71/08/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 17 و 18
﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً﴾﴿17﴾﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴾﴿18﴾
قرآن و ارائه راهکارهاي اخلاقي و کلامي براي رهايي از تبهکاري
قرآن از آن جهت كه نور است نه تنها يك كتابِ علمي، بعد از بيان احكام فقهي مسئله تبهكاري و تبهكاران، آن راههاي كلامي و اخلاقي را هم ارائه ميكند. لذا مسئله توبه و لزوم توبه و فوريّت توبه و وعدهٴ قبولي توبه تائبين و امثال ذلك را بيان ميفرمايد.
توبه هم به معناي رجوع است، «تابَ» يعني «رجع» و خداوند از آن جهت كه لطفش شامل حال بندگان ميشود و يك انعطاف لطف خاص دارد، از اين جهت تائب است و توّاب، چه اينكه مَتاب هم است ((متاب)) يعني مرجع. در سورهٴ مباركهٴ «رعد» فرمود: ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾ يعني «متابي» متابِ من و مرجع من خداست. آيه سي سورهٴ «رعد» اين است كه ﴿قُلْ هُوَ رَبِّي لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾ يعني «متابِ»، «متابي» متابِ من و مرجع من خداست و چون ﴿إِلَيْهِ﴾ دارد، ﴿مَتَابِ﴾ يعني رجوع كه مصدر ميمي است.
توبه عبد نشأت گرفته از لطف خدا
مطلب بعدي آن است كه همان طوري كه در بحث ديروز ملاحظه فرموديد توبهٴ عبد حَسنهاي از حسنات او محسوب ميشود و همه حسنات هم از لطف خدا نشأت ميگيرد، چون نعمت است ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[1] از آن جهت كه حَسنه است و هر حسنهاي از خداست: ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾2، چه اينكه در سورهٴ «نساء» بيان فرمود و خود حسنه، نعمت است و هر نعمتي هم از ناحيه خداست ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ پس توبهٴ عبد كه حَسنهاي از حسنات محسوب ميشود، از ناحيهٴ خداست.
توبه مکلفين و همراهي توفيقات الهي.
مطلب بعدي آن است كه اين توبه كه حَسنه است، توفيقش از خداست. خداوند، مقدار لازمِ نصابِ توبه را در اختيار همه مكلّفين قرار داد و ميدهد، زيرا تمام مكلّفين مأمور به توبهاند، چه اينكه در سورهٴ «تحريم» فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾ پس بر هر مكلّفي توبه، واجب است. البته معصومين(عليهم السلام) مستثنا هستند و كسي هم كه معصيت نكرده است و هيچ گناهي از او صادر نشده است توبه، بر او واجب نيست؛ اما غير از معصوم يك چنين كسي به خودش اطمينان ندارد. آيه هشت سورهٴ «تحريم» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾ يعني «توبةً خالصا»، چون توبه بر هر فرد واجب است و نصاب توبه، عبارت از توفيق خاصّ است، اين را يقيناً خدا به همه ميدهد، زيرا ممكن نيست حُكمي بر بندگان خدا واجب باشد و امكانات لازم را خدا فراهم نكرده باشد. پس آن مقدار كه نصاب تكليف است، اين را خداوند به همه اعطا ميكند. زائد بر اين مقدار، گاهي هم نصيب افراد ميشود ولي آنها كفران نعمت ميكنند، زائد بر آن مقدار يعني گرايشي، شوقي، علاقهاي اين بيش از مقدار لازم، گاهي نصيب بعضي افراد ميشود، اين را هم كفران نعمت ميكنند و به اين توبه، اعتنا نميكنند يعني به اين توفيق.
دولتشناسان و گرامي داشت الطاف الهي
بعضيها هستند كه وقتي حالي به آنها دست داد، ميفهمند كه اينها پيام الهي است، زود اين حال را گرامي ميشمارند و به دنبالش ميروند، اينها كسانياند كه پيام خدا را ميشناسند. اين اوّلين توبهاي است كه از طرف خدا نصيب بنده شده است، آنگاه اين رجوعِ لطف الهي كه نصيب بندهٴ عاصي شد، او را بيدار ميكند. اين همان است كه در ((مناجات شعبانيه)) آمده كه خدايا! من در خواب بودم و هرگز در راه نبودم: «اِلاَّ في وَقْتٍ اَيْقَظْتَني لِمَحَبَّتِكَ فَكَما اَرَدْتَ اَنْ اَكُونَ كُنْتُ»[2] ؛ من خواب بودم آن حالت يَقَظِه، آن حالت بيداري را تو نصيب من كردي، وقتي مرا بيدار كردي من به راه افتادم.
