درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

70/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 200

 

﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾﴿200﴾

 

آينده جهان از نظر اسلام

آخرين بحث از مباحث سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» دربارهٴ آخرين ذخيرهٴ الهي و خاتم اوصيا و خاتم اوليا وجود مبارك حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) برخورد كرد و اين را ـ ان‌شاء‌الله ـ ما به فال نيك مي‌گيريم. گرچه بعضي از مسائل مربوط به اين پانزده فصل[1] ، نيازي داشت كه جمع‌بندي نهايي اعمال بشود و مخصوصاً در وجود جامعه كه آيا جامعه وجود دارد يا ندارد، وجودش حقيقي است يا اعتباري ولي ـ ان‌شاء‌الله ـ در بازنگري بعدي ممكن است كه اين‌گونه از مسائل هم مطرح بشود، چون اين آيه تقريباً مقداري بحث مبسوطي به خود اختصاص داد و طول كشيد. در اين فصل پانزده، خلاصهٴ مطلبي كه مطرح است اين است كه آيندهٴ جهان از نظر اسلام چيست. عده‌اي دربارهٴ آينده جهان، اظهار نظر كردند به بدبيني، عده‌اي هم به شك و ترديد ولي اسلام، آيندهٴ جهان را با خوش‌بيني تشريح مي‌كند كه جهان، روزي به مقصد خود مي‌رسد.

تبيين ديدگاه قرآن كريم دربارهٴ آينده جهان

خلاصه اين اصل هم در ذيل چند اصل و مقدمه حل مي‌شود كه بسياري از آن اصول و مقدمات، در خلال بحثهاي گذشته بيان شد. اصل اول اين بود كه جهان، هدف دارد و بر حق، خلق شده است. قرآن فرمود كه ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا﴾[2] يا فرمود: ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاّ بِالْحَقِّ﴾[3] يعني نظام هستي به حق خلق شده است حالا يا ‌«‌باء» مصاحبه است يا ‌«‌باء» ملابسه است بطلان، در اين جهان راه ندارد. هم به لسان اثبات فرمود كه ما اينها را به حق خلق كرديم هم باطل را نفي كرد، فرمود: ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا﴾[4] پس اين نظام، به حق خلق شده است. اصل دوم آن است كه گرچه نظام به حق، خلق شد و حق‌پذير است؛ اما باطل در اين جايگاه به هيچ وجه راه ندارد، اين نظام باطل را دفع مي‌كند و اگر باطل در اين نظام راه پيدا كند او را از آن نظم خاصش ساقط مي‌كند. فرمود كه ﴿وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ﴾[5] ؛ اگر حق تابع اميال مردم باشد در مسئلهٴ توحيد و همچنين در مسئله حقوق و در مسئله اخلاق كه مجموعاً به توحيد برمي‌گردد، نظام آسمان و زمين از هم فرو مي‌پاشد، زيرا اگر حق، در نظام كيهاني حكومت نكند باطل، مايهٴ ويراني آسمان و زمين خواهد شد. نه تنها مسئلهٴ فساد زمين است از باب ﴿ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النّاس﴾[6] بلكه كل نظام هستي فرو مي‌پاشد، براي اينكه حق اعم از توحيد و اخلاق و حقوق، متبع است و اگر حق، تابع اهواي اين مشركين باشد در مسائل اعتقادي، اخلاقي و حقوقي نه تنها «فسدت الارض»، بلكه ﴿لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ﴾ اين هم اصل دوم كه باطل، با نظم عالم سازگار نيست. اصل سوم هم اين است كه انسان، مانند ساير مخلوقات جهان با حق خلق شده است و داراي هدف مشخص است ﴿أَ يَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًي﴾[7] يا ﴿أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثًا وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُون﴾[8] و مانند آن. پس نظام انساني هم مثل نظام جهاني به حق خلق شده است و باطل با زندگي سعادتمندانه انسان هماهنگ نيست. ظلم، باطل است، براي نظام انساني ظلم، زيانبار است اين اصل سوم. اصل چهارم اين است كه انسان اگر بخواهد يك زندگي سعادتمندانه داشته باشد نبايد فردي زندگي كند، چون مقدور نيست. اين همان نيازمندي انسان است به جامعه كه زندگي انسان يك زندگي جمعي است. حالا خواه جامعه وجود جدايي داشته باشد يا نه، وجود جدايي نداشته باشد و هر فردي حيثيت اجتماعي داشته باشد، نه اينكه جامعه وجود جدايي داشته باشد كه اين البته در آن بازنگري نهايي به خواست خدا بايد حل بشود كه اصلاً جامعه وجود حقيقي دارد يا وجود اعتباري دارد. پس زندگي سعادتمندانه انسان بدون اجتماع و تشكيل جامعه ممكن نيست اين هم يك اصل، اصل بعدي آن است كه زندگي جمعي بدون حكومت ممكن نيست، مسئولي مي‌طلبد كه سازماندهي نظام جامعه را به عهده بگيرد كه اين هم تا حدودي مبسوطاً دربارهٴ او بحث شد. اصل بعدي آن است كه حكومت، بدون قانون شكل نمي‌گيرد و در خلال بحثهاي گذشته هم ثابت شد كه دو چيز است كه ركن يك نظام حكومتي‌اند: يكي قانون آزاد و يكي حاكم آزاده.

