71/10/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 32
﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمًا﴾﴿32﴾
بخش دوم اين آيه مباركه، چند مطلب داشت: يكي اصل تفاوتي كه بين انسانهاست؛ هم مردها با هم متفاوتاند هم زنها با يكديگر تفاوت دارند، در تحصيل فضايل نفساني و هم چنين مسائل مادي كه آن بحشش گذشت.
عدم تفاوت بين زن و مرد در عالم نفس
مطلب ديگري كه مربوط به اين بخش دوم بود، آن تفاوتي است كه بين زنها و مردهاست. البته قبلاً اين بحث، مبسوطاً گذشت كه اساس تعليم انبيا، همان تربيت و تزكيه نفوس است اين يك مقدمه، نفوس و ارواح كه انسانيت انسان را تشكيل ميدهند نه مذكرند و نه مؤنث، اين دو مقدمه، زيرا روح كه يك موجود مجرد است مذكر و مؤنث ندارد، قهراً تعليم انبيا كه براي انسانيت تنزل كرده است، فرقي بين زنها و مردها نيست. لذا در سورهٴ «نحل» يا ساير سور[1] ، دو چيز را عامل سعادت ميداند: يكي حسن فعلي و ديگري حسن فاعلي. كار خوب، از انسان صالح و مؤمن ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً﴾2 يعني اگر كسي، كار خوب انجام داد و خودش با ايمان بود، اين از حيات طيبه برخوردار است. اگر كار، خوب نبود يا كار، خوب بود ولي آن شخص لله انجام نداد، معتقد به مبدأ و معاد نبود، اين به حيات طيب نميرسد ولي اگر كار خوب بود و شخص، لله انجام داد و مؤمن بود، اين به حيات طيب ميرسد، چه مرد چه زن و تا حدود قابل توجهي هم شواهد آيات قرآني ذكر شد.
شرط نبو كه فعلاً مطرح است اين است كه آيا واقعاً بين زنها و مردها فرق است يعني زنها از بعضي از كمالات، محروماند و مردها به بعضي از كمالات، موفقاند يا نه، هيچ كمالي نيست كه ذكورت شرط باشد يا انوثت مانع، بنابراين هر كسي در هر رشتهاي از كمالات ميتواند موفق بشود. كارهاي اجرايي البته تقسيم شده است. كارهاي اجرايي يك وظيفه است نه كمال، هر كس كار اجرايي مخصوص به خود را با خلوص بهتر انجام بدهد كاملتر است. كار اجرايي كمال نيست، آن علم و معرفت و خلوص كمال است. حالا اگر به زن گفتند تو نميتواني سمت قضا را بپذيري، حالا بر فرض مسلّم باشد عندالكل كه حتي زن نتواند بخشهايي از قضا، مثل حقوق مدني و دادگاه مدني خاص را اداره كند و داوري بين زنها و زنها و مثلاً شوهرها اصول خانوادگي را داوري كند، بر فرض مسلم بشود كه زنها اصلاً سمت قضا براي آنها نيست ولي سمت قضا، كمال نيست ولي همين زن ميتواند در بخشهاي حقوقي و فقه مربوط به قضا، آن چنان به كمال برسد كه شاگردان او بشوند قاضي، حالا اگر زن در رشته حقوقي و فقه قضا كامل شد، اين ميتواند در دانشكده حقوق تدريس بكند كه شاگردان او بشوند قاضي؛ اما خودش سمت قضا قبول نكند. به زندان ببرند، اعدام بكنند، تازيانه بزنند، تعزير بكنند اين كارهاي اجرايي را زن به عهده نگيرد، چون با رقت و عاطفه او هماهنگ نيست و اينها هم كه كمال نيست، اينها وظيفه است. در قبال اين كارها، كارهاي ديگري زن دارد كه اگر آنها را لله انجام بدهد، مثاب و موفق است، مثل اينكه مسئولين قضايي هم اگر كارشان را لله انجام بدهند، مثاب و موفقاند. كارهاي اجرايي تقسيم شده است وگرنه نه حكمت نظري نه حكمت عملي نه كارهايي كه مربوط به انديشه و درك و شعور است، نه كارهايي كه مربوط به اراده و تصميم و نيت و امثالذلك است، هيچ يك از اين كارها، نه مذكر بودن شرط است نه مؤنث بودن مانع. پس آنچه كمال است علماً يا عملاً، نه ذكورت شرط است نه انوثت مانع و آنچه ذكورت شرط است يا انوثت مانع است، مربوط به كارهاي اجرايي است كه كارها را تقسيم كردند، دستهبندي كردند كه بعضي از كارها را مرد انجام بدهد، بعضي از كارها را زن. پس اينچنين نيست كه حالا در دين كمالي باشد كه زنها نتوانند به آن كمال برسند.
