71/03/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه6/
﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَي حَتَّي إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْكُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن يَكْبَرُوا وَمَن كَانَ غَنِيّاً فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَن كَانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَي بِاللّهِ حَسِيباً﴾[1]
خلاصه تبيين کيفيت دعوت رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
چند فصل در ذيل اين مقطع خاص مطرح شد يكي از آن فصول، تبيين كيفيت دعوت اسلامي بود كه دعوت اسلامي چگونه شروع شد?
به عرض رسيد كه مهمترين مشكل مردم آن روز، مخصوصاً حجاز جاهليت شرك بود و در اثر جاهليت شرك به رذايل اخلاقي و مانند آن مبتلا بودند و مهمترين فضيلتي كه مدينهٴ فاضله را ميسازد توحيد است. شعار رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آغاز رسالت، يك شعار اقتصادي نبود كه عدهاي از محرومين و پابرهنهها به دور او جمع بشوند يا شعار طرفداري از امنيت نبود كه رنجديدهها و زجركشيدهها و مظلومين، دور او جمع بشوند. همه اين مسائل را دين در برداشت و دارد؛ اما آن شعار اصلياش، مسئله توحيد بود كه همه با او مخالفت كردند؛ هم ظالم با اين شعار مخالفت كرد هم مظلوم، هم غني و هم فقير، هم رنجكشيده و هم رنجدهنده، زيرا اين رسوبات جاهلي و اين عقيدهٴ كُهن، در اينها طبيعت ثانيه شد[و] دستبرداشتن از اين طبيعت سخت بود. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كار را از ريشه شروع كردند، فرمودند همه مشكلات شما شرك است، بايد از شرك نجات پيدا كنيد و همه سعادتها در توحيد است بايد موحّد باشيد، اين يك مطلب كه فصل جدايي است كه به دعوت از توحيد شروع شد، نه از مسائل اقتصادي يا امنيتي يا سياسي يا حقوقي و مانند آن، اول از توحيد شروع شد.
اصول و قواعد حاکم بر دعوت رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
مطلب دوم اين بود كه چگونه دعوتش را آغاز كرد، چون ثابت شد كه هرگز هدف، وسيله را توجيه نميكند و ممكن نيست از راه فساد به مقصد صالح رسيد، لذا حضرت با هيچ گروه و دستهاي سازش نكرد، گرچه با همه نرمش نشان داد. نرمش، دأب همه انبيا(عليهم السلام) است؛ اما سازش كردن، از صفات سلبيه همه انبياست، هيچ پيامبري اهل سازش نبود. فرمود: ﴿لا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾[2] سازش نبود، گرچه نرمش بود يعني با نرمي دعوت ميكرد؛ اما مداهنه بكند، چيزي از هدف بكاهد، چيزي از مقاصد شوم آنها را امضا بكند اين نبود.
در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» كه جزء سُوَر مكّي است، آنجا هم مشابه سورهٴ «كافرون» آمده است كه فرمود حجتي بين ما و شما نيست، آيهٴ پانزده سورهٴ «شوريٰ» اين است ﴿فَلِذلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ﴾، اين ﴿لَنا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ﴾ يعني شما در موضعتان و ما در جانب خودمان، هيچ گذشت نميكنيم كه در يك صف بايستيم؛ اما اين حرف را در كمال نرمش ميگويد، ميفرمايد: ﴿لاَ حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ﴾ در تعبيرات ديگر آمده است كه ﴿إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَي هُديً أَوْ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾[3] اين در كمال ادب و نرمي حرف زدن است. فرمود بالأخره يا ما گمراهيم يا شما، يا حق با ماست يا حق با شما، حرفِ ما اين است كه دست از بتها برداريد. اين نرميِ در دعوت است با قاطعيت، ادبِ در دعوت است با حفظ قاطعيت. فرمود يا حق با ماست يا حق با شما ما هستيم و اين ادله ﴿إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَي هُديً أَوْ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾.
