71/02/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه3 /
﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذلِكَ أَدْنَي أَلَّا تَعُولُوا﴾[1]
مقدمهاي بر شأن نزول آيه سوم
اقوال ششگانهاي كه در نوع تفسيرهاي مبسوط آمده و سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) هم به آنها اشاره كرد[2] ، اين اقوال ششگانه را مرحوم شيخ طوسي در تبيان به عنوان سبب نزول ياد ميكند. ميفرمايد كه مفسّرين در سبب نزول اين آيه، بر شش قول اختلاف كردند[3] كه ظاهر فرمايش ايشان اين است كه صاحبان اين اقوال ششگانه، بر اين اساس فكر كردند كه هر كدام از اينها سبب نزول است.
بيان احتمالات ششگانه و ترجيح احتمال رايج
مطلب دوم آن است كه رسميترين احتمال و رايجترين همان است كه هم علماي اهل سنّت گفتند و هم علماي اماميه كه اين اوّلين احتمال از احتمالهاي ششگانه است كه مرحوم شيخ در تبيان فرمودند و آن اين است كه ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي﴾ در اين زمينه نازل شده و منظور آيه هم اين است كه اگر شما ميترسيد با دختران يتيم ازدواج كنيد، براي اينكه مَهر آنها را به اندازه كافي ندهيد، براي آنها مَهر كافي قرار ندهيد يا اگر مَهر كافي قرار داديد، پرداخت نكنيد يا حقّ نفقه و كِسوه و مسكن و امثالذلك را به طور متعادل نپردازيد، با ايتام ازدواج نكنيد، با ساير زنها ازدواج بكنيد[4] ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي﴾ چون يتاميٰ هم وصف مذكر است هم وصف مؤنث. آنگاه آن احتمالهاي پنجگانه ديگر، خلاف ظاهر خواهد بود. مثل اينكه شما اگر درباره اموال يتاميٰ، حَرجي احساس ميكنيد، درباره مسائل زنها هم حَرج احساس بكنيد؛ همان طوري كه تعدّي به مال يتيم بد است، تعدّي به حقوق زن هم بد است. خب، اين تناسب مقدّم و تالي، آن وقت ضعيف خواهد بود يا همان طوري كه شما درباره اموال يتاميٰ احساس حرج ميكنيد، درباره اصل تعرّض به زنهاي غيرحلال اجتناب بكنيد و نكاح كنيد با حلال يا اگر شما دربارهٴ يتيمهايي كه در خانههاي خودتان تربيت شدند، احساس حَرج ميكنيد، با يتيمهايي كه در خانههاي بستگانتان هستند با آنها ازدواج كنيد.
همه اين احتمالها يا في نفسه خلاف است يا اينكه اگر هم درست باشد، با آيه مناسب نيست. بهترين و ظاهرترين وجه همان است كه اگر ميترسيد كه با ايتام ازدواج كنيد، حقوق آنها را رعايت نكنيد با زنهاي ديگر ازدواج كنيد: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ﴾ آنگاه هم مقدم و تالي تناسبشان محفوظ است، شرط و جزايش هم محفوظ است و هم احتمال اينكه در وسط شرط و جزا و مقدم و تالي چيزي سِقط شده باشد نيست.
