70/10/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 196 الی 199
﴿لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلاَدِ﴾﴿196﴾﴿مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾﴿197﴾﴿لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ لِْلأَبْرارِ﴾﴿198﴾﴿وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعينَ لِلّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللّهِ ثَمَنًا قَليلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللّهَ سَريعُ الْحِسابِ﴾﴿199﴾
کيفيّت بهرهمندي کافران و طاغيان از نعمتهاي الهي
بعد از اينكه فرمود ﴿اولواالباب﴾[1] دعاهاي فراواني دارند و خداوند هم دعاي اينها را مستجاب كرده است و نتيجه استجابت دعا اين است كه اينها كامياب و سعادتمندند، سؤالي مطرح است كه پس، كافران و طاغيان چگونه متنعماند. فرمود: ﴿لا يَغُرَّنَّكَ﴾ اين خطاب يا به وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است به ـ عنوان اينكه گيرنده وحي است و در حقيقت ناظر به مردم است ـ يا خطاب به انسان است، هر كسي باشد ﴿لا يَغُرَّنَّكَ﴾ ايهاالانسان ﴿تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ﴾ چرا، چون زندگي اينها، كاميابي اينها ﴿مَتاعٌ قَليلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهاد﴾. آياتي كه دربارهٴ كافران است دو طايفه است. ظاهر اين دو طايفه، ناهماهنگ است. طايفه اولي اين است كه ما اگر به كافر نعمت داديم، در حقيقت ميخواهيم او را مؤاخذه كنيم ﴿وَ أُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾[2] يا ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْمًا﴾[3] اينگونه از آيات، نشان ميدهد كه كافر هرگز متنعم نيست ولو قليل، چون اگر به كسي عسل مسموم دادند، اين يک لحظه هم متنعم نيست اگر به كسي ميوه مسموم دادند، اين يک لحظه هم منعم نيست. ظاهر اين آيات قرائت شده اين است كه كافر، هرگز متنعم نيست. آيات ديگر، نظير ﴿مَتاعٌ قَليلٌ﴾ يا ﴿فاذْكُرُوا آلاء اللّهَ﴾[4] يا ﴿وَ اشْكُرُوا﴾[5] يا ﴿وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتيها رِزْقُها رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكانٍ﴾[6] ظاهر اين طايفه از آيات، اين است كه كافر، منعم است ولو كم. جمع اين دو طايفه آيات شايد به اين سبك باشد كه كافر، از آن جهت كه انسان است مكلف است، اول ذات اقدس الهي به آن نعمتهاي گوناگوني ميدهد تا سپاسگزاري كند و در راه صحيح مصرف كند. اگر ديد اهل سپاس و حمد نيست، آن گاه او را با مكر ميگيرد. پس آيات طايفه اولي كه فرمود: ﴿وَ أُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾[7] يا ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ﴾[8] اين براي مرحلهٴ كيفري اينها است. آن آياتي كه به كافران فرمود: ﴿فاذْكُرُوا آلاء اللّهَ﴾، ﴿وَ اشْكُرُوا﴾ ﴿ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً﴾ اين براي اوايل اينهاست. اول كه خدا كسي را نميگيرد، نعمت ميدهد تا بيازمايد، اگر كسي كفران نعمت كرده است، خدا او را با مكر و استدراج ميگيرد. بنابراين اين دو طايفه آيات، ميتواند ناظر به اين دو مرحله باشد اين ﴿مَتاعٌ قَليلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ﴾ ميتواند ناظر مرحلهٴ قبل از كفر باشد.
سرگرمي کفّار با افزايش نعمتهاي دنيوي
اما اينكه فرمود: ﴿لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلاد ٭ مَتاعٌ قَليلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهاد﴾ شايد مطلب تازهاي را بخواهد تفهيم بكند و آن اين است كه ما اينها را سرگرم ميكنيم كه اصلاً به فكر خدا نباشند، چون انسان مضطر و مشكلدار است كه به دستگاه غيب پناهنده ميشود و انسان مرفه كه هيچ كمبودي ندارد، نميداند به كجا نياز بورزد. بنابراين اين براي گرفتن در دنيا نيست، براي سرگرم كردن است در حقيقت. يعني اين نعمت هست و اما نعمت براي اين است كه او را سرگرم بكنيم همين، دفعتاً ميبيند ﴿تَأْتيهِمْ بَغْتَةً﴾[9] اين ﴿تَأْتيهِمْ بَغْتَةً﴾ يعني قيامت براي آنها دفعتاً ظهور ميكند، اين قيامت صغري است كه «مَن ماتَ فقد قامت قيامته»[10] اين دفعتاً در محل كارش نشسته يا در منزلش نشسته، ميبيند نشئه عوض شده است. مدتها نميداند كه مُرد و چه شد، بعدها كم كم ميفهمد كه مُرد، دفعتاً ميبيند كه اوضاع عوض شد، يک عدهاي ديگر را ميبيند و زجرهاي ديگر تحمل ميكند ﴿بَلْ تَأْتيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾[11] اينها را مبهوتشان مي کند.
