71/10/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 32
﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمًا﴾﴿32﴾
بيان طرح مباحث مطرح شده در آيه32 به همراه شأن نزول
اين كريمه به سه بخش تقسيم ميشود: بخش اول درباره نهي از تمني است به آنچه خدا تفضيل كرد، بعضي را بر بعض; بخش دوم استقلال زن و مرد در مناصب كسب و كار، چه راجع به مسائل مادي چه راجع به مسائل معنوي; بخش سوم تأثير دعاست چه در مسائل مادي و چه در مسائل معنوي، اين مطلب اول.
مطلب دوم آن است كه در شأن نزول اين كريمه، مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) نقل ميكند وقتي آيات ارث و همچنين آيات جهاد نازل شد، بعضي از زنها حضور رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف شدند، عرض كردند كه مردها بر ما فضيلتي پيدا كردند در ارث و در جهاد، اي كاش ما هم مرد بوديم و در جبههها شركت ميكرديم و از فضايل جهاد بهره ميبرديم و همچنين از نظر ميراث. در قبال اين درخواست، آيهٴ مزبور نازل شد: ﴿لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ﴾.[1]
براساس اين شأن نزول و همچنين براساس اطلاق خود آيه، فضل هم شامل بركتهاي مادي است هم شامل بركتهاي معنوي. انسان، چه در مسائل مادي چه در مسائل معنوي بايد معتقد باشد كه اينها فضل خداست و هيچ چيزی به استحقاق نيست كه اگر دريافت نكرد چيزي از خدا طلبكار باشد، هم خدا تفضل دارد و هم تفضل خدا و فضل الهی اختصاصي به معنويات ندارد بلكه ماديات را هم در بر ميگيرد. آنگاه مشخص ميشود كه زنها هم در فضايل، حسابي دارند مردها هم در فضايل، حسابي دارند [و] هيچ كسي نبايد تمني سهم ديگر را بكند كه تمني مذموم هم بيان خواهد شد.
بررسي آيات دال بر فضيلتهاي مادي و معنوي
مطلب بعدي آن است كه فضل را ذات اقدس الهي در قرآن كريم هم براي منافع مادي به كار برد هم براي منافع معنوي هم در جامع بينالقسمين. درباره منافع معنوي، نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» هست كه بهشتيها ميگويند: خدا ما را از فضل خود در دارالمقام جا داده است، آيهٴ 35 سورهٴ «فاطر» اين است كه بهشتيها ميگويند: ﴿الَّذي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فيها لُغُوبٌ﴾; خدا را شكر ميكنيم كه حزن و اندوه را از ما گرفته است، ما را در داري جا داد در خانهاي جا داد كه آنجا براي هميشه هستيم و مقيمايم و جدا نخواهيم شد و اين هم فضل خداست: ﴿أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ﴾ و اما آياتي كه فضل را در منافع مادي به كار برد آن هم زياد هست، نظير آيهٴ 32 سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَ أَنْكِحُوا اْلأَيامي مِنْكُمْ وَ الصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾; فرمود براي اينها همسر بگيريد، اينها را شوهر بدهيد يا براي آنها زن بگيريد، اگر اينها كه همسر ندارند يا شوهر ندارند، نيازمندند [و] فقيرند خداوند، اينها را از فضل خود با ازدواج بينياز ميكند كه اين فضل، درباره منافع مادي و رزق مادي است.
چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ دوازده اين است: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصيلاً﴾ فرمود شب آيه خداست، روز هم آيه خداست. شب، تاريك است براي آرامش و استراحت شما روز روشن است، براي اينكه از فضل خدا اتخاذ كنيد ابتغاء كنيد. اين فضل مربوط به مسائل و منافع مادي است يعني روز برويد كار بكنيد، زندگيتان را تأمين كنيد چون اگر اين فضل، مربوط به معنويات بود در معنويات، شب و روز ندارد. شب كه براي استفاده از فيض خدا آمادهتر است: ﴿وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ﴾; ما روز را روشن كرديم تا شما از فضل خدا اتخاذ كنيد و روزيهايتان را تأمين كنيد. چه اينكه درباره آخرت فرمود: ﴿وَ لَلآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضيلاً﴾;[2] تفضل خدا در آخرت زياد است، درجات بهشت زياد است كه آنها هم براساس فضل خداست. پس فضل هم در منافع معنوي به كار برده ميشود و هم در منافع مادي چه اينكه در سورهٴ «نحل» هم باز در همين زمينه، كلمه فضل به كار برده شد. ميفرمايد كشتيراني شما، سفرهاي دريايي شما، براي فراهم كردن فضل خداست. آيهٴ چهارده سورهٴ «نحل» اين است كه ﴿وَ هُوَ الَّذي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَي الْفُلْكَ مَواخِرَ فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾; اين دريا را و كشتيهاي دريا را براي شما مسخر كرده است كه فوايد فراواني دارد تا شما از فضل خدا اتخاذ كنيد و ابتغاء كنيد. شيلات، فضل خداست، در آوردن گوهرهاي درون دريا فضل خداست، سفرهاي دريايي فضل خداست، كشتيراني در دريا فضل خداست، اينها همه فضل الهي است.
چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «نحل»، آيهٴ 71 باز فضل را درباره رزقهاي مادي به كار برد; آيهٴ 71 سورهٴ «نحل» اين است ﴿وَ اللّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ﴾ [كه] اين تفضيل و اين فضلها درباره امور مادي است. جامع بين بركتهاي مادي و بركتهاي معنوي همان است كه فرمود خدا ﴿ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ﴾[3] است يا همين آيهٴ محلّ بحث كه: ﴿وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾ و مانند آن. به هر تقدير، فضل خدا در دنيا به همين منافع است و در آخرت هم به صورت بهشت ظهور ميكند.
حكيمانه بودن تقسيم نعمات مادي و معنوي الهي
مطلب بعدي آن است كه خداوند هم نعمتهاي ظاهري را و فضلهاي مادي را براساس حكمت و مصلحت خود تقسيم كرده است و هم فضلهاي معنوي را براساس حكمت خود تقسيم كرده است، به طور تفاوت آنها كه از فضل الهی با امتيازي برخوردارند ـ از نظر فضايل معنوي ـ الگوي ديگراناند. درباره انبيا دو آيه است: يكي ﴿لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلي بَعْضٍ﴾;[4] يكي هم ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ﴾.[5] پس انبيا و مرسلين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) در برخورداري از فضل خدا يكسان نيستند [بلكه] بعضي اولواالعزماند بعضي غير اولواالعزماند، بعضي آورنده شريعتاند بعضي حافظ شريعتاند پس انبيا بعضها بر بعض فضيلت دارند، مرسلين بعضها بر بعض فضيلت دارند، گرچه وظيفه ما اين است كه همه اينها را مرسل، نبي از جانب خدا هر سمتي دارند بپذيريم، به عصمت اينها به دين اينها به صداقت اينها به پيامآوري اينها معتقد باشيم و بگوييم ﴿لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾[6] ما به همه اينها ايمان داريم اما خود اينها هم بعضهم فوق بعضاند و هيچ تمني و حسد و كينه در اينها نيست، بلكه هر كدام كه آمدند ديگري را تصديق كردند، ﴿مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[7] بودند يا زمينه آينده را فراهم كردند، تبشير دادند يا كارهاي گذشته را تصديق كردند ﴿مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ شدند. اين مجموعه تصديق و تبشير نشان ميدهد كه «الأنبياء إخوة»[8] هيچ خلافي بين اينها و اختلافي نيست و اينها الگوي ديگراناند، چه اينكه در بهشت با اينكه ﴿وَ لَلآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضيلاً﴾[9] و در بهشت هم بعضيها بر بعضي فضيلت دارند، جا براي كينه و حسد نيست.[10] پس بهشتيها از فضل خاص خدا برخوردارند، بدون اينكه كينهاي نسبت به هم داشته باشند، حسدي داشته باشند. انبيا و مرسلين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هم از فضل خدا با تمايز و تفاوتهايي كه بين اينهاست برخوردارند، بدون اينكه بين اينها اختلاف و كينهاي باشد. اينها الگو هستند براي ما كه ما هم اين تفضلهاي الهي را و تفاوتهاي الهي را عالمانه تحمل بكنيم.
