72/08/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره نساء/آیه 84 و 85/
﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَي اللّهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْكِيلاً﴾﴿84﴾﴿مَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَهُ نَصِيبٌ مِنْهَا وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا وَكَانَ اللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتاً﴾﴿85﴾
مكلف شدن پيامبر بر ادامه جهاد تا پيروزي بر كفار
وقتي اسلام به آن مرحلهٴ حسّاس و خطير رسيد و عدهاي از حضور در جبهه فاصله گرفتند، ذات اقدس الهي به رسول خودش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اگر ديگران تو را ياري نكنند، تو تنها هم بماني موظّفي اين جهاد را ادامه بدهي ولي مؤمنين را بر حضور در صحنهٴ جهاد، تحريض و تشويق بكن. اميد است كه خدا شرّ آنها را از شما مسلمانها برطرف بكند گرچه آنها خيلي قدرتمند و نيرومندند ولي بأس و تعذيب و شدّت انتقام خدا بيش از همهٴ آنهاست. چرا ﴿عَسَي اللّهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾، براي اينكه ﴿وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْكِيلاً﴾. «نِكل» يعني عذاب، عقوبت، «اَنكال» يعني عذابها، خواه عذاب دنيا، خواه عذاب آخرت، آنچه را كه از طرف ذات اقدس الهي است نَكال است، خدا هم «نكالِ الظالمين»[1] است.
معاني نكال و مراد از آن در آيه
در سورهٴ مباركهٴ «مزمّل» آيهٴ دوازدهم فرمود: ﴿إِنَّ لَدَيْنَا أَنكَالاً وَجَحِيماً﴾ يعني نِكلها و عذابهاي فراواني نزد ماست. چه اينكه در بخشهاي ديگر فرمود آنچه را كه خدا به عنوان حدّ الهي بر سارق و امثال سارق اجرا ميكند، اين نَكال است و عذاب الهي است. در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ سي و هشتم در بيان حدّ سرقت فرمود: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾. قبلاً هم در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت آن عذابي را كه خداوند بر بنياسرائيل نازل كرده است فرمود ما به بنياسرائيل تبهكار گفتيم: ﴿كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾ اين عذاب را، نكال عمومي قرار داديم: ﴿فَجَعَلْنَاهَا نَكَالاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ﴾[2] . افراد باتقوا، با مشاهده اين صحنه، پند و اندرز ميگيرند. ولي بنياسرائيل تبهكار، با اين كار رسواي تاريخ خواهد شد. پس اين كار نسبت به افراد باتقوا موعظه است، نسبت به خود بنياسرائيل تبهكار، نَكال است و عذاب.
به هر تقدير، چون خدا ﴿أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْكِيلاً﴾ است، اميد ميرود كه آن قدرت بيكرانش را اعمال بكند و خطرها را از شما دور بدارد. ولي به هر تقدير، اگر ديگران در جهاد حاضر نشدند، تو تنها ماندي باز هم بايد جهاد را ادامه بدهي.
اما آيهٴ ﴿مَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَهُ نَصِيبٌ مِنْهَا وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا﴾ اين يك شأن نزول ديگري دارد.
معناي استعمال ليت و لعل در خصوص خداوند
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر يعني در مقام فعل است. اين فعل، جاي احتمال خلاف هست. صفت ذات اقدس الهي نيست كه تا ما بگوييم شايدِ خدا بايد است، نه شايدِ خدا هم شايد است، چون وصف ذات نيست كه متكلّم نداند. در بعضي از موارد كه متكلّمين از جريان بيخبرند، از آنها سؤال ميكنند ميگويند شايد. اين شايد، در اثر جهل متكلّم است يا كاري را به او پيشنهاد دادند و او مطمئن نيست كه بتواند انجام بدهد يا ندهد، ميگويد شايد، اين شايد، از عجز گوينده حكايت ميكند. شايدهايي كه انسان ميگويد يا از جهل آنها حكايت ميكند يا از عجز آنها. ولي اين شايدهاي ذات اقدس الهي كه از متكلّم حكايت نميكند [بلكه] از جريان خارج حكايت ميكند. بنابراين چون از جريان خارج حكايت ميكند، شايدِ خدا هم شايد است، نه شايدِ خدا بايد است كه «عسي» و «لعلّ» و «ليت» دربارهٴ خدا معناي ديگر داشته باشد. فرمود اين كار، شايد شما را به ثمر برساند. اين شايد را بايد در مخاطب جستجو كرد، نه در متكلّم.
