71/08/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 19
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً﴾﴿19﴾
مباحثي در حيات سعادتمندانه زن از ديدگاه قرآن كريم
در اين سورهٴ «نساء» بسياري از احكامي كه مربوط به تأمين حيات سعادتمندانه زن است مطرح است. بخشي از آنها مربوط به ارث زنهاست و بخش ديگر مربوط به معاشرت همسرهاي اينها با اينهاست.
نهي از به ارث بردن اکراهي زنان
اما آن بخش اول كه به ارث برميگردد، صدر آيه عهدهدار اوست كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾؛ فرمود مؤمنين! اين براي شما حلال نيست كه با اكراه، زن را ارث ببريد.
پرسش: ...
پاسخ: بله، انسان مجاز نيست گناه بكند ولو يكبار، چرا يكبارش را مجاز باشد.
پرسش: ...
پاسخ: نهيِ تشريعي دارد؛ يكبار هم مجاز نيست، و مختار است در گناه كردن ولي مأذون نيست و اگر گناه كرد، توبه ميشود واجب، چون عدالت واجب است ديگر يعني بر هر انساني واجب است عادل باشد. مأذون نيست گناه بكند، اگر گناه كرد راهِ توبه و تحصيل عدالت باز است ديگر.
پرسش: ...
پاسخ: اگر از همان اول قصد داشت كه گناه بكند، بعد توبه بكند دوباره گناه بكند، اين در حقيقت، مستهزي به توبه است؛ اين توبه نكرده. اين هر بار كه گناه ميكند دوتا گناه ميكند: يكي اينكه خودِ آن معصيت را مرتكب ميشود؛ يكي اينكه توبه را استهزا ميكند، اين يك گناهِ مضاعفي است؛ اما اگر نه، واقعاً توبه كرد بعد در اثر نفس امّاره مبتلا شد به گناه، خب دوباره توبه ميكند.
پرسش:...
پاسخ: فرقِ انسان با معصوم كه فرق واجب نيست كه انسان با معصوم فرق داشته باشد؛ منتها اين كارِ دشواري است. عصمت كه اختصاصي نيست، آن امامت است و نبوت است كه انحصاري است وگرنه عصمت كه انحصاري نيست ميشود، معصوم بود؛ منتها معصوم اين است كه سهواً هم گناه نميكنند، آن كار مقدور ديگران نيست البته.
خب، بخش اول اين آيه، دربارهٴ ارثِ نساء است. ظاهر آيه اين است كه خود زن، ميراث قرار ميگيرد و اين نهي شده است. فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ چون ظاهرِ نهي متوجه شد كه زن را ارث نبريد، عدهاي همين آيه را برابر با آنچه در جاهليت رسم بود، بر آن معنا تطبيق كردند و گفتند آيه، ناظر به نهي آن معناست يعني در جاهليت، اگر مردي ميمُرد، بازماندگان اين متوفّا همان طوري كه اموال او را ارث ميبردند، زنِ او را هم به ارث ميبردند؛ اگر آن زن، مادر اين فرزند نبود و اين فرزند، از مادرِ ديگر بود اين زن را كه ارث ميبرد يا با او ازدواج ميكرد يا او را به شوهر ميداد و از مَهريه او استفاده ميكرد، با او معامله يك مال ميشد و اگر مادرِ او بود ديگر ازدواج نميكرد ولي از حقّالزوجيه او يا تزويج او استفادهٴ مالي ميبرد.