دو طرفه بودن تسخير و تسخر در اجتماع بشري
مطلب بعدي آن است كه ذات اقدس الهي فرمود: اين رزقها كه ميبينيد، همه اينها را ما بين مردم تقسيم كردهايم. در سورهٴ «زخرف» آيهٴ 32 اين است كه: ﴿أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ﴾ پس همان طوري كه از نظر فضايل معنوي، انبيا و مرسلين و همچنين بهشتيها داراي درجات متفاوتاند، از نظر رزقهاي ظاهري هم افراد جامعه بشري يكسان نيستند، داراي روزيهاي گوناگوناند: ﴿أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا﴾. چه اينكه نبوت را هم ذات اقدس الهي اعطا كرد و تقسيم كرد كه اين آيه نبوت را هم در برميگيرد، چون در شأن نزولش چنين سخني هم هست.[11] بعد فرمود: ﴿وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا﴾; ما جامعه را با تفاوتهاي گوناگون تنظيم كرديم كه تسخير و تسخّر متقابل باشد، هر كسي نيازي داشته باشد به ديگري و ديگري نيازمندي او را برطرف بكند، همه به يكديگر محتاجاند; منتها تسخير و تسخر دو جانبه است، متقابل است نه يك جانبه. لذا هر كسي به ديگري محتاج است، در هر شرايطي كه باشد [و] حق مسخره كردن ندارد، در هر قشري كه باشد: ﴿لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسي أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ﴾.[12] اما حق تسخير را دارد آن هم تسخير متقابل يعني خدمتي را ارائه دادن و خدمتي را طلب كردن. پس هيچگونه فخرفروشي در كار نيست و تسخير هم تسخير متقابل است، نه يك جانبه ﴿لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا﴾[13] يعني مسخَّر كنند يكديگر را به تسخير متقابل نه اينكه كسي ديگري را مسخره كند يا استهزا كند آن ﴿سِخْرِيًاً﴾[14] نهي شده است. خب، پس همان طوري كه انبيا و مرسلين الگو هستند، بهشتيها الگو هستند، كساني هم بايد در جامعه تربيت باشند كه الگوي اين قسمت باشند.
پرسش:...
پاسخ: نبايد اين كار را بكند ديگر يعني يك كرامت معنوي است و اين كرامت معنوي، مايه حرمت است در اسلام و يك سلسله كارهاي مادي است كارهاي مادي هم يك جانبه نبود.
تحليل حكمت الهي در تقسيم نعمات
گاهي ميبينيد اين خانواده كه وضع مالياش امروز خوب است آبا و اجداد آنها رنجها را ديدهاند، نوبت آنها تمام شد حالا نوبت به اين رسيد بعضيها كه وضع ماليشان خيلي خوب نيست، گذشتگان اينها خيلي مرفه بودند حالا نوبت فقر به اينها رسيد همهاش تقسيم شده است، اين طور نيست كه مال، يكسان همين طوری مثل يك سلسله در يك خانواده بماند، اين طور نيست. كارها را وقتي انسان با چشم مهندس عالم ميبيند، ميبيند هيچ نگراني نيست. وقتي مقطعي و موسمي ميبيند، شايد گله بكند. خيليها هستند كه گذشتگانشان مرفه بودند حالا بچهها اين طورند و خيليها هستند كه گذشتگانشان در رنج بودند حالا نوبت رفاه به بچهها رسيده است، روشن نيست كه حكم چگونه بود. ما يك وظيفهاي داريم كه آن وظيفه ما را بخش دوم و سوم اين آيه مشخص ميكند كه كسب است و دعا، يك وظيفهاي داريم نسبت به خودمان. برنامهاي هم داريم هم فقهي و هم اخلاقي، نسبت به كار ذات اقدس الهي و آنچه در دست ديگران است پس هر كدام از ما دو وظيفه داريم: يكي درباره مسائل اقتصادي است; يكي هم در مسائل نيايش و دعاست كه اين را بخش دوم و سوم اين آيه به عهده دارد كسب و دعا باهم، همه ما مؤظفيم به سراغ كار برويم و همه ما مؤظفيم از فضل خدا مسئلت كنيم. اما بخش اول آيه كه يك حكم فقهي است و يك حكم اخلاقي و يك حكم اعتقادي اين درباره تنظيم برنامه ماها يعني بندگان است نسبت به قضا و قدر الهي از يك سو، نسبت به آنچه در دست مردم است از سوي ديگر خب پس ما بايد كار بكنيم و بايد دعا بكنيم اين را بخش دوم و سوم اين آيه به عهده دارد اما اين تفاوتهاي موجود را ما چگونه توجيه بكنيم؟ ميفرمايند كه شما اين تفاوتي كه هست آنچه در دست ديگران هست اگر شما اعتراضي داريد بايد بدانيد كه اين اعتراض براي نداشتن شما است نه مال داشتن ديگران. نداشتن خود را با آن بحثهاي فصل دوم و سوم آيه بايد تأمين كنيد كار، دعا، كوشش نيايش آن برای بخش دوم و سوم است ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾ اين كار، ﴿وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾ اين نيايش. اگر نداريم، مسئله كوشش و نيايش اين حاجت ما را رفع ميكند. ولي آنچه در دست ديگران است اگر راجع به او ما خواستيم اظهار نگراني بكنيم، اين بخش اول آيه جلوي نگراني را ميگيرد. ميفرمايد شما اگر نسبت به آنچه در دست ديگران است اعتراضي داريد، اين اعتراضتان را بررسي كنيد ببينيد بر چه كسی معترضيد، چه ميخواهيد بگوييد؟ ميخواهيد بگوييد ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهي چرا اين چنين تقسيم كرده است؟ يا نه، چرا اين شخص دارد و من ندارم بايد از او كنده بشود و به من داده بشود. يا نه، از او كنده بشود به بيتالمال برسد يا به ديگري برسد؟ چه ميخواهيد بگوييد؟ اگر بخواهيد بگوييد كه اين چه طور تقسيمي است اين ـ معاذ الله ـ با آن توحيد سازگار نيست، اين با آيهٴ سورهٴ «زخرف»[15] سازگار نيست، اين يك نحوه تقسيم حكيمانه است كه نه به ذهن ما ميآيد نه به ذهن امثال ما، ما چه ميدانيم مصلحت چيست.
خداوند گاهي براي اينكه مسائل را خوب نشان بدهد، عدهاي را مورد امتحان هم قرار داد فرمود ببينيد ما قدري چيز به اينها داديم همين داشتن مايه هلاكت آنها شد. يا علم به اينها داديم اگر اينها يك آدم عادي بودند اين طور فساد نميكردند يا به جهنم نميرفتند و نميبردند، قدري معنويت ظاهري پيدا كردند; اما قدرش را ندانستند يا علم پيدا كردند قدرش را ندانستند. اگر مسئله مال است، يك عدهاي از مال برخوردار بودند [كه] به وسيله همين برخورداري مال به عذاب الهي گرفتار شدند كه ﴿لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيرًا أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ﴾;[16] فرمود شما جز بندگي خدا كاري نداشته باشيد; هر چه ميخواهيد فضل بخواهيد اما ديگر درباره ديگران اظهار نكنيد كه چرا او دارد و من ندارم، ميخواهي داشته باشي كار كن و طلب كن; اما درباره ديگران اگر داري اعتراض ميكني اين اعتراضت سه ضلع دارد كه بازگشتش به دو ضلع است: يا ميگوييد كه چرا ـ معاذ الله ـ اينچنين تقسيم كرد؟ يا ميگوييد چرا فلان شخص دارد و من ندارم از او گرفته شود و به من داده شود. يا ميگوييد نه، نه من داشته باشم نه او [بلكه] از او گرفته شود به ديگري داده شود، گاهي عداوت و بغضا و كينه اين چنين فتوا ميدهد. اگر آن اولي بود، اين با اعتقاد توحيدي سازگار نيست [چون] خدايي كه حكيم عليالاطلاق است و حكيمانه دارد توزيع ميكند حالا يا پاداش دارد ميدهد يا دارد يك عده را امتحان ميكند، هر دو حكمت است خدا اگر بخواهد يك عده را كه سوابق خوبي داشتند يا آبا و اجدادشان آدمهاي خوبي بود حالا به آنها احسان بكند، براي اينكه پاداش گذشتگان را بدهد اين برابر حكمت است. (اين يك). اگر به يك عده دارد ميدهد آنها را ميخواهد بيازمايد، اين هم كلاس درس و آزمايش است اين هم حكمت است (اين دو). اگر يك عده بدرفتاري كردند، خدا ميخواهد آنها را با دست خود اينها بگيرد كه ﴿فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا﴾[17] اين عقوبت الهي است و كيفر الهي است اينهم حكمت است، (اين هم سه). پس كدام كار خدا جاي نقد است؟ او كه حكيمانه تقسيم كرده است پس شخصي كه داراي يك سلسله امكانات مادي است يا بالأخره اولياي گذشتهاي دعاي پدر و مادري رضا و فلاح آنها اثر كرد خب اين پاداش آنهاست. يا نه، خدا دارد او را امتحان ميكند خب، حالا اگر كسي را در يك اتاق خوبي نشاندند دارد امتحان ميكنند كه نبايد كسي كه در بيرون اتاق است بگويد من چرا آنجا نيستم؟ اينجا كلاس امتحان است اصلاً; هر كسي به وضعي، بعضيها به مال مبتلا هستند بعضي به فقر، بعضي به سلامت مبتلا هستند بعضي به مرض الآن ماها كه سالميم به لطف الهي به سلامت مبتلاييم، عدهاي هم در بيمارستان به مرض مبتلا هستند چيزي در عالم بدون ابتلا كه نيست، ابتلا يعني «امتحان»، ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ﴾[18] انساني كه سالم است، مبتلا به سلامت است. انساني كه توانگر است، مبتلا به ثروت است، چه اينكه انسان بيمار مبتلا به مرض است انسان تهيدست، مبتلا به فقر است. پس اگر ابتلا و امتحان است كه اين حكيمانه است اگر نه، سوابق بد اين شخص اقتضا كرد كه خدا او را از اين راه بگيرد و رسوا كند، پس باز هم اين حكمت است، لذا فرمود: ﴿فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا﴾; خدا ميخواهد با همين مال، او را بيحيثيت كند كه اگر او اين مال را نميداشت به اين روز سياه مبتلا نميشد. يا اگر اين فرزند را نميداشت به اين روز سياه مبتلا نميشد پس اگر كسي بخواهد درباره تقسيم حكيمانه ذات اقدس الهي اظهارنظر كند، اين برخلاف عقايد توحيدي است: ﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ﴾ و اگر بخواهد نه، بگويد خدايا! من درباره كار تو تسليمم، هر چه تو ميكني خير است ولي از او بگير و به من بده، اين ميشود حسد و كينه. چه بگويد از او بگير و به من بده، چه بگويد كه از او بگير و به ثالث بده، چون اين شخص مورد انزجار من است ميخواهم او نداشته باشد، ميخواهم اين سمت را او نداشته باشد اين ميز و پست را او نداشته باشد يا اين مال را او نداشته باشد ديگري داشته باشد اينهم زمينه عداوت و بغضا است يا حرام است يا مقدمهٴ حرام، مثل آن بحث اول يا مستقيماً حرام بود يا مقدمه حرام.
اگر اين است كه نه; نه در كار خدا كسي خدشه دارد، نه ميخواهد از آن متنعم گرفته شود به ما داده شود يا از آن متنعم گرفته شود به شخص ثالث داده شود. ما هم مثل او باشيم كه از جاه و مال و منال برخوردار باشيم، اينهم ميفرمايد مصلحتتان نيست شما اين طور آرزو نكنيد. نظير اينكه وقتي قارون(عليه من الرحمان ما يستحق) با آن جلال و شكوه ظاهري بيرون ميآمد ﴿فَخَرَجَ عَلي قَوْمِهِ في زينَتِهِ﴾، يك عده گفتند: ﴿يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ﴾[19] اينها نميگفتند آنچه قارون دارد به ما برسد، اين حرف را نميزدند [بلكه] ميگفتند اي كاش آنچه قارون دارد مثل او به ما ميرسيد، نه خود او، حسد نبود او به روز سياه نشست ﴿وَ أَصْبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِاْلأَمْسِ﴾[20] اينها ميگفتند خب، خوب شد ما نداشتيم. پس اگر حسد باشد يا عداوت و بغضا باشد يا مستقيماً حرام است يا مقدمه حرام و اگر نقد در تقسيم حكيمانه حق تعالي باشد يا حرام است يا مقدمه حرام و اگر نه، تجملگرايي باشد بگويد: خدايا! همان طوري كه او دارد، ما هم مثل او داشته باشيم، نه اينكه از او بگير و به ما بده! اينجا حرف علماي دين اين است: ﴿قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللّهِ خَيْرٌ﴾[21] ديگران كه عقلشان در چشمشان بود يعني اهل حس بودند نه اهل عقل، اينها گفتند: ﴿يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ﴾[22] آنهايي كه عقلشان در جانشان بود يعني عاقل بودند نه اهل حس، ﴿قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللّهِ خَيْرٌ﴾. پس اينها جزء منهيات است كه فرمود: ﴿لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ﴾ آن وقت راه هرگونه تمني بسته است، چه حسد، چه كينه [و] چه عداوت.
