72/02/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 40 الی 42
﴿إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظيمًا﴾﴿40﴾﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا﴾﴿41﴾﴿يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّي بِهِمُ اْلأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾﴿42﴾
غيرممكن بودن توزين اغلب امور با مسائل مادي
در آيه بحث ديروز اينكه فرمود خداوند، مثقال ذرهاي ظلم نميكند و اگر آن حسنه به اندازه ذرهاي باشد، خدا او را مضاعف ميكند، اين از باب بيان بعضي از مصاديق است وگرنه بسياري از امور است كه اصلاً با امور مادي توزين نميشود يا تجسيم نميشود؛ نميتوان گفت كه مثلاً عدالت به اندازه ذره است يا معرفت يا اخلاص، به اندازه ذره است. اصولاً امور معنوي را با امور مادي نميسنجند و تنظير نميكنند، اين براي تقريب به ذهن است. لذا در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 59 اينچنين فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾؛ هرچه كه غيب است پيش خدا حضور دارد و آنچه در درياست، آنچه در صحراست، همه پيش خدا مشهود است. بنابراين خواه آن شيء، امر مادي باشد خواه امر مجرد، خواه محسوس باشد خواه معقول، پيش خدا معلوم است. پس اينكه فرمود اگر مثقال ذرهاي باشد، اين براي بيان بعضي از مصاديق است وگرنه بسياري از موجودات هستند كه با ذره توزين نميشوند. بيان جامع اين قسمت را كه مطابق با آيهٴ 59 سورهٴ مباركهٴ «انعام» باشد، در خطبه نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در خطبهٴ 91 ملاحظه ميفرماييد، همان خطبهاي كه به عنوان خطبه «اشباح» معروف است و مرحوم سيد رضي(رضوان الله عليه) نقل ميكند كه اين از جلائل خطبههاي حضرت است و مسعدةبنصدقه از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه اميرالمومنين(عليه السلام) اين خطبه را بر منبر كوفه ايراد كرد و كسي آمد عرض كرد كه «يا اميرالمؤمنين صِف لنا ربنا مِثلما نَراه عيانا لنَزداد له حُبا و به معرفة»؛ به حضرت عرض كردند طوري خدا را وصف بكن كه گويا داريم او را ميبينيم كه بيشتر به او دل ببنديم و محبت او را پيدا كنيم. حضرت عصباني شد، فرمود: «الصلاةُ جامعةً»، اين «الصلاة جامعةً» براي آن است كه همه در آن مركز جمع بشوند و خطبه عمومي ايراد بشود، آنگاه فرمود كه «فاجتمع الناس حتي غَصَّ المسجدُ باهله فصَعِد المنبر وهو مُغضب متغيرُ اللون» عصباني است، مگر ميشود خدا را ديد كه شما او را ببينيد و به او دل ببنديد، آنگاه در اين معارف الهي اين خطبه را ايراد كرده است «و حَمِد الله و اَثني عليه» بعد در اواخر اين خطبه «اشباح» به اين جمله ميرسيم كه فرمود از دريا و موجودات دريا، از صحرا و موجودات صحرا، از آسمان و موجودات آسماني، از حيوان و موجودات حيواني، از درختها و موجودات گياهي تا به انسان و خاطرات انساني ميرسد، ميفرمايد كه هيچ چيزي بر او مخفي نيست به همه چيز عالِم است «و ما اعتَقَبَت عليه اَطباقُ الدَياجير، وسُبُحات النور، واَثَر کل خَطوة، وحِس کل حرکة، ورَجع کل کلمة، وتحريک کل شَفَة، ومستقِّر کل نَسَمة، ومثقال کلِ ذرة، وهَماهم کلّ نفس هامة»؛ هر خاطرهاي كه يك نفس دارد همت ميگمارد، آن را هم ذات اقدس الهي عالم است كه اين را بعد از جريان مثقال ذره ذكر فرمودند، چون خاطرات كه مسئله ذره وامثال ذره ندارد «وما عليها مِن ثَمَر شجرة، او ساقِطِ ورقة، او قرارةِ نطفة، او نُقاعَة دم ومُضغَةٍ، او ناشِئَة خلق وسُلالة» همه اينها را ميدانند كه اين تقريباً به منزله شرح و تفسير آيهٴ 59 سورهٴ مباركهٴ «انعام» است.
