72/02/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 40 الی 42
﴿إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظيمًا﴾﴿40﴾﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا﴾﴿41﴾﴿يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّي بِهِمُ اْلأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾﴿42﴾
اثبات عدم ظلم به اشخاص در قيامت
در آيهٴ قبل فرمود ذات اقدس الهي به اندازه ذرهاي به احدي ستم نميكند و اگر كسي حسنهاي آورده باشد، خدا به او چند برابر پاداش ميدهد و از نزد خود، اجر عظيمي هم اعطا ميكند. در قيامت، مسئله جهنم و عذاب، يقيني است. عدهاي هم معذباند، عدهاي هم متنعم؛ اما از چه راه ثابت ميشود براي همگان كه خدا به اندازه ذرهاي به احدي ستم نميكند، براي اثبات اين مطلب ميفرمايند آن روز، مسئله به صورت بين الرشد درميآيد. از هر امتي ما شاهدي داريم ﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ﴾. در بحث قبل ملاحظه فرموديد كه انسان با مجموعه شهداي خود، وارد صحنه ميشود يعني همه اعضا و جوارح او كه شاهدند و متن عمل او كه حاضر است، با اين مجموعه حاضر ميشود. براي تتميم يا تكميل يا تأييد او، شهداي ديگري هم به مسئله، نظر دارند و شهادت ميدهند و آن امام هر عصر يا پيغمبر هر عصر است. وقتي اينچنين شد، آنگاه ثابت ميشود كه ﴿إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾ اگر مسئله به صورت بين الرشد درآمد، عمل انسان پيش انسان مجسم شد، اعضا و جوارحي كه با آن اعضا و جوارح، انسان گناه كرد شهادت دادند، پيغمبر آن عصر و امام آن عصر هم شهادت داد، آنگاه ثابت ميشود كه ظلمي در كار نيست. لذا آنها كه اول انكار كردند بعد شك كردند، صريحاً اقرار ميكنند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ﴾[1] خب، پس مسئله قبل، طبق آيه گذشته اين است كه ﴿إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾. براي اثبات اين، فرمود: ﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ﴾ شهيدي كه نه تنها عادل است، بلكه معصوم است. غير از شهادت اعضا و جوارح كه در سورهٴ «فصلت»[2] بود، در سورهٴ «نور»[3] بود، در سورهٴ «يس»[4] بود، غير از آن شاهدي به نام پيغمبر يا امام(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هست، آنگاه ثابت ميشود كه هيچ ظلمي در آن روز نيست ﴿إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾ چرا؟ براي اينكه محكمه با شاهدهاي عدل، تنظيم ميشود.
ذكر نام شهداء در كنار انبياء بعنوان شاهد در سوره زمر
در سورهٴ مباركهٴ «زمر» در كنار انبيا، نام شهدا را هم برد. آيهٴ 69 سورهٴ «زمر» اين است كه ﴿وَ أَشْرَقَتِ اْلأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ﴾ غير از انبيا، عده ديگري هم شاهدند. منظور از اين شهدا، شهداي در معركه قتال نيست، معمولاً قرآن كريم از شهدا به عنوان ﴿الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ﴾ ياد ميكند. تعبير از مقتولين در معركه به شهيد، در قرآن يا نيست يا بسيار كم است. بعضي از بزرگان البته احتمال دادند كه بخشي از آياتي كه شهدا را مطرح كرده است، منظور شهداي در قتال باشد وگرنه قرآن كريم معمولاً از شهدا به ﴿الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ﴾ ياد ميكند. ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّه﴾[5] ، ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللّهِ﴾[6] اين آيات، نشانه آن است كه از شهيد به عنوان قتيل في سبيل الله ياد ميشود و اين شهدايي كه در قرآن كريم هست، ظاهراً شهداي اعمالاند يعني شاهد صحنهاند در دنيا، شاهد محكمه عدلاند در قيامت. امروز ميبينند كه ظرف تحمل شهادت است، فردا ادا ميكنند كه ظرف اداي شهادت است، لذا در سورهٴ «زمر» فرمود: ﴿وَ جيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ﴾ يعني انبيا هم آورده ميشوند و شهدا هم آورده ميشوند، انبيا را هم ميآورند، شهدا را ميآورند تا قضا بالقسط و العدل باشد. آنگاه اين مجموعه، مسئله را بين الرشد ميكند يعني حضور خود عمل، شهادت اعضا و جوارح و شهادت امام و پيغمبر معصوم. كار به جايي ميرسد كه خود انسان هم شهادت ميدهد عليه خود ﴿وَ شَهِدُوا عَلي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرينَ﴾[7] كه اين ديگر در حقيقت اقرار است نه شهادت، آنگاه معلوم ميشود ظلمي در كار نيست، يك چنين صحنه است. در بخشهاي ديگر فرمود خدا به تنهايي يك شاهد محض است و كفايت ميكند[8] .
