72/02/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 48
﴿إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْمًا عَظيمًا﴾﴿48﴾
اميدبخش ترين آيه قرآن
مرحوم طبرسي(رضوان الله عليه) نقل كرد كه محققون اهل تفسير، اين آيه را اميدبخشترين آيات ميدانند، زيرا هيچ چيزي شرط مغفرت مادون شرك نيست، خدا خود شفيع است[1] . معناي شفاعت هم در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد اين است كه دو صفت از اسماي الهي، محكمه را اداره كند. يك وقت است كه انسان به محكمه عدل ميرود، در محكمه عدل خدا قاضي، وصف عدل است. يك وقت انسان به محكمهاي ميرود كه هم عدل، هم فضل دارند رسيدگي ميكنند؛ خداي عادل متفضل دارد رسيدگي ميكند. اينكه گفته ميشود «اللهم عامِلنا بفَضلك و لاتُعامِلنا بعَدلك» يعني ما را به محكمهاي ببر كه در آنجا هم عدل توست هم فضل تو و ما را در حسنات، برابر با عدل محاسبه بكنيد كه چيزي از ما كم نشود، حسنهاي كه انجام دادهايم ترك نشود به حساب بيايد. نوبت به سيئات كه رسيد، با فضل با ما رفتار بشود نه با عدل. اگر كسي به محكمهاي ميرود كه قاضي آن محكمه، عدل است و فضل، اين خيلي اميدوار است، زيرا همه حسنات او محفوظ است. هيچ كار خيري فراموش نميشود، چون خدا عادل است و سيئات او احتمال بخشش دارد، چون با فضل بررسي ميشود نه با عدل «الهي عامِلني بفضلك» يعني در سيئات، «و لاتُعامِلني بعدلِك» يعني در سيئات وگرنه در حسنات، ما به عدل خدا متكي هستيم. البته در حسنات هم اگر فضل ظهور كند يكي را خدا چند برابر اعطا ميكند، حداقلاش عدل است كه حسنات ما فراموش نميشود و ضايع نميشود. لذا اميدبخشترين آيات قرآن كريم همين آيه است، چون هيچ چيز شرط مغفرت است. آن آيهٴ سورهٴ «زمر» كه فرمود خداوند، همه گناهان را ميبخشد[2] ، شرطش توبه است و توبه هم بسيار سخت است و اين آيه، هيچ چيز شرط او نيست. وقتي اين آيه نازل نشده بود، كساني كه اهل معصيت بودند در دنبال جنازه او اصحاب ميگفتند كه اين عذاب ميشود، براي اينكه گرچه مؤمن بود مسلمان بود حسنات فراواني داشت؛ اما خب گناه كرده بود، معصوم كه نبود. چون گناه كرد، برابر آيات تعذيب، اينها شهادت به عذاب او ميدادند كه اين شخص، معذب است. وقتي اين آيه نازل شد، ديگر ساكت شدند، زيرا هيچ كس نميداند كه خدا چه كسي را ميبخشد و چه كسي را نميبخشد. بنابراين شهادت نميدادند كه فلان شخص، اهل عذاب است و معذب ميشود. از جاهايي كه مرحوم امينالاسلام(رضوان الله عليه) در مجمعالبيان خيلي خوب بحث كرد همين جاست. اين ظرافت ايشان در تبيان مرحوم طوسي در اين قسمت نيست، خيلي آيات را خوب جمعبندي كرده است.
