70/11/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 200
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾﴿200﴾
بيان «الميزان» در دلالت آيهٴ محل بحث بر جمعي بودن احكام اسلام
فصل چهاردهم[1] از فصول پانزدهگانهاي كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ذيل اين كريمه، عنوان كردند اين است كه اسلام با همه شئونش اجتماعي است; دين فردي نيست، دين جمعي است. مهمترين شاهدش همين است كه مسائل اخلاقي و احكامي كه مربوط به فرد است آن را هم زير عناوين جمع ياد كرده است كه با هم صابر باشيد، با هم مصابر باشيد و رابطه برقرار كنيد و اگر در بعضي از نصوص آمده است كه رابطه داشته باشيد با امام زمانتان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) حالا در هر زماني، امامي از ائمه معصومين، دوازده امام(عليهم السلام) بودند اين به عنوان تطبيق است نه تفسير، زيرا آن وقتي كه اين كريمه، نازل شده بود فقط وجود مبارك پيغمبر(سلام الله عليه) زمامدار مسلمين بود. در هر عصري انسان بايد با امامش رابطه داشته باشد، اين يكي از مصاديق است; اما مصداق معروفش اين است كه با هم رابطه داشته باشيد. خب، پس خود اين كريمه از آياتي است كه اجتماعي بودن اسلام را در همه شئون مشخص ميكند.
جهاد و حج؛ نمونههايي از احكام جمعي اسلام
شواهدي كه ايشان اقامه ميفرمايند ميفرمايند; كه در بعضي از بحثها اسلام مسئله اجتماع را واجب كرده است يعني خود آن حكم، حكم جمعي است، نظير مسئله جهاد، هرگز جهاد فردي نخواهد بود; اگر گروهي به كشور اسلامي تهاجم كردند مسلمين كه «وَ هُمْ يَد واحدةٌ علي مَنٌ سِواهُم»[2] بايد يد واحد باشند، بايد يك نظام باشد كه اينها را شكل بدهد. قهراً وحدت اجتماعي به وحدت قانون است، به وحدت نظام است، به وحدت رهبري است; اينچنين نيست كه هر كسي براي خود يك راه مخصوصي را انتخاب بكند و از سلاح خاص استفاده كند و در جاي خاص دفاع بكند، اين طور نيست. جهاد با همه اقسام و شعبي كه دارد امرٌ اجتماعي اين يك. مسئله حج كه اين هم يك امر اجتماعي است در او هم ترديدي نيست يعني خود به خود، همه يكجا جمعاند و مسئله عرفات را و احياناً مشعر و منا را هم از مصاديق حج اكبر دانستند; حج اكبر را بر منا و عرفات تطبيق كردند، چون همگان در زمان واحد، در مكان واحد حضور دارند. ولي اينكه فرمود خداوند از مشركين در روز حج اكبر بيزار است يعني روزي كه همگان يكجا جمعاند، طرز برنامه ريزي حج طوري است كه همه يكجا جمعاند، اين مسئله حج. گذشته از اينكه در پايان حج در مسئله نماز عيد قربان، آنجا هم اگر خود امام معصوم(سلام الله عليه) حضور داشته باشد كه نماز عيد ميشود واجب، آنهم بايد به جماعت خوانده شود.
نماز جمعه وعيدين، نمونهاي ديگر از احكام جمعي اسلام
در روزه هم، اينها در عين حالي كه يك امر فردي است پايان روزه به صلات عيد فطر ختم ميشود كه آنهم يك نماز جمعي است، چه اينكه در خصوص مسئله نماز، هر هفته يكبار بايد كنار هم جمع بشوند به نام نماز جمعه كه اينجا هم جماعت واجب است فرق نماز عيد فطر و عيد اضحي و نماز جمعه با جماعتهاي ديگر آن است كه در اين سه نماز، جماعت شرط صحت است [اما] در نمازهاي ديگر شرط كمال است. ممكن است بر كسي نماز جماعت واجب باشد ولي در همان نماز، جماعت شرط صحت نيست [بلكه] شرط كمال است. بيانذلك اين است كه نماز جمعه، جماعت مقوم اوست، اينچنين نيست كه يا واجب است جماعتاً يا مستحب است فرادا كه بعضيها درباره نماز عيدين فتوا دادند، اصلاً نماز جمعه بدون جماعت، صحيح نيست اين شرط صحت اوست و مقوم اوست در ساير نمازها، جماعت شرط كمال است يعني نمازهاي يوميه را انسان فرادا بخواند، صحيح است، به جماعت بخواند هم صحيح است; منتها اگر به جماعت بخواند كاملتر است. درباره نماز عيدين، در زمان حضور و ظهور امام معصوم(عليه السلام) آنهم مثل نماز جمعه است كه اگر واجب هست جماعت شرط اوست; شرط صحت است. در زمان غيبت هم بعضيها اختلاف كردند; اما به هر حال اگر هم مستحب باشد شرط صحتش جماعت است فرادا خواندن را گفتند به قصد رجا و مانند آن بخوانيد به هر حال نماز عيد و نماز عيد فطر و عيد قربان و نماز جمعه وجوباً و استحباباً در زمان غيبت فرق ميكند; اما آنچه نقش اساسي در اين نمازها دارد مسئله جماعت است كه اينها جماعت مستقيماً در آنها اخذ شده است.
