71/07/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 14
﴿وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾﴿14﴾
مباحث هشتگانه علامه طباطبايي(ره) در مسئله ارث
در ذيل بحث ارث، هشت فصل سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مطرح كرد[1] كه اين فصول هشتگانه، فوايد فراواني دارد كه حتماً ملاحظه فرموديد و اگر ملاحظه نفرموديد، حتماً بررسي بفرماييد.
فصل اول در ظهور ارث
خلاصه آن فصول هشتگانه اين است كه فصل اول، در ظهور ارث است كه ارث چه موقع ظاهر شده؟ نظر شريفشان اين است كه گرچه ما تاريخ مدوّني در اين زمينه نداريم كه ارث، چه موقع ظاهر شده ولي دو امر در بين هست كه اين دو امر ميرساند كه ارث، از ديرزمان در بين بشر بود: يكي علاقهٴ به مال؛ يكي اينكه بشر بالأخره رحامتي، قرابتي ولايتي، پيوندي با افراد خاص دارد؛ آن صاحب مال كه مُرد، كساني به مال او اُوليٰ هستند كه در زمان حيات او با او پيوندي داشته باشند. پس اينچنين نيست كه مال را رها بكنند جزء مباحات اوّليه بشود و اينچنين نيست كه جميع افراد در بهرهبرداري از آن مال، يكسان باشند براي مال، ضابطهاي است و كساني كه مال به آنها منتقل ميشود هم يك ضابطه خاص دارند، اين همان ارث است [كه] اين با پيدايش بشريّت بود[2] .
فصل دوم تحول ارث
فصل دوم بحث، همان تحوّل ارث است. البته هر پديدهاي كه در جهان انساني ظهور كرد، كمكم كاملتر شد [و] كمكم به كمال رسيد. ارث هم اينچنين است؛ متحوّل شد البته و به تدريج، مراحل كمالي خود را طي كرد. ولي آن طوري كه قانون ارث در اسلام مانده است، هيچ قانوني نمانده يعني ارث كه در بين بشر ظهور كرد كمكم متحوّل شد تا عصر اسلام، اسلام همه كه آمد، حرفهاي تازه آورد كه آن را در فصول بعد بيان ميفرمايند كه اسلام، يك چيز تازهاي آورد. ولي هيچ قانوني مثل قانون ارث، از قوانين اسلامي نمانده. اسلام، عبادات آورده، معاملات آمده و بخشهاي ديگر خيلي از اينها را كشورهاي به ظاهر مسلمان تغيير دادند؛ اما ارث را تقريباً همچنان حفظ كردند، در تمام ملل اسلامي ارث، همچنان مانده است. در باب نماز، بدعتهايي گذاشتند، در باب زكوات و اخماس بدعتهايي كم و بيش راه پيدا كرد. در معاملات اينچنين است، در نكاح اينچنين است ولي مسئله ارث به سلامت مانده، در بين اُمم اسلامي كمتر آسيب ديده است[3] .