مطلب ديگر آن است كه اين ﴿وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً﴾ كه تأنيث، به لحاظ خبر است، موارد زيادي در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» و مانند آن گذشت، مثل اينكه فرمود: ﴿وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً﴾[1] درباره ميراث خوانديم يا ﴿فَإِنْ كانَتَا اثْنَتَيْنِ﴾[2] كه اين فعلها مونث شد به لحاظ خبر يا ﴿إِن كُنَّ نِسَاءً﴾[3] يا ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً﴾[4] ، اين ﴿تَكُونَ﴾ به لحاظ آن ﴿تِجارَةً﴾ مونث است، اين نمونههاي چهارگانه و امثال آن در قرآن كم نيست آيهٴ محلّ بحث هم از همين قبيل است ﴿وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً﴾ نه از باب اينكه مضاف از مضاف اليه كسب تأنيث كرده است.
تشويق الهي در بيان «يوت من لدنهُ اجرا عظيما»
مطلب سومي كه مربوط به بحث ديروز است اين است كه آنچه را كه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظيمًا﴾ اين كاري به آن عمل ندارد، چون عمل هرچه باشد از سنخ او اضعاف مضاعف خدا پاداش داد، اين يك مطلب جدا و يك شيء جدايي است؛ منتها تعبير اجر، تعبير تشويقآميز است. گاهي خدا تعبير تشويقآميز دارد و گاهي هم براي اينكه ما فريب اين خوش باوري خودمان را نخوريم، پرده برميدارد و آن واقع را بازگو ميكند. گاهي به ما ميفرمايد كيست كه جان و مالش را بفروشد، اگر جاناش را فروخت، مالاش را فروخت، خدا خريدار است ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾[5] اگر كسي فروخت، با خدا بيعت كرده است.
مالكيت مطلق خداوند بر تمام شئونات هستي
اين تعبير كه فرمود بيعت كنيد بيع كنيد، بفروشيد، اين يك تعبير تشويقآميز است. به حسب ظاهر، انسان خيال ميكند به اينكه خدا واقعاً خريدار است و مؤمنين واقعاً فروشندهاند. ولي در بخشهاي ديگر قرآن فرمود انسان مالك هيچ چيز نيست ﴿أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾[6] اين «ام» ام منقطع است به معني «بل»، همان آيهٴ ﴿أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ﴾[7] از اين قبيل است يعني آنها كه مشركين ادعا دارند، آنها خدا نيستند «ام مَن يجُيب المضطر اذا دعاه» آن خداست. «ام» يعني «بل»، آنها خدا نيستند خدا كيست؟ بلكه خدا كسي است كه بتواند مشكل نيازمند را برطرف كند، انساني كه مضطر است و از هيچكس كار ساخته نيست، نظير غريق در دريا كه از هيچكس كار ساخته نيست، تنها كسي كه بر همه قدرتها فائق است خداست. يك بيماري كه درمان بيماري او مقدور هيچ كسي نيست، تنها كسي كه ميتواند شفا بدهد خداست «ام من يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء» آن خداست «ام من يملك المسمع و الابصار» آن خداست كه در همه موارد اين أم، ام منقطع است به معني «بل». در همان بخش از آيات فرمود: ﴿أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ يعني آن كسي كه مالك چشم و گوش است آن خداست، ما نه تنها مالك جانمان و مالمان نيستيم، اين حركت چشم و گوش هم براي ما نيست، خب، اگر مالك نبوديم مسئله بيع و اشتراء واقعيتي ندارد، پس معلوم ميشود اين تعبير ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ﴾[8] يا ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ﴾[9] اينها تعبير تشويقي است. اجر هم بشرح ايضاً [همچنين] اجر اولاً ما كاري براي او نكرديم كه مزد بگيريم، همه اين كارهاي خير را انسان براي خودش ميكند، مثل اينكه انسان با كودك، زبان كودكي باز ميكند، ميگويد اگر اين مقدار درس خواندي و فلان مقدار هم نمره آوردي، اين مقدار پاداش ميگيري. خب، كودك براي خود درس ميخواند و براي خود به كمال ميرسد، اين ديگر براي ديگري درس نميخواند كه مزد و پاداش دريافت بكند.
