73/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 4و5
﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِنَ الجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الحِسَابِ﴾ (٤) ﴿اليَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوْتُوا الكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالمُحْصَنَاتُ مِنَ المُؤْمِنَاتِ وَالمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوْتُوا الكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخَاسِرِينَ﴾ (۵)
خلاصه مباحث گذشته
در آيه قبل كه فرمود: ﴿يَسْئَلُونَكَ ماذا أُحِلَّ لَهُمْ﴾، جوابي كه دادند اصل كلي را تأسيس كردند كه هر چه طيب است حلال است، طيّب به همان معناي بازي كه بيان شد و بعد صيد حيوانات شكاري را تعبداً حلال كردند و فرمودند: ﴿و ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبينَ﴾.
ديدگاه زمخشری درباره آيه فوق
زمخشري در ضمن اين جمله {مكلبين} ميگويد: معناي مكلِّب معلم كلاب نيست، آن كسي است كه در كلاب پروري نِحرير است و حاذق است و متخصص[1] ؛ از اينجا ميگويد وقتي دين در پرورش و تربيت سگان شكاري ميگويد که اگر سگي را خواستيد بپرورانيد به دست هر معلمي نسپاريد، به دست آن نحرير سگ پروري كه در پروراندن متخصص است بسپاريد، از اين آيه ميتوان استفاده كرد که اگر انسان بخواهد چيزي را ياد بگيرد بايد از متخصّصين آن رشته و از اعلم آن رشته و انحر آن رشته و اغوص آن رشته بهره بگيرد؛ يعني در آن رشته اعلم از ديگران باشد، در آن رشته نحريرتر از ديگران باشد و غواصتر از ديگران باشد در بحر حقايق و لطايف و معارف آن رشته. اگر دين، پرورش كلاب را به دست هر كسي نميسپارد پرورش نفوس انساني را هم به دست هر كسي نخواهد سپرد. فرمود اين {مكلبين} به معناي معلمين نيست، چون ﴿وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ﴾ که گفته شد بعد ﴿تُعَلِّمُونَهُنَّ﴾ هم گفته ميشود؛ اما اين كلمه مكلب به معناي معلم كلاب يا مؤدب كلاب به طور عادي نيست، بلكه ناظر به آن متخصص نِحريرِ در فن پرورش كلاب است[2] .
حرام بودن صيد غير کلب
اينكه فرمود: ﴿تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ﴾؛ يعني از آن علومي را كه خدا به شما داد، به سگانتان هم منتقل كنيد و اگر مسئله امانت است آن را به كلاب هم منتقل كنيد؛ اگر حيوان قابل تربيت است و انسان ميتواند علومي را كه از طرف وحي و شرع دريافت كرد به كلاب منتقل كند، به ديگران يعني انسانهاي زير دست به طريق اولي است و اما اينكه فرمود: ﴿فَكُلُوا مِمّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَيْهِ﴾؛ يعني آنچه را كه اين حيوان براي شما نگه داشت بهره برداري كنيد، چه اينكه قبلاً هم همين معنا گذشت. ﴿وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ به اين معنا نيست كه شما بر آن صيد نام خدا را ببريد، چون سخن از تذكيه نيست، بلكه بر اين است كه هنگام فرستادن اين سگ شكاري نام خدا را ببريد.
اين ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَريعُ الْحِسابِ﴾ ناظر به آن محرماتي است كه از ضمن اين آيه استفاده شد، زيرا از آيه استفاده ميشود كه صيد غير كلب حرام است ولو باز شكاري يا حيوانات شكاري تربيت شده ديگر باشد، چون ظاهر آيه در مقام تحديد است و چون در مقام تحديد است اين قيود از قبيل حال و وصف مفهوم دارد و اگر در مقام تحديد نبود ممكن بود که اين وصف يا حالِ {مكلبين} مفهوم نداشته باشد؛ ولي چون در مقام تحديد است، اين {مكلبين} يعني معلمين الكلاب و مؤدبين الكلاب اين مفهوم دارد، پس صيد غير كلب حرام است.
