71/08/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 17 و 18
﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً﴾﴿17﴾﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴾﴿18﴾
توبه از شرک و کفر و معني «الاسلام يجُبّ ما قبلَه»
بيان توبه و فروعات متفرّع بر آن در كتاب شريف الميزان را ملاحظه فرموديد. امر ششمي كه ايشان ذكر فرمودند، در خلال آن فرع ششم آمده است كه اگر توبه از شرك باشد، از كفر باشد همهٴ آثار، منتفي است[1] يعني اگر مشركي مسلمان بشود، چيزي بر عهدهٴ او نيست؛ قضا و كفّاره و مانند آن بر او نيست. بر خلاف توبهٴ از معصيت، اگر مسلماني از گناهِ كبيره توبه كند، البته بايد كفّارات آن گناه را، قضاي آن نمازها را يا روزههاي ترك شده و مانند آن را به جا بياورد.
اين بيان حق است؛ منتها قانون «الإسلام يَجُبّ ما قبلَه»[2] اين ناظر به احكام و قوانيني است كه اسلام آورده باشد، نه احكام و قوانيني كه عقلا داشتند و اسلام امضا كرده است. مثلاً نماز، روزه، حج اينگونه از احكام را اسلام آورد. خمس، زكات، كفّارات اينگونه از مسائل مالي را هم اسلام واجب كرده است، پس اسلام يك سلسله احكام تكليفي دارد، يك سلسله احكام وضعي، يك سلسله امور بدني دارد، يك سلسله امور مالي [كه] انجام همه اينها بر مسلمان واجب است. اگر كسي توبه كرد [و] از گناه نجات پيدا كرد ولي قضاي اينها را بايد به جا بياورد، چون اينها يك سلسله احكامي است كه اسلام اينها را تأسيس كرد. ولي اگر قبلاً ظلمي كرده بود، مال كسي را برد، يا امانتي نزد او بود و او خيانت در امانت كرد، مالِ مردم را نداد. داد و ستدي كرد، چيزي را خريد و ثَمن را نداد، نبايد بگويد: «الإسلامُ يَجُبُّ ما قبلَه»[3] معنايش اين است كه من ديگر بدهكار نيستم، چون وجوب ردّ امانت، وجوب تأديه ديون، وجوب ردّ ثَمن و مانند آن را اسلام نياورد. اين يك سلسله احكام عقلايي بود كه در بين بشر، رواج داشت و اسلام هم آن را امضا كرده است. بنابراين نبايد گفت: «الإسلامُ يَجُبُّ ما قبلَه» به اين معناست [كه] اگر كسي در امانت خيانت كرد، بعد مسلمان شد نبايد جبران بكند. يا متاعي را نسيه خريد و پولش را به فروشنده بدهكار است، الآن بگويد من چون مسلمان شدم، اسلام جبران كرده است، اينچنين نيست. البته آن حقوق مالي را نظير زكات، خمس، كفّارات اينگونه از امور را كه اسلام آورد بر او تأديهاش واجب نيست، اين يك مطلب.
صبغه فقهي و کلامي داشتن مباحث توبه
مطلب بعد آن است كه توبه هم صبغهٴ فقهي دارد، هم صبغهٴ كلامي، لذا هم در فقه مطرح است، هم در كلام. توبه از آن جهت كه فعل مكلّف است؛ مسئلهاي كه موضوع آن فعل مكلّف باشد مسئلهٴ فقهي است، لذا جنبهٴ فقهي دارد [و] در فقه هم مطرح است؛ منتها خيلي مبسوطاً دربارهٴ توبه و احكام توبه بحث فقهي به عمل نيامده، پس اين صبغهٴ فقهي.
صبغهٴ كلامي دارد، براي اينكه قبولِ خدا را به همراه دارد و سقوط عِقاب را به همراه دارد. خدا آيا توبه را ميپذيرد يا نه? پذيرش توبه به نحو لزوم است يا به نحو تفضّل? آيا توبه در سقوط عِقاب مؤثر است يا نه? آيا توبه اگر «خوفاً من النار» باشد درست است يا نه? اينها مسائل كلامي است. چون بخش قابل توجهي از مسائل مربوط به توبه، صبغهٴ كلامي دارد، لذا اين را در كتابهاي كلام مطرح ميكنند.