فصل سوم بررسي قانون ارث در عصر بعثت
فصل سوم، بررسي قانون ارث در عصر بعثت است. گرچه عنوان فصل سوم اين است كه «الوراثة بين الاُمم المتمدنة»[4] ولي محتواي فصل، غير از اين عنوان است. بايد عنوان فصل سوم اينچنين باشد كه ارث در عصر بعثت به چه وضع بوده است، نه ارث در بين امّتهاي متمدّن. وقتي عصر بعثت را بررسي ميفرماييد، ميبينيد عصر بعثت هم نظير عصر خودمان دنيا به سه قِسم تقسيم ميشد. الآن هم همين طور است، دنيا را به سه قِسم تقسيم كردند: جهان اول كه بلوك شرق و غرب بود كه شرق الآن فروپاشيد و اميدواريم غرب هم مثل شرق فروپاشيده بشود. اينها را جهان اول ميدانستند، براي اينكه امكانات، بيشتر در اختيار آنها بود. بعد كشورهاي اروپايي را جهان دوم و بقيه كشورهاي عقب افتاده را جزء جهان سوم حساب ميكردند يعني آن روزي كه جهان را به اول و دوم و سوم تقسيم ميكردند، ميگفتند آمريكا و شوروي جهان اول است، كشورهاي اروپايي جهان دوم است، اين قسمتهاي آفريقا و آسيايي، اين قسمتها هم جهان سوم. آن وقت هم يك چنين تقسيمي بود در عصر بعثت؛ امپراطوري روم و امپراطوري ايران، اينها جزء جهان اول بودند. كشورهاي ديگري كه در حدّ روم يا ايران، امپراطوري نداشتند ولي از تمدّن خاصّي هم برخوردار بودند مثل يونان، اينها جزء جهان دوم بودند. بقيه كشورهاي عقب افتاده، جزء جهان سوم بودند. البته بين كشورهاي عقب افتادهٴ جهان سوم هم باز اختلافي بود. ايران و روم از يك طرف، يونان از طرف ديگر، كشورهاي عقب افتاده كه اسلام در بين همان كشورهاي عقب افتاده ظهور كرده است مثل حجاز از طرف سوم.
اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾[5] اين اشاره است به معجزهاي يعني اگر در بين نوابغ بشري، كسي به نام پيغمبر قيام ميكرد باز هم معجزه بود؛ اما در بين اُمّيين يك انسان كاملي ظهور كند، اين اعجازش شكوفاتر است.
ارث در بين اُمم متمدّن و وحشي يعني جهان اول و دوم و سوم اين طور بود كه يا در اثر افراط يا در اثر تفريط، معمولاً به زنها ارث نميدادند، به خردسالان ارث نميدادند، به سالمندان ارث نميدادند با تفاوتي هم كه بين اين جهانها بود. يا به خصوص مردهاي بازمانده ارث ميدادند، يا بر اساس ارادهٴ آن زعيم و رئيس، ارث را تقسيم ميكردند و مانند آن. اينچنين كه زن ارث ببرد، كودك ارث ببرد، سالمند ارث ببرد، اينها اينچنين نبودند. در حجاز هم كه همين جاهليت حُكم ميكرد به زنها ارث نميدادند، براي همين كه مبادا مال از خانهاي به خانهٴ ديگر، از خانوادهاي به خانوادهٴ ديگر منتقل بشود، چون زن بالأخره شوهر ميكند و به همراه خود مال خود را به خانهٴ شوهر ميبرد. اين جاهليتها در امپراطوري روم، ايران، يونان و همچنين در حجاز بود[6] .
فصل چهارم تأسيسي بودن نظام ارث در اسلام
فصل چهارم اين است كه اسلام در اين عصر آمده و حرفِ تازه آورده يعني حرفي آورده كه نه جهان اول داشت، نه جهان دوم، نه جهان سوم. آمده يك پايهريزي كرده؛ همان طوري كه ساير احكام اسلام بر اساس فطرت، تدوين و تنظيم شد، مسئله ارث هم اينچنين است؛ بر اساس فطرت تنظيم و تدوين شده است. فطرت، مسئله رحامت را ميپذيرد، مسئله اختلاف زن و مرد را هم ميپذيرد. بعضي از عناوين و پيوندها را هم فطرت رد نميكند گرچه اين بايد در الميزان مشخص ميشد و اين قسمت نيامده كه مسئله ارث بر اساس سبب هست حالا يا سبب زوجيت يا وِلاي عِتق يا وِلاي ضمان جريره يا وِلاي امامت [كه] اين چهار سبب از اسباب ارث را اشاره نفرمودند ولي محورهاي اصلي ارث كه رحامت است و اختلاف زن و مرد، اين را اشاره فرمودند. اساس احكام اسلام همان فطرت است، ارث را هم بر اساس همين فطرت تدوين فرمود و فطرت، مسئله رحامت را ميپذيرد يعني نزديكترين افراد به انسان، ارحام او هستند.
