70/11/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 200
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾﴿200﴾
آينده جهان از نظر اسلام
گرچه فصل چهاردهم[1] از اين فصول پانزدهگانهاي[2] كه ذيل اين كريمه مطرح و معنون است، مطالب ديگري هم داشت درباره انحاي آزادي و اقسام آزادي و كيفيت اعمال آزادي و اينكه انسانها طبعاً آزادند مگر اينكه بيگانهها بر اينها مسلّط بشوند ولي شايد خطوط كلي آزادي كه در فصل چهارده و در بعضي از فصول قبل بيان شد راهگشا باشد. الآن ميرسيم به خواست خدا به فصل پانزدهم كه آخرين فصل اين مجموعه است و فصل پانزده در اينباره است كه آينده جهان از نظر اسلام چيست؟ به مناسبت اينكه در آستانه ميلاد ولي عصر(ارواحناه فداه) هستيم و جهان با ظهور آن حضرت پر از قسط و عدل و داد ميشود «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْمَاً وَ جَوْرَاً»[3] اين فصل، فصل مناسبي است كه آينده جهان از نظر اسلام چيست و يكي از رواياتي هم كه در ذيل همين آيهٴ سورهٴ «آلعمران» به عنوان ﴿وَرَابِطُوا﴾ تبيين شده است اين است كه «رابطوا امامكم المنتظر(عليه الصلاة و عليه السلام)»[4] . بنابراين هم آن حديثي كه در ذيل اين كريمه وارد شده است، زمينه بحث را فراهم ميكند و هم عنوان فصل پانزدهاي كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ارائه كردند همين است كه آينده جهان از نظر اسلام، حكومت الهي است.
دليلي عقلي بر منتهي شدن آينده اسلام به قسط و عدل
اين مطلب را هم ميتوان با برهان عقلي اثبات كرد، هم ميتوان با برهان نقلي؛ منتها بحث چون بحث تفسيري است، قسمت مهم مباحث به استناد آيات و روايات حل ميشود و آن بخش عقلياش به طور كوتاه اشاره ميشود و آن اين است كه انسان، در هر شرايطي كه باشد، بالأخره خواهان قسط و عدل و داد است و سعادت و كمال را طلب ميكند و تبهكاران كه به دنبال تعدّي و طغيان حركت ميكنند نه براي آن است كه بگويند فساد چيز خوبي است، بلكه فساد را به سود خود ميپندارند ﴿وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾[5] هيچ عاقلي به دنبال بدي نميرود، همهاش به دنبال خوبي حركت ميكند؛ منتها در اثر تعليم غلط، گاهي بد را خوب و گاهي خوب را بد ميداند. اين است كه ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾[6] درباره منافقين آمده، درباره گروه ديگر هم آمده ﴿وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ به خيال خوب، كار بد ميكنند، نه اينكه بدانند اين كار، كار بد است. پس هر انساني فطرتاً، قسط و عدل طلب است و حقخواه، در نهان هر بشري اين تعبيه شد و آفريده شد، اين يك مقدمه و اين به قرارداد و رسوم و عادتهاي نژادي و امثالذلك هم نيست كه بگوييم مردم مشرق زمين اينچنين معتادند، مردم مغرب زمين آنچنان عادت كردهاند و مانند آن، زيرا با اختلاف السنه و الوان و نژاد و قوم و مليتها در نهان هر كسي اين هست، با تجارب و با تواتر و با تسامح، مجموعاً به دست ميآيد كه هر انساني عدالتطلب است و سعادتخواه، اين مقدمه اُوليٰ.
پرسش:...
پاسخ: نه يعني «لا تعلمون تفصيلاً» وگرنه چطور ميشود كه در جان انسان، فطرت باشد و انسان از او غافل باشد و مقدمه دوم آن است كه چيزي كه در نهان همه بشر هست، اين عبث و باطل نيست. اگر اين بحث در الهيات مطرح بشود، بعد از اينكه اثبات بشود ذات اقدس الهي داراي اوصاف كمالي است، حكمت است و عنايت است، ميشود از راه عنايت حق تعالي كه خدايي كه حكيم است و عنايت دارد به نظام احسن، عالم است، اين خدا اگر خصيصهاي را در نهان انسانها به وديعت سپرد، حتماً روزي اين نهفته شكوفا ميشود. اين برهان الهي دارد بر مسئله، برهان لمي هم دارد يعني از وصفي از اوصاف خدا ميشود استفاده كرد، او را حد وسط قرار داد و گفت خداي حكيم كه اين كار را كرده است اين لغو نيست، نظير آيات پاياني سورهٴ «قيامت» كه ﴿أَ يَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًي﴾[7] و امثال ذلك. اين راه، راهي است كه در الهيات مطرح است و اگر به آن حد نرسيد يعني سير بحث به آنجا نرسيد و از راه عنايت الهي و حكمت الهي، حد وسط تشكيل نشد، يك مقدمه حدسي دارد البته و آن اين است كه چيز لغو و باطل در جهان نيست. اگر در نهان همهٴ درختها ميل به آب هست، پس آبي هم در جهان هست؛ ممكن نيست كه همه درختها و گياهان تشنه آب باشند؛ اما آب در عالم نباشد و امثالذلك يا همه معدنها زمينه شكوفايي آن گوهرهاي نهفته در آنها باشد ولي هيچ راهي نباشد به رسيدن، اين يك مقدمه حدسي است البته، حتي آنها كه موحد نيستند اين را ميپذيرند.
