73/08/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 8 الی 10
﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَي أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ (۸) ﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ﴾ (۹) ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ الجَحِيمِ﴾ (۱۰)
خلاصه مباحث گذشته
قرآن در عين حال كه بشر را به قسط و عدل دعوت ميكند، راههاي رسيدن به قسط و عدل و همچنين موانع رسيدن به قسط و عدل را هم تبيين ميكند. براي برقراري قسط و عدل بايد از هرگونه مانعي رهايي يافت و مانع يا علاقهٴ به يك شيء يا شخص است يا عداوت و دشمني يك شيء يا شخص است، چون هم «حبّك للشيء يُعمي و يُصمّ»[1] است و هم «بغض الشيء يعمي و يصم» است؛ هم محبت نميگذارد كه انسان سميع و بصير باشد و به آنچه كه گفت: ﴿سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا﴾[2] عمل كند و هم عداوت نميگذارد كه سميع و بصير باشد و بگويد: ﴿سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا﴾. قرآن كريم همهٴ اين موانع را يكي پس از ديگري ياد ميكند.
در نوبت قبل آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مطرح شده بود بازگو شد؛ يعني در آيهٴ ١٣٥ «نساء» فرمود كه محبت خودتان، محبت پدر و مادر، محبت فرزندان و محبت نزديكان باعث نشود كه شما در شهادت به سود اينها شهادت بدهيد و حق را رعايت نكنيد يا توانگريِ توانگران يا فقر فقيران هيچ كدام در شهادت شما نقش نداشته باشد، بلكه معيار قسط و عدل باشد.
در آيهٴ محل بحث يعني آيهٴ هشتم سورهٴ «مائده» فرمود كه دشمني با كفار سبب تجاوز از قسط و عدل نيست و در هر صورت كافر با شما در جنگ است و شما هم با او در جنگيد، شما موظفيد كه ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾[3] باشيد؛ ولي آن هم يك قسط و عدلي دارد؛ كافر با شما در جنگ است و شما هم با او در جنگيد كه خود جنگ كردن هم يك معيار عدلي دارد و در جنگ هم فرمودند كه شما تعدي نكنيد[4] ، زنهاي آنها، فرزندهاي آنها و سالمندان آنها را نكشيد و آنها را هم مُثله نكنيد. پس رعايت قسط و عدل حتي نسبت به دشمن هم واجب است، براي اينكه دشمن يك مرزي دارد و عداوت و اجراي دستورات الهي [هم ضرري دارد].
در اين آيهٴ محل بحث يعني آيهٴ هشت سورهٴ «مائده» فرمود كه دشمني با يك گروه كه اين دشمني شما هم حق است، وادارتان نكند كه از عدالت بيرون برويد، چه رسد به آنجا كه دشمني بيجا و باطل است. يك وقت انسان نسبت به يك فرد متديّني عداوت دارد و اين عداوتش باعث ميشود كه عليه او شهادت ميدهد كه اين خيلي بدتر از آن است كه دربارهٴ كافر ياد شده است. فرمود نسبت به كافر شما در عين حال كه دشمنيد و دشمني شما نسبت به آنها حق است؛ ولي دشمني هم يك معياري دارد و اين باعث نشود كه تعدي كنيد. اگر نسبت به كافر حق تعدي نداريد، نسبت به مسلمان و مؤمن به طريق اولي حق تعدي نداريد و اگر رعايت قسط و عدل نسبت به كافران واجب است، رعايت قسط و عدل نسبت به مسلمانها يقيناً واجب است و اثر بهتري هم خواهد داشت.
در آيهٴ دوم همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه چند روز قبل بحث شد، آنجا هم فرمود: ﴿وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا﴾؛ اگر آنها نگذاشتند كه شما به زيارت بيت خدا برويد، اكنون كه قدرت به دست شما رسيد شما تعدي نكنيد و از مرز عدل فاصله نگيريد. در همانجا قبلاً بحث شد كه ﴿بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾[5] ؛ آنچه كه حقالناس است مِثل است و بعضي از امور است كه حق الله است و مِثل نيست؛ مثلاً اگر كسي غصب كرده است ديگري حق غصب ندارد. در زدن، در قصاص نفس و در قصاص طرف مِثل دارد؛ ولي بعضي از امور است كه مِثل ندارد و نبايد آنچنان قصاص شوند، بلكه محكمه شرع بايد كيفر خاص او را معين كند. به هر تقدير عداوت نسبت به كافر هرگز موجب تعدّي از مرز قسط و عدل نيست.