تفاوت زن و مرد در عهده دار شدن مسئوليتهاي اجرايي
ميماند مسئله امامت و نبوت و امثالذلك كه اينها كارهاي اجرايي است، رهبري يا تبليغ و زمامداري اينها كارهاي اجرايي است. پشتوانه اينگونه از امور، همان ولايت است. در ولايت كه بين زن و مرد فرقي نيست، در عصمت كه بين زن و مرد فرقي نيست. اگر كسي وليّ الله شد و معصوم شد، انسان كامل است. هر امام و پيغمبري بايد به ولايت برسد به عصمت برسد؛ اما هر انساني كه وليّ الله شد و معصوم شد كه لازم نيست كه امام و پيامبر باشد. مثل وجود مبارك حضرت زهرا(سلام الله عليها) پس آنچه كمال است و قربآور است، همان مقام ولايت است و عصمت كه زن و مرد در او سهيماند. بقيه ديگر كارهاي اجرايي است، بعضي از كارهاي اجرايي را مرد انجام ميدهد بعضي از كارهاي اجرايي را زن انجام ميدهد. زن اگر لله، اصول خانوادگي را اداره كند و مادر بشود و در ايام نفاس و زايمان رحلت بكند ثواب شهيد را دارد[2] ، موارد ديگر هم همين طور است كه زن اگر در فلان حال بميرد، ثواب شهيد را دارد[3] . پس آنچه كمال است بين و زن و مرد يكسان است، مذكر بودن شرط نيست مؤنث بودن مانع نيست و آنچه مذكر بودن شرط است يا مؤنث بودن مانع است، جزء كارهاي اجرايي است.
بنابراين اينچنين نيست كه كمالي مربوط به مرد بودن باشد كه اگر كسي زن بود، اين كمال را ندارد.
محل تأمل بودن محتواي خطبه هشتاد نهج البلاغه
حالا در آن خطبه شريف حضرت امير(صلوات الله عليه) چند نكته است كه بايد بررسي بشود، فرمود: «مَعاشر الناس إنَّ النساءَ نواقصُ الايمان» در ذيلش فرمود كه «فاتّقوا شرارَ النساءِ و كونوا مِن خيارهِنَّ علي حَذَر»2؛ از بدهاي آنها بپرهيزيد و اگر آنها هم آدم خوبي باشند، زيركانه برخورد كنيد و اگر آنها شما را به كار خير امر كردند، اطاعت نكنيد تا طمع نكنند كه شما را به كار شرّ وادار بكنند. البته منظور اين است كه كار خير را شما انجام خواهيد داد؛ اما نه چون آنها گفتهاند انجام بدهيد، براي اينكه اگر شما كار خير را به استناد حرف اينها انجام بدهيد، اينها طمع ميكنند وگرنه معنايش اين نيست كه كار خير را چون اينها پيشنهاد دادند، شما انجام ندهيد و ترك كنيد، اينكه معنا نيست. خب، عناصر اصلي اين جمله ملاحظه فرموديد كه با همين وضعي كه هست مورد تأييد ساير شواهد ديني نيست. پس خود اين خطبه ـ با قطعنظر از شواهد ديگر ـ مضمون او و محتواي او في نفسه محلّ بحث است
مخاطب بودن عايشه در خطبه حضرت به استناد نقل ابن ابي الحديد معتزلي
اما فضاي نزول اين خطبه، ابنابيالحديد در جلد ششم صفحه 214، ذيل همين خطبه ميفرمايد كه «هذا الفصل كله رمزٌ الي عائشة» همه اين فصل خب، ابنابيالحديد طرز تفكرش كه معتزلي است، گرچه گروهي از اشاعره و مانند آن او را شيعي معتزلي ميدانند ولي بالأخره او از علماي اهل سنت به حساب ميآيد. ايشان در ذيل اين خطبه ميفرمايد كه «هذا الفصل كله رمزٌ الي عائشة»، بعد دارد «و لا يختلف اصحابنا في أَنّها أخطأت فيما فعلت»؛ هيچ كدام از ماها هم شك نداريم، همه اصحاب ما هم اتفاق دارند كه كار عايشه اشتباه بود؛ منتها بعد ادعا ميكند كه «ثم تابت و ماتت تائبةً»؛ بعد توبه كرد و با توبه مُرد و مثلاً بعد اهل سعادت است و اينها، آن ذيلش ديگر مربوط به خود آنهاست ولي آنچه اصل است، اين است كه همه اين فصل، ناظر به عايشه است و عايشه هم در اين كار اشتباه كرد، اين مطلب اول.