قانوني كه از غلط و خبط و خطا و سهو و نسيان و جهالت آزاد باشد اين قهراً قانون الهي است. حاكمي بايد باشد آزاده آن حاكم، اولاً بالذات ذات اقدس الهي است، در جهان مخلوق اول وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، بعد ائمهٴ معصومين(عليهم السلام)‌اند بعد كسي است كه دين‌شناس و عادل باشد.

وعده قطعي خداوند دربارهٴ خلافت صالحان بر زمين

اگر كسي دين‌شناس بود و عادل يعني فقيه عادل بود، اين مسئولي است آزاده، حداكثر امكان در زمان غيبت همين است. از اين به بعد، اصولي است كه قرآن كريم آنها را به عنوان وعده ياد مي‌كند كه در طي بحث ديروز چند طايفه از آيات مشخص شد كه يك طايفه فرمود جهان را بالأخره دين مي‌گيرد، همان طايفه‌اي بود كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه»[9] و «فتح»[10] و سورهٴ «صف»[11] . يك طايفه از آيات، دلالت مي‌كرد بر اينكه خدا وعده داد كه مستضعفين را خليفة الله بكند در روي زمين كه اين در سورهٴ «نور» [12] بود. طايفهٴ ديگر كه آياتش در سورهٴ «حج»[13] بود، برنامه حكومت صالحان را مشخص كرد. طايفهٴ ديگر نمونه عمل به اين وعده و انجاز وعده را در سورهٴ مباركهٴ «مائده» در جريان نسب حضرت امير در غدير خم بيان كرد كه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ﴾[14] . با اين بيانها معلوم مي‌شود كه اگر كسي شبهه مادي داشته باشد، شبهه ماترياليستي داشته باشد، ماترياليست ـ ديالكتيكي داشته باشد اينها قبلاً گذشت و اگر كسي بگويد نه، اصل اسلام حق است ولي اينكه بخواهد حكومت جهاني داشته باشد تجربه نشد تا ما ببينيم آن جهان ‌شمول است يا نه. نبايد توقع داشت كه اسلام جهان‌شمول بشود؛ اولاً مدتي حكومت بكند تا ما تشخيص بدهيم اين اصلاً شدني نيست، هيچ مكتبي به استناد اينكه تجربه شده است ظهور نكرد، چون همهٴ مكاتب ابتدايي بودند، هيچ مكتبي سابقه تجربي نداشت. خب، گذشته از اينكه اين بحث، قسمت مهمش به انسان‌شناسي از نظر وحي برمي‌گردد و ذات اقدس الهي انسان را با فطرت توحيدي خلق كرده است كه تشنهٴ حق و عدل است و روزي هم بايد به اين آب زلال قسط و عدل برسد.

تبيين دلالت آيهٴ دوم سورهٴ ‌«‌مائده» بر خلافت و ولايت

پرسش:...

پاسخ: اين آيه معلوم مي‌شود كه يك چيز جديدي آمده كه دين، مسئول اجرا پيدا كرد. در همان سورهٴ مباركهٴ «مائده» گذشته از اينكه آن حكم، قبلاً هم نازل شده بود، اين حكمي كه در سورهٴ «مائده» آيهٴ دوم هست قبلاً هم آمده كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ﴾ بعد فرمود كه ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِاْلأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْق﴾ اين حكم قبلاً هم نازل شده بود اين بار اول نيست اين يك و ثانياً به وسيله تحريم ميته پشت سر بفرمايد ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ﴾[15] ؛ ديگر كافران نااميد شدند، ديگر از كافران نترسيد براي اينكه ما گفتيم ميته حرام است، اصلاً هيچ ارتباطي باهم ندارند. هم اين آيه قبلاً نازل شده بود و تازگي ندارد، اين يك حكم جديدي نيست و هم اينكه حالا ما چهار تا مسئله فقهي براي شما گفتيم، ديگر از امروز به بعد كافران نااميد شدند، براي اينكه ما گفتيم خون، حرام است.

پرسش:...