نقصهاي مادي موجود در اجتماع و علل آن
پرسش:...
پاسخ: البته، اگر ذات اقدس الهي آنچه را كه تقسيم كرده است به مردم برسد كه هيچكس فقير نيست در اين بيابانها، اين مار و عقرب را خدا بيروزي نگذاشت، چون بالأخره در مار و عقرب مقداري درندگي و قانون توحش هست; اما نه آن طوري كه در بين صربها و امثال صربهاست. اين انساني كه اگر سقوط كرد كالحيوان ميشود﴿ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[23] يا كالحيّه ميشود «بل هي اسمّ» همين است ديگر. در زمان خود معاويه اين نقضها بود، در جريان معاويه كه يك مشكل مالي پيش آمد و عدهاي اعتراض كردند كه مردم در زحمتاند، معاويه براساس آن عوام فريبي. اينها را جمع كرد و گفت كه مگر خدا در قرآن نفرمود در خزينه الهي همه نعمتها هست و مگر نفرمود برابر با مشيت خود روزيها را از خزينه نازل ميكند: ﴿إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[24] برابر اين دو اصل، خدا براي شما همين مقدار را مقدّر كرده است، شما چرا اعتراض ميكنيد؟ آن وقت بعضي از كساني كه جريان حالشان در همين اسدالغابة آمده [يعني] احنفابنقيس[25] برخاست و حكيمانه اعتراض كرد و خلاصهٴ حرف و اعتراض احنف، با شرح كوتاه اين است كه ذات اقدس الهي در مخزن خود، همه نعم را دارد و برابر با حكمت و مشيت حكيمانه، روزيها را نازل ميكند. ما درباره اين مطلب حرفي نداريم، حرف ما اين است كه خداوند براي تأمين ارزاق ما روزيها را به قدر كافي از خزينه غيب نازل كرده است و تو روزيهاي ما را در خزينه خودت حبس كردهاي، ما به اين اعتراض داريم.[26] البته اين كار، در بين بشر هست و اينهم ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا﴾ شاملش ميشود كه بخش دوم و سوم آيه است يعني اگر شما خواستيد حقتان را بگيريد، بايد كار بكنيد. حالا كار جهاتي دارد هم كشاورزي و دامداري كار است، هم جنگ و جهاد و دفاع و قيام كار است ديگر، اينها كار است; اما اگر هم عادلانه تقسيم بشود نه يعني بالسويه. گاهي ميبينيد دو آدماند هر دو آدم خوبياند ميآيند در حوزه; اما يكي رشد ميكند يكي نميكند، چه مصلحت است خدا ميداند. نه آن كه رشد كرده بايد مغرور باشد، نه آن كه رشد نكرده بايد نااميد، چون هر دو امتحان است.