بيان موانعهاي اجراي قسط و عدل
براي اينكه چيزي مانع از اجراي عدل نشود، مسئله از اين وسيعتر بحث خواهد شد. در سورهٴ مباركهٴ «توبه» مسئلهٴ جهاد را مطرح كرد و فرمود كه هيچ يك از اين علاقهها مانع حضور شما در جبههها نباشد؛ در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ ٢٤ فرمود: ﴿قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾؛ يعني در هنگام جهاد نبايد علاقهٴ به پدر و فرزند و برادر و همسر و قبيله و مال يا علاقهٴ به تجارت و مسكن مانع از حضور در جبههها باشد، پس آن علاقهها ميتوانند رهزن باشند و مانع از قسط و عدل باشند، چون عادل كسي است كه به واجبها ميپردازد و از حرام ميگريزد.
در پايان سورهٴ مباركهٴ «مجادله» هم مشابه همين مطلب را ياد كرد و فرمود: ﴿لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ﴾؛ مؤمنين اينچنين نيستند كه كسي كه در مقابل حدِّ الهي براي خود حدّي مشخص كرد و از حدّ الهي تعدّي كرده است، مؤمنين هرگز علاقهاي به آنها نخواهند داشت ولو آنها پدران يا فرزندان يا برادران يا اقوام اينها باشند.
بنابراين براي اجراي قسط و عدل بهترين راه تعديل محبت و غضب است كه محبت انسان را نابينا نكند و غضب هم انسان را نابينا نكند، چون طبع محبت آن است «حبّك للشيء يُعمي و يُصِمّ»[6] و طبع غضب هم آن است «بغضك الشيء يعمي و يصم» و براي اينكه اينگونه از آثار حاد پيدا نشود، لذا همهٴ اينها را تحليل فرمود و تبيين كرد و آنگاه دستور داد كه قسط و عدل كنيد، چه اينكه در مسايل خانوادگي دربارهٴ مسايل مالي هم در سورهٴ مباركهٴ «تغابن» آيهٴ چهارده و پانزده اينچنين فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ٭ إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ﴾؛ دربارهٴ اينكه همسر و فرزند دشمناند، به عنوان موجبهٴ جزئيه ياد كرد نه به عنوان موجبهٴ كليه و نفرمود همهٴ ازواج و اولاد دشمناند، بلكه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ﴾؛ ولي دربارهٴ اينكه اموال و اولاد امتحان الهياند، اين را به صورت موجبهٴ كليه ياد كرد و فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾ كه اين ديگر اختصاصي به بعض دون بعض ندارد.
آنهايي كه فرزندان خوب دارند و همسران با ايمان دارند اين امتحان الهي است، چه اينكه فرزندان بد هم امتحان الهياند و اما درباره عداوت و دشمني فرمود آنها كه فرزندان خوب و همسران خوب دارند، آنها دشمني در خانه ندارند، چون مؤمن دشمن مؤمن نيست كه او را از مسير حق جدا كند، لذا در آيهٴ چهارده سورهٴ «تغابن» به صورت موجبهٴ جزئيه ذكر فرمود كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ﴾؛ ولي در آيهٴ پانزده همان سورهٴ «تغابن» به صورت موجبهٴ كليه ياد كرد و فرمود: ﴿إنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾. وقتي همهٴ اين امور تحليل شد و تبيين شد كه هيچ كدام نميتوانند و نبايد مانع اجراي قسط و عدل باشند، آنگاه فرمود: ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ﴾.