در روايات هم همان صيد كلب استثنا شده است و صيد حيوانات شكاريِ ديگر؛ هم مشمول آيه نيست و هم روايات آنها را تحريم كرده است؛ {مكلبين} يعني شما سگهاي شكاري را كه ميپرورانيد صيد او حلال است، پس صيد حيوانات شكاريِ ديگر غير از سگ حرام است (اين يك) مگر اينكه كسي زنده بيابد و تذكيه كند كه آن از بحث خارج است .
حرام بودن صيد در صورت نگفتن عمدی <بسم الله> در زمان فرستادن سگ شکاری
مطلب ديگر آن است كه اگر سگ چيزي را صيد كرد ولي كلب معلم نبود و سگ تربيت شده نبود، باز هم حرام است (اين دو) و اگر سگ شكاري تربيت شده بود و شما اعزام كرديد، لكن {بسم الله} را عمداً نگفتيد اين صيد حرام است (اين سه) و اگر {بسم الله} را سهواً نگفتيد؛ نظير اينكه انسان در حال تذكيه {بسم الله} يادش ميرود كه آن حلال است و محذوري ندارد.
قبلاً در آيه سوم [سوره مبارکه مائده] فرمود که مردار و آنچه مذكي نيست حرام است و الآن در حقيقت از ميته استثنا ميشود؛ يعني حيواني كه حلال گوشت است و قابل تذكيه است ولي سگ شكاري او را خفه كرده است و سرش ذبح نشد يا نحر نشد و مانند آن؛ اما {مكلبين}، اين خلاف اصل بر مورد نص اقتصار ميشود؛ فرمود {مكلبين} که چون در مقام تحديد است اين قيد مفهوم دارد، پس اگر كسي بخواهد شكارِ باز شكاري را حلال بداند بر خلاف آيه است؛ به هر تقدير اين محرمات ضمناً از آيه استفاده ميشود، لذا فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَريعُ الْحِساب﴾، چه اينكه در بحث گذشته هم اشاره شد كه صيدهايي كه به عنوان لهو و لعب باشد آن صيد حرام است، گر چه مصيد را حلال دانستند و از طرفي هم سفري كه انسان در صيدِ حرام دارد آن سفر، سفر حرام است و نماز هم تمام خوانده میشود نه شكسته.
علت بيان <اليوم> در آيه
آيه بعد فرمود: ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلُّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾، اين {اليوم}؛ نظير ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾[3] و نظير ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ﴾[4] خبر مهمي را دارد گزارش ميدهد که فرمود امروز اين چنين بود؛ كلمه ﴿الطَّيِّباتُ﴾ هم به عنوان سرفصل و مقدمه همان طوري كه در آيه قبل بازگو شد در اينجا هم ذكر شد، عمده آن اموري است كه بعد از اين اصل كلي ذكر ميشود؛ اينكه فرمود: ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ﴾ ناظر به آن فروع بعدي است وگرنه طيّبات قبلاً هم حلال بود، چه طيّبي قبلاً حرام بود كه الآن حلال شد؟ اين مصدّر بودن آيه به ﴿الْيَوْمَ﴾ معلوم ميشود که يك خبر مهمي است و چهار حكم فقهي نيست، حالا دو حكم فقهي بيان كرد که فرمود غذاي اهل كتاب يا طعام اهل كتاب براي شما حلال است و طعام شما هم براي آنها حلال است، زنهاي آنها هم اگر عفيف باشند ميتوانيد با آنها ازدواج كنيد؛ منتها ازدواج موقت، اين خبر مهمي نيست كه اوّل بگويند: ﴿الْيَوْمَ﴾، آن هم اين را در صدر آيه ذكر بكند؛ اين ﴿الْيَوْمَ﴾ مفعول فيه است و جزء قيود جمله و كلام است، نه مبتداست و نه خبر و قيود بايد آخر قرار بگيرد؛ اين اهميت مسئله است كه هم ذكر ميشود و هم اينكه در صدر جمله قرار ميگيرد.