پاسخ: بله يقيناً معترضه نيست جداگانه نازل شده، مثل آيه تطهيري كه جداگانه نازل شده اين بدون هيچ ترديد، اين ﴿أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ﴾[16] همين است ديگر، بدون كمترين ترديد. الآن همان طوري كه ما يقين داريم الآن روز است و شب نيست، يقين داريم كه اين ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ به قبل، هيچ ارتباط ندارد چيزي است جديد نازل شده، براي اينكه چهار تا مسئلهٴ فقهي اولاً قبلاً آمده بود و تازگي نداشت و ثانياً با اين چهار تا مسئله فقهي كه خون حرام است، مردار حرام است كه كافر از شما نااميد نمي‌شود كه. معلوم مي‌شود امروز يك سرفصل جديدي است، يك چيز تازه‌اي است كه ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ﴾[17] چرا، براي اينكه مسئول پيدا كرد دين، دين زمامدار پيدا كرد.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ آن آيهٴ مباهله در جريان مدينه بود. آن روز رسانه‌هاي گروهي نبود، آن روز پيام عمومي نبود و اصلاً قسمت مهم سفرنامه وجود مبارك پيغمبر در حجة الوداع همان جريان ولايت بود. در مكه بگويند، در مسجد خيف بگويند ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾[18] همين جاست، خود اين نشان مي‌دهد كه اين يك مسئله مهم خلافتي است، فرمود: ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ﴾[19] اين ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاس﴾ كه مسئلهٴ ترس نظامي نبود، ترس نظامي را رسول مبارك پشت سر گذاشت. آن وقتي تنها بود نمي‌ترسيد، الآن كه مكه را فتح كرده از چه كسي بترسد. خب، پس چه مسئله‌اي است كه ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾ براي اين چهار تا پنج تا مسئله حكم فقهي است كه قبلاً هم فرموده بود كه خون حرام است، مردار حرام است، اين چه چيزي است؟ و اينكه فرمود خدا تو را از دشمن حفظ مي‌كند يعني از خطر نظامي دشمن حفظ مي‌كند، آن روزي كه همه مسلح بودند و پيغمبر تنها بود چنين آيه‌اي نازل نشده، پيغمبر از كسي نمي‌ترسيد الآن كه همه اسلحه‌ها را گذاشته‌اند زمين ﴿يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجًا﴾[20] پيغمبر از كسي مي‌ترسد. پس اين در كدام فضا نازل شده. اين ترس، ترس نظامي نيست، ترس سياسي است و لا غير. فرمود تو بگو بالآخره، حالا اينها مي‌گويند عقد برادري بستي، پسر عموي توست، داماد توست هر چه بخواهند بگويند، بگويند من تأمين مي‌كنم مسئله را، بالأخره دين مسئول مي‌خواهد و اگر نگويي كاري انجام ندادي[21] .

پرسش:...

پاسخ: هيچ چيز، جداگانه نازل شد اگر يك بار نازل شده باش،د آن وقت صدر و ساقه بايد باهم ارتباط داشته باشند، نظير ﴿أَنَّما يُريدُ اللّهُ﴾[22] كه جداگانه نازل شد؛ منتها اينجا قرار گرفت.

 

عدم ارتباط آيهٴ ‌«‌اكمال دين» با جملات قبل از آن

حالا اين ترتيب آنچه را كه ذات اقدس الهي نازل كرده است در لابه‌لاي سور، در لابه‌لاي آيات، بحثي است به علوم القرآن برمي‌گردد نه بحث تفسيري، بحث تفسيري اين است كه اين براي كدام فضاست، اين چه مي‌خواهد بگويد. بحث قرآن‌شناسي اين است كه اينها به دستور چه كسي جابه‌جا شده، چرا اين جمله‌اي كه با جملهٴ قبل هيچ ارتباط ندارد كنار هم قرار گرفتند، اين مي‌شود جزء بحثهاي علوم القرآن، نه جزء بحثهاي تفسيري. اين شناخت قرآن از بيرون است. بحث تفسيري اين است كه اين آيه مربوط به چيست، چه مي‌خواهد بگويد. بنابراين اين هيچ ترديدي ندارد كه مربوط به قبل نيست، فرمود: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا﴾[23] ؛ دين كامل شده است، بنابراين مسئلهٴ خلافت، مسئلهٴ ولايت به عنوان انجاز وعده مطرح است.

دلالت برخي از آيات قرآن بر حكومت جهاني امام زمان(عليه السلام)

خيلي از آيات قرآن كريم است كه به حسب ظاهر، عام است ولي به حسب روايات، مصداق كاملش زمان ظهور حضرت حجت(سلام الله عليه) است، تطبيق شد بر آن زمان مبارك. گرچه اينها در حدي نيست كه بشود شماره كرد، چون يك قسمت مهم از آيات، تأويلش آن حضرت است. حالا به عنوان نمونه، در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آيهٴ هفده اين‌چنين است كه ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يُحْيِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَيَّنّا لَكُمُ اْلآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون﴾؛ فرمود بدانيد كه خدا زمين مرده را بعد زنده مي‌كند. در ذيل اين حديثي است از معصوم(عليه السلام) كه مربوط به زمان ظهور حضرت حجت(سلام الله عليه) است كه زمينه‌هاي مرده زندگي مردم را حضرت با قسط و عدل و داد احيا مي‌كند[24] . چه اينكه سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آيهٴ 105 ﴿وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ﴾ مصداق كاملش را گفتند زمان ظهور حضرت حجَت(سلام الله عليه) است[25] ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾[26] از امام صادق و باقر(عليهما السلام) رسيده است كه هنوز تأويل اين آيه نيامده، تأويل اين آيه وقتي است كه حضرت حجت(سلام الله عليه) ظهور كند[27] ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾ يك، ﴿وَقَاتِلُوهُمْ﴾ تا اينكه همهٴ دين، اين بشود همان ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾[28] با او هماهنگ درمي‌آيد ﴿وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ﴾[29] كه فرمود اين هم دربارهٴ حضرت حجَت(سلام الله عليه) است[30] . آيهٴ 54 سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه مطلق است مصداق كاملش زمان ظهور آن حضرت است، طبق روايتي كه از معصوم(عليه السلام) رسيده است. فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾ كه فرمود مصداق كاملش اصحاب و انصار حضرت حجَت(سلام الله عليه)‌اند[31] ، اينهايي هستند كه هم محبان الهي‌اند هم محبوبان الهي.

