71/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره نساء/ آیه 9 و 10
﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً﴾[1] ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾[2]
قرآن و استفاده از تمثيل جهت احتراز از ظلم به ايتام
براي پرهيز از تعدّي به مظلوم، قرآن كريم از تعليل و تمثيل و تبيين عقلي مدد ميگيرد. درباره تعليل و تبيين، مطالبي هست كه مقداري به عرض رسيد [و] مقداري هم مطرح ميشود؛ اما درباره تمثيل گاهي به زمان حيات مَثَل ميزند گاهي به بعد از مرگ. آنچه مربوط به زمان حيات است، در روز اول بحث هم اشاره شد كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 266 اينچنين است: ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الَّثمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ﴾؛ فرمود شما اين منظره را مجسّم كنيد، آيا كسي دوست دارد كه عمري زحمت بكشد براي اينكه در دوران سالمندي به غير، نيازمند نباشد ولي در دوران سالمندي كه بچههاي كوچك دارد، باغي فراهم كرده است كه از آن باغ زندگي خود را تأمين كند، باد سوزاني بيفتد كه آتش را در درون خود دارد و اين باغ را بسوزاند كه چيزي براي اين سالمند نباشد. او در اين حال، نه قدرت دارد دوباره كشاورزي كند [و] باغ را احيا كند، نه توان آن را دارد كه اين عائله سنگين را اداره كند و نه حاضر است عمري با عزّت زندگي كرده است هم اكنون تكدّي كند.
فرمود: آيا كسي دوست دارد كه در زمان پيري به گدايي بيفتد؟ هيچكس دوست ندارد، اين خطري است كه بعضي را اين خطر تهديد ميكند. فرمود اگر چنين خطري را نميتوانيد تحمّل كنيد در حالت عادي، مواظب اعمالتان باشيد؛ در انفاق و مانند آن.
آيه نُه و تبيين تبعات ظالمانه بودن سنت جامعه
اين تصوير يك مطلب است مربوط به زمان حيات خود آدم. آيهٴ محلّ بحث، تصوير همان مطلب است مربوط به بعد از مرگ. فرمود: آيا كسي حاضر است بعد از مرگ فرزندان صغيري از او بماند و مالِ او به دست ظالمي بيفتد و آن ظالم در اثر تعدّي، اين فرزندان بيسرپرست را گرسنه بگذارد، شما حاضر نيستيد. اگر حاضر نيستيد، بترسيد از چنين خطري: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا﴾؛ بترسند كساني كه اگر بچههاي صغيري بگذارند ميترسند كه اينها چنين روز سياهي دامنگيرشان بشود. اين ترسيم مسئله است براي بعد از مرگ و اين كاري هم به سنّت ندارد يك وقت است كسي ظلم ميكند ولي ظلم به صورت يك سنّت در جامعه ظهور نميكند، اگر كسي ظلم كرد ولو جامعه، جامعه ظالم نشد و سنّتي در جامعه رواج پيدا نكرد، سنّت ظالمانه ولي اين خطر، بازماندههاي او را تهديد ميكند كه بازماندههاي او آسيب ببينند ولو جامعه سنّتش سنّت ظلم نيست، اين كاري با سنّتگذاري ندارد. چه اينكه اگر كسي انسان صالحي بود، خدا صلاح او را هرگز فراموش نميكند. بودند كساني كه همزمان با آن جريان خضر و موسي(عليهما السلام) ستم ميكردند. در همان روزگار، كسي آدم صالحي بود و مُرد، فرزندان يتيم او كه بيسرپرست شدند با عنايت خضرِ راه مالشان محفوظ ماند. عصر فرعون عصر ستم بود، ظلم هم رواج داشت. ولي چون در آن عصر، يك شخص سالم بود فرزندان آنها در زمان يتيم بودن، محفوظ ماندند. خدا خضري را رساند با موسي(عليهما السلام) كه آن ديوار را معماري كنند و آن دفينه زير ديوار نصيب يتيمها بشود كه: ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلاَمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِن رَّبِّكَ﴾[3] .