شرط صحت با كمال بودن جماعت در نماز جمعه و عيدين؟
پس مسئله جهاد است، مسئله حج است مسئله نماز جمعه هست، نماز عيد فطر هست نماز عيد قربان هست كه جماعت در متن اين احكام آمده بخشهاي ديگر جماعت، به عنوان شرط كمال آمده نه شرط صحت براي پيدايش زمينه جماعت گفتند هر كسي نماز را در مسجد مجاور خود بخواند و جار را هم و همسايه را هم كه به چهل خانه تحديد كردهاند،[3] بعد گفته شده «لا صلاةَ لِجارِ المسجدِ إلا في المسجدِ»[4] قهراً نوع نمازها در مسجد خوانده ميشود، گرچه حضور همه مردم در يكجا اين به معني جماعت نيست ولي ساختن زمينه جماعت هم هست از آن طرف هم شرط كمال هر نماز هم اين است كه به جماعت خوانده بشود بر بعضيها حضور در جماعت واجب فقهي است، مثل آنهايي كه قرائتشان درست نيست و فراغت هم پيدا نكردند كه قرائت را درست كنند تا نماز را با قرائت بخوانند، با قرائت صحيح، وقت ميگذرد. در اين گونه از موارد خب، شركت كردن اينها در جماعت ميشود واجب البته جماعت بر اينها واجب است نه اينكه شرط صحت آنها جماعت باشد، اين فرق دارد با خود نماز جمعه كه جماعت، مقوم اوست اصلاً. پس در اينگونه از موارد، جماعت گرچه مستحب است ولي براي بعضي واجب است. ولي آنچنان اين مسئله، مسئله ديني تلقي شده است كه جنبه سياسي او در جماعت بودن او ظهور كرده است و اين همان بيان رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه اگر كسي در مسجد شركت نكرده است من دستور ميدهم خانههاي او را آتش بزنند،[5] اين يك حكم ولايي است ديگر، اينكه حكم فقهي باب طهارت و ديات و صلات كه نيست. خب، انسان حق داشته باشد خانه كسي را آتش بزند، اين يك حكم حكومتي است ديگر و جزء احكام اوليه هم هست و همين را البته، عدهاي بهانه كردند در جريان سقيفه و بيعت نكردن حضرت امير(سلام الله عليه) و آن پديده تلخ، ظهور كرده است اين را بهانه كردند وگرنه اصلش در دين به عنوان يك حكم ولايي و يك حكم سلطنتي آمده است در كتاب شريف وسائل ابواب صلات جماعه، روايات فراواني است كه حضور در مسجد و هم چنين حضور در جماعت مستحب است، بعد آن احكام حكومتي ولايي آمده. باب دوم از ابواب صلات جماعه و هم چنين باب سوم، اين گونه از ابواب در همين زمينه است.
بيان رواياتي دربارهٴ اهميت نماز جماعت
روايات فراواني است كه در آن صحيحه هم هست غير صحيحه هم هست، نوعاً معتبر است، چون صحيحه هم در آن هست. روايت اولش كه از امام باقر(عليه السلام) است نقل ميكند كه حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود: «مَنْ سَمِعَ النِّداء فَلَم يُجِبْهُ مِن غَير عِلَّةٍ فلا صَلاة لَهُ»;[6] اگر كسي نداي نماز مسجد و جماعت مسجد را بشنود و در جماعت شركت نكند، اين نماز او نماز كاملي نيست. بخشي از اين روايات، مربوط به اين است كه «لا صَلاة لِمَن لا يَشْهَدُ الصلاة مِن جِيران الْمَسْجِد إلا مَريضٍ أوْ مَشغولٍ»[7] كه در همين باب آمده.
روايت چهارم اين باب اين است كه از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه فرمود: «لَتَحْضُرُنَّ الْمَسْجِدَ أوْ لاُحْرِقَنَّ عَلَيكم مَنازِلَكُم»;[8] فرمود يا در مساجد حاضر باشيد يا من دستور ميدهم كه خانههاي شما را آتش بزنند، اين مستقيماً يك حكم حكومتي است و يك حكم ولايتي.
