71/07/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 11
﴿يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُم لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَمْ يَكُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً﴾11
شرح متون کلي ميراث در آيهٴ 11
بعد از اينكه به نحو كلّي در حدّ يك متن فرمود: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾[1] ، آنگاه به وسيله آيات ميراث، آن متن و اصل را شرح ميكند، اين يك مطلب.
تبيين لزومي بودن حکم مراتب ارث
شرح اين مطلب هم كه بيان مراتب ارث است، به عنوان يك حُكم فقهي لزومي است نه استحبابي، اين دو.
لزومي بودن اين از چند جا استفاده ميشود: يكي اينكه در بيان آن ضابط كلّي فرمود: ﴿نَصِيباً مَفْرُوضاً﴾[2] كه سخن از فرض است نه نفل و در ذيل همين آيهاي كه تلاوت شد فرمود: ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ﴾؛ اينها فريضهٴ الهي است. يبعد هم معلّل فرمود كه شما نميدانيد كدام يك از اين طبقات، به حال شما نافعترند. بنابراين نميشود از كلمه ﴿يُوصِيكُمُ﴾ استفاده كرد كه اين يك حُكم فقهيِ غيرلزومي است يعني توصيه خداست؛ وصيت خداست يعني سفارش كرده، نه الزام كرده.
الزامي بودن احکام مستفاد از کلمه «ايصاء» در قرآن
از طرف ديگر خود كلمه «ايصاء» در بسياري از موارد، درباره حُكم لزومي به كار رفت نه استحبابي. نوعِ مواردي كه خداوند به عنوان ايصاء يا توصيه، مطلبي را به بشر گوشزد ميكند، حُكم وجوبي است نه استحبابي. نمونه اوّلش در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 131 اين است: ﴿وَلِلّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَإِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾؛ فرمود ما هم به اُمم گذشته و هم به شما تقوا را توصيه ميكنيم، اين توصيه وجوبي است نه استحبابي.
در سورهٴ مباركهٴ «انعام» موارد زيادي همين كلمه در مورد لزوم به كار رفت. آيهٴ 144 سورهٴ «انعام» اين است كه: ﴿وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمّا اشْتَمَلَتْ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللّهُ بِهذَا﴾؛ آيا اين حُكمي را كه شما طرح ميكنيد خدا به شما گفته يا خودتان جعل كرديد? اين حُكمالله است يا بدعت است كه اين ﴿وَصَّاكُمُ اللّهُ﴾ يعني حُكمالله؛ خدا اينچنين حُكم كرده يا اينكه شما جعل كرديد?
در همان سورهٴ «انعام» آيه 151 فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾. نوع اين احكامي كه در آيهٴ 151 سورهٴ «انعام» آمده است محرّمات است، اصل آيه اين است: ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُم مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ﴾ يعني اين احكام مارّه وصيت الهي است.
باز در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام»، آيهٴ 152 كه بعضي از احكام لزومي را ذكر فرمود، فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشِدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لاَنُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَي وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ﴾. خب، چه واجب چه حرام اينها را به عنوان توصيه ياد كرده است.
در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» آيهٴ سيزده، اصل دين را به عنوان توصيه الهي ياد كرده است. فرمود: ﴿شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّي بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَي الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ﴾. خب، اصل دين را كه براي نوح تشريع كرد، براي ابراهيم و انبياي ابرهيمي(عليهم السلام) تشريع كرد، به عنوان توصيه ياد كرده است.
پرسش: ...