نرمش و عدم سازش اوصاف ثبوتي و سلبي دعوت انبياء
اما به هيچ وجه از خطوط اصلي دين فاصله نگرفتند كه مقداري كم بيايند، بنابراين سازش از اوصاف سلبي انبياست و نرمش، از اوصاف ثبوتي اين بزرگواران است. آنگاه دعوتش را با اين راه شروع ميكند، ميفرمايد ما اگر بخواهيم زمينهاي بسازيم كه از او بهره بگيريم بايد پاك باشد. اين آيه سورهٴ «اعراف» كه ﴿وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لاَيَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً﴾ يعني آيهٴ 58 سورهٴ «اعراف» هم ناظر به همين است كه ما بخواهيم از راهِ فاسد به مقصد صالح برسيم، اينچنين نيست؛ سرزمين فاسد هرگز ميوهٴ صالح نميدهد؛ زمينهٴ تباه هرگز هدف صالح را به همراه ندارد: ﴿وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾ البته اين يك امر روشني است كه زمين شورهزار بَر و ثمر ندارد، اين احتياجي به وحي ندارد. قرآن كريم اينگونه از مسائل و معارف را براي بيان زمينههاي صالح و طالح ذكر ميكند، نه زمينِ صالح و طالح. خب، زمين بد و خوب را همه ميدانند كه زمين شوره بَر ندارد، اين ديگر احتياجي به قرآن و وحي ندارد. ميفرمايد زمينهٴ پاك، اهداف پاك دارد، دلهاي پاك، كارهاي پاك دارد، دلهاي آلوده، كارهاي آلوده دارد، عقيدهٴ پاك، رفتار پاك دارد، عقيدهٴ ناپاك، رفتار ناپاك دارد ﴿وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لاَيَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً﴾.
سرّ تأکيد بر زنده نگهداشتن ياد و خاطره شهدا
ميبينيد در فرهنگ ما، مسئله «زيارت عاشورا» و «زيارت وارث» يك امر رسمي است. به ما گفتند هر روز به ياد شهدا باشيد، حالا نه اينكه اين روزها كه روز فتح خرمشهر است و شرفي به كشور دادند اين عزيزان كه با انبيا محشورند، به ياد اينها باشيد [بلكه] هر روز به ياد اينها باشيد؛ صبح، شام اينچنين نباشد كه حالا به عنوان گراميداشت ظاهري، سالي يكبار نام اينها را ببريد نه، به ما گفتند «زيارت وارث» را هر روز بخوانيد، «زيارت عاشورا» را هر روز بخوانيد. در اين «زيارت وارث» ما به شهدا چه چيزي ميگوييم? ميگوييم: «طِبْتُمْ وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتي فيها دُفِنْتُمْ» شما پاكايد و كشوري كه ابدان شما را در برگرفت، آن كشور پاك است. سرزميني كه در آن سرزمين، شهيد بيارمد طيّب است «طِبْتُمْ وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتي فيها دُفِنْتُمْ» صغراي قياس در «زيارت وارث» است، كبراي قياس در سورهٴ «اعراف» كه ﴿وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾[4] ؛ سرزمين پاك، ميوه ميدهد، ميوهٴ سرزمين پاك عقايد خوب، اخلاق خوب، مردان خوب، زنان خوب و كودكان خوب و فرهنگ خوب و مانند آن است كه اين سرزمين، پاك شده است به وسيلهٴ خونهاي شهدا «طِبْتُمْ وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتي فيها دُفِنْتُمْ».
دو قسم اشاره شده در چگونگي دعوت رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
خب، چگونه دعوت شروع شده است بحث است پس معلوم شد كه از كجا شروع كرده؟ از توحيد شروع كرده، چگونه شروع كرده? با نرمش؛ بدون سازش شروع كرده. دعوتهايي كه آمده دو قِسم است: بخشي در سُوَر مكّي است، بخشي هم در سُوَر مدني.
