74/01/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 55و56
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ (۵۵) ﴿وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الغَالِبُونَ﴾ (۵۶)
استعمال زکات، صلوة و صدقه به واجب و مستحب
گاهي بعضي از مفسرينِ اهل سنت استبعاد ميكنند و ميگويند: چون منظور از زكات همان زكات فقهي مصطلح است يعني زكات واجب، وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) يا مشمول اين قانون نبود براي اينكه مال دار نبود تا زكات واجب بپردازد يا اگر مشمول اين قانون بود حتماً زكات خود را ميداد و به تأخير نميانداخت كه در حال نماز زكات بدهد و مانند آن[1] . جوابش اين بود كه زكات در بسياري از آيات قرآن كريم كه در سورههاي مكي به كار رفت[2] به معناي صدقهٴ مستحب است و اگر هم زكات حقيقتِ شرعي داشته باشد و معناي شرعي او ارائه ميشود، معناي شرعي زكات در مقابل معناي لغوي اوست و زكات لغتاً يعني نمو و مانند آن و در اصطلاحِ شرع همان مالي است كه انسان در راه خدا ميدهد؛ اما حقيقتِ در واجب كه نيست تا استعمالش در مستحب مَجاز باشد. صدقه يك معناي لغوي دارد و يك معناي شرعي، صلات يك معناي لغوي دارد و يك معناي شرعي، زكات يك معناي لغوي دارد و يك معناي شرعي، صلاة لغتاً به معني مطلق دعا و نيايش است و شرعاً عبارت از عبادت مخصوص است؛ آيا عبادت مخصوص بايد واجب باشد كه اگر مستحب بود آن را صلات نميگويند مگر با قرينه؟! اين چنين نيست، يا صدقه كه از صدق و راستي است لغتاً معناي خاص خود را دارد ولي اصطلاحاً چيزي است كه انسان در راه ذات اقدس الهي قربتاً اليه تأديه ميكند، آيا حتماً منظور از صدقهٴ شرعي همان صدقهٴ واجب است يعني زكاتِ واجب يا صدقات مستحب را هم ميگيرد؟! بر فرض حقيقتِ شرعي باشد حقيقت شرعيِ در اين عبادتِ مخصوص است نه در خصوص واجب. لذا قرآن كريم صلات را هم در واجب به كار برد و هم در مستحب، صدقه را هم در واجب به كار برد و هم در مستحب، زكات را هم در واجب به كار برد و هم در مستحب؛ هم در مسئلهٴ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾[3] بعد از اينكه فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾[4] گفته ميشود كه اين صدقه، صدقهٴ واجب است[5] و هم ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾[6] صدقاتِ مستحب را شامل ميشود و مانند آن. ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ﴾[7] اختصاصي به صدقهٴ واجب ندارد و صدقهٴ مستحب را هم شامل ميشود. دربارهٴ صلات، نماز مستحبي را هم صلات ميگويند نماز واجب را هم صلات ميگويند، دربارهٴ زكات اينكه فرمود: شما زكات بدهيد ﴿وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ﴾[8] و آن زكاتي را كه شما در راه رضاي خدا ميدهيد خدا آن را افزون ميكند و پاداشش را چند برابر ميكند، اينها زكاتهاي مستحب است و زكات واجب نيست. بنابراين هم صدقهٴ در واجب و مستحب استعمال ميشود و هم صلات در واجب و مستحب استعمال ميشود و هم زكات، پس نميشود گفت كه حالا كه زكات حقيقت شرعي پيدا كرد حقيقت شرعيِ در واجب است؛ مثلاً آن سورههايي كه در اوايل بعثت نازل شد نظير سورهٴ «مزمل» و مانند آن كه كلمهٴ زكات در آنها به كار رفت، در سورهٴ «مزمل» كلمهٴ زكات كه به معناي زكات واجب نيست. آيهٴ بيست سورهٴ «مزمل» اين است: ﴿وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَ ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَيْرًا وَ أَعْظَمَ أَجْرًا وَ اسْتَغْفِرُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾
الآن بحث در اين نيست كه زكات همان صدقه است، بلكه زكات دو قسم است: زكات واجب و زكات مستحب؛ مثلاً گفتند كه زكات در مال التجاره مستحب است بدهيد يا زكات در برنج را بدهيد كه اينها زكاتهاي مستحب است. همان طوري كه جو و گندم زكات دارد منتها واجب، برنج هم زكات دارد منتها مستحب. همان زكات است، همان كلمه است و همان معناست؛ منتها مستحب است و حكمش فرق ميكند؛ يعني از نظر وجوب و استحباب فرق ميكند. پس هر كدام از اينها دو مصداق دارد و بر فرض هم حقيقت شرعي باشد مخصوص واجب نيست.
