72/09/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره نساء/آیه 88 تا 91/
﴿فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُوا أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً﴾﴿88﴾﴿وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّي يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً﴾﴿89﴾﴿إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً﴾﴿90﴾﴿سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوا إِلَي الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيهَا فَإِن لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً مُبِيناً﴾﴿91﴾
كيفيت برخورد نظام اسلامي با منافقين و كفار
در بيان كيفيت برخورد نظام اسلامي با منافقين و كافرين، مباحث فراواني را اين بخش از آيات به عهده دارد. حكم منافقين داخل در حوزهٴ اسلامي يعني در مدينه مشخص شد. حكم منافقين خارج از حوزهٴ اسلامي كه در مكّه به سر ميبردند و جزء دستياران مشركين محسوب ميشدند، اين هم مشخص شد. فرمود اگر عدهاي ـ گرچه منافقاند و در مكّهاند ـ به قوم يا قبيله يا دولتي پناهندهٴ سياسي شدند كه با شما ميثاق عدم تعرّض بسته است، وقتي پناهنده به چنين دولتي شد، قوانين و مواثيق آن دولت را محترم ميشمارد، قهراً كاري با شما ندارد. تا كنون مزاحم شما بود، وقتي ديد شما داريد دفاع ميكنيد از خود، او قدرت مقابله نداشت، فرار كرد پناهنده شد به دولتي كه با شما ميثاق عدم تعرّض بست. قهراً ميثاق عدم تعرّض را او محترم ميشمارد، ديگر از اين به بعد كاري با شما ندارد، با چنين شخصي هم مقاتله نكنيد. البته مسائل شخصي، مثل قصاص و امثال ذلك، حكم خاص خود را دارد و يا اگر كسي بريد از مبارزه، نه به سود مسلمين مبارزه ميكند، براي اينكه منافق است، نه به سود كافران ميجنگد، براي اينكه بريده از مبارزه، اعلان بيطرفي كرده است. فرمود با چنين كسي هم كاري نداشته باشيد، هيچ سبيلي و هيچ راهي خداوند براي شما، عليه آنها قرار نداد. در اينجا ذات اقدس الهي ضمن اينكه حكم فقهي را مشخص ميكند و خطّمشي سياسي را بازگو ميكند، ضمن بيان اين دو مطلب، يك اصل كلامي را هم بازگو ميكند. ميفرمايد شاكر باشيد كه بعضي از دشمنهاي شما كم شدند. اگر خدا ميخواست آنها را هم بر شما مسلّط ميكرد، به جنگ شما إغرائشان ميكرد ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ﴾ برخي از مفسّرين،؛ مثل صاحب تفسير الكاشف گفتند اين مشيئت، مشيئت تكويني نيست، براي اينكه مشيئت تكويني در كارهاي بشري دخالت نميكند. بشر با مسائل تشريعي كارهايش شكل ميگيرد و ارادهٴ تكويني خدا در كارهاي انساني دخيل نيست.
نقل و نقد سخنان صاحب كشاف و دخالت مشيئت تكويني
اين سخن، تام نيست، براي اينكه آنچه در جهان ميگذرد اعم از عالم انساني و غيرانساني هرچه در جهان واقع ميشود، براساس مشيّت تكويني حق است؛ منتها آنچه به حوزهٴ كار انسان برميگردد، انسان به عنوان يك فاعل مختار در حد وسط قرار دارد. ممكن نيست جنگي يا صلحي در جهان واقع بشود و ارادهٴ تكويني خدا نقشي نداشته باشد. گاهي خدا براي اينكه مسلمانها را بيازمايد، زمينهٴ نبرد با كفّار را فراهم ميكند. گاهي براي اينكه عدهاي از كافران را مستأصل كند يعني منقطع الاصل كند؛ اصلشان و ريشهشان را قطع كند، آنها را وادار ميكند كه به جنگ با مسلمين برخيزند، با سوء اختيار خود آنها تا ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ بشوند[1] . گاهي هم گروهي را آرام نگاه ميدارد، همهٴ اينها مبادي اختياري دارد ولي آنچه در نظام، نقش دارد كار تكويني حق است. پس نميشود گفت كه ارادهٴ تكويني خدا در كارهاي بشري نقش ندارد. وقتي صاحب تفسير شريف الكاشف مرحوم