تمثيلي بر حكيمانه بودن تقسيم روزي بر بندگان
دو نفر در كنار هم مغازه باز ميكنند آن كه دلها را بايد راهنمايي بكند، مشتريها را به يك مغازه بيشتر متوجه ميكند، وضع او بهتر ميشود، با اينكه كنار هماند جنس هم يكي است. دو نفرند در كنار هم دو قطعه زمين را به عنوان زمين كشاورزي زير كشت بردند، يكي بهره بيشتري ميبرد يكي نميبرد، يكجا باران ميآيد يكجا باران نميآيد، يكجا به صخره ميخورد يكجا نميخورد، يكجا زيرش آب جاري است يكجا جاري نيست. آنكه باران را از بالا قرار داد، آن تنظيم شده و تقسيم عادلانه شده و حساب شده بررسي ميكند همان ذات اقدس الهي كه اين رودهاي زير زمين را ﴿فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِي اْلأَرْضِ﴾;[27] مسلكهاي گوناگون به آبهاي زيرزمين ميدهد، يكجا نزديكتر ميآورد يكجا ديرتر ميبرد، يكي چاه ميكند به آب ميرسد يكي چاه ميكند نميرسد. همه اينها قابل توجيه علمي هست، قابل توجيه ديني هست. خيلي از كارهاست كه دست كسي نيست. اينجا معلوم ميشود كه ديگر بيش از آن انسان نبايد ـ اگر كاركرد دعا كرد و چيزي به اندازه ديگري نصيبش نشد ـ گله كند. اين «تَجْعلَني بقِسمِك راضياً قانعا»;[28] اينجا بايد رضا طلب بكند كه خود رضا هم از فضايلي است كه انسان بايد مسئلت كند هيچ نميداند مصلحت او چيست، چون همه كارها را او كرده دو نفر به يك بيماري مبتلا هستند، هر دو به اتاق عمل ميروند در هنگام معالجه كردن كسي، يك وقت ميبينيد موقع عمل كردن برق اين قطع ميشود او زير عمل ميميرد، درباره ديگري اين نيست. اينها يك سلسله علل و عواملي است كه دست كسي نيست، قابل پيشبيني هم نيست. خب، هيچكس نميدانست چه كسي در فلان اتاق عمل دارد عمل ميكند و چه موقع برق خاموش ميشود و آنها گرفتار ميشوند و آن زير عمل ميميرد يا عملش به خوبي انجام نميشود، هزارها كار است كه انسان نميتواند پيشبيني بكند تا مهار بكند، اين همان رضاست. لذا فرمود شما ﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ﴾، يك سلسله راههاي عاقلانه است.
ماهيت غبطه و محدوده آن
پرسش:...
پاسخ: غبطه كه چيز خوبي است. غبطه، همان ﴿وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾ است. غبطه نميگويد كه از او كنده بشود، چيزهاي خوب را غبطه ميخورد، نه چيزهاي تجملگرايي را. اگر يك نعمت خوبي او دارد كه روزي حلالي او دارد يا علم و با عملي او دارد، انسان ميگويد اي كاش ما هم ميداشتيم، اين چيز خوبي است; اما نه از او گرفته بشود به ما داده بشود. ميبينيد فرمود: آنكه خدا به ديگران داد آن را نخواه![29] مثلش را يا اضعافش را بخواهي كه آزاد است. اگر ديديد كسي يك نعمت خوبي دارد موفق هم هست در كارهايش شما هزارها برابر بخواهيد، ده برابر بخواهيد دو برابر بخواه، اينكه نعمت خوبي است; اما همان را بخواهي بد است. در روايت هم هست كه شما همانی كه خدا به ديگري داد همان را نخواه [بلكه] بگو خدايا! مثل او را به من بده،[30] دو برابر او; ضِعف او را به من بده، اينكه مشكلي ندارد.
پرسش:...
پاسخ: نه; آنكه حرام باشد كه ﴿فَضَّلَ اللّهُ﴾ نيست، حرام به خدا اسناد ندارد [چون] خدا روزي مشخصي براي همه فراهم كرده است. سارق، اگر مالِ مالباخته را بگيرد اينكه رزق الله نيست، چون رزق آن است كه بشود به خدا نسبت داد: ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ﴾[31] روزيِ حلال اين شخص را خدا مقدر كرده است و اين سارق، به سوء اختيار خود از رزق حلال خود اعراض كرده است [و] رزق ديگران را غصب كرده. حرام به خدا اسناد ندارد، سخن در حلال است. شما اگر بخواهيد آنچه را خدا به ديگران داد همان را بگيريد خب، بد است ديگر; غصب بكنيد بد است، حسد داشته باشيد بد است، آرزو داشته باشيد بد است، بگوييد مثل او، ضِعف او، اضعاف او خب، اينها خوب است بد نيست يا بد نيست يا خوب است. نفرمود «و لا تتمنوا مثل ما فضل الله به بعضكم علي بعض» [بلكه] فرمود عين هماني كه خدا به ديگري داد شما ميخواهيد همان را بگيريد خب، چرا؟ اين جز كينه چيز ديگر نيست.
سازگاري معناي مختار با شأن نزول آيه
پرسش:...
