72/09/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره نساء/آیه 95 تا 96/
﴿لاَ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَيٰ الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَيٰ وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَيٰ الْقَاعِدِينَ أَجْرَاً عَظِيماً﴾﴿95﴾﴿دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً﴾﴿96﴾
همانطوريكه در بحث ديروز ملاحظه فرموديد عصارهٴ اين دو آيهٴ مبارك در سه فصل خلاصه ميشود: فصل اول براي بيان معيار و محلّ بحث است؛ فصل دوم در اين است كه حالا كه محلّ بحث مشخص شد، فرق بين مجاهد و غير مجاهد چيست؛ فصل سوم در آن مقدار تفاوت است كه چه اندازه از هم امتياز دارند.
بررسي استعمال «لا يستوي» در قرآن
در فصل اول فرمود: ﴿لاَ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ﴾ گاهي براي بيان نفي تساوي و تماثل بين زشت و زيبا، حسن و قبيح، آيه نازل ميشود. گاهي براي بيان نفي تساوي درجاتي كه براي همهٴ افراد مؤمن و حسن مطرح است نازل ميشود. آن آياتي كه ميگويد ﴿وَلاَ تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّيِّئَةُ﴾[1] ، ﴿لاَ يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ﴾[2] آن براي آن است كه ثابت كند كه حق و باطل مساوي هم نيستند، در آن محلّ. اما در اين آيه ميفرمايد هر دو طرف بر حقاند، چون هر دو طرف مؤمناند؛ منتها يكي فاضل است و ديگري افضل. پس اين ﴿لاَ يَسْتَوِي﴾هايي كه در قرآن است، به اين دو قسم تقسيم ميشود و اگر قيد ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ نبود، مجاهد با آن كسي كه مجاهد نيست و مؤمن نيست، عدم تساوي آنها از قبيل عدم تساوي حي و ميت، عدم تساوي ظلّ و حرور و ظلمت و نور و خبيث و طيّب بود چون ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ را ذكر فرمود، معلوم ميشود كه محلّ بحث آن مؤمني است كه جهاد نكرده است. آن مواردي كه جهاد واجب بود و عدهاي ترك كردند، آنها را ذات اقدس الهي با نكوهش نام ميبرد.
مذمّت رويگردانان از رفتن به جهاد
در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 86 و 87 اين است: ﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُن مَعَ الْقَاعِدِينَ ٭ رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَفْقَهُونَ﴾ يعني وقتي دستور جهاد برسد، آنهايي كه وضع ماليشان خوب است؛ داراي طولاند يعني آن سرمايههايي كه أمدادار است زياد ميماند، آنها را ميگويند طول. فرمود آنهايي كه داراي امكانات زياد هستند و رفاه طلبند، آنها براي اينكه در جبههها شركت نكنند از شما اجازه ميخواهند كه با قاعدين همراه باشند يعني سالمندان، نوسالان، بيماران اينها كه قاعدند، اين سرمايهدارها و متكاثران هم ميخواهند با قاعدين باشند، نه با قائمين ﴿وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُن مَعَ الْقَاعِدِينَ٭ رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ اينها خوشاند [كه] با كساني باشند كه در پشت جبهه ماندهاند، مثل زنان پير، مردان پير، كودكان خردسال و بيماران: ﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ و هيچ عذري هم نداشتند و جهاد هم بر اينها واجب بود. لذا فرمود: ﴿وَطُبِعَ عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَفْقَهُونَ﴾ اينها ميّتاند، اينها را در اين فصل اول آيهٴ محل بحث مطرح نفرمود، محلّ بحث شامل اينها نميشود، چون اينها در حقيقت، مؤمن نبودند؛ چه اينكه در همان سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 24 كساني كه جهاد بر آنها واجب بود و تخلف كردهاند، آنها را تهديد كرد. فرمود: ﴿قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّيٰ يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾؛ فرمود شما گاهي ميگوييد ما كار داريم، گاهي ميگوييد بچهها تنها هستند، گاهي ميگوييد تجارتخانه سرپرست ندارد، گاهي ميگوييد مسكن، نياز به بازسازي دارد، گاهي ميگوييد اموال ما حافظي ندارد، اينها را بهانه قرار دادهايد.