 

ويژگي حكومت جهاني امام زمان(عليه السلام)

آيه‌اي در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود كه بحثش قبلاً گذشت و مربوط به قيامت هم است، بخشي از آن آيات ولي مصداق كاملش را گفتند زمان ظهور حضرت حجَت است و بخشي مربوط به استقبال، سورهٴ «بقره» آيهٴ 148 اين است ﴿وَ لِكُلِّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعًا إِنَّ اللّهَ عَلي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَديرٌ﴾[32] ذيل اين كريمه، حديثي از امام معصوم(عليه السلام) است كه در زمان ظهور حضرت حجّت(سلام الله عليه) كه كنار كعبه ظهور مي‌كند و مي‌فرمايد ‌«... ﴿بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ﴾[33] ثم يقول انا بقية الله...‌»[34] مي‌فرمايد شيعيان و ياوران راستين آن حضرت هر جا باشند، خدا توفيق وصول به آن حضرت را نصيبشان مي‌كند[35] ﴿أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعًا﴾[36] و درك مردم هم در زمان ظهور حضرت به كمال مي‌رسد. گذشته از اينكه روايتي دارد كه خداوند، رئوس اينها را مسح مي‌كشد و احلام اينها و عقول اينها جمع و كامل مي‌شود[37] در بعضي از تعبيرات دارد كه خدا دلهاي اينها را پر از بي‌نيازي مي‌كند[38] ، نه اينكه زمين را پر از عدل و داد بكند فقط، بلكه دلهاي اينها را هم پر از بي‌نيازي مي‌كند و بهترين بي‌نيازي، همان علم است كه انسان را از خيلي از امور بي‌نياز مي‌كند. جهل، مايهٴ حاجت و نيازمندي است علم، مايهٴ بي‌نيازي است. فرمود قلوب را غنا پر مي‌كند و حضرت(سلام الله عليه) هم كه ظهور كرده است اين‌چنين است.

اجراي تمام احكام اسلام در حكومت جهاني امام زمان(عليه السلام)

آن وقت همين اختلاف هست، همين نفاق‌گونه زندگي كردن هست، همين عداوت و تبليغات سوء هست؛ منتها به ما گفتند در تمام شبهاي ماه مبارك رمضان دعا كنيد، وقتي حضرت(سلام الله عليه) ظهور كرده است بتواند بدون ترس، دين خدا را اظهار كند. اينكه ذيل دعاي ‌«افتتاح‌» آمده است كه «... اظهر به دينك ... و اعز به» كذا و كذا او را ياري بكن، ما را در دولت او عزيز و اينها بكن «وانْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ» تا اينكه «حَتَّي لاَ يَسْتَخْفِيَ بِشَيْءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ اَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ»[39] همين است. خدايا! تو ولي‌ات را ياري بكن كه مبادا از ترس عده‌اي دينت را پياده نكند، احكامت را پياده نكند. خب، اگر مسئله اعجاز باشد ‌«و كن فيكون‌» باشد، كسي نيست كه حالا توطئه بكند تا حضرت حجت(سلام الله عليه) از ترس او نتواند احكام الهي را پياده بكند. الآن قسمتي از احكام اسلام اصلاً مطرح نشد، در همان مجلس خبرگان اول، يك كليمي كه صريحاً اعتراض مي‌كرد به ما و بعد هم به يك خط ديگري سر درآورد، او مي‌گفت اصلاً اسم جزيه را نبريد، شما اصلاً مي‌بينيد نه در قانون اساسي اول و نه در قانون اساسي دوم اصلاً صحبت از جزيه نيست، با اينكه جزيه جزء احكام مسلّم اسلام است، اصلاً نيامده كه اهل كتاب بايد جزيه بدهند. امروز اگر ما به اينها بگوييم جزيه بدهند، پس فردا يا فردا يا عصر امروز مسلمانهاي كشورهاي ديگر را هم مي‌گويند شما بايد جزيه بدهيد. اين‌گونه از احكام، اصلاً نسياً منسيا شده است متأسفانه.

