71/10/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 31
﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريمًا﴾﴿31﴾
توبه اصل كلي در بخشش گناهان
راههاي بخشش گناه گاهي به صورت موجبه كليه و عموم ذكر ميشود گاهي به صورت موجبه جزئيه. دو اصل به عنوان موجبه كليه و عموم مطرح است، براي بخشش گناه و دو اصل ديگر هم به عنوان موجبه جزئيه مطرح است. آن دو اصلي كه به عنوان موجبه كليه مطرح است به اين معناست كه هرجا نسبت به هر فرد و خصوصيتي آن اصل حاصل شد، گناه بخشيده ميشود: يكي مسئله توبه است كه هر گناهي با توبه بخشيده ميشود كه شرايطش گذشت. اگر حق الله يا حق الناس را به همراه داشت كه تكليفش روشن است و اختصاصي به شخص معين يا گناه معين ندارد. حتي در مسئله ارتداد ـ چه ملي، چه فطري ـ از نظر بحث كلامي، توبه مورد اثر است ولي از نظر بحث فقهي، بين ارتداد ملي و فطري فرق است[1] وگرنه از جهت رابطهاي كه بين بنده تائب و ذات اقدس الهي است، توبه مؤثر است.
پرهيز از كبائر وسيله بخشش گناهان صغيره
دوم پرهيز از گناهان كبيره است كه وسيله بخشش گناهان صغيره است بالقولالمطلق، چون خدا وعده داد. هر كسي به هيچ گناه كبيرهاي مبتلا نشد، اگر احياناً گناه صغيره داشته باشد خدا وعده داد كه ميبخشد، اين دو اصل است كه موجبه كليه است. دو اصل ديگر به نحو موجبه جزئيه بيان شده: يكي مسئله شفاعت است كه چه گنهكاري مشمول شفاعت ميشود مشخص نيست، اينچنين نيست كه از هر گنهكاري شفاعت بكنند. شفاعت بايد به اذن خدا باشد، حالا درباره چه گروهي خدا اذن ميدهد درباره چه گروهي اذن نميدهد، آن را خداي حكيم خود ميداند. يكي هم در همان سورهٴ مباركهٴ «نساء» مشخص شد كه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ﴾;[2] خداوند شرك را نميآمرزد و غير از شرك، هر گناه ديگري باشد اميد بخشش هست. البته بيتوبه نه با توبه، چون با توبه خدا شرك را هم ميآمرزد زيرا مشركين كه توبه كردهاند توبه آنها مقبول است و مشركين در صدر اسلام توبه ميكردند و ايمان ميآوردند الآن هم اگر يك مشركي توبه بكند و اسلام را بپذيرد، توبه او مقبول است. اينكه فرمود خداوند شرك را نميآمرزد يعني بيتوبه و اينكه فرمود: ﴿وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ﴾ يعني گناهان كمتر از شرك را خدا ميآمرزد بيتوبه; اما ﴿لِمَنْ يَشاءُ﴾; هر كسي را كه خود صلاح بداند چطور ميشود كه بعضي افراد مشمول شفاعت حقاند و عنايت حق شاملشان ميشود يا نه، آنهم معلوم نيست. گاهي در اثر داشتن آباء و اجداد صالح، گاهي در اثر پيدايش فرزندان صالح و مانند آن زمينه بخشايش گناه انساني فراهم ميشود چون اين به نحو موجبه جزئيه است، هرگز كسي را جسور و جري نميكند به ارتكاب گناه. پس چهار چيز عامل بخشايش گناه است كه دو اصل به عنوان موجبه كليه مطرح است، دو اصل به عنوان موجبه جزئيه، اين مطلب اول.
