71/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 15 و 16
﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾﴿15﴾﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّاباً رَحِيماً﴾﴿16﴾
بررسي استعمال کلمه «نساء» در آيه پانزده
گاهي از مفردات اين آيه، زمينهٴ استنباط خاص را فراهم ميكنند. ميفرمايند اين آيه مربوط به مُحصنه است و ساير موارد را شامل نميشود، به قرينهٴ اضافه كلمهٴ «نساء» به «كُم»[1] كه فرمود: ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ﴾ ولي بررسي استعمال اين كلمه در قرآن كريم، جلوي اين استنباط را ميگيرد. چون گاهي نِسَائِكُمْ گفته ميشود يعني زنهاي جامعهٴ اسلامي يا جامعهٴ خاص، زنهاي اين جامعه، زنهاي اين ملّت. نظير آنچه دربارهٴ ستمِ فرعون گفته ميشد كه ﴿ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾2 كه اين در چند قسمت قرآن است ﴿يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾ نه يعني زنهايِ شوهردار يعني زن در مقابل مرد، زن در مقابل پسر و امثال ذلك كه اينها پسرها را ذبح ميكردند و دخترها را و خواهرها را زنده نگه ميداشتند، پس ﴿يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾ به معناي زنهايِ شوهردار نيست. چه اينكه وقتي گفته ميشود ﴿وَاسْتَشْهِدُوا شَهِدَيْنِ مِن رِجَالِكُمْ﴾3 اين رجال هم به معناي شوهرهايِ زنان نيستند. رجال يعني مردان جامعهٴ اسلامي در سورهٴ مباركهٴ «بقره» براي استشهاد جريان دِيْن، اينچنين فرمود؛ آيه 282سوره ((بقره)) اين بود كه ﴿فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِدَيْنِ مِن رِجَالِكُمْ﴾ اين ﴿مِن رِجَالِكُمْ﴾، مثل آن ﴿نِسَاءَكُمْ﴾ به اين معنا نيست كه مردانِ زنان، بلكه مردانِ امت اسلامي، مردان جامعه اسلامي.
اطلاق معناي واژه «نساء» در آيه
اين كلمهٴ «نساء» چه به «كُم» اضافه بشود، نظير همين ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾[2] چه به ضمير متكلّم معالغير اضافه بشود، هيچ كدام معناي زنِ شوهردار نيست. يعني گاهي به معني دختر استعمال ميشود، گاهي به معناي زن و مانند آن. نظير همان آيه مباهله كه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» بود ـ آيه 61 سورهٴ «آلعمران» ـ كه ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ﴾ اين «نساء» در اينجا به معني دخترهاست و اضافه هم شد كه ﴿نِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ﴾ اين اختصاص ندارد به اينكه زنِ شوهردار. چه اينكه گاهي همين كلمهٴ «نساء» اضافه ميشود و منظور، زنان اسلامي است. نظير آنچه در سورهٴ «نور» بيان فرمود؛ آيه 31 سورهٴ «نور» كه به زنها دستورِ چشمپوشي و عدمِ اظهار زينت ميدهد، ميفرمايد: ﴿ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ﴾ تا اينكه ﴿أَوْ نِسَائِهِنَّ﴾، اين ﴿نِسَائِهِنَّ﴾ يعني زن، حق ندارد مواضع زينت خود را اظهار كند، مگر براي چند گروه كه يكي از آنها زنهاي خودشان هستند. زنهاي خودشان يعني زنهايي كه از امت اسلامياند، زنهاي مؤمنهاند. زن، نزد زنِ كافره نميتواند مواضع زينت خود را اظهار كند ولي نزد زنِ مسلمان ميتواند بيحجاب باشد. پس استعمال اين كلمهٴ «نساء» با اضافه، نشانهٴ زنِ شوهردار نيست. چه اينكه استعمال اين كلمه، بدون اضافه هم نشانهٴ اين نيست كه اين زن، شوهر ندارد نه استعمالش با اضافه، نشانهٴ اختصاص است، نه عدمِ اضافه نشانهٴ آن است كه اين زن، شوهر ندارد. نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 187 آمده است كه ﴿أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَي نِسَائِكُمْ﴾ اينجا «نساء» به معناي همان زنهاي شوهردار است كه خطاب به خودِ مردهاست كه با زنهاي شوهردار زندگي ميكنند يعني با زنهاي خودشان زندگي ميكنند.