پاسخ: غرض اين است كه سفارش كردن به احكام وجوبي هم هست؛ يك سفارش نَدبي نيست. در نوعِ مواردي كه به كار رفت يعني توصيه الهي، ايصاي الهي در مورد لزوم است. چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «مريم»، آيهٴ 31 جريان حضرت مسيح(عليه السلام) را كه ذكر ميكند، اينچنين ميفرمايد: ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾[3] گرچه اين حرف، الآن يك امر مسلّمي است كه ايصاي الهي اختصاصي به استحباب ندارد ولي آن روزها يعني قبل از پيروزي انقلاب، شبههاي كه داشتند اين بود كه قرآن درباره زن اگر گفت نصف مرد ارث ميبرد، اين يك سفارش است، اين شايد مثلاً ـ معاذ الله ـ اين حُكم را عوض كرد. حالاها به لطف الهي ديگر چنين توهّمهايي نيست ولي آن روز رواج داشت اين توهّم، به هر تقدير، قرآن كريم در نوع اين موارد ايصاء و توصيه را درباره حُكم فقهي به نحو وجوب به كار برد، نه استحباب.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ آنجاها با قرينه است. در نوع مواردي كه به كار رفت كه بدون قرينه بود؛ در اصلِ ايصاء، در اصل توصيه، در اصل دين. يا در جريان حضرت يعقوب(سلام الله عليه) كه فرزندانش را وصيت كرده است به اسلام: ﴿وَوَصَّي بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾[4] اينجا كه توصيه استحبابي نيست. ميفرمايند: شما مسلمان زندگي كنيد و با اسلام بميريد. در نوع اين موارد با وجوب فقهي همراه است، گاهي هم البته ممكن است به قرينه مورد، در مورد مستحب هم به كار برود.
پس اين ﴿يُوصِيكُمُ﴾ نشانه اين نيست كه استحباب است، گذشته از اينكه شواهد فراواني بر وجوب دلالت ميكند.
شأن نزول آيه از تبيان شيخ طوسي(ره)
مطلب بعدي آن است كه شأن نزول اين قسمت را مرحوم شيخ طوسي در تبيان و همچنين بعد از ايشان، دو امر ذكر كردند: يكي اينكه جابربن عبدالله انصاري در حال بيماري بود و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عيادت ايشان رفت و آبي خواستند و بر جابر پاشيدند و جابر به هوش آمد و جابر وقتي به هوش آمد به حضرت عرض كرد كه من درباره مالم چه بكنم? آن وقت اين آيه نازل شد كه نحوهٴ ارث را تبيين ميكند[5] . يكي هم در جريان عبدالرحمان برادر همان شاعر معروف به نام حسّان، او مُرد و همسرش با پنج برادر جزء بازماندگان او بودند. آنها آمدند و اموال را بردند [و] چيزي هم به زن ندادند، در آن فضا اين آيه نازل شد[6] . به هر تقدير، چند حادثه ممكن است سبب نزول باشد و در جاهليت هم همان طوري كه در ذيل آيه: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ﴾[7] بيان شد به زنها، به سالمندان، به خردسالان ارث نميدادند. ميگفتند ارث مالي است كه براي كسي است كه اهل نبرد و جنگ و رزم و امثالذلك باشد[8] .
علت تکرار «يوصيکم الله في الاولاد» در آيه
مطلب بعدي آن است كه گرچه ﴿لِلْرِجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ به منزلهٴ متن است؛ اما چون چند آيه و چند جمله، وسط فاصله شد، دوباره براي اينكه متني را بفرمايد و آن متن را شرح كند، فرمود: ﴿يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُم﴾ اين به منزلهٴ متن است، بعد آنگاه حالات چندگانه اولاد را ذكر ميفرمايد؛ پسر چقدر و دختر چقدر، پسرها چقدر و دخترها چقدر.
پرسش: ...
پاسخ: تقسيم كه نه، آن وقتي كه آيه نازل شد يعني تو ديگر حُكمي نداري! احكام مال مشخص شد، نگران مال نباش! آن بخشي كه مربوط به وصيت است: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ﴾[9] براي آن ثلث است. ولي وقتي آيه ارث مشخص شد اين شخص صاحبمال، نگران نيست؛ ميداند علي كتاب الله، مال بين ورثه تقسيم ميشود.
بيان اقسام آيات ارث و طبقات مربوط به آن
مطلب بعدي آن است كه آيات ارث چند قسمت است: يك قسمت براي بيان ارثِ فرزندان است؛ يك قسمت براي بيان ارث پدر و مادر است؛ يك قسمت براي بيان ارث همسرهاست؛ يك قسمت براي بيان ارث برادرها و خواهرها و امثالذلك است. يعني نوعِ اين طبقات را قرآن كريم مشخص كرد. اينها هم طبقه بودن اينها مشخص شد براساس: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾[10] و هم اينكه بعضيها با همه اين طبقات جمع ميشوند، مثل همسر. زوج و زوجه هم با اولاد جمع ميشوند هم با ابوان جمع ميشوند، هم با برادر و خواهر جمع ميشوند و هم با طبقات ديگر. ولي آن سه طبقه يعني عمودين؛ اولاد و آبا و همچنين برادر و خواهر و همچنين اعمام و اجداد و اينها، اينها ديگر هيچكدام از طبقه بعدي با طبقه قبلي جمع نميشود.