عدم دلالت آيه بر تقسيمبندي معاصي در لوح محفوظ خداوند
مطلب دوم آن است كه اينكه خدا در قرآن فرمود كتابي نزد ماست حالا لوح محفوظ است، كتاب مبين است، اُم كتاب است، هرچه هست كه ﴿كُلُّ صَغيرٍ وَ كَبيرٍ مُسْتَطَرٌ﴾;[3] هر كوچك و بزرگي در او نوشته شده اين دليل نيست كه گناهان دو قسم است: گناهان صغيره و گناهان كبيره. اين ناظر به اصل اينكه هر چيزي در عالم وجود داشته باشد چه كوچك چه بزرگ، خدا در آن كتاب الهي نوشته است; اما آيا گناه هم داراي دو قسم است: يك قسم صغير; يك قسم كبير اين آيه او را نميرساند. آيه ميفرمايد هر كوچك و بزرگي در آن هست; اما آيا گناه همهاش بزرگ است يا بعضي بزرگاند بعضي كوچكاند اين را كه آيه دلالت ندارد. البته آيه سورهٴ «كهف» ميفرمايد گناه، دو قسم است: بعضي كوچكاند; بعضي بزرگ. وقتي آيهٴ سورهٴ «كهف» فرمود گناه دو قسم است: بعضي كوچك بعضي بزرگ،[4] آن وقت آن آيه كه ميفرمايد: ﴿كُلُّ صَغيرٍ وَ كَبيرٍ مُسْتَطَرٌ﴾; هر كوچك و بزرگي در آن كتاب الهي ثبت است آن به منزله كبراي اين اصل خواهد شد يعني گناهان كوچك و بزرگ هم در كتاب الهي ثبت است وگرنه خود اين آيه دلالت ندارد بر اينكه گناه دو قسم است، گناه كوچك و گناه بزرگ.
دلالت مطلق آيه بر بخشش صغاير بدون لحاظ صنف گناهان
مطلب سوم آن است كه اينكه فرمود اگر گناهان كبيره را ترك كرديد، گناهان صغيره شما بخشيده ميشود معنايش اين نيست كه از هر نوع يا از هر صنف گناهي در صورتي كه آن كبير آن را ترك كرده باشيد، صغير آن بخشيده ميشود. مثلاً هتك حرمت ديگران كه حد داشته باشد به زنا، اين معصيت كبيره است; اما نظره معصيت صغيره است. اگر كسي مثلاً به گناه كبيره مبتلا نشد يعني به زنا مبتلا نشد، نگاه نامحرم اگر دامنگيرش شد نامحرمي را نگاه كرد بخشيده بشود. آيه، ناظر به اين نيست كه هر گناهي داراي دو صنف است: كبير و صغير. اگر كسي آن گناه كبير را از همان صنف مرتكب نشد، گناهان صغيره همان صنف بخشيده ميشود تا ما بگوييم كه اين مثلاً نسبي است و زنا هم داراي دو قسم است زناي محصنه و غيرمحصنه، ذات المحرم و غير ذات المحرم، ذات البعل و غير ذات البعل بعد بگوييم كسي كه به آن كبيره و آن بزرگتر مبتلا نشد اگر به كوچكتر مبتلا شد بخشيده ميشود، اينچنين نيست. معصيت خواه از يك صنف باشد خواه از دو صنف، اگر كسي گناه كبيره نداشت يعني هيچ گناهي از گناهان كبيره را مرتكب نشد آنگاه گناه صغيره كرد بخشيده ميشود، نه اينكه از يك صنف، داراي دو فرد بود يا از يك نوع، داراي دو صنف بود اگر كسي آن نوع كبير يا صنف كبير را مرتكب نشد، صنف صغير همان نوع بخشيده ميشود، اينچنين نيست، بلكه مطلق كبيره و مطلق صغيره مطرح است.
عدم دلالت قرآن بر كبيره شدن گناه صغيره با اصرار
مطلب چهارم آن است كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) اين حديث شريف را نقل كرد، در جوامع روايي اهل سنت هم نقل شده است كه «لا صغيرةَ مع الاصرار و لا كبيرةَ مع الاستغفار».[5] اما آيا قرآن كريم هم اين مطلب را دارد كه اصرار بر صغيره باعث كبيره شدن گناه است يا نه؟ در قرآن، عنوان اصرار چندجا به كار رفت; اما نوع مواردي كه قرآن، كلمه اصرار را به كار برد يا ناظر به معصيت كبيره است يا مطلق است. اينچنين نيست كه از قرآن بربيايد كه اصرار بر معصيت صغيره، معصيت كبيره است، اينچنين نيست. مثلاً در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» آيهٴ 135 اينچنين است كه فرمود: ﴿وَ الَّذينَ﴾ اين بيان متقين و محسنين است: ﴿وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ﴾; مردان باتقوا يا محسنين كسانياند كه اگر يك وقت گناه كردند، فوراً به ياد خدا ميافتند و استغفار ميكنند: ﴿وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ﴾; كيست كه غير از خدا گناهان را ببخشد؟! ﴿وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا﴾; اينها ديگر بعد از توبه، توبهشكني نميكنند. خب، اولاً اين آيه فرمود: ﴿وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً﴾. فاحشه، معمولاً آن گناه كبيره را ميگويند، چون فاحش يعني بالغ. وقتي گفتند غلط فاحش يعني غلط روشن، گناه فاحش يعني گناه روشن، بعيد است كه معصيت صغيره را شامل بشود، بر فرض هم شامل بشود به نحو اطلاق هست. آن هم اين آيه ميفرمايد كه متقين، محسنين، مردان حق كسانياند كه اگر معصيت كردند توبه ميكنند و دوباره برنميگردند: ﴿وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا﴾ يعني توبه نميشكنند، نه اينكه بدون توبه، آن معصيت را رها ميكنند ولي آن معصيت را اصرار ندارند، تكرار نميكنند ﴿وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا﴾ چون بعد از توبه است ﴿وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ﴾.