در روايت ششم اين باب آمده است كه «اشْترطَ رسولُ الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عَلي جِيرانِ المسجدِ شهودَ الصَّلاةِ و قال لَيَنْتَهِيَنَّ اقوامُ لا يَشْهَدُونَ الصَّلاةَ»; آنهايي كه در مسجد، هنگام نماز حضور پيدا نميكنند، دست از اين كار بردارند، انتهاب بشوند; منتهي بشوند; نهي در آنها اثر بكند «أو لآمُرَنَّ مُؤذِّناً يُؤذِّنُ ثمّ يُقيمُ ثمّ آمُرُ رَجلاً مِن أهل بيتي و هُو عليٌ(عليه السلام) فَلْيُحْرِقَنَّ علي أقوامٍ بُيوتَهُم» اگر اينها دست از اين تفرقه و توطئه برنداشتند و به مسجد نيامدند، من آخرين مرحله مهلت را به اينها ميدهم و آن اين است كه موقع نماز كه شد مؤذن را دستور ميدهم كه اذان بگويد، اقامه بگويد تا آن آخرين لحظه اگر ديدم كه اينها نيامدند كسي كه از اهلبيت من است و آن علي(عليه السلام) است امر ميكنم كه خانههاي اينها را آتش بزند «آمُرُ رجلاً مِن أهل بيتي و هو علي(عليه السلام) فَلْيُحْرِقَنَّ علي أقوامٍ بُيوتَهُم» به فراهم كردن حطب به آنها «لأنَّهُم لا يأتُون الصَّلاةَ»[9] روايات در اين مضمون كم نيست.
روايت هفتم اين است «مَن تَرَكَ الجماعةَ رغبةً عنها و عن جماعةِ المسلمين مِن غيرِ علةٍ فلا صلاةَ له»;[10] اگر كسي از جامعه اسلامي از جمعيت اسلامي از گروه اسلامي بدون عذر فاصله بگيرد; در جماعت شركت نكند، مخصوصاً در جمعه شركت نكند بدون عذر اين صلاتش مقبول نيست، حالا اين را نوعاً حمل كردند بر نفي كمال. اين نماز، آن نمازي نيست كه بالأخره ﴿تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ﴾[11] باشد و مشكلاتش را حل بكند، بر فرض هم نفي صحت نباشد، آن حداقل نماز نصيبش ميشود.
پرسش:...
پاسخ: خب حالا آنها را نبايد به حساب عذر آورد، مهمان داشتن و امثالذلك را، خود مهمان هم بالأخره مسلمان است و در همين حكم است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: آنها كه قائل به ولايت مطلقه فقيهاند خب، بله; منتها اين كار را وجود مبارك پيغمبر نكرده است ولي منظور اين است كه قسمت مهمّش درباره توطئه منافقين و امثالذلك بود اصل حكم به اين اندازه مهم است و آنهايي هم كه در صدر اسلام، هيزم آوردند كه در خانه فاطمه(عليها السلام ) را آتش بزنند به استناد همينها بود و ميگفتند حق با ماست و شما نبايد اين كار را بكنيد.
تأكيد روايات بر حضور در نماز جماعت مسلمانان
روايت نهم اين باب اين است كه «هَمَّ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بإحْراقِ قومٍ في منازلِهم كانوا يُصَلُّونَ في منازلهم و لا يُصَلُّون الجماعة» از اين روايت نهم كه نوع اينها رواياتي است كه معتبر است البته، مخصوصاً اين يكي محمدبنحسن، مرحوم شيخ طوسي «باسناد عن محمدبن عليبن محبوب بهذا الأسناد عن ابي عبدالله(عليه السلام) قال «هَمَّ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بإحْراقِ قومٍ في منازلِهم كانوا يُصَلُّونَ في منازلهم و لا يُصَلُّون الجماعة»; حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نه تنها آن دستور را داد، نسبت به گروهي اصلاً همت كرد، قصد كرد كه اين كار را انجام بدهد، آنگاه «فأتاهُ رَجُلٌ أعمَي»; نابينايي حضور مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف شد «قال يا رسول الله انّي ضَرير الْبَصَر»; من يك انسانيم كه چشمم نابيناست، ضريرم يعني اعمايم «و رُبَّما أسْمَعُ النِّداء و لا أجِدُ مَن يَقُودُنِي إلي الجماعةِ»; گاهي من صداي مؤذن را ميشنوم و اما قاعدي ندارم كه دست مرا بگيرد، مرا به مسجد بياورد چه كنم، من چه كنم «و رُبَّما أسْمَعُ النِّداء و لا أجِدُ مَن يَقُودُنِي إلي الجماعةِ و الصَّلاةِ مَعَك فقال لَهُ النَّبيُّ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شُدَّ مِن مَنْزِلِك إلي الْمَسجد حبلاً و احْضُرِ الجماعةَ»;[12] تو دستور بده اين كار را بكنند، نخي، طنابي از خانهات تا مسجد بكشند به همين ديوارها، وقتي كسي نيست كه دستت را بگيرد و به مسجد بياورد، اين طناب را بگير خودت را به مسجد برسان.