پرسش:...
پاسخ: يعني اين كار، شما خودتان اگر به هم نزنيد، اگر آيندهٴ بدي نيايد اين را به هم نزند، اين كار، زمينهٴ خوبي است يعني ايمان، سبب نجات است؛ اما چه كسي ايمان را تا آخر حفظ ميكند. اينچنين نيست كه اين كار مقدّمات ديگر بخواهد «كما توهّم» اين كار، تمامالسبب است براي سعادت. خب؛ اما همين كار شما را به بهشت ميبرد؟ شايد آيندٴ نزديك يا دور كاري بكنيد كه اين را به هم بزنيد، پس يك وقت در اثر قصور اسباب و علل است، ميگويند شايد. يك وقت نه، اين كار، تمامالسبب است يعني ايماني كه آورديد و عمل صالحي كه كرديد، اين تمامالسبب است براي بهشترفتن، حالت منتظري ندارد. ولي اگر آينده كاري كرديد كه اين گذشته را به هم زد، اين سببيّت از دستتان ميرود. بنابراين اين نقصها را بايد از مخاطبين جستجو كرد، نه از متكلّم. چون صفتِ فعل خداست، يك مقدمه و فعل خدا خارج از ذات اوست اين (دو)، پس شايد او هم شايد است، نه اينكه شايدِ او بايد است شايد را از فعل گرفتند، نه از فاعل. ديگران وقتي خبر ميدهند يا از جهلشان يا از عجزشان حكايت ميكنند، اين خلاصهٴ همان بياني است كه سيدناالاستاد با يك جمله اشاره كردند در تفسير شريف الميزان[3] .
شأن نزول آيهٴ 85
شفاعت كه طليعهٴ بحث بعدي است، نشان ميدهد كه عدهاي با بيگانهها ارتباط داشتند يا در اثر نفاق يا در اثر ضعف ايمان، در جبههها شركت نميكردند و بعد ميخواستند اين تبهكاريهاي خود را توجيه كنند. عدهاي را هم نزد پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرستادند كه عُذر اينها را بپذيرد، حالا يا افرادي بودند كه به حسب ظاهر ايمان آوردند و بعد به ديار شرك رفتند و با مشركين هماهنگ شدند يا كساني كه ظاهراً در حوزهٴ اسلامي ماندند و باطناً با مشركين هماهنگ بودند يا در اثر اينكه معصيتي كردند، خواستند خود را نزد رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تبرئه كنند. به هر وسيله است، ميخواستند شفيعي براي خود بسازند كه در اين زمينه، آيهٴ شفاعت نازل شده است كه اين شأن نزول اين آيه است[4] .
بررسي معناي شفيع
مطلب دوم آن است كه «شَفع» يعني جُفت، «شفيع» يعني موجودي كه جُفت موجود ديگر شده است. اگر يك نفر كه متّهم است، او به محكمه برود اين فرد است. كسي به همراه او به محكمه برود، اينها ميشوند زوج. اين شخص كه به كمك اين متّهم به محكمه ميرود، چون باعث ميشود كه فرد به زوج تبديل ميشود، پس وَتر به شَفع تبديل شد و اين ميشود شفيع او، اين يك مطلب.
شفيع دروني و شفيع بيروني
مطلب ديگر آن است كه شفيع يا دروني است يا بيروني. درون آدم اگر شفيع آدم باشد، بهترين شفيع است كه «لا شفيعَ أنجحُ مِن التوبة»[5] اگر كسي گناهي كرد، بعد توبه كرد، اين گناهش به ضميمهٴ توبه وقتي به محكمهٴ الهي ميرسد يك شفيع خوبي دارد «لا شفيع أنجح من التوبة» اين شفيع دروني.