محمد جواد، ديد آنچه را نفي كرده است به عنوان ارادهٴ تكويني، بالأخره به ثمر نرسيد، گفت منظور از آيهٴ ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَيْكُمْ﴾ يعني اگر ميخواست اين توفيق را نميداد، حالا اين توفيق را داد كه دست از سر شما برداشتند[2] . خب، توفيق دادن، توفيق ندادن اينها به كارهاي تكويني خدا برميگردد، طبق دستور و راهنمايي تشريعي محض كه نيست. چه اينكه در بخشهاي ديگر قرآن كريم هم ذات اقدس الهي فرمود: ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ﴾[3] يعني اگر خدا نميخواست، مقاتلهاي واقع نميشد. اينجا اقتتال به معناي همان مقاتله است، مثل اختصم به معنا تخاصمه است، خب ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ﴾ يعني «ما تقاتلوا و ما قاتلوا» به هر تقدير، نميشود گفت چيزي در جهان ميگذرد، در محدودهٴ زيست بشر ميگذرد و ارادهٴ تكويني خدا نقشي ندارد؛ منتها ذات اقدس الهي هر كاري را از راه مبادي اختياري بشر انجام ميدهد، آن هم لمصلحة چه اينكه در سورهٴ 47 كه به نام مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، آنجا اينچنين فرمود: آيهٴ 31 سورهٴ 47 فرمود: ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّي نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَا أَخْبَارَكُمْ﴾؛ ما شما را ميآزماييم تا معلوم بشود صابر كيست، مجاهد كيست گزارش درون شما را ما با اين جنگها امتحان ميكنيم. خب، پس جنگي كه اتفاق ميافتد بليّهٴ خداست يعني آزمايش الهي است. هدف اين آزمايش، امور فراواني ميتواند باشد.
حالا اگر خداوند جلوي فتنهاي را گرفت كه گروهي عليه مسلمين به مبارزه برنخيزند، اينجا حكم فقهياش همان است كه فرمود شما حق تهاجم نداريد. حكم كلامياش هم اين است كه انسان، شاكر باشد؛ خدا را شكر كه جلوي فتنهاي را گرفت كه ما الآن مشغول كار خود هستيم، بيگانهاي بر نتافت تا ما دفاع بكنيم. اينكه فرمود: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَيْكُمْ﴾ اين همان قياس استثنايي است؛ چون اينها مسلّط نشدند، معلوم ميشود خدا نخواست اين «لكن التالي باطل فالمقدم مثله» است، مثل اينكه اگر زيد ميخواست اين كار را ميكرد چون نكرد، معلوم ميشود نخواست. حالا زيد دربارهٴ كار خودش تواناست، ذات اقدس الهي دربارهٴ كلّ كارها. حالا كه اينها اعلان بيطرفي كردند، معلوم ميشود خدا نخواست اينها عليه شما به مبارزه برخيزند، پس شاكر باشيد [و] از اين امنيت بهرهبرداري كنيد، آن هم حكم فقهياش و تشريعياش كه ديگر حق تهاجم نداريد، اين هم حكم كلامياش كه شكرگزاري است.
معناي عدم سبيل كفار بر مسلمين
پرسش:...
پاسخ: آنكه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» به خواست خدا خواهد آمد كه ﴿يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً﴾[4] آن سبيل يعني از نظر مسائل احتجاج اينچنين است، از نظر ولايت و رهبري اينچنين است كه كافري بيايد مسلّط بشود بر مسلمين و والي آنها بشود. از نظر نظام ارزشي اينچنين است؛ اما خدا مشخص كرد كه كجا مسلمين ميتوانند عليه كافران و منافقان مبارزه كنند و كجا نميتوانند. آنجا كه عدهاي اعلان بيطرفي كردند خدا ميفرمايد شما شاكر باشيد، ما شما را فعلاً نخواستيم به جنگ بيازماييم، اگر خدا ميخواست آنها هم دستشان دراز ميشد، حالا كه دستشان كوتاه است، معلوم ميشود خدا نخواست. چه اينكه در جريان صلح حديبيه هم فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُم﴾[5] كه كار به مصالحه كشيده است. بنابراين چيزي در جهان اتفاق نميافتد كه مشيّت تكويني الهي او را زير پوشش خود نگيرد. حالا اينگونه از منافقاني كه كاري با شما نداشتند، شما هم با آنها كاري نداشته باشيد.