عظمت آيه به استناد ماجراي ابن مسعود
عظمت اين آيه، از آن جريان ابنمسعود مشخص ميشود. ابنمسعود ميگويد روزي من وارد شدم، رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به من فرمود: «اقرأالقرآن عليّ»؛ قرآن بخوان! من عرض كردم همه قرآن را ما از شما ياد گرفتيم چطور من بخوانم، فرمود دوست دارم شما بخوانيد. من باز كردم و از سورهٴ «نساء» شروع كردم « فافتتحتُ سورة النساء» شايد از اين جمله، بتوان استفاده كرد كه قرآن، مدون بود، مجموعهاي بود و ايشان باز كردند و از سورهٴ مباركهٴ «نساء» شروع كردند. از سورهٴ مباركهٴ «نساء» خواندند تا آيهٴ 41 كه محلّ بحث است. ابنمسعود ميگويد كه من همين طور آيات را خواندم تا رسيدم به ﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا﴾ ديدم وجود مبارك پيغمبر، اشكش جاري شد و گريه كرد و من ديگر ساكت شدم[9] . مسئله شهادت، آن روز يك مسئله آساني نيست، آن قدر اين مسئله مهم است كه در آن روز، كافران اين تمنيها را دارند تمنيهاي، كافران را قرآن كريم در جمله بعد ذكر ميكند كه حالا آن را ميخوانيم به خواست خدا، پس ﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا﴾.
حضرت عيسي (عليه السلام) شاهد امت خود در قيامت
هر امتي شاهدي دارد، در جريان عيسيٰ(عليه السلام) قرآن، مكرراً از او به عنوان شاهد ياد كرده است كه فرمود يوم القيامه، عيساي پيغمبر بر اينها شاهد است. آيهٴ 159 سورهٴ «نساء» اين است كه ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيدًا﴾؛ وجود مبارك عيسيٰ روز قيامت، شاهد بر اينهاست. چه اينكه در پايان سورهٴ «مائده» آيهٴ 117 اينچنين آمده است كه عيسيٰ(سلام الله عليه) در قيامت به خدا عرض ميكند: ﴿ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاّ ما أَمَرْتَني بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهيدًا ما دُمْتُ فيهِمْ﴾؛ مادامي كه من در بين اينها بودم، شاهد اينها بودم ﴿كُنْتَ أَنْتَ الرَّقيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ﴾ تو هم كه شاهد مطلقي، مادامي كه من در بين اينها بودم، شاهد اعمال اينها بودم. پس يك سخن در اين است كه هر امتي شهيدي دارد، شاهدي دارد يعني شاهد اعمال و اين در حقيقت جنس است، به معناي وحدت نيست كه يك شاهد دارد، حالا ممكن است چندين شاهد داشته باشد.