بخش اول مضمون وارده در سور مکي
آنچه در سُوَر مكّي است و در اوايل بعثت، نازل شده است و در حال مظلوميت اسلام و مسلمين نازل شد، قرآن كريم راهِ خودش را مشخص كرد. فرمود ما نميخواهيم با فشار، چيزي را بر شما تحميل كنيم، دعوتِ ما دعوت حرج و عُسر نيست. در سورهٴ مباركهٴ «مائده» فرمود: ﴿مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِنْ حَرَجٍ﴾ خدا خواست شما را تطهير بكند، اينكه فرمود: ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾[5] از همين قبيل است. آيهٴ شش سورهٴ «مائده» اين است كه ﴿ما يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِنْ حَرَجٍ وَلكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ اگر دين، قصد حرج ندارد و اگر دستبرداشتن از همه عادات و رسوم جاهلي يك امر حَرَجي است، بنابراين دين بنايش بر اين نبود كه دفعتاً همه احكام عوض بشود، چون خودش فرمود من نميخواهم با حَرج و دشواري، تعاليمم را تلقين كنم در جاهليت كه فرهنگ نبود و هزارها مشكل ديگري به دنبال فقدان فرهنگ بود، بخواهند دفعتاً اين مردم را موحّد عالمِ عابد كنند، سخت است. فرمود: ﴿ مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِنْ حَرَجٍ﴾ لذا با اين خطّمشي، تعليماتش را در اوايل بعثت آغاز كرد. سورهٴ «مزمل»، سورهٴ «مدثر»، سورهٴ «علق» اينها جزء عتايق سُوَر است يعني جزء سُور اوليه است. در اين سُور ميبينيد كه خطوط كلي اخلاق، فقه، حقوق و مانند آن مطرح است، نه جزئيات و مسائلي مطرح است كه دور از عدل يا عاطفه نيست؛ دعوت به عدل است، دعوت به پرهيز از گرانفروشي يا كمفروشي يا احتكار است، وفاي به عهد است، احترام به پدر و مادر است، احترام به همسايه است، احترام به قرارداد است، احترام متقابل با يكديگر است، اين خطوط كلي را دعوت كرده كه هم دركش دشوار نيست هم عملش سخت نيست.
در سورهٴ مباركهٴ «علق»، خطوط كلي را مثلاً بيان كرده. فرمود: ﴿كَلاَّ إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَي ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَي ٭ إِنَّ إِلَي رَبِّكَ الرُّجْعَي ٭ أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَي ٭ عَبْداً إِذَا صَلَّي ٭ أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَي الْهُدَي ٭ أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَي﴾ اين خطوط كلي عبادت و تقوا را طرح كرده است، چه اينكه در سورهٴ «شمس» فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[6] كه اين دركش هم سخت نيست و عملش هم دشوار نيست.
در سورهٴ مباركهٴ «مزمل» و «مدثر» كه «مدثر» بعد از «مزمل» نازل شده است، همين دعوتهاي اوّليه را دستور داد به مردم ابلاغ بكند. در سورهٴ مباركهٴ «مزمل» اينچنين فرمود: ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾[7] هَجر جميل اين است كه حرفها را گوش بده، نرنج و قهر نكن ولي فاصله بگير؛ از فهمِ اينها فاصله بگير، از خُلق و خوي اينها فاصله بگير ولي از اينها فاصله نگير. يك وقت است كسي مسئول تربيت جايي است، همين كه چهارتا مشكل ديد قهر ميكند، اين هَجر قبيح است نه هَجر جميل. فرمود مشكلي را كه ديدي از مردم فاصله نگير، از انديشهٴ اينها فاصله بگير نه از خود اينها با اينها؛ نزديك باش اينها را ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[8] [9] [10] تعليمشان كن ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾ نه اينكه فاصله بگير، منزوي بشوي، اينطور نيست. انزوا، قهر كردن اينها دأب انبيا نيست.
در سورهٴ مباركهٴ «مدثر» هم فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ٭ قُمْ فَأَنذِرْ﴾[11] مردم را از آتش بترسان، البته اين هنر در اشخاص عادي نيست، حرفِ هر كسي هم در مردم اثر بكند كه مردم از آتش بترسند، اينطور نيست و مادامي هم كه مردم از آتش نترسند، هرگز مردم اصلاح نخواهند شد. هيچ چيزي نميتواند مردم را بترساند، مگر ترس از قيامت. چون مردم ميدانند طبق برهان عقلي اينچنين است، طبق گفتهٴ خدا اينچنين است كه گناه، باطنش آتش است. چه مردم بدانند چه مردم ندانند هر كسي كه دست به گناه ميزند روزي بايد جوابش را بدهد. اين مهمترين عامل تعليم و تربيت است و حقيقت گناه به تعبير آقايان، سَم است، خب عاقل كه دست به سم نميزند. اگر بر اساس علم و اعتقاد ثابت شد كه معاد، حق است، حسابي هست و كتابي هست و هر كاري زنده است و كار، صاحبكار را رها نميكند، انسان اصلاح ميشود. زندان و شلاّق و قانون و اينها يك درصد ضعيفي اثر دارد و اين كار هم كارِ هر كسي نيست كه بتواند مردم را از جهنم بترساند ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾.