نماز جماعت، نشانه حضور مردم در جامعه اسلامي
خب، البته اين در يك وقت است، حالا ممكن است وقتي نظام اسلامي گسترده شد حضرت به اين فشار حكومت را و ولايت را اعمال نكند; اما در وقتي كه نظام اسلامي حضور مردم را طلب ميكند، عدهاي ﴿يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضي مِنَ الْقَوْلِ﴾[13] يعني مرتب در خانه نشستهاند بيتوته [و] تبيتشان درباره براندازي نظامهاي اسلامي است. خب، ميبينيد در الجزاير دارند چه ميكنند ديگر، اين بر خلاف همه اصول دموكراسي و حقوق بشر هست اين يك چيز بين الرشدي است ديگر كه مسلمين الجزاير دارند و كاري بين الغي است كه طاغيان آن زمان به وسيله همان شيطان بزرگ دارند ميكنند، اين ديگر يك امر مبهم و پيچيدهاي كه نيست كه اگر دشمنان داخلي هم مرتباً اين راديوها را گوش ميدهند، ببينند آنها چه ميگويند كه اينها هم به همان روال حركت كنند. در يك شرايط كنوني آيا حضور مردم در صحنههايي كه دين نيازي به آنها دارد واجب است يا واجب نيست، هيچكس نميتواند بگويد كه زيد، فلان كار را كرده يا عمرو فلان كار را كرده، من علاقهام نسبت به اسلام بد شده است اگر خداي ناكرده اين نظام تضعيف بشود ديگر به اين آسانيها به اين صد سال و دويست سال و ممكن است يك 2500 سال ديگري هم رژيم شاهنشاهي بيايد، بعدها امامي هم زنده بشود و ظهور كند و چنين كاري را انجام بدهد، معلوم نيست. اين است كه مشكلات جزئي و گلايههاي جزئي و يك حوادث جزئي و يك سلسله حرفهايي هم كه بعد سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مطرح كردند كه آنهم به خواست خدا مطرح ميشود، آنها نبايد انسان را از صبغه اسلامي بودن اين نظام يا از ربقه اسلامي بودن، فاصله بيندازد.
علت تهديد پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به ترك جماعت مسمانان
خب اين را پيغمبر، با اينكه ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[14] است اين ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ دستور خانه سوزي را داده است ديگر، «همَّ» نه تنها تهديد كرد «همَّ» و اين هم حكم حكومتي است، حكم ولايتي است و آن حضرت براي خودش كه نبود براي خودش همه خطر را هم تحمل ميكردند اينها ديگر، وقتي ميبينند اسلام در خطر است خب اين كارها را هم انجام ميدهند چون همه شان موظفاند امين اللهاند اين امانت را حفظ بكنند، حالا هم چون اين احكام، همان طوري مطرح بود يا تفكر، جدايي دين از سياست بود يا تفكر انعزال اين شرايط حوزوي از نظام سياسي بود يا برداشتهاي ديگر بود، به هر حال آنچه معروف است اين است كه اين حكمها را حمل بر استحباب كردند; اما اگر يك وضع ديگري بيايد يك بازنگري ديگري بشود باز هم ما از اين روايت حكم استحبابي ميفهميم، آن معلوم نيست. روزي كه نظام اسلامي احتياج دارد به حضور مردم در صحنه، مثل فردا كه روز 22 بهمن است يا نماز جمعهها، آدم ميتواند همين طور آرام باشد كه من مهمان آمد يا كار دارم يا حوصله ندارم، اين بعيد است عندالله معذور باشد. آن وقتها كه ميگفتند به ما چه و كاري نداشتند نوع اين روايات حمل بر استحباب ميشد وگرنه نشانه استحباب، در اين روايات نيست «همَّ رسولُ الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بإحراقِ قومٍ في منازِلِهم كانوا يُصَلُّون في منازلهم»; اهل نماز بودند ولي در خانه ميخواندند «ولا يُصَلُّون الجماعةَ فأتاهُ رجلٌ أعميٰ فقال يا رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) أنّي ضَرِيرُ البَصَر و رُبَّما أسمعُ النِّداءَ و لا أجدُ من يَقُودُني الي الجماعةِ و الصلاةِ مَعك فقال له النبيُّ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شُدَّ مِن مَنزلك