بنابراين اين كاري با سنّتگذاري ستم ندارد كه انسان اگر ستم بكند، سنّت ستم را ترويج كرده است، جامعه ميشود ستمكار، بعد به نسل آينده هم ستم ميشود و يكي از آنها فرزندان او هستند. خب، اگر كسي هم ستم نكند وقتي جامعه ستمكار بشود فرزندان او هم مورد ستم قرار ميگيرند. ولي اين آيه ناظر به آن است كه اگر كسي از گرفتار شدن هراسناك است، نسبت به ايتام ديگران رئوفانه زندگي كند: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ﴾ كه «لو تركوا خافوا».
نحوه ارتباط انسان با اعمال او
خب، در اين زمينه دو مطلب بود: يكي اينكه هر انساني مسئول كار خودش هست اولاد از آبا و آبا از اولاد جدايند. به مقداري كه اينها از هم جدايند، آياتي از قبيل ﴿وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾[4] يا ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ﴾[5] و مانند آن يا ﴿يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[6] و مانند اين ناظر است.
اما مقداري كه آبا و اولاد در رحامت شريكاند، در خون شريكاند، در غذا شريكاند و علل و عوامل ديگر دارند، به همان مقدار كه يك سلسلهاند، آثار و اعمال هر كدام در ديگري ظهور ميكند، به همان مقدار. اينچنين نيست كه پسر نتواند راه صلاح را طي كند، اين طور نيست گاهي پدرها كافرند، فرزندان صالح گاهي به عكس است، اين شدني است. ولي طبع قضيه اين است كه اگر پدري ستم كرد، فرزندانش ميچشند. فرزندان به همان مقداري كه از رحامت او، از خون او، از غذاي او ساخته شدند، به همان مقدار هم جزء او محسوب ميشوند. قهراً اين حاكم است بر آن دليلي كه ميگويد: ﴿لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾[7] از اين جهت اخريٰ نيست «لا تزر وازرة وزر نفس اخريٰ» از آن جهت كه بين آبا و ابنا ارتباط برقرار است، از آن جهت بيگانه نيستند. وقتي بيگانه نبودند، هر كدام بار ديگري را حمل ميكنند ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ﴾.
ارتباط عمل انسان با ذريه او
مسئله ذريّه اگر صلاح آنها به حال خود انسان برنگردد، اين همه اصرار در بيانات انبيا مخصوصاً ابراهيم(سلام الله عليهم اجمعين) نيست كه خدايا! ذريّه ما را اصلاح بكن. در حالي كه دعا براي اصلاح ذريّه در كلمات آنها مخصوصاً ابراهيم خليل(عليهم السلام) زياد هست. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هست، در سورهٴ «ابراهيم» هست[8] كه از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنند كه فرزندان ما را صالح كنيد. دعاي خليل حق اين است؛ آيهٴ 128 سورهٴ «بقره»: ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا﴾. مشابه اين دعا در سورهٴ «ابراهيم» هست كه عرض ميكند، آيهٴ 40 سورهٴ «ابراهيم»: ﴿رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء﴾ يا آيهٴ 37 سورهٴ «ابراهيم»: ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ﴾ و مانند آن يا ﴿وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ﴾[9] كه درباره اوست يا همين كه شنيد خدا به او وعده امامت داد: ﴿وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَتِي﴾[10] ؛ عرض كرد اين امامت را به ذريّه من هم برسان. براي اينكه صلاح نسل بعد، زمينهٴ كمالي است براي نسل قبل. اينچنين نيست كه هيچ اثري بر كمال فرزند بار نباشد نسبت به پدر، اين طور نيست. از آن طرف هم اگر آثار زشتي از پدر ظهور كرد، احياناً دامنگير فرزندان خواهد شد. پس اين ارتباط برقرار است، چون به همين اندازه كه ارتباط برقرار هست، ميشود گفت كه اگر كسي ستمكار بود [و] ستم كرد، فرزندان او هم گرفتار خواهند شد.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر، به همان اندازه كه رابطه دارند. عذاب جسمي را فرزند ميبيند و عذاب روحي را پدر و عذابها هم در دنيا هست، هم در آخرت. درباره آخرت كه آيات، فراوان هست. درباره دنيا آيهٴ نُه سورهٴ «حج» ميفرمايد: ﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ﴾؛ بعضيها گذشته از اينكه عذاب اخروي دامنگيرشان ميشود، در دنيا هم آبروي اينها ميريزد. همان طوري كه يك عده در دنيا هم حَسنه دارند در آخرت هم حَسنه، يك عده در دنيا هم خِزي دارند، در آخرت هم خِزي و رسوايي دارند.