کيفيت معارض بودن دو طائفه از روايات
مطلب دوم آن است كه همان طوري كه در روايات فقهي اگر دو طايفه از روايات معارضِ هم بودند و يكي از مرجحات يا تعيين حجت از لاحجت اين است كه ببينيم كدام يك از اينها موافق با عامه است و كدام يك مخالف عامه، آن مخالف را ميگيريم و موافق را ترك ميكنيم[9] ، در روايتهايي كه مربوط به مسايل كلامي و مانند آن وارد شده است هم همين طور است؛ يعني اگر دو طايفه روايات از ائمه(عليهم السلام) رسيده باشد كه يك عده مخالف روايات اهل سنت باشد و يك عده موافق، آن موافق حمل بر تقيه ميشود. از اينجا معلوم ميشود كه آنچه را كه قرطبي در تفسيرش نقل كرد كه از امام باقر(سلام الله عليه) سؤال كردند در تفسير آيهٴ ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ كه آيا اين مربوط به عليبنابيطالب(سلام الله عليه) است؟ حضرت فرمود: «عليٌ من المؤمنين»،[10] ظاهرش اين است كه مخصوص حضرت علي(سلام الله عليه) نيست و آيه براي همهٴ مؤمنين است و عليبنابيطالب هم يكي از آنهاست. در قبال اين روايتي را كه قرطبي از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) نقل كرد روايات فراواني از اهل بيت(عليهم السلام) رسيده است كه مخصوص عليبنابيطالب است، پس اگر هم ما گذشته از اينكه آنها أصح السنداند و اكثر روايةٌ هستند و اَمتن هستند و گذشته از شهرت و كثرت و امثال ذلك، اگر از نظر موافقت و مخالفت با عامه هم بخواهيم و ارزيابي كنيم اين روايات با عامه است و آن رواياتِ فراواني كه گفت مخصوص عليبنابيطالب(سلام الله عليه) است اين مخالف عامه است و آن ميشود حجت.
تعصب محض داشتن نسبت به يک روايت
مطلب ديگر همان بحثهاي روايي است، البته غاية المرام بحراني نوع اين روايات را نقل كرده است[11] و خصيصهٴ اين كتاب اين است كه در هر مسئلهاي چند روايت هم از اهل سنت نقل ميكند و هم از علماي خاص و خاصيت اين كتاب اين است. مرحوم علامه اميني(رضوان الله تعالي عليه) نوع اين روايات را در كتاب شريف الغدير نقل كردند. تعجب در اين است كه حالا شما وقتي به روايات اهل بيت(عليهم السلام) برسيد و هم چنين به تفاسير و جوامع رواييِ اهل سنت مراجعه كنيد ميبينيد كه در جوامع روايي آنها و كتب تفسيري آنها جريان اينكه حضرت امير(سلام الله عليه) در حال ركوع صدقه داد و اين آيه نازل شده است را نقل كردند[12] ، پس اين از مجموعهٴ روايات شيعه و سني نقل كه كردند در حدّ تواتر ميرسد، حالا اگر نگوييم آنچه را كه خود شيعه نقل كرد به حدّ تواتر ميرسد يا آنچه را كه سنيها نقل كردند به حدّ تواتر ميرسد، مجموع در حدّ تواتر است. معذلك ابن تيميه ميگويد كه اجماع علما بر اين است كه اين روايت جعلي است و ميگويد اجماعي است كه اين جعلي است و اين مختلق و موضوع است؛ يعني روايتي كه ميگويد اين آيهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ در شأن عليبنابيطالب است به اجماع علما جعلي است[13] كه اين ميشود تعصب محض، در حالي كه در كتب تفسيري آنها و در جوامع روايي آنها نقل شده است كه اين دربارهٴ حضرت علي(سلام الله عليه) است[14] ، گذشته از محدّثينِ موثق خاصه. اگر يك عالِم عادي بخواهد از خارجِ حوزهٴ تشيع و تسنن به اين قضيه بنگرد با اينكه قسمت مهم منابع كه در اختيار ديگران است منابع اهل سنت است، او به چه فتوايي ميرسد؟ به چه حكم و داوري ميرسد؟ وقتي ببيند كه كسي مثل ابن تيميه ميگويد به اجماع علما اين روايت جعل است در حالي كه اين مورد تواتر است و مورد نقل فريقين است {چه عكس العملي نشان مي دهد؟} ما تبركاً بعضي از اين روايات را كه در كتاب شريف نور الثقلين آمده آنها را نقل ميكنيم تا ضمناً بعضي از سؤالات آنها هم پاسخ داده شود، چون اينها ميگفتند كه اگر اين آيه دربارهٴ عليبنابيطالب(سلام الله عليه) نازل شده بود امير المؤمنين(سلام الله عليه) به اين آيه استدلال ميكرد[15] ،
بيان روايات استدلال اميرالمؤمنين(ع)نسبت به آيه«انما وليکم اليه»
در حالي كه استدلال كرد و به ابي بكر فرمود: تو را به خدا قسم آيا آيهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ دربارهٴ من نازل شد يا دربارهٴ تو؟ همين استدلالات را كرده همان طوري كه به جريان غدير خم استدلال كرد به اين آيه هم استدلال كرد. تبركاً بعضي از رواياتي را كه در جلد اول تفسير شريف نور الثقلين صفحهٴ 643 به بعد است را ميخوانيم: اوّلين روايت را از اصول كافي نقل كردند[16] كه از احمدبن عيسي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) دربارهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ سؤال كردند. وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) ميفرمايد: «انما يَعني أَولي بكم»؛ يعني ذات اقدس الهي اين چنين قصد كرده است و﴿وَلِيُّكُمُ﴾ يعني «اولي بكم». همان طوري كه در سورهٴ «احزاب» پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشمول اين اصل است كه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾،[17] وجود مبارك امير المؤمنين هم «اولي بالمؤمنين من انفسهم» است. منظور از اين ﴿أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ﴾ بايد اين دو نكته ملحوظ باشد: يكي اينكه اين اولويت، اولويت تعييني است چه اينكه قبلاً هم گذشت و اولويت تفضيلي نيست؛ يعني انسان در حال عادي صاحب اختيار خودش است؛ اما وقتي وَليّ مسلمين و امام معصوم(سلام الله عليه) دربارهٴ انسان تصميم گرفت اين چنين نيست كه هم انسان وَليِّ خود باشد و هم معصوم(سلام الله عليه) وَليِّ او باشد منتها ولايتِ معصوم بر انسان سزاوارتر از ولايت خود انسان است بر خودش، اين اولويت تفضيلي نيست، بلكه اين اولويت تعييني است؛ يعني وقتي معصوم(سلام الله عليه) دربارهٴ انسان تصميم گرفت انسان اصلاً حق ندارد؛ مثل ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْض﴾[18] كه با وجود طبقه اوّل، طبقهٴ دوم اصلاً ارث نميبرد و هم چنين با وجود طبقه دوم، طبقه سوم اصلاً ارث نميبرند نه اينكه اولويت، اولويت تفضيلي باشد.
در زمان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا در زمان ائمهٴ ديگر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) انسان در حال عادي به اذن خدا و خود آنها مختار است؛ اما اگر امر دائر شد كه آنها دستور دادند كه برويد جبهه، اگر كسي بگويد «الناس مسلطون علي انفسهم» اگر داشته باشيم، من صاحب اختيارم و ميگويم نه، اين چنين نيست؛ انسان مادامي مختار است كه دربارهٴ خود تصميم بگيرد كه وَليِّ او دربارهٴ او فرمان ندهد و اگر وَليِّ او فرمان داد كه نوبت به انسان نميرسد. حالا خصائص نبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حساب ديگري دارد و آن ديگر مخصوص خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است. خصائص النبي شامل حضرت امير(سلام الله عليه) هم نميشود و آن يك حكم فقهي خاصي است؛ ما اصل ولايت كه{فقط} مربوط به شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) {و} منحصر در ايشان نيست. اين روايت را كه وجود مبارك امام ششم جواب ميدهند در تفسير آيه به اين معناست: «انمايعني» خدا قصد كرد كه «اولي بكم» يعني «أحق بكم و باموركم من انفسكم و اموالكم الله و رسوله والذين آمنوا»؛[19] همان طوري كه خدا اوُلي است به اولويت تعييني و رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اوُلي است به اولويت تعييني، امام معصوم(سلام الله عليه) هم اوُلي است به اولويت تعييني. آيه دربارهٴ حضرت امير است؛ اما ولايت بقيه ائمه(عليهم السلام) با نصوص ديگر ثابت شده است.
بيان معناي الويت تعييني
اولويت تعييني يعني هروقت اِعمال ولايت كردند و اگر اِعمال ولايت نكردند كه موضوع منتفي است؛ مثل طبقهٴ ارث كه اگر طبقهٴ اوّل نبود به طبقهٴ دوم ميرسد. انسان در طول ولايتِ معصوم(سلام الله عليه) بر خود ولايت دارد، حالا اگر معصوم اِعمال ولايت نكرد انسان وَليِّ خودش است و ميتواند مختارانه كار انجام بدهد در همين روايتي كه از مرحوم كليني نقل شد وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) اين چنين فرمود: آنكه أولاست به شما الله است و رسول الله است والذين آمنوا؛ يعني علياً و اولاده الائمه(عليهم السلام)[20] . آن نكتهٴ ديگر، چون دو نكته بود: يكي اينكه اولويت، اولويتِ تعييني است نه تفصيلي و دوم اينكه،
ولايت داشتن خداو پيامبر(ص)و امامان نسبت به عموم مردم
اينكه فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾[21] و در اين ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ﴾ «كُم» را هم به همان مؤمنين تطبيق كردند، اين نه براي آن است كه غير مؤمن تحت ولاي معصوم نيست، بلكه چون غير مؤمن نميپذيرد وگرنه غير مؤمن هم مولّي عليه است؛ مثل ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[22] بودنِ قرآن است با ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[23] بودنِ قرآن. ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ معنايش اين نيست كه قرآن فقط براي هدايت متقيان آمده است، بلكه به اين معناست كه متقيان بهره ميبرند گرچه قرآن براي هدايت همه آمده است؛ ولي يك عده نميپذيرند. اينجا هم ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ﴾ معنايش اين نيست كه نبي فقط بر مؤمنين ولايت دارد، بر همه ولايت دارد منتها غير مؤمن نميپذيرد. اين ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ هم اين چنين است كه نه تنها خداوند وَليّ مؤمنين است يا پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا ائمه(عليهم السلام) وَليِّ مؤمنيناند، بلكه وَليِّ همهٴ انسانها هستند منتها غير مؤمن نميپذيرد و مؤمن ميپذيرد، از اين جهت در سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ﴾.