقل كرده است كه فرمود: ﴿فَلْيَنْظُرِ الانسانُ إِلى طَعامِهِ﴾ يعني «علمُه الذي يأخُذُه عمّن يأخذه»،[38] اگر طعام جامع است چون نميشود گفت كه طبق اين روايت طعام مخصوص علم است، آن وقت لازمهاش اين است كه اين جمله ﴿فَلْيَنْظُرِ الانسانُ إِلى طَعامِهِ﴾ از گذشته و آينده منقطع بشود. طعام شما از اين راه تأمين ميشود، آن وقت لازمهاش اين است كه اين منقطع باشد هم از گذشته هم از آينده ولي وقتي منقطع نيست و سرفصل است و طعام لابد جامع است بين علم و طعام مادي قهراً آن آب هم اعم از آب حيات است و باران و آن ميوهها هم اينچنين است.
غرض آن است كه هم به دليل منفصل ميشود استفاده كرد كه ﴿الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾[39] و هم به اطلاق دليل منفصل، لكن فرمود: ﴿منهم أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ﴾ مشابه آن استدراجي كه در سورهٴ «اعراف» است كه فرمود: ﴿كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾[40] در همين آيه محل بحث سورهٴ «مائده» هم فرمود: ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ﴾ دربارهٴ اهل كتاب هميشه قرآن آن گروه اندك را استثنا ميكند، آنجا كه فرمود: ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ﴾[41] آن گروه كم را استثنا كرده است، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هم قبلاً ملاحظه فرموديد; آيه 75 سورهٴ «آلعمران» آن گروه كم را استثنا ميكند ميفرمايد: ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ﴾; بعضيها هستند كه شما اگر يك ظرف پُري را حالا يا مَشك باشد يا مانند آن، ظرف پُري را از طلا و نقره به اينها امانت بدهيد اينها خيانت نميكنند ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ﴾; اما ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ﴾;[42] بعضي از اينها هم هستند كه اگر يك دينار به آنها امانت بدهيد، نه تنها در مال شما طمع دارند و خيانت ميكنند بلكه در امانت هم خيانت ميكنند ولو يك دينار; اگر كم باشد و امانت هم باشد اينها رحم نميكنند اما يك عده هستند كه اميناند ولو قنطار به آنها بدهي اينها اميناند حرمت امينهاي هر گروهي را هم قرآن حفظ كرده است، لذا به صورت موجبهٴ كليه نه در سورهٴ «مائده» سخن فرمود و نه در سورهٴ «اعراف»، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هم حق پاكان هر گروهي را حفظ كرد.
«و الحمد لله رب العالمين»