مروري بر شأن نزول آيه
در شأن نزول اين آيه آمده است كه وحشي، قاتل عموي رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حضرت حمزه سيدالشهداء(سلام الله عليه) وقتي آن حادثه را به بار آورد و ناكام ماند، به وعدههايي كه به او دادند هم عمل نشد، اين ﴿خسر الدنيا و الآخرة﴾[3] شد آيات الهي كه بر او تلاوت ميشد اين ميترسيد بيايد. چند آيه بر او تلاوت شد اين جرأت نكرد بيايد. آيهٴ سورهٴ محلّ بحث كه بر او تلاوت شد اين گفت كه اين يك قضيه جزئيهاي بيش نيست، چون فرمود: ﴿وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ﴾ معلوم نيست كه من جزء آن ﴿من يشاء﴾ باشم يا نه. ولي وقتي آيهٴ سورهٴ «زمر» تلاوت شد كه خدا همه گناهان را با توبه ميآمرزد[4] ، البته توبه واقعي كرد و آمد مسلمان شد[5] ، چون توبه كرد، اعمال او بخشوده شد. آن آيهٴ سورهٴ «زمر» راجع به توبه است و اين آيهٴ سورهٴ «نساء» كه در دو جا بازگو شد[6] ، راجع به بي توبه است؛ منتها قضيه، قضيه جزئيه است نه قضيه كليه. در بحث ديروز اشاره شد كه خداوند فرمود ما دون شرك را ميآمرزد؛ اما ﴿لمن يشاء﴾. در سورهٴ «زمر» كلمه ذنوب جمع است، با الف و لام هم آمده و با كلمه جميعاً هم مؤكد شده كه فرمود: ﴿لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعًا﴾ هم كلمه ذنوب جمع است، هم مُحلّيٰ به الف و لام است، هم كلمه جميع تأكيد اوست. در اينجا اين گونه از تأكيدات را ندارد، نفرمود «و يغفر جميع الذنوب» يعني جميع مادون را، جز اطلاق. البته اگر ما بپذيريم كه اينهم در صدد بيان شرك، است هم در صدد بيان همه معاصي مادون شرك، ميشود از تعبير ﴿وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ﴾ اطلاق گرفت يعني غير شرك هر چه هست. چه اينكه مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان هم اطلاق گرفتند يا عموم استفاده كردند[7] يعني از اين جهت، مجمل و مبهم نيست. همه گناهاني كه غير از شرك است خدا ميآمرزد؛ اما ﴿لمن يشاء﴾ لذا فرمودند اجمال، در من يشاء است نه در ذنب، از چه كسي ميبخشد معلوم نيست؛ اما همه گناهاني كه غير از شرك باشد خدا ميبخشد: ﴿وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ﴾.
بيان سرّ اميدبخش بودن آيه48
سرّ اينكه گفته شد اين آيه، اميدبخشترين آيه است براي آن است كه شفاعت خدا را كه ﴿ارحم الراحمين﴾[8] است وعده داد. سرّ اينكه گفته شد اين آيه، زمينه اغراق و اغوا و غرور را فراهم نميكند، براي اينكه آيات ديگر جمع كرده است. فرمود هيچكس حق ندارد احساس امنيت كند و هيچ كس حق ندارد احساس نااميدي كند، هر دو را قرآن محكوم كرد. يك وقت است كسي مغرور است، احساس امنيت ميكند [و] ميگويد ديگر خبري از عذاب نيست، اين ممنوع است. اينجا فرمود: ﴿فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾[9] ؛ آنها كه سرمايه را باختند احساس امنيت ميكنند يك امنيت دروغ، چون به قهر خدا ايمان ندارند، به حسب ظاهر به علل و عوامل طبيعي تكيه ميكنند و علل و عوامل طبيعي هم كه به كام آنهاست، لذا ترسي ندارند. اين امنيت دروغين را خدا محكوم كرد، فرمود: ﴿فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾ آنها كه خود خدا وعده داد، فرمود: ﴿الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ اْلأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ﴾[10] آنها در امنيتاند ولي هيچكس اطمينان ندارد تا آخر به همين وضع ميماند، خدا وعده امنيت به مؤمنين داده است؛ اما هيچ مؤمني جزم به امنيت خود ندارد، پس آنها كه خود را در امن ميبينند، يك امنيت دروغين است و كساني كه خاسرند خود را در امن احساس ميكنند. از آن طرف هم فرمود هيچكس حق نااميد شدن ندارد و كساني كه نااميدند گمراهاند: ﴿وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضّالُّونَ﴾[11] . پس از آن طرف راه بسته است كه كسي احساس نااميدي كند، از اين طرف هم راه بسته است كه كسي احساس امنيت كند كه هيچ خطري او را تهديد نميكند، قهراً بين الخوف و الرجاء به سر ميبرد، بين آن نااميدي و بين اين احساس امن به سر ميبرد يعني هم احتمال خطر ميدهد هم احتمال ظفر ميدهد، ميشود بين الخوف و الرجاء. اين بين الخوف و الرجاء وصف ممتاز مؤمن است كه خداوند از مؤمنين به اين وصف پسنديده ياد كرد، فرمود: ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾؛ هم هراسناكاند هم اميدوار.