اصناف چهارگانه آفرينش انسان و حفظ آن در مراحل ارث
مطلب بعدي آن است كه در يكي از حواميم فرمود: خداوند انسانها را با چهار وضع ميآفريند؛ به بعضيها اصلاً فرزند نميدهد؛ به بعضيها فقط دختر ميدهد؛ به بعضيها فقط پسر ميدهد، به بعضيها هم پسر ميدهد هم دختر، آنگاه درباره ارث هم اين اصناف اربعه را ياد فرمود. در آنجا فرمود كه ﴿يَهَبُ لِمَن يَشَاءُ إِنَاثاً وَيَهَبُ لِمَن يَشَاءُ الذُّكُورَ ٭ أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَاناً وَإِنَاثاً وَيَجْعَلُ مَن يَشَاءُ عَقِيماً﴾[11] اين چهار گروه؛ به بعضيها فقط دختر ميدهد، به بعضيها فقط پسر ميدهد، به بعضيها هم پسر و هم دختر ميدهد و بعضيها هم عقيماند، اين چهار گروه. حالا در مراحل ارث هم همه اين اصناف اربعه آمده است. آنكه فرزند ندارد، حُكم او در اين آيه آمده است كه اگر كسي مُرد و فرزند نداشت، حالا يا عقيم بود يا «بمنزلة العقيم». اگر عقيم بود كه حُكمش روشن، اگر عقيم نبود فرزند داشت ولي مُرد، اين به منزلهٴ عقيم است حُكمش آن است كه پدر و مادر ارث ميبرند. پس كسي كه فرزند ندارد، حُكم او را اين آيه مشخص كرده است. اگر فرزند داشت آن فرزند يا يكي است يا بيش از يكي. اگر يكي بود يا دختر است يا پسر، آنهم مشخص است. اگر پس يكي بود بيش از دو حال ندارد يا آن يكي دختر است يا آن يكي پسر. اگر بيش از يكي بود سه فرض دارد يا همه پسرند يا همه دخترند يا بعضي پسر و بعضي دختر، اين احكام را مبسوطاً اين بخش از آيات به عهده دارند.
اصل بودن بعضي از امور ديني در منظومه قرآن
مطلب بعدي آن است كه بعضي از امور را قرآن و نظام ديني او را اصل ميدانند، بعضي از امور را با اين اصل ميسنجند. مثلاً درباره نماز از آن جهت كه صلات، عمود دين است و همه مردم در همه شرايط به نماز مكلّفاند، حتي كسي كه در بستر بيماريِ منتهي به مرگ قرار دارد او هم بر او نماز واجب است ولو با اشارهٴ ابرو يا كسي كه در حال غرق شدن است بر او هم نماز واجب است ولو با اشاره، خلاصه نماز ستون دين است[12] ، از هيچكس در هيچ حال ساقط نيست، اين به منزلهٴ يك اصل قرار ميگيرد كه كارهاي ديگر را با او ميسنجند. لذا ميگويند اگر كسي فلان كار خير را انجام داد، مثل آن است كه چند ركعت نماز مستحب خوانده[13] ، كه اين را اصل قرار ميدهد.
از نظر مسائل نظامي، چون جريان بدر اوّلين جنگي بود در اسلام و كساني كه در صحنهٴ بدر شركت ميكردند از ديگران توفيق بيشتري داشتند، مسئلهٴ شهداي بدر يك واحد اصلي قرار ميگرفت. ميگفتند: اگر كسي فلان كار را كرد، ثواب شهداي بدر را دارد[14] ، مثل آن است كه در صحنهٴ بدر حضور داشته باشد. بعضي از كارها به عنوان يك اصل قرار ميگيرد و كارهاي ديگر را با او ميسنجند.