در بخش ديگر همين محتواست، همين مضمون هست يعني به شوهرها خطاب ميكند كه حُكم زنهاي آنها را به اينها تعليم ميدهد، بدون اينكه اضافه شده باشد. نظير آيه 222 سورهٴ «بقره» كه ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًي فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ﴾ اينجا كلمه «نسائُكم» نيامد يا «نسائَكم» نيامد ﴿النِّسَاءَ﴾ فرمود ولي معلوم است كه منظور، زنِ شوهردار است يعني به شوهرها ميگويد آنجا كه فرمود: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ﴾[3] اين براي زنهاي شوهردار است، اينجا هم كه مي فرمايد: ﴿فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ﴾ براي زنهاي شوهردار است، آنجايي كه فرمود: ﴿أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَي نِسَائِكُمْ﴾ اين براي زنهاي شوهردار است. پس هم بدون «الف» و «لام» استعمال ميشود، هم با «الف» و «لام»، هم بدون «الف» و «لام» براي زنهاي شوهردار است، هم با «الف» و «لام». چه اينكه هم بدون اضافه زنهاي غير شوهردار را شامل ميشود هم با اضافه آنجايي كه فرمود: ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾2 اين به معناي زنهاي در مقابل شوهر نيست يا
﴿وَ نِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ ﴾[4] هم به معناي زنهاي شوهردار نيست، گرچه حضرت صدّيقه(عليها سلام) همسردار بود ولي اينجا منظور، دخترها هستند. پس اطلاق شده است نساء بر غيرمُحصنه، بر غيرثَيِّبه و مانند آن.
پرسش:...حاج دنبالهٴ آيه اين مردان زندار..موظف ميكند كه زنها را در خانه...
پاسخ: آنكه روشن شد، خطاب به حكومت است به هيأت حاكمه است، چون فرمود: ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ ﴾ آنجا كه مسئله استشهاد هست و اقامه شهادت چهارتا شاهد عادل است، آنجا محكمه است. بنابراين مخاطب ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ﴾ هيأت حاكمهاند، چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» بدون اضافه، كلمه «نساء» به معناي همان زنهاي شوهردار به كار رفت: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾2 يعني «آتوا نسائكم». پس اين استشهادي كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) فرمود كه شايد بتوان از اضافهٴ كلمهٴ «نساء» به «كُم» ما اختصاص مُحصنه را بفهميم3 اين ظاهراً تام نيست، البته آن را هم شامل ميشود.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، همه اين موارد، مورد استعمال اينجاست و هيچ كدام هم مَجاز نيست، چون «نساء» مثل ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالبَنينَ﴾4 اين «نساء» به معناي زنهاي شوهردار كه نيست. «نساء»، مطلق است نه اضافهاش به «كُم» دليل بر اختصاص است، نه عدم اضافه. گاهي بدون اضافه استعمال ميشود و منظور زنهاي شوهردارند، نظير ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾[5] يا ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذي فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ﴾2 اين ﴿فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ﴾ دستور به شوهرهاست ديگر.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن جاي اجراست، هيأت حاكمه يك دستگاه قضاست، يك دستگاه ولايت. اين كارهاي زندان و اينها كارهاي اجرايي است كه به قضا برنميگردد به ولايت برميگردد. واليِ مسلمين مسئول اجراي اين احكام است [و] جاي اجراي احكام همان بيت است. نظير اينكه زن موظّف است وقتي كه مطلّقه شد ﴿لاَ تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾3 اينها حُكمي است كه مسئولش والّي مسلمين است. قاضي يك حُكم دارد ميگويد «حَكمتُ» بخشهاي ولايت است كه اين حُكم را اجرا ميكند، به هر تقدير اين كلمهٴ «نساء» مطلق است.