حالا آن آياتي كه نا اميدي را محكوم مي كنند، در سورهٴ «حجر» آيهٴ 56 فرمود: ﴿وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضّالُّونَ﴾ كه قنوط و نااميدي را در اين آيه، وصف ضالين دانسته است و محكوم كرده است در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» امن را هم وصف خاسرين دانست. آيهٴ 99 سورهٴ «اعراف» اين است كه ﴿أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾ كسي كه ميگويد هيچ قدرتي نيست كه ما را زير و رو كند، اين خسارت ديده است، سرمايه را باخت. چون قدرتي فوق خود معتقد نيست و همه شرايط طبيعي را هم در اختيار خود دارد، اين احساس امن ميكند، يك امن دروغ. لذا آن كه خود را در امان ميبيند، آن سرمايه توحيدي خود را باخت ﴿فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾. از اين دو آيه معلوم ميشود كه مؤمن، بين آن دو وصف به سر ميبرد و با اين دو وصف زندگي ميكند يعني نه نااميد است نه مغرور، بلكه با ترس و اميد به سر ميبرد: ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾[12] خواهد بود؛ منتها آياتي كه وعيد را به همراه دارند داراي درجاتي است و آياتي كه وعده را به همراه دارد، آنهم داراي درجات است. از بهترين آيات و اميدبخشترين آياتي كه وعده را به همراه دارد، همين آيهٴ محلّ بحث است، در قبالش آيات ديگري است كه تلخترين وعيد را هم به همراه دارد.
بهترين آيات قرآن براي مؤمنين
در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» چند آيه است كه ابنعباس ميگويد اين هشت آيهاي كه در سورهٴ «نساء» است براي مؤمنين، بهتر از همه چيزهايي است كه آفتاب بر او طلوع ميكند[13] . يكي از آن هشت آيهاي كه برابر استنباط ابنعباس براي مؤمن از هر چيزي كه آفتاب بر او طلوع ميكند بهتر است، همين آيه است كه ﴿وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ﴾ كه در دو جاي همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» مطرح شده است[14] ، هر كسي احتمال ميدهد كه بخشوده بشود ﴿وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ﴾. يكي از آن آيات هشتگانهاي كه باز در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» است و اميدبخش است، آيهٴ سي ويكم است كه قبلاً بحث شد. فرمود: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريمًا﴾ اين مشروط است، آنهم در خصوص صغيره. فرمود اگر شما گناهان كبيره را مرتكب نشويد ما گناهان صغيرهتان را ميبخشيم. خب كيست كه مطمئن باشد گناه كبيره نكرده است، آن يك روزنه اميد است. آنهم البته موجبه كليه است، هر كسي گناهان كبيره را مرتكب نشد، از گناهان صغيره او بخشوده ميشود. اينهم تجويز ارتكاب سيئات صغيره نيست، براي اينكه كسي تا الآن بر فرض گناه كبيره نكرد، از كجا تا آخر عمر مبتلا نميشود و اين آيهٴ 31 سورهٴ «نساء» همان طوري كه قبلاً بحث شد، ناظر به آن جمعبندي هنگام محاسبه