مرحوم محقّق طوسي(رضوان الله عليه) در تجريد و مرحوم علامه در شرح تجريد تقريباً سيزده مبحث و سيزده مسئله از مسائل توبه را طرح كردند[4] . گرچه همه احكام توبه در تجريد و شرح تجريد نيامده ولي مقدار قابل توجّهي از احكام توبه در تجريد هست، اين سيزده مسئله را مرحوم خواجه به خوبي مطرح كرد.
نظر صاحب تجريد و فقهي بودن وجوب توبه
مطلب بعدي آن است كه برخي از اين مسائل سيزدهگانه كه مرحوم خواجه در تجريد مطرح كرد، مسئله فقهي است اصلاً كاري به كلام ندارد [مثل اينكه] توبه واجب است، وجوبش هم فوري است، اينها فعلِ مكلّف است.
پرسش:...
پاسخ: همين ديگر، سرّش آن است كه عدالت، آنچه از نصوص شرعي فهميده شده اين است كه صغيره، مزاحم عدالت نيست.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره اگر توبه نكرد، اين صغيرهاش تبديل به كبيره ميشود. پس دو بحث است: يكي اينكه ما عدالت را به چه حدّ معنا بكنيم، اولاً گناهان صغيره داريم يا نه (يك)، آيا گناهان صغيره مانع عدالت هست يا نه؟ اگر از همه اينها گذشتيم [و] ثابت شد گناه دو قِسم است: صغيره و كبيره و ثابت شد كه گناه صغيره مانع تحقّق عدالت نيست، چون «لا صغيرةَ مع الإصرار»[5] اگر كسي روي صغيره اصرار ورزيد يعني گناه صغيره كرد و توبه نكرد و توبه چون واجب فوري است، اين صغيره ميشود كبيره، چون «لا صغيرةَ مع الإصرار».
به هر تقدير، آنچه را كه مرحوم خواجه در متن تجريد طرح كردند اوّلين بحث اين است كه توبه، واجب است براي دفع ضرر[6] . براي اينكه انسان با اين توبه، متضرّر ميشود به عذاب آخرت و دفع ضرر واجب است. اين يك مسئله فقهي است، نه مسئله كلامي.مسئله را از راه دليلش نميشود تشخيص داد [بلكه] مسئله را از راه موضوعش بايد تشخيص داد. مسئلهاي كه موضوع او فعلِ مكلّف است، مسئله فقهي است. مسئلهاي كه موضوع او فعلالله است، اسمي از اسماءالله است، مسئلهٴ كلامي است. توبه واجب است، اين مسئله فقهي است چون موضوعش فعلِ مكلّف است. دليلِ اين مسئله گاهي نقلي است، گاهي عقلي. مثل اينكه خيانتِ در امانت حرام است، اين مسئلهٴ فقهي است. دليل اين گاهي نقلي است، گاهي هم عقلي است. ظلم كردن حرام است، دليلش هم عقل است هم نقل. آنچنان نيست كه اگر دليل عقلي اقامه شده بر قُبح ظلم و منع از ظلم، اين مسئله بشود كلامي و اگر دليل نقلي اقامه شد اين مسئله بشود فقهي، مسئله را با موضوعش بايد تشخيص داد نه با دليلش. اگر سخن در اين بود كه آيا خدا توبه را ميپذيرد يا نه? قبولِ توبه از طرف خداوند به نحو الزام است يا تفضّل و امثال ذلك اين كاملاً صبغهٴ كلامي دارد؛ اما توبه واجب است براي اينكه دفع ضرر ميكند اين ديگر يك مسئله فقهي است. از اينگونه مسائل فقهي، در تجريد كم نيست كه مسائل فقهي استطراداً به كلام راه پيدا كردند.
کلامي بودن برخي مباحث طرح شده توسط صاحب تجريد
مطلب بعدي آن است كه در بين اين سيزده مسئله كه مرحوم خواجه در متنِ تجريد طرح كردند و مرحوم علامه هم شرح كردند، بخشي از آنها البته مسئله كلاميِ صِرف است.
پرسش:...
