71/07/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 13 و 14
﴿تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾﴿13﴾﴿وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾﴿14﴾
خارج بودن حکمت جعل احکام الهي از درک عادي بشري
چون نحوهٴ توزيع تَركه بين ورثه با خواستهها يا احياناً با دركهاي بشر خيلي روشن نيست، لذا فرمود: ﴿آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾[1] و همان طوري كه ملاحظه فرموديد، اين اختصاصي به طبقهٴ اُولاي از ارث ندارد [بلكه] در طبقه ثانيه و ثالثه هم همين طور است يعني شما درباره اخوه و اخوات يا جدّ و جدّات و همچنين دربارهٴ اعمام و عمّات و اخوال و خالات، نميدانيد چه كسي به حال شما نافعتر است، لذا بهتر از همه آن است كه به همين سِهام الهي اكتفا كنيد.
اين بياني كه ذات اقدس الهي به انسانها ميفرمايد كه: ﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ مشابه همان بياني است كه به فرشتهها ميفرمايد. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه سي، اين جمله گذشت كه به فرشتهها دستوري داد، بعد به فرشتهها فرمود: ﴿إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[2] . بعضي از چيزهاست كه اسرار آن حتي براي ملائكه هم روشن نيست، در جريان خلافت آدم. آنها گفتند كه: ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾[3] ، آنگاه ذات اقدس الهي در جواب فرمود: ﴿إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ يعني شما به همين گفتهٴ الهي اكتفا كنيد بهتر است، چون خيلي از اسرار است كه حتي براي شما هم روشن نيست. وقتي بعضي از اسرار، براي ملائكه روشن نباشد، بشرِ عادي حق ندارد كه در برابر حُكم ذات اقدس الهي اعتراضي كند، لذا خدا همان طوري كه به ملائكه ميفرمايد:﴿إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[4] به انسانها هم ميفرمايد كه: ﴿آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾[5] چه بهتر كه به بيان الهي منقاد باشيد، اين مطلب اول.
استيناسي بودن وجوه حکمت در برخي آيات
مطلب دوم آن است كه يك سلسله وجوه استيناسي در اين آيههاي يادشده هست [كه] اينها نميتواند اسرار نهايي و نهاني اين آيات باشد ولي ميتواند مايه اُنس باشد، اين وجه استيناسي است. در اين وجوه استيناسي ميتوان گفت كه گرچه آبا و اولاد طبقهٴ اولاند يعني نه پدر و مادر حاجباند، نه فرزند البته حَجب كلّي، همه اينها در يك طبقه ارث ميبرند؛ اما سهم فرزند بيش از سهم پدر و مادر است. شايد نكتهاش اين باشد كه پدر و مادر تقريباً دوران عمرشان را گذراندند و اواخر عمر آنهاست و تا حال چيزي هم تهيه كردند كه بتوانند زندگي را ادامه بدهند، اين فرزنداناند كه نياز دارند به يك سهم بيشتري، لذا ارث فرزندها بيش از ارث پدر و مادر است.
تعابير مختلف قرآني براي بيان احکام الهي
مطلب سوم آن است كه در جريان كَلاله، تعبير قرآن كريم اين است كه ﴿وَصِيَّةً مِنَ اللّهِ﴾[6] . درباره پدر و مادر تعبيرش اين است كه ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ﴾[7] ؛ ارثي كه مربوط به پدر و مادر و فرزندان است كه براي طبقهٴ اُولاست چون اهم است، تعبير به فريضه فرمود، ارثي كه مربوط به برادر و خواهر هست، چون مهم است نه به اندازه اهميت ارث پدر و مادر، براي اينكه اين قدر به ميّت اقرب نيستند، تعبير به وصيت فرمود. اينها فقط لطايف تعبيري است وگرنه حُكم همان حُكم فقهي است و همه حدود خداست و آنچه در ذيل آيه آمده كه اگر كسي از حدود الهي تعدّي كرده است معذّب خواهد شد، شامل همه اينها ميشود، چه ارث پدر و مادر كه طبقه اولاند و ارث فرزند، چه ارث برادر و خواهر كه كلالهاند.