است. فرمود در هنگام جمعبندي محاسبه، اگر كسي به محكمه عدل خدا بيايد و در نامه اعمال او گناه بزرگ ثبت نشده باشد، گناهان كوچكش بخشيده ميشود. خب، چه كسي اطمينان دارد كه تا آخر عمر، حالا بر فرض تا الآن هيچ گناه كبيرهاي نكرد تا آخر عمر اصلاً گناه كبيره نميكند. لذا آن آيهٴ 31 هم به كسي اجازه ارتكاب گناه صغيره نميدهد، چون اگر كسي جزم داشته باشد كه تاكنون هيچ گناه كبيره نكرد و تا آخر عمر هم هيچ گناه كبيره نميكند، يك چنين آدمي هم تن به سيئات صغيره هم نميدهد، آن وقت ميتوان گفت بالأخره اين آيه نسبت به او تجويز را به همراه دارد، حالا اينچنين كه نيست. غرض آن است كه آيهٴ 31 سورهٴ «نساء» درباره خصوص سيئات صغيره است، آنهم به شرط پرهيز از كبائر. آيهٴ سورهٴ «زمر»[15] به شرط توبه است، تنها آيهاي كه هيچ شرطي ندارد، فقط خدا را به عنوان «آخرُ مَن يَشفَعُ هم ارحمُ الراحمين»[16] معرفي ميكند، همين آيه است ﴿وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ﴾ چه اينكه عذاب هم «لمن يشاء» است. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً بحث شد كه تعذيب هم به مشيت اوست، مغفرت هم به مشيت او. آيهٴ 284 سورهٴ «بقره» اين بود كه ﴿وَ إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ﴾ شما آنچه در دل داريد خدا حساب ميكند، آنچه را كه اظهار كرديد، خدا حساب ميكند.
تفاوت سيئات در فقه اصغر و فقه اكبر
ممكن است بعضي از امور در فقه اصغر سيئه تلقي نشود، مثل كسي كه همت كرد قصد كرد، تصميم گرفت اراده كرد كه گناه بكند ولي حاصل نشد. گفتند يك تجري بيش نيست، آن فعل خارجي معصيت است، او انسان را از عدالت بيرون ميبرد. فقه اصغر، درباره همين مسائل سخن ميگويد ولي بحثهاي تفسيري و كلامي با يك ديد بازتري به نفس و خاطرات نفس و اعمال و حسنات و سيئات مينگرد فرمود آنچه در دل داريد، خدا حساب ميكند ﴿وَ إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللّهُ﴾[17] خب، آن خاطراتي كه در ضمير انسان ميگذرد، ميبيند كسي از دوستان او پيشرفت كرده است، نگران است ولو اين حسد را اظهار نميكند تا بشود معصيت فقهي؛ اما خوشش نميآيد، بدش ميآيد، همين را خدا حساب ميكند خيلي از فيوضات و بركات را از او ميگيرد. خب، هر دوي ماها داشته باشيم بهتر است كه، كم نميآيد. لذا گفتند اگر كسي از رقيبان يا رفيقان شما به جايي رسيدند و پيشرفت كردند و در ذهن شما خاطرهاي خطور كرد كه چرا او اين خير را پيدا كرد، براي او طلب مغفرت بكن، تعالي درجه مسئلت بكن، بگو خدايا! چندين برابر خير به او بده، به ما هم بده كه ما بشويم دو تا فرشته، خب اين همه خيرات را ملائكه با هم دارند مگر نگرانند! آدم هر چه بالاتر باشد راحتتر زندگي ميكند، نه از درون خود از خودسوزي آسيب ميبيند، نه آن رفيق و رقيب او به او صدمه وارد ميكند، چون او هم به خيرات رسيده است، خودش هم كه ترقي كرده، آن وقت بهشت را به همراه دارد.