بنابراين اين تعبيرها، تعبيرهاي تشويقي است. پس اينكه فرمود: ﴿وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظيمًا﴾ اين تعبير اجر، تعبير تشويقي است، اينها نكات سهگانهاي بود كه مربوط به آيهٴ قبل بود.
امام هر عصري شاهد امت آن عصر در قيامت
اما آنچه امروز بحث ميشود، فرمود: ﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا﴾؛ چگونه شما در صحنه قيامت اين امور را تحمل ميكنيد. به ياد روزي باشيد كه براي هر امتي شهيدي هست و توي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر آنها شهيدي، مَحكمه با شهادت عدل و صدق اگر تنظيم بشود راه هرگونه احتجاج بسته است قيامت كه ظرف ظهور حق مطلق است، هيچ گونه بهانهاي براي متهم نيست. اولاً خودش اقرار ميكند، چون ﴿لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾ كه در ذيل آمده، بعد متن عمل هم حاضر است، متن عمل با آن چهره ملكوتياش به ارتباطش با فاعل حاضر است. اعضا و جوارح او هم كه شهادت ميدهد، يك شاهد ديگري هم همراه ما هست، حالا آن كيست بعد روشن بشود. گذشته از اين مجموعه يعني اعتراف و اقرار خود ما و شهادت همه اعضا و جوارح ما و تجسم متن عمل و آن شاهدي كه ما را همراهي ميكند، امام هر عصري هم شاهد بر ماست، پيامبر هر عصري هم شاهد بر آن امت است.
اوصاف قيامت و ارتباط آن با دنيا
در جريان قيامت دارد كه خدا بعضي را در صحنه قيامت حاضر ميكند، افرادي كه در كنار او هستند آنها بيخبرند، خداوند اعمال او را در قيامت به او نشان ميدهد، همه كارها را به او نشان ميدهد، با او گفتگو ميكند بدون اينكه كسي كه در كنار او نشسته است يا ايستاده است بشنود يا ببيند. اگر كسي در دنيا پردهدري كرد، در قيامت هم با همين وضع با او رفتار ميكنند. اگر كسي در دنيا ستار بود، آبروي ديگران را حفظ كرد، در قيامت هم با او اينچنين رفتار ميكنند، حالا تا پرده چه كسي را بدرند و پرده چه كسي را حفظ بكنند. به هر تقدير صحنه قيامت اين مسائل را دارد، با چه كسي چگونه رفتار بكنند، آن ديگر لطف عَميم حق ميداند. ما يك مجموعه و قافلهاي در حركتيم، خودمان اوايل ممكن است كه بخواهيم انكار بكنيم ولي بعد ميبينيم جا براي انكار نيست ﴿وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾ آن تبهكارترين منكران، آنها هم اعتراف ميكنند كه ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا ِلأَصْحابِ السَّعيرِ﴾[10] ، پس آنها هم اقرار دارند. پس از خود متهم كه ماييم اقرار هست، متن عمل هم كه مشهود است ﴿وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرًا﴾[11] ؛ متن عمل را ميبينيم. اگر ﴿وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرًا﴾، ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَدًا بَعيدًا﴾[12] پس متن عمل حاضر است، ما هم كه اقرار ميكنيم، اعضا و جوارح ما هم كه شهادت ميدهد، كسي هم كه شاهد بر ماست ما را همراهي ميكند. اينها براي هركسي است كه يك مجموعه را تشكيل ميدهد در حقيقت. ولي براي جامعه و براي هر امت، پيامبر آن امت و يا امام آن امت هم شاهد كل است. اما اين مجموعه كه هركسي اقرار ميكند و چيزي را كتمان نميكند، در ذيل همين آيه است كه ﴿وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا﴾ و اينكه اعضا و جوارح او شهادت ميدهند، در سورهٴ مباركهٴ «نور» آيهٴ 24 آمده است كه ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾. چه اينكه در سورهٴ فصلت هم مسئله شهادت اعضا و جوارح اينچنين مطرح شده است، آيهٴ 20 كه ﴿حَتّي إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾. اما اينكه هركسي با شاهد، ظهور ميكند، آن در سورهٴ مباركهٴ «ق» آيهٴ 21 هست كه ﴿وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيدٌ﴾؛ هركسي را كه بخواهند تعقيب بكنند، سائقي از پشت سر او ميراند و شهيدي هم با او هست كه بر اعمال او نظارت داشت و شهادت ميدهد، اين مجموعه هست. در اين مجموعه، جا براي انكار نيست؛ اما اصل جامعه و امت يك شاهد مطلق طلب ميكند كه هم روابط فردي را ببيند و هم روابط جمعي را، لذا در اين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ﴾؛ هر امتي شهيدي دارد، حالا پيامبر آن امت است، امام معصوم آن امت است(عليهما السلام)، اينها شهادت ميدهند.