اينكه فرمود: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾، ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ﴾، ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ﴾ معلوم ميشود که يك حادثه مهمي است و آن اين است كه شما در اثر اينكه اسلام پيروز شد و كافران نااميد شدند، رابطهاي اگر با اهل كتاب برقرار بكنيد و از غذاي آنها استفاده كنيد و به آنها غذا بدهيد محذوري نداريد؛ قبلاً در ضعف بوديد که ممكن بوديد تحت تأثير قرار بگيريد يا آنها از قدرت مركزي خود سوء استفاده كنند؛ اما ﴿الْيَوْمَ﴾ اينچنين نيست، ﴿الْيَوْمَ﴾ رابطه دو طرفي جايز است؛ بخواهيد خانههاي آنها برويد ميتوانيد آنها را به خانههايتان بياوريد ميتوانيد و از آنها زن بگيريد ميتوانيد، حالا اينكه به آنها زن بدهيد را استثنا نكرد و به حرمتش باقي است؛ اما از آنها ميتوانيد زن بگيريد؛ در مسئله طعام متقابل است و در مسئله نكاح يك جانبه است. اينكه فرمود: ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ﴾، اين معلوم ميشود خبر مهمي است.
صرف خريد و فروش گندم كه مثلاً ﴿طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ﴾ منظور همان خشكبار باشد و امروز جو و گندمِ اهل كتاب براي شما حلال شد، در حالي كه اينچنين نبود قبلاً هم همين طور بود (يك)، جو و گندم و خشكبار مشركين هم قبلاً حلال بود (اين دو)، اين چه خبر مهمي است كه حالا شما بفرماييد: ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ﴾؟! در جريان سورهٴ مباركهٴ «انسان» كه ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكينًا وَ يَتيمًا وَ أَسيرًا﴾[5] گفتند که حضرت امير (سلام الله عليه) مقداري گندم از يهودي وام گرفت[6] که اين ﴿الْيَوْمَ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» است بعد از [سورهٴ] «انسان» نازل شده است و سوره «مائده» در اواخر عمر پيغمبر (صلی الله عليه و آله) نازل شده است و كاملترين سورهاي است كه در اواخر عمر مبارك حضرت نازل شد و رابطه تجاري بين مسلمين مدينه با يهوديهاي مدينه رواج داشت، خود پيغمبر از آنها وام ميگرفت، خود حضرت امير از آنها وام ميگرفت و گندم وام ميگرفت و مانند آن، اين چه خبر مهمي است که ميفرمايد: ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَطَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلّ لَکُم﴾؟ اگر منظور از اين طعام همان جو و گندم و خشكبار باشد، اين نسبت به مشركين هم است، چون طعامِ مشركين حلال بود، نسبت به اهل كتاب هم است و قبلاً هم كه بوده و خود حضرت امير و امثال ذلك (عليهم الصلاة و عليهم السلام) از آنها وام ميگرفتند و با آنها همين جو و گندم را معامله ميكردند.
دو بيان تندی مرحوم صاحب جواهر دارد كه شما اين بحث طهارت صاحب جواهر را نگاه كنيد، ايشان ميفرمايند: گاهي استدلال ميشود براي طهارت اهل كتاب به اين آيه سوره «مائده» كه اهل كتاب پاکاند، ميفرمايد كه «لا ينبغي الاصفاء للاستدلال علی الطهارة»[7] ؛ اصلاً اين حرفها را نبايد گوش داد و اين حرفها براي ايشان بين الغي است. بعد از چند سطر ميفرمايد حيف عمر است كه آدم درباره اينها صرف بكند و تلف بكند[8] ، كسي بيايد استدلال بكند به ﴿طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ﴾ كه اهل كتاب پاكاند و حالا ما بياييم جوابش را بدهيم، پس اوّلاً نبايد اصلاً اين حرفها را گوش داد و ثانياً حيف عمر است كه آدم درباره اينها صرف بكند. حالا شما [اگر] مقداري بيشتر در خدمت قرآن كريم باشيد میببينيد که اين تند و تيز حرف زدن فقيهي مثل صاحب جواهر محصول مهجور بودن قرآن در حوزههاي علميه است، اگر خوب بررسي كرديد هرگز اجازه نميدهيد به صاحب جواهر که اين طور حرف بزند.
