73/08/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 11
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ المُؤْمِنُونَ﴾ (۱۱)
بيان وجوهات شأن نزول آيه
در شأن نزول اين آيهٴ مباركه وجوهي گفته شد:
شأن نزول اول آيه
اول اينكه ناظر به همان جريان عام و مطلق است كه مؤمنين تحت سلطه مشركين بودند و مشركين تمام تلاش و كوشششان اين بود كه اسلام و مسلمين را محو كنند. در مكه در طي اين سيزده سال موفق نشدند و در مدينه كه حكومت اسلامي تشكيل شد، با تحميل جنگ بدر و احد و خندق و خيبر و امثال ذلك باز هم موفق نشدند، چون سورهٴ مباركهٴ «مائده» در اواخر عمر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شد، لذا فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ﴾؛ به ياد اين نعمت امنيت باشيد، زيرا در طي ساليان متمادي چه در مكه و چه در مدينه، مشركين قصد براندازي اسلام و ريشه كن كردن مسلمين را داشتند[1] و خدا جلوي اينها را گرفت، با اينكه همه امكانات را داشتند و شما در كمال ضعف بوديد. اين وجه اوّل بود به عنوان شأن نزول كه مخصوص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست، بلكه مربوط به اسلام و مسلمين است.
شأن نزول دوم آيه
شأن نزول دوم آن است كه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعضي از مأمورين خود را اعزام كرده بود و اين مأمور تخطّي كرد و مشركيني كه در امان اسلام بودند دو نفر از آنها را كشت و پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در خدمتش عدهاي از همان مسلمانهاي صدر اسلام بودند و حضرت حركت كرد و رفت به سراغ قوم مقتول و فرمود كه نماينده من دو نفر از شماها را كه در امان اسلام بوديد كشت و من آمدم ديه آنها را بپردازم. آنها گفتند كه همين جا باشيد تا ما از شما پذيرايي بكنيم و قصد توطئه داشتند كه خواستند پيغمبر را شهيد بكنند، وحي نازل شد كه آنها قصد توطئه دارند و وجود مبارك حضرت حركت كرد و با همراهانش و نجات پيدا كردند؛ آيه نازل شد كه ﴿اِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ﴾[2] (اين شأن نزول دوم).
شأن نزول سوم آيه
سوم همان است كه قبلاً هم از مرحوم كليني در جرياني نقل شد كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جريان يک جنگ در اثر آمدن سيل بين آن حضرت و بين لشگريانش فاصله شد و مشغول استراحت بودند که كسي از طرف مشركين آمد و شمشير بر بالاي سر حضرت كشيد و گفت: «مَن يُنجيك مِنّي»؛ چه كسي تو را از دست من نجات ميدهد؟ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: خدا. اين شخص تا فشار آورد كه شمشير را بر سر حضرت فرود بياورد خودش يك طرف و شمشيرش طرف ديگر افتاد و پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برخاست و شمشير كشيد و فرمود: «مَن يُنجيك»؛ چه كسي تو را از من نجات ميدهد؟ گفت: من به بخشش و كرم تو تكيه ميكنم، حضرت فرمود: برخيز من از تو گذشتم و تو را عفو كردم[3] اين قصه را هم مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل ميكند در كافي و هم زمخشري در كشاف و بعديها هم البته از اينها نقل كردند. آن وقت آيه نازل شد كه به ياد اين نعمت باشيد كه بيگانهها خواستند به شما آسيب برسانند و خدا حفظ كرد (اين وجه سوم).