امور معتبر در شهادتِ شاهد روز قيامت
در شهادت، چند امر معتبر است، گذشته از اينكه آن شاهد بايد متن جريان را ديده باشد و عادل باشد، فراموشكار هم نباشد، عدل تنها كافي نيست، براي اينكه اگر عادل بود و فراموشكار، اعتمادي به شهادت او نيست. چون عادل، تعمد كذب ندارد ولي اگر ناسي بود، نسياناش ضرر دارد و اين شاهد، بايد طوري باشد كه هرگز فراموش نكند يعني آنقدر، اين مسئله را بداند كه نه تنها در مدت عمر كه در دنيا هست فراموش نكند، وقتي هم كه رحلت ميكند اين فشار مرگ، اين مطلب را از يادش نبرد. چون اين دانستنهاي عادي خيلي مهم نيست، الآن همه اين حرفهايي كه ما روزانه بحث ميكنيم، مكرر هم بعضي از امور را بازگو ميكنيم، بعيد است كه اينها در حال مرگ يا بعد از مرگ در خاطر ما بماند. مسئله مرگ را كه به عنوان طامه كبري گفتند، بعد گفتند « ما بعدَ الموت أطمّ»[13] اين سانحه سنگين و اين طامه طوري است كه انسان هرچه ميداند از يادش ميرود، مگر آنها كه در جان او عجين شده باشد، شما ميبينيد كسي مختصر سكته مغزي ميگيرد يا حصبه ميگيرد همه درس و بحث يادش ميرود، مگر مرگ يك حادثه كوچكي است كه آدم اين فشار سنگين را تحمل بكند، بعد هم خاطراتش بماند، اين طور نيست.
اينكه در قبر ميبينيد تلقين ميكنند، ابتداييترين مسئله و سادهترين مسئله را به مرده تلقين ميكنند، براي اينكه اين ابتداييترين مسئله يادمان نيست. در قبر كه مسائل مهم علمي را از ما سؤال نميكنند كه، همين كه خدا كيست؟ پيغمبر كيست؟ قبله كجاست؟ دين شما چيست؟ كتاب شما چيست؟ امام شما كيست؟ همين مسائل است ديگر، اينها جزء مسائل ابتدايي هر مسلمان است. كدام مسلمان است كه نداند كتاب او قرآن است؛ اما وقتي اين عقيده و اين فكر، در جان او در طي ساليان متمادي عجين نشد، با فشار مرگ يادش ميرود، لذا از او سؤال ميكنند كه كتاب تو چيست؟ نميداند، بگويد تورات است، بگويد انجيل است، بگويد قرآن است، بگويد زبور است، بگويد اَوِستاست، بگويد كتاب دارم يا ندارم يادش نيست، اينچنين نيست كه مسئله مرگ آسان باشد، همين جملههاي ابتدايي يادش نيست.
