72/09/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره نساء/آیه 95 و 96/
﴿لاَ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَي الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَي وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَي الْقَاعِدِينَ أَجْرَاً عَظِيماً﴾﴿95﴾﴿دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً﴾﴿96﴾
قابل قياس نبودن مجاهدين با غير
در اين كريمه فرمود مجاهدين في سبيل الله با ديگران يكسان نيستند، چون سياق بحث در جهاد و قتال و دفاع از حريم اسلامي بود. گاهي ذات اقدس الهي ميفرمايد عالم و جاهل مساوي نيستند، عالم و غير عالم مساوي نيستند يا نور و ظلمت مساوي نيستند يا سايه و جاي گرم سوزان مساوي نيستند و سرانجام زنده و مرده يكسان نيستند، احيا و اموات برابر نيست[1] ، گاهي هم دربارهٴ مسئلهٴ جهاد ميفرمايد كه مجاهد و غير مجاهد مساوي نيستند. در موارد ديگر به صرف نفي تساوي اكتفا ميكند، حالا يا نفي تساوي را به صورت استفهام انكاري ذكر ميكند، مثل ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[2] گاهي هم به صورت نفي صريح ذكر ميكند [مثل ﴿ وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَي وَالْبَصِيرُ ٭ وَلاَ الظُّلُمَاتُ وَلاَ النُّورُ ٭ وَلاَ الظِّلُّ وَلاَ الْحَرُورُ﴾[3] ] آن استفهام انكاري هم معناي نفي را دارد. گاهي گذشته از تصريح به نفي برابري و تساوي، باز ميكند؛ ميفرمايد اينها برابر نيستند، بلكه مجاهد بر غير مجاهد افضل است و درجات فضلش هم يكي و دو تا نيست، پس ميشود سه فصل: فصل اول اينكه اينها مساوي هم نيستند؛ فصل دوم هم اين است كه به صورت تصريح بعد الاجماع يا تبيين بعد الاجماع ميفرمايد مجاهد في سبيل الله افضل است؛ فصل سومش هم معيار فضيلت و مابهالتفاوت كم نيست كه حالا كسي بگويد كه حالا كه مابهالتفاوت فلان مقدار است، مهم نيست، ميفرمايد نه مابهالتفاوت خيلي است، اين سه فصل از بحث.
تحرير محل بحث جهت مشخص شدن فصول
براي اينكه محور اصلي اين فصول سهگانه مشخص بشود، ميفرمايد محلّ بحث در سنجش بين دو تا مؤمن است كه هر دو مؤمناند، هيچ كدامشان كافر يا منافق نيستند هر دو مؤمن واقعياند اين يك.
واجب كفايي بودن جهاد
جهاد هم واجب عيني نشد، آنجايي كه ﴿انفِرُوا جَمِيعاً﴾[4] باشد، آنجايي كه ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ﴾[5] هست يعني گروه گروه بايد برويد؛ بر همه واجب نيست. اگر بر همه واجب باشد، ميشود واجب عيني. اگر واجب عيني شد، آن كه نرفت معصيت كبيره كرد، او را با مجاهد كه نميسنجند. پس محلّ بحث در اين است كه دو نفر، هر دو مؤمنند آن كه نرفت معصيت نكرد، آنكه رفت فضيلت برد. پس محلّ بحث در آنجا نيست كه در موردي قيام واجب باشد فقط بعضي قيام بكنند و بعضي قيام نكنند، آنجا كه قيام، واجب عيني است يا كفايي است ولي من بهالكفايه چند نفرند، ديگران در دسترس نيستند، بر اينها ميشود واجب عيني. يك تكليف يا مستقيماً واجب عيني است، مثل نماز و روزه يا بالعرض واجب عيني است، مثل مسئلهٴ جهاد. پس آنجا كه واجب عيني است محلّ بحث نيست كسي كه جهاد بر او واجب عيني باشد و او صحنهٴ جهاد را ترك كند او را كه با مجاهد نميسنجند، بگويند مجاهد از او افضل است. در اين آيهٴ، وقتي محلّ بحث مشخص شد، قهراً مؤمني كه به همهٴ اصول و فروع معتقد است و سعي ميكند عمل بكند و فعلاً جهاد بر او واجب عيني نيست و منبهالكفايه قيام كرد ولي او در اثر تنبلي، سعي كرد جزء من به الكفايهها نباشد، گفت حالا كه يك عده ميروند ما چرا برويم، بحث در اين زمينه است. حالا كه محلّ بحث را ذات اقدس الهي مشخص كرد، بعد ميفرمايد مجاهد از غير مجاهد افضل است، اين ميشود فصل دوم و معيار فضيلت هم آن قدر زياد است كه نميشود نسبت به آن اعتنا نكرد، اين فصل سوم.