پاسخ: بله، گاهي دليلِ شرعي مستقل است عقل تأييد ميكند. گاهي عقل دليل مستقل است [و] شرع امضا ميكند. توبه يك واجب مولوي است، مثل حفظ امانت كه واجب مولوي است واجب ارشادي كه نيست؛ منتها دليلش عقل است. الآن آدم نبايد دست بياورد در آتش، شرعاً حرام است ديگر آدم دست بگذارد در آتش. دليلش عقل است [و] شارع هم امضا كرده. سَمّ خوردن شرعاً حرام است، نه اينكه حُكم ارشادي باشد. انتحار شرعاً حرام است؛ منتها دليلش عقل است. همان طوري كه خيانت در امانت شرعاً حرام است عقل، يكي از ادلهٴ شرعي است ديگر. همان طوري كه ظاهر آيه دليل شرعي است، ظاهر روايت دليل شرعي است، مَعقد اجماع دليل شرعي است، عقل هم دليل شرعي است.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، چون عقل ملاك خود را تشخيص ميدهد، اگر عقل بر چيزي حُكم كرد فتوا داد ديگر. الآن احكام شرعي فقه را ما از چهار دليل استفاده ميكنيم، آنجايي كه عقل فتوا ميدهد، حُكمالله است ديگر.
بيان معناي حقيقي توبه
خب، مطلب بعدي آن است كه يك وقت است از كارِ بد توبه ميكند؛ اما نه براي اينكه حرام است، براي اينكه برايش ضرر دارد؛ كسي خَمر مينوشيد بعد به پزشك مراجعه كرد يا خودش تجربه كرد ديد برايش ضرر دارد حالا پشيمان است و نميخورد. اين براي آن است كه از ضرر، محفوظ باشد، اين توبه نيست. يا گناهي را ميكرده است، بعد فهميد كه حيثيت اجتماعي او لطمه ميبيند ديگر آن گناه را نميكند، براي اينكه آبرويش نريزد اين توبه نيست. توبه ترك گناه براي تأمين سلامت جان يا بدن نيست، توبه ترك گناه براي حفظ آبرو و حيثيت اجتماعي نيست، [بلكه] توبه، ترك گناه است براي اينكه اين كار خلاف خواستهٴ خدا بود، اين را ميگويند توبه. بنابراين اگر كسي قبلاً معصيتي ميكرد و حالا چون طبيب گفت اين كار براي تو ضرر دارد، دست از اين كار برداشت، آن عِقابش محفوظ است اين توبه نيست. چون توبه، رجوع عبد الي المولاست، اينكه رجوع نكرده، اين خواست سلامتِ خود يا آبروي خود را حفظ كند.
در اين بحثي نيست بحثي كه هست اين است كه اگر كسي توبه كرد براي ترسِ از جهنّم، آيا اين توبه قبول است يا نه? اينجاست كه مرحوم خواجه نصير، محقّق طوسي و مرحوم علامه ميگويند اين توبه قبول نيست[7] ، مشكل اين است كه اگر كسي توبه كرد، گناهي را انجام ميداد، توبه كرد براي اينكه به جهنم نرود، ميگويند اين توبه قبول نيست. توبه آن است كه بگويد اين كار، چون خلافِ رضاي خدا بود و بد بود و خدا گفت نكن من كاري را كه خدا گفته بود نكن، ميكردم، چيزي كه قبيح است و خدا او را تقبيح كرد من انجام ميدادم حالا پشيمان شدم، ديگر نميكنم. فايده اين كار، نجات از جهنم است؛ اما اين شخص براي نجات از جهنم توبه نكرده كه اگر نجات از جهنم در كار نبود او توبه نميكرد، چون از جهنم ميترسد توبه ميكند، نه براي اينكه آن كار زشت است و خدا گفت نكن.
بررسي قبول يا عدم قبول توبهٴ خوفاً من النار
اين را مرحوم علامه و مرحوم محقّق طوسي ميگويند: توبهٴ اين شخص، بعيد است مقبول باشد. ولي در بحثهاي قبل آنجا كه عبادت به سه قِسم تقسيم شد بعضي از عبادتها «خوفاً من النار» است، بعضي «شوقاً الي الجنة» است، بعضي «حُبّاً لله» است، آنجا روشن شد كه عبادت كساني كه براي ترس از جهنم خدا را عبادت ميكنند اين هم مقبول است، براي اينكه در همان نصوص، عبادت عابدان به سه قِسم تقسيم شد: يك عده عبادتشان «خوفاً من النار» است؛ يك عده عبادتشان «شوقاً الي الجنة» است؛ يك عده عبادتشان «شكراً» و «حبّاً» است كه «فتلك عبادة الاحرار». پس گروه اول و گروه دوم عبادتشان صحيح است و با فضيلت؛ منتها عبادت گروه سوم افضل است[8] . پس اگر كسي توبه كرد، براي اينكه به جهنم نرود _گرچه ضعيفترين مرحلهٴ توبه است_ ولي توبهٴ او مقبول است «خوفاً مِن النار» توبه كرده است.