اگر الآن اينجا بگويند اقليتهاي ديني بايد جزيه بپردازند، طولي نمي‌كشد كه آنها هم مي‌گويند مسلمانها بايد جزيه بپردازند در كشورهاي ديگر. اين همان است كه «يستخفي بشيء من الحق مخافة من احد من الخلق» اين در اين دعاها آمده كه خدايا! طوري حضرت حجت(سلام الله عليه) را تأييد و تقويت بكن كه مبادا از ترس، دينت را نتواند پياده بكند[40] .

ضرورت شناخت و آمادگي براي حكومت جهاني حضرت مهدي(عليه السلام)

اين كتابهايي كه در اين زمينه نوشته شده، رواياتي كه در اين زمينه نوشته شده، اينها انفع است، مفيدتر است، عميق‌تر است، علمي‌تر است از اين كتابهايي كه ما در حوزه مي‌خوانيم. هم مطالبش عميق‌تر است، هم كاربردش بيشتر است هم نوراني‌تر است اينها را نگذاريد براي ايام تبليغ، اينها را يا درس بگوييد يا درس بخوانيد يا بحث بكنيد يعني ممكن است مدتي كسي سرباز ولي‌عصر(عج) باشد؛ اما مولايش را نشناسد كه او كيست؟ چيست؟ وظيفه‌ام چيست؟ رواياتي كه در اين زمينه شده بالأخره مباحثه بكنيد، نزد كسي درس بخوانيد، اگر قدرت داريد درس بدهيد، جمع بندي بكنيد كه بالأخره ما با او چه ارتباطي داريم، او كه حي است حاضر است ما غايبيم و نه او، آن‌كه نمي‌بيند غايب است نه او كه ديده نمي‌شود. اين جهل ما باعث شد كه ما گفتيم حضرت غايب است، به جاي اينكه بگوييم قائم است(صلوات الله و سلامه عليه). اين لقب شريف قيام را سنيها هم دارند ما شيعه‌ها هم داريم، وقتي نام مبارك حضرت با اين لقب برده مي‌شد تجليل مي‌كردند، برمي‌خاستند بسيار از علماي اهل سنت. وجود مبارك امام هشتم(سلام الله عليه) نام مبارك حضرت حجّت را با اين لقب شريف برد، دست بر بالاي سر گذاشت به احترام حضرت بلند شد. اين كار امام هشتم بود در خراسان، اين نام را زنده مي‌كردند. ساير ائمه هم همين طور، وقتي نام مبارك حضرت را با اين لقب مي‌بردند بلند مي‌شدند كه اين نام بماند. الآن هم همين طور است، آن‌كه نمي‌بيند غايب است، نه آن‌كه ديده نمي‌شود و اگر كمي خودمان را اصلاح بكنيم، مي‌بينيم.

مراد از ‌«‌تكذيب مدعيان رؤيت در عصر غيبت»

اينكه گفتند در زمان غيبت، تكذيب كنيد مدعيان رؤيت را يعني آثار عملي بار نكنيد، نه تكذيب بكنيد. چون اگر كسي بنايش بر اين باشد كه آثار عملي بار كند، مدعيان رؤيت فراوان مي‌شوند. البته مدعيان رؤيت كه اگر كسي را آدم تصديق بكند، اين بگويد من از ولي‌عصر چنين چيزي شنيدم، آن مي‌شود حجت خدا ديگر، يقيني است بايد عمل كرد. اگر كسي بگويد من خدمت حضرت رسيدم، حضرت اين‌چنين فرمود اين مي‌شود حكم الله ديگر، آن وقت مدعيان رويت و نشر احكام، مرز و حدي ندارد. اينكه گفتند در زمان غيبت اگر كسي ادعاي رؤيت كرد، تكذيب كنيد يعني آثار صحت بار نكنيد، نه ـ معاذ الله ـ بگوييد تو دروغ گفتي، شايد او عبد صالح بود. اين هم خلط نشود، خيليها هستند كه خيلي از شاگردان حضرت را مي‌بينند، بندگان صالح را مي‌بينند، اولياي الهي را مي‌بينند. دست‌پرورده‌هاي او را مي‌بينند خيال مي‌كنند به خدمت حضرت حجت رسيدند. كسي در بيابان گم مي‌شود، در عمره گم مي‌شود، در سفر حج گم مي‌شود مشكلي دارد، كسي، ناشناس مي‌آيد او را راهنمايي مي‌كند تا جلوي حجره‌اش تا جلوي خيمه‌اش، اين خيال مي‌كند خدمت امام رسيده است. حضرت شاگردان فراوان دارد، ابدال دارد، علما دارد، شاگردان دارد، صالحين دارد، صديقين دارد، شهدا زير پرورش او هستند. ممكن است يكي از بندگان صالح را دستور داده باشد كه برو فلان جا، فلان زائر حج يا عمره گم شده است او را به مقصد برسان؛ اما اينكه خود حضرت را انسان ببيند بعيد نيست و اگر كسي ادعاي رؤيت كرده است ما موظف هستيم كه آثار عملي را بار نكنيم كه اگر حكمي گفت ما قبول نكنيم، نه اينكه ـ معاذ الله ـ تكذيبش بكنيم، بگوييم تو نديدي، ديده نمي‌شود اين معناي تكذيب نيست.

