71/09/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 25
﴿وَمَن لَم يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَكَتْ أَيْمَانِكُم مِن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِايِمَانِكُمْ بَعْضُكُم مِن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَي الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنكُمْ وَأَن تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾﴿25﴾
استفادهٴ عدم جواز نكاح با اماء از ظهور آيه
ظاهر اين ﴿مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ﴾ قيد و شرط است و موارد ديگري كه اين كلمه در قرآن كريم استعمال شد، همان شرط فقهي و حكم لزومي بود. بنابراين ظاهر اين آيه اين است كه اگر كسي بتواند با زن آزاد ازدواج كند [و] امكان مالي داشته باشد، نكاح كنيز براي او جايز نيست.
استناد سيوري به سور «نور» و «بقره» و حمل آيه به حكم كراهت
مرحوم سيوري در كنزالعرفان به دو دليل اين آيه را حمل بر كراهت كرده است نه لزوم: يكي تمسّك به آيهٴ سورهٴ «نور» و سورهٴ «بقره» است؛ دوّم تمسّك به ذيل همين آيهٴ محلّ بحث[1] .
آيهٴ سورهٴ «نور»؛ آيهٴ 32 سورهٴ «نور» اين است كه: ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾، ظاهر آيه اين است كه «أيّم» يعني انسان بيهمسر، خواه مرد بيهمسر خواه زن بيهمسر. فرمود «أياميٰ» را انكاح كنيد [و] براي اينها همسر بگيريد و بندگان و كنيزكانتان را هم همسر بدهيد: ﴿وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ﴾[2] و اگر اينها از نظر وضع مالي در زحمتاند، ميترسند نتوانند اداره كنند خدا اينها را بينياز ميكند، خود ازدواج زمينهٴ فراواني رزق را فراهم ميكند.
به اين آيه استدلال كردند كه اين آيه عام است؛ نكاح حرّ و كنيز هر دو را يكسان جايز ميداند. ديگر نفرمود نكاح كنيز وقتي جايز است كه مقدورتان نباشد با آزاد ازدواج كنيد و همچنين آيهٴ سورهٴ «بقره» كه فرمود: ﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ﴾ يعني آيهٴ 221 سورهٴ «بقره» آنهم نشان ميدهد كه مسلمان بهتر از مشركه است.
﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكٍ﴾؛ فرمود كنيز مؤمنه بهتر از زن آزادي است كه مشرك باشد. عبد مؤمن، بهتر از مرد آزادي است كه مشرك باشد. بنابراين هيچكدام مقيّد نيست، مشروط نيست به اينكه ازدواج با كنيز در صورتي باشد كه ازدواج با آزاد ممكن نباشد.
بيان حضرت استاد(مد ظله) در و نقد مستندات سيوري
اين استدلال اوّلشان ناتمام است، براي اينكه آيهٴ سورهٴ «بقره» و آيهٴ سورهٴ «نور» اگر اطلاق يا عموم داشته باشد منافي با تخصيص با اين آيهٴ محلّ بحث كه نيست. آيهٴ سورهٴ «نور» دارد كه براي كنيزها و براي بندهها همسر انتخاب بكنيد «بالقول المطلق»، خواه همسرهاي اينها آزاد باشند خواه كنيز، آن آزادهايي كه همسر اينها شدند خواه قدرت ازدواج با زنهاي آزاد را داشته باشند، خواه نداشته باشند. پس آيهٴ سورهٴ «نور» مطلق يا عام است ولي قابل تخصيص با آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» هست؛ آيهٴ سورهٴ «نساء» ميفرمايد: ازدواج با كنيز در صورتي جايز است كه ازدواج با آزاد، مقدور اين شخص نباشد. پس به عموم يا اطلاق آيهٴ سورهٴ «بقره» يا آيهٴ سورهٴ «نور» نميشود استدلال كرد.
پرسش:....
پاسخ: نه؛ خير هست. چهار صورت دارد: يك وقت است كه أمهٴ مؤمنه را به عبد ميدهند؛ يك وقت أمهٴ مؤمنه را به انسان آزاد ميدهند. در هر دو حال هم آن عبد گاهي ممكن است قدرت داشته باشد با آزاد زندگي كند، هم آن آزاد ممكن است قدرت داشته باشد با آزاد زندگي كند، اينها همه صور اطلاقيه است.