معني جنس داشتن شهيد در آيه محل بحث
﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ﴾ اين شهيد، در اينجا معناي جنسي را دارد كه با كثرت هم سازگار است كه اگر امتي داراي چند شاهد بودند، همه آنها مشمول اين آيه خواهد بود. در سورهٴ مباركهٴ «نحل» و مانند آن، از شهدا به نام ديگر و به عنوان خاص ياد شده است. در سورهٴ «نحل» اينچنين فرمود كه ما از هر امتي، شاهدي ميآوريم و وجود مبارك پيغمبر بر آنها شاهد است. آيهٴ 89 سورهٴ «نحل» اين است كه ﴿وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلِّ أُمَّةٍ شَهيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾؛ از هر امتي ما شهيدي داريم، اينهم ﴿مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ است. همان طوري كه در اواخر سورهٴ «توبه» سخن از اين است كه پيغمبر از جان خود مردم است، آيهٴ 128 سورهٴ «توبه» اين است كه ﴿لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾؛ كه از جان خود شماست در سورهٴ «نحل» هم فرمود شهيدي از جان خود آنها ما برميانگيزانيم، هر پيغمبري از متن جان خود مردم است ﴿مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ است ﴿وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلِّ أُمَّةٍ شَهيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيدًا عَلي هؤُلاءِ﴾[10] هر معنايي كه ما براي اين جمله محلّ بحث آيهٴ سورهٴ «نساء» ذكر كرديم، براي آيهٴ سورهٴ «نحل» هم معنا خواهد شد. پس قبل از اينكه به آن جمله برسيم تا اينجا روشن شد كه هر امتي شهيدي دارد. منظور از شهيد يعني شاهد اعمال كه در قيامت، شهادت ميدهد و چون اداي شهادت، مسبوق به تحمل است، پس براي هر امتي در دنيا كسي هست كه اعمال آنها را ببيند و چون اعمال هم قلبي است هم بدني، پس هر امتي، شاهدي دارد كه هم نيات و عقايد و اخلاق آنها را ميبيند، هم گفتههاي زباني و كردههاي دست و پاي آنها را ميبيند. اينكه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾[11] اين نشان ميدهد كه غير از خدا و غير از پيغمبر خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عدهاي هستند كه اعمال انسان را ميبينند كه مصداق كاملش، همان ائمه(عليهم السلام)اند و چون بخش مهم اعمال، مربوط به عقايد و اخلاق و نيتها برميگردد، پس آنها گذشته از آنكه اعمال ظاهري ما را ميبينند، اعمال قلبي و باطني ما را هم ميبينند. مسئله عرض اعمال بر معصومين(عليهم السلام) كه يك شاهد خوبي است، پس هر امتي شهيدي دارد.
معرفي شاهدان ذكر شده قيامت در قرآن
پرسش:...
پاسخ: آنهم نشان ميدهد كه مردم يعني افراد با ايمان، آنها هم ميتوانند شاهد بر اعمال ديگران باشند. پايان سورهٴ مباركهٴ «حج» اين است، آيهٴ 78 سورهٴ «حج»: ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ وَ في هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهيدًا عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ﴾؛ كه شما هم شاهد بر مردم باشيد، حالا شما يعني امت اسلامي، شاهد باشيد بر ديگران. در ذيل آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه ﴿جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدًا﴾[12] آنجا مبسوطاً بحث شد، بعضي از روايات آن باب هم اين بود كه ائمه(عليهم السلام) ميفرمودند كه اين امت، نميتواند منظور آيه باشد كه امت اسلامي، شاهد بر ديگران باشد. براي اينكه در بين مردم عادي كسانياند كه حرف آنها و شهادت آنها براي يك حزمه بقل است ـ حزمه بقل يعني يك دسته سبزي ـ حرف اينها براي يك دسته سبزي در محكمه، ارزشي ندارد، حالا چطور كه در قيامت بتوانند شهادت بدهد به اعمال ديگران پس منظور از اينكه فرمود: ﴿لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدًا﴾ منظور توده مردم نيست [بلكه] منظور ما اهلبيت(عليهم السلام) هستيم[13] . حالا يا منحصر در اهل بيت(عليهم السلام) است يا اينها مصداق كاملاند، شاگردان اينها هم نظير سلمان و اباذر و مراجعي كه از نظر عدل، تالي تلو آنها هستند، اينها هم ميتوانند شاهد باشند يا آيه منحصر در اينهاست يا مصداق كاملش اينهاست. پس اين طور نيست كه ناظر به همه مردم باشد كه همه مردم بتوانند شهادت بدهند، براي اينكه كساني كه شهادت آنها براي يك دسته سبزي در دنيا مسموع نيست، چگونه شهادت اينها در قيامت مسبوق باشد. خب، پس هر امتي شهيدي دارد و در قيامت اين شهيد، شهادت بر اعمال امت خواهد داد. اين مسئلهاي كه هر امتي شهيدي دارد، در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيهٴ 75 هم دلالت بر آن دارد، آن آيهٴ 75 سورهٴ «قصص» اين است: ﴿وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيدًا فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ﴾؛ ما شاهد هر امت را در قيامت احضار ميكنيم، بعد به اينها ميگوييم دليلتان و برهانتان را هم بياوريد تا ثابت بشود كه خدا به احدي به اندازه ذرهاي ظلم نميكند. عمده، آن جمله بعدي است كه فرمود: يا ﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا﴾.