روحِ اينگونه از عبادتها را كه شما بررسي ميكنيد، ميبينيد اين شخص بر خلاف آنچه در جهان هست دارد حركت ميكند، زيرا او توبه كرد براي اينكه به جهنم نرود. وقتي كارِ او را باز ميكنيد، ميبينيد او خدا را براي خود ميخواهد، خدا را ميخواهد كه به وسيله خدا از جهنم نجات پيدا كند يا به بهشت برود، پس خدا وسيله است و نجات از جهنم يا ورود به بهشت. هدف، اين شخص روحاً چه كرده است? روحاً خدايي كه ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾[9] است او را «هو الوسط» قرار داد؛ خدا را واسطه قرار داد، ورود در بهشت را براي خود هدف تلقّي كرد. خدا را ميخواهد تا خدا او را از عذاب برهاند و به بهشت برساند. خدا را براي خدا نميخواهد، خدا براي او مطلوب بالذات نيست «هو الآخِر» نيست نزد او، ورود در بهشت و لذّت در بهشت براي او «هو الآخِر» است. اين شخص بر خلاف آنچه در جهان هست دارد حركت ميكند. لذا دربارهٴ اين افراد تعبير شده است كه «المُستحِلّ توسيط الحقّ مرحومٌ»[10] يعني آنها كه حق را واسطه قرار ميدهند براي اهداف خودشان، آنها هم از رحمت خدا بهرهمندند، اينچنين نيست كه محروم باشند [بلكه] آنها هم مرحوماند ولي كاري است بسيار ضعيف و نازل كه انسان خدا را بخواهد كه خدا مشكل كارِ او را حل كند كه خدا بشود وسيله يعني «هو الوسط» بشود، نه «هو الآخر».
خب، بنابراين آنچه را كه مرحوم محقّق در متن تجريد فرمود و مرحوم علامه هم آن را امضا كرد[11] و نقدي نداشت كه اگر كسي توبه كرد براي خوف از آتش اين توبه بعيد است كه مقبول باشد يا مقبول نيست، اين سخن تام نيست، حق اين است كه اين توبه مقبول است، گرچه اين شخص از آن فيض اكمل محروم است.
پرسش:...
پاسخ: آن اوّلي به قيامت كاري ندارد، اين دوّمي واقعاً معتقد به قيامت است، به قيامت كار دارد و امر را براي قيامت انجام ميدهد و جزء كساني است كه در روايات، به عنوان عبادت كننده معرفي شدند.
پرسش:...
پاسخ: بله، شركِ رقيق نسبت به آن مرحلهٴ عاليه شرك دارد، براي اينكه خدا را وسط قرار داد براي آن هدف نهايي يعني دو تا مطلوب دارد، اين چون هر درجهٴ نازلهٴ از توحيد نسبت به مرحلهٴ عاليه شرك است وگرنه عبادت اين گروه هم مقبول است.
تبيين مباحث مفصل توبه توسط علماي اخلاق
مطلب بعدي آن است كه مسئلهٴ توبه، گرچه به طور كوتاه در فقه مطرح شد و به طور متوسّط در كتابهاي كلام ولي به طور مبسوط و مفصّل در كتابهاي اخلاقي مطرح است. علماي اخلاق، در تبيين مسائل توبه، حقّ مهمّي دارند؛ آنها روايات را، آيات را جمعبندي كردند، احوال بزرگان را جمعبندي كردند و تحليل مبسوطي ارائه كردند و بعضي از آن لطايف اخلاقي در احياءالعلوم غزّالي هست، بعد هم به محجّه مرحوم فيض رسيده، بعد هم در نوشتههاي بعضي از بزرگان، نظير مرحوم آقا شيخ محمدحسين غروي(رضوان الله عليه) در آن بحوثي كه در اصول مرقوم فرمودند آمده كه شايد به آن اشاره بشود.