اگر اموال و ازواج و عشيره و اباء و اخوان و امثال ذلك، نزد شما از خدا عزيزترند، منتظر عذاب الهي باشيد، اين ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ يعني صبر بكنيد، اين يك تهديد است. خب، اين گروه كساني هستند كه جهاد براي آنها واجب بود و عمداً ترك وظيفه كردند و نرفتند، اينها خارج از محلّ بحثاند، چون ذات اقدس الهي اينها را مؤمن ندانست و اينها را تهديد كرد، به اينها وعدهٴ حسنا نداد، پس آن گروهي از مؤمنين داخلاند كه ترك وظيفه نكردند. وظيفه هم همانطوريكه قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت، در آيهٴ 71 اينچنين بيان شد: ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِيعاً﴾ حالا آنجا كه نفر جميع لازم نيست، نفر گروه لازم است در آن موارد، عدهاي با همّت بلند به جبهه رفتند، يك عده كه رفاهطلب بودند نرفتند. پس آنجا كه جهاد واجب عيني نبود و اين مؤمنين هم خلاف شرع نكردهاند، آنجا محل بحث است. چون اين مؤمنين، احياناً ممكن بود طلبكار باشند يا خودشان را همتاي مجاهد معرفي بكنند، در اين زمينه لازم بود كه آيه نازل بشود وگرنه ﴿أُولِي الضَّرَرِ﴾ آنها داعيهاي نداشتند و طلبكار هم نيستند. آنها فقط غصّه ميخورند كه ما چرا معذور بوديم و نتوانستيم شركت كنيم. در شأن نزول اين آيه گفته شد كه هم بعضي از مؤمنين نگران بودند، هم بعضي از معذورها[3] . ذات اقدس الهي دربارهٴ معذورها فرمود اينها حرجي ندارند و آنهايي هم كه آمادهٴ حضور در جبهه بودند ولي چون امكان اعزام نداشتيد، آنها هم مشكلي ندارد.
تبيين گروههاي پنجگانه در خصوص جهاد
از آن گروه، قرآن به عظمت ياد كرد. چون در حقيقت، پنج گروه حالا قابل حصر عقلي نيست شايد بيش از اينها باشد، پنج گروه را قرآن در زمينههاي جنگ نام ميبرد. يك عده كه مجاهدين پيشتازان جبههاند كه اين آيه، ناظر به تبيين درجات فاضلانهٴ آنهاست. گروه دوم، مؤمنيني هستند كه خلاف شرع نكردند ولي تنبلي كردهاند. گروه سوم، معذورها هستند كه ﴿أُولِي الضَّرَرِ﴾ هستند. اين سه گروه را آيه به طور صريح يا ضمني اشاره فرمود. چهارم همين گروهي بودند كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» اشاره شده است كه اينها خلاف شرع كردند در حقيقت، كه ﴿طُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَفْقَهُونَ﴾[4] . گروه پنجم آن نيروهاي اعزامياند كه تا مرز اعزام رفتند ولي امكان اعزام نبود. قرآن نه تنها از اينها به بدي نام نميبرد و نه تنها اينها را مؤمن ميداند، بلكه اينها را جزء اوحدي از افراد مؤمن ميشمارد. ميفرمايد كساني كه آمادگي را به اطلاع شما رساندند و تو وسيله نداشتي كه اينها را به جبهه برساني، خودشان هم فاقد امكانات بودند، وقتي فهميدند تو نميتواني اينها را اعزام بكني ﴿تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾؛ چشمانشان از اشك ميريزد، نه اينكه گريه ميكنند كه چرا به جبهه نرفتند.