ارحام را هم كه ارحام گفتند، براي اينكه همه اينها به يك رَحِم مرتبطاند. آنچه رحامت به همراه دارد يعني عطوفت و مهرباني و گذشت از اشتباهات يكديگر و امثال ذلك، آن به خصوصيت مادر برميگردد، نه پدر. اين هم در همان اول سورهٴ «نساء» مطرح شد كه: ﴿اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾[7] كه صِلهٴ رَحِم كردن، پيدايش ارحام، رحامت داشتن، همه اينها بر اساس مادريِ يك مادر است در حقيقت يعني چون اينها به يك رَحِم بستهاند و رَحِم هم «بضعةٌ من الاُم» و مادر هم منشأ عاطفه و رحمت است، لذا صلهٴ ارحام را به دنبال دارد. گرچه آنها از نظر نژاد، به صُلب هم وابستهاند؛ اما سخن از اصلاب نيست [بلكه] سخن از ارحام است. صِلهٴ اصلاب نيست [بلكه] صلهٴ ارحام است، براي اينكه آنچه نشانهٴ صِله و رأفت و رحمت و مهرباني و جاذبه است، مادر است نه پدر و اساس خانواده را در اسلام، زن تشكيل ميدهد، رَحِم تشكيل ميدهد نه صُلب. پدر هم بياثر نيست؛ اما آنچه ملاتگونه، تمام اين پراكندهها را جمع ميكند رحامت است و آنچه رشتهگونه، تمام اين دانههاي جدا را يكجا جمع ميكند، رحامت است، لذا سخن از صلهٴ اصلاب نيست، سخن از صلهٴ ارحام است.
اين را چون فطرت ميپذيرد به عنوان يك مبناي ارث در دين تلقّي شده، لذا مسئله پدر و مادر، مسئله فرزند، مسئله جدّ و جدّه، مسئله برادر و خواهر، مسئله عمو و عمّه، دايي و خاله همه اينها در همين مدار، قابل قبول است. يعني ارث را بر اساس رحامت تقسيم كردن، يك امر فطري و معقول است كه اين اساس اسلام است. اما نحوهٴ تقسيم، البته در نوع اين موارد كه سخن از برادر و خواهر است، پسر و دختر است پسرها بيشتر از دخترها ارث ميبرند[8] . مال را همان طوري كه قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» خوانديم، قرآن كريم به منزلهٴ عامل قيام جامعه ميداند. فرمود: ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾[9] عاملِ قيام يك جامعه مال است. اين مال بايد به دست كسي باشد كه او هوش اقتصادياش، قدرت توليدش، فعاليتش بيشتر باشد (يك) و مصرفزده هم نباشد (دو). بين زن و مرد اين تفاوت هست، قدرت توليد او كمتر است، قدرت فعاليت و كوشش او كمتر است، مصرفزدگي مرد كمتر از زن است. زن طوري است كه بيش از مرد، مصرفكننده است. در سورهٴ «زخرف» وقتي از زنها سخن به ميان ميآيد، ميفرمايد: ﴿أَوَ مَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ﴾[10] ؛ آنكه در زيور، نَشو و نشوء و نموّ دارد و در ميدانهاي جنگ ظاهر نيست، از زن اينچنين ياد شده است.