بيان تعصبهاي جاهلي در قرآن
بعضي از امور است كه مربوط به مسايل قبيلگي است نه مسائل خانوادگي كه آن را هم در سورهٴ مباركهٴ «فتح» تقبيح كرد؛ در آيهٴ ٢٦ سورهٴ مباركهٴ «فتح» فرمود: ﴿إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ﴾؛ تعصّبهاي باطل را هم قرآن كريم حميّتها و تعصّب جاهلي ميداند و اين را هم طرد ميكند، پس تعصب بيجا، محبت بيجا، عداوت بيجا، علاقههاي بيجا، گرايشهاي بيجا و گريزهاي بيجا همهٴ اينها را بررسي كرد و بعد فرمود: ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ﴾، چنين ديني ميتواند جهاني باشد، لذا تحدي هم فرمود كه شما آيا ميتوانيد قانوني اينچنين بياوريد كه همهٴ بشر را با يك چشم نگاه بكند؟
بعد از اينكه فرمود: ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ﴾ و اين جمله اوّل را كه به عنوان امر است ياد كرد، آنگاه نهي فرمود: ﴿وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَي أَلَّا تَعْدِلُوا﴾ (اين جمله دوم) و جمله سوم آن است كه فرمود: ﴿اعْدِلُوا﴾، چرا؟ چون ﴿هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي﴾.
نقش عدالت و تقوا در زندگي انسانها
حالا عدالت كنيد براي اينكه عدالت به تقوا نزديكتر است يا عدالت براي پرهيز از جهنم نزديكتر است؟ «تقوي الله» است يا «تقوي النار»؟ هر دويش حق است و اين كلمهٴ «افعل»، «افعل» تعييني است نه «افعل» تفضيلي و اينچنين نيست كه عدالت به تقوا نزديكتر از ظلم باشد كه ظلم هم به تقوا نزديك باشد ولي عدالت به تقوا نزديكتر باشد اينچنين نيست، بلكه نظير ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾[7] اين «افعل» تعييني است. ﴿إِعْدِلُوا﴾ كه ﴿هُوَ﴾ آن عدل ﴿أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي﴾ است؛ يعني اين عدل به تقوا نزديك است و غير عدل از تقوا دور است؛ خواه به معناي «تقوي الله» باشد و خواه به معناي پرهيز از آتش ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[8] يا ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[9] .
بعد از اينكه فرمود: ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالقِسْطِ﴾ كه جمله اوّل بود و در جملهٴ دوم نهي كرد و فرمود: ﴿وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَي أَلَّا تَعْدِلُوا﴾ و در جملهٴ سوم مجدّداً امر به عدل كرد و فرمود: ﴿إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي﴾، در جملهٴ چهارم مستقيماً ما را به تقوا امر كرد و فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ و تحليل همهٴ اينها هم اين است كه ﴿إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾. معيار تقواست؛ تقواي از خدا و تقواي از آتش الهي. در مسايل خانوادگي هم گاهي دستور ميدهد كه شما گذشت كنيد، براي اينكه اين گذشت به تقوا نزديكتر است.
در آيهٴ ٢٣٧ سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش قبلاً گذشت اين بود كه فرمود: ﴿وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي﴾ كه اينجا اين اقرب ميتواند افعل تفضيل باشد؛ شما اگر از حقتان بگذريد و از مهر و مانند آن بگذريد اين به تقوا نزديكتر است و اين گذشت از حق شخصي واجب نيست؛ ولي راجح است، چنين امري كه راجح است نه واجب، به تقوا نزديكتر است؛ ولي آن امري كه واجب است قريب به تقواست نه اقرب به تقوا، پس آيهٴ ٢٣٧ سورهٴ «بقره» معناي افعل تفضيل را دارد و اما آيهٴ محل بحث؛ يعني آيه هشت سورهٴ مباركهٴ «مائده» معناي افعل تعيين را دارد كه ﴿إِعْدِلُوا هُوَ﴾ آن عدل تنها چيزي است كه به تقوا نزديك است.
به هر تقدير در ذيل آيهٴ ١٣٥ سورهٴ مباركهٴ «نساء» آنجا فرمود: ﴿فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً﴾ و اينجا هم يعني ذيل آيهٴ هشت سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾؛ يعني بدانيد كه در مشهد و محضر ذات اقدس الهي هستيد و همهٴ اين احكام را ذات اقدس الهي ميداند و از درونتان باخبر است، آنگاه خدايي كه از درونتان باخبر است انبيا را با تبشير و انذار فرستاده و تبشيرِ انبيا به صورت وعدهٴ الهي و انذار انبيا همان وعيد الهي است كه حالا وعد و وعيد خود را در آيهٴ نُه و ده ذكر ميكند و جداگانه فرمود: ﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الْصَّالِحَاتِ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ﴾ كه اين وعده الهي است، ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ﴾ و اين وعيد الهي است. دربارهٴ وعد الهي هم عنوان وعد را ذكر كرد و هم لحن تعبير طوري است كه همراه با تأكيد است؛ دربارهٴ وعيد اينچنين نفرمود.