پرسش:...
پاسخ: چرا، اگر آن برهان الهي شد كه آن برهان است، اگر از آن راه كسي نيامد ميشود مقدمه حدسي، مقدمه حدسي هم يقينآور است البته. ظني كه نيست، حدس منطقي به آن يقيني ميگويند. خب، چون همه انسانها تشنه قسط و عدلاند، پس نظام قسط و عدل در جهان خواهد بود كه همه منتظر او هستند و تشنه او هستند، اين راه عقلي.
بيان قرآن كريم دربارهٴ آينده جهان
اما راه نقلي و تفسيرياش آن است كه قرآن كريم وقتي مسئله رسالت و نبوت را تبيين ميكند، هدف نبوت عامه را ذكر ميكند، ميفرمايد هدف، آن است ﴿لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[8] يعني همه مردم، تودهٴ مردم بشوند اهل قسط و عدل، بعد ميفرمايد كه ديني را كه ذات اقدس الهي به همراه رسولش فرستاده است، اين نور الله است. گرچه عدهاي در اثر بيراهه رفتن و خطاي در تطبيق، به اين فكرند كه نور خدا را خاموش كنند ولي هرگز توان آن را ندارند و ذات اقدس الهي نور خودش را به تماميت و كمال ميرساند و اين دين كه نور خداست بر همهٴ مكتبها و اديان باطل پيروز ميشود. يك طايفه از آيات، لسانش همين است كه اينها در سورهٴ مباركهٴ «توبه» و سورهٴ «صف» و سورهٴ «فتح»[9] به يك مضمون آمده با يك تفاوت كوتاهي كه ﴿هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾[10] خب، اين طايفه از آيات ميگويد كه ذات اقدس الهي رسولش را با دين حق فرستاده است تا اينكه اين دين را بر همه اديان و مكاتب پيروز كند، پس آينده جهان از نظر قرآن، طبق اين بخش از آيات، پيروزي قسط و عدل است.
حتمي بودن جهان شمولي دين اسلام در قرآن كريم
حالا گذشته از اينكه اين را به عنوان هدف نهايي ذكر فرمود، به مؤمنين وعده هم داد. بخشي از آيات و طايفهاي از آيات اين است كه اگر افرادي صالح و صادق باشند، خدا به اينها وعده ميدهد كه بتوانند نظامي و حكومتي را تأسيس كنند، اين هم يك طايفه از آيات. طايفه ديگر آياتياند كه برنامه نظام اسلامي را بازگو ميكنند. طايفه ديگر نمونههايي از انجاز به اين وعده و عمل به اين وعده را ذكر ميكنند؛ نمونهاي. آنگاه روايات فراواني است كه در ذيل آياتي كه جهانگيري و جهانشمولي دين را ذكر ميكند، ميفرمايند اين در زمان ظهور حضرت وليّعصر(ارواحناه فداه) است. اما آن طايفه اُوليٰ كه دلالت ميكند دين، نور خداست دشمنان دين درصدد خاموش كردن اين نورند و هرگز موفق نميشوند و خدا نورش را به پايان ميرساند، يكي در سورهٴ مباركهٴ «توبه» است آيهٴ 32 و33، آيه اين است ﴿يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَي اللّهُ إِلاّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ﴾ همان طوري كه نور آفتاب را كسي با دهان نميتواند خاموش كند، با فوت دهان، نور آفتاب خاموش نميشود، با تبليغات مسموم و با تلقينات باطل، نور خدا كه دين است خاموش نميشود، چرا؟ ﴿وَ يَأْبَي اللّهُ إِلاّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾ اصلاً ذات اقدس الهي، دين را براي جهاني شدن فرستاده. اگر خداوند دين را براي جهاني شدن فرستاده يعني براي پاسخ مثبت دادن به عطش جوامع بشري فرستاده، ديگر معنا ندارد كه اجازه بدهد عدهاي اين نور خدا را خاموش كنند، پس گرچه ﴿يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ﴾؛ اما ﴿وَ يَأْبَي اللّهُ إِلاّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ﴾ چرا، براي اينكه اصلاً خدا براي اينكه جهان را روشن كند اين نور را فرستاده، آن وقت معنا ندارد كه خدا براي همين هدف، نور بفرستد و اجازه بدهد عدهاي نور او را خاموش كنند، اين ﴿هُوَ الَّذي﴾ به منزله تعليل آن آيه است.
