71/07/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 13 الی 16
﴿تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾﴿13﴾﴿وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾﴿14﴾﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾﴿15﴾﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّاباً رَحِيماً﴾﴿16﴾
تبيين حکم عمل به احکام الهي و تعدي از آن
بعد از بيان احكام ميراث و قبل از بيان بعضي از حدود فرمود: ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ﴾ كه اختصاصي به گذشته ندارد يعني آنچه را كه ذات اقدس الهي بيان كرد، حدود خداست و دربارهٴ حدود، حُكم الهي اين است. حدود در مقابل تعزيرات و قصاص و اينها نه يعني آنچه را كه خدا بيان كرد حُكم خداست، حدّ خداست ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ﴾. خب، حالا اگر حدود الهي مشخص شد كسي به حدّ الهي عمل كرد، حُكمش چيست و اگر كسي از حدّ الهي تعدّي كرد حُكمش چيست?
فرمود: ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾؛ اگر كسي مطيع خدا و پيامبر خدا بود، پاداشي كه خدا به او اعطا ميكند اين است كه او را وارد بهشتي ميكند كه نهرها زير آن بهشت جاري است و اين يك رستگاري عظيم است، چيزي را كه ذات اقدس الهي به عظمت معرّفي كند، معلوم ميشود خيلي عظيم است.
علت ذکر اطاعت از پيامبر(ص) در کنار اطاعت خدا
در اينجا فرمود: ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ گاهي سخن از اطاعت پيامبر، در كنار اطاعت از خدا ذكر ميشود و اين موهم آن است كه اطاعت از پيغمبر، چيزي غير از اطاعت از خداست. چه اينكه گاهي معصيتِ پيغمبر در قبال معصيت خدا قرار ميگيرد و اين موهم آن است كه معصيت پيغمبر، غير از معصيت خداست. براي اينكه اين حُكم و اين توهّم برطرف بشود يا قبل از اين بيان يا بعد از اين بيان، مطلبي را افاده ميكنند كه پيغمبر از آن جهت كه پيغمبر است هر چه دارد از طرف خدا دارد. در حقيقت، اطاعت پيغمبر همان اطاعت حُكم خداست و معصيت پيغمبر، معصيت حُكم خداست يا به صورت روشن اين مطلب را بيان ميفرمايد يا تعبيري دارد كه از نحوهٴ آن تعبير، اين مطلب استفاده ميشود.
اقسام حدود الهي در مقام بيان
در آيهاي كه تلاوت شد اول فرمود: ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ﴾ نه «حدود الله و حدود رسول الله»، ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ﴾؛ آنكه حق تعيين حدود دارد خداست و احكام هم حدود الهي است. حالا كه سخن از حدود خداست نه حدود خدا و حدود رسول خدا، اين حدود خدا سه قِسم است: يك قسمت را ذات اقدس الهي به صورت روشن در قرآن بيان ميكند. قسمت ديگر را از راه وحي و الهام به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفهماند تا پيغمبر به مردم ابلاغ كند. قِسم سوم، ابلاغ از طرف خدا نيست كه جنبهٴ رسالت داشته باشد [بلكه] ادارهٴ شئون امّت اسلامي است كه جنبهٴ امامت و ولايت و رهبري باشد. هر سه قِسم، مشمول حدود الهي است خواه آنچه را كه به عنوان فرضالله در قرآن بيان شد، خواه آنچه را كه به عنوان فرضالنبي در روايات ذكر شد، خواه آنچه به عنوان ولايت و رهبري، به دستورات خود پيغمبر بايد عمل كنند كه ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾[1] شامل اين دو قسم اخير خواهد شد.
مجموعهٴ اين سه قِسم، زير عنوان حدود الهي مندرج است كه ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ﴾. نه «تلك حدود الله و حدود رسول الله» كه صدر بحث اين است، سرفصل اين است ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ﴾. آنگاه حُكم حدود الهي مشخص است ـ از نظر اطاعت و عصيان ـ . اما از نظر اطاعت فرمود: ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ كه در حقيقت، باز اطاعت الله است ﴿يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾؛ ﴿وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ كه در حقيقت معصيت رسول همان معصيتالله است ﴿يُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِيهَا﴾ كذا و كذا، اين يك مطلب. لذا اول اين فصل به اينكه ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ﴾ است شروع ميشود.