يكي بودن خطبه هشتاد با خطب سيزده و چهارده نهج البلاغه
مطلب دوم آن است كه اين خطبهٴ هشتاد، با خطبهٴ سيزده و چهارده جمعاً يك خطبه است. مرحوم سيد رضي(رضوان الله عليه) اين كتاب شريف نهجالبلاغه را، نظير كافي مرحوم كليني يا من لايحضرهالفقيه مرحوم صدوق تنظيم نفرمود، نظير وسائل تنظيم كرد؛ منتها موضوع بندي نكرده[بلكه] براساس بلاغت تنظيم كرده. بيانذلك اين است كه يك محدث، گاهي آنچه در يك واقعه از يك امام(عليه السلام) رسيده است همه آنها را يكجا نقل ميكند، كار او اين است. اين كار را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) كرده، مرحوم صدوق كرده، مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليهم اجمعين) كردهان و امثال ذلك. يك وقت است كه محدث، موضوعاتي براي فقه يا امثال فقه در نظر ميگيرد، آن وقت هر حديثي كه چند جمله دارد، اينها را بررسي ميكند، هر جملهاي كه با يكي از اين موضوعات و ابواب، تناسب دارد در ذيل همان نقل ميكند. نظير كارهايي كه مرحوم صاحب وسائل كرده. صاحب وسائل(رضوان الله عليه) بابي را كه ذكر كرده مثلاً در معاملات يا در عبادات، اگر به عنوان صحت عقد مضاربه مثلاً بابي را عنوان كرده، حديثي مشتمل بر چند جمله است كه يك جملهاش يا دو جملهاش مربوط به صحت عقد مضاربه است، آن يك جمله يا دو جمله را در ذيل اين باب نقل ميكند در آخرش دارد «الحديث» يعني اين همه حرف نيست، فقط چند جمله از حديث را من اينجا نقل كردهام. اگر از اول بفرمايد «في حديثٍ» يا آخرش ميگويد «الحديث» يعني همه حديث اين نيست، اين چند جمله حديث است كه من نقل كردم، اين برابر با موضوع.
قسم سوم راهي است كه مرحوم سيد رضي آن راه را طي ميكند. مرحوم سيد رضي، موضوعاتي را انتخاب نكرد كه مثلاً حالا در موضوع توحيد، در موضوع نبوت، رسالت يا مسائل عبادي يا مسائل حقوقي يا مسائل اخلاقي، اين كارها را نكرده. اين كتاب به عنوان بلاغت و فصاحت و ادب نوشته شده، اين نهجالبلاغة است كه جنبه ادبي و بلاغي اين كتاب و احاديث و اين نامهها ملحوظ است؛ منتها اينها هم بلاغت دارند، هم معارف و حكم. در حقيقت هم نهجالبلاغة است هم نهجالفصاحة است، هم نهجالمعارف است هم نهجالسنن است، هم نهجالفقه است هم نهجالكلام است، هم نهجالفلاسفه است هم نهجالعرفان، همه اينها هست؛ منتها ايشان اين جنبه بلاغي را رعايت كردند. لذا اگر يك خطبه يا نامهاي مثلاً ده تا جمله داشت، ايشان در بين اين ده تا ـ جمله در عين حال كه همه اينها فصيح و بليغاند ـ سه يا چهار جمله را كه أَفصح و أَبلغ است انتخاب فرمودند و جمع كردند؛ نه اينكه بابي و عنواني رسم كرده باشند و برابر آن باب و عنوان، احاديث را جمعآوري كرده باشند، اينچنين نيست. لذا گاهي ميبينيد مسائل توحيدي قبل است اخلاقي بعد، گاهي مسائل اخلاقي قبل است توحيدي بعد، روايات و احاديثي كه مربوط به توحيد است گاهي بعد ذكر ميشود و مانند آن. هر چه جنبه بلاغي و ادبي او قويتر و بهتر به نظر ايشان رسيد آن را ذكر كردند، شده نهجالبلاغه.
تقطيعي و تفريقي بودن روش مرحوم سيد رضي در جمع آوري نهج البلاغه
مطلب ديگر آن است كه ظاهراً مرحوم سيد رضي تلفيق نميكند ولي تقطيع ميكند. يعني يك خطبه را كه نقل ميكند، اينچنين نيست كه اين خطبه چند جمله از يك خطبه باشد، چند جمله از يك خطبه ديگر، اين طور نيست، تلفيق نميكند ولي تقطيع ميكند. مثلاً وقتي خطبهاي بيست جمله داشت، ممكن است كه پنج جمله را انتخاب بكند بقيه را اصلاً نقل نكند يا ده جمله يا پانزده جمله انتخاب بكند بقيه را نقل نكند يا نه، ده جمله را اينجا نقل ميكند، پنج جمله را هم در خطبه ديگري نقل ميكند، نه در ضمن خطبه ديگر، اين ميشود تقطيع، تفريق. پس بين تلفيق و تقطيع فرق است، ايشان ظاهراً تلفيق نميكند كه مثلاً چهار جمله از يك خطبه، دو جمله از خطبه ديگر، اينها را سر هم بكند اينها را به صورت يك خطبه دربياورد كه بشود تلفيق، اين كار را نميكند، چون اين كار آسيب ميزند به فهميدن مضامين. ولي تقطيع ميكند يعني خطبهاي كه مثلاً بيست جمله دارد، ايشان ممكن است ده يا پانزده جمله را ذكر بكنند بقيه را ذكر نكنند يا بقيه را جدا ذكر بكنند، نه در ضمن يك خطبهٴ ديگري. پس يك تقطيع و تفريق است كه در نهجالبلاغه راه دارد، يك تلفيق است كه اين ظاهراً در كار مرحوم سيد نيست، اين هم يك مطلب.