شرح ادبي فراز «ولي اخ أو اخت لها» در آيهٴ 12
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾[8] اين اخ و اُخت توضيح نيست، چون اصلاً كَلاله يعني برادر و خواهر؛ هم برادر و خواهر را ميگويند كلاله و هم متوفّا كلالهٴ آنهاست. اينكه فرمود: ﴿وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ﴾ يعني «إن كانت امرأةٌ تورث كلالة» ﴿وَلَهُ﴾ يعني «للرجل» يا «لها» يعني براي مرأه كه محذوف است و مقدّر ﴿أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾، نه معنايش آن است كه اگر كسي بميرد و كلالهٴ او ارث ببرند و برادر و خواهر داشته باشد نه؛ بلكه منظور آن است كه اگر كسي طبقهٴ اول نداشت يعني وارث طبقهٴ اول مثل پدر و مادر و فرزند نداشت و كلالةً ارث گذاشت، در اينجا دو حالت است: يا ﴿لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ كه اين تنوين، تنوين وحدت است يعني يا يك برادر دارد [و] يك خواهر ﴿فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن كَانُوا أَكْثَرَ مِن ذلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِيْ الثُّلُثِ﴾[9] كه اين ﴿لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ سرفصل جداست نه تتمّه كلاله است، نه اينكه «وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ» خب، كلاله همان است كه برادر و خواهر دارد ديگر و برادر و خواهر را ميگويند كلاله. پس آن جمله اُوليٰ تمام شد كه: ﴿وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً﴾، اين چند حال دارد يعني كسي كه وارث او برادر و خواهر او هستند، چند حالت دارد يا ﴿لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ كه اين تنوين، تنوين وحدت است يعني يا يك برادر، يك خواهر دارد [كه] اينجا سُدس ميبرند ﴿فَإِن كَانُوا أَكْثَرَ مِن ذلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِيْ الثُّلُثِ﴾، پس اين ﴿لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ اين سرفصل است براي تفصيل اين كلاله، نه اينكه تتمّه گذشته باشد تا بشود قيد توضيحي كه اينچنين باشد: ﴿وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾[10] اينچنين نيست وگرنه ميشود توضيحي.
پرسش:...
پاسخ: ﴿لَهُ﴾ به رجل برميگردد ديگر.
پرسش:...
پاسخ: يا «أخٌ» يعني «أخٌ واحده»، «أو أختٌ» يعني «أختٌ واحده»، اين ﴿فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾. ﴿فَإِن كَانُوا أَكْثَرَ مِن ذلِكَ﴾؛ اگر بيش از يكي بودند ﴿فَهُمْ شُرَكَاءُ فِيْ الثُّلُثِ﴾[11] .