بررسي منظور از اطلاق شهيد در آيه
آيا اين ﴿جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ﴾ منظور اين است كه توي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فقط شاهد بر مردمي هستي كه در عصر تو زندگي ميكردند كه اين ﴿هولاء﴾ يعني موجودين در عصر نزول وحي، در عصر زندگي شما، با اينكه نامي از آنها برده نشد يا نه، منظور از اين ﴿هولاء﴾ همان كل امت با شهيد آنهاست يعني هر امت، شهيدي دارد و اين همه امم و شهدايي كه براي آنها هست، همه اينها مشهود تو هستند، تو شهيد شاهداني، تو هم شهيد اممي و هم شهيد انبيايي و استبعاد بعضي كه انبيا، احتياج به شهادت ندارند تا پيغمبر ما شاهد آنها باشد، براي اينكه آنها معصوماند، اين تام نيست براي اينكه لازم نيست شاهد هميشه عليه كسي شهادت بدهد. در داوري بين امم و انبيا، پيغمبر شهادت ميدهد كه حق با انبيا بود، يك چنين احاطهاي دارد و ذيل آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «نحل» هم اين را تأييد ميكند، فرمود: ﴿وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْيانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ در سورهٴ «نحل اينچنين آمده است ﴿وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلِّ أُمَّةٍ شَهيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيدًا عَلي هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْيانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًي وَ رَحْمَةً وَ بُشْري لِلْمُسْلِمينَ﴾[14] اگر اين قرآن تبيان كل شيء است، يكي از اين اشياء همان آن جرياني است كه در امم گذشته و رابطه بين امتها و انبياي آنهاست، آن را هم حقيقت قرآن و باطن قرآن در بر دارد و خداوند از قرآن تعبير كرده است كه ﴿مهميناً عليه﴾[15] قرآن نه تنها مصدق كتابهاي قبلي است، بلكه هيمنه و سيطره هم دارد. اگر قرآن، مهيمن بر كتابهاي قبلي است و هيمنه و سيطره دارد، پس رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم مهيمن بر رسل قبلي است و بر آنها سطره و هيمنه دارد، چون هر پيغمبري به اندازه كتاب خود قدرت دارد. پس اگر ما بگوييم ﴿وَ جِئْنا بِكَ شَهيدًا عَلي هؤُلاءِ﴾ يعني وجود مبارك پيغمبر هم شاهد بر امت خود است، هم شاهد بر امم گذشته است، هم شاهد بر انبياي پيشين، اين گزاف نيست و انبيا هم واقعاً مسئولاند، برابر همان آيهٴ سورهٴ «اعراف» كه ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ﴾[16] .
غير قابل انكار بودن شهادت انبياء در قيامت
خب، اگر صحنه، با شهادت انبيا آميخته شد، ديگر در آن روز جا براي هيچ انكار نيست. لذا فرمود: ﴿يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّي بِهِمُ اْلأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾؛ در آن روز كساني كه كفر ورزيدند و پيامبر را معصيت كردند، آرزويي دارند. كفر خدا به سلب اعتقاد است به نفي است و به اطاعت نكردن دستورات الهي است. يك وقت پيغمبر ميفرمايد كه خدا گفت: ﴿أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ﴾[17] اينجا اگر كسي اقامه نماز نكرد و ايتاي زكات نكرد، در حقيقت خدا را معصيت كرده است. يك وقت ميفرمايد: «لعنَ الله مَن تخلَّفَ عن جَيشِ أُسامَة»[18] اينجا سخن از معصيت الرسول است، گرچه رسول هيچ كاري را بدون وحي نميكند ولي اين به صورت بيان حكم قرآني در نيامده، پس ولايت او و رهبري رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بايد اطاعت بشود، چه اينكه پيامهاي او هم بايد امتثال بشود. كساني كه معصيت كردهاند، نسبت به دستورات الهي كفر ورزيدهاند يا نسبت به راهنماييها و رهنمود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) معصيت كردند، در آن روز يك تمني دارند: ﴿يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّي بِهِمُ اْلأَرْضُ﴾؛ ميگويند اي كاش با زمين با خاك يكسان بودند. حالا يا به اين معناست كه برابر پايان سورهٴ «نبأ» كه دارد در آن روز ﴿يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَني كُنْتُ تُرابًا﴾[19] يا ناظر به آن است كه در سطح زمين باشد يا ناظر به آن است كه مرده بود و با خاك يكسان بود و سر از قبر برنميآورد، اي كاش مرده بود و زنده نميشد. به هر تقدير، او تمني ميكند كه زنده نباشد﴿يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّي بِهِمُ اْلأَرْضُ﴾ در دنيا، يك انسان غافل و جاهل اگر به ستوه آمده است، در حقيقت از دست خود به ستوه آمده است، اين ممكن است دست به خودكشي بزند و خيال بكند كه اگر بميرد راحت است. البته اگر بميرد، ممكن است اين حادثه مخصوص را نداشته باشد ولي حوادث دردناكي هم او را تعقيب ميكند، اين خيال هست. ولي در قيامت اين ممكن نيست كه كسي دست به انتحار بزند و آنجا اصلاً مرگ، مرده است. اين تمثيلي كه هست كه مرگ را به صورت كبش املح درميآورند و او را ذبح ميكنند[20] ، اين ناظر به آن است كه ديگر موتي در كار نيست، هر كه هست براي هميشه زنده است. حالا حيات، ابدي و اين خزي و رسوايي هم ابدي. لذا اينها تمني دارند كه ﴿لَوْ تُسَوّي بِهِمُ اْلأَرْضُ﴾ اي كاش! با خاك يكسان بوديم ﴿وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾.