اربعين شيخ بهايي و مباحث مربوط به توبه
در اين بين، نقش مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) هم كم نيست. ايشان در كتاب شريف اربعين كه چهل حديث را انتخاب كردند و شرح كردند، حديث سي و هشتم مربوط به توبه است. اين تقريباً يازده الي دوازده صفحه است كه اين را حتماً ملاحظه بفرماييد، معارف بسيار لطيف و بلندي در اين دوازده صحفه هست. گرچه كلّ اين كتاب نور است و لطيف، اربعين مرحوم شيخ بهايي از كتابهاي پربركت است، چهل حديث را انتخاب كردند و خوب شرح كردند. هم مفسّر بودند، هم حكيم بودند، هم عارف بودند، هم محدّث بودند. حديث سي و هشتم كه مسئله توبه است، اين روايت توبه است كه ما تبرّكاً بعضي از مطالب اين دوازده صفحه را هر اندازه كه فرصت شد ميخوانيم.
حديث سي و هشتم كه ايشان در اربعين نقل ميكنند، با سندي كه خودشان دارند بين خودشان تا مرحوم كليني(رضوان الله عليه) متّصل است اين است، ميفرمايند: «وبالسند المتصل الي الشيخ الجليل عماد الإسلام محمدبنيعقوب الكليني عن عِدّة من أصحابنا عن أحمدبنمحمد عن ابن فضال عمّن ذكره عن الإمام ابيعبدالله جعفربنمحمد الصادق(صلوات الله عليهما) قال، قال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) من تاب قَبْل موته بسنةٍ قَبِل الله توبته ثمّ قال إنّ السنة لكثير، من تابَ قَبْل موته بشهرٍ قَبِل الله توبته ثمّ قال إنّ الشهر لكثير، من تاب قَبْل موته بجُمعةٍ قَبِل الله توبته» يعني يك هفته قبل از مرگ «ثمّ قال إنّ الجمعة لكثير، من تاب قَبْل موته بيومٍ قَبِل الله توبته ثمّ قال إنّ يوماً لكثير، من تاب قَبْل أن يُعايِنَ قَبِل الله توبته»[12] .
بيان معناي لغوي توبه
خب، ايشان چندين بحث مطرح ميكنند. اولاً لغتاً توبه را معنا ميكنند كه توبه، لغتاً همان رجوع است. بعد ميفرمايند توبه دو قِسم است: يكي «توبة الله علي العبد» است كه همان رجوع لطف خدا به بنده است؛ يكي «توبة العبد الي الله» است كه اين فرار از مخالفت به موافقت، از عصيان به اطاعت و مانند آن است، اين را اول ذكر ميكنند. بعد ميفرمايند اصطلاحاً كه توبه، نَدمِ بر گناه است اگر كسي از مِيگُساري پشيمان شده است، براي اينكه اين شراب به جسم او ضرر دارد، اين ديگر توبه نيست.
تبيين حقيقت توبه
در حقيقتِ توبه _غير از پشيماني بر گذشته_ عزم بر ترك در آينده هم معتبر است. بعد ميفرمايند كه اين عزم، لازمهٴ آن پشيماني است و از او جدا نميشود، چون اگر كسي واقعاً از كار زشت پشيمان است، ديگر قصد دارد [در] آينده آن را تكرار نكند. «و الكلام الجامع في هذا الباب»؛ در باب توبه، چند سخن از چند اهل معنا نقل ميكند: يكي اينكه «ما قاله بعض ذوي الالباب»؛ كه توبه حاصل نميشود مگر با پيدايش سه امر: اول معرفت است؛ بعد تألّم است؛ بعد جبرانكردن.
مراحل حصول توبه
اول، معرفت گناه است و بداند كه گناه حجاب است بين بنده و محبوب او و گناه سموم قاتل و كُشنده است. اگر كسي بفهمد گناه واقعاً سَمّ است، اين معرفت حاصل بشود آن ندامت ظهور ميكند. اگر كسي بداند گناه، سمّ است حالت دوم بعد از معرفت، همان تألّم است و افسوس است و اين تألّم همان است كه از او به ندامت و پشيماني ياد شده است. وقتي پشيمان شد، آنگاه سه كار را به عهده ميگيرد: يكي اينكه آنچه فعلاً مبتلاست آن را ترك ميكند؛ يكي اينكه در آينده تكرار نميكند؛ يكي اينكه نسبت به گذشته جبران ميكند، اين مجموعه ميشود توبه. پس توبه يك معرفت است، يك ندامت است و يك جبران و تصميم. معرفت، اينكه واقعاً گناه حجاب است و سمّ است و كسي توبه ميكند كه بداند سم خورده است و اگر باكش نباشد و نداند گناه چيست، او داعي بر توبه ندارد. لذا رُكن اوّلش معرفت است بعد پشيماني، بعد قصد. قصد هم سه ركن و سه محور دارد: قصد نسبت به حال اين است كه آنچه مبتلاست فوراً ترك كند؛ قصد نسبت به آينده اين است كه تكرار نكند؛ قصد نسبت به گذشته اين است كه جبران بكند.