شأن نزول چهارم آيه
، وجه چهارم آن است كه در يكي از جبهههاي جنگ، مسلمانها نماز ظهر را خواندند و مشركين ديدند كه همه اينها يكجا به نماز پرداختند و پشيمان شدند كه چرا در حال نماز حمله نكردند؛ به آنها گفته شد كه اينها نماز عصر را هم در پيش دارند كه براي اينها خيلي عزيز است، شما موقع نماز عصر حمله كنيد. آيه نازل شد كه آنها قصد دارند شما را در حال نماز آسيب برسانند و شما سنگر را رها نكنيد و در هنگام نماز عصر همه با هم نماز نخوانيد، بلكه يك عده سنگر را حفظ بكنند و يك عده به جماعت مشغول باشند وقتي اينها نمازشان تمام شد سنگر را حفظ بكنند و آن سنگردارها بيايند نماز جماعت را تتميم بكنند[4] ؛ (اين چهار وجه) و امثال اين به عنوان شأن نزول ذكر شده است.
از تعدّد اين وجوه معلوم ميشود كه اينها در حقيقت تطبيق است نه شأن نزول و عمده همان است كه مشركين در صدد ايذاي مسلمين و براندازي اسلام بودند و خدا در مواقع گوناگون اسلام و مسلمين را حفظ كرده است اختصاصي به يك جريان معيّن ندارد (اين يك نكته).
تبيين فرق بين وجوه چهارگانه
نكته دوم آن است كه فرق اين وجوه چهارگانهاي كه براي شأن نزول ذكر شده است آن است كه وجه اول و چهارم عام است و شامل پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مسلمين ميشود؛ ولي وجه دوم و سوم مخصوص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و خطابِ اينكه خدا متوجه مؤمنين كرد و فرمود به ياد اين نعمت باشيد كه خداوند دست دشمن را از شما كوتاه كرده است، براي آن است كه اگر خداي ناكرده پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آسيب ميديد اسلام و مسلمين آسيب ميديدند. به هر تقدير وجه اوّل و چهارم عام و مشترك است وجه دوم و سوم مخصوص پيغمبر است و جامع اين وجوه چهارگانه آن است كه خداوند اسلام و مسلمين را از دست مشركين حفظ كرد (اين مطلب اول).
تعدی نکردن از عدالت نسبت به مشرکين
مطلب دوم آن است كه در آيه قبل فرمود که اكنون كه شما به قدرت رسيدهايد قسط و عدل را فراموش نكنيد ولو نسبت به كافران و مشركين و اكنون كه به قدرت رسيديد اينچنين نيست كه مجاز باشيد از عدالت تعدي كنيد ولو نسبت به مشركين، بلکه بايد عدالت را حفظ كنيد ولو نسبت به كافران و مشركين، براي اينكه آيهٴ هشت سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين بود ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَي أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا﴾؛ اگر با گروهي دشمنيد در اثر اينكه آنها مشرك بودند و به شما آزار كردند، اين وادارتان نكند اكنون كه به قدرت رسيديد عدالت را رعايت نكنيد، بلکه اكنون كه به قدرت رسيديد بايد عادل باشيد.
تذكر نعمتِ دورانِ تبديلِ ضعف به قوت و بندگي به آزادگي و مانند آن هم براي آن است كه نسبت به دوستان انسان از قسط و عدل بيرون نيايد و هم نسبت به دشمنان و هم اينكه اين تبدّل ضعف به قدرت را نعمت الهي بداند و هرگز نگويد که ما خودمان تلاش و كوشش كرديم. اگر كسي بداند که اين آزادي و پيروزي نعمت اسلام است حق شناس است و عدل را نسبت به دشمنها رعايت ميكند (يك) و مغرور هم نميشود و هرگز نميگويد من يا ما قيام كردهايم (دو). همانطوري كه منگويي درست نيست ماگويي هم درست نيست و همانطوري كه كسي بگويد من قيام كردم و پيروز شدم درست نيست اگر بگويد مردم ما قيام كردند و پيروز شدند اين هم درست نيست، البته وقتي انسان ميگويد مردم ما، آن را بايد با قرينه ذكر بكند و سرّ اينكه اين تعبير كم و بيش رايج است كه مردم ما و كشور ما انقلاب كردهاند و پيروز شدند براي آن است كه آن فكرِ توحيدي هنوز رواج پيدا نكرده وگرنه بر اساس ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه﴾[5] هرگز نه سخن از من است و نه سخن از ما، بلكه سخن از هو الله است و اوست كه انسان را پيروز كرده است.