حالا اين جملهٴ آخر معترضه است يعني «ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم ﴿وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا﴾[6] »; اينها اگر گناه كردند به ياد خدا متذكر ميشوند و توبه ميكنند و ديگر اصرار نميكنند يعني اصرار نميكنند كه توبهشكني بكنند [بلكه] بعد از توبه دوباره آن كار را انجام نميدهند و همچنين در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» باز سخن از اصرار بعضي از گناهان است; آيه هشت سوره «جاثيه» اين است كه: ﴿يَسْمَعُ آياتِ اللّهِ تُتْلي عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا﴾ خب، اين براي گناهان كبيره است; اين درباره كساني است كه يا اصل ايمان را يا خطوط كلي ايمان را نميپذيرد و روي اين انكارش هم اصرار دارد ﴿ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا﴾ كه اين اصرار بر صغيره نيست تا اينكه بگوييم اصرار بر صغيره ميشود كبيره، بلكه اصرار بر خود كبيره است چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ « واقعه» آيهٴ 46 هم باز اصرار بر كبيره مطرح است، فرمود: ﴿وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَي الْحِنْثِ الْعَظيمِ﴾ وقتي اصحاب شمال را معرفي ميكند ميفرمايد كه اينها ﴿في سَمُومٍ وَ حَميمٍ ٭ وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ ٭ لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ ٭ إنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ ٭ وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَي الْحِنْثِ الْعَظيمِ﴾[7] اينها بر گناه عظيم و گناه بزرگ اصرار داشتند. چه اينكه در سورهٴ «نوح» آيهٴ هفت هم باز راجع به اصرار بر گناهان كبيره است كه نوح(سلام الله عليه) به خدا عرض ميكند: ﴿وَ إِنّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبارًا﴾;[8] اينها بر همان انحرافشان و طغيانشان اصرار دارند بنابراين از اين آيات نميشود فهميد كه در قرآن، اصرار بر صغيره به عنوان گناه بزرگ مطرح است، چون اين آيات ياد شده نوعاً اصرار بر كبيره را بازگو فرمود.
ظهور آيات قرآن در كبيره و صغيره بودن معاصي
مطلب بعدي آن است كه گذشته از اينكه از خود آيهٴ سورهٴ «كهف»[9] كه به صورت روشن ظاهر ميشود و از همين آيه محلّ بحث سورهٴ «نساء» به صورت ظهور دلالت دارد كه گناه دو قسم است: صغير و كبير، از بعضي از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هم استفاده ميشود كه گناه دو قسم است: صغير و كبير. در خطبه اول نهجالبلاغه ميفرمايد كه اواخر همين خطبه اول است كه: «كِتابَ رَبِّكُمْ فِيكُمْ مُبْيِّناً حَلالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ» تا به اينجا ميرسد «وَ مُبايَنٌ بَيْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ كَبِيرٍ أَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ أَوْ صَغِيرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ» كه گوشهاي از اين، در هنگام خواندن روايات نورالثقلين[10] خوانده شد. فرمود: بين محارم اله، محرمات اله فاصله گذاشته شد بعضيها گناه كبيرهاند كه خداوند تهديد به آتش كرد، بعضي گناهان صغيرهاند كه مغفرت را در كمين او قرار داد كه منتظر است; مغفرت الهي منتظر است كه گناهان كبيره نيايد تا اين گناهان صغيره را ببخشد اگر گناهان كبيره آمد، اين گناهان صغيره را به همراه خود ميكشاند به دنبال خود ميكشاند ديگر از كمين مغفرت بيرون ميرود ولي اگر گناهان كبيره نيامد چون مغفرت، در كمين اين گناهان صغيره است، اين گناهان صغيره را مغفرت به طرف خود جذب ميكند: «مِنْ كَبِيرٍ أَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ أَوْ صَغِيرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ» كه غفران خود را خداوند، رصد و كمين گناه كوچك قرار داد كه اگر گناه بزرگ نيامد، اين رحمت الهي و مغفرت الهي اين گناه صغير را به طرف خود جذب ميكند.