اوصاف منتظران واقعي امام زمان(عليه السلام)

بنابراين وجود مبارك حضرت يكي از برنامه‌هاي رسمي كه از ما توقع دارد و ساير ائمه(عليهم السلام) به ما آموختند از ذات مقدس رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تا خود امام مهدي( صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) اين چهارده معصوم(عليهم السلام) همه به ما گفتند منتظر باشيد، همه به ما گفتند منتظر باشيد. مقداري بحث انتظار در نوبت ديروز اشاره شد كه امام صادق(سلام الله عليه) فرمود كه «ما يستعجلون»؛ چرا اين‌قدر شتاب مي‌كنيد، او كه بيايد خلاصه مرگ است، مي‌تواني تحمل بكني تحمل كن، فرمود «لم يكن بينه و بين العرب و قريش إلاّ السيف و ما يأخذ منها إلاّ السيف و ما يَستعجلون بخروج القائم والله ما طعامه إلا الشعير الجَشْب ولا لباسه الا الغليظ و ما هو الا السيف و الموت تحت ظلّ السيف»[41] ؛ فرمود مكرراً مي‌گوييد خدايا! منتظريم، منتظريم حضرت آمد برنامه‌اش اين است اين نان جو مي‌خواهد خلاصه، نه اين طوري كه هر كسي دستش به هر جا رسيد مرفه باشد، خبري از پابرهنه نداشته باشد مگر حرفش را بزند. در نهج البلاغه هست. خب، حضرت كه از مال طلق خودش خيلي بنده آزاد كرد. در مدينه يك باغ چشمه داشته باشد جزء گران‌ترين باغهاست ديگر، خادم حضرت مي‌گويد كه حضرت چند بار آمده كند و كاو كرده آب در نيامده. يك روز آمده كلنگ گرفته زد بالأخره، سنگي را كنار برد و چشمه‌اي از باغ مدينه درآمد. اين جزء دست پروده‌هاي خود حضرت امير(سلام الله عليه) بود. خادمش مي‌گويد كه هنوز اين آب بالا نيامده همين كه اين آب، جوشيده من ديدم حضرت صيغه وقف را هم جاري كرده ‌«هذه صدقة‌». خب، كدام يك از ماها مي‌توانيم تحمل بكنيم اين حرف را. انتظار يعني ساده زيستن، آماده بودن، بسيجي بودن. مرحوم محدث قمي(رضوان الله عليه) در آن كتاب شريف سفينة البحار در جلد دوم، صفحه 507 آنجا ذيل لغت ‌«‌هديٰ» و مهدي(صلوات الله و سلامه عليه) اين را از غيبت نعمانيه نقل مي‌كند كه وجود مبارك امام ششم(سلام الله عليه) فرمود: «لِيُعِدّنّ احدُكم لخروجِ القَائِمِ(صلواته و سلامه عليه) ولَوْ سَهْماً» ولو يك تير هم كه شد آماده باش «فان الله اذا علم ذلك مِن نيّته رجوتُ لان يُنْسِئَ في عُمره حتي يُدرِكَه و يكونَ مِن أعوانه و اَنصاره»[42] خب، پس انتظار كشيدن يعني مسلح بودن يعني بسيجي بودن يعني با تير آشنا بودن يعني نترسيدن يعني جنگجو و سلحشور بودن. فرمود يك تير هم كه شد فراهم بكن اگر منتظري، معني انتظار مشخص شد كه چيست آن وقت؛ هم آماده بودن با ساده زيستن است، هم با نيروي رزمي كار كردن. دو تا بسيجي را قرآن پروراند؛ يكي هم بسيج نظامي است كه مكرر ذكر كرده؛ يكي همين بسيج فرهنگي است طبق آيه معروف كه ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ﴾[43] اين ‌«نفر‌» يعني بسيجي شدن، كوچ كردن. اين نفر فرهنگي است يعني برويد در حوزه‌هاي علميه عالم بشويد، آن هم ﴿انْفِرُوا خِفافًا وَ ثِقالاً﴾[44] كه نفر بسيجي است.

