70/10/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 193 الی 194
﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِيًا يُنادي لِْلإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرارِ﴾﴿193﴾﴿رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْميعادَ﴾﴿194﴾
علّت طلب بخشايش اولواالالباب
اولواالالباب بعد از تفكر در آفرينش جهان و پي بردن به مبدأ و معاد و وحي و نبوت و ايمان آوردن به اين اصول دين و پذيرش خطوط كلي دين، از ذات اقدس الهي طلب بخشايش ميكنند، دعاهاي اولواالالباب اين است، معلوم ميشود آنكه لبيب است از خدا چه طلب ميكند، از نحوهٴ طلب مقدار ارزش طالب مشخص ميشود؛ هر كسي به مقدار همت و طلبش ميارزد. اولواالالباب از ذات اقدس الهي، مغفرت و كفارهٴ سيئات و توفي معالابرار و انجاز وعدههاي آسماني را طلب كردند، خلاصه مطلوب اولواالالباب معارف است و معنويات.
پرسش:...
پاسخ: چرا، براي اينكه هيچ كسي جزم ندارد به قبولي اعمال خود و همين پناه بردن به خدا از عذاب نار، مقتضاي لبيب بودن است ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِيًا يُنادي لِْلإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا﴾ حالا دعاهاي اينها اين است كه خدايا! آنچه را كه تو به ما امر كردي به عنوان ايمان و ندا دادي ما استماع كرديم و اطاعت كرديم ﴿فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾؛ گناهاني كه ما انجام داديم براي ما بپوشان و سيئات ما را از ما مستور كن و مرگ ما را با ابرار قرار بده: ﴿وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرار﴾.
تفاوت مغفرت و توبه
مغفرت، بحثي با تكفير سيئات دارد بحثي هم با توبه كه فرق غفران و توبه چيست، فرق استغفار و توبه چيست، يكي هم بحث اين است كه فرق ﴿فاغفر لنا﴾ با ﴿کفّرعنّا﴾ چيست. مغفرت، غير از توبه است گاهي ممكن است اين دو عنوان يكجا جمع بشوند ولي با هم فرق دارند. گاهي غفران هست بدون توبه يعني مذنبي بدون اينكه توبه كند، مشمول مغفرت الهي است. چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مسئلهٴ مغفرت بدون توبه را هم ذكر فرمود كه ﴿إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ﴾[1] ؛ خداوند شركِ مشرك را نميآمرزد ولي مادون شرك را ميآمرزد، البته بيتوبه نه با توبه، چون با توبه، شركِ مشرك هم بخشيده ميشود. مشركين صدر اسلام با استغفار و توبه، گناهانشان بخشوده شد، الآن هم اگر كسي مرتد فطري نباشد با توبه، همهٴ گناهانش بخشوده ميشود و حتي مرتد فطري از نظر بحثهاي كلامي هم باز توبه او مقبول است؛ منتها در بحثهاي فقهي، دربارهٴ آن احكام چهارگانه، توبه اثري ندارد. پس اينكه در آيهٴ 48 سورهٴ «نساء» فرمود خداوند شرك را نميآمرزد، مادون شرك را ميآمرزد يعني بيتوبه؛ منتها اين وعده به نحو موجبهٴ كليه نيست [بلکه] به نحو قضيهٴ محمله است كه در قوهٴ قضيه موجبه جزئيه است ﴿وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ﴾ اما ﴿لِمَنْ يَشاءُ﴾ من يشائي كه خدا دارد، چون مشيئت حضرتش برابر با حكمت است يقيناً در جايي كه حكمت و مصلحت باشد ميبخشد، خودش ميداند كجا ببخشد. داشتن فرزند صالح و يا علل و عوامل ديگر ميتواند زمينهاي براي مغفرت ذنوب باشد. پس برابر اين آيه، مغفرت بدون توبه هم حاصل ميشود. اما آنچه كه در سورهٴ «زمر» آمده است ﴿لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعًا﴾[2] لسان آن آيه دو تا كليت است: يكي همه ذنوب؛ يكي همه مذنبان. همهٴ گناهان را از همهٴ گنهكارها خدا ميبخشد. آن آيات سورهٴ «زمر» در سياق توبه است كه ﴿أَنيبُوا إِلي رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ﴾[3] البته در صورت توبه، دو تا موجبه كليه است: يكي تمام گناهان را؛ يكي از هر گناهكاري، اين با توبه بخشيده ميشود؛ اما بدون توبه به نحو قضيهٴ موجبه جزئيه است، كدام گناه را خدا ميبخشد بدون توبه معلوم نيست، چرا ميبخشد آن هم معلوم نيست همهاش ﴿لمن يشاء﴾ است. لذا به صرف وعدهاي كه در آيهٴ 48 سورهٴ «نساء» است، هيچ كس نميتواند مطمئن بشود، لذا بين خوف و رجا به سر ميبرد، اين يك مورد كه مغفرت با توبه همراه نيست.