إلي المسجدِ حَبْلاً و احْضُرِ الجماعةَ»[15] حالا البته، اين شخص از آن افرادي نبود كه در منطقههاي دور دست قرار بگيرد اصولاً مگر مدينه آن وقت چقدر بزرگ بود كل مردم مدينه كه مسلمان شده بودند تقريباً هزار نفر هزار و خردهاي مثلاً مرد كامل داشت يا 1500 نفر، حداكثر دو سه برابر اينهم زن و بچه و اينها باشد، مگر جمعيت مدينه آن وقت در حد يك روستاي بزرگ بود اينكه شما ميبينيد حضرت مثلاً صبح تا ظهر مينشست ظهر تا عصر مينشست، بين الطلوعين مينشست به كار همه مردم ميرسيد، اين براي اينكه در حد يك روستاي بزرگ بود نه مثل حالا يك وقت است كه ولي الله(سلام الله عليه) با اعجاز و علم غيب ميخواهد عمل بكند، شخصاً به همه سؤالها جواب بده، ديدارهاي متعدد داشته باشد آن حسابي است مخصوص. يك وقت به عنوان ﴿إنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾[16] ميخواهد رفتار بكند خب، اگر بود آنهم دفتر داشت، معاون داشت، مشير داشت، مستشير داشت اين كارها را انجام ميداد ديگر. نبايد گفت كه حضرت آن كارها را خودش همهاش را انجام ميداد بله، همهاش را انجام ميداد در حد يك روستا كل مدينه اين قدر بود، حالا اينكه فرمود: «شُدَّ مِن منزلك الي المسجد» نبايد اعتراض بشود كه خب، يك نابينا كه ته شهر است، چگونه تا مصلاي قدس طناب بكشد اينكه منظور نيست يعني آن مقداري كه ممكن هست، حداكثر امكان همين است، براي يك نابينا اين طور است.
روايت دهم اين است كه «إنَّ اُناساً كانوا علي عَهْدِ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ابْطَئُوا عن الصلاة في المسجدِ فقال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) لَيُوشِكُ قومٌ يَدعون الصلاة في المسجد أن نأمُرَ بِحَطَبٍ فَيُوضَعَ علي أبوابهم فَتُوقَدُ عليهم نارٌ فَتُحْرَقَ عليهم بُيوتهم»[17] اينهم همان است.
بيان كتاب و سنت دربارهٴ ضرورت حضور در جماعت مسلمانان
در روايت يازدهم دارد كه «عن ابي عبدالله مَنْ خَلَعَ جماعةَ المسلمينَ قَدْرَ شِبْرٍ خَلع رِبْقَ الإيمانِ مِنْ عُنُقِهِ»;[18] اگر كسي به اندازه يك وجب اين طناب جامعه را از گردن خود خلع كرد يا از دست خود رها كرد، به اندازه يك وجب، خلاصه از امت اسلامي فاصله گرفت، اين شخص، آن ربقه اسلامي و آن طناب اسلامي و حبل الله را از گردن خود بيرون انداخت يعني از پوشش اسلامي درآمده، اين مسلماني است كه واقع، اسلام را نشناخته نميداند كه بيگانه، صف بسته كه اين نظام را بردارد، چون براي بيگانه هيچ چيزي مطرح نيست مگر دنيا آن مسئله قيامت و معاد و آينده را كه معتقد نيست، او همين چند روز را ميخواهد خوب زندگي كند، نظير حيوان ﴿وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ اْلأَنْعامُ وَ النّارُ مَثْوًى لَهُمْ﴾[19] قهراً جزء تكالب و درندگي، چيز ديگري هم براي او نيست، بعدش هم كه خبري نيست، به زعم او، لذا تمام تلاش و كوششاش را براي براندازي يك نظام، تضعيف يك نظام دارد. اينكه شما ميبينيد مسئولين ما در سخنرانيها حرفهاي مكرر دارند، براي اينكه فحشهاي مكرر به نظام داده ميشود شما يك شبانه روز يا يك هفته اين راديوهاي بيگانه را گوش بدهيد، ببينيد آنها چه ميگويند بعد روشن خواهد شد كه چرا مسئولين ما هر كدام ما حرف ميزنند، همين آنچه ميگذرد همان را ميگويند حرفهاي نو نيست براي ما نو نيست براي اينكه در متن جريان هستيم; اما هر روز يك تهمت تازه است، هر روز يك فريب تازه، هر روز يك نيرنگ جديد، هر روز يك دروغ تازه است، اين راديوها را كه شما گوش بدهيد، اينها ناچارند دفاع كنند و حمايت كنند. در يك شرايط كنوني، انسان بيايد براي مسائل جزئي از ربقهٴ اسلامي مثلاً فاصله بگيرد در همان جريان سورهٴ مباركهٴ «نور» آنجا ذات اقدس الهي، حضور در صحنه را جزء مراحل ايمان شمرده، اگر گرانفروشي بود اگر اختلاف بود بدتر از اختلافهاي حالا در صدر اسلام بود ديگر الآن كه خيلي وضع خوب است، اختلافات صدر اسلام به مراتب بدتر بود، مشكلات صدر اسلام به مراتب بدتر بود. در آن فضا، اين آيه نازل شده كه مؤمنين، هرگز رهبران خودشان را در مسائل سياسي رها نميكنند. در سورهٴ مباركهٴ «نور» آيهٴ 62 اين است ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ اين براي عقيده، مؤمنون چه كسانياند؟ كساني كه معتقد به خدا و قيامتاند، اين براي اعتقادشان ﴿وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلي أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتّي يَسْتَأْذِنُوهُ﴾ وقتي يك امر عمومي پيش آمد، هرگز صحنه را ترك نميكنند ولو معذور هم باشند تا اذن بگيرند، اجازه بگيرند وقتي وليّ مسلمين اجازه داده است، آنگاه صحنه را ترك كنند، كه جريان حنظله غسيل الملائكه(رضوان الله عليه) ذيل همين آيه است ديگر.[20] خب، حنظله غسيل الملائكه معذور بود و اجازه گرفت، فرمود مؤمنون كسانياند كه اول به خدا و پيامبر معتقدند، بعد ﴿وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلي أَمْرٍ جامِعٍ﴾ امر جامع يعني امري كه همه را جمع كرده، مثل نماز جمعه، مثل تظاهرات فردا كه 22 بهمن است، اين امر جامع است، اين آيه كه نبايد گفت ـ معاذ الله ـ نسخ شده يا مثلاً تلاوتش براي ما مانده و كل اين آيه كه داد ابديت ميزند قرآن، فقط براي آن پنجاه سالي بود كه پيغمبر بود كاري به اين پنجاه هزار سالي كه در پيش داريم نيست اين طور كه نيست كه. فرمود مؤمنين كسانياند كه اول معتقد به خدا و پيغمبر باشند بعد در امر اجتماعي صحنه را ترك نكنند ولو معذورند، اعلام بكنند كه ما معذوريم، عذر داريم بعد صحنه را ترك بكنند حنظله غسيل الملائكه به حضرت عرض كرد من معذورم، اجازه بدهيد شب را در مدينه باشم، فردا ميآيم، حضرت فرمود بسيار خب[21] ﴿وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلي أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتّي يَسْتَأْذِنُوهُ﴾، آنگاه ميفرمايد: ﴿إِنَّ الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾;[22] آنها كه معذورند ولي با اجازه صحنه را ترك ميكنند، اينها كسانياند كه به خدا و قيامت ايمان دارند.
ضرورت حضور نيروهاي متعّهد و متخصص در جامعه اسلامي
خب، اگر نباشد حضور مردم در صحنه ولو در نوبتهاي قبل ملاحظه فرموديد ولو وليّ مسلمين اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) باشد. در زمان حكومت حضرت امير، احكام خيلي بدتر از حالاها بود، ما آن نامهها را خوانديم در نهجالبلاغه،[23] زيادبن ابيه در فلات وسيعي استاندار بود يعني اهواز بود، بصره بود تا مرز كرمان، همه اين منطقه، زير ولايت آن والي رسمي بود به نام ابنعباس و خليفه اين والي هم همين زيادبن ابيه بود كه حضرت چندتا نامه تند براي زيادبن ابيه نوشت. خب، اگر چهار تا آدم، شهيد شد آن وقت چهار تا فاسق جاي او مينشيند ديگر اين نظام اسلامي را پنج گروه موظفاند حفظ كنند اول پيغمبر; بعد امام معصوم; بعد وليّ فقيه حالا ـ معاذ الله ـ اگر وليّ فقيه نداشتيم نوبت به عدول مؤمنين ميرسد; بعد نوبت به فساق مؤمنين ميرسد، اين طور نيست كه اين نظام اسلامي را بايد رها كرد كه. ممكن است كسي در ادله لفظي ولايت فقيه كمي شك كند، بگويد فلان روايت سندش كذا فلان روايت حديث دلالتش كذا; اما آن بياني كه از مرحوم صاحب جواهر خوانديم در جلد 21 جواهر كه فرمود اگر كسي در ولايت فقيه با اين گسترهاش شك كند، او هيچ طعم فقه را نچشيد، اين درباره كسي نميگويد كه درباره