وعد و قطعي خداوند بر جهان شمولي دين اسلام
مشابه اين مضمون، در سورهٴ مباركهٴ «صف» هم هست، تفاوت كوتاهي است. آيهٴ هشت و نه سورهٴ «صف» اين است كه ﴿يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا﴾ ـ آنجا داشت كه ﴿يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا﴾ ـ ﴿ يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ﴾؛ اينها توطئه ميچينند، زمينه فراهم ميكنند كه نور خدا را خاموش كنند ولي خداوند اجازه نميدهد چرا، براي اينكه ﴿هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ﴾ اين ضمير ﴿لِيُظْهِرَهُ﴾ به رسول برنميگردد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به دين برميگردد، چون در سورهٴ مباركهٴ «رعد» و مانند آن آمده است كه شما تبليغتان را بكنيد، كارتان را انجام بدهيد، وظيفهتان بيان كردن است. آنچه را من وعده دادم، بعضي از آن وعدهها را در زمان حياتتان انجام ميدهم، بعضي را هم بعد از رحلتتان: ﴿وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ﴾[11] معلوم ميشود كه اين ضمير، به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برنميگردد كه ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ﴾ و مناسب هم نيست كه پيغمبر را بر همه اديان پيروز كند، دين پيغمبر را بر همه اديان پيروز ميكند. اگر آن مغلوبها، اشخاص بودند ممكن بود كسي ضمير را به پيغمبر برگرداند كه ﴿لِيُظْهِرَهُ﴾ مثلاً «علي اعدائه»؛ اما آن مغلوب، اديان باطل است، قهراً اين غالب ميشود دين حق، گذشته از اينكه در بعضي از طايفهاي ديگري از آيات خدا به پيامبر فرمود تو دستورت را انجام بده، آنچه را كه من وعده دادم بعضي را در زمان حيات تو به تو نشان ميدهم، بعضي را هم بعد از ممات انجام ميدهم ﴿وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ﴾[12] .
پرسش:...
پاسخ: نه، چون جاهل مقصرند معذور نيستند؛ منتها اين را كمال ميدانند. مثلاً فرعوني كه آمده است براي خاموش كردن نور دين خدا، گفت ﴿وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾[13] اين خيال كرد هر كس زد و بندي دارد و زرق و برقي دارد به كمال رسيده است، او به دنبال كمال ميرود؛ اما خيال ميكند كمال اين است. بعد وقتي كه بخواهند تفهيمش كنند، حاضر نيست درك بكند يا وقتي هم كه درك كرده است از آن به بعد ديگر به عناد ميافتد. اين قليل است كسي كه حق را بفهمد و به عناد بيفتد. اما اينها ميشود جاهل مقصر، جاهل مقصر مثل عالم عامد است ديگر. در سورهٴ «فتح» آيهٴ 28 مسبوق به آن ﴿ يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا﴾[14] يا ﴿يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا﴾[15] نيست، خودش مستقل است ﴿هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفي بِاللّهِ شَهيدًا﴾ اين ضمير ﴿لِيُظْهِرَهُ﴾ هم به دين برميگردد، هم طبق آن نكتهاي كه گفته شد و هم به اينكه اين دين، نزديكتر از رسول است، چون دارد ﴿هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ﴾ اين ﴿لِيُظْهِرَهُ﴾ به دين حق برگردد أنسب است، اين دين هم گفته شد اضافه، بيانيه است؛ ديني كه «هو الحق» است. به هر حال پس اين طايفه سه آيه را زير پوشش دارد: يكي در سورهٴ «توبه» است[16] ؛ يكي در سورهٴ «صف» است[17] ؛ يكي هم در سورهٴ «فتح» كه فرمود اين دين، بايد بر همه مكتبها پيروز بشود.
مسئله ديگر آن است كه بخشي از آيات، وعده ميدهد كه اين دين، به وسيله مردان صالح جهانگير بشود يا لااقل به پيروزي برسد ولو در مقطعي. اين ﴿وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ﴾[18] اين وقتي كه ﴿فِي اْلأَرْضِ﴾ منظور، مطلق زمين شد نه «اي ارضٍ كان»، بلكه مطلق الارض شد، اين ميشود همان جهانشمولي نظام اسلامي. اين است كه از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل شده است كه «اَلْمُسْتَضْعَفُونَ في الأرْضِ... نحن اهل البيت» و وقتي مهدي ما(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور كرده است، مشمول اين آيه خواهد بود[19] ، اين حديث شريف از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است. ولي در قبل از اين ظهور وجود مبارك حضرتش، يك سلسله از آيات است كه وعده ميدهد؛ وعده ميدهد كه اگر مردان صالحي قيام كردند خدا آنها را به نظام و خلافت و حكومت برساند.