تفاوت مغفرت و توبه در استغفار براي غير
مورد ديگر مورد استغفار غير است براي غير؛ آنجا كه كسي گناه كرده و برادر ايماني او براي او طلب مغفرت ميكند، در آنجا استغفار هست ولي توبه نيست، چون استغفار از غير است و اين شخص مذنب توبه نكرده يا فرشتگاني كه براي مؤمنين گنهكار استغفار ميكنند ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي اْلأَرْضِ﴾[4] استغفار براي فرشتگان است كه اهل معصيت نيستند و مؤمنين تبهكار كه اهل گناهاند توبه نكردهاند. پس در اينگونه از موارد، مغفرت يا استغفار هست و توبه نيست. چه اينكه از آن طرف در حقيقت معناي توبه، استغفار اخذ نشده. توبه چند ركن دارد: يكي از اركانش ندامت بر گذشته است؛ اگر كسي گناهي را انجام داد جداً نسبت به گناهي كه انجام داد نادم و پشيمان باشد اين يك؛ ركن دوم تصميم جدي در عدم ارتكاب آن گناه است در آينده؛ ركن سوم اين است كه اگر آن گناه گذشته اثر وضعي داشت، حقالناسي را به همراه داشت، قضاي نماز و روزهاي را مستلزم بود آنها انجام ميگيرد. اينها اركان توبه است؛ اما طلب بخشايش ديگر در حقيقت توبه اخذ نشده، تاب اليالله يعني رجع اليه بگويد خدايا! من از گذشته پشيمانم جداً تصميم گرفتهام كه آينده آن كار را انجام ندهم و آنچه مربوط به قضاي نماز و روزه يا تأديه ديون ديگران است ميپردازم اينها اركان اوليه توبه است؛ اما در معناي توبه اخذ شده باشد كه خدايا! آن گناهي كه من كردم او را هم بيامرز اين در معناي توبه نيست. البته از آن طرف ذات اقدس الهي وعده داد كه اگر كسي توبه كرد، ما گناهانش را ميآمرزيم و ميبخشيم، اين به وعدهٴ الهي برميگردد، نه اينكه در جوهرهٴ توبه اخذ شده باشد. بنابراين بين توبه و استغفار فرق است، بين توبه و مغفرت فرق است.
امكان همراهي و جدايي توبه از استغفار
پرسش:...
پاسخ: گاهي در كنار هم هست ولي در حقيقت توبه استغفار اخذ نشده است، البته گاهي قرين هم قرار ميگيرند، ميگويند«استغفر الله ربي و اتوب اليه» اما به عنوان مقوم توبه، طلب بخشايش گناهان گذشته باشد، اين ديگر نيست، اين ميشود استغفار. در توبه غير از ندم و پشيماني بر گذشته و عزم بر ترك در آينده و جبران مافات، مثل قضا غير از اينها اخذ نشده.
پرسش:...