پرسش:...
پاسخ: در جهاد ابتدايي روح آن در حقيقت، به دفاع برميگردد. چون نامهٴ دعوت را رهبران الهي براي تودهٴ مردم ميفرستند، سران كفر جلوي نشر اين دعوت را ميگيرند. نامهاي كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نوشت براي امپراطوري ايران، آنها گرفتند اين نامه را پاره كردند با اين نامه مبارزه كردند، اينها صدِّ عن سبيل الله كردند، نگذاشتند دعوت اسلامي به تودهٴ مردم برسد. آنگاه مردمي كه تشنهٴ معارف الهياند و تشنهٴ اسلاماند، به وسيلهٴ همين سران ستم، مسدودند، راهشان بسته است حالا كه اين محرومان و مستضعفان ميخواهند صداي اسلام را بشنوند و اين سران كفر مانعاند، خدا اجازه ميدهد كه با اين ائمهٴ كفر مبارزه كرد تا اينها كه راه را بستهاند و مردم را منصرف كردند، از بين بروند و صداي اسلام، به سمع طبقات مردم برسد، روح جنگهاي ابتدايي اين است.
دعوت به هوشياري در برابر فتنه فتنهگران
خب، در اين زمينه فرمود گروه ديگري هم هستند، اينها تنظيم روابط بينالمللي حكومت اسلامي است. فرمود گروه ديگري هم هستند كه بايد مواظب اينها باشيد و آن اين است كه ﴿سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ﴾؛ يك عده را ميبيني كه ميخواهند هم امنيت شما را تأمين كنند، هم امنيت قوم خودشان را، نه اينكه واقعاً ميانجيگر باشند و اصلاحطلب. به شما كه رسيدند، ميگويند ما كاري با شما نداريم، خواهان امنيت شما هستيم. به دشمنانتان ميرسند، ميگويند ما كاري به شما نداريم، ميخواهيم امنيت شما را تأمين كنيم، شما از دست ما در امان هستيد. وقتي به كفر دعوت ميشوند، فوراً در محدودهٴ كفر فرو ميروند، به اسلام دعوت ميشوند، نميپذيرند. چنين گروهي، آفتي هستند براي شما، شما بايد هوشيارانه كارهاي اينها را زير نظر داشته باشيد. فرمود آن گروه اوّل كه ﴿جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ﴾ اينها واقعاً دلتنگ هستند، در يك مدار بستهاي الآن قرار دارند، بريدند و اعلان بيطرفي كردند. اما گروه ديگري كه فتنهگرند و ظاهراً داعيهٴ امنيت دارند، ميگويند ما شما را امنيت ميدهيم و شما از دست ما در امان باشيد، به قوم خودشان هم كه رسيدند چنين سخني دارند، وقتي دعوت به كفر بشوند، فوراً به كفر فرو ميروند. وقتي دعوت به اسلام به دست آنها برسند، بياعتنايي ميكنند از چنين گروهي بر حذر باشيد، اينها اگر كاري با شما نداشتند، بسيار خب شما هم تهاجم نكنيد ولي اگر آنچنان كه ميگويند بيطرفند، بيطرف نبودند و سلم و سازش را به شما القا نكردهاند و دست از شما برنداشتهاند، آن فتنهگريشان را ترك نكردهاند، با اينها بجنگيد اينها را بكشيد، چنين گروهي هم هستند.