مرتبط بودن خطبه سيزده و چهارده و هشتاد با جريان قيام عايشه
مطلب بعدي آن است كه خطبه سيزده وخطبه چهارده با خطبه هشتاد، اينها جمعاً ظاهراً يك خطبهاند كه ايشان تقطيع كرده و تفريق كرده، متفرقه ذكر كرده، لذا شارحان نهجالبلاغه خطبه سيزده را و خطبه چهارده را و اين خطبه هشتاد را، همه را در جريان قيام عايشه و جنگ جمل و اينها ميدانند، حالا از مجموع اينها ببينيم چه به دست ميآيد، چون تقطيع هست ما وقتي اينها را جمع بكنيم، معلوم ميشود حكم روشن خودش را پيدا خواهد كرد، خطبه سيزده، خطبه چهارده وقتي در كنار خطبه هشتاد قرار بگيرد جمعاً يك كلام ميشود، معلوم ميشود كه اين در چه فضايي گفته شده.
اهل بصره مخاطب اصلي خطب فوق
خطبه سيزده و خطبه چهارده را ملاحظه بفرماييد. خطبه سيزده دارد كه «في ذم اهل البصره بعد وَقعةِ الجمل» خب «کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ»؛ شما لشكريان زنيد «وَأَتْبَاعَ البَهِيمَةِ»؛ به دنبال شتر او راه افتاديد، اين را به مردم بصره ميگويد «رَغَا فَأَجَبْتُم وَعُقِرَ فَهَرَبْتُمْ»؛ اين شتر فرياد كشيد بانگي برآورد شما جمع شديد، عَقر شده، پي كردند و اين شتر را كشتند و شما فرار كرديد «أَخْلاَقُکُمْ دِقَاقٌ، وَعَهْدُکُمْ شِقَاقٌ، وَدِيْنُکُمْ نِفَاقٌ، وَمَاؤُکُمْ زُعَاقٌ»؛ هم از نظر مسائل بهداشتي بسيار آلودهايد، هم از نظر مسائل اخلاقي و اعتقادي و ديني «والمُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِکُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ، وَالشَّاخِصُ عَنْکُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ»؛ اگر كسي در بين شما بود به گناهش گرفتار است و اگر كسي از بين شما رفت، نجات پيدا كرد و مشمول رحمت خدا ميشود «کَأَنِّي بِمَسْجِدکُمْ کَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللهُ عَلَيْها العَذَابَ مِنْ فَوْقِها وَمِنْ تَحتِها، وَغَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِها»؛ من اين مسجد جامع بصره را گويا اينچنين ميبينم، مثل سينهٴ مرغ است كه برجسته است كه آب ميآيد و اين مسجد جامع فقط ميماند، بصره و اهلش غرق ميشوند. خب، اين حرفها را البته وقتي فرمود كه يك چنين چيزي اتفاق نيفتاده، چون مسئله طوفان و غرق بصره و سلامت ماندن مسجد، اينها خيلي بعد از جريان مرحوم سيد رضي بود. اينها كه احياناً گفتند ـ معاذ الله ـ سيد رضي اين كلمات را جمع كرده است و به نام حضرت امير اسناد داد، اين سخنها ديگر معلوم است ناتمام است، براي اينكه اين سيد رضي نه يك چنين علم غيبي داشت و نه يك چنين چيزي بين حضرت امير(سلام الله عليه) و سيد رضي(رضوان الله عليه) اتفاق افتاده، اين جريانها بعد از سيد رضي اتفاق افتاده. بعد «وَ في رواية: وَايْمُ اللَّهِ لَتغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّي كَأَنَّي أَنْظُرُ إِلَي مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ، أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ. بِلادِکُمْ أَنْتَنُ بِلَادِ اللهِ تُرْبَةً: أَقْرَبُهَا مِنَ الْمَاءِ وَ أَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ وَبِهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ الشَرِّ»؛ نُه دهم شرق از همين بصره است «الْمُحْتَبَسُ فِيهَا بِذَنْبِهِ وَالْخَارِجُ بِعَفْوِ اللهِ. کَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي قَرْيَتِکُمْ هَذِهِ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءَ حَتَّي مَا يُرَي مِنْهَا إِلَّا شُرَفُ الْمَسْجِدِ»[4] ؛ فقط همين برجستگيهاي مسجد ديده ميشود، بقيه زيرآب ميرود، اين براي خطبه سيزده.