مهمترين رسالت حوزههاي علميه
در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه مهمترين رسالت حوزههاي علميه، همان رسالت انبياست؛ عالم شدن، مجتهد شدن، حكيم و فيلسوف شدن، مدرّس شدن، مفسّر شدن، مصنّف شدن، مؤلف شدن خيلي سخت نيست. بالأخره انسان سي سال، چهل سال، پنجاه سال، شصت سال زحمت ميكشد مجتهدي ميشود، مصنّف ميشود، مؤلف ميشود به جايي ميرسد. پنجاه سال زحمت كشيدن سخت نيست؛ اما انسان به جايي برسد كه حرفش در دلها اثر كند، مردم را عوض بكند. اين كار آسان نيست، با پنجاه سال درس خواندن حاصل نميشود، اين يك جانكندن ميخواهد كه حرفِ كسي در ديگري اثر بكند و فرمودند رسالت حوزههاي علميه اين نيست كه فقيه بشوند، مدرّس بشوند، كتاب بنويسند اينها مقدمه كار است. ﴿لَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾ كه وسيله است ﴿وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا﴾[12] فِقاهت، تازه مقدمه است. ما اگر توانستيم رسالتمان را انجام بدهيم، اكثري مردم و مسئولين اصلاح خواهند شد چه مسئولين و چه مردم را حوزه بايد اصلاح بكند يعني عالِم دين، بايد اصلاح بكند ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا﴾. اين ﴿وَلِيُنذِرُوا﴾ نه به معناي «ليخبروا» است و نه به معناي «ليبلّغوا» اين تبليغ و سخنراني و كتاب نوشتن، اينها سخت نيست، با بيست سال زحمت يا سي سال زحمت يا چهل سال زحمت حاصل ميشود. خيليها هستند كه از شصت سال قبل آمدند حوزه يا چهل سال قبل آمدند حوزه؛ عالماند، مجتهدند، حكيماند، فيلسوفاند، مدرّساند، همين كه ميبينيد در حوزه الحمدلله هست؛ اما اگر كسي بخواهد حرفش آدم را عوض بكند، جوهر آدم را تكان بدهد آن كم است، كه آدم را از جهنم بترساند يعني به آدم بفهماند دست به گناه نزن! اين گناه تو را رها نميكند، اين گناه كه تنها اختصاصي به مال يتيم نيست كه ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[13] هر گناهي همينطور است.
فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[14] ؛ مردم را از آتش بترسان، بعد به علما هم فرمود برويد حوزههاي علميه، كار پيغمبران را بكنيد ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا﴾[15] اگر ما توانستيم ﴿لِيُنذِرُوا﴾ باشيم، مردم هم نظير امت صدر اسلام آنچنان خواهند بود.
بيان خطوط کلي، مرحله اول دعوت رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
به هر تقدير، در اوايل بعثت سخن از انذار بود، خطوط كلي بود. بعد از جريان مزمل و مدّثر و امثال ذلك، نوبت ميرسد به سورهٴ «فصلت»، در آيهٴ ششم و هفتم فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَي إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ ٭ الَّذِينَ لاَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾ اين زكاتي كه در سورهٴ «فصلت» آمده، زكات فقهي كه نيست. زكات فقهي، در مدينه واجب شده و اين «فصلت» در مكه آمده. اين همان يا به معني تزكيه روح است يا زكات مستحبّي است يعني كسي كه مقدورش است ديگران را دريابد، از اين انفاق و زكات غفلت نكند.