بيان احتمالات موجود در ﴿و لايكتمون﴾
اين ﴿وَ لا يَكْتُمُونَ﴾ يا جمله مستقل است و عطف است بر ﴿يوّد﴾ يا عطف است بر ﴿لو تسوي﴾. اگر عطف بر ﴿يوّد﴾ باشد يعني در قيامت، دو چيز مطرح است: يكي اينكه معصيت كاران و كافران تمني ميكنند كه با خاك يكسان باشند اين (يك) و هيچ چيزي را هم كتمان نميكنند؛ هر چه دارند اظهار ميكنند اين (دو) «يوّد و لا يكتمون» كه اين ﴿لا يكتمون﴾ عطف باشد بر ﴿يوّد﴾ كه اين را تقويت كردهاند، اين احتمال اول. احتمال دوم آن است كه اين جزء متمنيات كافران باشد ﴿يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّي بِهِمُ اْلأَرْضُ﴾؛ دوست دارند كه با خاك يكسان باشند (يك) و دوست دارند كه ﴿وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾ كه چيزي را كتمان نميكردند. خب، اين دوستي ايشان بايد به لحاظ دنيا باشد يا به لحاظ اوايل قيامت. در دنيا اينها خيلي از آيات الهي را كتمان كردند آنها كه تحريف كردند ﴿تَكْتُمُونَ الْحَقَّ﴾ بود يا آيات الهي يا آيات رسالت را، اينها ديده بودند، درك كرده بودند ولي كتمان ميكردند. اين گروهي كه كتمان ميكردند، نشانههاي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را يا آيات انجيل و تورات را كتمان ميكردند يا كساني كه در محكمه عدل، حق را كتمان كردند ﴿وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ كسي كه بايد در محكمه عدل، شهادت حق بدهد كتمان كرده است ميگويد اي كاش! در دنيا من آن حق را كتمان نميكردم كه ﴿يوّد﴾ كه ﴿وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾ آرزو ميكردند كه اي كاش! در دنيا چيزي را كتمان نميكردند، اين يك احتمال. احتمال ديگر آن است كه وقتي انسان ميميرد، اوايل هواي دنيا سر او است تا كم كم اين خصوصيتهاي دنيايي رخت بربندد و مطلب براي او روشن بشود كه نشئه كاملاً عوض شده است و قوانين و احكام و آداب و عادات دنيا در آنجا نيست. در اوايل امر، در حال احتضار وقتي فرشتگان را ميبيند كه با آنها دارند با شدت رفتار ميكنند، اينها اظهار سلم و سلامت ميكنند، بعد ميگويند ما كه كار بدي نكرديم، به فرشتهها ميگويند ما كه كار بدي نكرديم، آيهٴ 28 سورهٴ «نحل» اين است ﴿الَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ﴾؛ اظهار سلم ميكنند كه ما تابعيم، ما كار بدي نكرديم، هنوز نميدانند كه نشئه دارد عوض ميشود، اين اوايل امر است، آنگاه فرشتهها ميفرمايند: ﴿بلي إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ خدا ميداند كه شما چه كرديد. پس اوايل امر، هنوز مسئله برايشان روشن نيست كه وضع برگشت [و] جا براي كتمان نيست.