سودمند بودن تذکر نعمت برای سپاسگزاری
مطلب بعدي آن است كه تذكرِ نعمت براي سپاسگزاري براي همه انسانها سودمند است، گذشته از اينكه اين در جريان انبياي پيشين(عليهم السّلام) هم بوده است درباره شخص پيغمبر خاتم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم بود. در سورهٴ مباركهٴ «ضحي» آيهٴ شش به بعد اين است که فرمود: ﴿أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَي ٭ وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَي ٭ وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَي﴾؛ شما اين مشكلات را شخصاً طي كرديد؛ يعني اگر يتيم بوديد و بي مأوا بوديد خدا تو را مأوا داد و اكنون كه هدايت شدهايد به بركت وحي الهي است و قبلاً عائلهمند بوديد و تهيدست، الآن وضع ماليتان خوب است و حالا كه اينچنين است ﴿فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ٭ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ٭ وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴾[6] که اين سه اصل اختصاصي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارد و درباره هر انساني اينچنين است.
اگر خداوند به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد كه به ياد آن رنجهاي دوران گذشته باش و هم اكنون نعمت الهي را متذكر باش، به همه ما هم تذكر ميدهد و ميفرمايد: ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ﴾ كه بهترين نعمت همان نعمت امينت و آزادي است. گذشته از اينكه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور تذكر داد، به ما هم دستور تذكر داد به طور عموم.
در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آيهٴ ٢٦ كه در بحث گذشته اجمالاً اشاره شد اينچنين ميفرمايد: ﴿وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَليلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي اْلأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾؛ فرمود به ياد آن روزي باشيد كه گروه كمي مستضعف بوديد و اين كم را خدا زياد كرد كه ﴿يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾[7] ؛ جمعيت شما زياد شد و آن استضعاف سپري شد و هم اكنون به امامت رسيديد ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾[8] ؛ اكنون كه به استضعافتان پايان داده شد و به امامت رسيديد و آن قلّت شما به كثرت مبدّل شد، به ياد آن نعمت باشيد و هيچ چيزي در اين عالم ماندني نيست و هيچ چيزي هم به عنوان جزاي محض نيست، بلکه هر چه در اين عالم است فقط جنبه آزمون الهي را دارد. اگر يك وقت كسي قيام كرد و خدا آنها را به حرّيت و قدرت رساند، اين جزاي بيمسئوليت نيست، بلکه اين نعمتي است همراه با مسئوليت، لذا خداوند به بنياسرائيل و مانند آن ميفرمايد كه آن دوران استضعاف شما سپري شد و الآن به قدرت رسيديد؛ ولي مواظب باشيد.
اين نكته را ذات اقدس الهي ضمن تذكر نعمت با اعلان خطر ياد ميكند و ميفرمايد: ﴿وَ سَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾[9] ؛ فرمود: شما به جاي ظالمين نشستهايد که اين به جاي ظالمين نشستهايد ضمن تذكر نعمت يك هشدار است؛ يعني قبل از شما كساني تكيه داده بودند و روي همين ميزها و پستها و در اثر ظلم سرنگون شدند و نوبت به شما رسيد و اگر خداي ناكرده شما هم همان راه را ادامه بدهيد اصل كلي بر اين است كه خداوند با ظلم و ظالم هماهنگ نيست و او را از بين ميبرد.
اين تعبير كه ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ است يك اخطار لطيف است كه شما به جاي ظالمين نشستهايد و ضمن اينكه گاهي به صورت فعل مغايب است و گاهي به صورت متكلم معالغير، در جريان انبياي سلف(عليهم السّلام) مخصوصاً بنياسرائيل و وجود مبارك موسي(سلام الله عليه) تعبيرات اينچنين دارد که فرمود ما ظالمين را برديم و شما را به جاي آنها نشانديم و خدا اين كار را كرد ﴿فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾[10] ؛ ببيند شما چه ميكنيد؟! يا ﴿لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾[11] ؛ نگاه بكنيم ببينيم شما چه ميكنيد؟! اگر شما هم مثل آنها بدرفتار بوديد، خدا شما را ميبرد و يك گروه ديگر ميآورد.