پس توليد كردن، تلاش اقتصادي در مرد بيشتر از زن است، مصرفگرايي، تجمّلدوستي، زينتگري در زن بيشتر از مرد است. چون اينچنين است، مالي كه ستون فقرات جامعه هست اختيارش بايد به دست مرد باشد. لذا وقتي مالها بررسي ميشود، ميبينيم دو سوم مال اختيارش به دست مرد است [و] يك سوم مال، اختيارش به دست زن است، اين از نظر تقسيم كه ﴿لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾[11] . اما زِمام مال به دست مرد بودن، غير از آن است كه مرد حقّ بيشتري دارد بايد بيشتر بهرهبرداري كند، آن نيست. نحوهٴ استفاده بين زن و مرد فرقي نيست، نحوهٴ بهرهبرداري از مال بين زن و مرد فرقي نيست. اختيار مال به دست مرد است ولي بهرهبرداري براي هر دو يكسان است يا زن بيشتر. چطور بهرهبرداري براي هر دو يكسان است؟ براي اينكه اختيار دو سوم مال به دست مرد است. اختيار يك سوم مال به دست زن است. اين زن كه اختيار يك سوم را دارد، بر اساس ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[12] در آن مالِ خودش مستقل است ولي در مصرف، وقتي كه اين زن خواست خانواده تشكيل بدهد بايد به زن مَهريه بدهد (يك) و هزينهٴ زن را هم تحمّل بكند (دو) يعني مسكني تهيه ميكند كه خودش با همسرش يكسان استفاده ميكند، غذايي تهيه ميكند كه خودش با همسرش يكسان استفاده ميكند، لباسي براي همسر و براي خود تهيه ميكند؛ منتها براي همسر بيشتر كه او تقريباً مصرفكنندهتر از مرد است. پس دو سوم مال، اختيارش به دست مرد هست ولي در هنگام مصرفكردن، ميبينيم آن يك سوم مال كه به دست زن است كه خود صاحب اختيار است، اين دو سومي كه به دست مرد بود، مرد بخشي را براي كارگاه و محلّ تجارت خود اختصاص ميدهد قسمتي را هم براي تأمين نيازها، تأمين نياز ديگر بين زن و مرد فرقي نيست.
پس از نظر مصرف، آنچه را كه زن دارد كه ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[13] مستقل است، مَهريه هم كه بحثش گذشت ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾[14] آن هم كه بحثش گذشت. در مصرف كردن هم كه حتي آنجايي هم كه در عِدّه است و تأمين هزينه بر مرد واجب است و مانند آن يا در موارد ديگر، فرمود: ﴿أَسْكِنُوهُنَّ﴾[15] ؛ آنجايي كه خودتان مينشينيد يا اطعام كنيد آنها را، آنچه را كه خودتان تغذيه ميكنيد. بنابراين مسكني كه مرد دارد مشابهش براي زن هست، هزينهٴ تغذيهاي كه براي مرد هست، براي زن هم هست، گذشته از اينكه ﴿أَوَ مَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ﴾[16] .
فتحصّل كه اختيار مال بايد به دست كسي باشد كه در اقتصاد، پرتلاشتر است و مصرفگرا و تجمّلگرا نيست. در مصرف كردن، بين زن و مرد فرقي نيست.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما اينچنين نيست كه زن، مثل مرد بتواند در ميدان فعاليت و اقتصاد تلاشگر و كوششگر باشد. هست؛ اما اينچنين نيست. ميرسيم به آنجايي كه آنها خيال ميكردند اگر ما ميدان را باز بگذاريم، زن و مرد يكساناند، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، حالا اين نظير موارد ديگري كه گاهي يك افراد خصوصي پيدا ميشوند، اين جلوي قانون عام را نميگيرد. قانون عام، همان مصلحت غالبه را ملاحظه ميكند.
پس اسلام يك حرفِ تازهاي آورده بر اساس فطرت و فطرت هم به رحامت بها ميدهد و به اختلاف زن و مرد هم بها ميدهد. از اين جهت، ارث را بر اساس رحامت تقسيم كردند اولاً و بين زن و مرد هم تا حدودي در بعضي از موارد، مثلاً اختلاف قائل شدند ثانياً؛ اما معنايش اين نبود كه مرد، در بهرهبرداري از مال بيش از زن سهم دارد، مرد در نگهداري از مال بيش از زن سهم دارد ولي در بهرهبرداري يا زنها بيشترند يا مساوياند.