پرسش:...
پاسخ: آن دربارهٴ جهنم است نه دربارهٴ دنيا، آياتي كه دارد ﴿وَ أُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾[12] ظاهرش آن است كه ما ميخواهيم اينها را در دنيا بگيريم، مثل اينكه به كسي عسل مسموم ميدهند كه اين به شيريني عسل طمع ميكند، ميخورد و خوردن همان و هلاكت همان، به اين صورت در ميآيد.
خب، پس ﴿لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ ٭ مَتاعٌ قَليلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهاد﴾ تحول زير و رو شدن اين آيه كه فرمود: ﴿لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلاد﴾ مشابه آيهٴ چهار سورهٴ «غافر» است كه در آنجا هم دارد كه ﴿فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ﴾ اينكه اينها يک زرق و برق دارند، تحولي دارند در شهرها، تو را فريب ندهد. اين يا براي آن است كه خداوند ميخواهد آنها را با همين زرق و برق بگيرد يا نه، يک نعمت زودگذري است كه جهنم ابد را به دنبال دارد. پس اين دو قسمت يعني آيهٴ چهار سورهٴ «غافر» با آيهٴ محل بحث از اين جهت، هماهنگ است.
مراتب درجات پرهيزگاران در قيامت
اما اينكه فرمود ﴿لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ﴾ يعني دوباره برگشت به همان جريان ﴿اولواالباب﴾[13] و جريان مؤمنين و امثال ذلك يعني كساني كه اهل تقوايند، عبوديت خود را فراموش نكردند و ربوبيت ذات اقدس الهي را در نظر دارند، اينها كسانياند كه ﴿لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ لِْلأَبْرار﴾، گاهي قرآن كريم براي اوساطي از متقيان ميفرمايد كه خدا به شما بهشت وعده داد و آنچه نزد خداست وعده داد ﴿وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾[14] يا ﴿وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ لِْلأَبْرار﴾ اگر از مرحله ابرار گذشتند، به مقربين رسيدند، آنگاه برابر سورهٴ «طه» به اينها وعده ميدهد كه سخن از ﴿وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ نيست، بلكه بالاتر است، سخن از ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ است. آيهٴ 73 سورهٴ «طه» اين است كه ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ آنها در حدي هستند كه از ﴿ما عِنْدَ اللّه﴾ گذشتند؛ به اين فكر نيستند كه حالا عبادات را انجام بدهند و از نعمتهاي ميوه و مانند آن استفاده بكنند، اينها تابع جنتاللقاءاند، لذا آيات در اين قسمت دو طايفه است: يك طايفه اين است كه ﴿وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾؛ يك طايفه اين است كه ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ آنكه فرمود: ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ براي آن اوحدي از مردان با تقوا است، آنكه ميفرمايد: ﴿وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ﴾ اين براي همه است، چون اوحدي از اهل تقوا كه داراي جنتالقاست ﴿جَنّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ را هم يقيناً دارد؛ اما عكس نيست كساني كه ﴿جَنّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ را دارند، حتماً واجد جنتاللقاء هم باشند، اينچنين نيست. اگر كسي مرحله بالا را داشت يقيناً واجد مرحله پايين هست يعني ﴿جَنّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهار﴾ را داراست و اگر كسي واجد مرحلهٴ پايين بود، ممكن است كه واجد مرحله بالا نباشد. كسي كه ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ نصيبش شد، يقيناً ﴿ما عِنْدَ اللّه﴾ را هم دارد؛ اما كسي كه ﴿ما عِنْدَ اللّه﴾ نصيبش شد، شايد آن مرحلهٴ ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ نصيبش نشود.