معيار وعده الهي
دربارهٴ وعده كه آيهٴ نُه همين سورهٴ «مائده» است اوّل فرمود: ﴿وَعَدَ اللَّهُ﴾؛ خدا به شما وعده داد، البته وعدهٴ خدا براي كسي است كه مؤمن باشد و به ايمانش عمل بكند و برابر ايمانش عمل بكند، چون قبلاً هم ملاحظه فرموديد كه وعدهٴ الهي براي كسي است كه اين دو ركن را داشته باشد؛ يعني هم مؤمن باشد و هم برابر ايمانش عمل بكند ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾. وقتي گفت ﴿الله﴾ وعده داد، انسان مطمئن است كه به وعدهاش وفا ميكند، زيرا خلف وعده يا براي جهل است يا براي نسيان است يا براي عجز است يا براي حاجت است يا براي بخل است كه همهٴ اينها جزء صفات سلبيهٴ ذات اقدس الهي است. اگر كسي وعده داد و به وعده عمل نكرد يا براي اين است كه نميداند وفاي به وعده واجب است و مانند آن يا ميداند ولي يادش رفته است يا يادش است ولي توانايي ندارد يا قدرت دارد ولي بخيل است يا قدرت دارد ولي فعلاً احتياج هم دارد كه در اثر يكي از اين موانع به وعده وفا نكند، ذات اقدس الهي منزه از همهٴ اين صفات سلبيه است و از اين نقصها منزه است. وقتي گفتند الله وعده داد، انسان مطمئن است كه اين وعده را انجاز ميكند.
به چه كسي وعده داد؟ به كساني كه مؤمناند و برابر ايمان اعمال صالح دارند؛ اما نفرمود كه خدا به اينها وعدهٴ مغفرت داد و نفرمود: «وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصالحات مغفرة و اجراً عظيماً» اينچنين نفرمود، بلكه فرمود: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾، آنگاه انسان سؤال ميكند كه به چه چيزي وعده داد؟ مصداق وعده را به جملهٴ اسميه ذكر ميكند كه خود اين ﴿لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ﴾ مصداقي است براي وعده. پس يك وقتي ميفرمايد كه ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً﴾[10] و يك وقت ميفرمايد: ﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الْصَّالِحَاتِ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ﴾ كه دومي قويتر از اوّلي است و خود دومي جملهاي است كه به تنهايي وعده را به همراه دارد.
تبيين تنوين تفخيم و تعظيم اجر الهي
مطلب بعدي آن است كه تنوين در اينگونه از موارد تنوين تفخيم و تعظيم است، گذشته از اينكه اجر را خدا به عظمت ياد كرد و فرمود: ﴿أَجْرٌ عَظِيمٌ﴾، چه اينكه در موارد ديگر فرمود: ﴿لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ﴾[11] ، ﴿لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيم﴾[12] ؛ چيزي را كه خدا به عظمت، به كرامت و به بزرگي بستايد و بفرمايد مؤمنِ با عمل و مؤمني كه داراي عمل صالح است اجرش كبير است اجرش كريم است اجرش عظيم است، كسي نميتواند به كنه آن اجر پي ببرد، لذا در بعضي از آيات حواميم فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[13] ؛ كسي نميداند كه خدا در برابر اعمال او چه چيز به او وعده داده است و چه چيز به او خواهد داد، زيرا آنچه كه او در دنيا ديد و شنيد متاع دنيا و متاع فاني و زودگذر است و چيزهايي در بهشت است كه نمونهاش در دنيا نيست و قابل تشبيه نيست، لذا ميفرمايد كه ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾، چه اينكه در بخشهاي ديگر هم فرمود: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾[14] ؛ در بهشت بهشتيها هر چه بخواهند براي آنها حاصل است، گاهي ميفرمايد: ﴿فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الأنفُسُ وَتَلَذُّ الأعْيُنُ﴾[15] و گاهي ميفرمايد: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا﴾ كه اين ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا﴾ غير از ﴿فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الأنفُسُ وَتَلَذُّ الأعْيُنُ﴾ است.