پاسخ: بله، چون معناي ندامت اين است كه ديگر ادامه ندهد، اگر كسي مال مردم را خورد، معصيت كرد الآن هم باز بر همان عصيان باشد، اين ديگر ندامت نيست.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ معناي پشيماني اين است كه او را ادامه ندهد. الآن اگر كسي مال مردم را خورد و نداد، دارد ادامه ميدهد ديگر، اين جبران ميتواند مأخوذ در معناي توبه باشد، براي اينكه در مواردي كه قضا و امثال ذلك ندارد خب آن اصلاً جبرانپذير نيست؛ نگاه به نامحرم اتفاق افتاده است، حالا توبه كرده است يعني بر گذشته پشيمان است، قضابردار نيست، نسبت به آينده هم كه تصميم ترك دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر﴿اصلحوا﴾[5] نسبت به آينده، در معناي توبه نسبت به گذشته اگر كسي گناهي را انجام داد و الآن پشيمان است نبايد آن گناه را ادامه بدهد. اگر كسي جامهٴ غصبي در بر كرده است يا لباس كسي را گرفته و از آن گرفتن هم پشيمان است ولي هنوز برنگردانده، برنميگرداند اينكه ندم نيست، اگر پشيمان هست بايد برگرداند، چون روح اين در حقيقت نسبت به امر آينده برميگردد، جبران گذشته و مافات، روحش به عدم ادامه برميگردد از اين جهت در معناي توبه مأخوذ است، چون اين شخص نسبت به گذشته پشيمان است نسبت به آينده تصميم بر ترك دارد، معناي تصميم بر ترك اين نيست كه ديگر گناهي مثل اين را مرتكب نميشود، بلكه معنايش اين است كه ديگر گناه نميكند. خب، اگر كسي لباس مردم را گرفت مال مردم را گرفت و به آنها نداد و توبه كرد در مرحلهٴ بقا اگر مال مردم را به آنها برنگرداند، اين تصميم ترك نگرفت، چون مرتب دارد ادامه ميدهد اين سيئه را، لذا ترميم كردن، ميشود در معناي توبه راه پيدا كند؛ اما طلب آمرزش در معناي توبه مأخوذ نيست، گاهي استغفار هست و غفلت از اينكه انسان نسبت به آينده بايد تصميم بگيرد كه ترك كند و مانند آن يا نسبت به گذشته پشيمان باشد، مسئلهٴ توبه مغفول عنهاي اوست ولي ميگويد خدايا! آن گناه گذشته مرا ببخش، براساس اين انفكاكي كه گاهي مغفرت هست بيتوبه، گاهي توبه هست بدون استغفار و گاهي استغفار است بدون توبه، معلوم ميشود اينها دو چيزند. البته گاهي هم همراه هم هستند، مثل كسي كه ميگويد: «استغفر الله ربي و اتوب اليه».
شواهد قرآني بر تفاوت معنايي توبه و استغفار
حالا در اين آيهٴ محل بحث «اولواالالباب» گفتهاند: ﴿فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾ در قسمتهايي از قرآن كريم توبه و استغفار در كنار هم ذكر شده است، اين نشانهٴ آن است كه دو چيزند. در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ 74 اين است ﴿أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَي اللّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ﴾ معلوم ميشود توبه، غير از استغفار است، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «غافر» آيهٴ سوم اين است كه خداوند ﴿غافرالذنب و قابلالتوب﴾ است، ﴿مِنَ اللّهِ الْعَزيزِ الْعَليمِ ٭ غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَديدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْل﴾[6] خدا هم ﴿غافرالذنب﴾ است، هم ﴿قابالتوب﴾، معلوم ميشود مغفرت، غير از پذيرش توبه است، خدا گناه را ميآمرزد و توبه را ميپذيرد، چه دربارهٴ اوصاف حق اينها دو صفتاند، چه دربارهٴ اوصاف عبد اينها دو وصفاند. بنابراين حالا كه اينها متعددند جاي اين بحث است كه اين مغفرت، بدون توبه اثر دارد، استغفار بدون توبه اثر دارد، گفتند: ﴿رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾ يعني گناهان گذشته ما را بيامرز ﴿وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا﴾ پس اين بحث اول كه فرق توبه و مغفرت است، استغفار و توبه است.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن اركان ششگانه براي استغفار كامل است وگرنه در حقيقت، استغفار مستلزم توجه به سيئات گذشته يا ترك آينده نيست، ممكن است تصميم به آينده مغفول عنه باشد و انسان، نسبت به گناهان گذشته، طلب مغفرت كند.