شباهت انقلاب اسلامي با حكومت نبوي و علوي
گرچه قبلاً بحث شد كه رواياتي كه دارد هر قيامي كه قبل از ظهور حضرت حجّت(سلام الله عليه) صورت بگيرد محكوم به شكست است[20] ، آن مقداري بحث شد و همان سخني كه در مقدمه صحيفهسجاديه هست از شارح بزرگوارش در ذيل همان سخن، اين روايت معتبر هم نقل شد كه ائمه(عليهم السلام) در عين حالي كه آن سخن را فرمودند كه هر قيامي قبل از ظهور حضرت باشد شكست مييابد، خودشان هم فرمودند كه ما اگر هفده نفر آدم صالح مبارز نستوه ميداشتيم، قيام ميكرديم[21] و اگر كسي جمود بكند بر همين روايات خب، انقلاب اسلامي قبل از ظهور حضرت بود و قيام كرد و شكست نخورد. اگر چهار تا معصيت يا چهل تا معصيت يا چهارصد تا معصيت يا چهارصد هزار معصيت هم باشد بالأخره نظام، نظام اسلامي است. بالأخره كمتر از آن مقدار معصيتي است كه در زمان پيغمبر بود يا همان حد. مگر خالد آن كار را در زمان پيغمبر نكرد؟ مگر خلاف و تجاوز و تعدّي به مال و ناموس چيست/ وقتي آيه نازل شد كه ﴿فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنّي بَريءٌ مِمّا تَعْمَلُونَ﴾[22] خب، خالد آن كار را جريان مالكبننويره كه در زمان ابوبكر و ديگران كرده[23] ولي آن تعدّي مال و اهلاك را در زمان خود پيغمبر انجام داد. وقتي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گزارش رسيد كه خالد، كارگزار شماست، رفته اين همه جنايت كرده، حضرت آمده در حضور مردم دست را بلند كرده عرض كرد «اللهم اني أبرأ اليك مما صنَعَ خالد» بعد به حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود كه يا علي! برو تمام خسارتهاي اين روستائيهاي بيچاره را بده حتي «حتي انه ليدي ميلغة الكلب»[24] «ميلغه» آن ظرفي كه روستائيها براي ولوق كلابشان آماده كردند. گفت آن ميلقهٴ كلاب را هم قيمت گذاري بكن قيمت آنها را هم بده. بعد هم همين خالد طولي نكشيد كه هنوز آب آن غسل، خشك نشده كه آن جنايت را كرده كه هم نويسندهها از نوشتنشان شرم دارند و هم گويندهها و بعد هم جريان سقيفه پيش آمد. آن سيزده سال اول كه حضرت در مكه بود كه اصلاً صحبت زد و خورد نبود، فقط خورد بود به تعبير آقايان؛ فحش شنيدن بود و كتك خوردن بود، اين سيزده سال اول كه حكومت نبود، اين ده سال كه به اين وضع ختم شد بعد هم كه به سقيفه تبديل شد. بر فرض هم ـ معاذ الله ـ فردا ـ معاذ الله ـ نظام اسلامي در ايران برچيده بشود، باز مثل صدر اسلام ميشود. اگر يك نظامي هم ـ معاذ الله ـ شكست بخورد معنايش اين نيست كه شما نبايد قيام بكنيد، نظام را تشكيل بدهيد وگرنه خود نظام پيغمبر هم بعد از ده سال شكست خورد «ارْتَّد النَّاسُ بَعْدَ النَّبي»[25] شد و مانند آن. خود حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود سخت است بتوانيد با من زندگي كنيد. خب، بالأخره حضرت 25 سال كه با آن وضع به سر برد كه هيچ، حالا هم كه خليفه رسمي مسلمين شد حق بنيفاطمه را نتوانست استرداد كند. فدك كه براي خود حضرت علي نبود كه بگويد من صرفنظر كردم كه، فدك براي اين صغار بود، بعد از رحلت وجود مبارك حضرت زهرا(صلوات الله و سلامه عليها) براي اين بچهها بود ديگر. خب، حق بچهها را، حق صغار را چرا خليفه عصر نگرفت حضرت فرمود: «لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ مِنْ هذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ»[26] ؛ من اگر جا بيفتد حكومتم خيلي كار ميكنم. خيلي از كارها مانده در زمان او، تنها سخن از صلات تراوي و امثال صلات تراوي نبود كه نماز شب را به جماعت خواندند، اين گونه از بدعتها را ديد و نتوانست دم بربياورد، آن مسائل مالي را نتوانست دم بر بياورد. خيلي از اين كارها بود كه در زمان خود حضرت امير نشد، آن هم در زمان خالد بود در زمان خود پيغمبر. تنها كسي كه بايد آن كل جهان را به هدف برساند وجود مبارك حضرت حجّت(سلام الله عليه) است.