بررسي معني ﴿ألا تقسَطوا﴾ در آيه سوم
بعضيها «ألا تَقسِطوا» قرائت كردند[5] ، كه اين «لا» زايد باشد، آن وقت ﴿تُقْسِطُوا﴾، «قِسط» از «قَسَط، يقسِطُ، قَسطاً» است. در ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾[6] در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آنجا فرق بين قِسط و عدل از يك طرف و بين قِسط و قَسط از طرف دوم و بين مُقسِط و قاسِط از طرف سوم، اين سه مسئله آنجا مبسوطاً مطرح شد و اجمالش اين است كه قِسط هم مرادف عدل و نزديك عدل به كار رفت، قِسط يعني عدل ﴿أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ﴾[7] يعني بالعدل و هم اينكه معناي خاصّ خود را دارد. عدل يك وصف است و كاري است كه در او انصاف رعايت شده باشد ولي قِسط، گذشته از اينكه نزديك معناي عدل است، به معناي سهم هم است. قِسط يعني سهم، اقساط يعني سِهام، تقسيط يعني تجزيه و سهمبندي كردن. پس قِسط به معناي جزء و نصيب و سهم است، آنگاه اگر كسي نصيب صاحبسهم را به او داد، ميشود مُقسِط، مقسِط يعني كسي كه اهل قِسط است: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[8] [9] [10] و «اقسطوا» يعني به قِسط احترام بگذاريد، نصيبِ هر كسي را به او واگذار كنيد اين ميشود اقساط. پس قِسط به معناي نصيب و جزء و سهم است كه از اين ماده، اقساط جمع بسته ميشود، تقسيط هم يعني تجزيه كردن سِهام درست كردن تسهيم و مانند آن و مُقسِط كسي است كه سهمِ صاحبسهم را به او ميدهد. ولي قاسط، كسي است كه سهم صاحبسهم را به او نميدهد، به خود اختصاص ميدهد كه اين از قَسط است. قاسط از قَسط است، نه از قِسط «قَسطَ، يقسُط، قَسطاً» يعني «جارَ و ظَلَم» قَسط يعني جور، در مقابل قِسط است كه به معني عدل است.
تقابل کلمه قاسط با مسلم در سوره <جن>
در سورهٴ «جن»، مسلم در مقابل قاسط قرار گرفته است ﴿وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ﴾ آنها گفتند كه افراد ما دو گروهاند: بعضي مسلماند؛ بعضي قاسطاند. مسلم يعني در برابر حق مُنقاد است، قاسِط، اهل قَسط است نه اهل قِسط، اهل جور است ﴿فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً ٭ وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[11] ؛ آنها كه در برابر حق، مسلم و منقادند، آنها راه رشد را تحرّي كردند و اتّخاذ كردند و جستجو كردند و آنها كه اهل قَسط و جورند، هيزم جهنماند.
عدل و سهم دو معني حاصله از واژه قسط
پس فتحصّل كه قِسط هم مرادف عدل است يك، هم به معناي نصيب و سَهم است دو و مُقسط، كسي است كه سَهم هر صاحبسهم را به او ميدهد، لذا محبوب خداست، اين سه. قاسِط، كسي است كه سهم ديگران را به خود اختصاص ميدهد كه ميشود جائر و ظالم، اين چهار.
قرائت زمخشري و استفاده زائد و بودن «لا»
در اينجا زمخشري گفت كه بعضيها «تَقسِطوا» قرائت كردند[12] «وان خفتم أن تَقسِطوا» كه اين «لا» زايد باشد كه «تقسِطوا» يعني اهل قَسط و جور باشيد، اگر ميترسيد ظلم بكنيد، كه جزء ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ﴾ باشيد <وَإِنْ خِفْتُمْ أََن تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي>؛ اگر ميترسيد كه با ازدواج ايتام، ظلم بكنيد ﴿فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله، اين بنا بر اينكه «لا» زائد نباشد و ﴿تُقْسِطُوا﴾ هم خوانده بشود، همين است يعني اگر ميترسيد كه مُقسِط نباشيد و قِسط و عدل را رعايت نكنيد با آنها ازدواج نكنيد، با ساير زنها ازدواج كنيد و در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آن آيه هم كه قبلاً اشاره شد، ميتواند شاهد خوبي باشد بر اين مسئله و آن آيهٴ 127 سورهٴ «نساء» است: ﴿وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاءِ قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ﴾ اينها درباره ازدواج با زنها استفتا كردند و ذات اقدس الهي به رسولش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود خدا در اين زمينه، فتوا ميدهد، آن فتوا اين است كه ﴿قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَي النِّسَاءِ اللَّاتِي لاَ تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ﴾[13] يعني درباره ايتام كه شما مايليد با اينها ازدواج كنيد ولي حقوق اينها را نميپردازيد؛ هم مايليد با اينها ازدواج كنيد، هم حقوق اينها را نميپردازيد، از جعل مَهر و پرداخت مَهر و از نَفقه و هزينهٴ لباس و مسكن و امثالذلك. آنگاه اين كريمه كه فرمود: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي﴾ ناظر به همان آيهٴ 127 همين سورهٴ «نساء» است كه اگر شما ميترسيد كه با زنها و دختران يتيم ازدواج كنيد كه حقوق آنها را رعايت نكنيد، با زنهاي ديگر ازدواج كنيد.