بررسي علت ارجاع ضمير جمع و مفرد به«من» موصول در آيهٴ 14
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ گاهي به لحاظ ظاهر اين ﴿مَن﴾ كه موصول است ضمير مفرد ميآورند، مثل اينكه فرمود: ﴿وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِيهَا﴾ ولي آنجا در آن آيه اُوليٰ فرمود: ﴿يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا﴾. دربارهٴ اطاعت فرمود: «يدخله خالدين» يعني هم مفرد آورد، هم جمع ولي در آيه دوم، فقط مفرد آورد كه فرمود: «يدخله خالداً» به لحاظ ظاهر كلمهٴ ﴿مَن﴾ چون جمع نيست، به اين لحاظ ضمير مفرد آورده ميشود ولي چون جمع را هم شامل ميشود، لذا وصف جمع، حال جمع آوردند فرمود: ﴿خَالِدِينَ فِيهَا﴾.
وحدت حدود الهي در فراز «تلک حدودالله و حدود رسولالله»
مطلب بعدي آن است كه در آيه دوم كه فرمود: ﴿وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ دوباره نفرمود: «ويتعدّ حدودهما»، باز به صورت روشن ذكر فرمود: ﴿وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ﴾ يعني سرفصل اين است ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ﴾، نه «تلك حدود الله و حدود رسول الله». بعد از اينكه حُكم اطاعت را فرمود و هشدار اعصيان را ذكر كرد ـ هنوز حُكم معصيت را بيان نكرد ـ فرمود: ﴿وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ﴾ ضمير را مفرد آورد. معلوم ميشود رسول خدا چه در آنجايي كه به عنوان سنّت ذكر ميكند، چه آنجا كه به عنوان ولايت دارد رهبري را به عهده ميگيرد ـ هر كاري كه انجام ميدهد ـ در حقيقت، از طرف ذات اقدس الهي است. مثل اينكه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[2] ، نه «إذا دعواكم». سخن اين است كه از خدا و پيغمبر اجابت كنيد، اگر شما را دعوت كرده است كه ضمير مفرد است در حقيقت، چون پيامبر چيزي از خود ندارد.
در اينگونه از موارد، ميشود مسئله را با ذكر قرينه حالا يا قبل از جمله يا بعد از جمله فهماند. ولي درباره اصل توحيد اينچنين نيست، آنجا ديگر مستقيماً مربوط به ذات اقدس الهي است، نظير آنچه در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» هست كه آيهٴ 48 سورهٴ «نساء»: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَي إِثْماً عَظِيماً﴾ و مانند آن.
بيان برخي از مسائل عفت عمومي در سورهٴ نساء
اما بعضي از مسائل مربوط به ارث در پايان همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» آنجا مطرح خواهد شد. اما مطلب بعدي كه امروز شروع ميشود اين است، فرمود: ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ﴾. چون در سورهٴ «نساء» بعضي از احكامي كه مربوط به حدود و ارث است ذكر ميكند، بعضي هم مربوط به مسائل عفّت عمومي است ذكر ميفرمايد. زنهايي كه نزديك فحشا ميروند «أتي الفاحشة» يعني نزديكِ او شد، رفت به طرف او، نه او را آورد، اين «أتي» يعني آمد «يأتي» يعني ميآيد. گاهي به معناي آوردن هم استعمال ميشود؛ اما معمولاً آنجايي است كه با كلمهٴ «باء» باشد ﴿أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ﴾[3] . «أتي به» يعني آورد او را؛ اما «أتاه» يعني رفت؛ نزد او رفت «يأتي»؛ ميرود، ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ﴾[4] يعني آمد. اگر گفتيم «أتي زيدٌ بكتابٍ» يعني كتاب را آورد؛ اما اگر گفتيم «أتي زيدٌ كتاباً» يعني نزد كتاب رفت.
اينكه فرمود: ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ﴾ يعني آنهايي كه به طرف بدي ميروند، نه بدي را ميآورند و اين معناي روشناش رفتنِ به طرف بدي است، معناي كنايياش بد كردن است. مثل ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً﴾[5] ، ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا﴾ يعني «لا تفعلوا»، نزديك او نرويد يعني اين كار را نكنيد. اين ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا﴾ معناي صريحاش نهي از قُرب است، معناي كنايي كه مقصود است، اصلِ آن عمل هست ﴿لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ﴾[6] اين قُرب، كنايه از ارتكاب غصب است نه اينكه نزديك مالِ يتيم نرويد. آنجا هم كه به آدم و حوّا(سلام الله عليهما) فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ﴾[7] يعني «لا تأكلا منها». اينجا هم كه فرمود: ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ﴾ يعني «يأتين بها» آن معناي كنايي است كه مقصود است و معناي صريحش اين است كه به طرف فعل رفت و چون موضوع، مهم است از او به رفتن ياد كرده است نه آوردن، نظير ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي﴾؛ ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾[8] كه به رفتن و نزديك شدن، ياد شده است.