شبهه افضليت مرد در برابر زن و بيان حضرت استاد
مطلب بعدي آن است كه در ذهن افرادي مثل فخررازي و مانند آن، جا كرده است كه قرآن، مرد را بالاتر از زن ميداند. خيال كردند كه آن آيهاي كه فرمود: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ﴾[12] يا ﴿لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾[13] اين مربوط به زنِ در مقابل مرد و مردِ در مقابل زن است كه يعني مذكر «بما هو مذكر»، افضل از مؤنث «بما هي مؤنث» است[14] ، در حالي كه اينچنين نيست. آن آيه، زنِ در مقابل شوهر را حساب كرده است، نه زنِ در مقابل مرد را. زنِ در مقابل مرد و مردِ در مقابل زن، اين هيچ فضيلتي هيچ كدام بر ديگري ندارند، هر كه اتقا شد اكرم است. صِرف مذكر بودن، دليل بر فضيلت عند الله نيست و صِرف مؤنث بودن هم دليل بر محروميت از فضل الهي نيست. در محيط خانواده يكي پدر است، يكي مادر است، يكي شوهر است، يكي همسر است، در محيط خانواده كارها گوناگون است. گاهي ميبينيم در محيط خانواده، آن حرفِ نهايي را مرد ميزند. گاهي ميبينيم در محيط خانواده طوري است كه آن مرد بايد اطاعت كند از يك زن و آن زن، مادرِ آن مرد است و اطاعت مادر واجب است، عقوق و معصيت مادر حرام است ولو اين مرد به هر درجه علمي رسيده باشد. در محدودهٴ خانواده، يك سلسله احكام مختصّي گاهي براي مرد است، گاهي براي زن هست كه اينها حسابشان جداست، براي تنظيم امور خانواده. اما در اصل جامعه انساني، زن به عنوان يك انسان مؤنث، مرد به عنوان يك انسان مذكر، هيچ فرقي بين اينها نيست كه حالا مثلاً مذكر، افضل باشد از مؤنث.
پرسش:...
پاسخ: آن كارهاي اجرايي است. كارهايي اجرايي را بايد مرد به عهده بگيرد، چون تماس با نامحرم دارد ديگر. اين فضيلت عند الله نيست. معيار فضيلت يا علم است كه زن و مرد هر كه اعلم شد، افضل است يا عدل است هر كدام اعدل شدند، افضلاند يا تقواست [كه] هر كدام اتقا شدند، اكرماند. اينچنين نيست كه زن، صِرف اينكه مؤنث است مرجوحه باشد، مرد صرف اينكه مذكّر است، راجح باشد عند الله، اين طور نيست. در تقسيم كارها، آن كارهاي زِبر و خشن و اجرايي و تماس با نامحرم را به مرد ميدهند. آن كارهاي عاطفي و رقيق و دقيق و امثال ذلك را به زن واگذار ميكنند، اين تقسيم كار است. هر كسي در كار خود باخلوصتر بود عند الله مقرّبتر است، چنين فضيلتي براي مرد از آن جهت كه مرد است باشد هرگز نيست. حالا بر اساس همان ديد، اين آيات را هم اينچنين معنا ميكنند.
پرسش:...
پاسخ:
عدم فضيلت مرد بر زن در معارف لطيف قرآني
كارهاي اجرايي، تقسيمشده است، كار پرورش اولاد مگر كارِ اجرايي نيست؟ نوعِ اولاد صحيح را مادر تربيت ميكند. خيلي از كارهاي پرستاري است، تعليم و تربيت مراكز زنهاست كه به عهده خود زنهاست. خيلي از كارهاست كه به عهده زنهاست، زنها ميتوانند به عهده بگيرند، خيلي از كارهاست كه مردها ميتوانند به عهده بگيرند. آنجا كه تماس نامحرمان است، آنجا بايد اصلاح بشود، آن كارهاي زبر و خشن را مرد به عهده بگيرد، آن كارهاي نرم و رقيق را زن به عهده بگيرد، اين هم ميشود تقسيم كار وگرنه صِرف اينكه مرد از آن جهت كه مذكر است، اين افضل عند الله باشد هرگز نيست.