در نامه بيست و هفتم نهجالبلاغه كه محمدبنابيبكر را براي فرمانروايي مصر اعزام فرمود، اين نامه را مرقوم داشتند، فرمود «وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ والنَّظْرَةِ» يعني در نگاه بين مردم، مواسات را برقرار كن، همه را نگاه كن [و] هيچ كسي از نظرت دور نماند «حَتَّي لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لاَ يَيْأَسِ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَي يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَالْكَبِيرَةِ»; فرمود بندگان خدا! خداوند شما را زير سؤال ميبرد از كارهاي كوچك و بزرگتان. گرچه سخن از معصيت نيست; اما سياق و لسان، لسان معصيت است براي اينكه اگر از طاعت باشد كه لسان تشويق است و لسان تبشير، نه لسان انذار و ترساندن. فرمود: مواظب باشيد كه خداوند از اعمال كوچك و بزرگ شما ، شما را زير سؤال ميبرد «فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَي يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَالْكَبِيرَةِ والظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ» كه اينهم نشان ميدهد كه سخن از كبيره و صغيره بودن معصيت است.
كتب اخلاق و تبيين چگونگي كبيره شدن صغاير به واسطه اصرار
مطلب بعدي آن است كه بيش از همه در كتابهاي اخلاق، روي اين جهات كار شده است كه چه چيزي باعث ميشود كه گناهان صغيره، كبيره بشود. يكي از امتيازات كتابهاي اخلاقي بررسي و تحليل اين مسائل است، مثلاً در كتابهاي فقهي گفته ميشود حسد، حرام است. اخلاق نه تنها ميگويد حسد قبيح است، بلكه راههاي پيدايش حسد را ذكر ميكند آثار مذموم و مشئوم حسد را ذكر ميكند راههاي علاج او را ذكر ميكند، نشانههاي اينكه انسان آيا حسود است يا نه؟ اينها را ذكر ميكند. تحليل اين اوصاف و تجزيه آثارش به عهده كار اخلاق است كه اصلاً مرز اخلاق از مرز فقه كاملاً جداست در فقه فقط گفته ميشود اين حرام است يا حلال; اما نشانههاي او چيست؟ چه كنيم كه مبتلا نشويم و اگر مبتلا شديم معالجه بكنيم، اينها را اصلاً فقه بحث نميكند.
اصرار بر صغيره از عوامل تبديل به كبائر
در جلد هفتم المحجّةالبيضاء صفحهٴ 58 به بعد، چند مطلب سودمندي دارد درباره اينكه چگونه معصيتهاي صغيره، كبيره ميشود. راه روشن آن همين حديث معتبري است كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرد كه: «لا صغيرة مع الاصرار» خب، آن وقت در فقه گفته ميشود كه معصيت صغيره اگر اصرار بشود معصيت كبيره است، آن كه ميگويد معصيت صغيره منافي با عدالت نيست، ميگويد اگر اصرار شد منافي عدالت است،[11] همين! اما چطور ميشود كه اصرار بر معصيت صغيره، كار معصيت كبيره را ميكند اين تحليل، به عهده علم اخلاق است. در همين جلد هفتم، صفحه 58 كه اين بحث شروع ميشود عنوان بحث اين است كه: «بيان ما تعظم به الصغائر من الذنوب»; كه چگونه گناهان كوچك به وسيله بعضي از امور، بزرگ ميشود. ميفرمايد: «اعلم ان الصغيره تكبر باسبابٍ» چندين سبب را ميشمارد «منها الاصرار و المواظبة و لذلك قيل لا صغيرة مع اصرار و لا كبيرة مع استغفار» مثالي كه اينها ذكر ميكنند، ميفرمايند «مثال ذلك قطرات من الماء تقع علي الحجر علي توال فتؤثر فيه»; گاهي ميبينيد يك قطره آب وقتي كه روي سنگ بچكد، اثري ندارد