[24] در اينجا وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود كه منظور اميرالمؤمنين عليبنابيطالب و اولاد معصومين او(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هستند الي يوم القيامه: «ثم وصفهم الله عزوجل فقال ﴿الذين يُقيمون الصلاةَ و يُؤتونَ الزكاة و هم راكعون﴾» از همين آيه ولايتِ همهٴ ائمه(عليهم السلام) را امام صادق(سلام الله عليه) دارد استفاده ميكند. توضيحش اين است كه فرمود: «و كان امير المؤمنين في صلاة الظهرِ و قد صَلّي ركعتين و هو راكع و عليه حُلَّةٌ قيمتُها الف دينارٍ»؛ جامهاي داشت و يك لباسي داشت كه هزار دينار ميارزيد. چطور عليبنابيطالب يك لباسي داشت كه هزار دينار ميارزيد؟ فرمود: «و كان النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعطاه اياها»؛ اين هبهاي بود و عطيهاي بود كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اميرالمؤمنين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) روا داشت. پيغمبر چنين لباس گران قيمتي را كجا داشت؟ فرمود: «و كان النجاشي أهداها له»؛ نجاشي اين حُلّه را براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هديه فرستاد. همهٴ اين مجموعه زمينه ميشود براي آزمايش حضرت امير(سلام الله عليه). اين حُلّه را نجاشي كه مسيحي بود و بعد اسلام آورد {به ايشان داد}و وقتي خبر درگذشتِ او به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيد حضرت فرمود: ما ميخواهيم بر نجاشي نماز بخوانيم، عدهاي خيال ميكردند كه حضرت ميخواهد برود حبشه! سنيها هم اين جريان را نقل ميكنند كه پيغمبر در مدينه بر بدن نجاشي در حبشه نماز خواند، لذا آنها در نماز بر ميت حضور را شرط نميدانند و از دور هم ميگويند كه ميشود نماز خواند و احياناً به اين گونه از احاديث تمسك ميكنند، غافل از اينكه اين برابر با معجزه خواهد بود. پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از شهر مدينه فاصله گرفتند و يك مقداري به اطراف شهر رسيدند، بعد اينهايي كه همراهان پيغمبر بودند مشاهده كردند كه تمام اين فراز و نشيب و كوهها و درهها هموار شد و جنازهٴ نجاشي را از نزديك ديدند[25] ، حالا اين پيداست كه روي معجزهٴ وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود.
غرض آن است كه اين مسيحي هم اسلام آورده بود و هم چنين تأدّبي داشت كه يك حلهاي را به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اهدا كرد و پيغمبر هم او را به اميرالمؤمنين(عليه السلام) اهدا كرد و اميرالمؤمنين هم با فاصلهٴ كم او را به سائلي مرحمت كرد، آن وقت اين آيه نازل شد. «فجاء سائل فقال السلام عليك يا ولي الله و اولي بالمؤمنين من انفسهم تَصَدق علي كل مسكين»؛ يك سائلي آمد و وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) را به عنوان «وَليّ الله» و به عنوان «اولي بالمؤمنين من انفسهم» خطاب كرد و عرض كرد صدقه بدهيد. «فطرح الحلة اليه و اوميٰ بيده اليه ان إحمَلها»؛ حضرت آن پارچه را از دوش انداخت و با دست اشاره كرد كه بگير! آنگاه «فانزل الله عزوجل فيه هذه الآيه» را «و صَيَّره نِعمةَ اولادِهِ بنعمته و كُلُ من بَلَغ من اولاده مبلغ الامامة يكون بهذه النعمة مثله»؛ همهٴ فرزندان اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه به مقام امامت رسيدهاند به اين درجهٴ والا هم نائل شدند و آنها هم «فَيَتصدقون و هم راكعون و السائل الذي سأل اميرالمؤمنين من الملائكة والذين يسألون الائمه من اولاده يكونون من الملائكة».[26] اين يك تأويلي است از اين آيه مبارك يا بيانِ مصداقي است از اين آيه مبارك. روايت دوم از احتجاج مرحوم طبرسي است كه از امير المؤمنين(عليه السلام) در يك حديث طولاني دارد كه «فقال المنافقون»؛ منافقون به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كردند كه آيا غير از اين فرائضي را كه خداوند گفته است فرض ديگري هم است؟ آنگاه اين آيه نازل شد كه ﴿قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ﴾[27] يعني الولاية» و بعد «فَأَنْزَلَ اللّهُ ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾ و ليس بين الامة خلاف» كه «انه لم يوت الزكاة يومئذٍ احدٌ منهم و هو راكع غير واحد»؛ غير از حضرت امير(سلام الله عليه) «ولو ذُكِر اسمه في الكتاب لاُسقط ما اُسقط»[28] ؛ اگر اسم شريف حضرت امير در قرآن كريم ميآمد آنها اصل قرآن را انكار ميكنند، مردمي كه حديث العهد به اسلام بودند و در دلهاي آنها ﴿فِي قُلوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ﴾[29] بود. روايت بعدي از وجود مبارك امام باقر است كه فرمود: رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين چنين فرمود: «و قد انزل الله تبارك و تعالي بذلك آية من كتابه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾» تا پايان آيه و فرمود: «و عليبنابيطالب(عليه السلام) اقام الصلاة و آتي الزكاة و هو راكع يريد الله عزوجل في كلّ حال»[30] ؛ يعني وجود مبارك حضرت امير در تمام حالات مرادش خدا بود و او ارادهٴ الهي داشت و همين را در دعاي كميل دارد كه «و حالي في خدمتك سرمداً»[31] كه من دائماً براي رضاي تو حركت كنم و كار كنم. روايت بعدي كه باز از اصول كافي است اين است كه منظور از ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها﴾[32] نعمتِ ولايت است، براي اينكه خداوند كه فرمود: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾ منظور ولايت عليبنابيطالب است و يك عدهاي قبول كردند و يك عدهاي نپذيرفتند؛ آنها كه نپذيرفتند دربارهٴ آنها اين آيه نازل شد كه ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها﴾، چون آنها وقتي آيهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ نازل شد از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شنيدند كه منظور ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) است معذلك نپذيرفتند[33] ؛ يعني آن جريان دربارهٴ شخص معيَّن نازل شده است؛ يعني در حال ركوع فقط حضرت امير بود؛ اما در هر عصري و امام هر عصري هم اين فضيلت را دارد طبق آن روايت اوّلي كه از اصول كافي نقل شد[34] كه در هر عصري هر امامي اين وصف را دارد و سائلين ملائكهٴ الهياند كه ميآيند در حال ركوعِ امام از او سؤال ميكنند و صدقه دريافت ميكنند.
بيان روايتي ديگر درباره ولي بودن اميرالمؤمنين(ع)
روايت بعدي از خصال است كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در احتجاجات عليبنابيطالب(صلوات الله و سلامه عليه) بر ابي بكر اين چنين فرمود: كه تو را به خدا سوگند! آيا اين ولايتي كه از ناحيهٴ خدا رسيده است و در آن ولايت خدا و پيامبر وَليِّ مردم معرفي شدند با كسي كه همراه پيغمبر وَليِّ مردم معرفي شد دربارهٴ زكات دادن و صدقه دادنِ انگشتر، آيا اين آيه براي توست؟ «ام لك؟ قال بل لك»؛[35] ابي بكر گفت: براي توست، پس اينكه اينها گفتند؛ مثل فخر رازي و امثال ذلك كه اگر ﴿انما وليكم الله﴾ براي عليبنابيطالب بود و حضرت در احتجاج از اين استفاده ميكرد[36] ، اين هم دليلش است ولي شما نقل نكرديد يا اگر هم نقل بكنيد اعتنايي نميكنيد.
تفسير عليبنابراهيم درباره ولايت اميرالمؤمنين(ع)در آيه
از تفسير عليبنابراهيم دربارهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ اين چنين رسيده است كه ميگويد: «فانه حدثني ابي عن صفوان عن ابانبنعثمان عن أبي حمزه الثمالي عن ابي جعفر(عليه السلام) قال بينما رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) جالس و عنده قوم من اليهود و فيهم عبداللهبنسلام اذ نزلت عليه هذه الآيه» يعني آيهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ نازل شد «فخرج رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) الي المسجد»؛ به طرف مسجد حركت كرد «فاستقبله سائل»؛ يك فقيري بيرون ميآمد و به حضرت برخورد كرد. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از او سؤال كرد: «هل اعطاك احدٍ شيئا فقال نعم ذاك المصلي»؛ همان بزرگواري كه دارد نماز ميخواند. «فجاء رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فاذاً هو اميرالمؤمنين(صلوات الله عليه)»[37] . روايت بعدي كه باز از اصول كافي است از «عليبنابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن عمربنأذنيه عن زراره والفضيل بن يسار و بكيربناعين و محمدبنمسلم و بريدبنمعاويه» كه اينها را ميگويند صحيحهٴ فضلاء؛ يعني از چندين صحابي موثّقِ عاليقدر نقل شده است «عن ابي جعفر[(عليهم السلام)] قال امر الله عزوجل رسوله بولاية عليٍ(عليه الصلاة و عليه السلام) و انزل عليه ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾ فرض الله ولاية اولي الامر» را «فلم يدروا ما هي»؟ فرمود: ﴿اَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[38] ؛ آنها متوجه نشدند كه منظور از اولي الامر چيست؟ «فأمر الله محمداً(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ان يُفَسر لهم الولاية كما فسر لهم الصلاة والزكاة والصوم والحج»؛ همانطوري كه اصل صلات را، اصل زكات را و اصل صوم و حج را در قرآن بيان فرمود و بعضي از فروع جزئيِ اينها را بيان كرد و قسمت مهم مطالب را به پيغمبر ارجاع داد و فرمود: من از راه وحي به تو ميفهمانم و تو از راه حديث به مردم بفهمان، همانطوري كه كلياتِ نماز و روزه و صوم و حج در قرآن آمده ولي تطبيق و تشريحِ مصداقش به عهدهٴ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود، دربارهٴ اصل ولايت هم خدا سخن فرمود و تطبيقش بر شخص عليبنابيطالب(سلام الله عليه) به وسيلهٴ پيغمبر است: «فلما أتاه ذلك من الله ضاق بذلك صدر رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)». حالا انشاءالله به خواست خدا در همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» وقتي به اين آيه رسيديم:
بيان مفهوم ترس سياسي پيامبر(ص) در آيه
﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ﴾[39] معلوم ميشود اين ترسي كه پيغمبر داشت ترس سياسي بود نه ترس نظامي، براي اينكه اصلاً آن وقتي كه حضرت تنها بود ترس نظامي نداشت، الآن كه به لطف الهي جزيرة العرب محكومِ حضرت است و مكه را فتح كرد و همهٴ آنها خلع سلاح شدند و كسي نبود كه پيغمبر از آنها بترسد و آنوقت هم كه پيغمبر تنها بود ترس نداشت: ﴿لا تُكَلَّفُ إِلاّ نَفْسَكَ﴾[40] و حالا كه فاتح شده چگونه هراس كند؟ اينكه فرمود ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ﴾ همان ترسهاي سياسي بود كه مبادا منافقانه يك عده مرتد بشوند و عليه اسلام تلاش بكنند و مانند آن.
بنابراين اين«من الله» است و«من عرش الله» است؛ منتها از راه وحي و همانطوري كه جزئيات نماز، زكات، صوم و حج به وسيلهٴ وحي بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شد و بعد پيغمبر وحي خدا را به صورت حديث قدسي يا حديث متعارف به مردم بيان ميكند، دربارهٴ ولايت حضرت امير هم همينطور است كه به وسيلهٴ وحي الهي و به وسيلهٴ جبرئيل(سلام الله عليه) يا مشافهتاً براي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثابت ميشود و پيغمبر مأمور ميشود كه ابلاغ بكند، لذا فرمود: ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾ و حضرت هم در جريان غدير خم گفت: «من كنت مولاه فعليٌ مولاه»[41] كه اين حديث است منتها به وحي الهي است. وقتي كه دستور رسيد وجود مبارك حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هراسناك بود كه آنها مرتد بشوند: «و تخوف عن ان يرتدوا عن دينهم و أَن يُكذبوه فضاق صدرُه و راجع ربه عزوجل فاوحي الله اليه ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾، آنگاه ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ﴾[42] فَصَدع بأمر الله تعالي ذكره فقام بولاية عليٍ(عليه السلام) يوم غدير خم فنادي الصلاة جامعة و أمر الناس أَن يُبلغ الشاهد الغائب قال عمربناذينه» كه اين ذيلش مربوط به اين قسمت هاست «قالوا جميعاً غير ابي الجارود قال ابو جعفر(عليه السلام) و كانت الفريضة تنزل بعد الفريضة الاخري وكانت الولاية آخر الفرايض فانزل الله عزوجل ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾[43] » كه بعد وجود مبارك امام باقر فرمود: اين آخرين دستور الهي است[44] .
ظلم به ولايت ظلم به حق تعالي
روايت بعدي اين است كه زراره از امام باقر(عليه السلام) ميگويد كه خداوند فرمود: ﴿وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾[45] كسي به خدا ظلم نميكند؛ اما ظلم به ما، ظلم به ولايتِ ما به منزلهٴ ظلم به الله است، چه اينكه خدا فرمود: «﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ يعني الائمة منا»[46] . روايت بعدي دارد كه حسينبنابيالعلا ميگويد: من به امام صادق(عليه السلام) عرض كردم كه اوصياي الهي طاعتشان مفترض است يا نه؟ فرمود: آري! براي اينكه «هم الذين قال الله ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾[47] و هم الذين قال الله عزوجل ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾[48] ». اگر اين باشد ديگر استعمال جمع در مفرد نيست، چه اينكه آنجا هم استعمال جمع در مفرد نبود؛ منظور مؤمنيني هستند كه اين اوصاف خاص را دارند و در حال ركوع زكات ميدهند و منظور همهٴ اين دوازده نفر است و دوازده نفر يك گروهياند و ميشود گفت: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾، چون طبق آن روايت اوّلي كه از مرحوم كليني نقل شد[49] همهٴ اينها مشمول اين هستند، همهٴ اينها مؤمناند، همهٴ اينها مقيم نمازند و همهٴ اينها در حال ركوع صدقه ميدهند.
روايت بعدي كه باز از حسينابنابيالعلاست از امام صادق(عليه السلام) است: «قلت لأبي عبدالله(عليه السلام) الاوصياء طاعتهم مفترضة قال نعم هم الذين قال الله عزوجل ﴿اَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُم﴾[50] وهم الذين قال الله تعالي ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾[51] »؛ اينها اوصياي الهياند. حالا اينكه بعضي از بزرگان سؤال ميكردند كه آيا اطاعت وصي پيغمبر واجب است؟ اين چند
تبيين چند نکته براي افراد غير مطيع نسبت به وليّ و وحي
نكته ميتواند داشته باشد: يكي براي روشن شدن مسئله براي افرادي كه اطاعت وَليّ و وصي را واجب نميدانستند يا براي آنها هنوز حل نشده بود. يكي اينكه بسياري از مسايل است كه الآن پيش ما ضروري است ولي آن وقت جزء نظريات بود. الآن در طي اين دوازده قرن يا 1200 سال يا 1100سال يا 1250 سال يا 1300 سال اين همه بحث باعث شد كه الآن براي ما بيّن الرشد باشد كه اطاعت وَليِّ معصوم واجب است و الآن ما كه هيچ ترديدي نداريم و اين ديگر بحث ندارد و اين يك مسئلهٴ ضروري است براي ما، ضروري است يعني روشن است؛ مثل اينكه نماز واجب است و روزه واجب است و اگر كسي وارد بحث صلات شد كه ديگر بحث نميكند كه آيا نماز واجب است؟ اين براي او مسلم است كه نماز واجب است اما دربارهٴ خصوصيات نماز بحث ميكند. الآن براي ما مسلّم است كه اطاعت وَليِّ معصوم واجب است؛ اما آن روز خيلي از ضروريهاي امروز جزء نظريههاي آن يازده قرن قبل يا دوازده قرن قبل يا سيزده قرن قبل بوده، لذا گاهي اينها سؤال ميكنند كه آيا اطاعت از وَليّ يا اطاعت از وصي واجب است؟ يا وصي به عنوان مبيِّن احكام است، شارح احكام است، مفسر احكام و قرآن و روايات است؟ اما سِمَتي داشته باشد يا ولايت و رهبري داشته باشد كه اگر دستوري داد مثل دستور پيغمبر مفترض الطاعه باشد، شايد براي آنها حل نشده باشد. بنابراين هم ممكن است كه براي فهم ديگران سؤال كرده باشند و هم براي توجيه خودشان. در روايت بعدي كه از عيون اخبار صدوق(رضوان الله عليه) است «في باب مجلس الرضا(صلوات الله و سلامه عليه) مع المأمون(عليه من الرحمان ما يستحق) في الفرق بين العترة و الامه»؛ در آنجا وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) در شأن ذي القربي اينچنين فرمود: «فما رَضيه لنفسه و لرسوله رضيه لهم و كذلك اَلِفيء ما رضيه منه لنفسه و لنبيه رضيه لذي القربي كما أجرأهم في الغنيمة فبدأ بنفسه جل جلاله ثم برسوله ثم بهم و قَرَن سهمَهُم بسهمه و سهم رسوله و كذلك في الطاعة»؛ فرمود كه در مسايل حقوقي و مالي چه در سورهٴ حشر[52] و چه در سورهٴ انفال[53] سهم ذي القربي را در كنار سهم پيغمبر ذكر كرد و در مسئلهٴ اطاعت، اطاعتِ از اولي الامر را در كنار اطاعت پيغمبر ذكر كرد و در مسئلهٴ ولايت، ولايتِ اهل بيت(عليهم السلام) را در كنار ولايت پيغمبر ذكر كرده «و كذلك في الطاعة ﴿اَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[54] فبدأ بنفسه ثم برسوله ثم باهل بيته و كذلك آية الولاية ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾ فجعل ولايتهم مع طاعة الرسول مقرونة بطاعته كما جعل سهمهم مع سهم الرسول مقرونا بسهمه في الغنيمة والفيء فتبارك و تعالي ما اعظم نعمته علي اهل هذا البيت»[55] . آن قصه ابي رافع هم كه چيز جالبي است مرحوم شيخ در امالي دارد و ديگران هم دارند كه ابو رافع ميگويد: من روزي رفتم خدمت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف بشوم «وجدته نائما»؛ ديدم در اتاقش مشغول استراحت است و حيفام آمد كه حضرت را بيدار كنم. بعد چشمم خورد به گوشهٴ اتاق كه از يك زاويهاي ماري درآمد، گفتم اگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را بيدار كنم اين حيفام آمد، اگر بروم ممكن است اين مار به حضرت آسيب برساند، اگر مار را از بين ببرم سر و صداي كشتن مار ممكن است پيغمبر را بيدار كند: «فجلست بينه و بين رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)» بين مار و بين پيغمبر نشستم كه اگر او بخواهد مسموم كند مرا مسموم كند. اين همين است كه فرمود: ﴿مَا كَانَ لِاَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الاعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلا يَرْغَبُوا بِأَنفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ﴾[56] گاهي ميبينيد كه يك حالي در آدم