در چند جاي قرآن، اين تعبير آمده: يكي دربارهٴ همين افرادي است كه آمادگييشان را براي حضور در جبهه اعلام كردند ولي نه خودشان وسيله داشتند، نه دولت اسلامي قدرت اعزام اينها را داشت: ﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾[5] ؛ فرمود نه خودشان وسيله داشتند كه بروند و نه تو امكانات كافي داشتي كه اينها را اعزام بكني، اينها نااميد به خانههايشان و به محل كارشان برگشتند ﴿ وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾؛ در حالي كه گريه ميكردند كه چرا ما به جبهه نرفتيم. اين گريه، اگر عادي باشد در حدّ معمولي باشد ميگويند فلان كس «يبكي»؛ گريه ميكند يا فلان كس، چشمش اشك ميريزد، اين تعبيرات عادي است. اما اگر اين اشك، تمام چشم را بگيرد و وقتي شبكهٴ چشم پر از اين قطرات شد، همهٴ اينها سرازير بشود، از اين تعبير ميكنند كه چشم او ريزش كرد، نه اشك چشم او. تعبير قرآن اين است كه ﴿وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾، «دمع» يعني اشك. فرمود چشمشان فائض و جاري بشود، نه اشك چشمشان. آنجايي كه انسان چند قطره اشك ميريزد، جاي تعبير اين است كه اشك ريخته ميشود. آنجايي كه تمام چشم را اشك پر ميكند، بعد ميريزد ميشود: ﴿وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾[6] خب، اين گروه پنجم بعيد است كه همتاي با مجاهدين نباشند. اينها هم قاعدند، اينها هم قائم نبودند به حسب ظاهر، اينها پشت جبهه بودند؛ اما اينها تا مرز اشك جلو رفتند و هيچ وسيلهاي نبود. بعيد است آن مجاهدي كه از جبهه برگشت، از اين كسي كه ناله و شيون ميكند كه چرا ما را به جبهه نميفرستيد افضل باشند، قرآن در صدد بيان اين گروه پنجم هم نيست.
تعيين مورد آيه از اصناف پنجگانه
در بين اين اصناف پنجگانه، دو صنف محور بحثاند: يكي مؤمنيني كه به جبهه رفتهاند؛ يكي مؤمنيني كه ﴿أُولِي الضَّرَرِ﴾ نبودند، ميتوانستند به جبهه بروند و جبهه بر آنها واجب عيني هم نبود و نرفتند، اينها هم محل بحث است.
تعيين هدف و وسيلهي جهاد
در همين فصل اول كه براي تحليل محل بحث است، ميفرمايد كه هدف جهاد مشخص است و وسيلهٴ جهاد هم مشخص است. هدف جهاد، في سبيل الله است. مسئلهٴ زمين و ميهن و وطن و اينها، جزء فروعات مسئله است يعني وقتي سخن دين به پايان رسيد و تثبيت شد، آنگاه در سايهٴ دين، همهٴ اين مسائل حل است. چون دين ميگويد: «مَن قُتِلَ دونَ مالِهِ فهو شهيدٌ»[7] «من قُتلَ دون عِرضه فهو شهيد»[8] «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَظْلِمَتِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ»[9] دين ميگويد از همهٴ اينها دفاع بكن و واجب است از سرزمين خودت حمايت بكني، اصل آن است و اگر آن نباشد خب، گاهي انسان وطنفروشي هم ميكند و خيانت هم ميكند، چون آن اصل را از دست داده است.