دستور به مؤمنان در رعايت عدل و انصاف با اهل کتاب
مطلب ديگر اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» از بسياري از يهوديها و بد رفتاريهاي اينها و همچنين مسيحيان، سخن به ميان آمده و چون قرآن، كلام حق است اگر در بين گروهي مردان با تقوا باشند هرگز حق آنها را تضييع نميكند، آنها را هم به عظمت و نيكي نام ميبرد. چون در بين اهل كتاب، مردان با تقوا و بزرگواري بودند كه به قرآن ايمان آوردند، هم به كتابهاي خودشان هم به قرآن ايمان آوردند و در اين ايمان، خاشع و ثابت بودند، قرآن در عين حال كه گروهي از اهل كتاب را مذمت كرد، از اين گروهي كه اهل انصاف بودند به نيكي و عظمت ياد ميكند، ميفرمايد: ﴿وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعينَ لِلّهِ﴾؛ گروهي از اهل كتاب كسانياند كه به خدا ايمان دارند اين يك، به آنچه به سوي آنها نازل شده است از تورات و انجيل به آن مؤمناند دو، و آنچه هم كه به سوي شما نازل شده است به نام قرآن سه، به همه اينها ايمان دارند. چون كلمه «مَن» جامع است، لذا خاشعين را جمع آورده، گرچه «يؤمن» مفرد است، براي اينكه ظاهر كلمه «مَن» محفوظ بماند ولي خاشعين جمع است، براي اينكه معناي كلمه «مَن» كه آن جامع هم هست ملحوظ باشد ﴿وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللّه﴾ كه مفرد است، در حال خشوع كه خاشعين را جمع آورده، براي اينكه معناي «مَن» كه اسم جنس است محفوظ بماند، اينها اهل خشوعاند. خشوع، آن نرمش را ميگويند و ﴿تَرَي اْلأَرْضَ خاشِعَةً﴾[15] اين نرمش و سهل بودن و ليّن بودن را ميگويند حالت خشوع،تذلل. اينها در پيشگاه ذات اقدس الهي خاشعاند، با خشوع ايمان آوردند و آن رفتارهاي ناپسند ديگران را نداشتند، گروهي از اهل كتاب كساني بودند كه قرآن به آنها فرمود: ﴿وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَنًا قَليلاً﴾[16] اينها از آن گروه نيستند ﴿لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللّهِ ثَمَنًا قَليلاً﴾ اهل كتمان نيستند، اهل تحريك نيستند، اهل فروش ديانت نيستند و مانند آن ﴿اُُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ اجر اينها نزد خدا محفوظ است و ذات اقدس الهي هم ﴿سريعالحساب﴾ است؛ حساب همگان را ميتواند در لحظهٴ كوتاهي برسد و حساب اينها را هم با سرعت رسيدگي ميكند كه اينها در موقع حساب معطل نخواهند شد.
نمونههايي از خشوع انبياء و اولياء
قرآن كريم از خشوع، دربارهٴ اوصاف بعضي از انبيا ياد ميكند، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آيهٴ 89 و نود اين است كه ﴿وَ زَكَرِيّا إِذْ نادي رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْني فَرْدًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ ٭ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيي وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَبًا وَ رَهَبًا وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ﴾؛ اين اهلبيت زكريا(سلام الله عليه) اينها اهل خشوع بودند، چه اينكه مطلق مؤمنين را به خشوع وصف نمود ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُون﴾ البته آنها كه خاشعاند اين خشوع براي آنها ملكه است در همه حالات، متذللاند در برابر حق، اختصاصي به نماز ندارد؛ منتها نماز بارزترين مظهر بندگي است، از اين جهت فرمود: ﴿الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ﴾ و اين گروه، در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» از اينها به نيكي ياد شده است كه قبلاً بحثش گذشت.
تجليل قرآن نسبت به مؤمنان از اهل کتاب
در همان سورهٴ «آل عمران» آيهٴ 113 تا 115 اين بود که ـ بعد از اينكه بعضي از رذايل اخلاقي اهل كتاب را شمرد ـ فرمود: ﴿لَيْسُوا سَواءً﴾؛ همهٴ اهل كتاب يكسان نيستند ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ ٭ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصّالِحينَ ٭ وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقين﴾ اين چند آيه در عظمت آن گروهي از اهل كتاب است كه مرزشان را از ديگران جدا كردند، لذا قرآن فرمود همهٴ اينها يكسان نيست، گرچه در مذمت عدهاي آيه نازل شد، بعد فرمود: ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاس﴾[17] اما حق آن گروه وارسته را هم حفظ كرده است، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» هم حق اينها را با تجليل حفظ كرده است. در سورهٴ «مائده» آيهٴ 82 و 83 اين است، بعد از اينكه فرمود در آيهٴ 82 ﴿وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري﴾ آن آيهٴ بعد اين است كه ﴿وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَري أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْع﴾؛ وقتي بشنوند وحي الهي بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده است، تمام چشمانشان را اشك شوق ميگيرد، اينها وحيشناساند، اينها چون به خدا مؤمناند هر چه از طرف خدا بيايد قبول دارند، خواه به صورت تورات و انجيل بر موسي و عيسي(عليهما السّلام) تنزل كند، خواه به صورت قرآن كريم بر وجود مبارك پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تجلي كنند.