توبه عبد و توبه معبود
وقتي بيداري نصيب كسي شد و انسان به راه افتاد، اين راه افتادن، توبهٴ عبد است كه دارد برميگردد به طرف حق. پس بار اول توبهٴ خداست بر عبد كه «تاب الله علي العبد» يعني لطفش را شامل بنده كرده است، بار دوم توبهٴ عبد است به طرف حق كه «يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ»، «يرجع الي الله»، بار سوم توبهٴ الله است بر عبد كه ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ اينجا خدا توبهپذير است. حالا كسي كه برميگردد ولو غبارآلود هم باشد، گردِ گناه هنوز در لباسش باشد باز هم خدا قبول ميكند، چون بالأخره رفت. لذا فرمود: ﴿ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾[3] نفرمود «يقبل التوبة من عباده» با اينكه قبول با «مِن» بايد استعمال بشود، «قَبِلهُ» يا «قَبِلَ منه» نه با «عن»، «قَبِلَ عنه» نيست، [بلكه] «قبلَ منه» است. اما اينجا معناي عفو، در قبول تضمين شد يعني اگر هم اين تائب لغزشهايي داشته باشد، خدا «عَفُوّاً و متجاوزاً عن سيّئاته» توبه او را ميپذيرد: ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ نه تنها «يقبل توبَةَ عباده» در اينگونه از موارد، اصلاً حرف جرّ نميخواهد، اگر حرف جرّ بخواهد بايد با «مِن» بيان بشود نه با «عن»، «يقبل توبَةَ عباده» اگر حرف جرّ هست بايد «مِن» باشد؛ «يقبل التوبة من عباده» اما وقتي كلمهٴ «عن» به كار ميرود كه اين كلمهٴ «عن»، مفيد تجاوز است يعني خدا توبه را با تجاوز از آن لغزشها ميپذيرد، همين كه انسان برود به سوي خدا اگر هم كمبودي داشته باشد، باز ذات اقدس الهي قبول ميكند.
مستندات محفوف بودن توبه عبد به دو توبه معبود
خب، نشانهٴ اينكه هر توبهاي كه بنده انجام ميدهد محفوف به دو توبهٴ الهي است، همان آيات سورهٴ مباركهٴ «توبه» است. در سورهٴ «توبه» اين دو، سه بخش، كنار هم ذكر شده است؛ آيه 118 سورهٴ «توبه». فرمود: ﴿ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبوا إنَّ الله هو التّوّابُ الرَحِيمٌ﴾؛ اول خدا بر اين مجاهدان و بر اين تائبان، توبه كرد ((تَابَ اللّهُ عَلَيْهِمْ))، چرا? ﴿لِيَتُوبُوا﴾؛ تا اينها توبه كنند، پس آن اول، توبهٴ لطف الهي است و رجوع لطف حق است به بنده. دوم، توبهٴ خود بندگان است، سوم قبولي توبهٴ خداست. اما آن توبه سوم در همان سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيه 104 هست كه فرمود: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ ﴾.
اين در بحثهاي سابق هم در مسئله توبه هست. گاهي شنيدنِ پيام الهي كه همان توبهٴ اول است به صورت ﴿فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ﴾[4] ياد ميشود، خب آدم(سلام الله عليه) كه خواست برگردد به سوي اله، كلماتي را تلقّي كرد، آن تلقّي كلمات، زمينهٴ توبه آدم شد بعد هم خدا توبهٴ او را قبول كرد، حالا در كدام نشئه بود و توبهٴ از چه كاري بود، آن بحثش در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت ولي منظور آن است كه فرمود: ﴿فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ﴾2 يعني سرّ توبه كردن آدم، دريافت همان كلمات خاصّ الهي است كه با آن راه، توبه كرد بعد خدا توبه او را پذيرفت. حالا در مقام بحث كه فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾ اين كدام توبه است?