حالا حقيقت توبه، معرفت است و ندامت است و تصميم يا نه، يكي مقدمهٴ توبه است، يكي نتيجهٴ توبه است و يكي خود توبه. آن معرفت، مقدمهٴ توبه است، آن قصد و تصميم بر جبران نتيجه توبه است و حقيقت توبه همان ندامت است. به هر تقدير، اينها در توبه لازم است.
بعضي از اصحاب قلوب، توبه را اينچنين معنا كردند، گفتند: توبه «بإذابة الأَحشاء لِمَا سَلف مِن الفحشاء»؛ عبدِ آبق، عبد گريزپا وقتي برميگردد سرافكنده و شرمنده است، اين حالت را ميگويند توبه. توبه، رجوع آبق يعني بنده گريزپا، از جرم سابق و گذشته؛ اما چطور برگردد? «بإذابة الأحشاء»؛ اين جگرها را آب بكند خلاصه «لما سلف من الفحشاء».
خب، اين تعبيري كه بعضي اهل معنا كردند، استفاده ميشود از آن حديثي كه مرحوم سيد رضي در نهجالبلاغه از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) نقل كرد كه توبه، شش ركن دارد[13] كه آن را هم ايشان اشاره ميكند. بعضي از اهل معرفت توبه را اينچنين معنا كردند، توبه «خلع لباس الجفاء و بسط بساط الوفاء»؛ آن جامهٴ بيحيايي را از تن به درآوردن و بساط وفا را پهن كردن است، اين مربوط به «التوبة» كه مقام اول بحث است، توبه لغتاً چيست و اصطلاحاً چيست?
سقوط عقاب به واسطه قبولي توبه
اما اينكه فرمود: «قَبِلَ الله توبَته»؛ خدا توبهاش را قبول ميكند، اين مطلب بعدي است. خدا توبهاش را قبول ميكند يعني عِقابي كه مترتّب بر ذنب است، آن ساقط ميشود. سقوط عِقاب با توبه، اين مورد اتّفاق همه علماست؛ منتها اختلاف در اين است كه خدا كه عِقاب را اسقاط ميكند آيا بر خدا واجب است اين كار را بكند، بر اساس استحقاق بنده است يا بر اساس تفضّل حقتعالي? اين همان نزاع معروف اهل كلام است [كه] معتزله ميگويند: «يجب علي الله»، اشاعره ميگويند: «لا يجب علي الله شيء»، اماميه ميگويند: «يجب عن الله»، نه «يجب علي الله» هم حُسن و قُبح را قائلاند هم خدا را منزّه ميدانند از اينكه مكلّف باشد. ميگويند خدا يقيناً اين كار را ميكند، نه بايد بكند يقيناً ميكند.
معناي وجوب قبول توبه از جانب خداوند
آنگاه بعد از اينكه فرمود: شيخ طوسي، جانب اشاعره را گرفته است و مرحوم علامه هم جانب اشاعره را گرفته است، گفت كه اينها گفتند كه بر خدا واجب نيست خودشان هم مختار شيخ طوسي و علامه را ميپذيرند كه بر خدا واجب نيست، تفضّل هست؛ منتها اين نكته بايد بازگو بشود كه گرچه تفضّل است ولي چون خدا وعده داد و خُلف وعده محال است، يقيناً خدا ميبخشد. اين «يجب عن الله» است، نه «يجب علي الله» كه معتزله ميگويند.
بررسي معناي جمله «من تاب قبل ان يعاين»
مقام سوم بحث اين است كه اين جمله را كه «مَنْ تاب قَبْلَ أن يُعايِنَ»[14] اين را معنا ميكنند كه «قَبلَ أن يُعايِنَ» چه چيزي را? چون در آن حديث شريف نيامده «قبل أن يعاين ملك الموت»، «قبل أن يعاين الرسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»، «قبل أن يعاين» چه چيزي را?