تشريحي و تکويني بودن معناي ارث در آيات قرآن
بعضيها فكر كردند كه اين آيه، ناظر به نهي از آن سنّت باطله جاهليت است. براي اينكه آيه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ كه نهي، متوجه ارثِ زن است نه ارثِ از زن. مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) و بعضيها اينچنين مَشيْ كردند[1] . ولي بايد توجه داشت كه كلمهٴ ارث در قرآن كريم گاهي به معناي همان ارث تكويني است، گاهي ارث تشريعي كه امر حقوقي است. آن ارثِ تكويني به اشخاص و اشياء اسناد داده ميشود، چه اينكه ذات اقدس الهي ميفرمايد كه ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا﴾[2] ؛ فرمود ما وارث زمين و اهل زمين خواهيم بود كه اين يك ارث تكويني است [و] ارث تشريعي و قراردادي و حقوقي نيست. در اينگونه از موارد، همان طوري كه ارث به اموال تعلّق ميگيرد، به اشخاص هم تعلّق ميگيرد: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا﴾. چه اينكه گاهي ارث به اشياء تعلّق ميگيرد؛ اما ديگر ارثِ تشريعي و قراردادي نيست: ﴿الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾[3] يا ﴿وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ﴾[4] و امثال ذلك. در اينگونه از موارد، ارثِ قراردادي و تشريعي نيست، چون تشريع براي دنياست و در بهشت، سخن از مراسم حقوقي و تشريعي و امثال ذلك نيست.
معناي تکويني ارث و تعلق آن به اشياء
به هر تقدير، ارث اگر به معناي انتقال تكويني يا قدرت تكويني باشد، اين همان طوري كه به اشياء تعلّق ميگيرد، به اشخاص هم تعلّق ميگيرد. ولي ارثِ تشريعي و قراردادي كه يك امر حقوقي است، اين به مال و به حق تعلّق ميگيرد، نه به انسان؛ مگر اينكه آن انسان خودش مال محسوب بشود نظير إماء و عبيد وگرنه اگر انسان، آزاد بود و مال نبود، هيچگاه متعلَّق ارث نيست. البته اگر متعلَّق حق بود آن حق را وارث، ارث ميبرد يعني اگر پدر كسي با كسي پيمان اجاري بست؛ او را اجير خود قرار داد و اعمّ از بهرهٴ مباشرت و تسبيب و امثال ذلك بود، اگر اين اجاره با مرگِ مستأجر، منفسخ نشود ورثه به جاي مستأجر مينشينند و آن حقّالاجارهاي كه مستأجر بر عهدهٴ موجر داشت يعني اجير، ورثه الآن بر عهدهٴ موجر يعني اجير دارند، حقّي است كه بر عهدهٴ يك انسان آزاد است [و] اين حق، قابل ارث است.
معناي تشريحي ارث و تعلق آن به اشخاص
ولي يك امر تشريعي است بالأخره؛ خودِ شخص چون مال نيست، موروث نيست، ميراث نيست، ارث نيست. ولي در قرآن كريم گاهي ارث به خود آن مورّث اضافه ميشود و تعلّق ميگيرد، مثل ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ﴾[5] يا در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه قبلاً خوانديم؛ آيه يازده اين بود كه ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ﴾.
خب، در اينگونه از موارد، ارث به خود شخص تعلّق گرفته يعني اگر كسي مُرد و پدر و مادر، وارثِ او شدند و او را ارث بردند: ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ﴾. پس صِرف اين تعلّق، نبايد نشانهٴ آن باشد كه آن متعلَّق، ميراث است بلكه موروثٌمنه است. به اين نشانه كه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ﴾ نميشود گفت كه اين ناظر به آن است كه زنها را در جاهليت ارث ميبردند و اين آيه براي نهي آن است. صِرف اين دليل نيست، براي اينكه مشابه اين در آيات ديگر هست كه ارث به شخص تعلّق گرفته؛ به خود آن متوفّا تعلّق گرفته، اين يك نكته.
توضيحي يا احترازي بودن قيد «کرهاً» در آيه محل بحث
نكته ديگر آن است كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اشاره كردند[6] و آن اين است كه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ اين ﴿كَرْهاً﴾ بالأخره قيدي است؛ اگر قيد توضيحي باشد اشكالي دارد و اگر احترازي باشد هم يك اشكال ديگر دارد. اينكه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ يعني اگر كَره نبود، با مِيل و رغبت بود اين عيب ندارد [و] زنها را ميشود ارث برد، اينچنين نيست؛ زن مال نيست تا ارث ببرند. آن حقّالزوجيه را اگر او كراهت نداشت و رغبت داشت و مايل بود مگر فرزندان ميتوانند ارث ببرند? با اينكه فرمود: ﴿وَلاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ﴾[7] . پس اينكه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ معلوم ميشود منظور اين نيست كه خودِ زن را ارث نبريد يعني از زن، با اجبار ارث نبريد يعني اينها را فشار بياوريد [و] در مضيقه قرار بدهيد، اينها را با مشكلات روبهرو بكنيد كه زودتر بميرند تا مالشان را ارث ببريد، اين ميتواند باشد و اما خودِ زن را ارث نبريد اين آيات، ناظر به آن نيست؛ اينكه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾.