آن توبهاي كه براي بار دوم ذكر شد، مشخص است كه توبهٴ سوم است يعني توبه دوم خدا و سوم از نظر بحثي. اينكه فرمود: ﴿فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ﴾ اين مشخص است؛ اما اين اوّلين توبه، كدام توبه است? ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ﴾ آيا اين توبه، به معناي همان توبهٴ اول خداست يعني لطف الهي يا نه، اين توبه همان توبهاي است كه خدا بعد از توبهٴ عبد، قبول ميكند كه توبهٴ دوم خداست، رجوع دوم خداست.
اصلِ مطلب، حق است يعني آنچه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) فرمودند كه توبهٴ عبد محفوف به دو توبه حق است3، آن مطلبي است كه قرآن كاملاً تبيين ميكند؛ اما اينجا كه فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ﴾ يعني آن توبه اول يا توبه سوم? رجوعِ لطف خدا بر بنده، اين منظور از توبه است ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ﴾ يا آن توبه سوم كه توبه دوم خداست كه خدا توبهپذير است يعني قبول ميكند. شايد منظور، آن توبهٴ دوم باشد، چون آن توبه دوم است كه بر خدا واجب است يعني خدا بر خودش لازم كرده است كه فرمود خدا توّاب است، خدا توبهپذير است، قبول توبه ميكند، وعده داد كه اگر توبه كرديد توبه شما را ميپذيرد يا بالصراحه وعده داد يا بالملازمه. بالصراحه كه فرمود: ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾[5] . بالملازمه هم امر به توبه كرد، فرمود: ﴿تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾2 خب، چطور امرِ به توبه ميكند بعد توبه را قبول نميكند، اينكه فرضِ صحيح ندارد. پس قبولي توبه را هم بالصراحه بيان فرمود، هم بالملازمه. اما اينجا كه ميفرمايد: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ﴾ اين توبهٴ ابتدايي حق است يا آن توبهاي است كه در مرحله نهايي، خدا ميپذيرد. شايد اين توبه آن مرحله نهايي باشد، نه توبهٴ ابتدايي و اين «الف» و «لام» هم «الف» و «لام» عهد است يعني آن توبهاي كه معهود است كه خدا توبه پذيرد، آن وقتي بر خدا لازم است كه تبهكاران بر اساس عناد و تجرّي و خصومت گناه نكنند [بلكه] بر اساس سفاهت گناه كنند (يك) و بعد هم زود توبه كنند (دو). اگر كسي بر اساس عناد گناه بكند، نه بر اساس سفاهت و جهالت و يا كسي گناه بكند ولي سهلانگاري بكند تا نزديكهاي مرگ، از آن به بعد توبه اين شخص مقبول نيست؛ خدا وعده نميدهد كه توبهٴ اينها را بپذيرد: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾ بر اساس عناد نيست بر اساس جهالت و سفاهت است يك و نميگذارند خيلي فاصله بشود، بياعتنا نيستند. چون اگر كسي معصيت كرد و توبه نكرد، گناهِ متراكم دارد. توبه، واجب موقّت نيست [بلكه] واجب فوري است. واجب گاهي موقّت است گاهي موقّت نيست. اگر موقّت شد يا وقت، وسيعتر از خود كار هست، نظير وقت نماز ظهر و عصر كه وسيعتر از خود اين هشت ركعت است. يك وقت است نه، وقت، با آن عمل منطبقاند و زائد بر آن عمل نيست، مثل روزه ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ﴾[6] روزه گرفتن واجب است در روز نه روز بيشتر از روزه است و نه روزه بيشتر از مدّت روز، از صبح تا غروب در اين ظرف روزه واجب است، چون آن قِسم سوم كه صحيح نيست كه عمل، بيش از مقدار ظرف باشد. يا اصلاً موقّت نيست فوري است. فوري كه شد يعني فوراً و فوراً واجب است، لذا اگر كسي معصيت كرد و توبه نكرد گناهِ متراكم دارد، چون هر لحظه بر او واجب است. لحظهٴ اول معصيت كرد تأخير كرد، لحظهٴ دوم معصيت كرد تأخير كرد، لحظه سوم معصيت كرد تأخير كرد، آنگاه اين گناهها انباشته ميشود. وقتي گناه انباشته شد، كمكم قلب را قَسيّ ميكند، نظير همين املاح معدني كه جلوي راه خود را ميبندد. شما در اين منطقههاي ييلاقي كه مسافرت بكنيد ميبينيد بعضي از چشمهها زلالاند، وقتي آب زلال باشد همين كه از چشمه جوشيد اصلاً راه باز ميكند هم براي خودش راه باز ميكند و هم هر چه در مسير او هستند [اعم] از گياه و حيوان و انسان، همه را سيراب ميكند، اين خاصيت زلال بودن است. اما آن چشمههايي كه املاح دارد و رسوبات، اوّلين كاري كه ميكند راهِ خودش را ميبندد يا همان جا دفن ميشود يا اگر هم دفن نشود اولاً آن محدوده كه سرسبز است، آنها را ميخشكاند، كمكم تحجير ميشود، اين رسوبات ميماند و ميماند، راهِ باز را هم ميبندد يعني اگر يك جدول و جويي هم در دهنهٴ اين چشمههايي كه با املاح ميجوشند باشد، آن نهر را هم پُر ميكند، آن راه را هم ميبندد، اين قساوت دل، در اثر طولاني شدن اين تبهكاريهاست.