هشدار قرآن با احصاي عذابهاي دنيوي و اخري ظلم به ايتام
عذابها بخشي در زمان حيات است بخشي بعد از ممات، بخشي در دنياست بخشي هم در آخرت. بنابراين اين كريمه، هشدار ميدهد كه نسبت به افراد مظلوم و يتيم كمال انصاف رعايت بشود. اينكه فرمود: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا﴾ يعني «لو تركوا خافوا» نشان ميدهد كه وقتي اينها بيسرپرستاند، ميترسد. از چه چيزي ميترسد؟ از همين ظلم ميترسد «لو تركوا، خافوا» خيليها هستند كه ميميرند و فرزندان صغار از آنها مانده است و هيچ هراسي ندارند. به بعضيها گفتند شما براي فرزندانتان چه چيزي گذاشتيد؟ گفتند ما براي اينها سورهٴ «واقعه» گذاشتيم؛ به اينها آموختيم كه هر شب قبل از خواب سورهٴ «واقعه» بخوانند[11] . به كسي بد نكرديم، به فرزندانمان هم چيز خوب ياد داديم، خدا هم تأمينشان ميكند. در كمال اطمينان ميميرند، چون بد نكردند به كسي ميسپارند كه او ارحم الراحمين است. اما اينها كه بد كردند ميترسند، اينها كسانياند كه «لو تركوا خافوا». اگر بچهٴ صغيري داشته باشند ميترسند و ترسِ اينها را خدا امضا كرده است كه بايد هم بترسند: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا ... خَافُوا﴾، يعني جايِ ترس دارد.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ كاري به سنّت ندارد ولو سنّت هم نشود. اگر جامعه طوري نيست كه به طرف ستم حركت كند، اين شخص ظلم كرد به ايتام مردم، به ايتام او ظلم ميشود. اگر سخن از سنّت باشد، آنگاه جامعه كه به طرف سنّت ستم رفت به ايتام، ظلم ميشود خواه ايتام براي پدراني باشند كه ستمكار بودند يا ايتام براي آبايي باشند كه ﴿كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾[12] بود. وقتي جامعه به طرف ستم رفت دامنگير همه ميشود. ولي آيه ميگويد كه اگر ستم كردي فرزندان خودت مبتلا ميشوند، نه اينكه ظلم عمومي ميشود [و] روزي دامن فرزندان تو را هم ميگيرد. خب، اگر اين باشد آنهايي هم كه عادل بودند به آنها هم ميشود گفت كه اگر ديگران ظلم كردند، فرزندان شما هم مشمول ظلم آنها ميشوند، در حالي كه لسان آيه اين نيست. لسان آيه نسبت به كسي است كه دارد درباره مال يتيم تعدّي ميكند و اگر سخن از سنّت باشد، آنها كه اهل ظلم نبودند و عادلانه رفتار كردند، فرزندان او هم مشمول ظلم رايج ميشوند. بنابراين اين درباره شخص خود ظالم است.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر اين دو تحليل براي همان است كه انسان، از آن جهت كه يك موجود مستقلّي است، هر كسي از پدرانش و فرزندانش مستقل است، مشمول همان ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾[13] ، ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[14] ، ﴿لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾[15] و مانند آن است و هيچ كسي به حال ديگري سودمند نيست كه ﴿يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[16] و آيات ديگر. اما از آن جهت كه فرزندان و پدران در رحامت شريكاند، در خون شريكاند، در غذا شريكاند دهها علل و عوامل ما به الاشتراك دارند، اثر هر كدام در ديگري ظهور ميكند؛ هم در طرف خوبي ظهور ميكند كه آيهٴ سورهٴ «كهف» شاهد بود كه ﴿وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾[17] هم در طرف شرّ و بدي ظهور ميكند كه اين آيهٴ محلّ بحث شاهد است.