شما بررسي كنيد ببينيد كه طعام در قرآن چطور استعمال شد؟! علوم قرآني و مفاهيم قرآني را اوّل بررسي كنيد ببيند پيام قرآن چيست و بعد برويد خدمت روايات، چون روايات مسئله هم متعارض است؛ شما يك پايگاه فكري قرآني بايد داشته باشيد تا روايات را بر قرآن عرضه كنيد يا نه؟ الآن روايات مسئله متعارض است، ظاهرِ بعضي از روايات اين است كه اهل كتاب پاكاند و ظاهر بعضي از روايات اين است كه اهل كتاب نجساند؛ اگر اين دو [دسته] روايات متعارض شدند، شما اوّل بايد محور قرآني را درست ارزيابي كنيد و بعد بسنجيد ببينيد كدام مطابق قرآن است بگيريد؛ صرف اينكه دو لغوي يا چهار نفر اهل لغت آمدند گفتند كه طعام عند اهل الحجاز هو البُر که همان گندم را ميگويند، ما به خود قرآن مراجعه كنيم ببينيم كه طعام در فرهنگ قرآن همان جو و گندم است يا گوشت و ذبيحهها را ميگويند طعام، پختنيها را ميگويند طعام و مانند آن همه اينها را ما بر مجاز حمل بكنيم؟!
مهمتر از همه شناختِ خود قرآن است؛ اگر ثابت شد كه اين آيه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» است و سوره «مائده» اواخر عمر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده است و در اواخر عمر، حضرت يك خبر مهمي داد كه ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلُّ لَكُمْ﴾؛ امروز طعام آنها بر شما حلال شده است، معلوم ميشود كه امروز آن پختنيها يا امروز آن ذبيحهها، امروز آن رفت و آمد خانگي كه دعوت بكنيد و به مهماني آنها برويد حلال است، چون در صدد بيان اين نيست كه چه حلال است يا چه حرام است، براي اينكه فرمود طعام شما هم براي آنها حلال است، اين معلوم ميشود كه ميخواهد رابطه اقتصادي، تجاري، رفت و آمدها و همه اين اقسام را مجاز [بشمارد] وگرنه نميفرمود طعام شما براي آنها حلال است، طعام ما البته براي آنها [حلال است]، طعام ما براي كلاب هم حلال است، آيا ما نميتوانيم سگ را اطعام كنيم؟! سگ گرسنهاي را اگر كسي سير كند ثواب دارد؛ حالا اگر كسي مالي را وقف كرد كه در اين كشور اسلامي هيچ فقيري گرسنه نماند ولو آن فقير يهودي باشد اين عبادت است و ثواب دارد يا مالي را وقف كرده كه اصلاً سگي گرسنه نماند اين ثواب دارد که «لكل كبد حرّي اجر»[9] .
اين در اطعمه و اشربه فقه اماميه است که اگر كسي ديد سگي گرسنه است يا سگي تشنه است تلاش و كوشش كرد و يك ظرف آبي در ميلقهای گذاشت و پيش سگ گذاشت، اين ثواب ميبرد؛ «لكل كبد حرّي اجر»، خواه آن كبد، كبد انسان باشد خواه حيوان و خواه آن حيوان حرامگوشت باشد يا حلالگوشت؛ اينچنين نيست كه حالا امروز يك خبر مهمي شده باشد كه ﴿طَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ﴾، اين ﴿طَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ﴾ نه ناظر به طهارت و نجاست است و نه ناظر به حليت، اين آن رابطه تجاري، اقتصادي و رفت و آمدها را ميخواهد تصحيح كند وگرنه قبلاً هم جو و گندمي كه ميدادند حلال بود.