يك وقتي انسان ميگويد در فلان مكان ميوههاي فراوان هر چه دلپذير باشد آنجا هست؛ اما معنايش اين نيست كه هر چه به دلخواه شما به شما بدهند اينچنين نيست؛ هر چه خواستني است آنجا هست و يك وقتي انسان ميرود ميگويد كه هر چه دلپذير است در فلان مغازه هست؛ اما وسيلهٴ فراهم كردن ندارد و اين ﴿فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الأنفُسُ وَتَلَذُّ الأعْيُنُ﴾ چنين مطلبي را دارد؛ اما آن آيه كه فرمود: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾، معنايش اين است كه هرچه بخواهند به آنها ميدهند؛ منتها انسان چيز بد نميخواهد، چون اصلاً لغو در آنجا نيست[16] ؛ اما آنكه فرمود: ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾؛ يعني بعضي از كرامتها و نعمتهاي بهشت فوق خواست آنهاست.
قبلاً هم مشابه اين بحثش گذشت كه خواست هر كسي به اندازهٴ معرفت اوست و اگر معرفت محدود باشد خواست و آرزو هم محدود است؛ الآن شما وقتي كه آرزوها را بررسي ميكنيد و از افراد عادي سؤال ميكنيد كه چه ميخواهيد؟ اينها ميگويند ما مسكن ميخواهيم، همسر ميخواهيم، فرزند ميخواهيم، آبرو ميخواهيم، سعادت ميخواهيم و از اين چيزها؛ اما حالا بگويند كه ما علاقهمند باشيم كه مثلاً نسخهٴ خطي كه احاديث اهل بيت در آن است و به بركت صحابه نوشته شده آن را پيدا كنيم، اين را خيليها چنين تمنّي را ندارند، براي اينكه اصلاً نميدانند چنين نسخهاي در عالم هست و چنين چيزي هست و اين نسخهٴ خطي فلان كتاب را همه آرزو نميكنند. بعضي از افراد وقتي ندانند كه چه چيزي كمال است، آن را طلب هم نميكنند و آرزو هم نميكنند، فوق آرزوي آنهاست.
فرمود در بهشت چيزهايي است كه فوق آرزوي شماست، براي اينكه آرزو به اندازه درك است و درك شما به كنه بهشت نميرسد. به هر تقدير چنين وعدههايي را ذات اقدس الهي داد، لذا ميفرمايد: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[17] . در اينگونه از موارد كه فرمود: ﴿لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ﴾ كه لحن عبارت را برگرداند و به صورت جمله اسميه آورده است براي آن است كه خود اين يك وعدهٴ مستقل است و اگر ميفرمود: «مغفرة و اجراً عظيماً» اين معناي پرمحتوا را نميفهماند (اين دربارهٴ تبشير الهي و وعده الهي).
دربارهٴ انذار و وعيد الهي فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ﴾؛ دربارهٴ مؤمنين فرمود آنهايي كه مؤمناند و برابر ايمان عمل كردند، مغفرت و اجر عظيم پاداش آنهاست و آنها كه كافرند و طبق كفرشان آيات الهي را تكذيب كردند، آنها هم اصحاب جحيماند كه شايد از او خلود را هم بشود استنباط كرد؛ اما كسي كه كافر باشد و تكذيب نكند و كافري است كه در صدد انكار نيست، بلكه قبول نكرده است نه اينكه بيايد علناً تكذيب بكند و در برابر وحي و رسالت موضع بگيرد و مانند آن اينچنين نيست يا مؤمني است كه برابر ايمانش عمل نكرده است، اين دو گروه از وعده و وعيد اين دو آيه بيروناند؛ يعني اگر كسي مؤمن بود ولي برابر ايمان عمل نكرد، از وعدهٴ آيهٴ نُه سورهٴ «مائده» خارج است، چه اينكه اگر كسي كافر بود ولي آيات الهي را تكذيب نكرد و در برابر وحي و رسالت موضع نگرفت، از اين تحديد بيرون است. آيات ديگري هم است كه مربوط به گروه اوّل و گروه دوم است كه آن بحث ديگري دارد؛ ولي اين دو آيه شامل آن افراد نميشود.