پس از نظر صناعت اگر آيهٴ سورهٴ «بقره» يا آيهٴ سورهٴ «نور» دلالت داشت بر جواز به نحو عموم يا اطلاق، ميشود آن را با آيهٴ سورهٴ «نساء» تخصيص يا تقييد زد و گفت وقتي ازدواج با كنيز جايز است كه شخص نتواند با زن آزاد زندگي كند.
افعل تعيين بودن استعمال «خير» در آيه سورهٴ «بقره»
دليل دوّم ايشان ذيل همين آيهٴ محلّ بحث است كه فرمود: ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ﴾ چون اين كلمهٴ خير، نشانهٴ آن است كه اين حكم، الزامي نيست، پس معلوم ميشود كه بايد حمل بر كراهت كرد نه بر حرمت[3] يعني اگر كسي قدرت ازدواج با زن آزاد را داشت، در اين حالت ازدواج با كنيز براي او حزازت دارد؛ كراهت دارد، آن هم كراهت ارشادي، حالا بر فرض كراهت فقهي هم داشته باشد، چون در ذيل فرمود اگر صبر بكنيد و با كنيز ازدواج نكنيد برايتان بهتر است. اين استدلال هم ناتمام است، براي اينكه كلمهٴ خير، ظهوري در استحباب و رجحان ندارد. البته در موارد گوناگوني به كار ميرود كه بعضي از آن موارد، حكم لزومي است بعضي از آن موارد، حكم غير لزومي.
گاهي خير همان افعل تفضيل را به همراه دارد، خير است يعني بهتر است. گاهي افعل تعيين را به همراه دارد، نظير ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾[4] اين كلمهٴ خير، گاهي نظير ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾ همان اولويت تعييني است نه تفضيلي، گاهي هم اولويت تفضيلي است. مواردي كه خير به معناي بهتر باشد يعني افعل تفضيل باشد اين البته كم نيست؛ اما موارد ديگري كه خير به معناي افعل تعيين است، نه افعل تفضيل يكي همين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «بقره» است. آيهٴ سورهٴٴ «بقره» كه ميفرمايد: ﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ﴾[5] اينكه خير به معناي افعل تفضيل نيست، به اين معنا نيست كه كنيز باايمان بهتر از زن مشرك است يعني نكاح با زن مشرك جايز است ولي نكاح با كنيز مؤمنه بهتر است، اين طور كه نيست. نظير ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾ كه افعل تعييني است نه تفضيلي، نظير ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلَّا أَن يُهْدَي﴾[6] كه افعل تعييني است، نه تفضيلي.
بررسي استعمال كلمه خير و تحليل آن
در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» در نهي تثليث و نهي غلو در دين آنجا فرمود كه اگر شما نهيپذير باشيد براي شما خير است. در اواخر همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 171 اين است: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَي اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَي مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُوا ثَلاَثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ﴾ اين خير، در مقام تحريم تثليث و تحريم شرك است. در مقام دعوت به توحيد است، از تثليث دست برداريد و خير را قصد كنيد؛ به سمت خير حركت كنيد.
خب، اين خير همان توحيد است كه در اينجا به معناي امر لزومي و ضروري و واجب است، نه به معناي امر ندبي. پس ذيل آيه دليل نيست بر اينكه قرينه بر صدر بشود و ما صدر را حمل بر كراهت بكنيم. گذشته از اينكه خود ذيل هنوز بحثش نيامده؛ روشن نيست كه آيا ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ﴾ يعني «أن تصبروا عن نكاح الاماء» يا «أن تصبروا» از آن «عَنَت» يعني از زنا. اگر ﴿ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنكُمْ﴾ و منظور از اين «عَنَت» همان زنا باشد، آنگاه ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ﴾ يعني «وَ ان تصبروا عن العنت المفسَّر بالزنا خير لكم» كه اين ميشود خير لزومي، هم خير، لزومي است و هم خارج از بحث است و به هر تقدير، اگر يك حكم ارشادي ديگري را هم آن ذيل بفهماند منافات ندارد با اصل لزوم، چون اين آيه ناظر به آن است كه آن صورتي هم كه جايز است اگر نكنيد براي شما بهتر است، آن صورتي كه جايز است يعني كسي كه نميتواند بدون همسر باشد (يك)، و نميتواند با زن آزاد زندگي كند، براي اينكه مهر گران است، هزينه سنگين است نميتواند با او زندگي كند (دو) در اين صورت نكاح با أمه براي او جايز است.