اينكه فرمود: ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾[12] يا ﴿يَأْتِ بِآخَرِين﴾[13] ؛ خدا اگر بخواهد شما را ميبرد و يك عده ديگر ميآورد، اين ناظر به آن اصل نظام تكوين كه نيست، چون نظام تكوين اصلاً بر همين است كه يك عده ميروند و يك عده ميآيند و هر روز يك عده ميميرند و يك عده زنده ميشوند يا يك نسلي منقرض ميشود و يك نسل ديگر پديد ميآيند، اين ديگر نياز به تعليق ندارد كه خدا در قرآن بفرمايد که اگر خداوند بخواهد شما را ميبرد و يك عده ديگر را ميآورد، چون هر روز خدا دارد اين كار را ميكند.
منظور آن است كه هم اكنون كه پست و سِمَت به دست شماست، اگر مواظب آن نعمتهاي الهي نباشيد خدا اين را از شما ميگيرد و به ديگران ميدهد وگرنه منظور اين نيست كه خداوند شما را ميبرد و يك گروه ديگر ميآورد، چون هميشه خدا همين كار را ميكند و درباره انبيا هم اين كار را كرده است که فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ﴾[14] و فرمود: پيامبر! ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ﴾[15] ؛ هم تو ميميري و هم ديگران ميميرند. اينجا مسافرخانه است و جاي ماندني نيست، دارالخلد نيست و دارالقرار نيست، بلکه دارالفرار است؛ دارالقرار به تعبير قرآن كريم قيامت است و بهشت كه انسان ميآرمد و قرار ميگيرد و اينجا دارالفرار است حالا يا تُند يا كُند.
اينكه فرمود اگر خدا بخواهد شما را ميبرد و يك عده ديگر ميآورد، ناظر به اصل نظام نيست، چون در اصل نظام انبيا را هم برد ديگران را آورد و مؤمنان صالح را هم ميبرد و ديگران را ميآورد، اينكه اصل نظام كلي است، بلکه منظور آن است كه شما به اين قدرتِ اعطاييِ الهي مغرور نباشيد که از دست شما ميگيرند و ديگران را جاي شما مينشاند و خداوند رابطه خاصي با هيچ كسي ندارد.
بنابراين اكنون كه به قدرت رسيديد ولو نسبت به يك بتپرست هم كه شد ظلم نكنيد که اين دين ميشود يك دين جهاني.
به هر تقدير در آيهٴ ٢٦ سورهٴ مباركهٴ «انفال» فرمود: ﴿وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ﴾ كم بوديد ـ در بخش ديگر دارد ﴿فَكَثَّرَكُمْ﴾[16] ـ و مستضعف في الارض بوديد كه ﴿تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ﴾، اين آدم ربايي كه الآن شما در فلسطين اشغالي ميبينيد اين طور است و الآن آنها قليل و مستضعفاند و محروماند و بيچارهها حرفشان هم به جايي نميرسد و هر وقت هم اين صهيونيست خواست كسي از اينها را اختطاف كند و بربايد ميربايد که اين آدم ربايي كار همان استكبار گذشته و امروز است. فرمود شما گرفتار آدم ربايان بوديد و ذات اقدس الهي شما را از اين خطر رهايي بخشيد و حفظ كرد: ﴿تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ﴾؛ خدا به شما مأوا داد ﴿وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ﴾[17] ؛ وضع ماليتان بد بود و الآن متنعمايد که همان نعمتهايي را كه در سورهٴ مباركهٴ «ضحي» براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برشمرد مشابه آنها را براي امت اسلامي ياد ميكند و ميفرمايد: شما ضعيف بوديد خدا تقويتتان كرد و وضع ماليتان نابسامان بود خدا ﴿رَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَات﴾ است و وضع ماليتان را رو به راه كرد، پس حالا به ياد آن نعمت باشيد و شاكر باشيد و اين شكر نعمت مايه حفظ و دوام آنست.