حفظ امنيت هدف گروهي از منافقين
﴿سَتَجِدُونَ آخَرِينَ﴾ تا كنون چند گروه منافق را بيان فرمود، اين يك گروه ديگر است. فرمود: ﴿سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ﴾ نه واقعاً اراده ميكنند يعني رياكارانه ميگويند: شما از ما در امان هستيد، قوم ما هم از ما در امان هستند، ما نه به سود مسلمين هستيم، نه به سود كافران، اعلان بيطرفي كرديم ولي ﴿كُلَّ مَا رُدُّوا إِلَي الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيهَا﴾ اين از آن مواردي است كه از نظر رسمالخط بايد اين كلمهٴ «ما» با «كل» يكجا نوشته ميشد يعني «كلما» نوشته بشود. ولي براساس رسمالخط خاص قرآني، كلمهٴ «ما» از «كل» جدا شد، ميگويند «كلَّ ما» نبايد اين «ما» از «كل» جدا بشود. ما يك «كلَّ ما» داريم، يك «كلُّ ما». اگر گفتيم «كلُّ ما كذا» اين ميشود قضيهٴ موجبهٴ حمليه، اگر گفتيم «كلَّ ما كانت الشمس الطالعة النهار موجود» چنين «كلَّ ما» گفته شد اين سوره قضيهٴ شرطيه است. «كلَّ ما» يعني هر وقتي؛ اما «كلُّ ما» يعني هر چيزي. به هر تقدير، آن «ما» مبتداست و اين «كل» هم سور او. و اما «كلَّ ما»يي كه در قضيهٴ شرطيه گفته ميشود، جمعاً به منزلهٴ سور است، نه اينكه موضوع باشد يا خبر باشد يا مقدّم باشد يا جزء مقدم باشد و مانند آن. اين فرمود «كلّما» ولي از نظر نوشتن «ما» از «كل» جدا شده است، «كلَّ ما» يعني هر وقت ﴿كُلَّ مَا رُدُّوا إِلَي الْفِتْنَةِ﴾ اينها را به فتنه كه همان كفر است، شرك است برگردانند [و] دعوت كنند ﴿أُرْكِسُوا فِيهَا﴾؛ اينها فرو ميروند. فتنه همان شرك است كه ﴿وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾[6] ﴿أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ﴾[7] و مانند آن. خب، پس چنين گروهي كه به حسب ظاهر، اعلان بيطرفي كردند ولي وقتي كنفرانس خاص كافران است، آنجا حضور دارند، دعوت كافران به آنها ميرسند شركت ميكنند و نداي آنها را پاسخ ميدهند.
دستور به قتال فتنهگران كفار و منافقين
چنين گروهي اگر ﴿لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ﴾ كه همه اينها عطف بر مجزوم است «لم يعتزلوا» «لم يكفوا» «لم يلقوا»؛ اگر شما را رها نكردند، كنارهگيري نكردند و اگر دستشان را از ظلم كوتاه نكردند و اگر به سمت شما زندگي مسالمتآميز را القا نكردند و ارائه نكردند، قصد فتنه داشتند، آنگاه ﴿فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ﴾. به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) بين اين دو گروه فرق است. آن گروه اوّل اصلشان بر زندگي مسالمتآميز است، لذا شرط را خدا مثبت قرار داد. فرمود اگر آمدند و با شما جنگيدند شما هم مبارزه كنيد. اين گروه اصلشان بر فتنه است، لذا شرط را منفي قرار داد. فرمود اگر كنار نرفتند، اگر دست برنداشتند. اگر القاي سلم نكردند اين سه كار كه هر سه منفي است، آنگاه با اينها بجنگيد[8] . دربارهٴ گروه اوّل در آيهٴ نود فرمود: ﴿فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً﴾ چون آنها اصلشان بر اين است كه امنيت طرفين را تأمين كنند، واقعاً كاري با مسلمين نداشته باشند، حالا روي هر عاملي حالا يا ترسيدند يا بريدند از سياست و مانند آن. فرمود: ﴿فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ﴾ ولي در آيهٴ 91 فرمود: ﴿فَإِن لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ﴾؛ اگر كنار نرفتند و نبريدند، شما بجنگيد، براي اينكه اينها در ميدان فتنه هستند، چون در ميدان فتنهاند، اينها مهدور الدم هستند، فرق اين است. خب، تا كنون چند گروه حكمشان مشخص شد. افراد، از نظر قرآن كريم به چند دسته تقسيم ميشوند: يك عده افرادي هستند كه ﴿قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾ اينها واقعاً مستقيماند: ﴿الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾، اينها كساني هستند كه ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾[9] و كسانياند كه در هرحال، مؤمن و موحد و پرهيزكارند؛ هم در حال عادي صابر و شاكرند، هم در حال خطر و هم در خط مقدّم خطر و جبهه و آتش. لذا ميفرمايد اينها مؤمن و باتقوايند و نه تنها در ضرّا با تقوايند و در بأسا باتقوايند، بلكه در ﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾ هم باتقوايند[10] در آن بحثهاي قبل، فرق بأسا و ﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾ مشخص شد. مثلاً زمان جنگ، زمان بأسا است؛ اما آنكه در خط مقدّم جبهه است در خاكريز اوّل و دوّم، اين ﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾ است. فرمود مؤمنان واقعي اينچنيناند كه هم در بأسا و هم در ﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾ اينها مؤمناند و راسخ، اين گروه اوّل.