ولي اگر به تدريج اين قطره قطره روي سنگ بيايد، اين سنگ كه يك جسم سختي است آن را كم كم سائيده ميكند [و] راه در درون سنگ باز ميكند. كارهاي كوچك گرچه به تنهايي اثر ندارند ولي استمرار اينها و تداوم آنها مايه اثر است ولو در سنگ. چه اينكه كارهاي خير هم اينچنين است; كارهاي خير ولو كوچك هم باشد ولي استمرارش مايه روشن شدن دل است «لذلك قال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خير الاعمال أدْوَمُها و إنْ قلّ» شما ميبينيد استمرار يك شيء اثر بيشتري دارد حالا چه صغير چه كبير، خود استمرار باعث تضاعف آن اثر است. شما هميشه ميبينيد «دو»ي قبل از ظهر با «دو»ي بعد از ظهر در تابستان، هوا يكسان نيست، دو بعد از ظهر گرمتر است. اين نه براي اينكه آفتاب نزديكتر است يا بيشتر ميتابد براي اينكه آفتاب مدتهاست كه اين فضا را گرم كرده «دو»ي قبل از ظهر، خيلي آفتاب نتابيد هنور اوايل امر است; اما دو بعد از ظهر، گرچه از نظر قرب و بُعد شمس تفاوتي شايد در كار نباشد، همان اندازه دو قبل از ظهر از ما فاصله دارد به همان اندازه دو بعدازظهر از ما فاصله دارد ولي چون بيشتر تابيده مانده، لذا دو بعد از ظهر گرمتر از دو قبل از ظهر است، اين در اثر تداوم آن كار است. سحر هم همين طور است، گاهي سحرها سرد ميشود براي اينكه ادامه همان سرماست، نه اينكه حالا واقعاً سرماي سحر بيش از سرماي اوايل شب باشد. ادامه هركاري چه در طرف خير چه در طرف شرّ همين طور است كه هر كدام از اينهايي كه ملاحظه ميفرماييد فصل خاص خود را دارد. البته ايشان آيه ﴿وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا وَهُمْ يَعْمَلُون﴾[12] را هم در خلال سخنشان شاهد آوردند ولي اصل مطلب، حق است ولي آيهٴ سورهٴ «آل عمران» راجع به اصرار بر صغيره نيست، گرچه مرحوم فيض اين را در خلال اينكه چگونه گناه كوچك، گناه بزرگ ميشود اين را ذكر كردند. اصل مطلب، البته اصرار حق است چون در روايت هم دارد.[13]
«و منها» عامل دوم اين است كه «أن يستصغر الذنب»; گناه را آدم كوچك بشمارد، زيرا «فان العبد كلّ مااستعظمه من نفسه صغر عندالله و كلّ ما استصغره كبر عندالله»; هرچه انسان خود را بزرگ بشمارد و گناه را بياعتنايي كند نزد خدا كوچكتر ميشود و هرچه گناه را بزرگ بشمارد و خود را حقير تلقي كند نزد خدا بزرگ ميشود و برهان اين مسئله را هم مبسوطاً نقل كردند و گفتند كه در خبر هست مؤمن، گناه خود را مثل كوهي ميبيند كه روي دوشش است يا بالاي سرش هست، ميترسد كه روي او سقوط كند ولي منافق، گناهش را مثل پشهاي ميبيند يا مگسي ميبيند كه آمده روي بينياش يا روي صورتش نشسته; اصلاً اعتنا نميكند و آن را پرانده. اگر پشهاي بيايد يا مگسي بيايد روي بيني بنشيند آدم بپراند، او را ديگر اعتنا نميكنيم. ميگويد پشه يا مگسي آمد من پراندم از بين رفت ولي اگر انسان زير يك كوه مشرف بر انهدام قرار بگيرد، هر لحظه احتمال خطر ميدهد.
پرسش:...
پاسخ: نه; چون خود گناه را ميگويد، چيزي نيست. يك گناه است، چون يك گناه است نه اصرار بر گناه ولي اين گناه را مهم نميداند، ميگويد حالا چيزي نيست. مؤمن از آن جهت كه به عظمت خدا آگاه است، ميبيند كه خدا را معصيت كرده لذا اين گناه را عظيم ميشمارد ديگران چون به عظمت خدا معتقد نيستند، اين را عظيم نميشمارند.