بر اساس همان ديد، اينها آمدند اين تعبير لطيف قرآن كريم را بر همان معيار حمل كردند و آن اين است كه گفتند: قرآن كريم وقتي خدا بخواهد با مرد حرف بزند، او را مخاطب قرار ميدهد؛ مستقيماً با او سخن ميگويد [و] به او خطاب ميكند. وقتي ميخواهد درباره زن حرف بزند، از او به كنايه ياد ميكند و او را به ضمير غايب ياد ميكند، از او به ضمير غايب ياد ميكند؛ مستقيماً او را مخاطب قرار نميدهد، اين نشانهٴ فضيلت مرد بر زن است[15] . در حالي كه اين ادبِ حياست يعني در طرز حرف زدن، حيا را تعليم ميكند. اين معناي دقيق را وقتي به دست فخررازيها ميرسد، انسان اين را هدر رفته ميبيند. اين ادبِ الهي است، اين حياي قرآن است. نميگويد زنها! شما يك هشتم ميبريد يا يك چهارم ميبريد. ميگويد مردها! آنها يك هشتم ميبرند يا يك چهارم ميبرند وگرنه قرآن كريم، مستقيماً بر وجود مبارك پيغمبر نازل شد، بعد از آنجا براي همه مردم نازل شد: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[16] . اين مثل آن آبِ بلندي است كه آبشارگونه است كه اول بايد در سينهٴ يك سنگ بزرگ بريزد، بعد به دامنهاش كه آن آب مستقيماً به اين دامنهها روي اين گياهان نميشود بريزد، براي اينكه همه اينها از بين ميبرد: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ﴾[17] ؛ اين قرآن بايد بر قلبي كه از همه كوهها وَزينتر است، نازل بشود كه آن قلب حضرت است كه: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾[18] ، بعد از آنجا آبشارگونه به اين چمنهاي دامنهٴ آن آبشار ميرسد، براي همه نازل شده است، خدا با همه سخن گفته است. اما آنجا كه احساس خطر ميكند، ميبيند زنهايي هستند كه باكشان نيست كه بعد به ميدان بيايند و جريان جمل را به پا كنند، مستقيماً در سورهٴ «احزاب» اينها را خطاب قرار ميدهد: ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ﴾[19] مرتب با اينها حرف ميزند.
اين ادبِ حياست، طرزي حرف ميزند كه هم نكته ادبي در آن هست، هم نكتهٴ فقهي در آن هست، هم نكتهٴ اخلاقي در آن هست، هم دستور حيا و عفّت در آن هست. لذا ميفرمايد: ﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِن لَم يَكُن لَهُنَّ وَلَدٌ﴾؛ خطاب به مردهاست، فرمود: اگر همسرهاي شما بميرند و فرزندي نداشته باشند شما يك دوم ميبريد، فرزند داشته باشند يك چهارم ميبريد: ﴿فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾ اين براي مردها. اما در اين زمينه ديگر به زنها نميفرمايد «ولكنّ الربع مما تركوا ان لم يكن لهم ولد» [بلكه] در همين فضا ميفرمايد: ﴿وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَمْ يَكُن لَكُمْ وَلَدٌ﴾[20] ؛ آنها يك چهارم ميبرند، اگر شما فرزند نداشتيد. آنها يك هشتم ميبرند، اگر شما فرزند داشتيد، از آنها بالصراحه ياد نميكند. لذا در تعبير و تقرير علماي سلف(رضوان الله عليهم) اين بود كه از زنها كه ميخواستند ياد كنند ميگفتند كريمه، مستوره با اين كلمات تعبير ميكردند. اين نه براي آن است كه مرد، افضل از اوست، اين براي اينكه آن حيا و ادب را ميخواهد رعايت بكند.
تقدم تنفيذِ دين قبل از وصيت در سيره رسول اکرم
خب، مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾[21] نصوص خاصّه آمده، فرموده كه سيرهٴ پيغمبر اين بود كه دِيْن را، قبل از وصيّت تنفيذ ميكرد[22] كه حالا بعضي از آن روايات را ميخوانيم.