البته در جاهليت از اين كارها ميكردند: چند وجه را مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان بيان كرد[8] كه آن وجوه را مرحوم امينالاسلام در مجمع دستهبندي كرد[9] كه لابد ملاحظه فرموديد. اما اين وجهي كه مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) پذيرفتند[10] ، اين شاهدي ندارد [و] صِرف اسناد ارث به زن، دليل نيست كه منظور آيه اين است كه زن، ميراث قرار نميگيرد و اين كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ هم دليل ديگر است تا برسيم به ساير بخشها ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾.
تبيين آيه 19 در معني ارث بردن از زنان
اگر منظور آن است كه ارثي كه از سايرين به زن رسيده است آن را از زن به اجبار نگيريد، آن را آيه ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾ به عهده دارد كه آن هم در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» است كه استقلال مالي و استقلال اقتصادي براي زنها هست كه ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا﴾ آيه 32 سورهٴ «نساء» كه بعداً در پيش داريم ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾ پس اگر كسي بخواهد بگويد اين آيه، ناظر به آن مطلب است، آن مطلب را از آيه 32 بايد فهميد يعني مالي كه به دست زن رسيده است حالا از راه ارث است يا از راههاي ديگر، وقتي از راه حلال به او رسيده است شما حقّ دخالت و طمع نداريد و اگر منظور، حقّالزوجيه است يعني زوجيت را شما نميتوانيد ارث ببريد، آن را به صورت صريح در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» مشخص كرده است كه ﴿وَلاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ﴾. اينكه فرمود: ﴿وَلاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ﴾ حقّالزوجيه را منع كرده است كه به هيچ وجه قابل انتقال نيست. آيه 22 همين سورهٴ «نساء» است: ﴿وَلاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ﴾، ﴿إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ﴾ يعني آنچه در جاهليت بود آن گذشت، چون «الإسلام يَجُبُّ ما قَبْلَه»[11] ولي ديگر حقّالزوجيه ارث برده نميشود. پس اين آيه نه آن مطلب ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا﴾ را دارد و نه راجع به ﴿لاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ﴾ را دارد.
پس اينكه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ يعني آنها را فشار قرار بدهيد تا زود بميرند و مالِ آنها را [از آنها] ارث ببريد و اگر كرهاً نبود [و] به طور عادي بود، عيب ندارد يعني به طور طبيعي زني مُرد خب، ورثه از او ارث ميبرند، آن وقت ﴿كَرْهاً﴾ ميتواند قيد احترازي هم باشد و معناي تازهاي را به همراه دارد، نه تكرارِ آن ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[12] است و نه تكرار ﴿لاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ﴾[13] است [بلكه] اين مستقلّ است و اگر به طور عادي مُرد، مالش به ورثه ميرسد.
پرسش:...
پاسخ: چون در جاهليت، نسبت به زن اين كار را روا ميداشتند _چه اينكه دربارهٴ مسائل خانوادگي هم جملهٴ بعد همين را تأييد ميكند_ لذا نهي كردند، آن اصل كلي كه به كسي ظلم نكنيد آن سرِ جايش محفوظ است. اينكه در فضاي جاهلي زن را در فشار قرار ميدادند تا بميرد كه از مال او ارث ببرند يا شوهر، زن را در فشار قرار ميداد كه مَهريه را ببخشد، اينها را آيات دارد نهي ميكند وگرنه اصلِ ظلم به ديگري و مالستاني به زور حرام است. حالا در جمله بعد ملاحظه بفرماييد، همين مضمون است.
