71/02/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه4تا6/
﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً﴾[1] ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾[2] ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَي حَتَّي إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْكُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن يَكْبَرُوا وَمَن كَانَ غَنِيّاً فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَن كَانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَي بِاللّهِ حَسِيباً﴾[3]
دلالت فراز ﴿فکلوه هنياً مريئا﴾ بر مطلق تصرف
اين آيات، بخشي از احكام فقهي و بخشي از احكام اخلاقي را به همراه دارد. در ذيل آيه ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ﴾ كه فرمود: ﴿فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً﴾ اين اكل، منظور مطلق تصرّف است، موارد ديگري هم مشابه اين ذكر شد كه ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾[4] [5] كه منظور از اكل، مطلق تصرّف است يعني تصرّف در هِبهٴ زن اگر با طِيب نفس باشد حلال است [و] اختصاصي به اكل ندارد.
استنباط فقهي شيخ طوسي(ره) از آيه پنجم
اما ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ﴾ مرحوم شيخ طوسي در تبيان يك حُكم فقهي را از اين استنباط ميكند و آن اين است كه اگر كسي سفيهي، تحت ولايت دارد خواه يتيمي باشد كه تحت ولايت اوست يا سفيهي باشد كه تحت ولايت اوست، اگر خودش زنده است حق ندارد مال را به او بپردازد و اگر هنگام مرگش فرارسيد، عند ظهور اَمارات موت، وصيت واجب است وگرنه بعد از مرگ او، اين اموال به دست همين سفيه ميافتد. چون ايتاي مال به سفيه، جايز نيست [و] تبذير است و بعد از مرگ، مال به دست سفيه ميافتد و ضايع ميشود، حفظ مال از ضياع لازم است، لذا بر اين شخصي كه سفيه، تحت كفالت اوست لازم است، هنگام ظهور نشانههاي مرگ، وصيت كند[6] كه اين حُكم فقهي، ظاهراً تام است ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ﴾.
علامه طباطبايي(ره) و بيان وجود مستقل براي جامعه از ظواهر قرآن کريم
بياني را سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در اين ﴿أَمْوَالَكُمُ﴾ دارد كه اجمالاً، فعلاً بحث ميشود و بحث تفصيلياش در خلال اين فصولي است كه مطرح خواهد شد ـ انشاءالله ـ و آن بحث اجمالياش اين است كه ايشان ميفرمايند كه كلّ مال بالاصاله براي ذات اقدس الهي است، لذا ذات اقدس الهي، حقّ اختصاص را از راه تجارت، وراثت، حيازت، زراعت و امثالذلك براي افراد، مقرّر كرد كه هر كسي از راه تجارت يا كار يا وراثت، اختصاصي پيدا ميكند كه در مال بهره ببرد. ولي مجموع مال، براي مجموع افراد است يعني براي كلّ جامعه است، لذا اگر تزاحمي صورت بپذيرد اين تزاحم، دو حال است يا بين دوتا مصلحت اجتماعي جامعه تزاحم هست، مثل اينكه مال را صرف در فلان مؤسسهٴ اجتماعي بكنيم يا در فلان مؤسسه، براي بيمارستان باشد يا دانشگاه. اينجا تزاحم هست بين دوتا مصلحت اجتماعي كه هر دو براي جامعه است، اينجا هيچ كدام مقدم نيست، مگر اينكه سخن از اهم و مهم به ميان بيايد.