ايشان ميفرمايند «قَبْل أن يُعايِنَ»[15] يعني «قَبْل أن يَريٰ ملَك الموت» برابر روايتي كه از ابنعباس نقل شده است. بعد احتمال ميدهند كه منظور از معاينه، علم به حلول مرگ و قطع طمع باشد، چون در اين حال كه يقين به مرگ پيدا كرده است «كأنه يعاين الموت»، نه «يعاين الموت». اين بيان دوم ايشان ناتمام است، سخن از «كأنّ» نيست. آن لحظهٴ آخر تا انسان چيز ميفهمد، حرفش مسموع است و مقبول _ولو درجهٴ ضعيف_. در همان لحظه اگر به كسي سلام كرد، جوابش واجب است. اگر غيبت كسي را كرد، دروغ گفت، تهمت زد معصيت كرد. ذكري گفت ثواب ميبرد [به هر حال] مكلّف است ولو يقين دارد ميميرد ولي هنوز عزرائيل(سلام الله عليه) را نديد. آن حالت، حالت تكليف هست، پس «قبل أن يعاين» نه يعني «بعد أن وصل الي حدّ كأنّه يعاين الموت»، نه جاي «كأنّ» نيست. حالا يا منظور معاينه مَلَكالموت است يا معاينهٴ وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حالا اين را بشارتاً عنايت بفرماييد، اين احتمال سوم و آن اين است كه «و أن يراد معاينة رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أميرالمؤمنين(عليه السلام) فقد رُوِي في الكافي و غيره» كه «أنّهما» يعني وجود مبارك حضرت امير، و وجود مبارك رسول الله(عليهما الصلاة و عليهما السلام) «يحضران عند كلّ محتضر يبشّرانه بما يؤول إليه حاله من سعادة أو شقاوة» اينها به بالين هر محتضري ميآيند.
او را تبشير ميكنند و جاي او را در آخرت نشانش ميدهند: «كما رُوي عن النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم)» كه «أنّه قال لن يخرج أحدكم من الدنيا حتي يعلم أين مصيره و حتي يريٰ مَقعده من الجنة أو النار و في الكافي عن أبيبصير قال، قال أبوعبدالله جعفربن محمد الصادق(عليهما الصلاة و عليهما السلام) إذا حِيل بينه و بين الكلام» يعني ديگر حالا نميتواند حرف بزند. اين كلام يعني ارتباطش از دنيا قطع شد، نه اينكه بعضيها زبانشان بسته است ولي فكرشان و چشمشان كار ميكند نه، ارتباطشان از دنيا قطع شد: «إذا حِيلَ بينه و بين الكلام أتاه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وَ مَنْ شاء الله»؛ پيغمبر با كسي كه خدا ميخواهد ميآيند «فجلس رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عن يمينه»؛ پيغمبر طرف راست اين محتضر مينشيند «والآخَر عن شماله»[16] ؛ آنكه همراه پيغمبر است طرف چپ مينشيند «فيقول له رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) أمّا ما كنتَ ترجو فهو ذا أمامك»؛ آنچه تو اميدوار بودي، الآن جلوي روي توست، اكنون جلوي روي توست «و أَمّا ما كنتَ تخاف[17] فقد أمِنتَ منه»؛ آنچه تو از آن ميترسيدي، فعلاً در اماني. «ثم يفتح له باباً[18] الي الجنة فيقول هذا منزلك من الجنة»؛ بهشت را نشانش ميدهند، بعد ميگويند اين جاي تو است در بهشت. «فإن شئتَ رددناك إلي الدنيا و لك فيها ذهبٌ و فضّة»؛ ميخواهي برگردي به دنيا و طلا و نقره داشته باشي يا حاضري همينجا باشي، «فيقول لا حاجة لي في الدنيا»[19] حديث تمام ميشود، اين جمله آخرش است.
مرحوم شيخ بهايي ميفرمايد كه «والمراد ب«من شاء الله» في قوله(عليه السلام): «أتاه رسول الله و من شاء الله» اينكه امام صادق فرمود: پيغمبر با كسي كه خدا بخواهد به بالين محتضر ميآيند، منظور وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليه السلام) است «كما ورد التصريح بذلك في أحاديث كثيرة و لعلّ الإبهام في هذا الحديث وقع للتّقية»[20] . حالا تتمّهاش را ملاحظه بفرماييد، بعد مطرح ميشود.