شفيع بيروني، از انبيا و اوليا(عليهم السلام) گرفته تا علما تا مسجد تا اماكن متبرّكهاي كه مركز و مشهَد عبادات انبيا و اولياست اينها حقّ شفاعت دارند، اينها شُفعاي بيرونياند. «وآخر من يشفع فهو أرحم الراحين» اگر كار به جايي رسيد كه شفاعتِ هيچ شفيعي پذيرفته نشد، آخرين شفيع، خود ذات اقدس الهي است. اين همان است كه ما در دعاها به ذات اقدس الهي عرض ميكنيم: «اللهمّ عامِلنا بفضلك ولا تعاملنا بعدلك» يعني ما اگر به محكمهٴ عدل تو بياييم محكوم خواهيم شد كه عدل تو به تنهايي حاكم و داور باشد. ولي اگر فضل تو در كنار عدل تو دوتايي بخواهند داوريِ ما را به عهده بگيرند، برابر با عدل، بيش از آن مقداري كه ما گناه كرديم ما را محاكمه نميكنند، چون خدا عادل است. برابر با فضل، آن مقداري كه ما كم آورديم، حَسناتي را كم آورديم يا سيّئاتي را زياد آورديم، برابر با فضل با ما رفتار ميكنند و ميبخشند. اگر فضل خدا با عدل خدا محكمهٴ ما را اداره كرد، اين ميشود شفاعت الهي؛ ما به خدا عرض ميكنيم كه خدايا! ما را به محكمهٴ فضلت ببر، نه به محكمهٴ عدلت، اين هم يك مطلب.
برخوردار شدن شفيع از نوع شفاعت خود
مطلب ديگر آن است كه اگر كسي در راه خير شفاعت كرد؛ شفيعِ خير شد، چون هدفش خير است او هم در راه خير قدم برداشت، سهمي از آن هدف خير به او ميرسد و اگر در راه باطل شفاعت كرد، چون آن هدف، باطل است سهمي از آن بطلان، دامنگير او خواهد شد. لذا فرمود: ﴿مَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَهُ نَصِيبٌ مِنْهَا﴾ يعني نصيبي از اين حَسنه ﴿وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا﴾ «كِفل» هم يعني نصيب، حَظّ. خدا كفيل است يعني حَظّ و نصيب آنها را ميدهد. يا در پايان سورهٴ مباركهٴ «حديد» فرمود: ﴿يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَحْمَتِهِ﴾[6] يعني دو برابر، حظّ و نصيب شما را به شما خواهد داد، خب.
پس اگر كسي رابطه شد براي انجام كار خير، هدفش چون خير است، نصيبي از خير به او ميرسد و اگر واسطه شد براي كار شرّ، مقداري از آن شرّ، و نصيب آن شرّ در نامهٴ عمل او نوشته ميشود. قرآن ما را به شفاعت در كار خير دعوت كرد و از شفاعت در كار شرّ پرهيزمان داد.
ملاكهاي نجات انسان از خُسران
در سورهٴ مباركهٴ «عصر» فرمود: ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ ٭ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ بعد از سوگند به عصر فرمود نوعِ انسانها در خسارتاند، مگر انساني كه داراي اين چهار صفت باشد: وصف اول آن است كه داراي عقايد و معارف حقّهٴ خوبي باشد، اعتقادات خوبي داشته باشد به نام ايمان؛ وصف دوم آن است كه گذشته از اينكه داراي اعتقاد و ايمان خوبي است، عملِ صالح هم داشته باشد، صِرف ايمان نباشد. پس آنچه بايد عقيده داشته باشد، معتقد باشد و آنچه هم كه بايد عمل بكند، عمل بكند.
خب، اين نيمي از راه است يعني يك انسانِ مؤمنِ عادل، نيمي از راه را رفته است وگرنه اگر آن نيم ديگر را طيّ نكند، باز در خسارت است. نيمِ ديگري كه مانده است آن است كه همان طوري كه خودش زحمت كشيد، عقايد حق را فهميد و به اين عقايد، معتقد شد، بكوشد كه ديگران را به فهميدن عقايد خير و حق آشنا و ترغيب كند، اين (يك) و همان طوري كه خودش به اعمال صالح موفق شد، ديگران را هم به اعمال صالح موفق بكند اين (دو). اگر اين دو كار را ضميمهٴ آن دو كار قبلي كرد، هم نيم اول را طي كرد، هم نيم دوم را، با مجموعهٴ اين چهار عنصر، از خسارت نجات پيدا كرده است كه ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ﴾ مگر گروهي كه داراي اين چهار رُكن باشند؛ هم معتقد باشند به عقايد حقّه و هم عامل باشند به اعمال صالح و هم تواصي به حق بكنند. اين تواصي به حق، در قبال آن ايمان است، اين تواصي به صبر، در مقابل آن عمل صالح است. چون هر كار صالحي، بالأخره با صبر آميخته است يا صبرِ بر طاعت است صبر علي المصيبة است يا صبر عن المعصية است، اگر كسي صابر بود هم واجبها را انجام ميدهد، هم محرّمات را ترك ميكند، هم در امتحانات موفق است. صبر، ريشهٴ همه اين كارهاست، خب.