در خطبه چهارده دارد كه «أَرْضُکُمْ قَرِيبَةٌ مِنَ المَاءِ، بَعِيدَةٌ مِنَ السَّماءِ خَفَّتْ عُقُولُکُمْ وَسَفِهَتْ حُلُومُکُمْ» خب، همان تعبير ناقص العقل بودن را، سفيه بودن را، خفيف العقل بودن را كه درباره زنها گفت، درباره مردم بصره هم گفت «فَأَنْتُمْ غَرَضٌ لِنَابِلٍ وَأُکْلَةٌ لِآکِلٍ، وَفَرِيسَةٌ لِصائِلِ»؛ شما وقتي اصحاب ائمه(عليهم السلام) را نگاه ميكنيد، راويان احاديث را نگاه ميكنيد، شاگردان تربيت شده ائمه را نگاه ميكنيد، ميبينيد بخش عظيمي از بصره و كوفه و اينها برخاستند، چطور حضرت امير(سلام الله عليه) همان قسمت مهم آن نقصهايي كه براي زنها ميشمارد، براي مردم بصره ميشمارد؟ شما سفيهايد، شما سبك عقلايد، شما به دنبال حيوان راه افتاديد، شما به دنبال زن راه افتاديد. خب، همينها بودند كه بعد به دنبال ائمه راه افتادند ديگر، معلوم ميشود كه بصره را حضرت نميخواهد مذمت كند به نحو قضيه حقيقيه، مردم بصره را نميخواهد مذمت كند به نحو قضيه حقيقيه به نحو قضية في واقعة، اين همه رجال علمي كه ائمه تربيت كردند، بخش قابل توجهي از همين بصره و اينها بود ديگر.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، در بين اينها مرداني هم بودند، اصلاً بصره اين است، زمين شما اين است. ميفرمايد اين سرزمين پستپرور است، هر كس در اينجا باشد در عذاب است، هر كس اينجا بيرون برود در نجات خداست، اينها را به صورت كلي بيان ميكند.
مراد نبودن حقيقت زن و مرد در خطبه حضرت امير (عليه السلام)
خب، پس خطبه سيزده و خطبه چهارده و خطبه هشتاد، اينها جمعاً يك خطبه است، در سه جا متفرقاً و تقطيعاً ذكر شده است اينكه بصره را اينچنين مذمت كرده است، زنها را هم اينچنين مذمت كرده است معلوم ميشود كه براي حقيقت زن يا حقيقت بصره نيست. جرياني را كه مرحوم ابنميثم [بيان كردند نقل كنيم] كه اين هم از حكماي بنام الهي است، تقريباً متينترين شرحي كه در نهجالبلاغه نوشته شده فعلاً اين است. گرچه متأسفانه نهجالبلاغه هم خيلي روي آن كم كار شد، حقش اين بود شروح فراواني نوشته بشود.