﴿وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَري أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدين﴾[18] اينها را قرآن به عظمت از اينها ياد ميكند.
ارائه پاداش مضاعف براي مؤمنان از اهل کتاب
در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» قبلاً خوانديم همان آيهٴ ﴿لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتاب﴾ فرمود ﴿لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ﴾[19] ؛ اينها كسانياند كه آيات الهي را تلاوت ميكنند، همان آياتي كه بر شما نازل شده است هم آياتي كه بر خودشان نازل شد. همين آيهٴ محل بحث سورهٴ «آل عمران» همين است ديگر، اينها مؤمناند. اينها كسانياند كه دو تا دين را دو تا وحي را درك كردند، قهراً بايد دو تا اجر هم داشته باشند، لذا ذات اقدس الهي از اينها كه صاحب دو اجرند ياد ميكند. در دين خود، تابع دين خود بودند، حرف پيامبر خودشان را ايمان آوردند، اجر بردند. وقتي اسلام طلوع كرد تابع اسلام شدند اجر ميبرند، از اينها به عنوان اينكه داراي دو اجرند ياد ميكند. در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيهٴ 52 به بعد اين است: ﴿الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ﴾ آنها كه قبلاً ما به آنها كتاب داديم يعني تورات و انجيل داديم، اينها به قرآن ايمان ميآورند ﴿إِذا يُتْلي عَلَيْهِمْ﴾؛ وقتي قرآن بر آنها تلاوت بشود ﴿قالُوا آمَنّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنّا كُنّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمين﴾؛ ما قبلاً انتظار چنين كتابي را ميكشيديم، چون انبياي ما در كتاب آسماني ما را بشارت دادند، ما منتظر رسيدن اين وحي بوديم ﴿وَ إِذا يُتْلي عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنّا كُنّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمينَ﴾ آن گاه فرمود: ﴿أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْن﴾ اينها دو تا اجر دارند ﴿بِما صَبَرُوا وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ٭ وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلين﴾[20] اينها از بزرگان اهل كتاباند.
تبيين احتمالاتي در شأن نزول آيهٴ محل بحث
از مجموع اين آيات معلوم ميشود كه حق هر ذيحقي را ذات اقدس الهي حفظ كرد، حالا خواه اين دربارهٴ خصوص نجاشي كه سلطان حبشه بود نازل شده باشد يا دربارهٴ آن چهل مسيحي كه عدهاي از روم بودند و عدهاي از حبشه نازل شده باشد يا دربارهٴ گروهي از يهوديها نازل شده باشد[21] ، چون در شأن نزول اين آيه، وجوهي گفته شد. هر كدام از اينها باشد آيه، به اطلاق عموم اينها را شامل ميشود. دربارهٴ نجاشي از آن جهت كه به مهاجرين خيلي احسان كرد، مهاجريني كه از مكه به حبشه ميرفتند هم جنبهٴ تأمين امنيت داشتند هم سفرشان و هجرتشان، هم سِمت تبليغ و نشر احكام، چون در آن هجرت از زنها هم همراه اين مهاجرين به حبشه رفته بودند. ظاهراً مشركين مكه به زنهايي كه ايمان آورده بودند خيلي تعرض نميكردند، اينها در امان بودند حالا جريان سميه چطور پيش آمد، آن را بايد جداگانه بحث كرد. زنها شايد خيلي احساس رنج نميكردند، اينها كه رفتند حبشه، بخشي براي همين تبليغات و اينها بود. البته ضمناً براي تأمين سلامت هم رفتند. نجاشي در آن سفر خيلي احسان كرد و در حقيقت اسلام آورد، بعد از درگذشت نجاشي، وجود مبارك پيغمبر(صلّيالله عليه و آله و سلّم) فرمود كه من ميخواهم براي نجاشي نماز بخوانم. فرمود اين صلات بر جنازه است و صلات بر ميت است و عدهاي همراه حضرت حركت كردند تا بقيع، اين يكي از مواردي است كه بين اهل سنت و تشيع اختلاف است. ما ميگوييم نمازگزار اگر بخواهد بر ميت نماز بخواند بايد آنقدر فاصلهاش كم باشد كه لباسش اگر باد خورد، به آن تابوت برسد يك چنين مقداري، فاصله زياد نباشد. صلات بر غائب را تجويز نميكنيم ولي آنها صلات بر ميت اگر غايب باشد را تجويز ميكنند، ميگويند ممكن است كسي در شهري بميرد، شما اينجا بر او نماز ميت بخوانيد، شايد همه آنها نگويند ولي در بين اينها اين قول هست. به همين جريان صلات رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر جنازهٴ حبشه نجاشي تجويز ميكنند كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمد بقيع و عدهاي هم همراه او بودند و بر جنازه نجاشي كه در حبشه بود، نماز ميت خواندن.