بيان مراتب ايثار
لذا فرمود ـ در همين فصل اول بحث ـ كه معيار جهاد، في سبيل الله است و در راه خدا اول، مال مطرح است بعد جان. فرمود: ﴿لاَ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ دستوري است كه به ما دادهاند كه شما براي حفظ جانتان از مال كمك بگيريد و براي حفظ دينتان از جانتان استفاده كنيد. اين بيان نوراني را به وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود كه «فاذا حضَرَتْ بَلِيَّةٌ فاجْعَلوا اموالَكم دونَ انفسِكم و اذا نزَلَتْ نازلَةٌ فاجْعَلوا انفسَكم دونَ دينكم»[10] ؛ فرمود اگر حادثهاي پيش آمد در سنگ مال، جانتان را حفظ بكنيد. اگر بليهاي پيش آمد در سنگر جان، دينتان را حفظ بكنيد يعني دينتان را در وسط بگذاريد، دو تا خاكريز مقدماتي داشته باشيد: يكي جان و يكي مال. اگر دشمن، مال را فتح كرد به جان ميرسد، وقتي جان را از شما گرفت، ديگر ميشويد، شهيد تكليف نداريد، بعد از گرفتن جان كه دين را از آدم نميگيريند. انساني كه رحلت كرده است، دين را با خود ميبرد. دين، مثل فرش نيست كه جزء غنايم جنگي مهاجمين باشد. انسان شهيد، دين را به همراه خود ميبرد، ديگر دين را تسليم نكرده است. خب، اينكه فرمود: «فاذا حضَرَتْ بكم بليّةٌ فاجْعْفوا اموالَكم دون انفسِكم و اذا نزَلَتْ نازلةٌ فَاجْعَلوا انفسَكم دونَ دينِكم» اين بيان براي بيان مراتب ايثار است. در اين گونه از موارد هم آيه ناظر به همين مراتب ايثار است كه مجاهدين في سبيل الله ﴿بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾
سرّ تقديم جان بر مال در آيهٴ 111 سورهٴ «توبه»
ولي در سورهٴ مباركهٴ «توبه» در آيهٴ 111 فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَيٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ آنجا مسئلهٴ جان، مقدم بر مال است. البته در هنگام عمل، اينچنين نيست كه انسان اول، جان بدهد بعد مال. در هنگام عمل، اول مال را نثار ميكند بعد جان را نثار ميكند. ولي گاهي از مهم به اهم پرداخته ميشود، مثل آيهٴ محلّ بحث. گاهي از اهم به مهم تنزل ميكند، مثل آيهٴ 111 سورهٴ «توبه» اين را گفتند كه وقتي انسان بخواهد چيزي را به پيشگاه خدا تقديم بكند، معمولاً اول مال ميدهد، بعد جان. ولي وقتي خدا بخواهد بخرد اول، جان را ميخرد، بعد مال را: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَيٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ او اول از جان شروع ميكند، برای اينكه تا جان را نخرد، احتمال خطر است كه شايد در بذل مال، مضايقهاي بشود يا مال را في سبيل الله بذل نكند و مانند آن. خريدار يعني ذات اقدس الهي اول، جان را قبول ميكند، بعد مال را. سرّ تقديم جان بر مال در آيهٴ 111 سورهٴ «توبه» اين است كه در آن قرارداد و قولنامه است، نه در هنگام عمل. در هنگام عمل، طبعاً اول انسان مال ميدهد بعد جان، اين امر طبيعي است. ولی در آن عقدنامه، در آن قراردادنامه، در آن قولنامه آنجا كه انسان ميخواهد با خداي خود پيمان ببندد اول به خدا مال ميدهد، بعد جان يا اول به خدا جان ميدهد، بعد مال. ميگويد خدايا! من به تو مؤمنم، هر چه تو بفرمايي من تابعم. گفتي بدن بدهم، اطاعت ميكنم. گفتي مال بدهم اطاعت ميكنم. در آن قراردادنامه اول، انسان جان را تحويل خدا ميدهد، ميگويد هر چه تو دستور بدهي اين جان من اراده ميكند و خريدار هم اول، جان را قبول ميكند، بعد مال را. خيليها حاضر بودند كه مال بدهند و آن ايمان دروني پيدا نكردند و نميكنند. وجود مبارك سيدالشهداء(سلام الله عليه) هم، همين كار را كرد ـ در آن جريان بين راه ـ و بعضيها را دعوت كرد، آنها گفتند ما آمدنمان در كربلا دشوار است ولي كمك مالي ميكنيم. حضرت قبول نكرد و اين جملهٴ قرآني را قرائت فرمود: ﴿مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً﴾[11] اين عبيدالله بن حرجعفی همينطور بود[12] . فرمود ما از آدم گمراه، كمك نميخواهيم. خب، اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾[13] براي اينكه اگر قرارداد و قولنامه و آن پيماننامه اول، از جان نشود، اعتباري به پيمان مالي نيست. پس اين نكته كه چطور در آيهٴ محل بحث، اول مال مقدم شد، بعد جان و در آيهٴ 111 سورهٴ «توبه» اول، جان ذكر شد، بعد مال روشن خواهد بود. اينها خلاصهٴ بحث ميتواند باشد در فصل اول، حالا كه فرمود: ﴿لاَ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾.