در همان مدينه كه وجود مبارك حضرت امير با اهل بيت (عليهم السلام) اين كار را كرد ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكينًا وَ يَتيمًا وَ أَسيراًً﴾[10] ، اين اسير مسلمان بود يا كافر؟! اين اسير كافر بود، چون در مدينه مسلمان كه اسير نبود؛ جنگهايي شده که از اين مشركين اسير گرفتند و اين اسرا را توزيع كردند و در هر صورت در مدينه اسيرِ مكه زندگي ميكرد نه اسير مدني و جنگي كه مسلمين با مشركين داشتند گاهي اسير ميدادند و گاهي هم اسير ميگرفتند، اين اسير را كه در جنگها از ديار شرك به ديار اسلام آمده است، در همان مدينه زندگي ميكرد و آن ذوات مقدس روزه گرفتند و گرسنه ماندند و افطاري خود را به يك كافر دادند. آن يتيم و مسكين حالا معلوم نيست که مسلمان بودند يا كافر، ميگوييم چون معلوم نيست مسلمان بودند؛ اما اسير كه كافر بود، ممكن است که اين اسير اسلام آورده باشد؛ اما استصحاب كفرش كه حاكم است.
اين فقط در فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) است؛ يعني با آن وضع و با آن روزه گرفتن در روزهاي گرم و افطاري خود را به يك كافر دادن و اگر اين عبادت نبود كه ﴿إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ﴾[11] نمينامد؛ اين اوج عبادت است كه كسي روزه بگيرد و افطاري خود را آن هم با آن رنج تهيه بكند و بدهد به يك كافر كه كافر در كشور اسلامي گرسنه نماند؛ اينها خيلي اصرار نداشتند كه حالا كافري كه در كشور كفر به سر ميبرد او را سير كنند؛ ولي به هر تقدير امروز در حوزه اسلامي زندگي ميكنند و حكومت، حكومت اسلامي است آن وقت اگر در كشور اسلامي يك كافر گرسنه باشد ننگِ دين است؛ اين فكر در اوجِ عروجِ ولايت اينهاست و اينها حرفهايي نيست كه مخصوص علي (صلوات الله عليه) باشد، چون دست ما به آن مقام عالي نميرسد آنها را در سوره «انسان» خلاصه ميكنيم، اين را فاطمه زهرا (سلام الله عليها) كرد كه همتاي علي است و اين دو نفر مستثنا هستند، حسنين در دوران قبل از امامتشان كردند گرچه آن امامت ملكوتي را داشتند، اين هم مستثناست، اينها را ما ميگوييم مستثنا؛ اما فضه كه نه پيغمبر بود و نه امامزاده، فضه هم در اين كارها سهيم بود، پس ميشود يك آدم تربيت شده ولو زن كه با مرد در معارف و كمالات هيچ فرقي ندارد به جايي برسد كه روزه بگيرد در آن هواي گرم و افطاري خود را به يك كافر بدهد براي رضاي خدا كه در كشور اسلامي كسي گرسنه نماند. حالا اگر در كشور اسلامي در اثر تورّم مسلمانی گرسنه ماند، اينكه ميبينيد بسياري از مسايل براساس امدادهاي غيبي ميآيد و براساس اشارههاي غيبي ميرود همين است.