براي اينكه در فصل اول كه تحرير محل نزاع است مشخص بشود، فرمود اين فضيلتها براي كساني است كه مكلف به جهادند و جهاد هم واجب كفايي بود؛ منتها بعضي رفتند و بعضي نرفتند. آنهايي كه مكلف به جهاد نيستند، خارج از بحث است. مثل كساني كه ذوي الاغدارند، لذا در فصل اول كاملاً محلّ بحث را تحرير فرمود. فرمود: ﴿لاَ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ﴾ يك وقت است قاعد اولي الضرر است. قاعد يعني آن كسي كه نشسته است، قيام نكرده. منظور از اين قعود، نشستن فيزيكي نيست. ممكن است كسي برود در ميدان جنگ، فقط در اين خاكريز اول بشيند، آنجا ايستادن حرام است، چون [اگر] ببينند، ميزنند. او فقط بايد بشيند و ببيند و گزارش بدهد. اين قاعد فيزيكي است؛ اما قائم الهي است. گاهي ممكن است كسي بر او تكليف شده باشد، اين كاملاً ايستاده دارد حركت ميكند ولي در حقيقت، قاعد است. ايستادن، منظور ايستادگي است، نه ايستادن ظاهري. چه اينكه نشستن يعني عدم ايستادگي، خب يك وقت كسي جزء اولي الضرر است اين خارج از محل بحث است، اين با نيتش مشهور ميشود. يك كسي اعماست، اعرج است، مريض است؛ اما از خدا شفا طلب ميكند و توفيق، مسئلت ميكند كه به جبهه برود، حالش خوب بشود به جبهه برود، اينها با نياتشان مشهورند، اينها خارج از بحثاند. خدا نفرمود مجاهد، بر اين گروه، افضل است.
حالا كسي [در] بيمارستان بستري است و شب و روز هم از خدا دعا ميكند كه خدا به من سلامتي بده كه من يك گوشه كار جهاد را به عهده بگيرم. خدا نميفرمايد كه مجاهد، از او افضل است. اگر هم افضل باشد يك بحث ديگري دارد و آيهٴ ديگري، اين آيات تعرض او را ندارد. پس فصل اول كه براي تحرير محلّ بحث نزاع است، مشخص شد كه مؤمني كه به خلاف وظيفه عمل نكرده و عذر شرعي هم ندارد، اعرج نيست، اعما نيست، مريض نيست و مانند آن ﴿لاَ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ﴾ يعني آن مؤمن قاعدي كه معذور نيست ولي چون جهاد، واجب كفايي بود، اين نرفت. چنين گروهي با مجاهدين في سبيل الله ﴿بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ يكسان نيستند ﴿وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ اين فصل اول بحث. خب، هم محل نزاع مشخص شد هم ضمناً بيان شد كه قاعد، با مجاهد يكسان نيستند. معلوم است كه مجاهد، افضل از قاعد است، مثل اينكه فرمود: ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾ معلوم است عالم، افضل است [و] گفتن نميخواهد و اما در فصل دوم، اين را باز كرد؛ فرمود: ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَي الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً﴾؛ ذات اقدس الهي مجاهد را بر مؤمني كه معذور نبود ولي گفت حالا كه منبهالكفايه است ما چرا قيام بكنيم و به جبهه برويم، فضيلت داد.