فرق بين معناي انكار و تكذيب
نكار غير از تكذيب است؛ يك وقت است كه نميپذيرد و يك وقت است كه موضع ميگيرد؛ يعني ميگويد ـ معاذ الله ـ رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دروغ ميگويد و افترا ميبندد و سودطلب است، همان حرفي كه فرعون زده است و گفت: ﴿إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ﴾[18] ؛ اينها مفسدند و اينها ميخواهند مصر را آشوب بكنند و اينها ميخواهند شما را از اين تمدن بازدارند و همين حرفهاي مكذّبانهٴ فرعون پليد كه گفت: او و برادرش ﴿يَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَي﴾[19] ؛ اينها قصد افساد دارند و قصد عوام فريبي دارند و مانند آن كه اين را ميگويند تكذيب كه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به كذب منسوب ميكنند و وحي را به كذب خبري و پيغمبر را به كذب مخبري متهم ميكنند.
يك وقت است كه كسي كاري به اين حرفها ندارد؛ ولي نميپذيرد و البته كفر همان انكار است ولي تكذيب را به همراه ندارد. قرآن دربارهٴ آن دو گروه؛ يعني مؤمن بيعمل و همچنين كافر بيتكذيب در اين آيهٴ نُه و ده ساكت است، البته آيات ديگري است كه راجع به آنها بحث ميكند. بعضي از رواياتي كه در تفسير شريف نورالثقلين آمده است و مربوط به بحثهاي گذشته است آن را هم لابد ملاحظه فرموديد كه آن از باب تطبيق است نه تفسير؛ مثلاً در ذيل آيهٴ هفت همين سورهٴ «مائده» كه فرمود: ﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ﴾ اين را به ولايت حضرت امير(سلام الله عليه) تطبيق كرد[20] ، البته اين از بارزترين مواثيق الهي است؛ اما مخصوص به مسئله ولايت نيست و همهٴ احكام الهي را شامل ميشود.
آيهٴ يازده سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ فرمود: شما اين نعمت امنيتي كه داريد قدردان باشيد و به ياد اين نعمت الهي باشيد، گرچه در بعضي از موارد نظير جريان حديبيه و مانند آن را به خصوص قرآن نام برد[21] ولي در اينجا يك اصل جامع را ذكر ميكند و ميفرمايد دشمنان شما قصد دست درازي داشتند؛ ولي خدا دست آنها را كوتاه كرد و نگذاشت تحت سلطهٴ آنها قرار بگيريد.
قدردان بودن در مقابل نعمت امنيت
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ﴾؛ اين نعمت امنيت را فراموش نكنيد كه خدا به شما داده است ﴿إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ﴾؛ عدهاي همت گماشتند كه به طرف شما دست درازي كنند و بسط يد پيدا كنند و نسبت به شما مبسوطاليد باشند ﴿أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ﴾؛ خداوند دست آنها را از شما بازداشت، به ياد چنين نعمتي باشيد، البته اين قابل تطبيق است بر نوع جنگهايي كه يك طرفه يا دو طرفه بود، چه در مكه و چه در مدينه؛ در مدينه كه جنگهاي فراواني بود جنگ بدر و احد و خندق و مانند آن بود و در مكه گرچه محيط براي مسلمين ناامن بود ولي در هر صورت خدا اينها را حفظ كرده است؛ اما قسمت مهم فشار جنگي در مكه بود.