فرزند و پدر، دو انسان منقطع از هم نيستند كه به هيچ نحو ارتباطي با هم نداشته باشند. لذا گذشته از آن دعاهاي عمومي كه انبيا ـ مخصوصاً حضرت ابراهيم(عليهم السلام) ـ درباره مردم دارند[18] ، يك دعاي خصوصي هم درباره فرزندانشان دارند. اين همه دعايي كه قرآن از ابراهيم(عليه السلام) درباره اصلاح ذريّه خود نقل ميكند[19] ، از همين قبيل است ديگر.
پرسش: ...
پاسخ: بيگانه نيستند اينها، نه. آن اندازهاي كه جدا هستند اين است كه اين بچهها مظلوماند و پاداش ميبرند و نميگويند كه «كما تَدين تُدان»[20] ؛ حالا كه پدر ظلم كرد پسر بايد بچشد نه، پسر مظلوم است و ثواب مظلوم را ميبرد [و] مورد عنايت حق است؛ اما رنجش دامنگير پدر خواهد شد بدون اجر. اگر ظالمي را مورد انتقام قرار بدهند او اجر ندارد او كيفر ميبيند. ولي بچههاي ظالم اگر مظلوم بشوند، كيفر نيست، اجر ميبينند. اما تلخكامي اين فرزندها در ذائقه پدر بعد از مرگ ظهور ميكند، او كاملاً مستحضر است و احساس ميكند كه بچههاي او در زحمتاند. بنابراين يك نحو عِقابي است براي پدران ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر، به همين اندازه كه به پدر برميگردد قرآن امضا ميكند و اگر به پدر برنگردد، داخل در آن بخش است كه ﴿لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾[21] ، چون اين مرزها را كاملاً قرآن مشخص كرد. فرمود در محدودهاي هيچ كدام از پدر و فرزند به حال ديگر اثر ندارند: ﴿يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[22] يا در سورهٴ «تغابن» فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾[23] . يا فرمود: ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ﴾[24] ؛ فرمود انسان از بستگانش فرار ميكند. اين آيات، نشانه آن حيثيتي است كه بين پدران و فرزندان ربط نيست، هر كسي به اندازه كار خودش مسئول است.
اما اين مقدار روشن است كه پدر و پسر، مثل دو انسان بيگانه ديگر نيستند [بلكه] يك پيوند رحامت، پيوند خون، شركت در غذا و مانند آن دارند. به همان مقدار كه پيوند رحامت، خون، شركت در غذا و مانند آن دارند، آثار پدر در فرزند اثر ميكند، هم در طرف احسان، نظير ﴿كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾[25] هم در طرف اسائه، نظير همين آيهٴ نُه، خب.
پرسش: ...
پاسخ: چرا او نگران نباشد؟ آن روز چون روزي است كه هر كسي از ديگري فرار ميكند، ميبيند كه بچهٴ او را ظلم ميكنند، اين از آن جهت كه رَحِم اوست در رنج است و خود بچه پاداش ميبيند ولي فعلاً مظلوم هست، بعداً پاداش ميبيند. اينچنين نيست كه به بچه بگويند چون پدر، ظلم كرده است تو بايد اين ظلم را بچشي و حقّ شكايت هم نداري. اين پسر در قيامت ميتواند در محكمهٴ الهي بازخواست كند و شكايت كند و انتقام طلب بكند. پس پسر به حقّش ميرسد، نه اين است كه ظلم پدر باعث بشود كه ظلم بر فرزند روا باشد و حلال ولي اثر تكوينياش اين است؛ هم استقلال محفوظ هست، هم اثر سوء پدر بر فرزند ظهور كرده است و پسر متأثر است. حالا اينكه فرمود: ﴿فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً﴾ براي آن است كه آن نهي را با اين دوتا امر تأكيد بكند.