معناي واژه «خير» در آيهٴ 25
در مفروض مسئله ميفرمايد: اگر صبر كنيد برايتان بهتر است، اين مشكل را تحمل كنيد و با كنيز زندگي نكنيد يعني در صورتي كه جايز است [و] اين جايز را مرتكب نشويد برايتان بهتر است، براي اينكه دردسري است براي شما. اگر كنيز ديگري است بايد خدمتگزار ديگري باشد، اگر همسر شماست بايد خانهٴ شما و زندگي شما را اداره كند، آن وقت شما روزانه در زحمت هستيد.
ُبعد فقهي حكم مستفاد سيوري از آيه
بنابراين اين استدلال مرحوم سيوري(رضوان الله عليه) از چندين جهت از نظام فقهي دور است، براي اينكه اوّلاً كلمهٴ خير همه جا ناظر به مسئلهٴ رجحان و اولويت تفضيلي نيست. در بعضي موارد، اولويت تعييني است چه اينكه در خصوص مسئلهٴ نكاح هم كاربرد دارد. ثانياً اين ذيل معلوم نيست مربوط به نكاح إماء باشد يعني از نكاح إماء صرفنظر كنيد يا از زنا صرفنظر كنيد براي شما خير است ﴿وَأَن تَصْبِرُوا﴾ يعني «تصبروا» از اين عنت متوهّم و مورد خوف، أي المفسَّر بالزنا يا «أن تصبروا عن نكاح إماء» مشخص نيست. اگر منظور، صبر از زنا باشد كه اين خير هم خير لزومي است، اين ثانياً و ثالثاً اگر منظور صبر از نكاح إماء باشد، آيه ميگويد در جايي كه نكاح إماء جايز است يعني دو شرط احراز شد: يكي اينكه ﴿ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنكُمْ﴾؛ كسي كه نميتواند بدون همسر زندگي كند، اگر ازدواج نكند ممكن است خدايي ناكرده به گناه بيفتد، اين يك شرط. شرط ديگر اين است كه قدرت زندگي با زنهاي آزاد را ندارد، اين دو شرط. اگر اين دو شرط حاصل شد كه در ظرف وصول اين دو شرط نكاح با كنيز جايز است، در اين فضا ميفرمايد اگر با كنيز ازدواج نكنيد [و] مشكلات را تحمل كنيد، برايتان بهتر است. براي اينكه اگر با كنيز ازدواج كرديد تازه اوّل گرفتاري خانوادگي شماست. اين از طرفي مطيع امر مولاست، از طرفي بايد زندگي شما را تأمين كند. بنابراين اين ﴿وَأَن تَصْبِرُوا﴾ مايهٴ فقهي ندارد كه جلوي حرمت را بگيرد.
مراد از «فتات» و حكم مربوط به آن
﴿وَمَن لَم يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَكَتْ أَيْمَانِكُم مِن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾. دربارهٴ «فتا»، گرچه عرب عبد را ميگويد «فتا» و كنيز را ميگويد «فتات» ولو پير هم شده باشد[7] ، به پيرزن اگر كنيز باشد ميگويند «فتات» ولي در آزادها فقط در سن جواني سخن از «فتا» و «فتات» است؛ اما اين سخن عرب آيا قبل از اسلام هم بود يا برابر آن حديثي كه قرطبي بيان ميكند كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «لا يقولنّ احدكم عبدي و أمتي»؛ نگوييد بندهٴ من و كنيز من، بلكه بگوييد: «فتاي» و «فتاتي»[8] ، به جاي عبد و أمه بگوييد «فتا» و «فتات» كه از فتوت و جوانمردي و اينها سخن گفته باشيد.
اگر به استناد اين حديث در بين عرب رواج پيدا كرد، آنگاه تعبير قرآن كريم يك تعبير نو و تازه است يعني خود قرآن، مبتكر اين اصطلاح است و آن حديث هم از اين تعبير قرآني گرفته شده و اين جنبهٴ ارزشي دارد يعني به كنيزان و به بندگانتان بها بدهيد؛ بگوييد «فتا» و «فتات»، نگوييد عبد و أمه. ولي اگر قبل از اسلام اين رواج داشت يعني به عبد و أمه ميگفتند «فتا» و «فتات» اين ديگر تعبير ارزشي و بار ارزشي ندارد. ظاهراً اينچنين نيست كه قبل از اسلام اينها را ميگفتند «فتا» و «فتات». خب، ﴿مِن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ منظور از اين مؤمنه، به معناي مسلمه است يا در مقابل مشركه است؟ اگر منظور از اين مؤمنه در مقابل مشركه باشد، برابر همان آيهٴ ٢٢١ سورهٴ «بقره» در ميآيد كه فرمود: ﴿وَلاَ تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ﴾ آن وقت مشكلي ندارد. ولي اگر منظور از اين مؤمنات، مسلمات باشد، آنگاه با آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «مائده» بايد جداگانه بحث بشود و جمع بشود.