اصل بودن سهمالارث زن در مقابل مرد
در نوع اين قسمتها شما وقتي مطالعه ميفرماييد، ميبينيد سهم زن، اصل است نه سهم مرد. اصل اينكه زن ارث ميبرد و وارث است اين مفروغ عنه گرفته شده و سهم مشخصي دارد، اين مفروغ عنه گرفته شده، آنگاه براي مردها ميگويند مرد يا مثل او ميبرد يا دو برابر او ميبرد و امثالذلك. نميفرمايد زن، نصف مرد سهم ميبرد كه سهم مرد اصلِ مفروغ عنه باشد، بلكه آنچه مفروغ عنه است و مسلّم است سهم زن است، آنگاه سِهام گوناگون مرد را در ارزيابي با سهم زن ميسنجند. اين كاملاً براي طرد همان رسوبات جاهلي است، چون در جاهليت، زن را از ارث محروم ميكردند، قرآن آمد نه تنها فرمود: همان طوري كه مرد ارث ميبرد زن هم ارث ميبرد، بلكه ارثِ زن را يك اصل مسلّم گرفت، آنگاه ارث مرد را با او سنجيد. در همين آيه كه شروع ميكنيم، ميفرمايد: ﴿يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُم لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ خب، هنوز اُنثا و ذَكَر؛ مذكر و مؤنث چه سهمي دارند كه مشخص نشد. آن آيهاي كه قبلاً خوانده شد به منزلهٴ متن بود: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾[15] اما در هنگام شرح آن اصل، ابتدائاً بفرمايد: مرد دو برابر زن ميبرد، خب، سهم زن چيست? چه كسي گفت زن ارث ميبرد اصلاً? معلوم ميشود آن مسلّم و مفروغ عنه است و سهمش هم مسلّم است و مفروغ عنه، بعد سِهام مرد با بررسي سِهام زن تبيين ميشود، فرمود: ﴿يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُم﴾ اين متن است. چگونه سِهام ارث را بين اولاد تقسيم بكنيم? يك: ﴿لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾، ديگر نفرمود مال را تقسيم بكنيد [و] دوتا را به مرد بدهيد يكي را به زن. اگر بفرمايد مال را تقسيم بكنيد دوتا را به مرد بدهيد و يكي را به زن، نظير آن جملههاي بعدي كه دو ثلث براي پسر، يك ثلث براي دختر اين يك راه طبيعي است؛ اما همين كه وارد بحث ميشود ميفرمايد كه اگر خواستيد مال را تقسيم بكنيد به پسر دو برابر حظّ دختر بدهيد يعني دختر، ارث ميبرد حظّش هم مشخص هست، سهم اين دو برابر اوست. البته حالا بعدها مشخص خواهد شد ـ به لطف الهي در بحثهاي فقهياش، آن مقداري كه با تفسير هماهنگ باشد ـ زن و مرد در ارث، گاهي همتاي هماند؛ به يك اندازه ارث ميبرند، گاهي زن، دو برابر مرد ارث ميبرد، گاهي مرد، دو برابر زن ارث ميبرد. اينچنين نيست كه در اسلام در همه موارد فقهي، مرد دو برابر زن ارث ببرد. در بعضي از اين طبقاتاند كه زن، دو برابر مرد ارث ميبرد. در بعضي از موارد است كه مرد دو برابر زن ارث ميبرد. در بعضي از موارد است كه زن و مرد با هم يكسان ارث ميبرند. زن و مرد نه تنها برادر و خواهر، برادر و خواهر هم كه فرزندان ميّتاند، بلكه صِنف زن و صِنف مرد. حالا مشخص ميشود كه كجا زن دو برابر ارث ميبرد و كجا مرد دو برابر ارث ميبرد و كجا زن و مرد با هم يكسان ارث ميبرند.