تقدم مصلحت جامعه بر فرد در مقام تزاحم
اما اگر تزاحم بين مصلحت فرد و مصلحت جامعه شد، ايشان ميفرمايند كه صلاح جامعه، بيترديد مقدّم است. خب، اين خيلي بينش وسيع ميخواهد، آنهم در چهل سال قبل كه اين صبحتها نبود. الآن شما ببينيد مجمع تشخيص مصلحت، برابر ضرورت تأسيس شده است. اين مردِ الهي ميفرمايد اگر مالي داير شد كه در يك مصرف شخصي مصرف بشود، به صرف برسد يا مصلحت اجتماعي و تزاحم شد، صلاح جامعه مقدم است. اگر كسي خانهاي دارد و در آن خانه نشسته است ولي يك مؤسسه ديگري دارد، ميخواهد او را به اجاره واگذار كند سود بيشتري ببرد و جامعه نياز دارد به يك بيمارستان، به يك درمانگاه، به يك مدرسه، به يك دانشكده، به يك حوزه و مانند آن، اين نياز جامعه است و اين شخص، ضرورت اوّليه او تأمين است ولي براي سود بيشتر ميكوشد كه اين واحد را از دست اين نظام و جامعه بگيرد، اينجا ايشان ميفرمايند صلاح جامعه مقدم است بر صلاح فرد[7] . حالا فرمايش ايشان از اين يك مقدار تندتر است ولي آنچه ترقيق شده؛ قابل بيان است همين است و اين حرف، خيلي حرف زنده است، براي چهل سال قبل، اخيراً كه بعد از پيروزي، سخن از مجمع تشخيص مصلحت شد، آنگاه معلوم ميشود كه انسان تنها زندگي نميكند كه بگويد من خودم زحمت كشيدم يا مالي را به ارث بردم در اين مال «فعّال ما يشاء» هستم، بلكه بايد بداند كه او هم عضو يك جامعه هست و مسئول است كه مصالح جامعه و منافع جامعه را هم در نظر داشته باشد. ايشان ميفرمايند از اين تعبير كه خدا فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾ اين نكتهها استفاده ميشود.
مراد از ﴿اموالکم﴾
يك وقت درباره يتيم ميفرمايد تا بالغ نشدند و رشد پيدا نكردند، مال اينها را به اينها ندهيد. يك وقت ميفرمايد اموال خودتان را به سفها ندهيد. در اينكه منظور، مال سفيه است به قرينه ذيل، اين خلافي و ترديدي نبود به حسب ظاهر، گرچه در اول بحث دوتا احتمال بود ولي به شهادت ذيل، معلوم شد كه منظور از اين اموال، اموال خود سفهاست، براي اينكه اگر اموال غيرسفيه باشد، خدا بفرمايد مال خودتان را به سفيهان ندهيد ولي هزينهٴ آنها را بپردازيد، تأمين هزينهٴ سفها كه به عهده ديگران نيست، سفيه اگر مال دارد وصيّ او يا وليّ او يا حكومت شرعي از همان مال، او را تأمين ميكند.
به قرينه ذيل معلوم شد كه منظور اين است كه اموال سفها، حالا يا سَفهشان در اثر يتيم بودن آنهاست يا علل و عواملي دارد، اموال اينها را به اينها ندهيد ولي با اموال اينها، تجارت كنيد و از منافع اموال اينها هزينه اينها را تأمين كنيد كه فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا﴾ نفرمود «وارزقوهم منها».
عمده اين است كه چرا فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ﴾ ديگران ميگفتند كه در اضافه، ادني ملابسه كافي است چون اُوليا متولّي اين مالاند؛ ولايتي دارند بر اين مال كه حقّ تصرّف براي تأمين هزينهٴ سفها به عهدهٴ اين اولياست، به اين مناسبت، اموال به اين اوليا اسناد داده شد وگرنه اموال براي سفهاست. ولي فرمايش ايشان فوق اين است، ميفرمايد خطاب به جامعهٴ اسلامي است. ميفرمايد اي مجتمع اسلامي، كاري نكنيد كه مال به دست سفيه بيفتد اختصاصي به اوليا ندارد تا ما بگوييم در اضافه و اسناد ادني ملابسه كافي است، مال براي جامعه اسلامي است. نظير ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ﴾ كه كلّ مال، براي كلّ جامعه است. آنگاه اين تعبير كه مصحّح اسناد است غير از آن سخني است كه ديگران فرمودند كه مصحّح اسناد، همان ادني ملابسه است.
خطاب ﴿جعل الله لکم قياما﴾ براي کل جامعه
نكته دوم اين است كه فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾ اين به جامعه اسلامي خطاب ميكند كه شما اگر بخواهيد روي پاي خودتان بايستيد، مالتان را به دست سفيهان ندهيد يعني جايي كه هدر ميرود صرف نكنيد. قيام هم اصل اش قِوام بود، نظير صيام كه صِوام بود و تبديل به «ياء» شد، قوام جامعه به مال است.
نظري بر معناي قَوام و قِوام.
يک قوام داريم، يك قِوام. قَوام همان اعتدال است كه در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» درباره مؤمنين آيهٴ 67 سورهٴ «فرقان» ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً﴾ يعني «عدلاً» <قوام> يعني اعتدال. اما قِوام يعني چيزي كه با او شيء، روي پاي خود ميايستد. اين تعليل هم نشان ميدهد كه مال، مايهٴ قيام جامعه است كه جامعهٴ فقير، نميتواند روي پاي خود بايستد. پس ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾.