تعبير تند آيه نسبت به ظالمان حقوق ايتام
خب، ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ گذشته از آن خطر عاطفي كه ظالم را نسبت به اعقابش تهديد ميكند، اين خطر شخصي هم هست كه مربوط به عذاب خود اوست. فرمود: كساني كه مال يتيم را ظلماً ميخورند، اينها فقط آتش را ميخورند. چون خوردن مال يتيم از راه تجارت و داد و ستد عادلانه كه حرام نيست، لذا فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً﴾ وگرنه اگر كسي طرف تجارياش يتيم بود، مالِ يتيم را خريد و خورد، اين ديگر ﴿يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ نيست، پس منظور ﴿ظُلْماً﴾ است.
اينكه فرمود: ﴿إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ به صورت حصر ذكر فرمود. اين تعبير شديد در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم قبلاً بحثش گذشت كه كساني كه آيات الهي را كتمان ميكنند آنها هم گرفتار همين عذاباند. آيهٴ 174 سورهٴ «بقره» اين بود كه: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ﴾ اين تعبير، خيلي تعبير تند است كه اينها فقط آتش ميخورند [و] جز آتش چيز ديگر نميخورند: ﴿مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ﴾. چه اينكه در اين آيهٴ محلّ بحث دارد كه: ﴿إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ اين گذشته از اينكه كلمه ﴿إِنَّمَا﴾ مفيد حصر است، اين كلمهٴ ﴿فِي بُطُونِهِمْ﴾ هم دو پيام و دو مطلب دارد: يكي به عنوان تأكيد است، بالأخره اكل در بطن است ديگر، ديگر اكل كه در غير بطن نيست. اگر گفتند «أكل في بطنه» اين تأكيد است، مثل اينكه گفته باشند «أكل أكل». نظير ﴿يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم﴾[26] خب، قول با دهن است ديگر. مثل آن است كه گفته باشند «يقولون يقولون» يا ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ﴾[27] خب، طيران با دو بال است ديگر، ديگر لازم نيست كه بفرمايد ﴿يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ﴾ كه، اينهم براي تأكيد است. وقتي ﴿يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم﴾ هست، ﴿يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ﴾ هست و امثالذلك است، اينها مفيد تأكيد است. اكل هم در بطن است ﴿إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ﴾ اين براي تأكيد است، اين يك نكته.
نكته ديگر اين است كه يك وقت ميگويند «أكل في بطنه»، يك وقت ميگويند «أكل في بعض بطنه». اگر گفتند «أكل في بطنه» يعني شكمش پُر از اين شد؛ اينچنين نيست كه جا براي غير باشد، آن وقت اين با حصر سازگار است «أكل في بطنه» يعني شكم را پُر كرده از اين. پس هم حصر، هم كلمه ﴿فِي بُطُونِهِمْ﴾ اينها نشانهٴ تأكيد و پُر بودن شكم از آتش است.
ظهور آيه در اکل واقعي آتش کساني که مال يتيم ميخورند
مطلب بعدي آن است كه آنچه از اين آيه برميآيد ـ بدون تأويل و بدون حمل بر خلاف ظاهر ـ اين است كه كسي كه مال يتيم ميخورد واقعاً آتش ميخورد؛ منتها حالا درك نميكند، آتشخوار است، حالا بعد ظهور ميكند اين حالت براي او، بعد ميفهمد و در جريان معراج رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خيلي از اين مسائل حل شد يعني حضرت ديد عدهاي را. جريان معراج هم كه جريان صورتسازي و صورتبازي نيست ـ معاذ الله ـ ، كه فيلم اشياء و اشخاص را به حضرت نشان داده باشند كه اينچنين نيست، عين واقعيت را ارائه كردند. حضرت ديد يك عده دارند آتش ميخورند[28] ، اين معراج حضرت اسراري را واقع به همراه دارد. اگر كسي نخواهد اينها را توجيه كند حمل بر خلاف ظاهر كند، مجاز در اسناد، مجاز در كلمه، اينگونه از امور را بر اين حديث نوراني تحميل نكند، خيلي از مطالب از آن درميآيد.