مسئله حصبه و سكته مغزي و اينها هرگز با مرگ قابل قياس نيست، اين گونه از بيماري، همه درس و بحثها را از ما ميگيرد. نيازي به آن حصبه و سكته و اينها نيست، خيلي از علما وقتي كه پير شدند، آن آخرها هرچه خواندند، از يادشان رفته كه به زحمت يك سطر فارسي را بيغلط بخوانند، اين هست. خب، پس ماييم و اين جريان عظيم در پيش. اگر بخواهد مسئله شهادت تثبيت بشود بايد كساني شهادت بدهند كه نه تنها كارهاي خود آنها از يادشان نرفته، كارهاي ديگران را كه ديدند هم از يادشان نرفته باشد. يك چنين كسي در درجه اول، انبياست، بعد ائمه(عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه كارهاي مردم هم يادشان باشد، همه كارها. كسي كه مرگ نتواند در او اثر بگذارد، چرا؟ چون اگر ما احتمال نسيان بدهيم، روز قيامت ميشود روز احتجاج. ميگوييم خدايا! اين شاهد، يادش رفته يا شايد يادش رفته، ما اگر احتمال نسيان درباره اين شاهدها بدهيم، جا براي احتجاج هست.
بنابراين ما نه تنها بايد قطع داشته باشيم كه آنها عادلاند و خلاف نميگويند، بايد قطع داشته باشيم كه آنها اشتباه هم نميكنند و قطع داشته باشيم كه فشار مرگ از ياد آنها نبرده است اين مسائل را، يك چنين كساني شاهدند.
لزوم شناخت حجت هر عصر و احتجاج به آن در قيامت
مطلب بعدي آن است كه ما هم اينها را بشناسيم، ما اينها را بشناسيم. روز قيامت، روز احتجاج است، هم احتجاج عبد بر مولاست، هم احتجاج مولا بر عبد است، براي اينكه سخن از آتش است و حالا يا ابد يا غير ابد بايد حجت بالغه اقامه كرد. خدا در قرآن فرمود ما آن كارها را كرديم كه كسي احتجاج نكند[14] ، سؤال هست جواب هست احتجاج هست استدلال هست، چون مسئله سوختن است، آنهم براي مدتي طولاني، اين است كه حجت، دو طرف اقامه ميكنند.
در كارهاي اجتماعي بايد كسي كه مورد پذيرش همه است او شاهد جامعه باشد، شاهد امت باشد. يك وقت هست كسي ميگويد من كارم را انجام دادم، ديگري وظيفهاش را انجام نداده، بالأخره كسي بايد باشد كه شاهد كل باشد. خب، حالا اگر انساني را آوردند گفتند اين شاهد است، در قيامت ما اگر او را نشناسيم، به عدل او به تذكر او به بي طرفي او، اطلاع نداشته باشيم، اين چه شهادتي است، اين چه استشهادي است؟ كسي را خدا آورده، فرمود كه اينهم شاهد بر شماست، پس ما وقتي ميتوانيم بپذيريم شهادت آن شاهد را كه حجت بر ما تمام است كه هم اكنون كه در دنيا هستيم او را ببينيم، او را بشناسيم و بفهميم كه در محضر اوييم و بدانيم كه او كارهاي ما را ميبيند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ قبول متشاكي شرط نيست ولي فهم متشاكي شرط است. اگر بيگانهاي را آوردند گفتند اين شاهد است، اين خصم ميگويد شما كه نبوديد، شما چه اطلاع داريد، شهادت بايد حجت بالغه برطرفين باشد. اگر متهمي را آوردند، گفتند تو فلان كار را كردي، شاهدش هم زيد است، اين ميگويد من زيد را نميشناسم. پس آن شاهد، بايد كسي باشد كه اين شخص متهم او را بشناسد، به عدالت او، به تذكر او آگاهي كامل داشته باشد تا بشود حجت بالغه.
پرسش:...
پاسخ: نه حجت قبول نيست، ميگويد اين ساخته شماست. قيامت، جا براي هيچ گونه عذر نيست. در دنيا ميتوان گفت نظام اينچنين است ولو تو نشناسي، قاضي كه بشناسد كافي است، چون خدا نميخواهد به علم خود عمل بكند وگرنه ﴿كَفي بِرَبِّكَ هادِيًا وَ نَصيرًا﴾[15] او حسيب است او حسيب محض است، او اصدق القائلين است ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قيلاً﴾[16] ولي اين ميخواهد حجت حق بشود بالغ.