تبيين نظر علامه(ره) توسط حضرت استاد
خب، البته اين يك بيان بسيار پُرمحتوايي است كه بايد در ضمن يكي از فصول بحث بشود كه آيا كلّ مال براي كلّ جامعه است يا نه، كسي ميتواند بگويد كه من خودم زحمت كشيدم اين مال را فراهم كردم، با اين مال خانه ساختم و با بقيه مال هم يك واحد تجاري ساختم، او را ميخواهم اجاره بدهم و يك درآمد بيشتري داشته باشم، شما ميگوييد اين شهر يا روستا احتياج دارد به مدرسه يا درمانگاه، داشته باشد من چه كنم من راضي نيستم، آيا اين يك راه صحيح است؛ انسان آنچنان قدرت دارد كه بگويد جامعه ولو آسيب ببيند، من بايد بهرهمند بشوم يا بهرهبرداري از مال، حدّي دارد، مادامي مشروع است كه به صلاح جامعه آسيب نرساند. اينكه شما ميبينيد وقتي اين فكرها رواج پيدا نكرده، كسي ميگويد مثلاً فلان مدرسه را تخليه كنيد، مسئولين محترم قضايي دستور ميدهند كه تخليه نكنيد، اين شخص اعتراضش بلند ميشود كه اين مسكن را من خودم ساختم، ميخواهم به اجارهٴ بيشتري واگذار كنم، اين طور است. البته تا آنجا كه مقدور هست بايد منافع شخصي محفوظ باشد. بعد از حفظ تأمين ضروريات و لوازم اوليه زيست، آنگاه سخن درمصالح زائده است كه منافع زائده شخص مقدّم بر مصالح جامعه است يا نيست? اينكه ايشان در ذيل اين بحث ميفرمايند كه « فالمقدّم هو صلاح المجتمع من غير تردّد»[8] يعني بدون ترديد، صلاح جامعه، مقدم است.
حالا ـ انشاءالله ـ اين يك فصل جدايي است، اين يك اجمال بحث است، پس ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾.
دريافت معناي اقتصاد از واژه «خبز» در روايت نبوي(ص)
در بحثهاي اقتصادي قبل كه مسائل اقتصادي گاهي پيش ميآمد، اين حديث شريف را كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كتاب المعيشه كافي نقل كرد اين حديث قبلاً مكرّر خوانده شد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به خدا عرض كرد كه « بارِك لنا في الخُبز ولا تُفرِّق بينَنا و بينَه فلو لا الخُبزُ ما صلَّينا و لا صُمنا ولا أدَّينا فرائِضَ ربِّنا»[9] ؛ عرض كرد خدايا! بين ما و نانِ ما جدايي نينداز كه منظور از اين نان، همان اقتصاد است خصوص نان نيست كه مثلاً لباس و مسكن را شامل نشود، وقتي گفتند چندتا نانخور داري يعني چند نفر واجبالنفقه تو هستند، اختصاصي به نان در مقابل لباس يا مسكن ندارد. حضرت در آن دعا به خدا عرض كرد پروردگارا! بين ما و بين نان ما جدايي نينداز، براي اينكه اگر مردم ما نانشان از اينها گرفته بشود، ديگر اكثري اين طورند كه دين داشتن براي اينها دشوار است: «فلو لا الخبزُ ما صلَّينا و لا صُمنا ولا أدَّينا فرائضَ ربّنا» اين براي بيان وصف تودهٴ مردم است، اينجا در آن حديث آن وقت هم به عرض رسيد كه سهتا مطلب هست.