ويژگيهاي گروه مؤمنين
آثار اين گروه اوّل آن است كه از نظر عمل، آنچنان كه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» گذشت اين بود كه ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ﴾ متّقين چه كساني هستند ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ﴾[11] . يك وقت است كسي كه وضع مالياش خوب شد مقداري انفاق ميكند، يك وقت است نه، نظير ش﴿وَيُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾[12] ؛ در حال سختي و تنگدستي هم اهل انفاقاند. اينها معتقدند كه انفاق، روزي را زياد ميكند. در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه اين را دارد كه مگر شما نميخواهيد تجارت كنيد و از راه كسب، رزقتان زياد شود: «فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ»[13] ؛ تجارت كنيد. اگر شما به مقدار مقدورتان تجارت كرديد و امساك نكرديد و چيزي در راه خدا داديد، اين تجارت سود ده است، براي اينكه طرف تجارتتان خداست: «فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ» يا «اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ»[14] . خب، نفرمود ﴿ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ﴾[15] ؟ شما اگر بخواهيد به مخزن رزقتان دسترسي پيدا كنيد و مقداري از مخزنتان بگيريد، نردبانش صدقه است «اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ»؛ با نردبان صدقه ميتوانيد بالا برويد ولو جاهتان را پايين بياوريد. مردان باتقوا اينچنيناند، لذا ﴿يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ﴾، چه اينكه ﴿قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾[16] . گروه دوّم، مقابل اينها هستند؛ كافران عنود و منافقان لجوجاند كه در هرحال، بر كفر دروني خود پافشاري ميكنند: ﴿إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ﴾[17] چه انسان كاري با آنها داشته باشد چه نداشته باشد، در هر دو حال اينها حمله ميكنند، پارس ميكنند. گروه سوّم فرصتطلباند، تابع وضع اجتماعي هستند. گاهي به سمت ايمان گرايش دارند، گاهي به سمت كفر و نفاق ميگرايند، تابع شرايطاند «ابن الوقت» هستند. گروه چهارم اصولاً متلوّناند، با اينكه شرايط يكي است، هر روز يك طور فكر ميكنند. اين متلوّنها، خطمشي زندگي خاص انتخاب نكردند، اينچنين است.
گروههاي مختلف منافقين و حكم مربوط به آنها
برخي از اين گروهها در اين فصل از سورهٴ مباركهٴ «نساء» وضعشان مشخص شد، اينها گاهي وقتي قدرت پيدا كردند حمله ميكنند، وقتي قدرت پيدا نكردند به مؤمنين ميرسند، ميگويند ما با شماييم، شما از ما در امان باشيد. به كافران كه ميرسند، ميگويند ما از شماييم، شما از ما در امان باشيد. وقتي فتنه ميشود، اينها روشنگر فتنه هستند، چنين حالتي دارند. حالا اينكه ﴿يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوا إِلَي الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيهَا﴾ اين شامل گروه سوّم و چهارم خواهد بود، گاهي در اثر فرصتطلبيها اينچنيناند، گاهي نه، در اثر تلوّن مزاج است، يك آدم مستقيمي نيستند، گرچه منافق از استقامت بهرهاي ندارد نه مثل مؤمن محض است كه مستقيم باشد، نه مثل كافر صرف است كه مُعْوَجّ محض باشد. اين ﴿مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لاَ إِلَي هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَي هؤُلاَءِ﴾[18] ولي درونش به كفر مايلتر از ايمان است، بلكه مايل به كفر است، خب ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْيمَانِ﴾[19] چنين حالتي دارند. پس از اين گروهها و اقوام، در اين تبيين خطمشي سياسي، حكمشان مشخص شد كه فرمود اينچنيناند. چون اين گروه، احياناً ممكن است در اثر تلوّن با كافران بسازند و عليه مسلمين بتازند، فرمود شما آماده باشيد. همان ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[20] و مانند آن، دستور آمادگي ميدهد.