پرسش:
پاسخ: بسيار خب؛ نه، حالا اين يك گوشهاش را بيان كرده. اين اختصاصي به زنهاي شوهردار ندارد، چه اينكه اختصاصي به زنهاي مُسلمه هم ندارد [و] غير مسلمان را هم شامل ميشود اين «نساء» اين است. براي اينكه «نساء» يا در مقابل إماء است، چون براي اِما و كنيزان ﴿فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَي الْمُحْصَنَاتِ﴾4 يا اينكه نه، «نساء» اسلامي است. اگر «نساء» اسلامي بود، اين شامل زنهاي غير مسلمان نميشود ولي مُقيِّد هم نيست؛ اين قصور و شمول دارد. اطلاق آيه سورهٴ «نور» كه فرمود: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[6] شامل زن مسلمان و غير مسلمان ميشود.
پرسش:...
پاسخ: آنكه مطلق هست؛ منتها مُحصنه را با دليل خاص، تخصيص دادند نه اينكه او ]را[ شامل نشود؛ او به دليل خاص تخصيص خورده است.
پرسش:...
پاسخ: پس اين مطلق است كه اينكه فرمود: ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ اين مطلق است كه طبق روايت فريقين، وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با نازل شدن آيه سورهٴ «نور» فرمود: «خذوا عنّي قدجَعَلَ الله لهنّ سبيلا»2 اين را مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) نقل كرد اين جوامع ستّ و صحاح ستّ غير از بخاري همه اين جريان را نقل كردند و در تفسير الدرّالمنثور از دوازده نفر از كِبار محدّثين نقل شده است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اين همان سبيلي است كه خدا فرمود3، از طريق ما هم كه نقل شده كه وقتي آيه نازل شد كه ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾4 فرمود: «خُذُوا عنّي قدجَعَلَ اللهُ لَهنّ سبيلا»5 اين حبس ابد يك راهحلّي هم پيدا شد، نبايد گفت كه اين سبيل، «عليهنّ» است «لهنّ» نيست. بالأخره اگر اين حُكم هست، اين ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ اين آيهاي كه نازل شده است، نسبت به زنهايي كه بعداً مبتلا ميشوند هم «عليهنّ» است ديگر.
لزوم حفظ اطلاق در مواجه با آيه
پرسش:
پاسخ: پس تخصيص، نشانه آن است كه اين اطلاق داشت كه تخصيص خورد، پس اطلاق دارد. ما وقتي در اين آيه هستيم بايد اطلاقش را حفظ بكنيم، وقتي به خدمت آن آيه رسيديم آن ميشود مقيّد، آن وقت قيد آن، جلوي اطلاق اين يا خصوصيت آن، جلوي عموميت اين را ميگيرد ديگر.
خب، اينكه فرمود: ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ﴾ آنچه از ابومسلم نقل شده است كه اين مخصوص به مساحقه است،[7] چون درباره مساحقه چنين حُكمي نشده بود. آيه سورهٴ «نور»2 كه ناظر به اين نيست، بايد حُكمش حبس ابد باشد و نسخ هم نشده باشد، در حالي كه حُكم او اگر غيرمُحصنه است كه همان صدتازيانه است و اگر مُحصنه است كه گفتند او هم رَجم است. چه اينكه اگر كسي خواست بگويد اين ناظر به نهي از منكر است، خب در خصوص اين نهي از منكر، دستور خاص آمده در حالي كه هرگز به آن عمل نشده و هرگز هم به آن عمل نميشود؛ در هيچ آيهاي، در هيچ روايتي، در هيچ سيرهاي، در هيچ تاريخي نقل نشد كه اهلبيت(عليهم السلام) دستور داده باشند زني تبهكار كه آلوده شده است به عنوان نهي از منكر او را نگهداريد تا اينكه توبه كند يا مثلاً تا شوهر بگيرد يا پير بشود ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ اينكه نيست. الآن هم كه اين حُكم، نسخ نشده اگر نهي از منكر باشد و هيچ كس هم كه به آن ملتزم نيست. معلوم ميشود كه آيه، ناظر به شهادت و قضاست نه نهي از منكر.