وظيفه منتظران واقعي حكومت جهاني

خب، انتظار يعني اين، آن وقت، هم مسلح بودن است هم آماده شدن كه انسان هر مأموريتي را بپذيرد و ساده زندگي كند و خود حضرت امير(سلام الله عليه) با همه امكاناتش وقتي به حضرت عرض كردند شما چرا اين‌قدر ساده زندگي مي‌كنيد، با اينكه فرمود فرض است بر رهبران الهي كه خودشان را سخت بگيرند؛ در مضيقه بيندازند به اندازه آن محرومين جامعه زندگي كنند «أِنَّ اللَّهَ تَعَالَي فَرَضَ عَلَي أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ»[45] اين مضمون در نهج البلاغه هست ‌«بِضَعَفَةِ النَّاسِ» و مانند آن. پس انتظار از افضل اعمال ماست[46] و معناي انتظار هم همين است. آن‌كه مي‌گويد من منتظرم كه حضرت بيايد، اصلاح بكند اگر يك وقت حضرت ظهور كرد، الآن چون غايب است به حضرت ايمان دارد. اگر حضرت ظهور كرد اول كسي كه مخالف اوست همين خود اوست، براي اينكه برنامه‌هايش در دعاها، در روايات در زيارات مشخص است ديگر. سخن از يك روايت و دو روايت نيست، اگر اين يك روايت، دو روايت بود ممكن بود آدم بگويد مثلاً قابل توجيه است و اينها؛ اما اين روايات بحث از ده تا و صد تا و پانصد تا مي‌گذرد كه كلاً سيره را مشخص مي‌كند كه حضرت با چه وضع كار كرده.

مبارزه با خرافات و جاهليت، برنامه رسمي امام زمان(عليه السلام)

فرمود كه وقتي آمد «يَهْدِمُ مَا كَانَ قَبْلَهُ كَمَا هَدَمَ رَسُولُ الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»[47] ؛ اين جاهليتها را، اين خرافات را، اين اوضاع را، اين نابرابريها را همه را برمي‌دارد. اول‌كاري كه مي‌كند اين گلدسته‌ها را خراب مي‌كند. تمام ماها تلاش و كوششمان اين است كه قدري گلدسته درست كنيم، مسجد ما گلدسته‌اش بلندتر، اين فكرها را برمي‌دارند حضرت، چه كارهايي مي‌كند بازسازي حضرت چيست؟ نوسازي حضرت چيست؟ زخرف مساجد را برمي‌دارد. الآن ما عادت كرديم مسجد مي‌سازيم، حسينيه مي‌سازيم مزخرف و مزين. ‌«زخرف‌» يعني زينت ديگر. اين طرز فكرها كه الآن آمده، اين را برمي‌دارد. حرفي بعضي از بزرگان اهل معرفت گفتند كه مي‌دانيد چرا عده‌اي به دنبال گوساله سامري رفتند، براي اينكه مزين بود به ذهب؛ هر جا طلا كاري است مردم خوششان مي‌آيد. خيلي فرق است بين آنچه ما الآن داريم، با آنچه در روايات برنامه حضرت را ذكر مي‌كند. فرمود كه مردم دلشان نزد طلاهاست، ديدند اين هم كه پر طلا است اين گوساله. خب، حالا حضرت كه ظهور كرد اجازه مي‌دهد كه اين‌چنين باشد يا برنامه‌هاي ديگري دارد. اين حرفها اگر فحصي بشود در خود روايات ظهور حضرت(سلام الله عليه) مشخص مي‌كند كه برنامه آن حضرت چيست. چطور ظهور مي‌كند. آن وقت انتظار كه از افضل اعمال شيعه‌ها است[48] در زمان غيبت هم كاملاً وضعش مشخص مي‌شود.

امام خميني(ره)، منتظر واقعي امام زمان(عليه السلام)

پرسش:...

پاسخ: بله؛ اما حرف را چه كسي گوش بدهد، آن كسي كه نترس بود خود امام بود. آن بعد معنوي امام و عرفاني امام و فلسفي امام و زهد امام، منسي شد. اين حسينيه جماران، آيت بود آن زيلو، آيت بود به حق آيت بود؛ اندرون و بيرونش هم يكسان بود.

پرسش:...