تفاوت كفّاره سيئه و مغفرت
مطلب بعدي آن است كه مغفرت، با كفارهٴ سيئه چه فرق دارد؟ اينها در معناي لغوي نزديك هم هستند [و] هر دو به معني پوشاندناند، آن كلهخود را ميگويند مِغفر، آن پارچه روي مركوب و دوش مركوب ميگذارند كه روغن سرش به بدنش اصابت نكند ميگويند «غفارةٌ المركب» آن ابر روي ابر كه مايهٴ تراكم است و كاملاً ميپوشاند، آن سحابهٴ فائق را ميگويند غفاره. خب، اين ابري كه پوشنده است، آن پارچهاي كه پوشنده است آن كلاهي كه پوشنده است، به صورت مغفر و غفاره نام برده ميشوند. چه اينكه دربارهٴ تكفير سيئات هم اينچنين است ابري كه جلوي تابش آفتاب را ميگيرد آن سحاب را ميگويند كافر، سحاب را از آن جهت كافر ميگويند چون «لِاَنْهُ يَكْفُرَ الشمسَ و يَسْتُرُها» فرقي كه بين تكفير و مغفرت هست آن است كه گرچه اينها در اين معناي جامع شريكاند ولي تكفير، باب تفعيل همانطوري كه باب افعال به معناي ازاله ميآيد، باب تكفير هم به معناي ازاله ميآيد «كفّر» يعني «ازاله» خب، تكفير سيئات خود اين سيئات كه روح را ميپوشاند او را تكفير ميكند يعني اين كافر را، اين ساتر را ميزدايد [و] برطرف ميكند. خب، پس تكفير به معناي اول يعني پوشاندن خدايا! سيئات ما را بپوشان، به معناي دوم يعني خدايا! سيئات را زايل كن، چون خود سيئات، كافرند و ساترند «كفّر» يعني «أزال الساتر» ازال چيزي را كه ميپوشاند، انساني كه ﴿كَلاّ بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾[7] اين رين و غبار، صحنه دل را پوشانده است، خدا سيئاتي را كه دل را سياه كرده و پوشانده تكفير كرده يعني كافرزدايي كرده، ساترزدايي كرده تكفير يعني ازاله قطاع، مثل تقذيةالعين، تقذيةالعين اينكه حضرت ميگويد: «صَبَرْتُ و فِي الْعَيْنِ قَذًي وَ في الْحَلْقِ شجاً»[8] اين خاشاكي كه به چشم رفته، اين قذي، آن پزشك ماهر تقذيه ميكند يعني قذيزدايي ميكند، قذي با قاف و ذال، تقذيةالعين يعني «ازالة القذي منالعين» خب، به اين معنا اگر باشد اين با مغفرت كاملاً فرق ميكند، قهراً ميتواند بعد از مغفرت قرار بگيرد ﴿فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا﴾ اين وجوهي [که] گفته شد كه منظور از ذنوب، چيزي است كه با عمد و اختيار باشد و منظور از سيئات، بدون آنهاست، اين چهار وجهي كه امام رازي در تفسير گفته است، اينها هيچ كدام شاهد قرآني ندارند كه منظور از ذنوب اين است، منظور از سيئات آن است[9] ، البته سيئات ممكن است معناي گناهان صغيره باشد، چون در قرآن آمده است كه ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ﴾[10] اين شاهد دارد؛ اما آن امور ديگري كه ايشان محمل براي ذنوب و سيئات قرار دادند، آنها شاهد ندارند.