مراد از «جعل سبيل» و جمع آن با عطف به ماسبق نشدن قوانين
و اما اگر اين آيه مطلق شد ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ بعداً آمد، اين معنايش اين نيست كه آنهايي كه قبلاً تبهكار بودند آنها آزاد ميشوند و كساني كه از اين تاريخ به بعد آلوده شدند حُكمشان تازيانه است، بلكه از همان اول پيشبيني شده، فرمود كه اينها حُكمشان حبس ابد است، مگر اينكه راهحلي براي اينها بيايد و آن راهحل، تازيانه است، اينها تازيانه ميخورند و آزاد ميشوند، اين معناي عطف بر ماسبق نيست. معناي عطف بر ماسبق كه ممنوع است در قانونگذاري اين است كه قانوني با نصاب مشخص وضع بشود، عدهاي مشمول اين قانوناند و اين قانون درباره اينها اجرا شده است. قانون ديگري درباره آن جرم بيايد، آن قانون شامل كساني كه قبلاً مرتكب آن جرم شدند نميشود. ولي اگر در متن همان قانون اول بفرمايند كساني كه به اين آلودگي مبتلا شدند، حُكمشان زندان است مگر اينكه در همين زمينه تبصرهاي بيايد. خب، اگر تبصرهاي آمد كه اينها را با تازيانه محدودشان كنيد، بعد آزاد بكنيد اين جعل سبيل است ديگر، اينچنين نيست كه اينها بدون تازيانه آزاد بشوند كه.
اين از دو امر خارج نيست، اگر قانون قبلي اين لاحقه را نميداشت يعني ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ نبود، قانون بعدي كه بيايد چون قانون، عطف بر ماسبق نميشود، گذشته را زيرپوشش نميگيرد، گذشته برابر قانون خود عمل ميكند، آينده برابر قانون جديد، اين معناي اين است كه قانون عطف بر ماسبق نميشود. اينگونه از مسائل هم مسائلي است كه از بناي عقلا در محاورات استفاده شده است يعني مسائل قانونگذاري، جمعبندي قوانين و مانند آن وگرنه ما هيچ آيهاي يا روايتي نداريم كه شما عام را بر خاص حمل بكنيد يا مطلق را بر مقيّد حمل بكنيد يا منسوخ را بر ناسخ حمل بكنيد اين طور كه نيست كه، همه اينها از محاورات عقلا استفاده شده، قانون هم عطف بر ماسبق نميشود هم از محاورهٴ عقلاست يعني اگر قانون قبلي نسبت به متّهمين اجرا شده است آن بايد اجرا بشود. متّهم بعد، مشمول قانون بعد است اين قانون جديد براي متّهمين جديد است، آن قانون قبلي براي متّهمين قبلي است، نه اينكه قانون بعدي كه آمده متّهمين قبلي همين طور آزاد ميشوند. مگر اينكه در همان قانون قبلي پيشبيني شده باشد كه بگويد حُكمِ متّهمين فعلي اين است؛ حبس ابد است، مگر اينكه راهحلي براي اينها پيشبيني بشود، آن راهحل هم مسئله تازيانه است. لذا اينكه مرحوم بلاغي نقل كرد كه در صحاح خمس اهل سنّت و همچنين در تفسير الدرّالمنثور كه تفسير روايي آنهاست، از دوازده نفر از كِبار محدثين نقل شد[8] و از طريق ما اماميه هم نقل شد كه وقتي آيه سورهٴ «نور»2 آمد حضرت فرمود: «خذوا عنّي» اين سبيلي است كه خدا وعده كرده است3 يعني با تازيانه اين ديگر از حبس ابد آزاد ميشود.
قول ابومسلم در آيه شانزده و تحليل حضرت استاد
ميماند آيه ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾ اين را هم كه ابومسلم گفته است به قرينه اينكه «اللَّذان» آورد و فعل هم مذكر است اين مخصوص كارِ قوم لوط است[9] ، اين هم درست نيست، براي اينكه آن در اسلام مشخص است كه حُكمش قتل است و نسخ هم نشده، حُكمش همين بود و آيه سورهٴ «نور» هم ناسخ او نيست، آنجا حضرت فرمود: «فاقتلوا الفاعلَ وَالمفعول به»2 و به تعبير بعضي از اين آقايان «قديماً قيل لو نُكح الأسد في دبره لذَلّ»3 اين كار، كاري است كه جزء پستترين كاري است كه تا زمان قوم لوط سابقه نداشت و حتي مَثلي بود كه اگر شير به اين كار آلوده بشود، به فرومايگي ميافتد: «لو نُكح الأسد في دبره لذلّ» اين حُكمش جز قتل، چيز ديگر نيست و نسخ هم نشده، سابقهٴ چيز ديگري هم نداشته.