هشدار به كوچك نشمردن معاصي در لسان روايات
آن وقت اين روايت زيد شحام را كه مرحوم كليني نقل كرد در اين قسمت دوم، مرحوم فيض به عنوان شاهد ذكر ميكنند كه زيد شحام از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكند كه فرمود: «اتّقوا المحقَّرات من الذنوب»; «محقرات» نه يعني گناهان كوچك يعني گناهاني كه شما تحقير كرديد; گناهي كه آدم آن را تصغير كرد، كوچك تلقي كرد: «اتقوا المحقَّرات من الذنوب فانّها لا تغفر»; گناهان محقر، گناهان كوچك شمرده شده، بخشيده نميشود. «قلت و ماالمحقرات؟ قال الرجل يُذنِب الذنب فيقول طوبي لي لو لم يكن لي غير ذلك»;[14] خوش به حال من! اگر من غير از اين گناه، گناه ديگر نداشته باشم خوشا به حال من يعني اين گناه را كوچك شمرده، ميگويد خب، حالا گناهي است كرديم. از امام هفتم «عن الكاظم(عليه الصلاة و عليه السلام)» رسيده است كه «لا تستكثروا كثير الخير و لا تستقلّوا قليل الذنوب فانّ قليل الذنوب يجتمع حتي يكون كثيراً و خافوا الله في السّرّ حتي تعطوا مِن أنْفُسِكُمُ النَّصَف».[15] اينكه فرمود گناه را كوچك نشماريد «لا تستقلّوا قليل الذنوب» يعني گناهان كوچك را تحقير نكنيد [و] كم ندانيد، براي اينكه «فان قليل الذنوب يجتمع حتي يكون كثيراً» اين به بحث اول مناسبتر است يعني اصرار بر صغيره يعني گناهان كوچك، كمكم كه جمع شد ميشود جزء گناهان بزرگ. البته صدر اين كه فرمود گناهان كوچك را كوچك نشماريد، آن به بحث فصل دوم مناسب است. «و عن الصادق(عليه السلام) ان الله يُحِبُّ العبد أن يطلُب إليه في الجرم العظيم و يُبْغِضُ العبد أن يستخفّ بالجُرم اليسير»;[16] ميفرمايد خدا بندهاي را دوست دارد كه اگر گناه بزرگ كرد از خدا طلب بخشايش ميكند ولي اگر كسي گناه كوچك بكند و به آن بياعتنا باشد و از خدا طلب بخشش نكند گناه كوچك را خفيف ميشمارد، درصدد توبه و ترميم و امثالذلك نيست [چنين كسي مورد غضب خداوند است] اين سبب دوم.
سبب سوم اين است: «و منها السرور بالصغيرة و الفرح و التبجّح بها» گاهي ميبينيد يك گناه كوچكي را آدم انجام داد بعد خيلي خوشحال است كه من اين كار را انجام دادم. البته خوشحالي بر گناه بزرگ به همان اندازه بزرگ است ولي خوشحالي بر گناه كوچك، باعث بزرگ شدن اوست و اين خيلي محلّ ابتلاست و آن اين است كه فرمود: «السرور بالصغيرة و الفرح و التبجّح بها و اعتداد التمكن من ذلك» حالا ملاحظه ميفرماييد مثالهايي كه ايشان اينجا ذكر ميكنند، ميفرمايند كه ميبينيد كسي در نوشتني يا در گفتني در مباحثه كردني با هُوْ كردن، رقيب را از پا درآورد. حالا برفرض اين معصيت صغيره باشد، ميفرمايد كه ميگويد «كما تقول أ ما رأيتني كيف مزّقتُ عِرْضَه و يقول المناظر في مناظرته أما رأيتني كيف فضحتُه و كيف ذكرتُ مساويه حتي اخجلتُه و كيف استخففتُ به و كيف لبّستُ عليه»; ديدي من چگونه آبرويش را بردم! چگونه خجلش كردم! چگونه او را ساكت كردم! چگونه او را از ميدان بيرون كردم ولو در آن مجلسي كه اين حرف را زده يا اين كار را كرده اين كار، گناه صغيره است، در مباحثه چند نفري است. بالأخره با يك مغالطه، طرف را خاموش كرد يا نه، مغالطه نه مطلب، مطلب حق بود، مطلب علمي بود ولي آن نه به خاطر اينكه مطلب علمي را بيان كند و از علم حمايت كند [بلكه] براي اينكه رقيب را از پا در بياورد كه او را بيحيثيت كند.