شرح متن «يوصيکم الله في اولادکم» در ادامه آيه
به هر تقدير، فرمود: ﴿يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُم﴾ اين متن، شرحش اينچنين است كه ﴿لِلْذَّكَرِ﴾ يعني اولاد اگر مذكّر بود ﴿مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾، ديگر نفرمود «مثلا حظّ الانثيٰ» يا «مثلُ حظّي الانثيٰ» [بلكه] فرمود: ﴿مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾، چون با بعد هم بايد هماهنگ دربيايد. اگر ميفرمود مرد، دو برابر زن ميبرد مطلب ادا ميشد. يا ميفرمود مثل دو حظّ يك زن ميبرد، باز هم ادا ميشد. ولي هيچ كدام از اين دو تعبير را نكرد؛ نه فرمود «مثلا حظّ الانثيٰ» و نفرمود «مثل حظَّيَ الانثيٰ»، بلكه فرمود: ﴿مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾؛ مثلّ حظّ دو زن. براي اينكه در جمله بعد كه بخواهد بفرمايد اگر بازماندهها و فرزندها دو زن يا بيشتر شدند حُكمشان چيست كه كلمهٴ دو زن را بايد آنجا به كار ببرند. اگر اولاد، مركّب از زن و مرد بودند، حُكمش همين است كه: ﴿لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾. حالا اگر همهشان زن بودند چه? اگر اولاد، زن بود يعني فقط دختر بود حالا يا يكي است يا بيشتر. اگر يكي بود او را بعداً ذكر ميكند: ﴿وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾؛ اگر كسي بميرد و يك دختر از او باز بماند، نصف تَرَكه براي اوست بالاصل، بقيه هم بالرد سهم او خواهد بود[16] و اگر بيش از يكي بود يعني دختر بودند و بيش از يكي هم بودند حالا يا دوتا دخترند يا بيشتر، اگر بيشتر از دوتا بودند آن را مشخص كرد، فرمود: ﴿فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ﴾، ﴿فَإِن كُنَّ﴾ يعني آن اولاد كه ضمير به اولاد برميگردد تأنيثش هم ملاحظه خبر هست، نفرمود «فان كانوا نساءً» [بلكه] فرمود: ﴿فَإِن كُنَّ﴾ يعني آن اولاد ﴿نِسَاءً﴾ يعني همه اين بچهها دختر بودند، آنگاه دو ثلث ميبرند در چه صورت? در صورتي كه بيش از دوتا دختر باشند. خب، اگر دو دختر بودند چه? آيا اينكه فرمود: ﴿فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ﴾ يعني دو و بيشتر حُكمشان اين است، مثل اينكه بفرمايند: اگر سفر كردي هشت فرسخ و بيشتر اين است، بيشتر از هشت فرسخ رفتي يعني هشت فرسخ و بيشتر حُكمش اين است؟ يا نه، واقعاً اگر دو دختر بودند حُكمشان جداست و بيش از دو دختر بودند، حكمش ﴿ثُلُثَا مَا تَرَكَ﴾ است.
استعمال الانثين و علت احتمالي آن
شايد سرّ اينكه در آن جملهٴ قبل نفرمود «لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظَيَ الْأُنْثَيٰ» يا نفرمود «مثلا حظّ الانثيٰ»، بلكه ﴿الْأُنْثَيَيْنِ﴾ را ذكر كرد، براي اينكه روشن بشود كه ﴿الْأُنْثَيَيْنِ﴾ و «ما فوقهما» دو سوم را ميبرند بالاصل، بقيه را هم بالرد البته.
شاهد بر اينكه منظور آيه اين نيست كه اگر دخترها دو نفر بودند دو ثلث نميبرند و اگر بيش از دو نفر بودند دو ثلث ميبرند، بلكه منظور آن است كه دو نفر و مازاد بر دو نفر حُكمشان اين است، آيهٴ پاياني همين سورهٴ «نساء» است كه درباره خواهرها آمده نه درباره دخترها. آيهاي كه در پايان سورهٴ مباركهٴ «نساء» است درباره كلاله است؛ آيهٴ 176 سورهٴ «نساء»: ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلاَلَةِ إِنِ امْرُوا هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ﴾؛ اگر كسي مُرد و فرزند ندارد و يك خواهر دارد: ﴿فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِن لَمْ يَكُن لَهَا وَلَدٌ﴾؛ برادر هم از خواهر در صورتي ارث ميبرد كه خواهر، فرزند نداشته باشد يعني برادر و خواهر جزء طبقه دو هستند نه طبقهٴ يك. ﴿فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ﴾[17] ؛ درباره خواهرها ديگر نفرمود اگر دو خواهر و بيشتر بودند دو ثلث ميبرد [بلكه] فرمود اگر دو خواهر بودند، دو ثلث ميبرند. خب، اگر سه خواهر بودند چطور? چهار خواهر بودند چطور? يعني اگر يك خواهر بود كه حُكمش گذشت اگر دو بودند يعني دو و بيشتر، نظير كُر. تحديد كُر اين است كه اگر كمتر بود، منفعل ميشود، اگر به حدّ كُر رسيد منفعل نميشود، اين ديگر نسبت به مازاد كه حدّي ندارد، تحديدي نيست. تحديد گاهي طرفيني است گاهي من طرف واحد است. تحديد درباره نصاب زكات اين طرفيني است؛ اگر نصاب شتر مثلاً كمتر بود، حُكمش مشخص، بيشتر بود مشخص، در يك مدار مخصوص بود نصاب معيّني دارد[18] . نصاب زكوات، حدّش هم مادون را شامل ميشود هم مافوق. ولي بعضي از تحديدها و نصابها يك طرفه است نه دو طرفه، نظير نصاب كُر. اگر كمتر از كُر بود منفعل ميشود، اگر به حدّ كُر رسيد و بيشتر، منفعل نخواهد شد. اين تحديد در كُر به لحاظ مادون است، نه به لحاظ مادون و مافوق. درباره مسافت هم اينچنين بود؛ درباره مسافت اگر كمتر از هشت فرسخ بود نماز تام است، شكسته نيست. اگر به هشت فرسخ رسيد و بيشتر، نماز شكسته است. اين تحديد درباره خواهرها در آخر سورهٴ «نساء» اينچنين است كه اگر يك خواهر بودند، حُكمش مشخص. اگر دوتا خواهر بودند، دو سوم ميبرند يعني از دو خواهر به بالا حُكم، دو ثلث است.