بررسي معناي لغوي و اصطلاحي «عضل»
﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ﴾، «عَضْل» يعني فشار، منع، تضييق ميگويند «داءٌ عُضال» يعني دردِ بيدرمان، «عُضال» يعني آن دردي كه درمانناپذير است. فرمود: ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ﴾؛ زنها را به درد بيدرمان مبتلا كنيد، فشار بياوريد كه آنها مجبور بشوند مَهريه را به شما ببخشند و طلاق بگيرند، اين كار را نكنيد. خب، اين دربارهٴ هر كسي كه شريك زندگي آدم است اينچنين است؛ دو نفر شريك هماند در يك دفتر تجاري، يكي از دو شريك قدرتمند، ديگري را تحميل بكند مال را از او بگيرد حرام است البته. اينها زير عناوين كلّي ظلم مندرجاند؛ اما آياتي كه درباره زن هست، براي اينكه در جاهليت به زن بها نميدادند. اسلام آمده فرمود: بين زن و مرد در اين قسمتها فرقي نيست، چرا به اينها ستم ميكنيد?
پس آن يكي براي زن و شوهر نيست، فشارآوردن است كه زن بميرد تا مالِ او را ارث ببرند [ولي] اين دوّمي راجع به زن و شوهر است، لذا ضمير به «نساء» برميگردد. مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) چون جملهٴ اُوليٰ را و بخش اول را اينچنين معنا كرد: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ﴾ يعني زنها را ارث ببريد ممنوع است، ناچار شدند بگويند اين ضمير ﴿تَعْضُلُوهُنَّ﴾ به آن نساء موروثات برنميگردد [بلكه] به اصلِ نساء برميگردد[14] ، نه به نساء موروث كه نسايي كه ارث برده شد. ولي آن آيه، اصلِ نساء است [و] اين ﴿تَعْضُلُوهُنَّ﴾ هم درباره اصلِ نساء است. آن آيه، نساء موروثات نيست يعني بخش اول، موروثات نيستند زناند «موروث ِمنهنّ» هستند نه موروثات. اين ضمير هم به اصل نساء برميگردد، در حقيقت اين بخش دوم خطاب به همسرهاست ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ﴾ يعني «لا يحلّ لكم أن تعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ما آتيتموهنّ» اينها را در عُضال و دردِ بيدرمان قرار بدهيد تا اينكه چيزي كه به آنها داديد از آنها پس بگيريد يا مقداري از آنها را پس بگيريد. اگر مَرد، ناراضي است خب راهش باز است به نام طلاق، زن ناراضي است، او ميتواند مَهريه را ببخشد از راه خُلع، خود را آزاد كند. ولي اگر مرد، ناراضي بود نميتواند زن را فشار بدهد و مهريه را استرداد كند و او را مجبور كند بدون مَهر طلاق بگيرد، اين روا نيست. ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ﴾.
در اوايل همين سوره «نساء»، آن آيه قبلاً گذشت كه فرمود: آيه چهارم اين بود ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً﴾؛ آنجا فرمود مالي كه به زن داديد به عنوان مَهر، حق نداريد تصرّف بكنيد مگر با طيبِ نفس خود اعطا كند، چون مال هر كسي اينچنين است. اينجا هم ميفرمايد حق نداريد زن را در فشار قرار بدهيد تا مقداري از مال كه به او دادهايد از او استرداد كنيد. مشابه اين مضمون، در سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً گذشت كه شما اگر بخواهيد در مال زن تصرّف بكنيد [و] چيزي كه به او داديد با فشار از او بگيريد حرام است. ﴿الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُدُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً﴾[15] .
نهي از تحت فشار قرار دادن زن در مسائل مالي
بنابراين هيچ كس حق ندارد كه اينها را در فشار قرار بدهد تا آنها مقداري از مَهر را ببخشند: ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾ اين كلمهٴ مبيّن _آن طوري كه از سيبويه هم نقل كردند_ معناي لازم را دارد «أبان» و «استبان»، «بيّنه» و «تبيّن» اينها به معني لازم هم آمدهاند[16] . مُبيِّن يعني مُبين، يعني روشن، لذا بعضيها «مُبِينَةً» قرائت كردند يعني روشن و آشكار. بعضيها كه خيال ميكردند اين مادّه حتماً متعدّي است «مُبَيَّنةً» قرائت كردند[17] ؛ به فتح و اين تام نيست، براي اينكه آن زني كه به بزهكاري تن درميدهد كه درصدد تبيين آن كار نيست كه زن بشود مبيِّنه و آن فحشا بشود مبيَّنه.