تبيين روايت «انا مدينة الحكمة و هي الجنة و انت يا علي بابها»
در همان بيان نوراني حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه به حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: «انا مدينةُ الحكمه و هي الجنةُ و انتَ يا عليُّ بابُها»[18] اين خيلي از لطايف را به همراه دارد «انا مدينةُ الحكمة و هي الجنةُ و انت يا عليُّ بابُها»؛ من شهر حكمتم و حكمت، بهشت است و اي علي! تو در اين بهشتي يعني الآن من در بهشتم و الآن تو دربان بهشتي. حالا حكمتي كه خدا به لقمان داده است، معرفت خدا و توحيد خدا و اسما و صفات خدا و نبوت و رسالت و معاد و احكام و حكم الهي اينها همه حكمت است ديگر، يك حكيم نه حكيم مصطلح، حكيم به اصطلاح قرآن كريم، يك حكيم در بهشت زندگي ميكند، الآن هم در بهشت است، راحت است. نه به كسي بد ميكند و نه از ترقي كسي رنج ميبرد. خب راحت است ديگر، آن وقت زندگي براي او شيرين است. اگر كسي اين امور را نداشت خب، تحت محاسبه الهي است. فرمود: ﴿وَ إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللّهُ﴾ خيلي از مواقع است كه انسان ميبيند مدتها زحمت ميكشد ولي بالأخره چيزي نشد و نميشود، ديگر نميداند چوب كجا را ميخورد كه. اگر ما از درون مشكلي نداشته باشيم، بيرون محظوري نداريم ما، هر كسي به هر جايي رسيده است ما شاكر باشيم، براي اينكه بالأخره نعمت است ديگر. وقتي شاكر بوديم و براي او مزيد درجات طلب كرديم، خود ما هم ميشويم يك فرشته. عدد فرشتهها را كه غير از خدا كسي نميداند، اينها در كمال امن و رفاه زندگي ميكنند، ديگر به جان هم نميافتند، بهترين زندگي را ملائكه دارند. همين انسان ميتواند آن راهها را طي كند مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرد كه اگر انسان، راه راست را طي كند « لصافَحَتكُم الملائكةُ»[19] ؛ ملائكه با شما مصافحه ميكنند خب، يك راه خوبي است ديگر.
حكيمانه بودن مشيت الهي در بخشش و عذاب بندگان
به هر تقدير، خاطرات انسان در محاسبه الهي است؛ اما چه كسي را معذب ميكند و چه كسي را مشمول رحمت قرار ميدهد، هر دو به مشيت او بسته است ﴿فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ﴾ خدايي كه حكيم است، مشيت او حكيمانه است. يكي از جملههاي نوراني صحيفه سجاديه امام سجاد(سلام الله عليه) اين است كه آن قدر خدا حكيم است كه هر كسي، هر وسيلهاي بخواهد به كار ببرد كه حكمت خدا تغيير كند، ممكن نيست. در آن دعا عرض ميكند «يا مَن لا تُبَدِّلُ حكمَته الوَسائل»؛ اي خدايي كه جز حكمت، چيزي نداري و هر كسي هر وسيلهاي ارائه كند كه شما ـ معاذ الله ـ يك كارتان بر خلاف حكمت باشد، نيست. اگر شفاعت است، اگر توبه است، اگر اشك و آه و ناله است، همه اينها باعث ميشود كه خداي حكيم بر مجراي حكمت كاري را انجام بدهد. گاهي ميبينيد كسي مينالد، متوسل ميشود، ضجهها ميكند، نالهها ميكند، از زيد و عمرو دعا التماس ميكند كه به مقصدي برسد، اين مقصد به سود و صلاح او نيست، اين شخص هر وسيلهاي كه گرفته است؛ اربعين گرفت، روزههاي مستحبي گرفت، نمازهاي مستحبي خواند، زيارتها رفت نشد، اين نميداند به سود او نيست، چه ميداند. مثل كودكي كه با اشك و گريه و ناله از مادرش غذايي طلب ميكند كه اين غذا براي او زيانبار است، ضرر دارد براي او. خب، با خلوص، اين بچه ميخواهد، واقعاً هم ميخواهد و نالهها هم ميكند و شيون ميكشد؛ اما خب مصلحت نيست به او نميدهند ديگر. اين جمله نوراني دعاي «افتتاح» كه «و لعلّ الذي أبطَأَ عنّي هو خيرٌ لي» يعني خدايا! خيلي من چيز خواستم تو ندادي يا تأخير كردي، ابتاع كردي شايد آن ابتاع خير بود براي من، من نميدانم. اين است كه آدم خيلي از چيزها را ميخواهد، مخلصاً هم ميخواهد، نه اينكه در خواستن كوتاهي بكند ولي به او نميرسد. ادب خواستن اين نيست كه ما بگوييم خدايا! فلان چيز را به من بده، بايد