مطالب سهگانه مأخوذه از روايت نبوي(ص)
مطلب اول اين است كه ذات مقدس رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فوق اين است كه اگر فشارِ مالي ببيند، دست از هدف بردارد. نشانهاش همان شعب ابيطالب بود، نشانهاش آن فقر و مشكلات فراواني بود كه در جبههها تحمل ميكردند، سه روز ممكن بود ناني نصيب حضرت نشود و حالا يا حَجر ميبست يا حِجر ميبست بالأخره چيزي را محكم بر شكم ميبست كه احساس گرسنگي نكند، پس اين براي شخص پيغمبر نيست. چه اينكه برای اوحدي از صحابهٴ آن حضرت هم نيست، براي اينكه اينها در آن شِعب ابيطالب در آن مدت سه سال، امتحان دادند ديگر. پس براي اينها نيست، اين يك مطلب. مطلب دوم آن است كه اين براي توده مردم است كه تودهٴ مردم اينچنيناند. مطلب سوم اين است كه در اين خلال، قدحي هم از اين سخن استفاده ميشود كه اين جنبهٴ وصفي دارد، نه دستوري. نه اينكه بفرمايد مردم اينچنين باشيد، ميفرمايد مردم اينچنين هستند ولو بد هم هست كه انسان اگر فشار مالي ببيند دست از دين بردارد؛ اما خب هستند. اين حُكم دستوري نيست كه مردم اينچنين باشيد، بلكه حُكم وصفي است؛ بيان حال اكثري مردم هست.
تأکيد مجدد بر قوام جامعه به واسطه مال
به هر حال مال، وسيلهٴ قِوام و قيام جامعه است، اين نبايد در اختيار مُبذّرين قرار بگيرد، مُسرفين و سفها قرار بگيرد، حالا خواه كسي كار شخصي داشته باشد يا كار دولتي داشته باشد، مال خواه مال شخصي باشد، خواه مال بيتالمال باشد ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾ اينهم حكم معلّل است يعني اگر مال را به دست سفيهان ديديد، ديگر زمينگير خواهيد شد، ديگر قدرت قيام و قِوام نخواهيد داشت.
پرسش: ...
پاسخ: بله، كلّ جامعه. حالا اگر «مَن به الكفايه» قيام كرد كه كرد، نكرد ديگران مسئولاند. حالا اگر اين شخص قيّم بود، حُكمش روشن است، وصيّ بود، حكمش روشن است، وليّ بود، حكمش روشن است، حكومت اسلامي بود، حكمش روشن است، نشد عدول مؤمنين، نشد فسقهاي از مؤمنين. اين حُكمي نيست كه به زمين بماند اگر قيّم نبود، اگر وصيّ نبود، اگر وكيل نبود، اگر وليّ نبود، حكومت شرعي كه وليّ است نبود، اگر عدول مؤمنين نبودند نوبت به فسقهٴ مؤمنين ميرسد؛ بر آنها واجب است كه نگذارند اين حُكم زمين بماند.
مجراي رزق الهي بودن انسان در هندسه خلقت
خب، اينكه فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ﴾ نكته اينكه نفرمود «وارزقوهم منها» در بحث قبل گذشت؛ اما تعبير به رزق، خداوند مجاري تأمين هزينه را رازق ميداند، مجراي تأمين هزينه را، وسيلهٴ رزق معرّفي ميكند. چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت كه فرمود: ﴿وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ كه پدر بايد هزينهٴ نوزادها و هزينهٴ فرزندها را تأمين كند. آيهٴ 233 سورهٴ «بقره» اين بود كه ﴿وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ يعني هزينهٴ اين زنها به عهدهٴ شوهرهاست. شوهر، مولود له است بايد رزق والدات را بپردازد كه در حقيقت، اينها مجاري رزقاند و اين مجاري رزق را قرآن كريم رازق ميداند، به دليل آيهٴ پاياني سورهٴ «جمعه» كه فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ معلوم ميشود عدهاي رازقاند و خدا ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است؛ منتها برابر آن آيه نهايي كه جمعبندي همه آيات، به عهدهٴ آن آيه نهايي است، اين است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[10] اين ﴿هُوَ﴾ كه ضمير فصل است با «الف» و «لام» كه روي خبر آمده، اينها دليل بر حصرند يعني تنها رازق، خداست، پس اگر در سورهٴ «جمعه» فرمود: ﴿خيرالرازقين﴾ است يا در سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ﴾ [يا در آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا﴾]، قهراً اينها ميشوند مجاري رزق وگرنه رازق حقيقي، همان ذات اقدس الهي است.
اين رازقين يعني مجاري رزق، در حقيقت اينها رزق همان ذات اقدس الهي را كه از حضرتش تنزّل كرده است به ديگران ميرسانند، نه اينكه از خودشان چيزي داشته باشند، به ديگران بپردازند. رازق، مستقيماً و منحصراً ذات اقدس الهي خواهد بود ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ﴾.