تبيين معنا و مفهوم کلمهي فاحشه در قرآن
اما كلمهٴ فاحشه، اين آن عملِ قبيح را، آن خصلت قبيح را، آن صفت قبيح را كه قُبحش زياد باشد ميگويند «فاحشه»: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[9] اينچنين است. ادبِ قرآن اين است كه در اينگونه از موارد، با آن الفاظ كنايي ياد ميكند؛ منتها الآن چهارده قرن است كه اين الفاظ كه گفته شد، يك معناي صريح پيدا كرده است وگرنه فحشا به اين معنا نيست، فاحشه به معناي زانيه نيست. اگر كسي معصيت كرد، دروغ گفت، غيبت كرد او هم فحشا مرتكب شده است، آنهايي كه فواحش را مرتكب شدند يا فحشايي را مرتكب شدند: ﴿إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً﴾[10] ؛ ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[11] يعني از غيبت و دروغ و خيانت و امثال ذلك هم نهي ميكند، نه ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ يعني فقط از آن عمل خلاف عفّت، هر گناهي فحشاست؛ منتها گناه بايد كبيره باشد. وقتي كه اين كلمه در طيّ اين چهارده قرن، مكرّر به كار رفت حالا ديگر معناي صريح خودش را پيدا كرد.
در بحثهاي قبلي هم مشابه اين بود مثلاً درباره وضو دارد كه ﴿جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الْغَائِطِ﴾[12] ؛ كسي كه از غائط آمده است و آب ندارد، اين تيمّم بكند. غائط كه به معني مدفوع نيست [بلكه] غائط آن مكان منخفض است كه او را براي قضاي حاجت انتخاب ميكردند. نظير اينكه الآن ميگويند دستشويي؛ كسي از دستشويي آمد بايد وضو بگيرد. ممكن است همين بعد از چند سال هم معناي صريح بشود براي آن كار، يك كلمهٴ ديگري انتخاب ميكنند. اين غائط، يك تعبير باحيا و باادبي بود كه قرآن آن روز به كار برده. چون براي قضاي حاجت يك جاي منخفض و محفوظي را انتخاب ميكردند كه هم از وزش باد محفوظ باشد هم در منظر و مرآ نباشد، آن مكان منخفض را ميگفتند غائط. اگر كسي از آنجا آمد بيرون بايد وضو بگيرد، اين ادبيترين و باحياترين تعبير بود. الآن ديگر كمكم به اين معنا به صورت روشن، معناي مدفوع دارد و حال اينكه معناي آن اين نيست كه فاحشه هم همين طور است.
گناهِ زشت را، آن عملِ قبيح را ميگويند فحشا كه ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[13] و شيطان ﴿يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ﴾[14] ، پس فحشا لغتاً به همان كارِ قيبح گفته ميشود و منظور قرآن كريم هم همان كارِ قبيح است؛ منتها در خصوص اين موارد ـ به شهادت سياق و مضمون ـ آن كارِ قبيح مخصوص است.
پرسش:...
پاسخ: در خصوص اين آيه و آيات ديگري كه در خلال بحث اشاره شد، چون محفوف به قرينه است، آنجا هم استدلال ميكند در سورهٴ «اسراء»: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً﴾[15] وگرنه اين اتحاد دليل و مدّعاست كه فاحشه به معناي زانيه نيست يا فاحشه به معناي زنا نيست. فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً﴾، «فاحشةً أي صفةً قبيحةً» كه فاحشه، وصف آن عمل است، اين خصلت است [و] آن خصلت را ميگويند فاحشه يعني قبيح: ﴿إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً﴾ يعني «إنّه كان وصفاً قبيحا»؛ «صفةً قبيحةً». «فاحش» يعني زياد، اينكه ميگويند تلاشِ فاحش كردند، اين فاحش يعني زياد. آن «تاء» هم «تاء» مبالغه است، گاهي وصف مذكر هم قرار ميگيرد. زنا با اينكه مذكر است، اين فاحشه است. اين «تاء»، «تاء» مبالغه است، البته اگر موصوف مؤنث بود كه حساب ديگري دارد، فاحش يعني فراوان، زياد.