منوط بودن مقبوليت توبه به فوريت آن
خب، حالا اگر كسي ﴿من قريبٍ﴾ توبه نكرد يعني گذاشت فاصله زياد بشود، يك چنين كسي را خدا وعده نداد كه توبهٴ او قبول بشود، حالا يك مشكل ديگري هست اين است كه به آن مرحله كه رسيد آيا بر او واجب است توبه بكند يا نه? اگر توبه بر او واجب است، خب يقيناً خدا قبول ميكند، چطور ميشود واجب باشد و خدا قبول نكند! معلوم ميشود اين تكليف كه لطف الهي است از او گرفته شده؛ او قابل نيست كه خدا او را مكلّف كند و مخاطب كند به او بفرمايد توبه بكن! اين تكليف از او گرفته شد، ساير تكاليف هست، اين لحظه، اين لحظهاي كه «إِذَا حَضَرَه الْمَوْتُ» اگر اين «إِذَا حَضَرَه الْمَوْتُ» يعني حالت احتضار، البته همه تكاليف، رخت برميبندد يكياش هم مسئله وجوب توبه است؛ اما ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ نظير آن حضورِ موت است كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هنگام تبيين وصيّت بيان فرمود كه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ﴾[7] ؛ وصيّت كنيد براي والدين و اقربين و امثال ذلك، اينجا معلوم ميشود كه شخص در حال ادراك و شعور است، تكاليفش درست است، وصيّتش نافذ است و امثال ذلك. اينكه فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾، اين ﴿يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾ را آيه بعد مشخص كرد ﴿يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾ نه معنايش آن است كه بلافاصله توبه بكند يعني نگذارد به حالت احتضار برسد.
مستندات قرآني بر فوريت توبه
آيات قرآن كريم سه طايفه است در اين زمينه: يك طايفه دارد كه وقتي گناه كرديد، بعد از گناه توبه كنيد آن آيات كم نيست، كسي كه ﴿تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ﴾[8] در بعضي از آيات، تصريح شده است كه شما بعد از گناه، توبه بكنيد. مثل آيه 54 سوره انعام كه فرمود: ﴿مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ اين طايفه در قرآن ميفرمايد بعد از عملِ سوء توبه كنيد، اين (يك)، بعد مشخص نيست كه بعدِ نزديك يا بعدِ دور يا بعد متوسط يا مطلق است، همه اين مراحل را شامل ميشود.
طايفه دوم همين آيهاي است كه محلّ بحث است كه فرمود: ﴿ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾ يعني خيلي نگذارد فاصله بشود، بعدِ قريب نه بعدِ بعيد ﴿ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾.
خب، پس طايفه دوم آياتي است كه ميفرمايد: ﴿يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾، اين ﴿مِن قَرِيبٍ﴾ شايد مشخص بكند كه اينكه فرمود بعدالعمل توبه كنيد، بَعدِ قريب است نه بَعدِ بعيد. ولي طايفه ثالثه آياتي است كه آن حدّ را مشخص ميكند، ميفرمايد: ﴿حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ﴾ آنهايي كه در حال احتضار ميخواهند توبه بكنند، براي آنها توبه جعل نشده، توبه براي آنها نيست يعني خدا وعده نداد كه توبه آنها را ميپذيرد. البته لطفِ الهي سخن ديگري است؛ اما وعده نداد كه توبهٴ كساني كه در حال احتضار توبه ميكنند قبول كند، خب.
پرسش:...