پاسخي كه علماي اهل تشيع ميدهند اين است كه اين فاصله، با طيالارض بر طرف شد و آن جنازه در حضور حضرت آمد، طوري بود كه حضرت و ديگران ميديدند. حالا يا «قضية في واقعة» و آن مورد، تأسي نيست يا اگر هم باشد ديدند خلاصه، ديدند كساني كه همراه حضرت بودند، ديدند كه همهٴ فاصلهها بر طرف شد و جنازه نجاشي را ديدند، به اعجاز خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و نماز ميت خواندند. منافقين گفتند كه ايشان بر مسيحي لامذهبي كه در كشور ديگر است، نماز ميت ميخواند و از اين طرف داعيه اسلام دارد، آيه نازل شد كه ﴿وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعينَ لِلّه﴾[22] اين نجاشي كافراً نمرد، بلكه موحداً مُرد، وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر جنازهٴ موحد، نماز خوانده است. به هرحال بر يكي از اين سه تقدير كه به عنوان شأن نزول ذكر كردند، آيه به اطلاق خود باقي است و همهٴ موارد را شامل ميشود.
وظيفه مؤمنان نسبت به انبياء و کتب آسماني
مطلب ديگر آن است كه همانطوري كه مؤمنين امت مرحومه موظفاند كه به جميع انبيا و كتابهاي آسماني ايمان بياورند، مؤمنين به انبياي گذشته هم موظفاند كه به جميع انبيا و كتابهاشان ايمان بياورند. در آيهٴ 285 سورهٴ «بقره» اين بود كه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ﴾ بعد ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِه﴾ يعني به همه انبيايي كه كتابهايشان ايمان آوردند. اين آيهٴ محل بحث هم اين است كه گروهي از اهل كتاب، خاشعاً و صادقاً هم به كتابهاي آسماني خود ايمان آوردند هم به كتاب آسماني مسلمانها ايمان آوردند ﴿وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعينَ لِلّه﴾ نه تنها اينها موحدند و مؤمن به قرآناند و مؤمن به تورات و انجيلاند، بلكه آن رذايلي كه گروهي از هم كيشان و آنها دارند، اينها ندارند ﴿لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللّهِ ثَمَنًا قَليلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللّهَ سَريعُ الْحِساب﴾ اينها را خدا معطل هم نميكند.
﴿سَريعُ الْحِساب﴾ بودن خداوند متعال
﴿سَريعُ الْحِساب﴾ بودن در قرآن در دو بخش است: يكي اينكه به عنوان وعده است، نظير همين آيات يكي به عنوان وعيد است كه در مورد طاغيان ميفرمايد خدا زود به حساب اينها رسيدگي ميكند[23] ، گرچه اينها در موقف، معطلاند؛ اما زود به اينها كيفر ميدهد، اين سرعت حساب يك بار براي اين است كه توبيخي باشد براي كافران كه اينها خيال نكنند حالا كه كار بد كردند تا به حساب آنها رسيدگي بشود خيلي طول ميكشد، اينچنين نيست خدا ﴿سَريعُ الْحِساب﴾ است. يک وقت دربارهٴ وعده به كار ميرود يعني اينهايي كه اهل ايماناند مطمئن باشند، خدا زود پاداش اينها را به اينها اعطا ميكنند. اين آيه محل بحث از اين قبيل است كه ﴿إِنَّ اللّهَ سَريعُ الْحِساب﴾؛ خداوند زود به حساب اينها ميرسد، اينها معطلي ندارند چون حساب همه را ميتواند دفعتاً واحدتاً برساند، بنابراين اين هم مربوط به اين بخش، حالا ميرسيم به آيه ديگر.
«و الحمد لله رب العالمين»