مطلب بعدي آن است كه اختلافي كه بين زن و مرد هست، اين اختلاف را فطرت بايد حمايت بكند. عدهاي رفتند تُندروي كنند يعني آن جاهليت قبل از اسلام را خواستند جبران كنند به يك جاهليت جديدي تن در دادند، چون «لا تري الجاهلُ إلاّ مُفْرِطاً أو مُفَرِّطا»[17] روزي بود كه اين امپراطوريها به زن ارث نميدادند، حالا به جايي رسيدند كه ميگويند زن و مرد در ارث يكساناند. فكر كردند كه هيچ فرقي بين زن و مرد نيست و ميگفتند كه ما اگر راه را باز بگذاريم، راههاي مراكز علمي و غيرعلمي را باز بگذاريم، زن و مرد آزادانه تلاش بكنند هيچكدام بر ديگري ترجيحي ندارند، اينها در همه امور يكساناند. لذا به برادر و خواهر يكسان ارث ميدادند، در فرانسه هم اينچنين بود؛ منتها زوجيّت را رها كردند، دختر و پسر را در يك رديف، پدر و مادر و و خواهر و برادر را در يك رديف، جدّ و جدّه را در يك رديف و عمو و عمه و خاله و اينها در رديف ديگر، آنها طبقات ارثشان گفتند چهار قِسم است.
اينها از جنگ جهاني اول كه باز پديده مشئوم همين تمدّن است تا امروز، همه قدرتها را اعمال كردند تا زن و مرد را يكسان تلقّي بدهند ولي ديدند نشد، طبعاً آن كارهاي رقيق، عاطفي، هنري، تصويري و كارهايي كه به عاطفه نزديكتر است زنها موفقتر بودند، كارهاي سلحشوري، جنگجويي، قضاء، زدن و گرفتن و كُشتن و اعدام كردن، مردها بيشتر. در تمام اين مدت كه اينها جلوي هر دو صِنف را باز گذاشتند، خودشان ديدند كه كارهاي جنگي را مرد بهتر از زن انجام ميدهد، اين همان است كه فهميدند اسلام ميگويد جهاد بر زن نيست. كارهاي قضا را آنجا كه ﴿وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[18] مرد، موفقتر از زن است. سرپرستي امور جامعه را كه خشونتي لازم است، باز ديدند زنها ناكاماند. با اينكه همه اين مراكز تحصيلي براي هر دو گروه باز بود يعني چه دانشكدههاي افسري و دانشكدههاي جنگشان چه مسائل قضايشان، چه مسائل حكومتشان و آنچه را هم كه تجربه كردند ديدند در طيّ اين سالها، زني كمتر موفق شد كه يك فرمانده جنگ بشود، قاضيِ موفقي بشود، زمامدار موفقي بشود. اينها همان است كه اسلام بر اساس فطرت فرمود كارها را تقسيم بكنيد. آن كارهايي كه مقداري خشونت در اوست به مردها بدهيد، آن كارهايي كه رقّت و عاطفه در اوست به زن بدهيد و هرگز جامعه بدون رقّت، جامعه موفقي نيست و اين به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) هم مسئله عقلگرايي، هم مسئله عاطفهگرايي اينها دوتا موهبت الهي است[19] ؛ اينچنين نيست كه مرد چون مذكر است، افضل از زن است و زن چون مؤنث است، افضل نيست يا مساوي نيست هر دو از موهبتي خاصّي برخوردارند. هر كسي آن موهبت را در جاي خود بهتر صرف كرد، ميشود اتقا و وقتي اتقا شد، عند الله ميشود أكرم.