مدح بصره و مردم آن به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ميثم (ره)
مرحوم ابنميثم(رضوان الله عليه) ذيل همين خطبهٴ سيزده كه آمد «کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ» اينچنين آمده است، فرمود كه «عقيب ذمه لاهل البصرة و جوابه للاحنف في الفصل الذي ذكرناه قال مادحاً لهم» بعد حالا همين مردم را مدح و منقبت ميكند. دنباله قضيه را مرحوم ابنميثم، در شرح نهجالبلاغه، جلد اول، صفحهٴ 292 ذكر ميكند. ميفرمايد كه فرمود: «يا اهل البصرة ان الله لم يَجعل لأَحدٍ مِن امصار المسلمين خِطة شرفاً و لا كرم الا و قد جعل فيكم أَفضل ذلك»؛ فرمود مردم بصره! هيچ جا را خدا فضيلت نداد، مگر اينكه بهترين از اين را به شما داد. به هيچ منطقهاي كرم نداد، مگر اينكه بهتر از آن را به شما داد. حالا كم كم معلوم ميشود كه «شرف المكان بالمتمكن» است «شرف الزمان بالمتزمن» است و امثالذلك. فرمود: «يا اهل البصرة ان الله لم يجعل لاحدٍ من امصار المسلمين خِطّة شَرَفٍ و لا كرم إلّا و قد جَعَل فيكم أَفضل ذلك و زادكم مِن فضله بِمَنّه ما ليس لهم أَنتم أَقوم الناس قِبلة قِبُلَتُكُم عن المقامِ حيث يَقوم الامام بمكة»؛ قبله شهر شما مستقيم است. اگر كسي در مكه، كنار مقام ابراهيم نماز بخواند مستقيماً رو به كعبه است، قبله شما اين طور است «و قاريكُم أَقرء الناس و زاهدكم أَزهد الناس و عابدكم أَعبد الناس و تاجركم اتجر الناس و أَصدقهم في تجارته و مُصدّقكم اكرم الناس صدقةً و غَنيَّكم أَشدُّ الناس بذلاً و تواضعاً و شريفكم أَحسن الناس خُلقاً و انتم اكرم الناس جواراً و أَقلُّهم تَكلفاً لِما لا يعنيه و أَحرمهم علي الصلاة جماعةً»؛ اگر كه از نظر قرائت باشد، قاريان شما از ديگران بهترند، از نظر زهد باشد زاهدان شما بهترند، از نظر فضايل جود و كرم و سخا و بخشش باشد، بخشندگان شما بيشترند، از نظر مال باشد مال شما پر بركتتر است، از نظر صدقه دادن و زكات دادن باشد زكات دهندههاي شما بهتر از زكات دهندههاي ديگراناند، از نظر پناهندگي دادن و رعايت حقوق و ذمه و امثالذلك باشد، شما احسن و اكرمايد. بعضيها هستند كه چيزهايي كه مربوط به آنها نيست داخل نميشوند، آنجايي كه نبايد وارد بشويد وارد نشدن شما خيلي كمتر است، آنجا كه بايد وارد بشويد وارد شدن شما خيلي بيشتر است «و شريفكم احسن الناس خُلقاً و أَنتم اكرمُ الناس جواراً و أَقلُّهم تكلفاً لما لا يعنيه و أَحرصهم علي الصلاة في جماعه ثمرتكم اكثر الثمار و اموالكم اكثر الاموال و صفاركم اكيس الاولاد»؛ بچههاي شما از ديگران خوش استعدادترند در آنجا به مردهاي بزرگ ميفرمايد: «خَفَّت عُقُولُكم و سَفِهَت حُلومُكم»[5] اينجا ميفرمايد بچههاي شما فرزانهاند، اين كدام فضاست. وقتي جامعهاي به رهبري حضرت امير(سلام الله عليه) تربيت بشوند خب همين طور ميشود. اگر ملتي به دنبال عايشه راه افتادند، آن طور ميشود همه، الا ماخرج. به دنبال حضرت امير راه بيفتند، اين طور ميشوند الا ماخرج. آنجا مردها را فرمود: «خَفَّت عُقُولُكم و سَفِهَت حُلومُكم» احلام، همان عقول؛ شما خفيف العقلايد. اينجا ميفرمايد بچههاي شما خيلي فرزانهاند: «و صغاركم أَكيس الاولاد» كَيِّس و زرنگ و زيركاند
«و أَموالكم اكثر الاموال و صغاركم اكيس الاولاد و نسائكم أَقنَع النساء و أَحسَنهنَّ تَبَعُّلا»؛ زنهاي بصره چقدر بافضيلتاند. قانعترين زنها اينها هستند، خانهدارترين زنها اينها هستند. خب، تَبَعُّل مگر كار آساني است. هيچ انساني كه به جايي رسيد از يك خانواده آشوب زده به جايي نرسيد، خانوادهاي كه پدر و مادر يكديگر را خوب درك ميكنند قانعاند، راضياند، آنها توانستند بالأخره بچههاي خوبي تربيت كنند. شما حالا به سرگذشت و سرنوشت اين رجال را بخوانيد يعني كارهاي اخلاقي تنها در اين نيست آدم فقط كتابهاي اخلاقي را مطالعه كند، مطالعه سرگذشت و تراجم علما هم به نوبه خود درس اخلاق ميدهد. اين را هم آدم بالأخره شب و روزي شرح حال يكي از علما را مراجعه ميكند يك ربع، بيست دقيقه كه اين در دستور كارها باشد كه چطور اين همه مردان بزرگ به اينجاها رسيدند. نوع اينها از يك خانوادههاي قانع و خانهدار تربيت شدند، فرمود: «و نسائكم أَقنعُ النساء و أَحسنهنَّ تَبَعُّلا سخَّر لكم الماءيَغدوعليكم و يروح صلاحاً لمعاشكم و البحر سبباً لكثرةِ اموالكم»؛ شما كنار درياييد، از بركات دريا استفاده ميكنيد. آنجا فرمود زمينتان چون هر جايي بالأخره يك جهت نقصي دارد يك جهت كمالي. خب، اين كنار دريا بودن كه هزارها بركت دارد، حالا اينجا آن بركاتاش را دارد ذكر ميكند؛ شما نزديك درياييد، دريا دل هستيد، از بركات دريا استفاده ميكنيد «و البحر سببا لكثرة اموالكم فلو صَبَرتم واستَقَمتُم لكانت شجرةَ طوبي لكم مَقيلا و ظلّاً ظليلا»؛ اگر از اينها استفاده صحيح ببريد، در قيامت هم به شجره طوبي ميرسيد، هيچ كسي مثل شما مواظب نماز جماعتاش نيست در جاي ديگر نماز جماعت هست؛ اما نه به عظمت مردم بصره كه در آنجا فرمود: «و احرصهم علي الصلاة جماعةً»
پرسش:...