بگوييم خدايا! خير به من بده، ما كه نميدانيم آن چيز خير ماست. خيلي از چيزهاست كه ﴿وَ عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَكُمْ﴾[20] ما نه از مقدمات كار باخبريم، نه از مؤخرات كار باخبريم، نه از همراههاي آن كار باخبريم، آن وقت چيزي كه محفوف به جهات جهل است، اين را به خدا پيشنهاد ميدهيم كه به ما اين را بده «و لعل الذي أبطَأَ عنّي هو خيرٌ لي لِعلمِك بعاقَبةِ الامور»[21] . لذا هيچ كسي نميتواند بگويد چون برابر با مشيت است ـ معاذ الله ـ او به دلخواه كار ميكند، مشيت او عين حكمت اوست. پس ﴿فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ﴾ حكيماً؛ ﴿وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ﴾ حكيماً هم مشيت او درباره مغفرت با حكمت است، هم مشيت او درباره عذاب با حكمت و انسان را بين اين دو وصف نگه ميدارد ﴿فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ﴾[22] هيچ چيز هم جلوي مشيت او را نميگيرد، چون مشيت او قاهر است.
بيرون از رحمت الهي بودن برخي از انسانها
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿فيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ﴾ بعضيها هستند از منطقه رحمت بيروناند، چون حكمت خدا اينچنين ترسيم كرده است. مثل اينكه منافقان، كافران آنها كه گرفتار شركاند، نه مادون شرك، مادون شرك را به دنبال شرك دارند. درباره آنها ولو وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شفاعت كند باز خدا نميآمرزد، با اينكه قرآن كريم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به عنوان يك شفيع رسمي معرفي كرد، فرمود: اگر تبهكاران بيايند به سراغ تو، استغفار بكنند، تو براي اينها طلب مغفرت بكني، خدا اينها را ميآمرزد[23] ، شرط اصلياش توبه اينهاست از شرك و گناه. منافق و همچنين كافر چون آن شرط اصلي را انجام نداد اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم براي آنها استغفار كند و هفتاد بار هم طلب مغفرت بكند، بياثر است، چون اينها به جايي رسيدهاند ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾[24] اگر كسي به جايي رسيده است كه هيچ حرف در او اثر ندارد، هيچ استغفار ولو استغفار پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم درباره آنها اثر ندارد. چه اينكه آيهٴ شش سورهٴ «منافقين» همين است، فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾، ﴿لَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ كه «لن» براي نفي تأكيد است، نه تعبيد البته. مشابه اين مضمون در سورهٴ مباركهٴ «توبه» هم هست، فرمود كه آيهٴ 80 سورهٴ «توبه» اين است كه ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ﴾ اينچنين است، پس استغفار ذات اقدس الهي محدود است.
منحصر به ذات ربوبي بودن مغفرت در فرهنگ قرآن
مطلب ديگر اين است كه در قرآن كريم مغفرت، منحصر شد به خدا كه ﴿وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ﴾؛ غير از خدا احدي غافر نيست، هيچ كسي گناه را نميبخشد مگر ذات اقدس الهي، اين ﴿وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ﴾ در آيهٴ 135 سورهٴ «آل عمران» بود كه گذشت يعني جز خدا، احدي غافر نيست. اين درباره گناهان نسبت به حق. اما گناهاني كه مربوط به حق الناس است؛ كسي نسبت به كسي بد كرده است، حق كسي را گرفت، اينجا البته غفران به عهده صاحب حق است، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «شوري» وقتي مؤمنين را ميستايد، ميفرمايد مؤمنين كسانياند كه آيهٴ 37 سورهٴ «شوري» اين است كه ﴿وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ﴾ اگر نسبت به كسي غضب كردند، او را ميبخشند، اين بخشش از حق خود آدم است وگرنه آن گناه شرعي را جز ذات اقدس الهي احدي نميبخشد و او هم كه ميبخشد براساس حكمت است.