مقبوله عمربنحنظله يا مشهوره ابيخديجه حرف ميزند ايشان به اين كساني كه در اين مسائل جزئي وقت صرف ميكنند ميگويند سرتان را بلند كنيد، از اين حديث و از آن روايت بياييد بيرون و اين دين را ببينيد، بعد بگوييد اين دين متولي ميخواهد يا نميخواهد شما خودتان را صرف كرديد ببينيد مقبوله عمربنحنظله چه ميگويد. لذا فرمود اين وسوسه است و اگر كسي قائل به ولايت نباشد «ما ذَاقَ مِن طعمِ الفقهِ شيئاً»[24] اين عبارتي بود كه از ايشان خوانديم ديگر يعني خودش را معطل كرده اين بايد بيايد بيرون اسلام را از اول عقايد تا آخر حدود و ديات بشناسد بعد بيند اين متولي ميخواهد يا نميخواهد اگر مسئله قضا را لااقل بپذيرند كافي است كه حكومت داشته باشند گرچه آن روايت درباره سلطان است و سلطان غير از قاضي است خيلي از اين آقايان تا مرحله قضا را پذيرفتند گفتند قضا هست; اما قضا هست بايد قضا اين دستوراتي كه قاضي ميدهد اجرا بشود يا نه؟ اختلاف مالي كه بين شركتها هست، الآن يكي از مسائل مالي كه بين مسلمين است و غير مسلمين همين چند ميليارد پولي است كه بلوكه شده، خب حالا اين قضاي بين المللي ميخواهد، يك طرفش مسلمان است يك طرفش كافر. اين كار، كار آساني نيست اين سي چهل نفر كارشناس چهل پنج سال درس خوانده ميخواهد، قهراً يك نظام وسيع دانشگاهي ميخواهد تا اين گونه از مسائل را آدم حل بكند. اختلافات دريايي هست، اختلافات صحرايي هست، اختلافات فضايي است، اختلافات زميني و ارضي هست، اختلافات معدن هست. فلان جا ميخواهند معدني را كشف بكنند، مسلمين ميگويند براي ماست، ديگري ميگويد براي ماست، اينجا كارشناس وزارت نفت ميخواهد حالا بر فرض، حالا قاضي مجتهد آمده همه اينها را هم فراهم كرده و حكم كرده به اينكه فلان شخص بايد اين پول بلوكه شده را بدهد بايد قدرت داشته باشد بگيرد يا نه؟ فلان متهم را بايد اعدام بكند يا زندان ببرد يا تبعيد بكند بايد قدرت داشته باشد يا نه؟ زندان و اعدام كه براي قاضي نيست، براي حاكم شرع نيست، براي والي مسلمين است، براي زعيم مسلمين است. ممكن نيست كسي قبول بكند كه در زمان غيبت قضا هست و حكومت را نپذيرد چون قضا بدون حكومتش شدني نيست در اين بخش فرمود مؤمن، كسي است كه وقتي كار جمعي پيش آمد اگر هم عذر داشته باشد بايد به مردم بگويد من معذورم تا مردم نگويند كه فلان كس نيامد و ما هم نميآييم. حالا اگر دسترسي ندارد به وليّ مسلمين، استيذان كند لااقل مردم، همسايهها، دوستانش بدانند كه آن كه غيبت كرده روي عذر غيبت كرده، بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾; اينها كه اجازه ميگيرند و ميروند اينها مؤمناند ﴿فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ﴾; اگر عدهاي معذور بودند، كاري داشتند از شما اذن خواستند ﴿فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ﴾[25] باز هم مصلحت دست توست گاهي شما صلاح ميدانيد كه آن عذر شخصي را اين شخص تحمل بكند و مصلحت اسلام مقدم باشد به او اجازه نميدهيد، اگر ميخواستي اجازه ندهي به حنظله غسيل الملائكه هم اجازه نميدادي، اين در اختيار شماست، اينهم حكم حكومتي است ﴿فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ﴾.
عواقب عدم حضور مردم در جامعه اسلامي
پرسش:...
پاسخ: بله؟ دفاع كه زن و مرد ندارد، جهاد است كه زن و مرد دارد; اما ما الآن واقع، در حالت دفاعيم. چون در حالت دفاعيم دفاع بر هر كسي كه عقل دارد، تميز ميدهد ولو نابالغ، واجب است عقلاً ولو پيرزن و پيرمرد واجب است عقلاً بر هر كسي كه عقل دارد حالا اگر كسي يك سارق مسلحي حمله كرده بر خانهاي، بر همه آن اهل خانه واجب است دفاع بكنند ولو اين شخص، مكلف نباشد، وجوب عقلي دارد نه وجوب شرعي.