پاسخ: بله آنجا هم همين طور است، حالا بعضي از جاها به آب نزديك است بعضي از جاها از آب دور است، اين ديگر دليل بر رذيلت مردم آنجا كه نيست. معلوم ميشود كه آنجا روي آن نقضهاي موسمي حضرت دست گذاشت.
موسمي بودن مذمت مناطق در بيان حضرات معصومين(عليهم السلام)
روايات فراواني در مذمت بعضي از منطقههاي ايران آمده، مرحوم مجلسي(رضوان الله تعالي عليه و حشره مع الانبياء و المرسلين) يك جمع بسيار خوبي كرده. بعد فرمود كه اينكه روايات زياد در مذمت آن منطقه آمده، براي اين بود كه آن وقت افكار غير اماميه اينجا حاكم بود. وقتي در اين منطقه، ولايت آمد اوضاع عوض شد كه خوب هم فرمود[6] يعني از آن عصر تا اين، اگر كسي نگويد بهترين، از بهترين اماكن ايراناند ديگر. حالا بهترين نباشد، از بهتريناند. آن علمايشان، آن شهدايشان، آن مؤلفينشان، آن بزرگان ديني و سياسيشان حالا اگر بهترين نباشند، از بهتريناند ديگر و عوض شد. آن سرزمين چه بدي دارد، اين همه روايات در مذمت آن سرزمين آمده، حالا فرمود: «يروح صلاحاً لمعاشكم و البحر سببا لكثرة اموالكم فلو صبرتم واستقمتم لكانت شجرةُ طوبي لكم مَقيلا و ظلّا ظليلا غير أَنَّ حُكَم الله فيكم ماض و قَضائه نافذٌ لا معقّب لحكمه و هو سريع العقاب» تا اينكه ميرسد به مراحل بعدي.
تذكري بودن خطبه حضرت (عليه السلام) جهت جلوگيري از تكرار جريان عايشه
بعد هم ميفرمايد كه من اين چيزها كه گفتم «و أُقسم لكم يا اهل البصره ما الذي ابتدأتكم به من التوبيخ الا تذكيراً و موعظة لما لكيلا تسرعوا الي الوثوب في مثل الذي وثبتم» بعد هم در ذيل ميفرمايد كه من قسم ميخورم مردم بصره، من نخواستم شما را سرزنش بكنم، خواستم بگويم با اين همه نعمتهايي كه خدا به شما داد، مبادا جريان گذشته را تكرار بكنيد، آن اول قسمت، اين هم وسط حديث، اين هم پايان حديث. فرمود: «و أُقسم لكم يا اهل البصره ما الذي ابتدأتكم به من التوبيخ»؛ من آن قسمتهاي اوليه كه گفتم غرض من سرزنش شما نبود، غرض من تذكر بود كه مبادا دوباره جنگ جملي راه بيندازيد «إلّا تذكيراً و موعظة لما بعد لكيلا تسرعوا الي الوثوب في مثل الذي وثبتم و قد قال الله تعالي لنبيه(صلّي الله عليه و آله) ﴿و ذَكِّر فِانَّ الذِّكري تَنفع المومنين﴾[7] اين يكي «وَلا الذي ذكرتُ فيكم من المدح و النظريه2 بعد التذكير و الموعظه رهبةً منّي لكم ولا رَغبةً في شيءٍ مما قِبَلكم». خلاصه اين بيان اين است كه من اول، آن نقطه ضعفها را گفتم، بعد نقطه قوتها را گفتم. آن نقطه ضعفهايي كه گفتم براي اينكه مبادا دوباره مثل جنگ جمل راه بيندازيد، من منظوري نداشتم، همان را خواستم بگويم. اين مدح و ثنايي كه گفتم اين هم نه براي اينكه من از شما ترسيدم يا چيزي در دست شما بود كه من براي طمع به او اين كار را كردم، اين طور نيست. پس آن نقص اولي براساس حكمت بود، اين مدح دومي هم براساس حكمت است. پس آن اولي هيچ غرض شخصي نداشتم، اين دومي هم را كه مدح گفتم، نه اينكه از شما ترسيدم يا حالا ميخواهم چيزي از شما بگيرم: «و لا الذي ذَكرتُ فيكم من المدح والنظريه بعد التذكير و الموعظه رهبة منّي لكم ولا رغبة في شيءٍ مما قِبلكم فانّي لا أَريد المُقام بين أَظهُركم ان شاء الله لِأُمور تحضرني قد يلزمني القيام بها فيما بيني و بين الله لاعُذر لي في تَركِها و لاعلم لكم بشيء منها حتّي يَقَعَ مما أُريد أَنَ أخومنها مقبلاً ومدبراً فمن أَراد أن يَاخذَ بنصيبه منها فليفعل فلعمري انه للجهاد الصافي صفّاه لنا كتاب الله»[8] تا آخر. پس معلوم ميشود كه قدح و مدح حضرت، براساس معيارهاي خاص بود. فرمود من اگر آن سرزنشها را كردم، براي اينكه آن واقعه جمل ديگر تكرار نشود.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ نه خود حضرت در پايان، جمعبندي كرد. فرمود آن قدح براي اين بود كه دوباره مثل جنگ جمل پديد نيايد، خود حضرت جمعبندي كرد در پايان.