ظهور آثار سوء گناهان انسان در نزد اولياء اللهي
اين انسان واقعيتي دارد كه آن واقعيت، هماكنون هست اينها را حضرت در معراج ديد. اين طور نيست كه مثلاً فيلمي ـ معاذ الله ـ ساخته باشند، مثلاً صورتهايي را نشان داده باشند، اين طور كه نيست. بنابراين اگر كسي بد كرد حقيقتاً آلوده است. آن حديث شريف كه فرمود: «تَعَطَّروا بِالاِستغفار لا تَفْضَحَنَّكم روائِحُ الذُّنوب»[29] از همين قبيل است؛ فرمود خودتان را با استغفار معطّر كنيد تا بويِ بد گناه، شما را رسوا نكند. اين گناه، يك كار بدبوست و اين بو را عدهاي استشمام ميكنند. در نوبتهاي قبل هم ملاحظه فرموديد اگر كسي يك حسّ ظاهر را از دست داد، علمي كه از آن حس نصيب اين شخص ميشد، حالا آن علم را ندارد «مَن فَقَدَ حسّا فَقَدْ فَقَدَ علماً»[30] اين علوم حوزوي و دانشگاهي، علوم مدرسهاي اين است. در درون هم حسّي هست كه اگر كسي آن حس را از دست داد، علمي كه از آن راه نصيب جان انسان ميشود، اين ندارد.
قرآن كريم اين قسمت را نقل كرد كه قافله از مصر حركت كرد و دستوري هم كه يافت اين بود كه پيراهن يوسف(سلام الله عليه) را از مصر به كنعان بياورد، فاصله هم خب هشتاد فرسخ است. آنكه پيراهن يوسف را به همراه دارد او بوي يوسف را استشمام نميكند؛ اما ﴿وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ﴾ همين كه قافله از مصر حركت كرد در هشتاد فرسخي، يعقوب فرمود: ﴿إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾[31] ؛ بويِ يوسف است. خب آن را كه با اين شامّه استشمام نميكنند، همان طوري كه قرآن فرمود شما اگر علماليقين داشته باشيد الآن هم كه هستيد، آتش را ميبينيد ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ٭ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾[32] ؛ فرمود شما اگر علماليقين داشته باشيد هماكنون آتش را ميبينيد، نه اينكه بعد از مردن ميبينيد. خب، بعد از مردن همه ملحدان هم ميبينند، ميگويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[33] اينكه فرمود: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾[34] نه يعني ميميريد و بعد ميبينيد خب، آن روزي كه مردند منكران هم ميبينند. ميگويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[35] ، آنگاه خدا ميفرمايد كه ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[36] اين نسبت به موحّدان است. فرمود: شما اگر مواظب چشم و گوشتان باشيد، اهل علماليقين باشيد هماكنون جهنم را ميبينيد. اين ديگر خيلي احتياج ندارد خودتان را به زحمت بيندازيد، سالهاي متمادي درس بخوانيد تا ثابت كنيد بهشتي هست، جهنمي هست براي اينكه خدا هست خدا عادل است و چون خدا عادل است بايد به حسنات و سيّئات برسد و چون خدا حكيم است كار را عبث خلق نكرده، اين همه ظلمهايي كه ميشود از يك طرف، مظلومهايي از طرف ديگر. پس روزي بايد باشد كه ظالمين انتقام ببينند، همين طور كه نشستيد جهنم را ميبينيد؛ منتها آن راه، چون راه سختي است حاضر نيستيم آن راه را طي كنيم، البته راه سختي هم هست، از همهٴ هوسها گذشتن است ديگر. آدم واقع از همه هوسها بگذرد يك نصف روز براي او حل ميشود؛ اما اين گذشتن از همه هوسها كار سختي است.