فصل پنجم جامعيت تام احکام حاکم بر مسئله ارث
مطلب بعدي آن است كه بعد از اينكه اسلام اين حرفها را آورد هم وضع زنها مشخص شد هم وضع ايتام. ايتام را كاملاً پروراند يعني ديگر اينچنين نيست كه حالا عدهاي كه بيسرپرستاند واقعاً از متن جامعه جدا باشند [و] با ترحّم زندگي كنند، بلكه اينها بايد با احترام زندگي كنند، نه ترحّم. اگر كسي با ترحّم زندگي كرد، لباسش تأمين ميشود، غذاي او تأمين ميشود ولي عاطفهٴ او آسيب ميبيند، او ديگر يك عضو فلجي براي جامعه خواهد بود. ولي اگر كسي با احترام زندگي كرد، اين يك عضو خوبي براي جامعه خواهد شد. انسان، بيش از آن مقداري كه به فكر تغذيه و پوشاك است، به فكر تأمين خواستههاي روحي است. لذا مسئله ايتام و امثال ذلك را در ضمن اينكه فرمود تأمينشان كنيد، ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ﴾ در اين ضمن ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾[20] هم آمده نه تنها درباره ايتام، درباره ساير مستمندان هم همين طور است ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾. اين ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ غير از آن دستور همگاني است كه ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[21] آن يك ادب بينالمللي است كه با هر كسي مؤدّبانه حرف بزنيد، مؤدّبانه برخورد كنيد كه منظور، قول در مقابل فعل نيست يعني رفتارتان، گفتارتان، نوشتارتان با هر كسي حرف ميزنيد مؤدب باشيد، اين يك حساب ديگري است؛ اما در خصوص ايتام و مستمندان و اينها فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ اين در چند جاي همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين را مشخص كرد[22] كه اينها آن خاطرات و عواطف روحيشان تأمين بشود. بنابراين هم نساء حرمتشان محفوظ ماند و هم ايتام، احترامشان محفوظ ماند، هم از تفريط جاهليت قبل از اسلام نجات پيدا كردند، هم از افراط جاهليت جديد نجات پيدا ميكنند[23] .
فصل ششم تأثيرگذاري قوانين ارث در حکومتهاي عصر بعثت
فصل بعدي فرمايششان اين است كه اسلام، در عصري نازل شد كه ارث، يك قانون تاريكي داشت، اسلام بر اساس آن فطرت و خلقت يك حرف تازه آورد و همين حرف تازه اسلام، در قوانين كشورهاي متمدّن هم اثر گذاشت. اينچنين نيست كه 180 درجه يونان يا روم يا فرانسه اينها عوض شده باشند، بدون استمداد از قانونِ ارث در اسلام. آنها كه ميگفتند اصلاًً زن ارث نميبرند، حالا دفعتاً به جايي رسيدند كه بگويند زن و مرد هيچ فرقي ندارند، مكتبي اينها را بيدار كرد و آن مكتب اسلام بود، اين تأثير اسلام است در تمدّن جهان؛ منتها نخواستند آنچه را كه اسلام آورد بگيرند چون جاهل يا مُفرط است يا مُفرِّط[24] . خب، چطور قبل از اسلام، زن اصلاً سهمي نداشت حالا بعداً همتاي مرد شد در همه امور، بالأخره يك مكتبي اينها را راهنمايي كرد كه زن انسان است مثل مرد، مرد هم انسان است مثل زن، هيچ تفاوتي بين اينها نيست.
معيار ارزش كه تقواست كه اين هيچ فرقي بين زن و مرد نيست. كارهاي اجتماعي را بررسي كردند، بعضي از كارهاست كه سخت است بايد به عهده مرد باشد، بعضي از كارهاست كه ظريف است بايد به عهده زن باشد، پس اسلام در قوانين ارث نسبت به كشورهاي ديگر هم اثر گذاشته[25] .