پرسش:...
پاسخ: بله آنها كه به اين حديث استشهاد ميكنند، به اين معنايي كه گفته شد كه چيز نميكنند، اينها اصل نظام اسلامي ايران را زير سؤال ميبرند، بحبوحه جنگ هم حرفشان همين بود. الآن هم خود نظام اسلامي هم آن توقع را ندارد كه كل جهان يك شبه برگردد، مسلمان بشود. آنها درباره شرق و غرب كه حرف ندارند درباره همين يك وجبي كه روي زمين هست، درباره اين يك وجب حرف دارند الآن. مثلاً بيش از پنج ميليارد روي زمين زندگي ميكنند، اين پنجاه ميليون در برابر بيش از پنج ميليارد اصلاً «كشعرة سوداء في بقرة البيضاء، او كشعرة بيضاء في بقرة السوداء» راجع به همين هم حرف دارند. خب، اگر ـ معاذ الله ـ فردا نظام اسلامي به هم بخورد انسان بدهكار نيست، تازه ميشود زمان، مثل زمان خود پيغمبر كه بعد از ده سال به سقيفه تبديل شده است.
امكان وقوع معصيت و خلاف در حكومت اسلامي
شما اگر دلتان بخواهد كسي معصيت نكند اين فقط در بهشت است، در زمان ظهور حضرت هم معصيت فراوان است؛ منتها نظام، نظام اسلامي است، حضرت را هم شهيد ميكنند. دو تا آيه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» است كه يكي القاست [و] يكي اغراء فرمود: ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾[27] درباره يهوديها معلوم ميشود كه اينها تا آن روز هستند، درباره مسيحيها معلوم ميشود تا آن روز هستند، با كينه و عداوت هم هستند؛ منتها كل جهان را يك حكومت دارد اداره ميكند، حدود الهي هم آنجا اجرا ميشود يعني معصيت ميكنند، تعدّي ميكنند حد، جاري ميشود. نه اينكه معصيت نكنند، قصاص هم جاري ميشود يعني آدمكشي هست؛ منتها قصاص هست، نه اينكه همهشان ميشوند عالم عادل، آن در بهشت است و لاغير.
نمونههايي از وقوع خلاف و معصيت در حكومت نبوي و علوي
بنابراين كسي بخواهد بگويد كه هر قيامي قبل از ظهور حضرت حجّت محكوم به شكست است. اين وقوع، دليل بر امكان است. بهترين دليل و قطعيترين دليل بر اينكه روايات، منظورش اين نيست، همين استقرار نظام اسلامي است. شما برويد جلوتر ببينيد زمان حضرت امير چه غوغا بود «ما يك گوشهاي، رخي نشان داد وگرنه مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز»، در صدر اسلام چه كارها بود. آن كارهايي كه مالكبننويره و امثال ذلك به نام دين ميكردند كه شبانه او را كشتند و با عيالش همبستر شدند[28] . چنين كارهايي كه به عنوان كارگزار شما نداريد در نظام اسلامي. خب، اين بود. حضرت امير فرمود طولي نكشيد كه «لُبِسَ الْإِسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً»[29] كاملاً مثل پوستين وارونه شد، آن در حضور حضرت امير بود و وجود مبارك حضرت امير هم فرمود كه من خيلي تلاش كردم كه چه بكنم، ديدم من ماندم و اهل بيتم «فَضَنِنْتُ بِهِم»[30] ؛ من ظنت ورزيدم؛ حاضر نشدم اينها شهيد بشوند، نه براي اينكه من از شهادت باكي داشتم يا اينها از شهادت هراسي داشتند، ما ديديم خون، عزيز است خون، را بايد بالأخره به جا ريخت، نه بيجا. وقتي جاي مناسب شد ما همه هم خون ميدهيم و همه هم دادند. در نهجالبلاغه دارد من خيلي فكر كردم كه چه كنم، ديدم من ماندم و همين چند نفر «فَضَنِنْتُ بِهِم»؛ من ظنت ورزيدم؛ حاضر نشدم اين عزيزانم كشته بشوند. همين حضرت، در نامهاي كه براي معاويه نوشت، فرمود ما سران شهادت بوديم؛ هر جا خون ميخواستند اول ما ميداديم. فرمود كه در نامهاي كه براي معاويه نوشت، فرمود ما اصلاً پيشگام خون بوديم، هر وقت پي دين خون ميخواست ما ميداديم، اين عموي ما حمزه بود، اين برادر من بود، جعفر طيار بود، اين چه كسي بود، اين چه كسي بود، اين چه كسي بود، شهدايي از خانواده خودش را شمرده[31] در آن نامه فرمود تا دين خون ميخواست ما ميداديم همان حضرت الآن فرمود كه «فَضَنِنْتُ بِهِم»؛ من ظنت ورزيدم، حاضر نشدم اين بچههايم كشته بشوند، براي اينكه بالأخره كشتن حسابي دارد.