بنابراين اگر لغتاً «بيَّن»، «تبيَّن»، «أبان» به معناي لازم هم آمده است اين قرائت معروف، تام خواهد بود ﴿بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾، «فاحشة» مصدر است مثل «عافِيَة» يعني گناهِ روشن، گناهِ بالغ و مبيِّن هم يعني روشن يعني ثبوتاً فحشاست و اثباتاً بيان يعني هم ثبوت دارد هم اثبات. ثبوتاً گناه است، اثباتاً هم ثابت شده است. اگر اين كار را كرد، آنگاه يك راهِ فقهي باز است هم در اين آيه، هم در آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» حُكم فقهي باز است. در آنجا اين بود كه ﴿الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُدُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيَما حُدُودَ اللّهِ﴾[18] مگر آن صورتي كه زن و شوهر بترسند و نتوانند كه حدود الهي را اجرا كنند حالا اين به اصل طلاق برميگردد يا به نهي از اخذ مال برميگردد، مبسوطاً در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث شد. اما اينجا فرمود: ﴿إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾ اگر به گناهِ روشني مبتلا شد، آنگاه راهِ تضييق باز است؛ ميتوانيد تضييق كنيد كه او مجبور بشود به طلاق راضي باشد يا خودش متاركه را پيشنهاد بدهد و مانند آن، زيرا با او ديگر نميشود در يك خانه زندگي كرد ﴿إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله، چون از او مالبردن است، گرچه انسان مال را براي خود ميگيرد ولي در حقيقت، آن مالباخته مال را از دست ميدهد. «ذهب بماله» يعني «أذهبه و أتلفه» خودش استيفاي منفعت ميكند ولي مال مردم را از بين ميبرد. اين استيفا به سود همسر هست ولي در حقيقت، اتلاف مالِ غير است. فرمود مال مردم را از بين نبريد: «ذهب بماله» يعني «أذهبه»؛ مال او را از بين برد كه اين «باء» براي تعديه است.
حالا بعض كه ممنوع شد، كلّ به طريق اوليٰ. اگر «كلّ» نهي بشود، نهي از بعض به آساني استفاده نخواهد شد ولي اگر از بعض نهي شد، از كلّ به طريق اوليٰ. فرمود: ﴿لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ﴾ از اين جمله معلوم ميشود كه بخش دوم ناظر به همسرهاست و بخش اول ناظر به ورثه است؛ از يك باب نيست همه زير پوشش عنوان نساء مندرج هستند، اما آن نساء اول جزء كساني است كه مُوروثٌمنه است و نساء دوم به عنوان عضو خانواده، همسر خانواده است
ديدگاه قرآن كريم در موارد جواز اخذ مال از زنان
﴿إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾ اين كلمه هم در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آمده [و] هم در سورهٴ «طلاق». در سورهٴ «طلاق» هم قبلاً خوانديم كه اينها از منزل خارج نشوند، مگر اينكه مبتلا بشوند به فاحشهٴ مبيّنه. در آنگونه از موارد هم باز بعضيها سعي ميكردند كه «مبيَّنة» قرائت كنند[19] . آنجا كه فرمود اينها را از منزل بيرون نكنيد نه اينها خارج بشوند و نه شما اينها را خارج بكنيد ﴿إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾ آنجا ذكر كرده بودند. آيه اول سورهٴ «طلاق» اين بود: ﴿وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لاَ تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» هم كه به نساء النبي خطاب شد ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ﴾[20] آنجا هم باز ﴿بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾[21] آمده «مبيِّنة» يعني مُبِينة، يعني روشن و آشكار.
در اينگونه از موارد، اخذ مال جايز است. البته بايد حُكم فقهياش جداگانه مبسوطاً بحث بشود به مقداري كه بحث تفسيري اجازه ميدهد.