تبيين معناي «في سبيل الله» در آيه
اين ﴿في سَبِيلِ اللّهِ﴾ بودن را در سورهٴ مباركهٴ «انفال» به خوبي مشخص كرده يعني آيهٴ هشت سورهٴ «انفال» اين است كه اين جنگ و جهاد و مانند آن: ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾، براي اينكه حق تثبيت بشود و باطل محو بشود ولو تبهكاران نخواهند. خب، اين ميشود ﴿في سَبِيلِ اللّهِ﴾، پس جهاد في سبيل الله مشخص شد. اما اينكه مساوي نيستند در فصل اول مشخص شد. حالا مساوي نيستند چه كسي افضل است، البته ضمناً معلوم بود مجاهد و قائم افضل است ولي به صورت صريح اين را بازگو فرمود. فرمود: ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَيٰ الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً﴾ اين جا ديگر كلمهٴ ﴿في سَبِيلِ اللّهِ﴾ ذكر نشد، براي اينكه لازم نبود. در فصل اول هم ﴿في سَبِيلِ اللّهِ﴾ است، هم كلمهٴ اموال و انفس. در فصل دوم ﴿في سَبِيلِ اللّهِ﴾ ديگر نيست. در فصل سوم اموال و انفس هم ديگر نيست، براي اينكه معيار مشخص شد كه محلّ بحث چيست، تكرار وجهي ندارد.
معنا و منظور از «درجةً» در آيه
﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَي الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً﴾ اين ﴿دَرَجَةٌ﴾ اين تايش «تاء» وحدت نيست، نظير تمره نيست كه بشود يك درجه تا با فصل سوم بحث كه فرمود درجات، مناقض باشد و اين تنوين ﴿دَرَجَةٌ﴾ كه تنوين تنكير است، ميتواند تفخيم باشد. چون ميتواند تفخيم باشد، با آن درجاتي كه بعداً خواهد آمد در فصل سوم ميتواند هماهنگ باشد. گاهي انسان تنوين تنكير را براي تحقير ذكر ميكند، گاهي تنوين را براي تفخيم ذكر ميكند، اينجا از آن باب است.
تفاوت وعدهٴ حسنيٰ با عاقبت يسريٰ
خب بعد براي اينكه در فصل سوم آن مؤمنيني كه موفق به شركت در جهاد نشدهاند، نااميد نباشند و زمينه براي تعالي اينها باز باشد و اجرهاي ايماني اينها هم هدر نرود، فرمود: ﴿وَكُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَي﴾؛ خدا به همه وعده، عاقبت حسنا داده است. ولي يك وقت وعده است يك وقت آسان كردن راه است، وعده براي همه است. آسان كردن راه فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[14] آنجا براي يسريٰ است، اينجا براي حسني است. عاقبت يسري يا خصلت يسري، عاقبت حسني يا خصلت حسني براي كسي كه به راه افتاده آسان است، خدا آسان ميكند. ميبينيد بعضي در كارهاي خير، خيلي موفقند [و] عمرشان بابركت است. همين هشت ساعت را در شبانهروز كار ميكنند ولي به همه چيز میرسند. بعضيها نه، اينچنين نيست. اين ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾ براي كسي است كه به راه افتاده ﴿ فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾ اين دو گروه را خدا وعده داده است؛ اما يك عده به وعدههايشان رسيدهاند، يك عده به وعدههايشان نرسيدهاند. آن مؤمن مجاهد به وعدهاش رسيد، آن مؤمن غير مجاهد به همان وعدهٴ ايماني رسيده است. آن ﴿أُولِي الضَّرَرِ﴾ كه صنف سوم بودند و خارج از بحث بودند، آنها حرجي ندارند و براساس «يَحشُرُ الناسَ علي نياتهم»[15] يا «المرء مع من احبّ»[16] «إنّما الاعمالُ بالنّيّات»[17] و مانند آن، مأجورند، خب ﴿وَكُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَي﴾.