پرسش: ...
پاسخ: اين در بحث قبل هم اشاره شد كه اين به علاقه «ما كان» است، به همان دليلي كه گفته شد ﴿وَآتُوا الْيَتَامَي أَمْوَالَهُمْ﴾. اين ﴿وَآتُوا الْيَتَامَي أَمْوَالَهُمْ﴾ يعني كسي كه قبلاً يتيم بود و الآن بالغ شد، مالِ او را به او بدهيد وگرنه در ظرف يُتم كه نميشود مال يتيم را به يتيم داد. همان آيهٴ شش سورهٴ «نساء» ميفرمود: ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَي حَتَّي إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾ در دوران يُتم كه نميشود مال يتيم را به آنها داد، اگر گفتند ﴿وَآتُوا الْيَتَامَي﴾ يعني كسي كه قبلاً يتيم بود، نظير اينكه به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم ميگفتند يتيم ابيطالب، چون يتيم لغتاً بر بالغ و نابالغ صادق است؛ منتها از نظر حُكم فقهي اين است كه «لا يُتمَ بعدَ الحُلُم»[14] وگرنه اينچنين نيست كه اگر كسي بالغ شد از يُتم به درآيد.
عدم حکايت اقوال ششگانه از شأن نزول و معني
﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ﴾ كه اين «ما» ناظر به آن حُكم است. پس آن اقوال ششگانه[15] ، نه ميتواند همه آنها شأن نزول باشد و نه ميتواند معناي آيه باشد، يك وجوه بعيدهاي است كه همان طوري كه از مال يتيم ميپرهيزيد، از زنا هم بپرهيزيد، تناسب خيلي نيست يا اگر از ازدواج با ايتامي كه در خانههاي خود شماست ميپرهيزيد، با ايتامي كه در خانههاي نزديكان شماست ازدواج كنيد، آنهم بعيد است چون ندارد كه «فانكحوا» با ايتام ديگر كه دارد ﴿فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ﴾.
دلالت «مثني»، «ثلاث و رباع» به تکرار و دفع توهم تعدد زوجات تا نه
اما اينكه فرمود: ﴿مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ همان طوري كه در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد «مَفعَل» و «فُعال» براي تكرار عدد است يعني به جاي اينكه بگويند دوتا دوتا، ميگويند «مَثنيٰ». اين كلمه «مَثنيٰ» دوتا عدل در آن هست: يكي از اثنين عدول كرده؛ يكي از تكرار اثنين عدول كرده يعني اصلش اثنين، اثنين بود و عدول كرد به صورت «مَثنيٰ» درآمد، لذا غيرمنصرف است. در «مَثنيٰ» دو عَدل هست: يكي عدول از اصل اثنين؛ يكي عدول از تكرار اثنين، به جاي اينكه بگويند اثنين، اثنين ميگويند «مَثنيٰ»، به جاي اينكه بگويند أربع، أربع ميگويند «رباع».
بعضيها توهّم كردند كه تعدّد زوجات تا نُهتا جايز است، همان طوري كه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) در تبيان بيان فرمودند اين توهّم هم ناتمام است[16] ، براي اينكه اگر غرض اين بود كه تا نُهتا جايز است، نميفرمود ﴿مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ اگر گفته بود كه «اثنين و ثلاث و اربع» اين توهّم ميشد كه دو و سه و چهار يعني نُه؛ اما فرمود دوتا دوتا، سهتا سهتا، چهارتا چهارتا، نه دوتا، سهتا، چهارتا اين يك. ثانياً اگر كسي بخواهد بگويد تا نُهتا جايز است يك لغت معتدل، ميگويد «فانكحوا تسعاً» چه رسد به لغت فصيحه قرآن كريم، خب قرآن ميفرمود تسعاً، چرا ميفرمود: ﴿مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ اين را يك اديب متعارف پرهيز دارد، فضلاً از قرآن كريمي كه به احسن ادبيات و فصاحت و بلاغت، موصوف است.
پرسش: ...