اهميّت و گستردگي معناي تكفير از مغفرت
اگر تكفير به معناي ازالهٴ ساتر است بالاتر از مغفرت است؛ ميتواند بعد از مغفرت قرار بگيرد يعني خدايا! گناهان ما را اول بپوشان بعد محو كن، در اينجا ﴿كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا﴾ معادل با محو سيئات است كه خدا «ماحي السيئات» است[11] ، گرچه در قرآن كريم اصل محو، به عنوان وصف خدا ذكر شده است كه ﴿يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ﴾[12] و به عنوان محو سيئات، خدا در قرآن معرفي نشد ولي در ادعيه هست كه «ماحي السيئات» تو سيئات را محو ميكني، ازاله ميكني؛ نه تنها بپوشاني، بالأخره چون اگر گناه پوشيده بشود ولي از بين نرود، اثر خود را دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله، آنجا به عكس است، آنجا از بالا به پايين شروع كرده، از اهم به مهم شروع كرده؛ اما اينجا از پايين، از مهم به اهم شروع كرده. اگر فرق نباشد كه تكفير به معناي همان تغطيه و ستر باشد كه تقدم و تأخرشان فرقي نميكند و به تعبير امام رازي، مفيد تأكيد است[13] و اگر فرق بكند، چه اينكه براساس معنايي كه راغب كرده است بين اين دو فرق است، قهراً تكفير اهم از مغفرت خواهد بود، چون در مغفرت فقط پوشاندن است در تكفير سيئه، گذشته از پوشاندن، محو كردن هم هست، آنوقت خداي «ماحيالسيئات»، سيئات را محو ميكند ﴿فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا﴾.
پرسش:...
پاسخ: سيئات، چون در آن آيه دارد كه ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ﴾[14] اين سيئات در مقابل آن كبائر قرار گرفته يعني سيئات صغيره، البته ذنب را هم گفتند كه ذنب است، براي اينكه من الذَنَبْ است؛ از آن پيامد گرفته شده، عقوبت را هم كه عقوبت گفتند چون در عقب كار قرار ميگيرد. سيئه هم كه سيئه است، چون يسوُءالانسان فاعل را، هر كدام پيامد تلخي دارند،چون گناه به دنبالهٴ او مسائلي مطرح است در اذناب او و در ذَنَب او مسائلي مطرح است اين هم ميشود ذنب، اينچنين نيست كه يك فرق جوهري با ذنب داشته باشند، ذنب با ذَنَب داشته باشد، ذَنَب يعني دم و دنباله ديگر، اين بيارتباط با او نيست كه دو امر متباين باشند. قهراً اگر تكفير سيئات به معناي محو باشد با مغفرت فرق ميكند، ادق از اوست و اگر به معناي تغطيه و پوشاندن باشند كه تكفير، همان معناي مغفرت را ميدهد حالا يا براي تأكيد است يا نه تأسيس هست، براي اينكه ذنوب و سيئات با هم فرق ميكنند. سيئات، آن مسائل صغيره است به شهادت ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ﴾ و ذنوب مثلاً مطلق است که كبيره است.
مراتب بخشش گناهان
پرسش:...