زمينهسازي براي بيان حکم و قول فخر رازي
ميماند حالا اينكه فرمود: ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾ اين زمينهٴ اين حُكم را بيان ميكند كه اگر اينها شوهردار بودند، حُكمشان شديد است، شوهردار نبودند حُكمشان ايذاست، اگر توبه كردند كه از آنها اعراض ميشود، اين آيه بعد حرفي است كه قبل از آيه قبل نازل شده. امام رازي اين را نقل ميكند، بعد ميگويد اين نزد من «في غاية البُعد» است. آن نقل اين است كه اول ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾ آمده است، حُكمشان اذيت كردن و تنبيه زباني و امثال ذلك است، بعد حُكم حبس ابد است، بعد مسئله جَلد و رَجم است كه به ترتيب نازل شده. اين را امام رازي ميگويد نزد من «في غاية البُعد» است، براي اينكه چطور ميشود آن آيهاي كه قبل نازل شده بعد قرار بگيرد و آيهاي كه بعد نازل شده قبل قرار بگيرد[10] .
ناتمام بودن نقد فخر رازي و لزوم نقد آيه به لحاظ وجود ضمير
البته اين دليل ايشان ناتمام است، چون ما در قرآن داريم كه يك سلسله از آيات كنار هم قرار گرفتند، در حالي كه نظم طبيعي اقتضا ميكند آنكه اول ذكر شده بعد ذكر بشود. اما در خصوص اين آيه نشان ميدهد كه اين ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا﴾ نميتواند قبل نازل شده باشد، براي اينكه اين ضمير، بيمرجع است. آن آيه اول دارد كه ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ﴾ آيه بعد دارد ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾ خب چطور اين ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾ كه ضمير است قبل، نازل شده و آنكه اسم ظاهر است بعد، نازل شده?! پس التزام به اين معنا كار آساني نيست وگرنه اصل آن مطلب كه ما در قرآن، آياتي داريم كه به حسب ظاهر مضمون بعضي از آيات مقدم بعد از آيات لاحق است اين را داريم. نظير آيات قبله در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 142 اين است كه ﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا﴾ يعني سُفهاي بنياسرائيل و مانند آن اعتراض ميكنند كه شما قبلاً قبلهتان بيتالمقدس بود الآن به طرف كعبه رو كرديد، چه عامل باعث شد? خب، اين آيه اول ذكر شده، بعدها ميفرمايد آيه 144 سوره((بقره))﴿قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا﴾؛ فرمود من ميبينم شما منتظر تغيير قبله هستيد، ما براي تو قبلهاي انتخاب ميكنيم كه خدا بپسندد و تو بپسندي، بعدها هم اين آيه را نازل ميكند كه ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ كه آيه150 سوره ((بقره)) هست.
خب، اول ميفرمايد كه سفها ميگويند چه عامل باعث شد كه اينها قبله را تغيير دادند، هنوز سخن از تغيير قبله نبود كه. بعد ميفرمايد كه من ميبينم شما احساس ميكني از اين قبله فعلي رنج ميبري، براي اينكه مورد شماتت بنياسرائيل هستي، ما يك قبلهاي كه خدا بپسندد و رضاي تو را تأمين بكند و ديگران بر شما حجتي نداشته باشند براي شما معيّن ميكنيم، بعد هم ميفرمايد كه ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾.
خب، اين نظم نشان ميدهد كه اول بفرمايد من ميبينم كه ﴿قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا﴾[11] وعده بدهد كه من قبله را تغيير ميدهم، بعد بفرمايد: ﴿ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ بعد بفرمايد: ﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا﴾2 اين نظم صناعي است. ولي در حالي كه آن ﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ﴾ اول قرار گرفته، پس اين در قرآن، نمونه دارد ولي در خصوص مقام نميشود اين را ملتزم شد، براي اينكه ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾ مشتمل بر ضمير است بدون مرجع و نميتواند اول قرار بگيرد، حالا تتمّهاش براي بحث بعد.