تأكيد خداوند بر عظمت أجر مجاهدين
بعد نوبت به فصل سوم كه رسيد، در اين فصل سوم ميخواهد بفرمايد مابهالتفاوت آنقدر نيست كه مؤمنين قاعد هم بگويند خب، حالا ما نرفتيم، نرفتيم چيز مهمي از دست نرفت. براي اينكه فرمود: ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ﴾ ـ اين الف لام ﴿الْمُجَاهِدِينَ﴾ همان الف لام عهد است، لذا نه كلمهٴ في سبيل الله در اين فصل سوم آمده، نه كلمهٴ انفس و اموال، براي اينكه مشخص است منظور از اين مجاهدين چه كساني هستند ـ ﴿وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَي الْقَاعِدِينَ أَجْرَاً عَظِيماً٭ دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً﴾ اجر عظيم ميدهد براي پاداش كارشان يعني در قبال اين كار، هر چه مشخص بود ميدهد، اين مربوط به اجر. از آن به بعد، فضل است، درجات فراواني براي مجاهدين است، غير از مزد كارشان.
تفاوت مراتب مجاهدين نسبت به همديگر
حالا مجاهد تا چه اندازه در كارش موفق باشد تا چه اندازه با اخلاص باشد تا چه اندازه با محبت باشد و مانند آن.
يك وقت مجاهدي روزشمار ميكند كه نوبتش چه موقع تمام ميشود كه مرخصي بگيرد. يك وقت است، مجاهدي است كه اين دعاي امام سجاد(سلام الله عليه) را ميخواند كه خدايا! ياد زن و بچه را از دلهاي ما بيرون ببر[18] ، خب اينها يكسان نيستند، لذا درجات اينها كاملاً فرق ميكند و چون هر درجهٴ پايين، نسبت به درجهٴ بالا يك حجاب است ـ به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ـ تا اين حجاب، محو نشود انسان به بالاتر راه پيدا نميكند، بايد غفران و مغفرت الهي و پوشش الهي شامل اين مجاهد بشود تا او بتواند به درجهٴ برتر راه پيدا بكند و آن مرحلهٴ عاليه، رحمت خاصهٴ اوست. در سورهٴ مباركهٴ «حج» معيارها را براساس آن جهاد خاص معرفي كرده است. در آيهٴ 78 سورهٴ «حج» فرمود: ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾ خب، آن كسي كه برابر آيهٴ 78 سورهٴ «حج» عمل كرده است، با كسي كه برابر ساير آيات، عمل كرده است كه يكسان نيست. اين كه فرمود: ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾، نظير﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾[19] خب؛ آن كسي كه باتقواست با كسي كه حق التقويٰ را رعايت ميكند يك درجه نيست، چه اينكه علما هم يك درجه نبودند. اگر عالم مؤمن بر مؤمن غير عالم فضيلتي دارد، خود علما هم درجاتي دارند، مجاهدين هم درجاتي دارند. حالا اين درجات آيا به هر مجاهد ميرسد يا يك تفاوت دروني هم هست يعني بين خود مجاهدين هم «بعضها فوق بعض» خب، اينچنين است. آنكه ﴿جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾ با آنكه براي مراحل ابتدايي است كه فقط تكليف را اثبات كند، خب خيلي فرق است. جهاد هم مثل نماز سه مرحله دارد ديگر، حالا يا «خوفاً من النّار» است يا «شوقاً اليٰ الجنة» است يا «حبّاً و شكراً» است، اين هم مثل ساير عبادات، درجاتي دارد. اگر بندگان خدا سه دستهاند و بعضي تاجرانه عبادت ميكنند، بعضي بندگانه عبادت ميكنند، بعضي دوستانه عبادت ميكنند[20] ، جهاد هم همين مراتب را دارد. قهراً اجر عظيم فرق ميكند، درجات فرق ميكند مغفرت و رحمت هم فرق ميكند.