احكام فقهي مربوط به روابط حكومت اسلامي
اگر گروهي واقعاً پناهندهٴ سياسي شدند به كشوري كه يا به قوم و قبيلهاي كه با دولت اسلامي پيمان عدم تعرّض بستهاند، هم از نظر مسائل سياسي و نظامي حكمشان مشخص است، چه اينكه اين آيات روشن كرد، هم از نظر مسائل فقهي كه ما حق تعرّض نداريم، چه اينكه اگر مسلماني، مسلماني را كشت كه خونش هدر نبود ولي به دولت كفر پناهنده شده بود، اين بايد ديهاش را پرداخت. حالا اين بحثش به خواست خدا در آيات بعد خواهد آمد يعني در آيهٴ 92 هست. در آيهٴ 92 كه به خواست خدا بحثش خواهد آمد اوّل، از اينجا شروع ميشود كه مؤمن حق ندارد مؤمني را بكشد، مگر اينكه اشتباه بكند و اگر كسي مؤمني را اشتباهاً كشت، بايد يك بنده آزاد كند و به اهلش هم ديه بدهد. تنها كفّاره يا تنها ديه، كافي نيست، جمع بين ديه و كفّاره است، مگر اينكه اولياي مقتول صرف نظر كنند و ﴿إِلَّا أَن يَصَّدَّقُوا﴾؛ صدقه بدهند.
حالا اگر اين مؤمن مقتول ﴿فَإِن كَانَ﴾ آن مقتول ﴿مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ اگر قبيلهاي، دولتي با دولت اسلامي عداوت دارد و اين فردي كه جزء آن دولت دشمن است، اين فرد مؤمن بود ايمان آورد ولي شهروند دولتي است كه با ما در نبرد است. از اين جهت كه اين مقتول، مؤمن است قتل او جايز نيست و اگر كسي اشتباهاً كشت بايد چيزي بپردازد يا كاري بكند، حالا آن كار چيست؟ آن را آيهٴ 92 توضيح ميدهد. از آن جهت كه اين مقتول مؤمن، شهروند يك دولت معاند است، بازماندگان او معاندند چيزي نبايد به بازماندگان او داد. در اينجا ديگر ديه نيست، فقط كفّاره است پس اگر آن مقتول، مؤمن بود و در نظام اسلامي به سر ميبرد، هم ديه است و هم كفّاره، ولي اگر آن شهروند مقتول كه مؤمن است، شهروند دولتي است كه معاند با دولت اسلامي است و بستگان او هم كافرند، اينجا ديه ندارد، فقط كفّاره دارد. لذا فرمود: ﴿فَإِن كَانَ﴾ يعني آن مقتول ﴿مِن قَوْمٍ﴾ كه آن قوم ﴿عَدُوٍّ لَكُمْ وَهُوَ﴾ يعني اين مقتول ﴿مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ بايد شما كفّاره بدهيد. ولي ﴿وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَي أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ﴾؛ حالا اگر اين مقتول كه مؤمن بود، شهروند دولتي بود كه آن دولت، معاند با دولت اسلامي نبود، بلكه با دولت اسلامي ميثاق عدم تعرّض بستند، ميثاق زندگي مسالمتآميز مشترك بستند. در چنين شرايطي اگر كسي آن مسلمان را كشت، گذشته از اينكه بايد كفّاره بپردازد، بايد به بازماندگان چنين مسلماني هم ديه بپردازد، براي حفظ آن ميثاق متقابل. خب، پس هم كشتن جايز نيست و هم اگر كشتند، اگر مقتول مسلمان بود بايد گذشته از كفّاره، ديه هم بپردازد، اين براي رعايت آن ميثاق بينالمللي است.
خب بنابراين اينكه فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ﴾ هم مسئلهٴ سياسي را مشخص ميكند، هم مسئلهٴ نظامي را و هم مسئلهٴ فقهي را؛ منتها مسئلهٴ فقهي، بخشش كه مربوط به اصل عمل است در همين آيهٴ محل بحث مشخص شد، فرمود حق كشتن نداريد، بخشي كه مربوط به حكم بعد از كُشتن است، در آيهٴ 92 مشخص شد كه بحثش مبسوطاً خواهد آمد.