در اين محدوده كه فرمود: ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ﴾ كذا ﴿وَمَن يَعْصِ اللّهَ﴾ كذا كه خيلي لحنِ اين وعيد و تهديد تند است، براي آن است كه كسي كه در آستانهٴ وصيت كردن است، اين عمر زيادي را گذرانده. او اگر بخواهد وصيتش بر خلاف شرع باشد، معلوم ميشود كه اعتنايي به شريعت ندارد ـ معاذ الله ـ . اگر كسي وصيّتش زيانبار باشد، معلوم ميشود اين كه دارد جريان بعد از مرگ خود را تشريح ميكند، باز هم دست از گناه برنميدارد. اينكه فرمود: ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَي بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ﴾[23] بعد هم اين تعبيرات تند را فرمود: ﴿وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ﴾ كذا و كذا، اگر كسي وصيتش خلاف شرع باشد و قصد اضرار به ورثه داشته باشد، معلوم ميشود كه اولاً عمري از او گذشته است كه الآن دارد وصيت ميكند ديگر، اواخر عمر اوست. ثانياً به قدري جَري و جسور است كه حتي برنامههاي بعد از مرگ خود را هم بر خلاف شرع دارد تنظيم ميكند، اين است كه فرمود: ﴿مَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ كذا و كذا، خيلي لحنش تند است.
البته كسي كه وصيّ است او هم بخواهد تعدّي بكند، مشمول اين تهديد است. كسي كه وارث است او هم بخواهد دِيْن يا وصيت را ناديده بگيرد، او هم مشمول اين تهديد است. اما سرّ اينكه اين تهديد با اينكه معصيت، معصيت كبيره است، كفر نيست ولي تهديد به خلود شده است. فرمود: ﴿غَيْرَ مُضَارٍّ﴾ يعني مبادا حالا كه به آخرِ عمر رسيديد باز هم اصرار داشته باشيد خلاف شرع كنيد، حالا كه ميخواهيد برنامه بعد از مرگتان را تنظيم بكنيد باز هم ميخواهيد خلاف شرع بكنيد خب، اين چه لجبازي با دين است [كه] بگوييد همه مال مرا در راه خير صرف بكنيد، خب، اگر آدم خيّري هستي در زمان حيات خودت صرف بكن، براي اينكه به ورثه نرسد، براي اينكه بر خلاف كتاب الله عمل بشود.
پرسش:...
پاسخ: بله، بدهكار هست؛ اما براي اينكه به ورثه ضرر برساند، اقرار زايدي هم دارد. ميگويد به جاي اينكه به فلان رقم اقرار كند، به دو برابر اقرار ميكند و مانند آن يا وصيت را مازاد بر ثلث تنظيم ميكند.
پرسش:...
پاسخ: چرا، ﴿غَيْرَ مُضَارٍّ﴾[24] يعني «غير مضارّ بالورثه»، ميخواهد به ورثه ضرر برساند. حالا يا وصيّتش زايد بر ثلث است يا اقرار به دِيْني است كه ندارد يا اگر دارد به آن حد نيست.
اين پنج، شش مطلب بود كه مربوط به اين آيات بود، حالا در تتمّه بحث ديروز اين روايات را بخوانيم، ببينيم كه از اين روايات درباره ارث زن و مرد و يا ساير مسائل مربوط به اين دو آيه كه رواياتي وارد شده است چه ميفرمايد?
خب، در همان كتاب تفسير شريف نورالثقلين، صفحهٴ 451 به بعد، چندتا روايت است كه آنها را هم اگر بخوانيم تا حدودي كمك ميكند به مسئله.
پاسخ تعليل امام صادق در دو برابر بودن سهمالارث مرد بر زن
روايتي را از من لا يحضره الفقيه نقل ميكند «ما بال المرأة الضعيفة لها سهمٌ واحد و للرجل القويّ الموسر سهمانٍ» اين را به محمدبن نعمان احول ميگويد و ايشان همين شبههٴ ابنأبيالعوجاء را ـ همين اصل مطلب را ـ به حضور امام صادق عرض كرده بود. «قال فذكرتُ ذلك لأبيعبدالله فقال إنّ المرأة ليس لها عاقلة»؛ در آنجا كه دِيه بر عاقله است بر مردهايي كه جزء بستگان پدري اين جانياند دِيه هست، نه بر زن «و ليس عليها نفقةٌ و لا جهاد و عَدَّدَ أشياء غير هذا»؛ اي كاش محمدبن نعمان آنها را هم ذكر ميكرد كه امام ششم اشياي ديگري را هم ذكر كرده كه فرمود شما اگر ديديد سهمِ ارث زن كمتر است، در خيلي از موارد ذات اقدس الهي جانبِ او را رعايت كرده كه حالا سه نمونه، اينجا ذكر شد. «و هذا علي الرجل»؛ در حالي كه نوعِ اين هزينهها بر مرد است يعني دِيه بر عاقله است بر مرد هست، نفقه بر مرد هست، جهاد بر مرد هست و مانند آن. لذا «فجُعل له سهمان و لها سهمٌ»[25] ؛ براي مرد دو برابر، براي زن يك برابر.