در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ ٧٤ به توطئه كافران اشاره ميكند و ميفرمايد: اينها كسانياند كه ﴿يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ﴾ که درباره منافقين است البته ﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا﴾؛ منافقين همت گماشتند که كاري بكنند كه خدا نگذاشت. درباره آيه محل بحث در سورهٴ «مائده» ناظر به مشركين است و آيهٴ ٧٤ سورهٴ «توبه» راجع به منافقين است. به هر تقدير چه مشرك و چه منافق اينها همت گماشته بودند به براندازي اسلام و مسلمين؛ اما ﴿لَمْ يَنَالُوا﴾؛ موفق نشدند ﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا﴾ و خدا ما را متذكر ميكند از اينكه از شرّ نفاق داخلي نجات پيدا كرديم چه اينكه از شرّ شرك خارجي هم نجات پيدا كرديم و نه دشمنان بيروني توانستند اسلام و مسلمين را از بين ببرند و نه دشمناني كه داخل نظام زندگي ميكردند يعني منافقين تواناي آن بودند كه اسلام و مسلمين را از بين ببرند. آنجا هم فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا﴾[18] در آيهٴ محل بحث هم فرمود: ﴿فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ﴾.
مشابه اين مطلب در سطح مشركين در سورهٴ مباركهٴ «فتح» آمده است؛ آيهٴ بيست سورهٴ مباركهٴ «فتح» اين است: ﴿وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ وَكَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنكُمْ﴾؛ خداوند وعدههاي فراواني داد و غنيمتهاي بيشماري را در صحنههاي نبرد نصيب شما كرده است و دست دشمنان را هم از شما كوتاه كرده است، به ياد اين نعمتها باشيد که اينها تذكر نعمت است و تذكره نعمت باعث شكر نعمت و صرف آن نعمت است در موارد خاص. همهٴ اين تأييدات نشان ميدهد که آن چهار وجهي كه به عنوان شأن نزول ذكر شده است.
اُولی بودن وجه اول
اينها تطبيق است و آن وجه اول اُولي به نظر ميرسد؛ يعني فضاي شما فضايي بود كه مشركين عليه اسلام و مسلمين تلاش و كوشش ميكردند و بعد هم هشدار ميدهد كه اينها به هيچ وجه دست بردار نيستند.
در سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» آيهٴ دوم از خطر مشركين اينچنين پرده برميدارد و ميفرمايد: ﴿إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ﴾؛ فرمود مشركين از هر ناحيهاي ميخواهند آسيب برسانند؛ اوّلاً با توطئه تبليغي و مانند آن ميخواهند شما دست از اسلام برداريد، نشد با بدزباني شما را برنجانند و با دست هم آزار كنند. آنها تا اين حد آمادهاند که ﴿إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ﴾.
آيهٴ «مائده» كه محل بحث است چون بعد از سورهٴ «ممتحنه» و مانند آن نازل شده است فرمود: ذات اقدس الهي دست اينها را بست و نگذاشت آسيبي برسانند، چه اينكه دهان اينها را هم بست و نگذاشت به شما بد بگويند، چه اينكه جلوي فكر اينها را هم گرفت و ديگر به اين فكر نبودند كه توطئه كنند و شما را از دين بازدارند و وقتي نااميد شدند بر اساس ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾[19] ، ديگر به اين فكر نيستند كه ﴿يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾[20] و وقتي شما به قدرت رسيديد ديگر آنها بددهان و بدزبان نيستند و وقتي مقتدر شديد ديگر آنها دست درازي نميكنند و همه اينها را ذات اقدس الهي نصيب شما كرده است. حالا كه به قدرت رسيدهايد ظلم نكنيد ولو نسبت به كافران ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ﴾؛ كسي همت ميگمارد که دست درازي كند كه دست دراز داشته باشد و اگر آنها دستِ دراز نميداشتند؛ يعني قدرتي نميداشتند ديگر چنين همتي و اهتمامي نميورزيدند. اينكه فرمود: ﴿هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ﴾، معلوم ميشود که يك يد مبسوطي داشتند و ميخواستند اين يد مبسوط را عليه شما به كار بگيرند و خداوند دست آنها را از شما كوتاه كرده است ﴿فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ﴾.