تبيين معناي «درجَةً» در آيه
در فصل دوم فرمود كه مجاهدين بر قاعدين، از نظر درجه افضلاند. اين ﴿دَرَجَةً﴾ «تاء» آن او «تاء» وحدت نيست، «دَرَج يدرُجُ دَرَجاً و درجةً» اين «تاء»، «تاء» وحدت نيست، اين تايي است كه با جنس ميتواند باشد كه هم با وحدت سازگار است هم با كثرت، چون در فصل سوم بحث مشخص ميشود كه ما به التفاضل مجاهد و غير مجاهد درجات است، نه درجه. اينچنين نيست كه آن كه مجاهد است يك درجه از غير مجاهد افضل باشد، بلكه چندين درجه، خب ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَي الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً﴾.
نهي از تعرّض به قاعدين
بعد فرمود مبادا شما بشوريد بر عليه كساني كه به جبهه نرفتهاند حمله كنيد، اينچنين نيست؛ بلكه ﴿وَكُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَي﴾؛ خدا به همه وعدهٴ عاقبت خوب داد. آنكه مؤمن بود، علاقهمند به اسلام و فروع اسلامي بود، جهاد هم كه واجب عيني نبود، آن هم كه خلاف شرع نكرد خب، خدا عاقبت خير به او وعده داده است؛ منتها با درجات كمتري ﴿وَكُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَي﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله درجات معنوي هم در دنياست هم در آخرت است، مثل اينكه ما موظفيم به عالم احترام بكنيم و عالم هم مؤظف است كه از ما احترام نخواهد و اين هم بسيار سخت است. در بعضي از نصوص دارد كه «مَن أحبَّ أن يَتَمَثَّل له الرجال قياماً فليَتَبوَّأ مقعده من النار»[6] اين خيلي سخت است خلاصه، از جهنم نجات پيدا كردن. حالا بهشت رفتن به فضل الهي است. خطر، اين است كه آدم نسوزد. فرمود اگر كسي وارد شد، دلش ميخواهد عدهاي برايش بلند شوند، اين بايد يك جاي معيني در آتش براي خود انتخاب بكند: «مَن احبَّ ان يَتَمثَّل له الرجال قياماً فليتبوأ مقعده من النار» خب، خيلي سخت است كه آدم از اين پل بگذرد ديگر اگر بلند نشدند كه ميگويد كه آن وقت اهانت شده است. حالا بلند شدن نه بر او واجب است، نه ترك بلند شدن حرام است خب، ما چه توقعي داريم؛ اما اين درد را داريم اين كه ميبينيد بسياري از علما، شيون ميكشند در مناجاتشان، ضجه ميزنند، برای اينكه كار آسان نيست. تنها با نماز خواندن و روزه گرفتن و اينها نيست. ما هر جا رفتيم دلمان ميخواهد كه يك عده برايمان بلند شوند، خب اين يك نحوه خودخواهي است، اين يك نحوه داعيهٴ ربوبيّت داشتن است. به هر تقدير، مجاهد را ذات اقدس الهي بر غير مجاهد، افضل ميداند،؛ بر غير مجاهد اين حكم را كرده است كه او را گرامي بدار، حالا در مواردي كه مشخص فرمود واجب در موارد ديگر مستحب. ولي از مجاهد، خواست تو هم احترام طلب نكن. كسي كه از مردم احترام، طلب ميكند در حقيقت گرفتار است و اين گرفتاري را اگر معالجه نكند، وقتي پير شد بيماري به هيچ وجه قابل علاج نيست. خب، حالا كه فرمود: ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً﴾، فرمود: ﴿وَكُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى﴾ مشابه اين دستور در سورهٴ مباركهٴ «حديد» هم آمده است. در آيهٴ ده سورهٴ «حديد» آن است كه ﴿وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لاَ يَسْتَوِي مِنكُم مَنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَيٰ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾؛ فرمود همهٴ شما مؤمنين كه به نظام اسلامي وفادار بوديد، نزد خدا مأجوريد؛ منتها آنها كه قبل از فتح مكه در صحنهها حاضر بودند و انفاق ميكردند و ايثار ميكردند، با آنهايي كه بعد از فتح مكه به صحنه آمدند يكسان نيستند. مثل انقلابيهاي قبل از انقلاب و انقلابيهاي بعد از انقلاب، هر دو خوباند و مؤمناند و اهل بهشتند؛ اما انقلابي قبل از انقلاب مقدم است بر انقلابي بعد از انقلاب. آن روز، روز خطر بود اين ايثار و اخلاص خاص ميطلبد. فرمود اينها همهشان مؤمناند، براي رضاي خدا كار ميكردند؛ منتها بعضيها ميترسيدند، مشكل مالي تهديدشان ميكرد و مانند آن، معصيت نبود؛ اما خب اين كار را نكرده بودند: ﴿لاَ يَسْتَوِي مِنكُم مَنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ﴾ يعني بعد از فتح مكه ﴿وَقَاتَلُوا وَكُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَيٰ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾.