پرسش:...
پاسخ: مگر اينكه او مشكل ديگر داشته باشد، چگونه ممكن است اذن ندهد در قبال حكم خدا اين امر لازم است براي او. اگر جايي دفاع لازم بود شوهر ميتواند بگويد كه من اذن نميدهم دفاع بكني. اگر كسي يك مقداري اين راديوهاي بيگانه را گوش بدهد از توطئهها باخبر بشود كه چه نقشهها دارند واقعاً ميكشند، شما ديديد وقتي مردم در صحنه نباشند آن حوزهاي كه بيش از هزار سال در نجف سابقه داشت و قدمت او و عظمت او و قداست او زبانزد عالم بود، اين به چه روز سياهي مبتلا شد ديگر. خب، ميليونها مرجع تقليد و عالم و مؤلف و مفسّر و حكيم و اديب در طي اين بيش از اين ده قرن، اين خاكها را بوسيدند خاك اعتاب مقدسه را ديگر درها را بوسيدند ديگر همين درهايي كه ميليونها نفر فاضل و عالم و زاهد، در طي اين بيش از هزار سال بوسيدند اين را به گلوله بستند ديگر، اينها به قم و امثال قم رحم ميكنند؟ و ديديد وقتي كه قيام مردم مسلمان عراق داشت شكل ميگرفت، باز صدام را تقويت كردند، اينچنين نيست كه آدم دشمن را نشناسد و حضرت امير(سلام الله عليه) به پسرش ابنحنفيه فرمود: «وَارْمِ بِبَصَرِكَ أقْصَي الْقَومِ»;[26] ببين دشمن تا كجا صف بسته فرمود اين روستائي كه امروز از اين اطراف آمده در برابر من ايستاد اين را مأمورين شام اعزام كردند، از آنجا دستور گرفته و اينهايي هم كه از نزديك آمدند اينها از راه دور نقشه گرفتند و از نزديك جمع شدند، در جريان كربلا هم همين طور بود اين سي هزار نفري كه امام سجاد(سلام الله عليه) فرمود: «كلٌ يتقرّب الي الله بدمه»[27] همه اينها قربة الي الله آمدند اينها از همين اطراف آمدند اينها كه از شام نيامدند فاصله شام تا كربلا كه خيلي زياد بود. يك عده آن مهرههاي اصلي كه مستشار بودند از شام و امثالذلك آمدند وگرنه همين مردم را جمع كردند ديگر از بس گفتند بنابراين اگر كسي شرايط كنوني را درك بكند كه دشمن تا كجا صف بسته و تا كجا حاضر است و چه نقشه دارد ميكشد و يكي از بزرگترين مراجع تقليد را اصلاً براي او اجازه نميدهند كه طبيب ببرند.
مقابله با دشمن نيازمند حضور مردم
خب، اين اگر نباشد حضور مردم وضع همين است، تنها چيزي كه حافظ است ذات اقدس الهي فرمود: ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾،[28] ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾[29] حضور مردم است در صحنه، مسائل بعدي يك مقدار زيادي به رفاه طلبي ماست، مقداري هم اشتباهات ديگران است و امثالذلك; اما هرگز اين مسائل جزئي و اختلافي را انسان نبايد به حساب اصل اسلام مطرح بكند. فرمود: ﴿فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِم ْفَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ﴾[30] همين آيهٴ مباركه را بعضي از علما و شخصيتهاي علمي بزرگ(رضوان الله عليهم) در بحبوحه انقلاب، همين آيه را در طليعه اعلاميههايشان مينوشتند و همين راهپيماييها، وقتي ميخواستند اعلاميه صادر كنند اول، اين آيه را مينوشتند، بعد مسائلشان را ميگفتند، ميگفتند يك امر اجتماعي است اين امر، امر جامع است، اعتصاب امر جامع است، تظاهرات امر جامع است اول اين آيه را مينوشتند، بعد حرفهاي خودشان را ميزدند، الآن هم همان حرف است و همان بيانات; منتها به سبك ديگر.
بنابراين تاكنون اين دو مطلب روشن شد كه دين در بخشي از مسائل، صريحاً اجتماعي است نظير جهاد، نماز عيد فطر، نماز عيد قربان، مخصوصاً نماز جمعه. در بخش ديگر به طور غيرمستقيم، جماعت را لازم كرده است، حضور مردم را لازم كرد، نظير نماز جماعتها كه مستحب است و پيامدهايش هم همين احكام ولايي است، حالا مسائل ديگري كه در اين فصل چهارده است،[31] اينها را مطالعه ميفرماييد.
«و الحمد لله رب العالمين»