در باب دخترها هم اينچنين است كه اگر يك دختر بود نصف مال را ميبرد بالاصل، بقيه را هم بالرّد كه آن روايات ميگويد[19] و اگر دو دختر بود يعني دو دختر و بيشتر، دو سوم مال را ميبرند بالاصل، بقيه را هم به حُكم ديگر. بنابراين اينكه فرمود: ﴿فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ﴾، پس اين دو فرض مشخص شد. فرض اول كه اولاد بعضي مذكّر باشند بعضي مؤنث، حُكمش همين است: ﴿لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ اين ناظر به همان ﴿أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَاناً وَإِنَاثاً﴾[20] و آن صورتي كه همهاش مؤنث باشند، آن را هم مشخص كرد، فرمود: ﴿فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ﴾ اين كلمهٴ «ثُلُث» و «سُدُس» كه در قرآن آمده، بعضيها هم به تخفيف قرائت كردند[21] يعني «ثُلْث» و «سُدْس» و «رُبع»[22] . نظير كلمهٴ «جُمُعه» كه در سورهٴ مباركهٴ «جمعه» هست كه: ﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ﴾[23] كه بعضيها همان «جُمْعه» هم كه تخفيفاً قرائت كردند[24] كه آسانتر باشد. كلمه «ثُلُث» و «سُدُس» و «رُبُع» كه در قرآن آمده به تخفيف هم قرائت شد و چه اينكه كلمه «جُمعه» هم همين طور است. به هر تقدير، فرمود: ﴿فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ﴾ اين دو فرض.
پرسش: ...
پاسخ: حالا اگر فرمود: ﴿يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُم لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ اگر يك پسر بود و يك دختر، اينجا چون كلمه اولاد است [و] جمع است، شامل نميشود. يا آنجا كه شرح همين اولاد است و فقط يك دختر است، اين به لحاظ موارد است نه درباره هر مورد، شخص بايد اولاد داشته باشد، چون همه اصناف را شامل ميشود. فرمود: ﴿يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُم﴾ حالا گاهي اولاد، فقط يك دختر است، گاهي اولاد، يك دختر است و يك پسر، گاهي اولاد، دو دختر است و لا غير، گاهي بيش از دو دختر است.
خب، اين فرع سوم اين است كه ﴿وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً﴾ خب، اين ﴿كَانَتْ وَاحِدَةً﴾ ضمير به چه چيزي برميگردد? يعني همان اولادي كه به عنوان متن اول ذكر شد حالا تصنيف شده؛ صنفهايش مشخص شده. بعضي از افراد، اولادشان مذكر و مؤنثاند ولو دو نفرند؛ يك برادر است و يك خواهر: ﴿لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾. گاهي دوتا خواهرند، دوتا دخترند، گاهي فقط يك دخترند: ﴿وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً﴾، اينجا ﴿فَلَهَا النِّصْفُ﴾ كه نصف را بالاصاله ميبرد، بقيه را بالرد[25] . حالا پدر و مادر چه سهمي ميبرند، بخش دوم بحث است.