اينجا نميخواهد اعرج و اعما را با مجاهدين بسنجد، اينجا ميخواهد مؤمنين قاعد را با مؤمنين قائم بسنجد و لذا فرمود: ﴿وَكُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَي﴾ اينچنين نيست كه آنها نا اميد باشند.
تأكيد بر تفاوت عظيم مجاهدين و قاعدين
باز براي اهميت مسئله، فصل سوم را آغاز ميكند. ميفرمايد كه گرچه همه از عاقبت حسنا برخوردارند؛ اما آنچه را كه در فصل اول گفته شد كه مجاهد با غير مجاهد يكسان نيست، تفاوتشان عظيم است. دارد ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَي الْقَاعِدِينَ﴾ نه «علي أُولِي الضَّرَرِ» [بلكه] ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَي الْقَاعِدِينَ﴾ كه عنصر ديگر كلام بود ﴿أَجْرَاً عَظِيماً﴾. اجر عظيم چيست؟ ﴿دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً﴾ همهٴ اين عنايتهاي خاص برای مجاهدين است. تفاوت يك درجه يا دو درجه نيست به «درجةٍ أو درجتين» نيست [بلكه] تفاوت، به درجات است، درجاتي را مجاهد دارد كه غير مجاهد ندارد.
تبيين منظور از «مداد العلماء»
حالا اين گفته من دارم، مشغول كارم هستم، درس ميخوانم، او رفته دين را حفظ كرده خب، خيلي فرق ميكند ديگر. اين از آن مواردي نيست كه بگويند «مدادُ العلماء افضل من دماء الشهداء»[7] حالا اگر عالمي بود، توانست نظامي را حفظ بكند، بسيجيها را در صحنه نگه داشته باشد و اين نيروهاي عظيم را تغذيه بكند بله؛ اما كسي كه فقط مشغول درس و بحث است بگويد كه من به اطلاق «مدادُ العلماء افضل من دماء الشهداء» تمسك ميكنم، بعد ميگويم افضل از مجاهديني هستم كه رفتند و نگذاشتند ايران مثل بوسني بشود، چون اگر بيگانه ميآمد همين كار را ميكرد ديگر، خب. حالا معلوم ميشود تفاوت يك درجه و دو درجه نيست و چيزي را كه هم ذات اقدس الهي عظيم بداند، مسئلهٴ دنيا و مافيها نيست. خدا ميفرمايد: ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾ خب، اين نظام كيهاني آنچه به عنوان دنياست اندك است. البته متن آيات تكويني آيات الهي است، آن حسابش جداست؛ اما دنيا ولو انسان عمر نوح بكند و مرفهانه به سر ببرد، متاع اندك است. خدايي كه ميفرمايد: ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾ آن مابهالتفاوتي كه بين مجاهد و غير مجاهد است، آن را اجر عظيم ميداند، درجات ميداند، مغفرت و رحمت ميداند. اينكه فرمود: ﴿دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً﴾ هيچ كدام از اينها را به غير مجاهد نميدهد، آن مغفرتي كه به مجاهد ميدهد به غير مجاهد نميدهد. آن رحمتي كه دربارهٴ مجاهد إعمال ميكند، دربارهٴ غير مجاهد اعمال نميكند، چه اينكه آن درجات بهشتي كه به مجاهد ميدهد، به غير مجاهد نميدهد.