حاكم بودن شاهد اعمال انسان در قيامت
اگر خدا بخواهد خودش تنها محكمه را اداره كند، آن يك حساب ديگري است. در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه هست كه « اتّقوا معاصي الله في الخَلَوات فان الشاهد هو الحاكم»[17] ؛ فرمود از گناهان تنهايي بترسيد، در خلوت گناه نكنيد، براي اينكه آن كسي كه امروز شاهد شماست، فردا قاضي شماست، اين يك مرحله است. خدا امروز شاهد است، فردا هم قاضي است و كسي هم نميتواند، بعد خدا هم ميگويد تو كه ميديدي من دارم ميبينم، چون ما در درون جانمان خدا را ميبينيم، اصلاً قابل انكار نيست؛ منتها علم به علم نداريم. خدا در قيامت به انسان ميگويد تو اين كار را كردي، من هم ديدم، تو ديدي كه من ميبينم، چون همه ما ميبينيم كه خدا ميبيند، منتها علم به علم نداريم. نشانهاش اين است كه وقتي اين پردهها كنار رفت ما واقعاً ميگوييم خدا، ما ديگر از مشركين كه بدتر نيستيم در قرآن كريم راجع به مشركين فرمود اينها وقتي سفر دريايي كردند واقعاً ميگويند خدا، نه براساس ترس ﴿فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ﴾[18] يك موحد كاملاند، مخلصاند. بعد وقتي به ساحل آمدند، دوباره اين پرده غفلت، جلوي ديدشان را ميگيرد، نه اينكه آنجا براساس ترس بگويند. گاهي ميبينيد كسي را ميخواهند تنبيه كنند، اين در زيرتازيانه براساس ترس ميگويد من توبه كردم. ولي در درون خود خلاف ميگويد. ولي قرآن دارد كه همين مشركين وقتي سفر دريا كردند و دارند غرق ميشوند، اين غبارها كنار ميرود، آن ﴿أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ﴾[19] را ميبينند، بعد مخلصاً ميگويند يا الله، نه روي ترس ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ﴾[20] . پس در نهان همه ما اقرار به خدا هست. بنابراين اگر كسي مخلصاً خدا را ميپذيرد، پس در نهان او هست به مشرك كسي چيز نگفت. و اين آيات هم در مكه نازل شده است بنابراين اگر در نهان هر كسي را شما بخواهيد تجزيه و تحليل كنيد، نهان هركسي را ميبينيد فرياد يا الله هست. براي همه ما اين حجت تمام است، بر همه ما حجت تمام است، لذا فرمود: «اتقوا معاصي الله في الخلوات فان الشاهد هو الحاكم»[21] اين يك مرحله است.
يك مرحله ديگر براي عموم جامعه هست كه ميفرمايد: ﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ﴾ اين شخص بايد همه كارها و كارهاي همه را ببيند و همه هم او را بشناسند، معلوم ميشود اين اختصاصي هم به عصر حضور ندارد، عصر غيبت را هم ميگيرد. آنها كه مثلاً در زمان انبيا بودند؛ نوح پيغمبر، ابراهيم، اسحاق، يعقوب ساير انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را ميديدند، ميشناختند، نسبت به آنها تام است. حالا آنها كه پيغمبرشان را نديدند ولي نمايندههاي پيغمبر حرفها را به آنها ابلاغ كرده چطور؟ يا كساني كه در عصر غيبت زندگي ميكنند چطور؟ ما كه نه پيغمبر را ديديم، نه امام را، اگر كسي را به عنوان امام براي ما معرفي كنند، ما چه ميگوييم؟ ميگوييم ما اينها را نميشناسيم، ميگوييم تو يادش دادي، چون خدا ميخواهد حجت بشود بَيِّنُ الرشد، بشود بالغ، معلوم ميشود اينها را هم ما ميشناسيم، اينها جان جان مايند، امام اين سمت را دارد، ولي الله اينچنين است.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، اين براي كسي است كه در دنيا ستّاري كرده، لذا در «مناجات شعبانيه» عرض ميكند: «الهي قد اَحسَنت إليّ اذ لم تُظهرها لِأحدٍ مِن عبادك الصالحين فلا تَفضَحني يوم القيامة علي رئوس الاشهاد»[22] ؛ خدايا! در دنيا آبروي مرا حفظ كردي، نزد آدمهاي خوب آبروي مرا نبردي، الآن ميخواهي نزد اولين و آخرين، آبروي مرا ببري!؟
متضمن سئوال بودن هر يك از اعمال انسان