استفاده از واژه مثني و ثلاث رباع براي بيان هدف اصلي
حالا سؤال در اين است كه چرا نفرمود «اثنين و ثلاث و أربع». اگر ميفرمود «اثنين و ثلاث و أربع» آن هدف اصلي از بين ميرفت، هدف اصلي آن است كه مردم كه ميخواهند ازدواج كنند، اگر ميترسند با ايتام ازدواج كنند با آنها ازدواج نكنند، با زنهايي كه پدر دارند، برادر دارند و حامي دارند و مدافع حق دارند با آنها ازدواج كنند. اگر ميفرمود «اثنين»، «فانكحوا ما طالب لكم من النساء اثنين و ثلاث و اربع» آن معنا را كه دوتا دوتا يا سهتا سهتا يا چهارتا چهارتا نميفهماند. مثلاً اگر بنا شد كه كتابهايي را به گروههايي بدهند كه اينها تصحيح بكنند؛ به بعضيها كه قدرت تصحيح بيشتري ندارند، قدرت ضعيفتري دارند، ميگويند شما يك كتاب را بگير تصحيح كن، بعضيها كه قدرت دارند كه بيش از يك كتاب را تصحيح كنند، ميگويند تو دوتا صفحه يا دوتا جزوه يا دوتا كتاب را تصحيح كن. بعضيها كه قدرت بيشتري دارند براي تصحيح، ميگويند سهتا و بعضي تا چهارتا. در اينگونه از موارد، ميگويند اين جزوهها را بين آقايان، دوتا دوتا تقسيم بكنيد، نميگويند دوتا تقسيم بكنيد [بلکه] ميگويند دوتا دوتا تقسيم بكنيد. اگر خواستند مثلاً جزوهها را براي تصحيح و غلطگيري تقسيم كنند، ميگويند اين جزوهها را بين آقايان دوتا دوتا تقسيم بكنيد، نميگويند دوتا بدهيد [بلکه] ميگويند دوتا دوتا تقسيم بكنيد. آنگاه عربي، اين قدرت را دارد اين وسعت را دارد كه به جاي اينكه بگويد دوتا دوتا، ميگويند «مثنيٰ» به جاي اينكه بگويد چهارتا چهارتا، ميگويد رباع. پس اگر ميفرمود «فانكحوا ما طاب لكم من النساء اثنين و ثلاث و أربع» اين نكته فوت ميشد، چون ما ميخواهيم بگوييم به همه به اين نسبت ميرسد؛ به همهٴ آقايان آنهايي كه قدرت ندارند همان است كه يك صفحه يا يك جزوه را تصحيح كنند آنها فقط همين يك جزوه را تصحيح بكنند، آنهايي كه قدرت دارند تصحيح بيشتري بكنند دوتا دوتا به اينها تقسيم كنيد يعني دو برگ دو برگ بدهيد، آنها كه قدرت تصحيح بيشتري دارند سه برگ سه برگ بدهيد، به آنها كه بيشترند چهار برگ چهار برگ. به جاي اينكه بگوييم اثنين، ناچاريم بگوييم دوتا دوتا، اثنين اثنين و اين كلمه «مثنيٰ» به تنهايي، همان اثنين اثنين را ميفهماند، اين كلمهٴ «ثلاث» به تنهايي همان ثلاث ثلاث را ميفهماند و مانند آن.
سوره <فاطر> شاهدي بر برداشت معني فوق
مشابه اين تعبير، در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» هم آمده. در سورهٴ «فاطر»، در اوصاف فرشتهها آيه اول اين است كه: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ﴾؛ فرمود فرشتگان الهي كه رسالت الهي را دارند، اينها داراي جناحهاي گوناگونياند. بعضيها ﴿مَثْنَي﴾، بعضي ﴿ثُلاَثَ﴾، بعضي ﴿رُبَاعَ﴾ يعني چند صنفاند، بعضي دوتا دوتا پَر دارند، بعضي سهتا سهتا هستند يعني اين صنف اول، دوتا دوتايياند يعني هر كدام داراي دوتا بالاند و آن گروه دوم هر كدام داراي سهتا بالاند و آن گروه سوم، هر كدام داراي چهارتا بالاند ﴿يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ﴾ چون مسئلهٴ خُماس و مَخمَس يا سداس و مُسدس اين در عربي به كار نرفته، درباره عُشار يك احتمال و شعري هست ولي درباره خُماس و مَخمس سداس ومسدس، سُباع ومَسبع ثمان و مَثمن، به كار نرفته تا رباع به كار رفته.