خب، حالا اين معصيت برفرض معصيت صغيره باشد همين كه آمده اين جملهها را گفته يعني خوشحال است كه آبروي كسي را برده و او را از صحنه بيرون كرده، اين ميشود جزء معصيت كبيره بعد ميفرمايد كه اين براي مسائل علمي. يك كاسب و پيشهور در دادوستد، اگر يك گناه كمي بكند به اندازه مختصري سر كسي كلاه بگذارد اين معصيت صغيره است مثلاً، بعد اگر به ديگران بگويد كه ديدي «كيف روّجتُ عليه الزائف و كيف خدعتُه و كيف غبنتُه في ماله و كيف استحمقتُه»; ديديد چگونه او را تحميق كردم، چگونه را او مغبون كردم كلاه سرش گذاشتم، اين ميشود معصيت كبيره «فهذا و امثاله تكبر به الصغائر»، براي اينكه «فان الذنوب مهلكات و اذا دفع العبد اليها و ظفر الشيطان به في الحمل عليها فينبغي أن يكون في مصيبة و تأسف»; انساني كه گناه كرده مصيبت زده است، مصيبت زده كه خوشحال نيست. خب، حالا اگر كسي خوشحال شد اين نشانه آن است كه شيطان بر او مسلط شد ديگر. اينها در كتابهاي اخلاقي است، اينها بحثهاي فقهي نيست اصلاً يعني اثبات اينكه واقعاً انسان گناهكار، مصيبت زده است و مصيبت زده غمگين است تا آخر اين فصل.
سنت استمهال الهي و فرصت توبه براي عبد
فصل بعدي اين است كه «و منها أن يتهاون بستر الله عليه و حِلْمه عنه و إمهاله اياه» خداوند، ستار است، مهلت هم ميدهد كه اين توبه كند. حالا اين يك معصيت صغيرهاي انجام داد در سرّ، كسي نميداند خدا هم علني نكرده است، همان وقت ممكن بود كسي از راه برسد و خدا ستاري كرد; به او مهلت داد، آبروي او را حفظ كرد تا او هم توبه كند. او از اين مهلت دادن خدا و ستاري خدا و حلم خدا سوء استفاده ميكند، بعد خودش علني ميكند خيال ميكند; كه اين عنايت خدا شامل حال او شده كه اين مثلاً نزد خدا خيلي مقرّب است; آبرومند است. آبرو نبردن غير از آبرومند بودن است. آبرومند كساني هستند كه ما در تعبيرات دعا و روايت ميگوييم اينها وجيه عنداللهاند; موجَّهاند. اين شخص، كسي بود كه خدا به او رحم كرد آبروي او را نبرد نه اينكه اين موجَّه عندالله است حالا اين خيال ميكند موجه عندالله است «فيكون ذلك لامنه من مكرالله و جهله بمكامن الغرور بالله» اينجاست كه آيه سورهٴ «مجادله» مطرح شد، فرمود: ﴿وَ يَقُولُونَ في أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصيرُ﴾[17] گرچه همان طوري كه ملاحظه فرموديد اين آيه سورهٴ «مجادله» درباره معصيتهاي كبيره است ولي اينها كساني بودند كه داشتند نجوا ميكردند، توطئه ميكردند ولي مغرور بودند ميگفتند كه خب، چطور خدا ما را عذاب نكرده در اين كار؟ معلوم ميشود ما نزد خدا مقربيم.
بررسي احتمال كبيره شدن صغاير با تجاهر به آن
فصل بعد چيزي است كه انسان، گناه را در خفا كرد خدا آبروي او را حفظ كرد ولي او آمده همين گناه را در حضور علن دارد بازگو ميكند كه ما در فلان وقت، اين كار را كرديم، در فلان جلسه خصوصي اين حرف را ما زديم: «و منها أن يأتي الذنب و يُظهره بأن يذكره بعد إتيانه أو يأتيه في مشهد غيره فإنّ ذلك منه جناية علي سترالله الذي سدله عليه»; اين پردهاي را كه خدا آويخت اين پرده را دارد ميدرد خدا آبروي او را حفظ كرد كه ديگران نفهمند، اين عمداً دارد در بين ديگران منتشر ميكند شايد مشمول ﴿الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ﴾[18] هم بشود، البته اين را مرحوم فيض در المحجّه نياورده است. لذا كساني كه تجاهر به گناه دارند ـ ولو معصيت صغيره ـ احياناً اين جهر به معصيت ولو معصيت صغيره خود اين جهر، مايه كبير شدن آن معصيت است گاهي انسان قصد توهين دارد يك وقت قصد توهين ندارد ولي از كار او اهانت انتزاع ميشود. بعضي از كارهاست كه قصدي است; مثلاً اگر كسي در جلوي پاي ديگري بلند شد به عنوان اينكه مؤمن است و احترام كرد اين فضيلت دارد; اما اگر خداي نكرده براي مسخره كردن او بلند شد خب اين معصيت است و عقاب دارد و دو طرف هم امر قصدي است و خود شخص ميداند، امر قصدي است.