پرسش:...
پاسخ: نه ديگر، آن وقت اگر آن آيات، فقط به عمل صالح اكتفا كرده است، به حصر اين آيه تقييد ميشود. چون اين آيه حصر كرده است، فرمود تنها اين گروه نجات پيدا ميكنند. يكي از دو كار خواهد شد يا آن عمل صالحي كه در آيات ديگر است، گذشته از اينكه اعمال فردي را زير پوشش خود دارد، اين تواصي به حق و تواصي به صبر را هم شامل ميشود، «كما هو الظاهر» يا اگر شامل نشد و مطلق بود، به حصر همين سورهٴ «عصر» تقييد ميشود، چون اين سوره دارد كه تنها كسي نجات پيدا ميكند كه چهار كار بكند يعني اگر كسي دو كار اول را انجام داد، دربارهٴ كار سوم و چهارم بيتفاوت بود؛ امر به معروف نداشت، نهي از منكر نداشت، نشر معارف نداشت، معلّم خوبي نبود، مبلّغ خوبي نبود، سيرهٴ عملي خوبي نداشت، نوري در جامعه روشن نكرد، اين در خسارت است.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، يا اينكه آن آياتي كه دارد اگر كسي ايمان آورد و عمل صالح انجام داد بهشت ميرود، آن آيات يا شامل همهٴ اين چهار قِسم ميشود، پس هيچ تعارضي بين سورهٴ «عصر» با آن آيات نيست. اگر آن آيات، فقط مربوط به مسائل فردي بود، طبق حصري كه در سورهٴ «عصر» ياد شده است آن اطلاقش تقييد ميشود، نتيجهاش اين خواهد شد كه تنها كسي نجات پيدا ميكند كه داراي اين چهار صفت باشد. پس اگر كسي خودش را ساخت ولي قدم در اصلاح ديگران برنداشت، اين نيمي از راه را رفته است و هنوز در خسارت است. يك وقت اقدام ميكند، ديگران گوش نميدهند او وظيفهٴ خود را انجام داد. يك وقت اقدام نميكند، اگر اقدام نكرد، در خسارت است.
بهرهمندي شفيع از شفاعت خير
اصل مسئله را در سورهٴ مباركهٴ «مائده» در آيه دوم به صورت تعاونِ بر خير و تعاونِ بر شرّ مطرح كرده است. فرمود در سورهٴ «مائده»، ذيل آيه دوم اين است ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوَي﴾؛ شما نسبت به انجام كارهاي خير يا دركِ معارف خير، معاون يكديگر باشيد. اين همان ﴿مَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَهُ نَصِيبٌ مِنْهَا﴾ است، بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَي الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾؛ دربارهٴ كارهاي بد، هرگز كمكِ يكديگر نباشيد. حالا اگر نهي از منكر نكرديد، لااقل كمكِ آن مرتكب مَنهيّات نباشيد: ﴿وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَي الْإِثْمِ وَالْعُدْوَان﴾ اين ناظر به ﴿وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا﴾ است. خب، اگر تعاون بر اِثم كرديد چه ميشويد؟ خودتان معصيتكاريد. تعاون بر خير كرديد چه ميشويد؟ خودتان خيّريد. در آيهٴ دوم سورهٴ «مائده» به تعاون بر خير امر شد و از تعاون بر اِثم و عدوان و معصيت و تجاوز و تعدّي نهي شد. در اين آيه محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود اگر كسي شفاعت خير كرد، خودش خيّر است، نصيبي از آن هدف براي او حاصل است. حالا خواه اين شفاعت به ثمر برسد، خواه به ثمر نرسد، خود شفاعت بركت دارد.
در روايات، براساس شفاعت اجر گذاشته شد، نه براساس مُشفَّع شدن. فرمودند: «اِشفعوا توجروا»[7] ؛ شما شفاعت كنيد مأجوريد. حالا خواه مشفّع شديد، خواه مشفّع نشديد.
اجر، بر مُشفّع شدن نيست[بلكه]، اجر، بر شفيع شدن است. اگر كسي دنبال كار خيرِ كسي رفت ولو آن كار خير انجام نشود، اين شخص مأجور است. چه اينكه اگر به دنبال كار شرّ رفت، خود اين شفاعت در كار شرّ، مَنهي است. به هر تقدير، آنچه اثر دارد شفاعت است.