خب، اين كسي كه ستاري كرده اگر ما ديديم كسي اشتباهي كرده، به جاي اينكه برويم نقصش را برطرف بكنيم ستاري بكنيم، اگر افشاگري كنيم به خيال خودمان، افشاگري يك حسابي دارد، ستاري يك حساب ديگري دارد. آن وقت خود همين معنا درخواست اين است كه خدايا! تو آبروي ما را ببر يعني كسي كه دارد آبروي ديگران را ميبرد، معنايش همين است ﴿وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾[23] هر عملي، سؤال است. اگر كسي زخم زبان به ديگري زد، معنايش هم اين است كه خدايا! مرا زخمي كن، هر كاري سؤال است. سؤال لفظي، خب دعاها مستجاب نميشود. چندين بخش است كه دعاهاي گروههاي مشخصي مستجاب نميشود؛ اما در اين كريمه دارد كه هرچه سؤال كرديد خدا به شما جواب ميدهد: ﴿وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾ معلوم ميشود سؤال زباني نيست ديگر. سؤال به لسان استعداد است، سؤال به لسان حال است، هركسي هر كاري كه ميكند سؤال ميكند. اگر شخص، ستار بود [و] آبروي ديگران را حفظ كرد، اين در حقيقت دارد سؤال ميكند كه خدايا! با من ستارانه رفتار كن. اگر نه، هتّاك بود، اين دارد سؤال ميكند كه خدايا! با من هتاكانه رفتار بكن. بنابراين ممكن است كسي حرف «مناجات شعبانيه» را در جمله ستاريت بخواند؛ اما فكر هتاكيت داشته باشد، عمل هتاكانه داشته باشد. آن عمل، سؤال است آن دعا مستجاب، نه دعاي لفظي، دعاي لفظي سهل المئونه است.
دلالت «فكيف اذجئنا من كل امةٍ بشهيدٍ» به وجود شاهدي بر هر امت
اينكه فرمود: ﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ﴾ معلوم ميشود هر امتي شهيدي دارد، يك شاهد اعمالي دارد شناخته شده و اين اختصاصي به پيغمبر آن عصر ندارد، چون مردم هر عصري اينچنين نبود كه همه آنها پيغمبرشان را ببينند. كساني كه در نقاط دوردست بودند، اصلاً پيغمبرشان را نميديدند، فقط نداي رسولشان را ميشنيدند، نمايندهها ميرفتند، نامهها ميرفت و اينها ميپذيرفتند. پس راهي هست كه انسان رسول خود را ميشناسد، همان طوري كه ما خودمان را ميشناسيم ولي علم به علم نداريم، آن وليّ خودمان را هم ميشناسيم ولي علم به علم نداريم. لذا كسي كه امامي را خواب ميبيند به تعبير بزرگان اگر كسي امامي را خواب ديد، نميتواند بگويد چون شيطان به صورت امام درنميآيد، پس من امام را خواب ديدم. تو كه امام را نديدي، شايد شيطان خود را معرفي كند بگويد من فلان امام معصومم ـ معاذ الله ـ . شيطان واقعاً به صورت امام درنميآيد ولي همان طوري كه ادعاي خدايي كرده، ادعاي نبوت كرده، ادعاي امامت هم ميكند. همه كساني كه مُتَنَبّي بودند، در اثر وسوسه و دسيسه شيطان بود ديگر، آمار متنبّيها كه كمتر از انبيا نيست، هر نبي در قبالش چندتا متنبّي بود.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، اگر كسي خوابي ديد و امام معصوم را نديد تا بشناسد، اين نميتواند بگويد من حضرت امام رضا(عليه السلام) را در عالم رؤيا ديدم. اين يك گروه خاصياند كه خواب شناساند و امام شناساند و از يك راههاي مخصوصي ميتوانند بفهمند، آن يك معيار خاص دارد وگرنه اگر كسي يكي از ائمه(عليهم السلام) را در عالم رؤيا ديد، اين اطمينان پيدا كند كه فلان امام را ديده است، اين بسيار دشوار است. ممكن است خاطرات نفساني او در مثال متصل، تمثّل كرده باشد يا از راههاي ديگري كسي را به عنوان امام براي او معرفي كرده باشند، اگر كسي امام را ديده باشد و شناخته باشد، مثل عصر حضور و ظهور يا نه، از راههاي غيبي خاصي به خدمت امام شرفياب شده باشد، بله ميشناسد وگرنه كار به اين آسانيها نيست. اگر واقعاً كسي به خدمت امام برسد، آن خواب خب معتبر است. به هر تقدير ما يك راهي داريم كه با آن راه شاهدمان را ميشناسيم و شهيدمان را ميشناسيم كه حجت بر ما ميشود تمام و اين اختصاصي ندارد به كساني كه امام يا پيغمبرشان را ديدند، چه اينكه اختصاصي به زمان حضور و ظهور ندارد.