بنابراين اگر كسي خيال بكند كه اين روايات، ناظر به اين است كه اين انقلاب اسلامي ايران ـ معاذ الله ـ زير سؤال است، هر كاري كه ميخواهند بكنند بكنند، كسي حق قيام ندارد، تشكيل حكومت ندارد بهترين دليل بر بطلان اين گمان، استقرار همين نظام اسلامي است. شما سه تا تاريخ را ورق بزنيد، تاريخ ده ساله حكومت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ورق بزنيد، ببينيد چه معاصي كه در آنجا واقع نشده. سيصد نفر در برابر پيغمبر، بيش از سيصد نفر ايستادند ديگر. اين يك سوم جمعيت در جريان جنگ احد كه آمدند توطئه كردند نرفتند و مسلمين را تنها گذاشتند، همين مسلمين پشتسر پيغمبر نماز خوان بودند ديگر، اينها كه شرقي و غربي نبودند كه، اينها بيش از سيصد نفر در داخله مدينه، عليه پيغمبر صفآرايي كردند ديگر. خواستند ترور كنند جريان فتك و هتك شد، نشد. بعد به رذلترين كار و فرومايهترين كار دست زدند و آن تهمت ناموسي بود به همسر پيغمبر زدند ديگر. آن همه آيات سورهٴ مباركهٴ «نور» آمده براي تبرئه عيال پيغمبر، قرآن كريم دو تا حرف دارد: يكي اينكه زن پيغمبر را ممكن است كافر باشد، مثل زن نوح، زن لوط ولي اين ننگ نيست خود او پيغمبري است، زنش كافر است، ايمان نياورده به او؛ اما اگر زن پيغمبر بدنام باشد اين ننگ است. لذا در اين ننگ، آيات فراوان سورهٴ «نور» مسئله را در حد اعلا تبرئه كرده است كه همسران پيغمبر به اين ننگ، آلوده نشدند، از آن طرف هم فرمود: ﴿ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ﴾[32] اين ننگي نيست كه پيغمبر زنش كافر باشد به او ايمان نياورد؛ اما آن بد است. خب، اين را همين منافقين، همينها كه در پشتسر پيغمبر نماز ميخواندند درآوردند ديگر، بيگانه كه درنياورده. مسجد ضرار ساختند، پيغمبر دستور تخريب داد، ديدند هيچ كاري از آنها برنميآيد آخرها دست زدند به اهانت ناموسي. خب، پس نظامي كه ﴿لا لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيمٌ﴾[33] آن فقط بهشت است، نظامي كه بعضي از كارگزارانش خلاف نكنند، نفاق نورزند، كفر نورزند اين نبايد توقع داشت. نظامي كه در او معصيت نباشد؛ نه بود و نه هست؛ اما نظامي كه بدنهاش، استخوانبندياش، چهارچوبش، تشكيلاتش، قانونش، الهي باشد و روند اكثري مردم به اسلام باشد، البته چهار تا معصيت هم، چهارصد معصيت هم، چهارصدهزار معصيت هم در آن ميشود، مثل زمان پيغمبر و زمان حضرت امير. پس اگر كسي خيال كند كه اين روايات ميگويد قيام نكنيد چنين خيالي، خيال باطلي است.