روايت بعدي آن است كه «عليبن سالم عن أبيه» ميگويد من از وجود مبارك امام ششم سؤال كردم «كيف صار الميراث ﴿لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾»[26] ؛ چرا ميراث مرد دو برابر زن است يعني پسر دو برابر دختر? «قال: لأنّ الحبّات التي أكلها آدم و حوّا، في الجنة كانت ثماني عشرة حبةً أكل آدم منها اثنتي عشرة حبةً و أكلت حوّا ستاً فلذلك صار الميراث ﴿لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾»[27] اين سلسله احاديث، ظاهراً براي توجيه يك عده از افرادي است كه اعتراض خامي داشتند وگرنه اينكه دليل بر خلاف است. كه ظاهر اين حديث اين است كه چون آن حبّهاي كه در بهشت بود و اينها ممنوع بودند، هيجدهتا بود [كه] دوازدهتايش را آدم خورد، ششتا را حضرت حوّا، از اين جهت سهم ارث مرد بيش از زن است.[28] خب، آنجا كه خوردن معصيت بود كه آن دوازدهتا گناه كرده، اين ششتا گناه كرده، خب اين دليل است بر اينكه سهم او بايد بيشتر باشد ﴿لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾[29] حالا اگر تنزيه است، آدم قصورش بيشتر بود ـ معاذ الله ـ ارشاد بود، قصور او بيشتر است ـ معاذ الله ـ . اصلاً اينگونه از احاديث نميتواند بيانگر علّت سِهام باشد، اگر اين دليل بر عكس نباشد، دليل بر اصل نيست.
نقد حضرت استاد بر استدلال به روايتي ديگر
مشابه اين، روايت ديگري است كه از وجود مبارك امام رضاست «من خبر الشامي» و سؤال كرد «و ما سأل عنه أميرالمؤمنين في جامع الكوفه» در حديث طويلي «وفيه: و سأله» كه «لِمَ صار الميراث ﴿لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ فقال من قِبَل السنبلة» يعني اين سنبله و اين خوشهٴ گندم از آنجا اين اختلاف سهم پيدا شد. «كان عليها ثلاث حبّات»؛ سه حبّه گندم روي آن خوشه بود «فبادرت اليها حوّا فأكلت منها حبّةً»؛ يك دانه را حوّا خورد «و أطعمت آدم حبّتين»[30] ؛ به آدم دو حبّه داد، لذا سهم آدم بايد دو برابر باشد. خب، اين دليل بر خلاف است و از طرفي آنكه اول فريب خورد، آدم بود: ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَي﴾[31] و اگر حوّا فريب خورد، به تبع بود. بنابراين اينگونه از نصوص، اگر دليل بر عكس نباشد، دليل بر اصل مطلب نيست.
تبيين روايتي ديگر از امام صادق درباره مسأله اخير
روايت ديگر كه عبداللهبن سنان از امام صادق سؤال ميكند: «لأيّ علّة صار الميراث ﴿لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ فقال لما جعل الله لها من الصَداق»[32] . خب، اين يك تعليل خوبي است. فرمود: از اين طرف مهريه دارد، چه اينكه از آن طرف نفقه دارد، از آن طرف دِيه بر او نيست، از آن طرف هزينهٴ جهاد نيست، خب از اين طرف هم سهم كمتري دارد.