ظهور ملكات دنيوي انسان در قيامت
خب، اين گروه در اوايل قيامت هم، باز هواي دنيا سرشان است يا همان ملكات دنيا دارد ظهور ميكند. آيات22و23 سورهٴ «انعام» هم اين است: ﴿وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَميعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ٭ ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا وَ اللّهِ رَبِّنا ما كُنّا مُشْرِكينَ﴾؛ آنجا هم قسم ميخورند كه ما مشرك نبوديم. حالا اين يا از باب ظهور ملكات كذب است، يك انسان دروغگو وقتي هم كه دارد حرف ميزند، آن ملكه كذباش ظهور ميكند، در حال خواب كه دارد حرف ميزند، حرف دروغ ميگويد. اگر در حال اغما يك آدم دروغگو حرف ميزند، برابر آن ملكاتش، خبر دروغ ميدهد. در قيامت، زبان ما در اختيار خود ما نيست كه هر چه خواستيم بگوييم، زبان در اختيار آن ملكات است. كسي كه عمري را با دروغ گذراند، در قيامت هم اين حرفش، حرف دروغ است، گفتند ﴿ما كُنّا مُشْرِكينَ﴾[21] ، لذا خدا به پيغمبر ميفرمايد: ﴿انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ﴾[22] ؛ آن افتراهايي كه ميبستند كه براي خدا شريك قائل بودند، آنها الآن گم شدند، چون خدا شريكي ندارد و الآن عليه خودشان دارند دروغ ميگويند، ميگويند ما مشرك نبوديم، در حالي كه مشركاند. خب، پس اوايل امر يا ميگويند ما بد نكرديم يا ميگويند ما مشرك نبوديم. چون قيامت حالا كه پنجاه هزار سال هست، درجاتي دارد، دركاتي دارد، موقفهايي دارد يكي پس از ديگري اين مواقف، حكم خاص خود را نشان ميدهد. كم كم، كم كم ميبينند به جايي رسيدند كه عمل را ديدند، بعد به جايي رسيدند كه دست حرف زد پا حرف زد، حالا ميخواهند جلوي اينها را بگيرند نميتوانند ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا﴾ مدام اعتراض ميكنند به اعضا و جوارحشان ﴿قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[23] ميبينند نه، جلوي هيچ چيز را نميشود گرفت، عمل حاضر شد، اعضا و جوارح شهادت دادند، جلوي اعضا و جوارح را هم نميتوانند بگيرند، سرانجام خودشان اعتراف ميكنند [و] سرانجام به جايي ميرسند كه ﴿لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾ ديگر خودشان اقرار ميكنند. پس اگر اين ﴿لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾ را به دنيا زديم، معنايش اين است كه اين آيات الهي كه آمد، اينها بر خلاف حق كتمان كردند و در قيامت پشيمان ميشوند كه چرا كتمان كردند و اگر مربوط به خود قيامت باشد، اين براي آن اوايل قيامت است، مثل اينكه اولها ميگويند ﴿ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ﴾[24] ؛ ما كار بدي نكرديم، بعد ميگويند ﴿ما كُنّا مُشْرِكينَ﴾؛ قسم ميخورند ميگويند ﴿ما كُنّا مُشْرِكينَ﴾ بعد كم كم كه همه اينها آمدند و مسئله شهادت به نصاب رسيده است، آن لحظه ديگر ﴿وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾. لذا بخشي از اين اختلافهايي كه به حسب ظاهر به نظر ميرسد، با اين تفاوت موقف حل ميشود. در يك بخش قرآن دارد كه ﴿فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانُّ﴾[25] كسي سؤال نميكند. در بخش ديگر در سورهٴ «صافات» دارد كه ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾[26] ؛ اينها را بازداشت كنيد متوقفشان كنيد، ما از آنها سؤال بكنيم. معلوم ميشود كه قبلاً بازداشت نبودند و سؤال نميشد از آنها. اين عقبه، عقبه سؤال است، اينكه ميگويند فلان موقف، موقف حساب است فلان موقف، موقف تطاير كتب است فلان موقف، موقف محاكمه است فلان موقف، موقف كذا و كذاست به همين مناسبت است. آنگاه اينها كه به اين موقف شهادت رسيدند، اينها تمني ميكنند، ميگويند اي كاش! ما كتمان نميكرديم چيزي را يعني در همين قيامت، خوب بود از همان اول ميگفتيم، از همان حالت مرگ كه ملائكه با ما برخورد كردند، از همان حالت نميگفتيم ﴿ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ﴾[27] ؛ ما كار بدي نكردهايم. وقتي هم وارد قيامت شديم، اي كاش نميگفتيم كه ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما كُنّا مُشْرِكينَ﴾ از همان اول ميگفتيم كه ما بد كرديم، خب.