توکل و اعتماد به خدا بهترين راه شکرگزاری
بنابراين شما هم ﴿وَاتَّقُوا اللَّهَ﴾؛ تذكر نعمت به حفظ تقواست و بهترين راه شكرگزاري اين است كه ﴿وَعَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾. در آيات ديگر فرمود كه ﴿وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الأرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[21] و در اين آيه محل بحث در سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿وَعَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ ديگر نگوييد که ما پيروز شديم و اگر كسي متذكر نعمت باشد كه هيچ راهي براي پيروزي اسلام و مسلمين نبود مگر امداد غيبي و او بود كه عزم راسخ داده است و او بود كه ترس را از دلهاي مؤمنين برداشت و آن كه شوق و شعف در دلها ايجاد كرد، چنين كسي خداست، پس بر او تكيه كنيد که ﴿وَعَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾، لذا در فتحها و پيروزيها شاكر بودند.
انسان گاهي ميگويد که من اين كار را كردم و خط مقدم جبهه را فتح كردم و در خاكريز من رفتم، چون «اصلُ الانسان لُبّه»[22] ؛ ما هر كاري نسبت به دست و پا ميكنيم از جانمان مايه ميگيريم و از قلبمان مدد ميگيريم و اين قلب ما در اختيار خود ما نيست، اين ﴿فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ﴾[23] براي مؤمنين است؛ آنجا كه انزال سكينت نباشد و دو نفر كنار هم هستند که يكي در اوج سكينت است و يكي در كمال تزلزل، ابيبكر که همسفر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود در آن غار و همراه پيغمبر بود، لذا يكي كاملاً ميلرزد به نام ابيبكر و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نهي ميكند كه ﴿لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾[24] که خود پيغمبر هم آرام است.
بنابراين اينكه گاهي انسان از هيچ چيز هراسي ندارد و گاهي ميلرزد، آنجا كه از هيچ چيز هراس ندارد اين سكينت الهي است كه نازل شده است ﴿رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا﴾[25] که اين تثبيت قدم يك فيض خاص الهي است كه نصيب هر كسي نميشود که فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾[26] و اگر اينچنين است آنگاه انسان در برابر پيروزي بدهكار است نه بستانكار. خيليها بودند كه ترسيدند و خيليها بودند كه توفيق جبهه نداشتند و خدا فرمود ما ديديم که آنها لايق نيستند: ﴿وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾[27] بنشينيد مثل زنها و پيرزنها و پيرمردها و خردسالها ﴿وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾ که اين دو تا پيام دارد: ﴿وَقِيلَ اقْعُدُوا﴾؛ يعني شما اهل قيام نيستيد و بنشينيد و ﴿مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾ بنشينيد که البته كسي كه نشسته با قاعدين مينشيند و ديگر با قائمين كه نمينشيند. پيام ديگرش اين است كه شما مثل زن يا مثل پيرزن يا مثل پيرمرد يا مثل بچهايد ﴿وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾[28] که خيليها گرفتار چنين توبيخ الهي شدند، پس اگر كسي توفيقي پيدا كرد که دين به دست او و به زبان او و به قلم او آبياري شد، اوّلين روزِ بدهكاري اوست و هرگز نميگويد من و هرگز نميگويد ما، بلکه ميگويد: ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾[29] .
«و الحمد لله رب العالمين»