به هر تقدير اين طعام قبلاً رابطه بود؛ هم از اين طرف به كافر اطعام ميكردند و هم از آن طرف از كافر وام ميگرفتند و اين رابطه بود، حالا اين چه خبر مهمي است كه خدا فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ﴾[12] ؟ معلوم ميشود يك چيز مهمي است. وقتي اين حرفهاي قرآني خوب در حوزهها رايج شد، فقيهي مثل صاحب جواهر از تخت پايين ميآيد و اينطور يورش نميبرد كه نميشود اين حرفها را گوش داد يا اين حرفها اصلاً لايق گوش دادن نيست يا حيف عمر آدم که تلف بكند؛ اين براي مهجور بودن قرآن است، شما قدم به قدم و ميليمتر به ميليمتر اينها را با علوم قرآني و تفسير قرآني ارزيابي كنيد و بعد ببينيد که صاحب جواهر از بالا پايين ميآيد يا نميآيد؟! چرا نبايد آدم اين حرفها را گوش بدهد؟
شما تاريخ نزول اين آيه را بررسي كنيد كه اين آيه چه زماني نازل شده؟ قبلاً هم كه همين حرفها بود و قبلاً ﴿وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلُّ لَكُمْ﴾ بود، پس اوّل ما بايد قدم به قدم در محور قرآن بگرديم و بعد به روايات كه رسيديم اينها دو طايفهاند و معارض دارند، اين چنين نباشد كه ما فوراً با اطلاق و تقييد و جمع دلالي و امثال ذلك بياييم طبق مشهور فتوا بدهيم كه اهل كتاب نجساند؛ اگر يك مرجعي داريم كه روايات موافق و مخالف را با آن مرجع و ميزان بايد ارزيابي كنيم، چه بهتر كه اوّل آن مرجع را خوب بشناسيم و بعد ببينيم كدام يك از اين دو طايفه مطابق با قرآن است و كدام يك از دو طايفه مخالف با قرآن است و آن موافق قرآن را بگيريم.
بنابراين يك بحث دقيق ميخواهد كه اين ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ يك خبر مهمي است؛ يكي اينكه اين در اواخر عمر پيغمبر نازل شده است و يكي اينكه اگر طعام خصوص جو و گندم باشد؛ هم جو و گندمِ مشركين براي مؤمنين حلال بود و هم جو و گندم و ساير خكشبار اهل كتاب، چه اينكه قبلاً مسلمانها با اهل كتاب اين روابط را داشتند و خود اهل بيت (عليهم السلام) هم اين روابط را داشتند؛ حالا ايشان دوتا لغت نقل ميكند كه بعضي از لغويين گفتند: طعام عند اهل الحجاز هو البُر[13] ؛ فقط گندم است، در قرآن كريم که اين همه موارد طعام اطلاق شده است و اطعام اطلاق شده است، يا درباره گوشتهاي حيوانات است يا درباره پختنيهاست، آيا همه اينها مجاز است؟
بررسی آيات مربوط به طعام
گوشهاي از اين آيات قرآني كه درباره طعام به كار رفت را ملاحظه بفرماييد: آيه 96 سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است که ﴿أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَكُمْ﴾؛ طعام البحر جو و گندم است يا ماهي است؟! ﴿أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ﴾؛ در سورهٴ مباركهٴ «انعام»، آيه 138 اين است: ﴿وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها﴾؛ اين انعام و حرث است که حرث، كشاورزي است و درست است؛ اما انعامي است كه ﴿لا يَطْعَمُها إِلاّ مَنْ نَشاءُ﴾؛ اين حيوانات طعاماند ولا يطعم اين حيوانات را مگر آنهايي كه ما بخواهيم که طعامش با ذبح اوست و بعد پخت اوست اينها هم ذبيحهاند و هم مطبوخ.
در سورهٴ مباركهٴ «يوسف»، آيه 37 اين است که آن دو نفر كه در زندان به وجود مبارك حضرت يوسف عرض كردند خوابهاي ما را تعبير كنيد فرمود: ﴿لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ﴾؛ قبل از اينكه غذاي شما را بياورند من تعبيرش را روشن ميكنم؛ براي زندانيها جو و گندم ميآوردند يا غذاي مطبوخ؟! نان ميآوردند و نان مطبوخ است و با رطوبت تماس گرفت و مانند آن.