ولي بعضي از كارهاست كه امر قصدي نيست; انسان قصد هم نكند از او توهين انتزاع ميشود اگر كسي خواست چيزي را از قفسه كتابي بردارد، احتياج داشت به يك نردبان يك متري يا نيم متري، بالأخره به يك ميزي يا صندلي احتياج داشت يك وقت است صندلي، چوب، تخته، سنگ اينها را ميگذارد زيرپا و آن كتاب را برميدارد. يك وقت است نه; چند كتاب از كتابهاي علوم اسلامي كه دم دست است اينها را ميگذارد، روي اينها پا ميگذارد كه آن كتاب بالا را بردارد اين قصدي جز گرفتن كتاب از قفسه بالا ندارد; اما همين كارش هتك است. او قصد توهين ندارد ولي همين كار، اهانت است; يك امر عرفي است ديگر، اين را عرف ميفهمد. حالا اگر كسي چند كتاب دعا يا كتاب علوم اسلامي را زيرپا بگذارد براي اينكه چيزي را از آن طاقچه بالا بردارد خب، اين هتك است ديگر، اين ميشود معصيت. عمل هم همين طور است، منافقين اينچنيناند كه: ﴿الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾[19] يكي از نشانههاي نفاق اين است كه اينها براي نشر گناه، يكديگر را تشويق ميكنند علني. خب، يك وقت هست كه كسي در خفا گناه ميكند يك وقت هم نه، مروّج گناه است. ترويج گناه ـ ولو گناه كوچك هم باشد ـ مايه كبير شدن آن گناه است، لذا از امام رضا(سلام الله عليه) نقل شده است كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «المستتِر بالحسنة يَعْدِلُ سبعين حسنة و المذيع بالسيّئة مخذول».[20]
«و منها» كه فصل بعدي است، اين است كه: «أن يكون المذنب عالماً يُقتَدي به» ممكن است معصيت، معصيت صغيره باشد; اما اين معصيت كار يكي از علماي اين شهر يا ده است. خب، اگر اين كار را او انجام داد ديگران هم اين كار را ميكنند ديگر. اگر اين معصيت، معصيت صغيره بود و اين معصيت كننده عالم بود كه حرف او و كار او زمينهاي بود براي اقتداي ديگران به او و تأسي ديگران به او، اين باعث كبيره شدن اين گناه است: «و منها أن يكون المذنب عالماً يُقتدي به فإذا فعله بحيث يُري ذلك منه كبرُ ذنبُه كلبس العالم الابريسم و الذهب و أخذه مال الشبهة من أموال السلاطين و دخوله علي السلاطين» حالا بعضي از اينها في نفسه معصيت كبيره هم هست ولي آنهايي كه معصيت صغيره است اگر از عالِم صادر بشود، زمينه اقتداي ديگران را فراهم ميكند چون اين به منزله كسي است كه سنت سيئه گذاشته و سنت سيئه، باعث اقتداي ديگران است. بعد هم اين جمله را نقل ميكند كه داستان عالِم، مثل داستان كشتي است «مَثل زلّة العالم مَثل انكسار السفينة»; لغزش عالِم، مثل غرق شدن كشتي است كشتي اگر بشكند تنها خودش را غرق نميكند سرنشينانش را هم غرق ميكند: «مثل زلة العالم مثل انكسار السفينة تغرق و يغرق أهلها»; كشتي اگر غرق شد هم خودش فرو ميرود هم اهلش را فرو ميبرد، سرنشينانش را فرو ميبرد. عالِم همان طوري كه حق شفاعت دارد يك عدهاي را هم به بهشت ميبرد، اگر گرفتار لغزش شد مايه لغزش ديگران هم هست. بعد بعضي از رواياتي كه از راههاي ديگر نقل شده است، اينجا بازگو ميكنند. اينها اموري است كه باعث كبيره شدن گناهان صغيره است، بعد مسئله تجمل و ورود در دستگاههاي سلاطين جور و اينها را هم ذكر ميكند[21] كه چون از همين صغيرهها نشأت گرفته.