فرمود خداوند آنها را از مبسوطاليد بودن بازداشت، با اينكه همه امكانات را به حسب ظاهر آنها داشتند و شما فاقد امكانات اوليه بوديد، اين نعمت را فراموش نكنيد. تذكر اين نعمت هم در چند جاي قرآن كريم آمده كه فرمود به ياد نعمت الهي باشيد ﴿إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلاً فَكَثَّرَكُمْ﴾[22] ؛ گروهتان كم بود خدا زيادتان كرد و محيطتان ناامن بود كه ﴿تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم﴾[23] ؛ شما ترس اختطاف داشتيد و الآن شما ببينيد كه در بعضي از منطقههاي ناامن آدم ربايي رسم است و اين صهيونيست اين كار را ميكند و آن استكبار اين كار را ميكند كه اين آدمربايي را ميگويند اختطاف. آنچه را كه يك شاهين و كركس از يك كبوتر و گنجشك ميگيرند، اين حالت را ميگويند اختطاف و ربودن، خطفه يعني ربودن.
فرمود شما به ياد آن روزي باشيد كه ضعيف بوديد و قليل بوديد ﴿تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم﴾؛ خدا به شما مأوا داد و نصرت داد و منطقهٴ شما را هم امن كرد. مشابه آن اين است كه ﴿الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[24] ؛ حرم را هم قرآن كريم محترم شمرد و امن كرد، البته امنيت حرم اختصاص به خصوص مسلمين ندارد. همه جا ناامن بود و داخل مكه امن بود و داخل حرم امن بود؛ ولي در همان داخل حرم جا براي مسلمين نبود و خداوند به مسلمانها ميفرمايد كه ما شما را از آن حالتي كه ميترسيديد ربوده بشويد رهايي بخشيديم و آزادتان كرديم. در اينجا هم ميفرمايد كه عدهاي همت گماردند كه نسبت به شما مبسوطاليد بشوند و خدا دست آنها را كوتاه كرده است، به ياد نعمت الهي باشيد ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[25] .
آثار توكل كردن به خدا
اگر كسي به ياد نعمت حق بود پرهيز از آتش و پرهيز از نافرماني خدا را خواهد داشت و براي اينكه ما هم از چنين نعمتي برخوردار باشيم فرمود: ﴿وَعَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ شما در بحثهاي تكويني و در بحثهاي تشريعي تنها تكيهگاهتان خدا باشد و هر روز دشمني كه بخواهد نسبت به شما بسط يد پيدا كند خدا دستش را كوتاه ميكند. اين وعدهٴ الهي است كه ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾[26] و اين وعده الهي است و خداوند هم كه ﴿لاَ يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ﴾[27] . شما توكل بكنيد بر خدا، خداوند دست دشمنها را كوتاه ميكند و اين اختصاصي به صدر اسلام ندارد، اين كتاب، كتاب ابدي است و همواره مسلمين مشمول اين ندا هستند و دشمنان هم مشمول آن طرد و كف هستند.
در مسئلهٴ توكل؛ يعني انسان وكيل ميگيرد و به وكيل تكيه ميكند و هر عاجزي در هر صورت نيازمند به وكيل است و اگر كسي نتواند مباشرتاً كاري را انجام بدهد تسبيباً انجام ميدهد و وكيل ميگيرد يا اگر كسي عالم نبود جاهل بود وكيل ميگيرد يا اگر كسي قادر نبود عاجز بود وكيل ميگيرد. فرمود شما هم جاهليد و هم عاجزيد و به هر تقدير يا بايد به خودتان تكيه كنيد يا به مثل خودتان و نه خودتان توان آن را داريد و نه مثل خودتان، لذا به عنوان حصر اين كلمهٴ ﴿عَلَي اللَّهِ﴾ كه متعلق به ﴿فَلْيَتَوَكَّلِ﴾ است مقدم بر ﴿فَلْيَتَوَكَّلِ﴾ شد و فرمود: ﴿وَعَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[28] كه اين تقديم مفيد حصر است.
در مسئلهٴ احكام هم اينچنين است كه هرگز در احكام الهي به فكر خودتان مراجعه نكنيد و در مسايل تشريعي به خدا توكل كنيد؛ توكل چه در تشريع و چه در تكوين فقط منحصراً به خداست و شما اگر خواستيد قوانين را تدوين كنيد وكيل بگيريد و وكيلتان خداست. در قوانين هرگز به آرا و انديشهٴ خودتان مراجعه نكنيد و تكيه نكنيد و در اسباب و علل تكويني هم هرگز به قدرتهاي خود و امثال خود تكيه نكنيد، بلكه ﴿وَعَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»