در سورهٴ مباركهٴ «انعام» خطوط كلي را بيان كرده، مثلاً واجبات اوّليه را ذكر كرده، محرّمات اوّليه را ذكر كرده يعني محرّماتي را كه عقل در دركش عاجز نيست. با اين خطوط كلي، مدتها مكه را تأمين كرد: ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُم مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ﴾؛ فرمود مشرك نباشيد، به پدر و مادر احترام كنيد، بچهها را نكُشيد؛ نه براي گرسنگي نه براي ننگ و عار، دخترها را نكشيد؛ نه براي گرسنگي پسر و دختر را نكُشيد، نه براي قرباني كردن بتها، پسركُشي يا دختركُشي نكنيد. بعد فرمود به پدر و مادر احترام بكنيد ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾ نفرمود چه چيزي فحشاست? فرمود دنبال كارهاي بد نرويد، اين را عقل ميپسندند. بعداً دست گذاشت فرمود فلان كار بد است، فلان كار بد است، فلان كار بد است، فلان كار بد است. اول نفرمود مِيگُساري نكنيد، [بلكه] اول فرمود دنبال فواحش نرويد، بعد فرمود مِيگُساري فحشاست، اول كه نفرمود مِي نخوريد. يكي از راههاي تجاري آنها همين مِيگساري و مِيفروشي و مِيسازي و امثال ذلك بود. اول فرمود از فواحش بپرهيزيد چه ظاهر، چه باطن ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾؛ مظلومي را نكُشيد، آدمكُشي نداشته باشيد ﴿ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ در اينگونه از موارد ﴿لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[16] ، ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[17] اينها كمتر است، ﴿لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ است كه اينها را به اصل عقل و تفكّر واميدارد ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ يتيم بيسرپرست را تحميل نكنيد، به مالش تعدّي نكنيد ﴿ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ﴾[18] در خريد و فروش به مقدار قِسط و عدل تهيه كنيد، به مقدار قِسط و عدل بپردازيد و مانند آن، اين خطوط كلي را در سورهٴ مباركهٴ «انعام» بيان كرد.
بيان ضمني پليدي شراب در مرحلهٴ اول
بعد كمكم جريان شراب را مطرح كرد. اول درباره شراب فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾ كارهايي كه زشت است آنها را انجام ندهيد، بعد طور ضمني اشاره كرد كه از اِثم و گناه بپرهيزيد، آنگاه فرمود مِيگساري اثم دارد، گرچه فايده هم دارد ولي گناه دارد و گناهش بيشتر از فايدهٴ اوست. بعد صريحاً فرمود اصلاً اين پليد است، ببينيد در چهار مقطع، درباره مِيگساري آيات تدريجي نازل كرده است تا هيچ بهانهاي نداشته باشند آنها.
در همين قسمت فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾[19] از فحشا و گناه بپرهيزيد. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود مِيگساري گناه است، گرچه فايده هم دارد؛ اما اينكه فرمود فايده دارد براي اينكه اينها يكجا نرنجند.
آيهٴ 219 سورهٴ «بقره» اين است كه ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ﴾ فرمود اينكه ما گفتيم از گناه بپرهيزيد، از فواحش بپرهيزيد، اينها كم و بيش سؤال ميكنند كه مِيگساري چطور؟ فرمود: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ﴾ اما فرمود: ﴿وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾، ﴿وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ يعني بالأخره عدهاي از اين راه درآمدي دارند، اين را هم ذكر كرده ﴿وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ ولي ﴿وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا﴾ اين منفعت را منفعت تجاري و مادي بايد گرفت، نه منفعت معنوي.
تصريح به پليدي شراب در سورهٴ «مائده»
آنگاه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» به صورت روشن، جريان شُرب خَمر را فرمود: ﴿فَاجْتَنِبُوهُ﴾ براي اينكه اين رِجس است و پليد است و كاملاً از او بپرهيزيد. آيه 90 و 91 سورهٴ «مائده» اين است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ﴾ پليد است، اصلاً ﴿لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ٭ إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ خب، بين آن تعبير كه ﴿فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾[20] با اينكه اين رِجس است ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾ است و جز فحشا و چيز ديگر، چيزي نيست و مايهٴ فساد و تباهي جامعه است، خيلي فرق است.