پيدا ميشود كه آن حال مصلحت نيست كه خدا به هر كسي بدهد و آن حال آدم را بيتاب ميكند. بعضي از اصحاب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آرام نداشتند و ميرفتند در خانه دلشان براي حضرت تنگ ميشد مي آمدند حضرت را زيارت بكنند بعد برگردند، ميرفتند دوباره ميديدند كه آرام نيستند، آن محبت و آن طور اگر قلب كسي گرفتار آن حالت بشود آدم آرامشي ندارد، مگر آن اوحديِّ از انسانها كه بتوانند اين گونه از محبتها را تحمل بكنند. اين است كه گاهي بعضيها ميبينيد كه اصرار ميكنند كه مثلاً خدا به ما يك حالتي بدهد، آن حال اگر پيدا بشود كه ديگر كسي اهل درس و بحث نيست و اهل اين زندگي نيست؛ يعني ظرفيت ما بسيار محدود است و آن هم قابل تحمل نيست براي مثل ما و براي اُوحَديّ البته قابل تحمل است. ببينيد كه ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَليٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ﴾[57] و اين قرآن بر قلب معصوم نازل ميشود كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾[58] و او كاملاً تحمل ميكند. بعضي از نظر محبت اينطور بودند و ابو رافع هم بالأخره شيفتهٴ وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود، گفت: من بين مار و بين حضرت قرار گرفتم كه اگر مار بخواهد مسموم بكند و نيشي بزند من از بين بروم نه پيغمبر. بعد از يك مدت ديدم كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از خواب بيدار شد و معلوم شد كه خواب نبود در حقيقت و در حالت رؤيا بود و اين آيه را تلاوت كرد: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾؛ فرمود: ولايتِ وَليِّ الهي نازل شده است[59] كه اين قصهٴ ابو رافع هم چيز جالبي است.
بيان روايتي ديگر از امام باقر(ع)درباره ولايت علي(ع)
مرحوم صدوق در امالي مطلب ديگري نقل ميكند از امام باقر(سلام الله عليه) دربارهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ كه گروهي از يهوديها كه اسلام آورده بودند كه يكي از اينها عبداللهبنسلام است، عبداللهبنسلام است، اسد است، ثعلبه است، ابن يامين است، ابن صورياست كه اينها آمدند پيش پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و عرض كردند: موساي كليم وصي داشت شما هم وصي داريد يا نه؟ اين آيه نازل شد: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾. حالا اينها جمعش آسان است و همزمان ممكن است عليبنابيطالب مشغول صدقه بود كه اين آيه نازل شد و در محضر پيغمبر هم عدهاي نشسته بودند كه عرض كردند موساي پيغمبر وصي داشت آيا شما وصي داريد يا نه؟ اين آيه نازل شد. در اين زماني كه اينها حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نشسته بودند حضرت امير هم در مسجد داشت صدقه ميداد در حال صلات. «فنزلت هذه الآيه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ تا ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ قال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قوموا فقاموا»؛ فرمود: بلند شويد برويد، آنها بلند شدند و «فاتوا المسجد فاذاً سائلٌ خارج فقال يا سائل اما اعطاك احدٌ شيئا قال نعم هذا الخاتم» را و اين انگشتر را به من دادند «فقال من أعطاكه قال اعطانيه ذلك الرجل الذي يصلي قال علي»؛ آن كسي كه دارد نماز ميخواند. حضرت ديد كه عليبنابيطالب دارد نماز ميخواند ولي ايستاده است مثلاً، «قال علي اي حالٍ اعطاك»؛ در حال نماز در چه حالتي به تو داد؟ «قال كان راكعاً»؛ در حال ركوع كه همهٴ جزئيات تطبيق داشت. «فكبر النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و كبر اهل المسجد فقال النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عليبنابيطالب وليكم بعدي»؛ به همهٴ اينها كه سؤال كرده بودند كه يوشع وصي موسي بود آيا تو وصي داري يا نه، حضرت فرمود: علي وصي من است: «قالوا رضينا بالله رباً و بالاسلام ديناً و بمحمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نبياً و بعليبنابيطالبٍ ولياً»، آنگاه اين آيهٴ بعد نازل شد: «فانزل الله ﴿وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ﴾» كه آيهٴ بعد است. بعد ذيلش دارد كه عمربنخطاب ميگويد: «والله لقد تصدقت باربعين خاتماً و انا راكع لينزل فّي ما نزل في عليبنابيطالب فما نزل».[60] روايات فراوان است كه اينها به عنوان تبرك و نمونه نقل شد.
«والحمدلله رب العالمين»