مثل اينكه در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» فرمود: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾، اينكه فرمود: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ به قرينهٴ اين، آن تميز جمله بعد محذوف است. اولش اين است، اينكه فرمود: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ يعني «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ درجةً»، ﴿وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» است؛ آيهٴ يازده سورهٴ مجادله اين است كه ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ خب، چه قدر؟ معلوم نيست ﴿وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾، آن چه قدر ﴿دَرَجَاتٍ﴾. پس جملهٴ اول، درجات نيست درجه است و منظور آيه اين نيست كه مؤمن عالم، فقط درجات دارد [بلكه] منظور اين است كه مؤمن بيعلم درجه دارد، مؤمن باعلم درجات دارد. چون ﴿الَّذِينَ﴾ تكرار شده است، نفرمود «وَالَّذِينَ آمَنُوا منكم و أُوتُوا الْعِلْمَ» تا منظور اين باشد كه عالم باعمل، اين ﴿الَّذِينَ﴾ كه تكرار شد، معلوم ميشود كه دو گروهند: گروه اول مؤمن عادي كه عالم نيست؛ گروه دوم مؤمن عالم است، آنگاه ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ اين تميزش مشخص نيست ﴿وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[8] اين گروه مشخص است. پس مؤمن غير عالم، درجات ندارد، درجه دارد. مؤمن عالم است كه درجات دارد، هكذا مؤمن مجاهد، درجات دارد [و] مؤمن غير مجاهد درجه دارد و جامع همهٴ اينها در فصل دوم بيان شده كه فرمود خداوند، مجاهد را درجه داد. اين ﴿دَرَجَةً﴾ شامل درجات هم ميشود، چون مطلق است، معناي جنسي دارد «تاء»، «تاء» وحدت نيست ﴿وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَيٰ الْقَاعِدِينَ أَجْرَاً عَظِيماً٭ دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً﴾.
وعدهٴ رحمت و مغفرت خاص به مجاهدين
خداوند در سورهٴ مباركهٴ «حديد» به همهٴ انسانها فرمود: ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[9] چه بد چه خوب، چه مؤمن چه كافر و منافق؛ اما در بخشهاي ديگر كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ﴾[10] اين پيداست كه اين معيّت خاصه است. در اينجا هم بايد اينچنين گفت گرچه خداوند به همهٴ انسانهايي كه در صراطاند وعدهٴ مغفرت و رحمت داد ولي نسبت به مجاهدين، يك مغفرت و رحمت خاصه است كه ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ﴾[11] خب، آن رحمت الهي كه ﴿وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾[12] .
پرسش:...
پاسخ: نه، حالا آنها يك بحث ديگري است كه مجاهد با عالمي كه با اشاعهٴ علم، مجاهد ميپروراند آيا آنها معادل هماند يا نه. لذا در سورهٴ «زمر» بحثي بين عالم و غير عالم است كه ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[13] در اينجا بين مجاهد و غير مجاهد است، هر دو مؤمناند؛ اما حالا مجاهد با عالم چه نسبتي دارد، آنجايي كه عالم، جهاد اكبر را به عهده دارد، آنگاه ميتوان گفت كه «مدادُ العلماء افضل من دماء الشهداء»[14] و اما آنجايي كه جهاد اكبر را ندارد، از جهاد اصغر هم طفره رفته است، بعيد است كه بتواند بگويد من افضل از مجاهدم. به هر تقدير، در فصل سوم فرمود آن اندازهاي كه مابهالتفاوت است كم نيست ﴿دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً﴾ و اين رحمت، از همان رحمت خاصه است كه ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ﴾[15] . محسن، در عين حال كه به معناي اين است كسي نسبت به غير كار خير بكند، به همين معنا هم خواهد بود. محسن يعني كسي كه فعل حسن انجام ميدهد و كار زيبا انجام ميدهد. جهاد، حسن است. لذا قرآن به اينها وعدهٴ رحمت خاص داده است، اين ﴿وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً﴾ در عين حال كه رحمت عامه را شامل ميشود، از ازل هم خدا يك رحمت خاصه داشت، هم رحمت مطلق، نسبت به افراد خاص رحمت مخصوص إعمال ميكرده است ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ﴾ تازگي ندارد، سابقاً هم همين طور بود.
خلاصه مباحث طرح شده
فَتحَصِّل كه در اين سه فصل، آن كسي كه به عنوان منبهالكفايه قيام ميكند، در حالي كه جهاد بر او واجب عيني نيست، از ايثار ديگران و نثار مال و جان مضايقهاي ندارد، اين درجاتي دارد نزد خدا كه ديگران فاقد آن درجات هستند.