وعده قطعي خداوند دربارهٴ خلافت صالحان بر زمين
اما در آيهٴ پنج سورهٴ مباركهٴ «قصص» كه فرمود: ﴿وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلأَرْضِ﴾ اين به صورت فعل مضارع بيان شده كه نشانه استمرار و دوام است كه ما همواره اين كار را ميكنيم هميشه همين طور هست؛ منتها آنكه از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل شده است به عنوان مصداق كامل مستضعف في الارض فرمود ما ائمه(عليهم السلام)ايم[34] ، وقتي حضرت مهدي(عليه السلام) قيام كرده است، حكومت ميشود حكومت عالمين وگرنه سائلين هم جزء مستضعفين هستند بر آنها هم قابل تطبيق است. وعده را ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «نور» داده است؛ آيهٴ 55 سورهٴ مباركهٴ «نور» كه اين طايفه ديگر از آيات است، فرمود: ﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئًا وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾؛ فرمود خدا افراد مؤمن را وعده داد كه اينها را «خليفة الله في الارض» بكند، خليفهاي است كه بعض الخلف خليفهاند لسلف، اين را در آيات ديگر فرمود، فرمود: ﴿اِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ﴾[35] كذا ﴿مِنْ بَعْدِ﴾[36] كذا هر نسل آيندهاي خليفه گذشته است، اين اختصاصي به صالح و طالح ندارد؛ همه يكساناند. بعضيها «خليفة الله في الارض»اند، اينها مخصوص مؤمنين است. فرمود: ﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ﴾ از نظر عقيده، مؤمن از نظر عمل، صالح به اينها وعده داد ﴿لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلأَرْضِ﴾، چه اينكه ﴿اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ كه افراد مؤمن با عمل صالح را قبلاً خليفه در زمين كرد، شما را هم همين كار را ميكند و آن دين خداپسند ﴿وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ﴾ آن ديني كه خدا ميپسندد ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾[37] ديگر. اينكه در سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿وَ رَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا﴾[38] بعد در سورهٴ «آل عمران» فرمود: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ يعني خدا ديني كه ميپسندد، دين خداپسند براي همه انبيا و اقوام و امم همين اسلام است؛ منتها در شرعه و شريعه و منهاج باهم فرق دارند وگرنه اصول دين، خطوط كلي اخلاقي، خطوط كلي فروع دين، اينها همهاش يكساناند، در مسائل جزئي البته با هم اختلاف دارند.
گستردگي قلمرو ظلم در عصر حاضر
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ما هم تمام تلاش و كوشش را بكنيم باز دنيا را ظلم فرا گرفته و ميگيرد، ما از اين جهت، وقتي ميتوانيم مبارزه با ظلم بكنيم و منتظر حضرت باشيم كه نهي از منكر داشته باشيم. الآن هم دنيا را ظلم و جور گرفته، الآن هم ما مظلومايم؛ منتها نظام اسلامي ظالم نيست، به كسي ظلم نميكند نه مظلوم نيست. الآن هم دنيا پر از ظلم و جور شده، لذا الآن هم ما هر لحظه انتظار ظهور حضرت را داشته باشيم بجاست. الآن شما كجاي دنيا را ميبينيد كه گستره ظلم، آنجا را نگرفته ممكن است چهار نفر در جايي يا پنج ميليون آدمي باشند كه ظلم نكنند اما پنج ميليون، مظلوماند. نام ايران و پول ايران و نفت ايران و حيثيت ايران هر روز يا غرب ميبرد يا شرق ميبرد و غارت ميكنند ديگر. اگر حق مسلم ايران را به خود ايران بدهند، اينها از اين مظلوميت بيرون ميآيند ديگر. تمام تهمتها براي ايران است، تمام توطئهها عليه ايران است. خب، همين عراق بود كه وضع مظلوميتش را شما ديديد ظلم همه جا را گرفته، معنايش اين نيست كه همه ظلم ميكنند كه «مُلِئَتْ ظُلْمَاً و جَوْرَاً»[39] ممكن است گروهي در يك گوشه بنشينند، مدير عامل اين پنج ميليارد آدم باشند. الآن همين طور است ديگر، الآن مدير عامل اين خانواده پنج ميلياردي به گمان اينها همين نظم نوين جهاني است كه آمريكا درست كرده. شما تازه رفتيد اين پتروشيمي بوشهر راه بيفتد، به ژاپن فشار آورده كه آن رابطه را قطع كن، آن پيمان را عمل نكن. تا يك گوشه ايران ميرود، توافقي امضا بكند فشار ميآورند كه اين رابطه را قطع كنيد، اين رابطه تجاري را قطع كنيد. الآن هم «مُلِئَتْ ظُلْمَاً و جَوْرَاً» است، معناي «مُلِئَتْ ظُلْمَاً و جَوْرَاً» اين نيست كه همه ظالماند، معنايش اين است كه ظلم همه جاست، ممكن است ظالم يك گروه كمي باشند؛ اما مظلومين زياد.
پرسش:...
پاسخ: «كما ملئت»[40] دارد البته، خب «كما ملئت» نه معنايش اين است كه همه ظالماند كه
پرسش ...
پاسخ: احياناً «بعد مَا مُلِئَتْ» هم ممكن است داشته باشد ولي «كما ملئت» فراوان است. آيهٴ 41 سورهٴ «حج» برنامه حكومتي مستضعفين را مشخص ميكند كه اينها چگونهاند، اين يك طايفه خاص است. پس طايفهاي كه نمونهاش در سورهٴ «نور» بود[41] وعده الهي را مشخص ميكند، اين طايفه آيهٴ 41 سورهٴ «حج» برنامه حكومتي صالحان را مشخص ميكند و آن اين است كه ﴿الَّذينَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُورِ﴾.