خلاف ظاهر بودن برداشت تعدد زوجات نهگانه
پس آن احتمال اينكه مجموع يعني نُهتا جايز باشد، نه تنها خلاف اجماع است و اينها، اصلاً خلاف ظاهر لفظ هم است؛ هيچ اديبي اينچنين سخن نميگويد، مخصوصاً قرآن كريم كه در اوج فصاحت است، اينچنين حرف بزند. چه اينكه در همان سورهٴ مباركهٴ «فاطر» كه فرمود: ﴿أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾[17] اين به آن معنا نيست كه فرشتگان، داراي نُهتا بالاند، اگر منظور اين بود اينها نُهتا بال دارند كه ميفرمود اينها نُهتا جناح دارند ديگر، چرا ميفرمود دوتا دوتا و سهتا سهتا و چهارتا چهارتا. اينكه فرمود: ﴿أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ يعني اينها چند صنفاند، نظير اينكه فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي أَرْبَعٍ﴾[18] و مانند آن؛ فرمود همه جُنبندهها را از آب آفريد و اينها چند صنفاند، چند نوعاند، بعضي روي شكم ميخزند مثل مار و امثالذلك، بعضي روي دوپا راه ميروند مانند مرغ خانگي، بعضي روي چهارپا راه ميروند مانند گوسفند و اينها، اينها اينچنيناند يعني چند صنفاند. در اينجا هم فرمود: ﴿أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾[19] يعني اينها دوتا دوتا هستند، داراي دوتا دوتا پَر هستند، سهتا سهتا بالاند، چهارتا چهارتا بالاند، اين طورياند، در اينگونه از موارد كه توهّم جمع روا نيست.
تبيين علت استعمال «واو» در آيه
مطلب ديگر آن است كه چرا نفرمود «أو»، نفرمود «فانكحوا ما طالب لكم من النساء مثني أو ثلاث أو رباع»، فرمود: ﴿مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ سرّش اين است كه اين «واو»، «واو» تنويع است نه تخيير كه انسان مخيّر باشد يا دوتا يا سهتا يا چهارتا. چون اگر ميفرمود «مثنيٰ أو ثلاث أو رباع» تخييرش هم تخيير ابتدايي بود، معنايش اين است كه آنهايي كه داراي دوتا عيالاند، حقّ ازدواج سوم را ندارند. آنهايي كه داراي سه عيالاند، حقّ ازدواج چهارم را ندارند، در حالي كه اينچنين نيست. اگر بتواند قِسط و عدل را رعايت بكند ولو قبلاً در صف واحده بود حالا در صف مثنيٰ قرار بگيرد يا قبلاً در صف مثنيٰ بود حالا در صف ثلاث قرار بگيرد. يا قبلاً در صف ثلاث بود، حالا در صف رباع قرار بگيرد.
بعد فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا﴾ اگر ميترسيد اگر بيش از يك همسر بگيريد عدالت را رعايت نكنيد، اين كار را نكنيد [بلکه] فقط يك عيال بگيريد و اگر ميترسيد با يك عيال هم حقّ او را ادا كنيد، ﴿أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ﴾ با كنيزكان اصيل كه حقوق كمتري دارند ازدواج كنيد. پس بحث در پنج مرحله خلاصه شد.
مرحلهٴ اول مربوط به ايتام است كه اگر حقّ يتيم را ميتوانيد رعايت كنيد، ازدواج با آنها مانعي ندارد وگرنه با ايتام ازدواج نكنيد، اين يك و اگر قدرت تعديل داشتيد، با دو همسر، از آن گذشته سه همسر، از او گذشته تا چهار همسر براي شما شرعاً جايز است اينهم دو، سه بخش.
اگر قدرت تعدّد زوجات نداشتيد ﴿فَوَاحِدَةً﴾؛ ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً﴾ اگر ميترسيد كه با يك زن هم عدالت را رعايت كنيد، با كنيزكاني كه حقوق كمتري دارند ازدواج كنيد: ﴿أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ﴾، آن وقت سراسر ميشود عدل؛ از پرهيز از يتاميٰ تا ﴿أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ﴾