عيناليقين ثمره داشتن علماليقين اولياء الله
وعده قرآن اين است كه اگر شما معتقد باشيد علماليقين داشته باشيد، عيناليقين برايتان حاصل ميشود. در دنيا قبل از مرگ، مسئله معراج هم همين طور است. بنابراين اين آيه به ظاهرش باقي است كه عدهاي واقعاً آتش ميخورند، اگر كسي چون يعقوب(سلام الله عليه) بود كه شامّه دروني داشت و گفت: ﴿إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾[37] ؛ بوي بد گناهان هم ميشنود، يك عده بدبو هستند. اگر نه، آن شامّه نبود خب، مثل كسي كه شامّهاش بسته است او كه بو را استشمام نميكند. به هر تقدير، فرمود: اينها جز آتش چيز ديگر نميخورند.
پرسش: ...
پاسخ: هيچ تصرّفي نيست. همان طوري كه درباره مال فرمود: ﴿يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي﴾ درباره نار هم فرمود: ﴿يَأْكُلُونَ﴾. آن عذاب اخروي را با «سين» استقبال ذكر كرد، فرمود: ﴿وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾ آن يك عذاب ديگري است؛ اما الآن دارد آتش ميخورد. مثل اينكه الآن اگر كسي آتش بخورد شرعاً چه كار كرده است؟ الآن اگر كسي آتش بخورد اين معصيت كرد، چون خودكشي كرد و در قيامت هم او را ميسوزانند. الآن اگر كسي انتحار كرد، سَم خورد چه ميشود؟ خب سم خورد معصيت كرد، الآن واقعاً دارد سم ميخورد، بعد هم كه در قيامت او را ميسوزانند. حالا سؤال فقهي، اگر كسي مقداري آتش بخورد، خب آتش كُشنده است ديگر. اين الآن دارد آتش ميخورد، معصيت هم كرده و در قيامت هم ميسوزد چون خودكشي كرده. اين مال يتيم خوردن واقعاً اين طور است، دارد آتش ميخورد؛ منتها نميبيند يا دارد سَم ميخورد؛ منتها نميبيند.
در بيان نوراني حضرت امير كه براي سلمان نامه نوشتند و دنيا را ترسيم كردند، فرمود: مَثَل حيات دنيا «مَثَلُ الْحَيَّة» كه «لَيِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا»[38] ؛ فرمود اينكه من ميگويم به دنيا دست نزن، مثل آن است كه وليّ يك كودك بازيگوش بگويد پشت اين مارِ خوشرنگ دست نزن! اين نرم، سم است به سم دست نزن. خب، اگر كسي به سم دست زد، بعد هم در قيامت ميسوزد كه چرا خودت را مسموم كردي؛ اما الآن بالأخره به سم دست زد، الآن مسموم شد. اگر كسي سم خورد، خب ﴿وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾؛ در قيامت هم ميسوزانند كه چرا سم خوردي؟ خودكشي كردي ولي الآن دارد سم ميخورد.
فرمود: عذاب اخروي سرِ جايش محفوظ است؛ اما الآن در سوخت و سوز است. حالا اگر كسي سخن از اكل نبود، يك فرش يتيم را زير پا گذاشت، اين روي آتش نشست. آبِ غصبي يتيم را بر بالاي سرِ خود ريخت ﴿يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِن نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلاَ تَنتَصِرَانِ﴾[39] در خانهٴ غصبي نشست، اين در اتاق آتش دارد زندگي ميكند؛ منتها نميداند. آن ﴿سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾ سرِ جايش محفوظ است؛ اما الآن دارد آتش ميخورد.