دستور قرآن مبني بر داشتن زندگي عقل پسندانه
بعد فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾. اين ﴿عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ غير از آن نهي از ايذا يك نكته ديگري را در بردارد و آن اين است كه زندگي عقلپسند داشته باشيد؛ چيزي را كه وحي آن را به رسميّت ميشناسد و عقل آن را به رسميّت ميشناسد آن را ميگويند معروف، امر به معروف هم همين است. چيزي كه نزد وحي شناخته شده نيست، به رسميّت شناخته نشد، چيزي كه نزد عقل به رسميّت شناخته نشد منكر است، نكره است، نكره يعني ناشناس يعني او را به رسميّت نشناختند، نه ناشناس يعني يك چيز مجهول، اين نكره در مقابل آن معرفه نيست. اگر چيزي را عقل به رسميّت شناست، وحي به رسميّت شناخت ميشود معروف. فرمود با زنها طرزي زندگي كنيد كه وحي آن را به رسميت ميشناسد، عقل آن را به رسميت ميشناسد؛ نه تنها آزار نكنيد، بلكه با معروف زندگي كنيد ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾.
لزوم رعايت اصول خانوادگي در صورت عدم مشکل اخلاقي
بعد فرمود خيلي از موارد هست كه شما ممكن است يك سلسله مشكلات ظاهري داشته باشيد ولي اگر مشكل اخلاقي نداريد او باايمان هست، همه اصول خانوادگي را رعايت ميكند. اگر بعضي از مسائل را شما تحمل كنيد، خيرِ كثيري احياناً نصيب شما ميشود: ﴿فَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً﴾. ممكن است شما به حسب ظاهر نتوانيد با او براي كار ظاهريتان زندگي را ادامه بدهيد ولي اگر او حافظ همه حدود الهي است، شايد بتواند براي خانواده شما مادرِ خوبي باشد.
خير کثير بودن اولاد صالحه بر اساس آيه 19
﴿فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً﴾؛ اگر يك فرزند صالحي از اين زن به دنيا آمده است كه تمام فضايل را در بردارد، اين خيرِ كثير است. خيرِ كثير همان كوثر است در حقيقت، حالا مصداق كاملِ كوثر آن ولايت است، نبوت است، امامت است، حقيقت قرآن است، حقيقت اهلبيت است، وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) است و مانند آن، اينها مصداق كامل كوثرند.
از آن مرحله كه بگذريم داشتن فرزند صالح هم به كوثر رسيدن است. صيانت يك خانواده هم به نوبهٴ خود خيرِ كثير است، كوثر است. فرمود ممكن است بعضي از مسائل غريزي شما را به كراهت بكشاند ولي اين را تحمل كنيد. اگر مشكلات ديني است كه خود صاحب شريعت به شما راه نشان داده است، اگر مشكل ديني نداريد، مسائل دنيايي مطرح است اينها را تحمل كنيد ﴿فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً﴾.
حالا عمده در اين آيه، آن بخش اول است و بعد البته بخش دوم كه حُكم فقهي را دربردارد. آن بخش اول آيا منظور اين است كه زن را ارث نبريد، آن طوري كه مرحوم آقاي بلاغي[22] و امثال ايشان گفتند يا از زنها به اجبار ارث نبريد؟ سه، چهار وجه به عنوان شأن نزول نقل شده است كه اينها را مرحوم امينالاسلام ذكر كرده است[23] . قبلاً هم ملاحظه فرموديد شأن نزول باز غير از فضاي نزول است يعني در روزي كه برابر تاريخ، سنّت مردم جاهلي فلان مطلب بود، در فلان زمينه اين آيات نازل شده است، اين فضاي نزول است. شأن نزول آن است كه داستاني اتفاق افتاده باشد، آمده باشند از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤالي كرده باشند [و] حضرت، منتظر وحي باشد، جوابي در اين زمينه بيايد يا نه، يك كار رسمي بوده و آيه مستقيماً ناظر به نهي اوست كه اينها را ميشود گفت شأن نزول وگرنه صِرف تقارن تاريخي، اين با شأن نزول فرق ميكند، حالا اينها بايد روشن بشود _انشاءالله_.