در سورهٴ «مائده» آيهٴ پنج اين است كه: ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ﴾ بعد فرمود: ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ﴾[9] ؛ در آنجا فرمود: زنهاي آزاد و عفيف از مسلمانها و از اهل كتاب، چون اينها اهل كتاباند مشرك نيستند، در قرآن بين كافر و مشرك فرق گذاشته شده. وقتي كه فِرَقي كه در قيامت حضور پيدا ميكنند نام ميبرد، ميفرمايند كه مشركين و يهوديها و نصارا و مجوس و مسلمين، اينها حاضر ميشوند[10] كه مشرك در مقابل آنهاست. «مشرك» كه وصف باشد و از ملكه حكايت كند، معمولاً در قرآن بر كتابي اطلاق نميشود.
اگر اين مؤمنات[11] به معناي مسلمات باشد، آنگاه ظاهرش اين است كه با غيرمسلمان نميشود ازدواج كرد، حالا اين اگر ظهور سكوتي داشته باشد با ظهور نطقي كه آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «مائده» دارد، قابل جمع است يعني آيهٴ سورهٴ «مائده» مقدّم است، چون به صورت روشن ميفرمايد كه محصنات از مؤمنات و محصنات از اهل كتاب نكاح با آنها حلال است. پس اگر اين ﴿فَمِن مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ اگر اين لقب، مفهوم نداشت كه خب اصلاً بحث طرحش لازم نيست. اگر مفهوم داشت آيا اين مؤمنه در مقابل مشركه است كه با آيهٴ سورهٴ «بقره»[12] هماهنگ باشد باز هم مشكلي ندارد، اين دو. اگر مفهوم داشت و منظور از اين مؤمنه هم مسلمه بود نه در مقابل مشركه، ظاهرش اين است كه با غيرمسلمان نميشود ازدواج كرد، اعم از مشرك و كتابي. آنگاه آيهٴ پنج سورهٴ «مائده» كه ميگويد: نكاح با كتابيه جايز است، ميشود مخصِّص و مقيِّد، اين راه فقهياش.
مباحث مربوط به فراز «مِن فتياتِكُم المؤمنات»
پس اين ﴿مِن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ سه بحث را به همراه داشت: يكي آيا لقب مفهوم دارد يا نه؟ بر فرض داشته باشد، اين مؤمنه در مقابل مشركه است يا به معناي مسلمه. اگر در مقابل مشركه بود كه هيچ مشكلي ندارد، نظير آيهٴ سورهٴ «بقره» است[13] . اگر به معناي مسلمه بود، معنايش آن است كه نكاح غيرمسلمان جايز نيست، چه مشرك چه اهل كتاب. آنگاه مشركاش را با آيهٴ سورهٴ «بقره» هماهنگ ميكنند، آن باقي ميماند [و] اهل كتابش را با آيهٴ سورهٴ «مائده»[14] تخصيص ميزنند حالا نكاحش چه دائم چه غيردائم آن بحث ديگري دارد. اصل اين آيه، همهٴ اين فروع را شامل ميشود يعني چه دائم چه غيردائم، چه براي عبد چه براي إماء.
پرسش:...
پاسخ: شرك بر كار كافران هم اطلاق شده است؛ اما مشرك در مقابل يهودي و نصارا و مجوس و مسلمان است.
پرسش:...
پاسخ: آن شرك خفي است البته، ريا هم شرك است[15] . آنجا چون قرينه دارد كه منظور از اين شرك، همان شرك خفي است كه همان ريا و امثالذلك باشد يا پناه بردن به غيرخدا در حالتهايي كه انسان از توحيد غفلت ميكند. بنابراين اين ﴿مِن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ هم حكمش اين است.
دلالت آيه بر كفو اعتقادي زوجين
اما اينكه فرمود: ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإيمَانِكُمْ﴾ اين ناظر به آن است كه در كفو، همين اصل اسلام كافي است. حالا لازم نيست كه از درون يكديگر باخبر باشيد، چون خدا از اسرار و ضمائر مستحضر است. همين كه ظاهراً مسلمان بودند، شرطش [كه] كفو بودن [باشد] حاصل است، اينها كفو و همسر همديگر هستند.
منظور از «بعضكم من بعض» مستعمل در آيه
اين تعبير ﴿بَعْضُكُم مِن بَعْضٍ﴾ در نوع مواردي كه به كار ميرود براي نفي تمايزهاست، چه بين زن و مرد، چه بين زن و شوهر، چه بين زن در مقابل مرد چه بين زن در مقابل شوهر. اما زن در مقابل مرد در پايان سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» است كه ﴿فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا﴾ آنجا دارد ﴿بَعْضُكُم مِن بَعْضٍ﴾ يعني همهٴ شما از يك سنخ هستيد، هيچ امتيازي بين شما نيست.
در پايان سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيهٴ 195: ﴿فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُم مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَي بَعْضُكُم مِن بَعْضٍ﴾، بعد فرمود: ﴿فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُم سَيِّآتِهِمْ﴾ اين زن در مقابل مرد است؛ اما زن در مقابل شوهر، بحثش در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 21 گذشت: ﴿وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَي بَعْضُكُمْ إِلَي بَعْضٍ﴾ اين دربارهٴ زن و شوهر است كه زن و شوهر هم هيچ تمايزي باهم ندارند در اصول انسانيت. اينجا كه فرمود: ﴿بَعْضُكُم مِن بَعْضٍ﴾ راجع به عبيد و إماء و احرار و حرائر است يعني بين حرّ و عبد و حرّه و أمه فرقي نيست ﴿بَعْضُكُم مِن بَعْضٍ﴾ همه از يك واقعيتايم. پس اين تعبير لطيف، در چند مورد به كار رفت و هر مورد هم يك پيام خاص دارد: ﴿بَعْضُكُم مِن بَعْضٍ﴾، ﴿فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ اينكه بحثش گذشت.
بررسي ملكيت و عدم ملكيت مهريه توسط كنيز
﴿وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ بعضي خيال كردند، بعضي از علماي اهل سنّت كه اين ﴿وَآتُوهُنَّ﴾ اين مهريهٴ كنيز براي خود كنيز است[16] ، براي اينكه فرمود مهريهٴ اينها را به اينها بدهيد. اين منافات ندارد با اينكه آنچه به عبد و إماء يا به «فتات» و «فتا» به كنيزان و امثالذلك ميدهند براي سيّد باشد، براي اينكه اگر كسي كنيزش را، أمهاش را به ازدواج همسري درآورد به او در حقيقت اذن داد كه مهريه را قبض كند. اينچنين نيست كه اين در كسب، مستقل باشد. حالا احتمال اينكه اجازه داشته باشد مكاتَبه باشد و مانند آن كه در كسب، مستقل باشد هست ولي در اينگونه از موارد اين چنين نيست، ظاهرش اين است كه اين مهريه براي مولاي اوست: ﴿وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾.
حكم ارشادي قرآن نسبت به نكاح با زنهاي عفيف
حالا بحث حكم فقهي ديگر را طرح ميكنند كه ﴿مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ﴾؛ بكوشيد كه ازدواج ميكنيد با زنهايي باشند كه عفيف باشند و نه علناً گناه بكنند، نه سرّاً ﴿غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ﴾ كه اين دو قسم قبلاً گذشت كه بعضيها علناً اهل سفاح و معصيت بودند، بعضي دوست پنهاني ميگرفتند. قرآن كريم هم اين دو عنوان را جداي هم ياد ميكند و نهي ميكند، هم زير پوشش معصيت ظاهر و باطن هم نهي ميكند. ميفرمايد: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾[17] اين (يك)، ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾[18] اين (دو)، اين دو آيهاي كه ميفرمايد: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾[19] يا ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾[20] اين دو آيه به عموم يا اطلاقشان، اين سفاح و اتخاذ خِدن را، دوستيابي سرّي هر دو را ميگيرد. گذشته از اينكه اين آيات گناه قلبي و بدني هر دو قسم را ميگيرد، گناه مربوط به عفت و غيرعفت هر دو را ميگيرد، گناهان مربوط به بيعفتي خواه ظاهر خواه باطن، هر دو را هم ميگيرد. پس ﴿غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَي الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾
«فاذا احصِن» و بررسي معاني مراد از آن
اين ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ يعني وقتي مسلمان شدند، عذاب اينها نصف عذاب احرار است؟ اين قيد كه دخيل نيست، براي اينكه چه مسلمان باشند چه غيرمسلمان حكمشان همين است[21] ، پس احصان به معني اسلام نيست ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ يعني اگر ازدواج بكنند بشوند محصنه، آنگاه حدّشان نصف حدّ زنهاي آزاد است، اينهم كه نيست براي اينكه چه ازدواج بكنند چه ازدواج نكنند، حدّ اينها نصف حدّ زنهاي آزاد است[22] اين (دو)، ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ يعني اگر عفيف باشند بعد تن به آلودگي بدهند، حدّ اينها نصف حدّ حرائر است، اينهم كه نيست براي اينكه أمه چه عفيف باشد چه غيرعفيف، حدّ ميخورد و حدّ او هم نصف حدّ محصنات است، پس هيچكدام از اين معاني سهگانه نيست. گاهي محصنات به معني حرائر و آزادها ميآيد، نظير صدر آيه كه ميفرمايد: ﴿مَن لَم يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ كه اينجا «محصنات» يعني آزادها، به اين معنا هم كه نيست، براي اينكه فرض است اين كنيز است نه جزء آزادها. پس هيچكدام از اين معاني چهارگانه اينجا راه ندارد، ميماند احتمال پنجم و آن اين است كه اگر كنيز را مولاي او با فشار، وادار به بغي و زنا كرد كه ﴿وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾[23] در اين حال چون مجبور است، حدّي بر او نيست. اما اگر نه«إذا أَرَدْنَ تَحَصُّناً و أُحْصِنَّ» و موالي اينها اينها را مجبور نكردند به بزهكاري، در اين شرايط اگر تن به آلودگي دادند حدّ جاري ميشود، ظاهراً اين احتمال پنجم است.
مراد از محسنات و حكم مربوط به آن
خب، ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾؛ اگر ارادهٴ تحصن كردند، فشاري از مولا نبود يعني اگر بخواهد عفيف باشد، كسي بغا را بر او تحميل نميكند در اين حد اگر آلوده شد، نصف حدّ زنهاي آزاد را دارد. اينكه نصف حدّ زنهاي آزاد را دارد ﴿فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَي الْمُحْصَنَاتِ﴾ منظور از اين محصنات، حرائر است كه با اصل بحث سازگار باشد. نبايد گفت كه اين كلمهٴ احصان چون در اين جمله دو بار تكرار شد، هر دو بار به يك معنا بايد باشد اينچنين نيست، براي اينكه محصناتِ اوّل[24] طبق قرائن گوناگون هيچكدام از آن چهار معنا نميتواند مراد باشد؛ اما اين محصنات به معناي همان محصناتي است كه در اوّل آيه آمده، اوّل آيه اين بود كه ﴿مَن لَم يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ محصنات يعني زنان آزاد. ما اين ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ را نميتوانيم به معناي زنهاي آزاد بگيريم؛ اما محصنات را كه با آن اوّل آيه هماهنگ است، ميشود به معني آزاد گرفت ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ يعني اگر فشاري نديدند، نصف حدّ محصنات بر اينهاست. «محصنات» يعني زنهاي آزاد؛ زنهاي آزاد هر حدّي دارند، نصف اين حدّ بر آنها جاري است.
پرسش:.....
پاسخ: اين ﴿أَتَيْنَ﴾ دو گونه است: يك وقت دربارهٴ حرائر اين طور نبود، دربارهٴ إماء چون اين طور بود كه أمه فروشي ميكردند، اين را قرآن تخصيص داد. فرمود آنجا كه اينها ارادهٴ تحصن كردند، شما بخواهيد فشار بر اينها تحميل كنيد، اين كار حرام است و اگر براساس فشار مولا اينها تن به خودفروشي دادند، براساس «رُفِعَ ... ما اسْتُكْرِهوا عليه»[25] حد بر اينها نيست. ولي اگر نه؛ بدون فشار خودشان ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ يعني آنجا ارداهٴ تحصن كردند، شما اكراه كرديد[26] اينجا ارادهٴ تحصن كردند شما اكراه نكرديد. اگر شما اكراه نكرديد او به ميل خود تن به بزهكاري داد، نصف حدّ زنهاي آزاد بر آنها جاري ميشود. حالا خوارج، از اين آيه يك برداشت دارند، مرحوم طبرسي(رضوان الله عليه) در مجمع اين را نقل كرد و ردّ كرد[27] ، ديگران هم برداشت ديگري دارند.