در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيه 28 اين است که فرمود قربانيها را وقتي به منا و مانند آن برديد: ﴿وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ في أَيّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ اْلأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ﴾؛ آن مستمند محتاج را از اين گوشتهاي قرباني اطعام كنيد که اين هم ذبيح است و هم تر، حالا تر بودنش هيچ، غرض ذبيح است؛ اينكه فرمود اطعام كنيد، نه يعني جو و گندم بدهيد، يعني اين ذبيحه را به آنها بدهيد.
در سورهٴ مباركهٴ «انسان» آيه 8 و 9 اين است: ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكينًا وَ يَتيمًا وَ أَسيرًا ٭ إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورًا﴾؛ ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾ را كه نوعاً نقل كردند، آن را آرد كردند و وجود مبارك فاطمه (صلوات الله و سلام عليها) آرد كرد و خمير كرد و بعد نان درست كرد[14] و اين نانها را دادند، پس طعام به اطعامي كه هم اطعام به كار رفت و هم طعام [اطلاق میشود و] طعامي كه در اينجا به كار رفت به معناي جو و گندم نيست.
بنابراين اين آيه محل بحث با قطع نظر از شواهد روايي و با بررسي شواهد داخلي؛ يعني با نگاه كردن خود آيات با يكديگر معلوم ميشود كه اين طعام اختصاصي به جو و گندم ندارد، بلكه ظاهرش همان ذبيحهها و پختنيها و مانند آن است، البته روايت همان طوري كه عرض شد، ظاهراً نميخواهد همين حكم فقهي محض را بگويد كه طعام آنها براي شما حلال است، چون اگر در صدد بيان حكم فقهي محض بود، مصدَّر به كلمه {اليوم} نميشد كه نشانه اهميت مسئله است. امروز يعني از اين تاريخ به بعد، نه اينکه امروز يعني امروز كه روز يكشنبه است يا چندم مهر است يا چندم جمادي الاولي است، امروز يعني اين 24 ساعت؛ نه {اليوم} نظير ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ﴾[15] ، ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾[16] ، يعني از اين تاريخ به بعد، {اليوم} يعني از اين تاريخ به بعد، از اين تاريخ به بعد يك همچين حادثهاي پيش آمده و همه احكامي كه آمد بايد گفته ميشد، {اليوم} که از اين تاريخ به بعد حكم اين است، در حالي كه آنها اين {اليوم} را ندارند (اين يك نمونه).
تبيين حليت طعام مسلمانان برای اهل کتاب
نمونه ديگر آن است كه فرمود: ﴿وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ﴾؛ طعام شما هم براي آنها حلال است؛ اين طعام شما براي آنها حلال است آنها كه به فكر طهارت و نجاست نبودند و طعام شما كه نجس نبود تا بگوييم براي آنها حلال است، اين يعني، چه از آنها طعام بگيريد و چه به آنها اطعام بدهيد، اين رابطه مهماني و رابطه رفت و آمد از اين تاريخ به بعد مجاز است، چه اينكه رابطه زناشويي هم از اين تاريخ به بعد مجاز است؛ منتها يك طرفه قبلاً دو طرفه، ممنوع بود و حالا يك طرفه آزاد شد؛ ولي طعام به معناي پختني و مانند آن قبلاً از آنها نميتوانستيد بگيريد و الآن دو طرفه آزاد است؛ در صدد بيان يك همچين حادثه مهمي است كه حالا که اسلام پيروز شد هرگونه روابطي جايز است؛ منتها اين چون اماره است و اصل نيست يك لازمه فقهي دارد و آن اين است كه اگر ذبيحه آنها بر شما حلال است و غذاهاي پختني آنها بر شما حلال است، معلوم ميشود نجس نيست؛ حالا ما ظاهر قرآن را ببينيم تا كجاست و بعد برسيم به سراغ روايات که اگر روايات متعارض بودند عرضه بر قرآن و اخذ موافق لازم است.
«والحمد لله رب العالمين»