اطلاق عام به انسانها و مطلق فعل در فراز «قولوا لهم قولاً معروفا»
اما ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ اين يك مطلب ديگر را به همراه دارد، چون انسان از نظر معاشرت، موظف است كه با همه مردم از نظر اخلاق، معاشرت خوب داشته باشد. چه اينكه در آيهٴ 83 سورهٴ «بقره» قبلاً گذشت كه فرمود: ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ اين اختصاصي به مؤمنين ندارد، اختصاصي به موحّدين ندارد با مردم، خواه مسلمان باشند، خواه مسلمان نباشند ولي موحّد باشند، مثل يهودي، مسيحي و مانند آن، خواه اصلاً موحّد هم نباشند، ملحد باشند شما برخوردتان برخورد وزين و سنگين و مؤدّبانه باشد ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ و منظور از قول هم مطلق فعل است نه فقط گفتار. نامهاي ميخواهيد بنويسيد، رفتاري داريد، نوشتاري داريد، تعبيراتي داريد در مقالاتتان، نوشتههايتان، از كسي ميخواهيد تعبيري كنيد، از كسي ميخواهيد نام ببريد، طرزي ميخواهيد حركت كنيد كه كاري كسي را حالا يا نقد بكنيد يا فلان، در همهٴ اين رفتار و گفتار و نوشتارتان ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ يعني<عاشروهم بالمعروف> اين قول، نظير همان قولي است كه فرمود: ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[11] معناي آيه اين نيست كه انسان، هر حرفي كه ميزند، رقيب مستعدّي آنجا نشسته و ضبط ميكند ولي كاري كه انجام ميدهد اينچنين نيست كه قول، در مقابل فعل باشد كه ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ﴾ يعني «ما يفعل من عملٍ» خواه قول باشد، خواه رفتار باشد، خواه نوشتار؛ منتها چون مهمترين كار، همان قول است تعبير به قول شده، اين ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ يعني «عاشروهم بالمعروف». آن معنا در اينجا مراد نيست، زيرا آن يك اصل كلي است، شامل ايتام و غيرايتام هم خواهد شد، اما در خصوص اين آيهٴ محل بحث كه فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ براي اينكه بحث يا در ايتامي است كه مبتلا به سَفهاند يا سفيهاني است كه زير كفالت و ولايت شمايند، مال دارند و شما مسئول تربيت و پرورش آنها هستيد، مال طلب ميكنند، شما برابر دستور ديني، مال اينها را به آنها نميدهيد ولي اينها را خوب توجيهشان كنيد ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ به مقداري كه حرف ميفهمند توجيهشان كنيد كه من دارم با مال شما كسب ميكنم، درآمدزايي ميكنم، شما را تأمين ميكنم، بزرگ شدي به شما ميدهم، با اين وعدههاي حَسن، آن كمبود عاطفي را ترميم بكنيد وگرنه اصل اين قول معروف يعني معاشرت بالمعروف از آيهٴ 83 سورهٴ «بقره» به طور عموم استفاده ميشد، ديگر يتيمي كه تحت كفالت است يا سفيهي كه تحت ولايت است، اختصاصي پيدا نميكند. اينكه در اينجا بالقول المختص فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ هم منظور از اين قول، وصيّ است يعني «عاشروهم بالمعروف» و هم اخصّ از آن ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ است. از اين جهت كه منظور قول، مطلق فعل است، اعم از گفتار و رفتار و نوشتار و امثالذلك، مثل آن آيه است و اما از اين جهت كه يك محتواي دقيقتري دارد، فوق آن آيه است. آن آيه يك برخورد خوب نسبت به همه مردم را توصيه ميكند ولي اين كريمه، يك برخورد خوب را نسبت به زيردستان كه كمبود عاطفيشان هم به خوبي جبران بشود. اگر يتيماند و از جهت يُتم، تحت ولايت هستند، كاملاً آن كمبود عاطفيشان جبران بشود. يا اگر سفيهاند از نظر مسائل مالي سفيهاند ولي از نظر درك و امثالذلك كه سَفهي ندارند. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت، آيهٴ 282 كه اگر كسي سفيه بود و خودش قدرت كتابت نداشت كه قبالهها را و اسناد معاملاتي را خودش بنويسد، وليّ او بنويسد كه ﴿فَإِن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَو لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ﴾ پس سفيه، در خصوص مسائل مالي احتياج دارد به يك نماينده يا نايب و مانند آن يا وليّ يا وصيّ ولي در مسائل عاطفي و اجتماعي و اخلاقي خب، دركي دارد، اين دركش بايد محترم تلقّي بشود، لذا فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