پاسخ: با شأن نزولش هم سازگار است. شأن نزولش اين است كه مردها حقوقي دارند[32] خب، خدا فرمود شما آنكه خدا به مرد داد نخواهيد كه همان گرفته بشود. شما هم از خدا فضل بخواهيد معادل آن به شما مرحمت ميكند. هرگز انسان تنگنظر نباشد; هر چه خدا به ديگري داد انسان بگويد خدايا مثل او يا اضعاف او به ما هم بده، اين چه عيب دارد؟ اينكه همت بلند است. اما تنگ نظر باشد; بگويد خدايا! آنكه در دست اوست همان را [به ما هم بده!] اين سرقت رواني است حسد يك سرقت رواني است، نظير سرقتهاي فيزيكي يك وقت است كسي ميرود با تلاش و كوشش، در صدد اين است كه مال را از صاحب مال بگيرد حالا يا موفق ميشود يا نه اين يك سرقت فيزيكي است حسد هم يك سرقت رواني است يعني ميگويد خدايا! آنكه در دست اوست همان را من بگيرم; به من [هم] بده. خب، اين چيز بدي است ديگر. اينكه ميتواند بهتر و آسودهتر به اين نِعَم برسد چرا ديگري را از نعمت محروم بكند، فرمود: ﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ﴾; اين كار را نكنيد.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، كسب ظاهري و كسب باطني كار است. در كسب هم به خواست خدا در بخش دوم، مشخص ميشود كه قرآن به ما فرمود اين زمين، براي كسب شما و تجارت شما آماده است و ذلول و نرم است براي شما. شما ﴿فَامْشُوا في مَناكِبِها﴾;[33] روي مِنْكَب زمين، روي دوش زمين سوار بشويد روزي بگيريد خب، روي دوش اسب سوار شدن و سواري گرفتن كار آساني نيست، بالأخره انسان بايد مقداري فشار بياورد، سختي را تحمل بكند. اين كسي كه روي كوهها ميرود معدنشناسي ميكند اين روي دوش زمين سوار شده و روزي ميگيرد يا بالأخره تلاش و كوشش ميكند شيار ميكند، اين روي دوش زمين سوار شده دارد از او سواري ميگيرد، اين چيز خوبي است. اين قدر تشويق كرده ﴿فَامْشُوا في مَناكِبِها﴾; روي منكبهاي او روي دوشهاي او راه برويد و روزي بگيريد. بخواهيد و همين طور بنشينيد و دعا بكنيد اين را خدا سنت قرار نداد.
يكسان بودن مناط فضايل فردي و اجتماعي
مطلب ديگر آن است كه در اين بخشها فرقي بين مسائل فردي و اجتماعي نيست; همان طوري كه در مسائل فردي گاهي فضل ظاهري به فرد ميرسد، گاهي فضل باطني به فرد ميرسد و در مسائل فردي هم كسي حق ندارد كه تمني باطل داشته باشد كه نعمتي از فردي زايل بشود و به او برسد، در مسائل اجتماعي هم همين طور است گاهي جامعه اسلامي خيال ميكند كه اگر با مشركين رابطه برقرار كند، از درآمد آنها ميتواند استفاده كند، اين را ذات اقدس الهي نهي كرده. در آيهٴ 28 سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنيكُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللّهَ عَليمٌ حَكيمٌ﴾; فرمود اينها حق ندارند ـ اين مشركين ـ بيايند اطراف كعبه طواف كنند. اگر شما به اين فكريد كه اينها كه بيايند يك درآمد بيشتري نصيب امت اسلامي ميشود، اين صحيح نيست. اگر ميترسيد عائلهمند باشيد، فقير بشويد خداوند شما را از فضل خود بينياز ميكند. پس آن كه در سورهٴ «نور» هست و مانند آن، ناظر به فقر فردي است كه خدا وعده توانگري داده است كه: ﴿إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾[34] [اما] اينكه در سورهٴ «توبه» است ناظر به فقر جامعه اسلامي است كه خطاب به شخص نيست. فرمود شما عجله نكنيد كه اين مشركين، قبل از توبه و ايمان به اطراف كعبه بيايند. اگر ميبينيد اينها نيامدند [و] درآمد ما كم است، خدا تأمينتان ميكند.