تحليل و بررسي سخن حضرت در نهج البلاغه در ذم زنان
اما ميفرمايد زنها همشان اين است، سباع همشان اين است، بهائم همشان اين است2، اين را هم شما وقتي به شرح نهجالبلاغه ابنابيالحديد مراجعه ميكنيد،ميبينيد حضرت وقتي عازم بصره بود اين حرفها را گفت و بعد از جريان صفين،اين حرفها را گفت3 كه دوباره ميخواست به سراغ بصره برود، همان جريان واقعه جمل به ياد حضرت آمد. اين را ابنابيالحديد هم ميگويد وقتي كه عازم بصره بود اين را گفته است، معلوم ميشود كه اين جملهها كه دارد زنها اين است، با اين جملههايي كه خودش فرمود: «نسائكم أَقنع النساء و أَحسنهنَّ تَبَعُّلا»[9] خب، اين هم در فضيلت زنهاي بصره است حالا، اگر كسي «اقنع النساء» بود و خانهدارترين زنها زنهاي بصره بودند، با اينكه آنجا اين طور مذمت ميكند، معلوم ميشود به اينكه آن مذمتها خودش حضرت تعليل ميكند، فرمود اين مذمتها براي اين بود كه مبادا دوباره جنگ جملي پيش بيفتد. آن مدح و منقبتها هم لله بود، فرمود من توقعي از شما نداشتم، ترسي هم نداشتم. پس معلوم ميشود اين مدحها امر نفسي است، آن قدحها امر نسبي است، خودش تعليل كرد. فرمود آن مذمتهايي كه كردم، آن توبيخها براي اين بود كه دوباره جنگ جمل پيش نيايد؛ اما اين مدحهايي كه من كردم، توقعي هم از شما نداشتم، نه از شما ترسيدم نه توقعي هم داشتم يعني چون شما خوب هستيد من گفتم ديگر.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن بله از خود رسول خدا هم رسيده است(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خود ابنميثم هم نقل ميكند، ميفرمايد كه مقداري از عمر را شما از فيض نماز و روزه محرومايد، اين ديروز مفصل ثابت شد به اينكه روزهها كه قضا دارد، مثل زنهايي كه آدمهايي كه مريضاند پس اگر زن در ايام عادت، روزه نميگيرد بعد قضا به جا ميآورد، اينكه مشكل نيست، مثل مسافر و مريض اين (يك). نمازها هم گفته شد كه اگر زن در حال عادت، اگر وضو بگيرد ـ گرچه وضوي او رافع حدث نيست ـ روبه قبله بنشيند در مصلاي خود بنشيند، به اندازه نماز ذكر بگيرد، همان ثواب نماز را ميبرد و از طرفي هم در بحث ديروز ثابت شد كه شش سال دخترها قبل از پسرها همه عبادات الهي بر آنها لازم است، اين جبران ميكند ديگر.
پرسش:...
پاسخ: نه ديگر، از ده سالگي كه اول ده سالگي تكليف زن است، اول شانزده سالگي تكليف مرد است، آن همه عباداتي كه زن دارد، تنها نماز كه نيست، زكات هست تمام فروع دين و اصول دين، اصول دين و فروع دين و واجبات و مستحبات، شش سال باهم تفاوت دارند، اگر شش سال زنها از همه اين واجبات و سنن برخوردارند خب، يقيناً جبران ميكند.