نقد استدلال برخي بر حمل شهيد به حضرت رسول (ص)
﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا﴾، اين ﴿وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا﴾ را بعضيها خواستند بگويند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شاهد امت خودش است، شاهد بر كساني است كه در عصر نزول وحي بودند و او را ديدند و خلاصه فرمايششان اين است كه چون اگر اين ﴿هولاء﴾ برگردد به امم و شهداي امم يعني وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شهيد شهدا باشد، شهيد انبيا و ائمه قبلي باشد، لازمهاش اين است كه آنها هم نياز داشته باشند به محكمه، آنها هم مسئول باشند، زير سؤال بروند تا شاهد طلب بكنند و مانند آن، در حالي كه آنها مثلاً معصوم نيستند. پس اين ﴿هولاء﴾ به آن ﴿كلّ امة بشهيد﴾ برنميگردد، اين ﴿هولاء﴾ يعني بر موجودين عصر نزول، افرادي مثل مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) و امثالذلك اين راه را انتخاب كردند كه اين ﴿هولاء﴾ برميگردد به افراد موجود در عصر نزول[24] و اين بيان، تام نيست، براي اينكه شهادت كه لازم نيست هميشه عليه كسي باشد، له هم ميشود اين (يك) و ثانياً همه مسئولاند، اينچنين نيست كه كسي در قيامت مسئول نباشد. اوايل سورهٴ مباركهٴ «اعراف» دارد كه فرمود در قيامت همه مسئولاند، هيچكس در قيامت بدون مسئوليت نيست. آيهٴ شش از سورهٴ مباركهٴ «اعراف»: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ﴾ ما انبيا را هم زير سؤال ميبريم؛ منتها آنها جواب قانع كننده دارند. كسي مسئول نباشد و محكمه نداشته باشد و سؤال و جوابي نباشد، اينچنين نيست ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ﴾[25] ؛ روزي است كه خدا همه انبيا را جمع ميكند سؤال ميكند، چه كرديد، چه آورديد؟ از آنها هم سؤال ميكند؛ منتها آنها جواب قانع كننده دارند. سؤال هست، حساب هست، براي همه هست؛ منتها يك عده را جلب ميكنند، اينها را جلب نميكنند، همه را جلب ميكنند در قيامت. فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ٭ إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصينَ﴾[26] ؛ مخلصين را احضار نميكنند، جلب نميكنند ولي سؤال ميكنند ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾[27] «قِف» يعني بايست! «قِف» هم متعدي است هم لازم «قفوهم» يعني نگهشان داريد، بازداشتشان كنيد. درباره يك عده، دستور توقف و بازداشت ميدهد، يك عده اينچنين نيست ولي سؤال عمومي است، اگر سؤال عمومي است و محكمه عمومي است، شهادت هم ميتواند عمومي باشد. پس اين بيان كه ﴿وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا﴾ با اينكه «هولاء» قبلاً نامي از موجودين عصر نزول نيامد، ارجاع «هولاء» به آنها دشوار است (يك)، و يك حرف ديگري هم عبده در المنار دارد كه آن را هم ملاحظه بفرماييد (دو).