فصل هفتم مقايسه قوانين اسلامي با قوانين
فصل هفتم مقايسه اين سُنن است؛ قوانين اسلامي و غيراسلامي است. آنها بر اساس مصالح خود، كشور را اداره ميكنند ولي اسلام بر اساس مصالح عالم و آدم كشور را اداره ميكند. آنها اگر بشنوند مليونها نفر گرسنهاند براي آنها بيتفاوت است. آنها به اين خيال باطلاند كه منابع جهاني محدود است اين (يك). بشر، بيش از مقداري كه در جهان هست نيازمند است، اين دو. قهراً بايد به بعضيها برسد بعضيها گرسنه بمانند اين (سه)، آن بعضي كه بايد به آنها رسيد آنها خوباناند (چهار). ما يعني استكبار جهاني، جزء خوبان عالميم (پنج)، طبق اين پنج اصل، اين منابع براي ماست خب، يك عده بايد بميرند اين تِز آنهاست. يك وقت است كسي عصباني ميشود حرفي ميزند، خب آن معيار نيست [اما] يك وقت كسي مبناي فكري او اين است، الآن مبناي آنها اين است؛ خواه نژادپرستهاي اسرائيل، خواه نژادپرستهاي ديگر. ميگويند كه ما همه بخواهيم از اين منابع طبيعي استفاده كنيم كه به ما نميرسد، به همه كه نميرسد به بعضي بايد برسد، بعضي هم بايد گرسنه بميرند. آن بعضيها كه بايد از منابع طبيعي استفاده كنند آن خوبها هستند، ما خوبيم پس براي ماست، اين نژادپرستي. تازه هم آلمان شروع كرده به اين كار ـ بعد از گذراندن آن جنگ جهاني دوم ـ اين تنها در آفريقا نيست [بلكه] در خيلي از كشورهاست و خود استكبار هم با اين وضع دارد فكر ميكند و مقدار مصرف هم همان يك بار مصرف است يعني بهترين چيز بايد يك بار مصرف بشود، بقيه به سطل زباله ريخته بشود، اين هم معناي [زياد] مصرف كردن است. بسياري از اين مردم مسلمان و محروم آمريكا هستند كه از سطل زباله تغذيه ميكنند، اين ديگر تاريخي نيست كه انسان از لابهلاي كتاب نقل بكند كه. خب، اين را مسافريني كه رفتند و آمدند ديدند ديگر.
عدهاي بنايشان بر يكبار مصرف كردن است يعني هر چه كه آوردند يك مختصر بخورند، بقيه را در سطل زباله اصلاً زندگي يعني همين حد، به كمتر از اين راضي نيستند، بعضيها هم از سطل زباله دارند تغذيه ميكنند. اين هر جاهليت جديد را مثل هر جاهليت كُهن، اسلام ابطال كرده. با يك آيه مبارك كه اينچنين فرمود، فرمود: ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ﴾[26] اين يك آيه است يعني اسلام، حق است؛ آمده، نه جا براي جاهليت جديد است نه جا براي جاهليت كُهن ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ﴾؛ نه باطل بدئاً، ابتدائاً در نشئهٴ حق اسلام ظهور دارد؛ يك باطل تازهاي بخواهد ابتدائاً ظهور كند و نه باطل گذشتهاي دوباره مجاز است كه برگردد: ﴿وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ﴾ نه بدئي دارد و نه عودي، ديگران بر اساس «تَهْوَي أَنْفُسُكُمُ» حركت ميكنند، اسلام بر اساس ﴿وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ﴾[27] حركت ميكند[28] .
فصل هشتم مسئله وصيت و احترام به صاحب مال
فصل هشتم بحث هم مسئله وصيت است كه اسلام، اصراري دارد كه وصيت باشد، در اديان ديگر در قوانين ديگر اينچنين نيست. انسان وقتي بداند كه ارادهٴ او حتي بعد از مرگ هم نافذ است به مال خود دل ميبندد و از راه حلال تهيه ميكند، احترامي هم به خود متوفّا است. هم احترام به صاحب مال است، هم مسير آن مال را مشخص ميكند كه وصيت بكنيد براي ايتام، مساكين، اولواالارحامي كه نيازمندند و وجوه بَريّه و مانند آن[29] .