پاسخ: اين معلوم ميشود اين لطف، از او گرفته شد، او ديگر مكلّف نيست. اين يك لطف الهي بود، يك راهحلي بود «اَنْتَ الَّذي فَتَحْتَ لِعِبادِكَ باباً اِلي عَفْوِكَ وَسَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ»[9] اين در بيانات حضرت سجاد(سلام الله عليه) است كه عرض ميكنيم خدايا! تو راهحلي باز كردي و اين راهحل، براي همه در همه حالات نيست، اين يك واجبِ محدودي است، اين در، براي هميشه باز نيست تا يك مدّت معيّني باز است.
پرسش:...
پاسخ: آن نصابِ لازم توبه كه هر كسي مكلّف است توبه بكند بايد شرايط و امكانات را دارا باشد، آنكه لطف الهي است به آن مقدار خدا به همه داد، لذا بر همه واجب كرد. اما بعضيها به آساني دست برميدارند از گناه ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾2.
پرسش:...
پاسخ: آن بر اساس ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾3 آن هم «علي الله» است؛ خودش اين لطف را بر خودش وارد كرد؛ اما حالا اينجا از كدام قِسم است? ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ﴾ از آن توبهٴ قِسم اول است يعني لطف الهي است يا نه، توبهاي كه خدا قبول ميكند از بندگان تائب، آن توبه نسبت به كساني است كه سهلانگاري نكنند، آن است.
خب، پس آياتي كه در اين قسمت وارد شد سه طايفه بود: طايفه اُوليٰ آيهاي است كه ميفرمايد كسي كه تبهكاري كرد بعد از گناه بايد توبه كند ﴿تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ﴾[10] ، ﴿مِن بَعْدِهِ﴾2 و امثال ذلك، اين «بَعْد» مطلق است؛ قريب و بعيد را ميگيرد.
طايفه ثانيه همين آيه است كه فرمود: ﴿ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾ اين معلوم ميشود بعدِ قريب را ميگيرد، نه بَعدِ بعيد را. آيه بعد حدّ را مشخص كرد، فرمود قبل از احتضار هر كه توبه بكند توبهٴ او مقبول است، البته شرايط فرق ميكند؛ اما قبل از احتضار اگر كسي توبه كرد، توبهٴ او مقبول است ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ﴾ كه خدا وعده داد، نسبت به اينگونه افراد تعهّد كرده است ﴿لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾ باشد، نه از روي عناد و نفاق اين (يك)، ﴿ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾ باشد اين (دو)، منظور از قريب هم قبل از احتضار است به شهادت آيه بعد. اينگونه افراد، اگر توبه بكنند ﴿فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ﴾ اول اعلام ميكند كه چنين كساني توبه آنها بر خدا واجب است، بعد هم وعده ميدهد كه خدا قبول ميكند ﴿فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ﴾ وعده است كه خدا به عهدش وفا ميكند.
پرسش:...
پاسخ: واجبِ فوري است نه موسَّع، موسَّع در مقابل مضيّق زير پوشش الموقّت است، واجبِ موقّت يا موسَّع است يا مضَيَّق؛ اما واجب فوري آناً فآناً، مثل نماز زلزله، اگر زلزله آمد واجب است آدم نماز آيات بخواند تأخير كرد، معصيت كرد ولي بايد بخواند؛ موسَّع نيست، فوري است. موسَّع مثل صلات ظهرين كه وقت دارد[و] وقت وسيعتر از فعل است. مضيّق، مثل صوم؛ اما اين توبه وقت ندارد، فوري است فوراً و فوراً بايد انجام بشود، لذا گناه ميشود متراكم.
به هر تقدير فرمود: ﴿فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً﴾ ميداند كه بر چه كسي توبه كند، ميداند كه چه شخصي توبهاش نصوح است و حكيمانه اين لطف خود را شامل حال افراد ميكند و مانند آن.
بعد فرمود: ﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ﴾ در آنجا فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ﴾ هم «علي» را مشخص كرد، هم «لام» را مشخص كرد. در اينجا فرمود: ﴿لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ﴾ يعني «للذين يعملون السيّئات علي الله»، «علي الله» ديگر محذوف است. در آيه اول هم «علي» مشخص است هم «لام». فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ﴾ در آيه دوم، ديگر سخن از «علي الله» نيست، چون مشخص است، فرمود: ﴿لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ﴾، خب.
پرسش:...