تقريظي بر چرايي نزول تدريجي قرآن
از اينجا معلوم ميشود كه چرا قرآن، يكجا نازل نشد. قرآن كه نظير زبور داود مجموعه كتاب اخلاق نيست. اگر مجموعهٴ دستورات اخلاقي و پند و نصيحت و امثال ذلك ميبود، مجموعهٴ اين قرآن اگر يكجا نازل ميشد، مشكلي نداشت. ولي كتابي است احكام فراواني دارد از عبادات شروع كرده، محرّماتي دارد، از مناهي شروع كرده، جنگ و صلحي دارد، مسائل مالي دارد و مانند آن. اگر دفعتاً قرآن يكجا نازل ميشد و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم برابر آيه سورهٴ «نحل» مبيّن آيات بود كه ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[21] آنوقت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم، همه اين احكام و حِكَم را براي مردم دفعتاً بيان ميكرد، چه كسي قبول ميكرد، چون دفعتاً كلّ امور بايد برگردد. لذا فرمود ما تدريجاً اين كتاب را فرستاديم ﴿لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلَي مُكْثٍ﴾ ما اگر يكجا اين كتاب را با همه احكام و مقرّراتش نازل ميكرديم كه مردم، تحمل نميكردند. ما آياتش را به تدريج نازل كرديم تو هم به تدريج گفتي، اولاً چيزهاي عقلپسند را گفتيم كه تعبّدي محض نباشد (يك)، آنها را هم در حدّ اجمال گفتيم نه در حدّ تفصيل (دو)، خطوط كلي فقه و عبادات و اخلاق را مشخص كرديم، جزئيات را در مدينه بيان كرديم (سه)، ديگر آنها نميتوانند بگويند قرآن، چرا يكجا نازل نشده، فرمود اين اعتراضشان ديگر وارد نيست.
پاسخ قرآن بر چرايي عدم نزول دفعي قرآن
اين اعتراض، بخشي در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» هست و بخشي در سورهٴ «اسراء». در آيات 105 و 106 سورهٴ «اسراء» اين است ﴿وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِيراً ٭ وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلَي مُكْثٍ﴾؛ به تدريج ﴿وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلاً﴾ آنگاه اينها اعترضشان اين است كه چرا قرآن دفعتاً واحده نازل نشد، آيهٴ 32 سورهٴ «فرقان» اين است كه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ خب، يكجا نازل بشود. خب، يكجا نازل بشود بايد همه اوضاع اقتصادي و غيراقتصادي عوض بشود شدني است? ميپذيرند? كسي كه از راه خَمر، خريد و فروش ميكند، كسي كه از راه برده خريد و فروش ميكند، كسي كه مبتلا به فواحش است و كسي كه از راه غارتگري و كسي كه از راه و دهها معاصي ديگر، آن وقت اين مردم با آن خوي جاهلي و فقرِ فرهنگ، دفعتاً اينها را ميشود عوض كرد? فرمود اين چه توقّعي است? اينها ميگويند: ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً﴾[22] ؛ ما به تدريج ميگوييم، ما به تدريج گفتيم اينها به زحمت افتادند، اگر دفعتاً ميگفتيم چه ميشد?
در مسئله ارث هم اينچنين است؛ اول فرمود مهاجر و انصار با هم برادرند و از يكديگر ارث ميبرند، بعد آيه سورهٴ مباركهٴ «احزاب» نازل شد كه ﴿وأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّهِ﴾ آيه شش سورهٴ «احزاب» اين است كه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ كه ديگر ارث، در بين طبقات سهگانه توزيع شده است، نه بين مهاجر و انصار و مانند آن.
تدريجي بودن اصل دعوت رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
بنابراين اصلِ دعوت، تدريج است (يك) و تدريج بودنش هم به اين است كه در سُور مكّي، خطوط كلي عقايد و اخلاق و فقه و حدود مطرح است (دو) و آن مسائل جزيي را به مدينه واگذار كردند (سه)، آنهايي هم كه در مكه آمدند، چيزهايي است كه يا عقل به خوبي ميفهمد يا از عواطف، دور نيست (چهار).