خب، پس ﴿مَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَهُ نَصِيبٌ مِنْهَا﴾ بدون اينكه از نصيب آن شخصي كه كار خير انجام داد كم بشود ﴿وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا﴾ بدون اينكه از سيّئهٴ آن كسي كه كار بد انجام ميدهد كم بشود. در اين زمينه، راه را براي توجيه كساني كه جبهه را ترك كردند يا عذر باطل آوردند بست، اين آيهٴ مباركه.
بيان معناي مُقيت بودن خداوند
بعد فرمود: ﴿وَكَانَ اللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتاً﴾ ذات اقدس الهي حافظِ همه چيز است. خدا، هم مُقتدر است كه مُقيت به معناي مقتدر معنا شده است، هم حافظ است. چرا حافظ است؟ براي اينكه قُوت همه را او ميدهد. «مُقيت» يعني كسي كه قوت و آن چيزي كه حافظ انسان است به دست اوست. خب، اگر قوت هر كسي به دست اوست و خدا مُقيت هر كس است، آنچه مايهٴ حفظ حيات هر كس است به دست خداست، پس خدا «بكلّ شيء مُقيت» است، آن وقت شما چه شفاعت بيجا داريد بكنيد؟ كارهاي شما را هم او حفظ ميكند، اشخاص را هم او حفظ ميكند، هر چيزي بالأخره قُوتي دارد و قُوت هر چيزي به دست خداست، پس حفظ هر چيزي به دست خداست. حالا قُوت، گاهي ظاهري است كه بدن ميماند، گاهي معنوي است كه روح ميماند، هر چيزي يك غذا و خوراكي دارد، تغذيه هر كسي به دست خداست. او مُقيت هر كسي است، كلّ جهان يعني «ما سوي الله» عائله او هستند، او اين عائله را دارد اداره ميكند، قوت همگان را ميدهد. اگر حفظ و مايهٴ حفظ هر كسي به دست خداست، شما چه داعي داريد شفاعت باطل بكنيد. آن شفاعت باطل كه اثر ندارد، خودتان را هم به زحمت مياندازيد.
عدّهاي كه به گناه دامن ميزدند و تعاون بر اِثم داشتند، در آيهٴ چهار سورهٴ مباركهٴ «فرقان» از او پرده برداشت. در سورهٴ «فرقان» آيهٴ چهارم فرمود كه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ آنها متّهم كردند، نه اينكه عدهاي تعاون بر اثم كرده باشند، آنها متّهم كردند گفتند كه عدهاي ـ معاذ الله ـ دروغِ پيامبر را تأييد كردند يعني تعاون بر اثم كردند ـ معاذ الله ـ ، در حالي كه اينچنين نبود. آنها متّهم كردند مؤمنين را كه اينها تعاون بر اثم دارند، اينها خلاصهٴ بحث دربارهٴ آن دو آيه.
مقدمهاي به تفسير آيهٴ 86
اما آنچه مربوط به آيهٴ بعد است كه بايد مطالعه بفرماييد: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾[8] اين مربوط به سلام است. اين سلام، يك حُكم فقهي دارد كه حالا ـ انشاءالله ـ به خواست خدا در خلال آيه بحث ميشود، چه اينكه يك حُكم تفسيري هم دارد. بياني را بعضي اهل معرفت در ذيل همين آيه ﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ ذكر كردند و آن اين است كه اين ملائكهاي كه شب تا صبح، محافظ انسان بودند و حالا موقع نماز كه شد، ميسپارند تا ملائكهٴ ديگر بيايند، سلام ميكنند و خداحافظي ميكنند و انسان هم شايسته است كه جواب سلام اينها را بدهد و با اين ملائكه صبح، خداحافظي بكند. و همچنين ملائكه روز كه اول صبح براي محافظت انسان از طرف ذات اقدس الهي مأمور شدند، در هنگام نماز عصر خداحافظي ميكنند و ميروند و سلام و خداحافظي دارند. انسان شايسته است كه بگويد «عليكم السلام ورحمة الله وبركاته» حالا اين مهمانهايي كه صبح به همراه ما هستند تا غروب، مهمانهايي كه از غروب به همراه ما هستند تا بامداد فردا، اين فرشتگاني هستند كه موقع آمدن، سلام ميكنند، موقع رفتن سلام ميكنند ما هم موظّفيم كه در موقع آمدن و در موقع رفتن جواب سلام آنها را بدهيم[9] .