پاسخ: اگر تكليف هست، يقيناً قبول هست حالا موفق نميشود مطلب ديگري است. گاهي خدا درباره عدهاي ميفرمايد اينها موفق نميشوند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[11] ولي مكلّفاند، اينجا هيچ محذوري ندارد. فرمود گروهي در اثر قساوت دل به جايي ميرسند كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ ولي مكلّفاند، امتناع به اختيار هم «لا ينافي الاختيار» ولي اينها ايمان نميآورند به سوء اختيارشان. اگر ايمان آوردند يقيناً خدا قبول ميكند. ولي اگر در اينگونه از موارد، توبه واجب باشد يقيناً خدا قبول ميكند، معلوم ميشود اين حُكم الهي كه نعمت خداست، اين نصيب همه كس نيست، اين يك وقت مشخصي دارد يعني تا حالت احتضار اين تكليف هست، وقتي احتضار فرا رسيد اين تكليف گرفته ميشود.
لطف الهي و پذيرش توبه تا آخرين لحظه
پرسش:...
پاسخ: آن بيان لطف الهي است، مرگِ انسان طوري است كه انسان، از پا ميميرد نه از سر يعني اينچنين نيست كه اول دستگاه مغز از كار بيفتد، بعد مثلاً زبان از كار بيفتد، بعد پا سرد بشود، اين طور نيست [بلكه] اول پا ميميرد، پا سرد ميشود، بعد كمكم ساير اجزاي بدن سرد ميشوند تا اينكه قلب و مغز از كار بيفتند. در آن حالي كه پا مُرد، اگر زبان نتواند حرف بزند، آن قلب و مغز ميتوانند توجه داشته باشند. اين را ايشان ميفرمايند اين براي آن است كه توجه انسانِ نيمه مرده را هم خدا قبول ميكند، اين خداست تا آن آخرين لحظه كه توجه هست خدا ميپذيرد، حالا يا ترفيع درجات است. حالا اگر كسي اهل معصيت نبود، مؤمن بود، خب آن مايه ترفيع درجات است يا خداي ناكرده آلوده بود، اين تخفيف در عذاب است. اگر در آن حال، به خدا متوجه باشد توجه نيمهمرده را هم خدا قبول ميكند، اين يك عنايت الهي است. اما بر اساس بحثهاي فقهي كجا وعده داد? فرمود در حال احتضار ما وعده نداديم از كسي قبول بكنيم يا آنجاهايي هم كه تازه خُلف وعيد است، خُلف وعيد كه مخالف حكمت نيست، خلف وعده است كه مخالف حكمت است. حالا ممكن است تهديد بكند ولي كيفر نكند خب، ممكن است؛ اما خلف وعده نميكند.
علت عدم پذيرش توبه در حال احتضار.
مسئله توبه را فرمود اينچنين نيست كه حالا كسي در حال احتضار بيايد توبه كند، اينكه فرمود: ﴿حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ اين دو مرحله دارد يا نظير ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ﴾[12] نظير آن است يا منظور، احتضار است. اگر منظور، احتضار بود خب همه احكام تكليفيه، سلب است براي اينكه اين شخص هيچ ادراكي ندارد؛ نه مكلّف است به نماز، نه مكلّف به روز، مكلّف به توبه هم نيست، براي اينكه تمام راههاي عالم طبيعت و دنيا بسته شد، او الآن در دالان برزخ است يعني عزرائيل(سلام الله عليه) يا فرشتگان ديگر را ديد و دارد ميرود، اين همان آيه سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» كه ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ﴾2 اين آن حالت است، خب هيچ تكليفي بر او نيست حتي تكليف توبه هم بر او نيست؛ به سوء اختيار خود اين مدت طولاني را با مسامحه گذراند. اگر آن باشد، حُكمش روشن است و اين اختصاصي به توبه ندارد، هيچ حُكمي در آن حال نيست و اگر مربوط به آن ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ﴾ يعني آن اواخر عمر باشد كسي كه حالا ميفهمد ديگر رفتني است، حالا اين هفته نشد هفته بعد، هفته بعد نشد دو هفته بعد، كسي فهميد رفتني است، اگر اين آيه، ناظر به آنچه در سورهٴ «بقره» است باشد، كار خيلي سخت است چون در را بست اين است، فرمود: ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ راه نيست، خطر هم اين است كه اين هر لحظه است، عمده خطر اين است. خطر اين است كه اين هر لحظه ممكن است ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ باشد، هيچكس كه نميداند، هر لحظه احتمال هست.