پرسش:...
پاسخ: بله، تجاوز از حد است ديگر. چيزي كه از حد بگذرد، فاحش است يعني فراوان است، زايد است. اين هم چون از حد گذشته است ميشود فاحش. اين [را] ميگويند غلطِ فاحش است، غلطِ فاحش يعني خيلي روشن است. اين تعبير غلط فاحش يعني خيلي از حد گذشته است، اگر در اينگونه از موارد كلمهٴ «تاء» ذكر بشود، اين «تاء»، «تاء» مبالغه است، چون اين وصف است براي فعل، نه وصف است براي فاعل.
فحشا و شهود اربعه اثبات آن
خب، زنهايي كه كارِ قبيح ميكنند، اين اختصاصي به زنهاي مسلمان ندارد؛ اما چون اجراي حدود در صدر اسلام براي خارج از حوزهٴ اسلامي مقدور نبود، فرمود: ﴿مِن نِسَائِكُمْ﴾ وگرنه زنهاي ديگر هم به همين حُكم محكوماند. ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ﴾ بعضيها خواستند از اين كلمهٴ ﴿مِن نِسَائِكُمْ﴾ استفاده كنند كه منظور از اين زنها، زنهاي همسردارند ولي اينچنين نيست[16] ﴿مِن نِسَائِكُمْ﴾ يعني «من نساءكم أيها المسلمون». اگر زنهايي به اين گناه مبتلا شدند ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ﴾، چون شما كه نميتوانيد اين كار را به عهده بگيريد كه كيفر بدهيد، اين يك محكمهٴ قضايي طلب ميكند؛ بايد در محكمه، نزد قاضي عادل چهارتا شاهد عادلِ مرد شهادت بدهند. مرد بودن را از آيه ميشود استفاده كرد، عدل داشتن را از دليل ديگر. فرمود: ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ﴾؛ بر اين زنهايي كه متّهمه هستند ﴿أَرْبَعَةً مِنكُمْ﴾ نه أربعاً، أربعة، چون اربعة مؤنث است، معلوم ميشود آن معدود، مذكر است. درباره مؤنث ميگويند أربع، «نسأء أربع»، «أربع نساء» درباره مذكر است كه ميگويند أربعه، «ذكّر أنّث! بعكس ما اشتهرا».
شرط مرد بودن شهود اربعه و مجازات بزهکاري زنان
خب، ﴿أَرْبَعَةً مِنكُمْ﴾ معلوم ميشود كه چهارتا مرد بايد شهادت بدهند، اين يك قرينه. قرينهاي هم ﴿فَإِن شَهِدُوا﴾ دارد؛ اما ﴿مِنكُمْ﴾ دليل نيست، براي اينكه خطاب به امت اسلامي است؛ همان طوري كه ﴿نِسَائِكُمْ﴾ هست، ﴿مِنكُمْ﴾ هم هست. اين دوتا قرينه به خوبي نشان ميدهد كه شاهدها بايد مرد باشند، فرمود: ﴿فَإِن شَهِدُوا﴾ يعني آن اربعه، اگر شهادت دادند نه «شهدن»، پس چهارتا مرد بايد شهادت بدهند. ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُوا﴾ حالا اگر در محكمه، اين چهار مرد عادل شهادت دادند به بزهكاري اين زن، حُكم شما كه مسئولين محكمه هستيد اين است: ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ اينها را در خانه نگهداريد [و] حبسِ ابد كنيد تا بميرند، اينها را اين قدر در خانه نگه بداريد كه بميرند يا راهحلي خدا براي اينها معيّن بكند.
طرح سؤال در خصوص نحوه بررسي آيه
آيا اين آيه حد است يا نه? آيا با سورهٴ مباركهٴ «نور» نسخ شد يا نه? آيا هم آيه سورهٴ «نور» را ميشود عمل كرد هم اين آيه را? آيا اينها مربوط به حُكم صدر اسلام است و بعد عوض شد? اينها حدود احكام فقهي است كه بايد در اثر جمع بين اين كريمه، با آيه كريمه سورهٴ «نور»[17] حل بشود.