نمونهاي از تحقق وعده الهي بر تداوم اسلام
طايفه بعدي آن است كه به عنوان نمونه به وعده عمل ميكند، ميفرمايد من به وعده عمل كردم. همان جريان مسئله غديرخم است و نصب حضرت امير(سلام الله عليه) براي خلافت است و نازل شدن آيه كه ديگر از اين به بعد نترسيد. آيهٴ سه سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است كه ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ﴾؛ ديگر كافران نااميد شدند ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ﴾ از آنها نترسيد از خدا بترسيد، چرا؟ ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ چه شد مگر در غديرخم؟ فرمود ديگران توطئه كردند كه بعد از رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چون حضرت پسري ندارد و وارثي ندارد، نظام برچيده ميشود؛ اما با نصب خليفه، با تعيين زمامدار مشخص شد كه دين، ماندني است. ﴿الْيَوْمَ﴾ اين ﴿الْيَوْمَ﴾ در جريان غديرخم نازل شد، اينكه جريان فتح مكه نبود، اين جريان جنگ نبود كه بگوييم حالا شما جنگ كرديد پيروز شديد، آنها نااميد شدند. نه ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ﴾ چرا، چون ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا﴾، ﴿ الْيَوْمَ ﴾ كه دين كامل شد كمالش به داشتن يك ولي الله است و امام است و رهبر، بنابراين دشمن نااميد است و اگر نباشد يك مسئول اجرا، قوانين ديني همان سوادٌ علي بياض هست؛ با او هر كاري كه بخواهد بكنند ميكنند ديگر. پس اين آيهٴ سوم سورهٴ مباركهٴ «مائده» به منزله وفاي به وعده است، فتحصل كه برهان عقلي بر اين است كه نظم آينده جهان از نظر اسلام، قسط و عدل است. آيهٴ سورهٴ «توبه»[42] و آيه سورهٴ «فتح»[43] و آيهٴ سورهٴ «صف»[44] نشانه آن است كه آينده جهان به قسط و عدل است ولو قدرت جنگ ستارگان را شرق و غرب به نام خود ثبت بدهند. آيهٴ سورهٴ «نور» وعده ميدهد[45] ، چه اينكه آيهٴ سورهٴ «قصص» هم وعده ميدهد كه مستضعف، حاكم در زمين ميشود[46] . آيهٴ سورهٴ «حج» برنامه حكومتي مستضعفين را مشخص ميكند[47] . آيه سورهٴ مباركهٴ «مائده» وفاي به وعده را گوشزد ميكند، چون آيه سورهٴ «نور» هم قبل از جريان غديرخم نازل شده است. در سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلأَرْضِ﴾[48] ؛ خدا وعده داد. بعد هم در سورهٴ «مائده»[49] فرمود ما به وعده عمل كرديم، ديگر از كافران نترسيد. در سورهٴ «نور» فرمود به شما وعده ميدهم كه شما را خليفه بكنم، طوري كه بعد از ترس در امان باشيد، ديگر از هيچ كس نترسيد. در سورهٴ «مائده» ميفرمايد ديگر حالا آرام باشيد، آنها از شما ميترسند نه شما.
ويژگي حكومت جهاني امام زمان(عليه السلام) در روايات
خب، حالا ميرسيم به سراغ رواياتي كه جريان ظهور حضرت حجت(سلام الله عليه) را بررسي كرده است. اولاً خود همين انتظار كه افضل عبادات است، از بهترين علل و عوامل سازندگي است، چون كمتر چيزي به اندازه فضيلت انتظار، در روايات ما آمده. افضل اعمال امت، انتظار فرج است[50] . ابيبصير ميگويد امام صادق فرمود: «فوَالله ما لباسه الاّ الغليظ و ما طعامُه الاّ الشَّعير الجَشْب»[51] ؛ فرمود قسم به خدا فرمود عجله نكنيد، اينقدر نگوييد حضرت چرا نميآيد اي خدا برسان، شما نميتوانيد تحمل بكنيد، او لباس غليظ در بردارد نه نرم، غذاي او هم غذاي جوي سبوس نگرفته است و كسي هم كه با اوست با شمشير كار ميكند، اگر آمادهايد بسم الله. اين رواياتي كه درباره حضرت حجت(سلام الله عليه) است يكي و دوتا و دهتا و صدتا نيست، اينها البته بايد جزء بحثهاي رسمي حوزه باشد. البته بحثهاي رسمي حوزه بشود حالا بخشي از اين احاديث و كتابها كه در اين زمينه شد، رواياتش را مطالعه بفرماييد تا بحث بعدي ـ انشاء الله ـ .
«و الحمد لله ربّ العالمين»