روايات مربوط به حاجب بودن اخوه از ارث
دربارهٴ اخوه كه بحث تفسيرياش گذشت كه برادرها حاجب هستند، آنجا روايتي را ايشان از كليني نقل ميكند، درباره ﴿فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ﴾[33] آنجا امام ششم به زراره ميفرمايد: «ويحك يا زرارة اولئك الاخوة من الأب»؛ اگر برادران پدري باشند حاجب است، نه برادران مادري «فإذا كان إخوةً من الاُم لم يحجبوا الامّ عن الثلث»[34] .
روايت بعدي آن عدد اين اخوه است كه محمدبن مسلم از امام صادق نقل ميكند كه «لا يُحجب الاُمّ عن الثلث إذا لم يكن ولدٌ الاّ أخوان أو أربع أخوات»[35] ، «لا يحجب الاُمّ عن الثلث» مگر دو برادر يا چهار خواهر، پس هم اخوه ـ به كمك اين روايات ـ شامل اخوات ميشود و هم شامل دو نفر هم خواهد شد.
تفسير عيّاشي عن زراره عن أبيجعفر است: «في قول الله ﴿فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ﴾»[36]
يعني «اخوة لأبٍ و اُمٍّ و اخوة لأب»[37]
يعني اين اخوه يا ابوينياند يا ابياند كه حاجباند وگرنه اخوهٴ امّي، حاجب نيست.
روايتي از وجود مبارک حضرت امير در تقدم دين بر وصيت
درباره اينكه دِيْن، قبل از وصيت است، از وجود مبارك حضرت امير روايتي است كه فرمود: «إنَّكم تَقْرأون في هذه الآية الوصية قبل الدِيْن» ولي «وإنَّ رسول الله قَضيٰ بالدين قبل الوصية»[38] يعني آيه را كه ميخواني به حسب ترتيب ذكري اول، وصيت است و بعد دِين ولي اولين مبيّن و مفسّر قرآن، وجود مبارك پيغمبر است [كه] او فرمود: دِين، قبل از وصيت است: «قضي بالدين قبل الوصية».
روايت بعدي كه از عيّاشي است نقل ميكند كه از وجود مبارك امام پنجم رسيده است كه «يقول في الدين والوصية فقال إنّ الدّين قبل الوصيه ثمّ الوصية علي أثر الدين ثم الميراث»[39] كه همان مراحل چهارگانه تنظيم شده است يعني كسي كه مُرد اول، تجهيز او يعني كفن و امثال او را از مال برميدارند، بعد دِينش را خارج ميكنند، بعد به ثلثش عمل ميكنند، بعد ميراث را تقسيم ميكنند.
اين روايت هم آخرين روايتي است كه الآن ميخوانيم و آن اين است كه كسي به حضور امام صادقرسيده است؛ گفت: من در مدينه ازدواج كردم. حضرت فرمود: چگونه يافتي ازدواج را? گفت كه از نظر ازدواج و همسري خوب بود، مگر اينكه اين همسر من به من خيانت كرده است: «و لكن خانتني فقال و ما هو? قلتُ ولدت جارية»؛ اين دختر زاييد، خب همان رسوبات جاهلي است ديگر، بعد «فقال لَعَلّك كَرِهْتَها»؛ مثل اينكه بدت ميآيد دختر داشته باشيد، در حالي كه «إنّ الله جلّ ثناؤه يقول: ﴿آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾[40] »؛ چه ميدانيد كاري كه نه به دست پدر است نه به دست مادر است نه به دست كس ديگر است نه كسي از او خبر دارد و نه از آينده خبر دارد، اين چه جاهليتي است «قال عزّ من قائل ﴿وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ﴾[41] » آن روايت بعدي است كه آنها را ديگر مطالعه ميفرماييد.