پاسخ: بله؛ اما اگر كسي «أين الامام و ما ادراك ما الامام» فرق مي‌كند. آن در هر هزار سال چنين الف قدي ظهور مي‌كند كه زرق و برق اين را نگيرد. اينكه سران كشورها رؤساي جمهور همه آمدند براي دعوت صلح، بعد ظهر شد و به او اقتدا كردند، ديدند اين واقع خليفة الله است في الارض، در زمان غيبت. چرا زهد حضرت امير(سلام الله عليه) را در زمان شجاعتش كمتر ذكر مي‌كنند، فقط آن زمان خانه‌نشيني‌اش را ذكر مي‌كنند. براي اين پنج سال هر چه نقل مي‌شود شمشير است براي آن 25 سال هر چه نقل مي‌شود زهد است. در حالي‌كه همان وقت هم اهل شمشير بود و همين وقت هم اهل زهد. اگر كسي كون جامع بود، انسان جامع بود همه اينها را داراست. اين همه درآمدهايي كه آمده، اجازه نداد حسينيه جماران از آن وضع ساده‌اش در بيايد، نه اينكه حالا ـ معاذ الله ـ مي‌خواست براي اينكه با پابرهنه‌ها مثلاً يك طور زندگي كند كه پابرهنه نرنجند اينها اهداف ضعيف است، خودش را مي‌خواست دريابد. اگر نظام اين‌چنين باشد آن اصل اسلام خودش را روشن مي‌كند، چيزي او را فريب نمي‌دهد. در تمام اين مدت، من اين را هيچ وقت مسرور نديدم، با اينكه فتحها و پيروزيها شده، مگر همان وقتي كه صبح كه ما از نزد گورباچف برگشتيم، ديدم هنوز ما حرف نزده دارد مي‌خندد اين پسر پيغمبر. خب، اين اثرش را هم ديديم. اين كارها كه فلان جا را رنگ روغن بكن، فلان جا را فرش بكن، اين كاري نيست كه امام پسند باشد، منوب عنه نمي‌پذيرفت، خودش هم نمي‌پذيرفت. اينها چيزي نيست؛ اما ما حالا دستمان به زيد و عمرو نمي‌رسد لااقل با خودمان برسد كه اگر جايي مسجدي داريم، حسينيه‌اي داريم به اين فكر نباشيم رنگ و روغن كنيم، به اين فكر باشيم كه ﴿إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾[49] باشد، نه حسابهاي ديگر باشد. غرض آن است كه انتظار ظهور حضرت، معناي خاص خود را پيدا مي‌كند، هم در ساده زيستن است و هم در مسلح بودن. مطلبي كه به عنوان آخرين جمله بايد عرض كنم حضورتان و به عنوان خواهش هم مي‌خواهم عرض كنم اين است كه فردا وجود شريف حضرت آيت الله خامنه‌اي(ايده الله تعالي) به قم مشرف مي‌شوند، حتماً در مراسم استقبال او شركت كنيد، براي اينكه تكريم كسي كه الآن مسئول نظام است، تكريم اسلام است بدون هيچ ترديدي؛ منتها متأسفانه يك سميناري از مدتها قبل در استان مازندران براي همين برگزاري مراسم انتخابات و سازماندهي كه ـ ان‌شاء‌الله ـ به خوبي برگزار بشود، همه شركت بكنند و مشكلي نداشته باشد، عاقلانه شركت بكنند، عالمانه شركت بكنند، عادلانه شركت بكنند، روحانيون و ائمه جمعه و جماعات اين استان وسيع از مدتها قبل قرار گذاشتند كه ما فردا بايد در آنجا در حضور آن آقايان باشيم، من تأسفم اين است كه چرا در جمع شما مستقبلان عزيز حضور ندارم؛ اما شما حتماً هم بزرگواري كه داريد بالاصاله از طرف خودتان، هم لطفي كه داريد به نيابه از طرف ما شركت كنيد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . الميزان، ج4، ص92 ـ 133.
[2] . سورهٴ ص، آيهٴ 27.
[3] . سورهٴ دخان، آيهٴ 39.
[4] . سورهٴ ص، آيهٴ 27.
[5] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 71.
[6] . سورهٴ روم، آيهٴ 41.
[7] . سورهٴ قيامت، آيهٴ 36.
[8] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 115.
[9] . سورهٴ توبه، آيهٴ 33.
[10] . سورهٴ فتح، آيهٴ 28.
[11] . سورهٴ صف، آيهٴ 9.
[12] . سورهٴ نور، آيهٴ 55.
[13] . سورهٴ حج، آيهٴ 41.
[14] . سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[15] . سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[16] . سورهٴ نساء، آيهٴ 82.
[17] . سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[18] . سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
[19] . سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
[20] . سورهٴ نصر، آيهٴ 2.
[21] . سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
[22] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.
[23] . سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[24] . ر . ك: بحار الانوار، ج51، ص53.
[25] . ر . ك: بحار الانوار، ج9، ص224.
[26] . سورهٴ انفال، آيهٴ 39.
[27] . بحار الانوار، ج51، ص55.
[28] . سورهٴ توبه، آيهٴ 33.
[29] . سورهٴ انفال، آيهٴ 39.
[30] . ر . ك: بحار الانوار، ج52، ص345.
[31] . بحار الانوار، ج31، ص577.
[32] . سورهٴ بقره، آيهٴ 148.
[33] . سورهٴ هود، آيهٴ 86.
[34] . بحار الانوار، ج52، ص192.
[35] . ر . ك: الكافي، ج8، ص313.
[36] . سورهٴ بقره، آيهٴ 148.
[37] . الكافي، ج1، ص25.
[38] . بحار الانوار، ج51، ص92؛ ‌«‌... يَملأُ الله قلوب اُمةِ محمدٍ(ص) غنيً و ....»
[39] . تهذيب الاحكام، ج3، ص111.
[40] . تهذيب الاحكام، ج3، ص111.
[41] . بحار الانوار، ج52، ص355.
[42] . بحار الانوار، ج52، ص366؛ الغيبة (نعماني)، ص320.
[43] . سورهٴ توبه، آيهٴ 122.
[44] . سورهٴ توبه، آيهٴ 41.
[45] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 209.
[46] . بحار الانوار، ج50، ص318.
[47] . بحار الانوار، ج52، ص352 و 353.
[48] . بحار الانوار، ج50، ص318.
[49] . سورهٴ توبه، آيهٴ 18.