مراحل قيامت و شناخته شدن مجرمين به علائم شان
پرسش:...
پاسخ: در بعضي از مراحل كه جمع بندي كردند وشخص به صورت عملش در آمده است ديگر سؤال نمي كنند در همان سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» دارد كه ﴿فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانُّ﴾[28] ، بعد دليلش را ذكر ميكند. خب، چرا سؤال نميكند، چون ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي وَ اْلأَقْدامِ﴾[29] ما براي چه سؤال بكنيم، براي اينكه مشخص بشود اين شخص، مجرم است يا مؤمن يا متقي. وقتي كه اعمال، ظهور كرد و شخص با سيما، سيما يعني نشانه، وسمه يعني علامت، موسوم يعني علامتدار، سيما به معني صورت نيست، سيما به معناي علامت است. اگر كسي با علامت مجرمين شناخته شد، داعي ندارد اين كه سؤال بكند. حالا اگر كسي در آتش بود و سوخته و سوخت و سوز شده، زغال شده درآمده، آدم اگر سؤال بكند كه شما آقا سوختيد خب، براي چه بگويد سوختيد. يا كسي در آب دريا بود و غرق شد و درآمده است، سرا پا خيس است، سؤال بكنند آقا شما در آب افتاديد! اين جا ندارد كه ﴿ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانُّ﴾ چرا؟ چون ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ﴾ حالا ديگر علني شد. اينجا كه جاي علني شدن است، ديگر جا براي سؤال نيست. قبلاً سؤال ميكنند، وقتي كه نتيجه سؤال مشخص شد، حقيقت آن سؤال و جواب در سيما و علامت اين شخص ظهور ميكند، اين شخص شناخته است.
آشكار شدن باطن صفات انسان در قيامت
حالا اگر كسي طماع بود و اهل ذخيره و پس انداز حرام بود و در قيامت، به صورت يك مور درآمده است، باز هم جا دارد آدم سؤال بكند تو اهل طمعي، قانع بودي يا طامع، جا براي سؤال نيست كه ﴿لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانُّ﴾[30] چرا؟ چون ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ﴾[31] اگر علني شد ديگر جا براي سؤال نيست. پس يك جا ميگويند اينها را بازداشت بكنيد، ما سؤال بكنيم: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾[32] وقتي كه سؤال و جواب تمام شد و حجت الهي هم بالغ شد و همه چيز را هم اقرار كردند، شخص به صورت عمل خود درميآيد. وقتي به صورت عمل خود درآمد، از آن به بعد ديگر سؤال نميكنند. حالا بياني بعضي از بزرگان دارند كه اين شهادت اعضا و جوارح، گرچه تا حدودي شهادت لفظي هم است به قرينه اينكه، تبهكاران به اعضا و جوارحشان ميگويند: ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾ ولي به استناد آن حديثي كه ذيل آيهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾[33] از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شد كه افراد، به صورتهاي گوناگون درميآيند[34] ، خب اگر كسي به صورت حيواني درآمده است، همه اعضا و جوارح او شهادت ميدهد كه او چه كاره است. شما اگر كلبي را ديديد، غير از آن است كه از اعضا و جوارح او به درنده خويي او پي ببريد، چيز ديگر نيست؛ دست او، سر او، پاي او، بدن او شهادت ميدهد كه اين درنده است. گرگ اينچنين است، مور آن چنان است كه اعضا و جوارح او شهادت به پس انداز ميدهد. حالا اگر كسي به صورت حيواني درآمده است، همه اعضا و جوارح او شهادت ميدهند كه اين چه كاره است ديگر.
به هر تقدير يا شهادتهاي لفظي است، برابر ظاهر اينكه ﴿وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[35] يا نه، شهادتهاي تكويني است، به آن صورتي كه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾، اگر ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾ شد، ديگر شهادت تكويني است، مثل اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ﴾. بنابراين اين ﴿لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾ گرچه بر حسب ظاهر اين است كه در قيامت، چيزي را كتمان نميكنند؛ اما اين كتمان نميكنند براي آن مرحله آخر است وگرنه آن مراحل اول، بناي آنها بر كتمان بود كه اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا.