71/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 19
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً﴾﴿19﴾
اين كريمه مطالب فراواني دارد كه بعضي از آنها به عرض رسيد؛ اما نظمِ بخشهاي اين آيه به اين صورت است.
مطلب اول آن است كه فرمود مؤمنين! براي شما حلال نيست كه زنها را به كراهت ارث ببريد. در بعضي از روايات و نقل تاريخي اين است كه وقتي مرد ميمرد، بازماندگان ميآمدند پارچهاي را روي آن زن ميگذاشتند و او را ارث ميبردند يعني نكاحش را ارث ميبردند؛ با همان مَهريهاي كه آن متوفّا آن زن را به عقد خود درآورد، با همان مَهريه اين را ارث ميبردند[1] يعني نكاحش را ارث ميبردند. معنايش آن است كه با او ازدواج ميكردند، بدون مَهر همان مَهر قبلي، مَهر فعلي محسوب ميشد. در حقيقت، زن را ارثبردن يعني نكاح او را ارثبردن، اين برابر تاريخ و روايت و آيه، ناظر به اين باشد، اين وجه اول.
نقد علامه طباطبايي(ره) از نظريه ارث بردن زنان بيوه
سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ميفرمايند ما اين معنا را نميتوانيم از آيه استفاده كنيم[2] ، زيرا اگر اين كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ نبود ممكن بود اين آيه براي نفي همين سنّت جاهلي باشد ولي چون كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ هست، اين كلمه يا قيد توضيحي است يا قيد احترازي، به هر دو وضع اشكال دارد. اگر قيد توضيحي باشد معنايش آن است كه هميشه ارثِ نساء با كراهت همراه است، در حالي كه اينچنين نيست. گاهي ممكن است اين سنّت جاهلي همان طوري كه در مردها بود در زنها هم باشد؛ آن زن كه شوهرش مُرد، بدش نيايد كه با بعضي از ورثه ازدواج كند. اگر اين قيد، قيد توضيحي باشد معنايش آن است كه هميشه كراهت هست، در حالي كه هميشه كراهت نيست و اگر قيد احترازي باشد معنايش آن است كه آنجا كه زن مايل نيست، ارثِ نكاحش ممنوع است و آنجا كه مايل است، ارث نكاحش ممنوع نيست، در حالي كه اين را هم نميشود ملتزم شد[3] . بنابراين اگر كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ نميبود، ممكن بود كه ما اين آيه را براي نفي اين سنّت جاهلي تفسير كنيم، چه اينكه بعضي از مفسّرين كردند[4] ولي چون اين ذيل را دارد، خالي از اشكال نيست.
جواب حضرت استاد بر نقد علامه طباطبايي(ره)
جوابش اين است كه اگر اين آيه، نظير آيه سورهٴ مباركهٴ «نور» باشد، قهراً مفهوم نخواهد داشت. آيه سورهٴ «نور» اين است كه ﴿وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ آيه 33 سورهٴ مباركهٴ «نور» فرمود: ﴿وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾؛ فرمود اين كنيزكاني كه در اختيار شما هستند آنها را اگر مايلاند كه عفيفانه زندگي كنند به اجبار بر خلاف عفّت وادارشان نكنيد: ﴿وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾. گفتند اين ﴿إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ مفهوم ندارد، چون در مورد غالب وارد شده است[5] .
وقتي مفهوم نداشت اگر يك روايت مطلق ديگري وارد شده باشد اين قيد، نميتواند او را تخصيص بزند چون مفهوم ندارد. ميشود از اين آيه استفاده كرد كه اكراهِ بر كارهاي خلاف حرام است، چه آنها ارادهٴ حفظ و عفّت بكنند، چه اراده نكنند. البته اين اشكال هست كه اگر قيدي واردِ مورد غالب شد خودش مفهوم ندارد ولي نميشود از آن دليل، اطلاق استفاده كرد. قدر متيقّنش همين مورد است؛ اطلاقگرفتن از آن مشكل است او مفهوم ندارد كه جلوي اطلاق يك مطلق ديگر را بگيرد؛ اما نه به اين معناست كه خودش مطلق است. مگر اينكه سياق كلام، طوري تفهيم كند كه از آن جمله بتوان اطلاق فهميد وگرنه صِرف اينكه قيد، واردِ موردِ غالب است دليل نيست كه آن جمله دلالت بر حُكم مطلق ميكند.
به هر تقدير، اگر محلّ بحث از اين قبيل باشد كه اين ﴿كَرْهاً﴾ مورد غالب باشد، معنايش آن است كه چون ارثِ نكاح، غالباً با كراهتِ زن همراه بود، لذا كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ ذكر شد وگرنه اين كراهت، دخيل نيست. وقتي دخيل نبود ارثِ نكاح مطلقا ممنوع است، خواه او راضي باشد خواه كراهت داشته باشد. بنابراين اين نقد سيدناالاستاد وارد نيست، وقتي اين نقد نبود آن تفسيري كه بعضيها ذكر كردند و با بعضي از روايات هم منطبق هست[6] قابل پذيرش خواهد بود يعني ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ﴾ چه مايل باشند، چه كارِه باشند؛ منتها ﴿كَرْهاً﴾ ذكر شد براي آن است كه غالباً اينها كراهت دارند، اين امر اول.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، البته در مقام تحديد كه باشد حق اين است كه مفهوم دارد، چه اينكه محقّقين ميپذيرند. نقد سيدناالاستاد اين است كه اگر اين كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ نميبود ممكن بود ما اين آيه را براي طرد سنّت جاهلي تفسير كنيم[7] . عرض ما اين است كه اين كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ مثل آن است كه نيست، چون مفهوم ندارد. اينكه فرمودند يا قيد توضيحي است يا احترازي[8] ، شِقّ سومي هم دارد و آن اين است كه چون غالباً با كراهت زن همراه بود اين قيد، به لحاظ آن غلبه ياد شده است و در مقام تحديد هم نيست، توضيح هم نيست، تحديد هم نيست، احترازي محض هم نيست. اگر ما يك حصر عقلي ميداشتيم كه قيد يا بايد توضيحي باشد يا بايد احترازي، اين بيان ايشان تام بود؛ اما وقتي حصرِ عقلي نيست نمونهٴ سوّمي هم دارد و قرآن هم با اين نمونه سوم هم سخن گفت، ممكن است مقام از اين قبيل باشد.
شمول معناي آيه بر معاني مورد نظر
مطلب بعدي آن است كه اين ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ اختصاصي به اين معنا ندارد [بلكه] آن معنا را هم كه ايشان فرمودند[9] ، آن را هم شامل ميشود و آن اين است كه يك وقت است حقّ نكاحِ زن را ارث ميبرند كه در جاهليت چنين بود؛ يك وقت است نه، از زن به اجبار ارث ميبرند. بنا بر اول خود زن حقّالنكاحش موروث است، خود حقّالنكاح ميراث است و ارث. بنا بر وجه دوم زن، حقّالنكاحش موروث نيست، بلكه مالِ او موروث است. جامع انتزاع اينها را بايد اراده كرد و آن اين است كه وقتي كسي ميمُرد، بازماندگان متوفّا، زن را در حيطهٴ قدرت خود نگه ميداشتند؛ اجازه نميدادند كه اين زن شوهر كند زيرا اگر شوهر ميكرد، اموال خود را به همراه خود ميبرد. اين زن را با فشار نگه ميداشتند تا بميرد و از مالِ او ارث ببرند، اين كار را هم ميكردند اين را هم شامل ميشود.
﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ البته گاهي حقّالنكاح ميشود حقّ متعلّق به زن، گاهي مالِ زن. خود زن در حقيقت، مورد ارث واقع نشده است و در بحث ديروز هم گذشت كه گاهي ممكن است ارث را به شخص، اسناد بدهند، در حالي كه منظور مال است. مثل اينكه ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ﴾[10] يا ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ﴾[11] كه در همين سورهٴ «نساء» قبلاً بحثش گذشت هر كاري كه ما در ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ﴾ كرديم، اينجا هم ميكنيم.
نهي از تحت فشار قرار دادن زنان از جانب شوهر در مسائل مالي
مطلب سوم آن است كه بخش دوم اين آيه ناظر به زن و شوهر است نه زن، در مقابل مرد. بخش اول ناظر است به زن، در مقابل مرد. بخش دوم ناظر است به زن، در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن. فرمود: ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ﴾؛ آنها را گفتار عُضال و درد بيدرمان نكنيد ﴿لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ﴾ اين پيداست كه خطاب به شوهرهاست شما آنها را در فشار قرار ندهيد كه بعضي از مَهرهاي آنها را تصاحب بكنيد كه آنها مجبور بشوند مَهريه را رها بكنند و آزاد بشوند اين كار را نكنيد، اين اختصاص به مردها در مقابل زنهاي خودشان يعني شوهر دارند.
استثناء از مورد فوق در صورت وجود فحشاي بَين
بعد در اين زمينه استثنا كرد، فرمود: ﴿إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾؛ مگر اينكه اينها يك كارِ زشت مبيّني انجام بدهند. مُبيّن نه يعني آشكار كه همه بفهمند، كار به مقام اثبات ندارد. مبيّن مثل بيّنالغي يعني فحشا بودن او مسلّم است، نه اينكه يك گناه علني بكند. گناهبودن او مسلّم باشد او بيّنالغيّ باشد، يك وقت است كه گناهبودن بعضي از امور مشكوك است. يك وقت است نه، يك چيز بيّنالغي است در مقابل بيّنالرشد «إلاّ أن يأتين بمعصية بيّنة الغي» اين طور، نه مبيّنة يعني آشكار و علن.
آنچه هم كه در آيه اول سورهٴ «طلاق» بود كه ﴿وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾ يعني به يك گناه مسلّمالمعصيه بودن، نه علني يعني متجاهر به فسق را نميگويد كسي كه به بيّنالغي مبتلا شد را ميگويد. چه اينكه در آيه سورهٴ «احزاب» هم همين طور است كه خطاب به همسران پيامبر كه ميكند، ميفرمايد شما فاحشهٴ مبيّنه مرتكب نشويد[12] نه يعني متجاهر به فسق نباشيد يعني چيزي كه بيّنالغي است نكنيد حالا شبهات يك حساب ديگري دارد. بنابراين اين ﴿إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾ مثل آن است كه بفرمايد: «الاّ أن يأتين بمعصيةٍ بيّنة الغي».
مخصص بودن آيه نسبت به آيه 229 سوره «بقره»
مطلب بعدي آن است كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش در ديروز گذشت، آنجا هم فرمود زن و شوهر مالي كه دارند براي خودشان است و شوهر نميتواند مال را به اجبار از آنها بگيرد، مگر اينكه با تراضي. اينجا نسبت به آن آيه چون خاص است، ميتواند مخصّص آن آيه باشد و آن آيه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 229 است كه فرمود: ﴿وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُدُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً﴾، به شوهرها ميفرمايد: ﴿إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيَما حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيَما حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيَما افْتَدَتْ بِهِ﴾؛ در اين فضايي كه زن، با ميل خود چيزي را فِديه ميدهد بر شوهر گرفتنش عيب ندارد، آن با تراضي و توافق طرفين است وگرنه بالقول المطلق نهي كرده است. آن وقت آيه محلّ بحث كه فرمود: ﴿إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾ چون نسبت به او خاص است، ميتواند مخصّص او باشد [و] از اين جهت محذوري هم ندارد.
پس چهار جمله و چهار بخش مستقل دارد كه مجموعش مطالب فراواني را به همراه دارد.
بخش اول اين است كه ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ كه اين مربوط به زن، در مقابل مرد است نه زن در مقابل شوهر. بخش دوم آن است كه ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾ اين زن، در مقابل شوهر است. بخش سوم اين كريمه، اين است ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ اين ﴿عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ باز مرد در مقابل زن هست، نه شوهر در مقابل زن. چون اصلِ آيه نساء است، نه ازواج، آن هم نه «نِسَاءَكُمْ». در اين وسطها سخن از زن در مقابل شوهر قرار گرفت وگرنه اصل آيه كه «سيقت لأجلها الآية» اين زن در مقابل مرد، مرد در مقابل زن است، نه زن در مقابل شوهر.
تأکيد قرآن بر رعايت حقوق عقلي و شرعي زنان
آنگاه چون اصل آيه آن است، اين جملهٴ سوم به همان اصل برميگردد؛ خطاب به مردهاست [و] خصوص شوهرها را مخاطب قرار نميدهد [بلكه] خطاب به مردهاست در مقابل زنها، نه خصوص شوهرها در مقابل همسرها. لذا ميفرمايد: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾؛ با زنها آن طوري كه عقل و شرع ميپسندد رفتار كنيد. اينجا هم از جاهايي است كه باز سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) يك بحث مبسوطي تا حدودي دارند[13] درباره حقّ حيات و حقّ حيات اجتماعي زن، همان طوري كه با مرد بايد به معروف رفتار كرد، با زن هم بايد به معروف رفتار كرد. كارها را ذات اقدس الهي تقسيم كرده است. نيازها در جهان مختلف است؛ براي هر نيازي يك استعداد و نيرو خلق كرد: ﴿قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَاراً﴾[14] حاجتها مختلف است، استعدادها و ذوقها هم گوناگون. بعضي ذوق علمي دارند، بعضي ذوق هنري دارند، بعضي ذوق اجرايي دارند، بعضي ذوق سياسي دارند، بعضي ذوق كارهاي كشاورزي و امثال ذلك دارند، همه اينها نعمتهاي خداست. چون همه آن كارها مورد نياز هست، اگر همه انسانها يك سبك خلق ميشدند اين ميشد ناقص؛ همه ذوق اجرايي ميداشتند يا همه ذوق فرهنگي ميداشتند آن كارها لَنگ ميشد. لذا همان طوري كه در خود مردها استعدادها و ذوقها مختلف است، بين مردها و زنها هم اين ذوقها و استعدادها تقسيم شده است. نظام انساني يك سلسله كارهاي سخت و دشوار لازم دارد، يك سلسله كارهاي رقيق و ظريف ميطلبد، زنها براي آن ظريفكاريها و رقيقكاريها خلق شدند، مردها براي آن كارهاي دشوار و خشن آفريده شدند هر كدام موظّفاند كار خودشان را انجام بدهند ﴿لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾[15] هر كس در كار خود موفقتر و با اخلاصتر، بود او اكرم عند الله است.
اينها تقسيم است؛ همان طوري كه كارهايي كه بين مردها تقسيم ميشود، هر كسي خالصتر بود و اتقا بود گراميتر است، زنها و مردها هم اينچنيناند. لذا فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ هرگز آنها را يك عضو زائد ندانيد، هيچ فرقي بين شما و آنها نيست كارها را هم تقسيم كردند، كارهاي اجرايي.
فضايل كه به مرد و زن برنميگردد، چون بارها ملاحظه فرموديد ما هيچ فضيلتي نداريم در دين كه ذكورت شرط باشد يا انوثت مانع. فقط كارهاي اجرايي است كه تقسيم شده است، بعضي از كارها مذكّربودن شرط است. مرجعيّت بر فرض اينكه اين حرف صحيح باشد _البته حرف صحيحي نيست_ مرجعيّت بر فرض اينكه مشروط به ذكورت باشد يك كار اجرايي است؛ اما فقاهت و اجتهاد كه اصلِ مرجعيّت است، اين مشروط به ذكورت نيست. ممكن است زن از نظر تحصيل به جايي برسد كه در حدّ مرحوم شيخ انصاري و صاحب جواهر(رضوان الله عليهما) باشد كه هزارها مرجع بپروراند و خودش مرجع نشود، ممكن است زن به جايي برسد كه در دانشكدههاي حقوق، استاد كرسي تدريس حقوق باشد و شاگردان او بشوند قاضي و خود قَضا نكند.
مساوي بودن زن و مرد در کسب کمالات
كارهاي اجرايي غير از آن كارهاي كمالي است، هيچ كمالي مشروط نيست به مردبودن يا ممنوع نيست به زنبودن. در هر رشتهاي كه در آن رشته گفتند مرد بايد باشد، مثلاً فرض كنيد ولايت، والي بايد مرد باشد؛ اما درس ولايت را ممكن است از زني بياموزد، از مادري بياموزد. آنكه كمال است علم است و تقوا، اينها كارهاي اجرايي است [و] كارهاي اجرايي هم تقسيمشده است. لذا فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ كه هم شوهرِ در مقابل زن را شامل ميشود، هم مردِ در مقابل زن را، ممكن است برادر نسبت به خواهر باشد يا همكار نسبت به همكار باشد يا شوهر در مقابل زن باشد.
ارشاد به احتمال خير کثير در امور مورد کراهت
بعد به بخش چهارم ميرسيم، جمله چهارم و آن اين است كه در همين زمينه كه فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾؛ با زنها برابر معروف يعني چيزي كه «يعرفه العقل و الشرع» رفتار كنيد، آنگاه فرمود: ﴿فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ﴾؛ اگر شما از زنها خوشتان نيامد، نه از اخلاقشان. ما اگر قرينهاي داشتيم ميگفتيم كه اين كراهت كه به اين ذوات اسناد پيدا كرد، منظور اين است كه از اخلاق اينها. نظير حرمتي كه به ذات اينها اسناد پيدا ميكند خب اين پيداست كه اينها جزء اعيان محرّمه نيستند، نظير حرمت خَمر و خنزير نيستند كه اين عين، حرام باشد ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ﴾[16] يعني عقد اينها، ازدواج اينها بر شما حرام است، نه ذات اينها.
در اينگونه از موارد وقتي فعل به اين ذوات اسناد پيدا كرد آن اثر متوقَّع مراد است. ولي در مسئله ﴿فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ﴾ بعضيها از صِنف زن و جنس زن بدشان ميآمد، نه از اخلاقشان. حالا اگر خوشاخلاق بود و زيبا باز بدشان ميآمد. اين گروه كه دخترها را زنده به گور ميكردند ﴿يَتَوَارَي﴾ از خشم و غضب كه ﴿أَيُمْسِكُهُ عَلَي هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ﴾[17] اين تحقيق نميكرد كه حالا اين دختري كه به دنيا آمده، خوشروست يا بدرو يا صبر نميكرد كه بفهمد خوشاخلاق است يا بداخلاق، حالا اگر دختري خوشرو بود باز هم زير گِل ميكرد، اينها از اين جنس بدشان ميآمد.
ميفرمايد: ﴿فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ﴾؛ شما اگر از زنها خوشتان نيايد و آنها را يك جنس حقير بدانيد ﴿فَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً﴾؛ شايد شما از چيزي بدتان بيايد و خدا در او خيرِ كثير قرار داده باشد. اين نمونهٴ همان آيهاي است كه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» است. در سورهٴ «نحل» فرمود اينها براي خدا دختر قائلاند و خودشان دخترپسند نيستند، چون ملائكه را اينها بناتالرحمان، بناتالله ـ معاذ الله ـ فكر ميكردند[18] ، آيه 62 سورهٴ «نحل» اين است كه ﴿وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ﴾. قرآن كريم در بخشهاي گوناگون اين را مطرح كرده است فرمود: ﴿تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَي﴾[19] ؛ آن چيزي را كه براي خودتان نميپسنديد به نام دختر او را براي خدا قبول كرديد.
اينجا هم فرمود: ﴿وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ﴾ يعني اينها از جنس زن خوششان نميآيد، دختر خوششان نميآيد ولي براي خدا دختر قائلاند ـ معاذ الله ـ ﴿أَصْطَفَي الْبَنَاتِ عَلَي الْبَنِينَ﴾[20] .
و اما الآن هم اينچنين است؛ اين جاهليت جديد از جاهليت كهن بدتر است، الآن هم دنيا براي زن حرمتي قائل نيست و اسلام است كه زن را بها داده است. ديروز از زن به عنوان يك كالاي خاص استفاده ميكردند، امروز هم يك كالاي ديگر.
حالا خيليها بر اساس تلقين يا مسائل روز كتمان ميكنند اين مطلب را وگرنه اگر خدا به آنها پسر ميداد خوشحالتر از دختر بودند، اين همان رسوبات جاهلي است ديگر.
بنابراين ﴿وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ﴾ كه خود آن زنها مورد كراهتاند، نه اينكه از اخلاقشان خوشتان نميآيد تا ما بگوييم فعلاً صبر بكنيد، مدارا بكنيد بلكه خدا فرزند صالح بدهد و مانند آن. سخن در اين نيست كه اگر ديديد او خوشاخلاق نيست يا خوشرو نيست صبر كنيد، بلكه فرزندان صالح پيدا كنند نه، سخن در اين است كه اگر از زن خوشتان نميآيد. حالا هم مرد نسبت به زن و هم شوهر نسبت به زن هر دو موظفاند، هم ﴿عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ را رعايت كنند، هم بدانند كه اگر يك وقت بيميلي نسبت به زن احساس ميكنند، چه بسا كوثرها از اين زنها نشأت بگيرد، خير كثير همان كوثر است ديگر، كوثر را خدا به همهٴ مؤمنين ميدهد؛ منتها اعليالمراتبش كه ولايت و رسالت و امامت و قرآن و امثال ذلك است براي عترت طاهرين است. حكمت، كوثر است ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾[21] حكمت، تعريف شده است به معرفت خدا و پيغمبر، معرفتِ دين[22] . دينشناسي كوثر است، اگر كسي دينشناس خوب بود كوثر نصيب او شد، خود دين هم كوثر است، دينشناسي هم كوثر است ﴿وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾ فرزندِ صالح هم كوثر است.
حالا اينكه فرمود: ﴿فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً﴾ اين كار به مسائل اخلاقي و امثال ذلك ندارد يعني اگر از اين صِنف خوشتان نميآيد اينها را تحمّل كنيد،براي اينكه اينها منشأ كوثرند. اين «عسي»اي كه در اينجا گفت اين از آن مواردي است كه شايد را با بايد وصل ميكند يعني اينچنين است، جايِ اميد هست؛ منتها آنها توجه نميكردند كه «عسي» به معناي خودش هست، خيال ميكردند كه «ليت» و «لعلّ»اي كه به خدا اسناد داده شد حتماً به معني بايد است نه، شايدِ خدا همان شايد است، چون صفت ذات كه نيست [بلكه] صفت فعل است. در مقام خارج اين ظرف هست، احتمال اينكه اين كوثر، نصيب شما بشود از راه زن هست. چنين وعدهاي قرآن درباره مردها كمتر داده [امّا] درباره زنها اين كار را كرده چون اوست كه بالأخره آن مَلاط زندگي را تأمين ميكند. اين بِناي عظيم را كه شما ميبينيد با يك ملاط نرمي بالا آمده، سنگ روي سنگ هرگز بند نميشود [بلكه] يك ملاط رقيقي طلب ميكند. اگر زن نباشد جامعه شكل نميگيرد، آنها كه خانواده را متلاشي كردند در غرب، ملاحظه فرموديد كه به چه ديوانگي مبتلا شدند يك جنگلي است، يك باغوحش مجهّزي است، اينها كه مادر را و خانواده را متلاشي كردهاند به چه صورتي درآمدهاند، امروز ميبينيد ديگر.
فرمود مادر، كوثر جامعه است و خير كثير است. زن، كوثر جامعه است، از اين جهت فرمود شما جا براي كراهت نداشته باشيد، وجهي هم ندارد براي كراهت ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾.
حالا چندتا روايت است در اين زمينه كه بعضي از ابنعباس رسيده است[23] ، آن روايات را ملاحظه بفرماييد كه متعارض است و اگر لازم بود بعضي از آن روايات را ميخوانيم.