بررسي حدّ يا غيرحدّ بودن مجازات امساک زنانّّ
اينكه فرمود: ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ بعضي از آقايان خواستند اين را حمل بر نهي از منكر بكنند كه اين مربوط به حد نيست[18] يعني كسي كه بزهكار شد نگذاريد از خانه بيرون بيايند يا راهحلّي خدا براي او فراهم ميكند كه مثلاً او با يك همسر صالحي ازدواج بكند كه ديگر به اين آلودگي تن در ندهد يا واقعاً توبه بكند و صالح بشود يا مرگش فرابرسد، يكي از اين راهها كه بالأخره مشكل او حل بشود، اين را به عنوان نهي از منكر دانستند. ولي عدهاي از ظاهر كريمه ـ كه مسئلهٴ امساك در خانه را متفرّع بر شهادت در محكمه قرار داد ـ مسئله حد استفاده كردند[19] ، نه نهي از منكر. فرمود وقتي كه چهارتا شاهد عادل شهادت دادند، كيفر او اين است كه او را در خانه حبس كنيد، اين ميشود حبس ابد، چرا? براي اينكه فرمود: ﴿حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾؛ تا بميرد، اين ميشود حبس ابد ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ يعني شايد يك راهحل ديگري خدا بر او معيّن كند. اين مثل آن است كه بفرمايد فلان متّهم بعد از اثبات بزهكاري، محكوم به حبس ابد است تا اطلاع ثانوي، اين ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ زمينه فراهم ميكند يعني بعداً ما يك حُكم ديگري خواهيم داشت. از همان اول مشخص است كه اين حُكم، حُكم ابدي نيست حبس ابد است؛ اما حُكم، حُكم ابد نيست. اين زن ممكن است بعد از چند سال بميرد يا بعد از چند روز بميرد، اين تا نمرده بايد در زندان باشد يا در خانه محبوس باشد ولي اين قانون، قانون ابدي نيست يعني اين حبس ابد، حُكم ابد نيست، ممكن است يك حُكم ديگري بيايد.
نحوهٴ جمع آيه 15 با مجازات زناء در سوره نور
بعد [در] سورهٴ مباركهٴ «نور» كه فرمود: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ اين بيانگر مسئلهٴ آن سبيلي است كه اينجا مشخص فرمود؛ در اول سورهٴ مباركهٴ «نور» فرمود: ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ٭ الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[20] آن وقت اين راهحلي است كه پيدا شده در برابر آن سبيل. بعضيها ميخواهند بگويند اين چه راهحلي است? اينكه سبيل است «عليهنّ»، نه سبيل است «لهنّ»[21] . اينكه خدا فرمود: ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ اين راه حلي است به سود او، آيه سورهٴ «نور» كه عليه اوست، براي اينكه دارد او را تازيانه بزنيد ﴿وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[22] و مانند آن، خواستند بفرمايند كه آيه سورهٴ «نور» مربوط به حدّ است و آيه پانزده سورهٴ «نساء» مربوط به نهي از منكر است، اصلاً ارتباطي با هم ندارند، حالا تا در اين زمينه بحث بشود.
نحوهٴ دلالت آيه به مجازات زناي زنان
مطلبي كه بايد ملاحظه بفرماييد اين است كه كلمهٴ فاحشه، گرچه به معناي عملِ قبيح است كه قُبحش خيلي است؛ اما در قرآن كريم بر همه موارد بيعفّتي اطلاق شده است يعني كلمه فاحشه. يكي همين آيه است كه حدّ مشخصي دارد، يكي هم خواه مرد با مرد، خواه زن با زن، خواه زن با مرد، آنجا كه زن با مرد است در آيهٴ 32 سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً﴾، آنجا كه مرد با مرد است، درباره قوم لوط اينچنين بيان فرمود كه آيه 29 سورهٴ «عنكبوت»: ﴿أَءِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ﴾، آيهٴ 28 اين بود: ﴿وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَاسَبَقَكُمْ بِهَا مِن أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾. آنجا هم كه در در آيه 29 فرمود: ﴿وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ﴾ نه يعني منكر را ميآوريد، نادي يعني محفل، انجمن، مجلس شما در مجلستان به طرف منكر ميرويد.
خب، حالا بايد از شواهد ديگر آن بزهكاري زن با زن را هم استنباط كرد. پس زن با مرد در سورهٴ «اسراء» بيان شد، مرد با مرد در سُوَري عديده[23] [كه] يكي همين جريان سورهٴ «عنكبوت» است مشخص شد. حالا اين ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ﴾ چون سخن از زن است آيا خصوص زنا را شامل ميشود يا اعم از زنا و مساحقه است? آيه بعد، خصوص بزهكاري مرد با مرد است كه قوم لوط مبتلا بودند يا او هم بزهكاري مرد با زن را او هم شامل خواهد شد، اينها فروعي است كه بايد بحث بشود.