پاسخ: نه؛ در لازم واحد شريكاند؛ اما عفي به معناي ازاله نيست، گاهي عفو يعني فراواني، از آن ماده است «حتي اذا عفو» يعني فراوان شدند، اينها البته مراتبي دارد، بخشايش گناه: مغفرت است، تكفير است، عفو است، صفح است، صفح جميل هم است. آن عاليترين مرحلهاش اين است كه طوري ذات اقدس الهي گناه گنهكار را ميبخشد كه او اصلاً يادش نيست كه همچنين گناهي كرده است و اين مقدور كسي نيست البته، حالا اگر كسي در دنيا شخصي نسبت به شخصي بدرفتاري كرد، آن شخصي كه بدرفتاري شده ممكن است از جريمهٴ اين تبهكار بگذرد او را عفو كند و بالاتر از عفو، او را مورد تفقد و احسان قرار بدهد ولي هر اندازه اين شخصي كه مورد اهانت شد اين شخص تبهكار را مورد لطف قرار بدهد، اين شخص گنهكار شرمندهتر ميشود، عذاب روحي كه در درون اين گنهكار است بخواهد برطرف بشود مقدور كسي نيست، چون هر وقتي كه اين شخص گنهكار بدرفتاري سابق را ميبيند، خوشرفتاري اين شخص را مشاهده ميكند، خجالت ميكشد و بخواهد اين عذاب را از درون خود برطرف كند نه مقدور اوست نه مقدور آن طرف. ولي ذات اقدس الهي قادر بر همه چيز است، اگر عبدي نسبت به مولا بدرفتاري كرد و خداوند او را عفو كرد و نسبت به او احسان كرد و از او گذشت، او را به بهشت برد او ديگر شرمنده نيست، براي اينكه اصلاً يادش نيست گناه كرده، اين كار، كار خداست و مقدور احدي نيست. انسان تائبي كه به لطف الهي وارد بهشت شد، در بهشت اصلاً يادش نيست كه در دنيا معصيت كرده تا الآن خجالت بكشد. الآن مرتب در كنار سفرهٴ نعمت الهي نشسته است، مانند ساير بهشتيها ﴿لا لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيمٌ﴾[15] يا ﴿لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ اْلأَكْبَر﴾[16] است و مانند آن ﴿لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون﴾[17] است، براي اينكه او و ديگري در اينكه هر دو كنار سفرهٴ حق نشستهاند و بهره ميبرند يكساناند اين تائب، اصلاً يادش نيست كه در دنيا معصيتي كرده است و الآن مشمول عفو خداست يکچنين خدايي است و اين خصوصيت هم باز يادش نيست تا شرمنده بشود، لذا در بهشت جز نشاط چيز ديگر نيست.
سرّ استغفار معصومين(عليهمالسلام)
پرسش:...
پاسخ: بله، براي انبيا و معصومين، جنبهٴ دفع دارد براي ديگران جنبهٴ رفع، اينها مرتب از خدا ميخواهند كه آلوده نشوند، ديگران از خدا ميخواهند كه آلوگي آنها را تطهير كند، آيه تطهير هم همين است ديگر. آيهٴ تطهير ﴿إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا﴾[18] ظاهر اين آيه، لو لا عصمت اهلبيت(عليهمالسلام) هم اذهاب يک امر اثباتي است، هم تطهير. اگر جايي آلوده بشود اول، ازاله عين است بعد تطهير؛ اول، آن عين زايل ميشود بعد با آب طوري شسته ميشود كه نه رنگ بماند نه بو و نه اثر. اولي ازالةالعين است و اذهاب رجس، دومي اثر زدايي است بهنام تطهير.
اما اهلبيت(عليهم السلام) كه منزه از رجساند براي آنها هم اذهاب، جنبهٴ دفع دارد نه رفع، هم تطهير جنبهٴ دفع دارد نه رفع، نظير همان بحث آيةالكرسي كه ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّور﴾[19] نسبت به انبيا، اوليا، مؤمنين عادل اين اخراج قبل از ادخال است، خروج قبل از دخول است. تعبير عرفي و ادبي هم او را همراهي ميكند. همين كه از مرحوم امينالاسلام(رضوان الله عليه) نقل شد در آن روز كه ايشان هم فرمودند اگر محفل خصوصي، جا براي بيگانهها نباشد، بيگانهاي اگر بخواهد برود، به او ميگويند نرو كه بيرون ميكنند، هم ميگويند نرو كه راه نميدهند، هم ميگويند نرو كه بيرون ميكنند. خب، اين يک تعبير رايج عرفي است نرو كه بيرون ميكنند يعني راه نميدهند، نه اينكه اجازه ميدهند شما وارد بشويد بعد از ورود بيرونتان ميكنند، اينطور نيست نسبت به عترت طاهره، اولياي الهي، انسانهاي مؤمن عادل، الله، وليِّ آنهاست ﴿يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾[20] نميگذارد آنها تيره بشوند كه اين خروج قبل از دخول است اين دفع است نه رفع. استغفار معصومين مرتب همين است، اينها سپر به دستاند، مرتب عبادت ميكنند مرتب با استغفار همراهاند كه آلوده نشوند وگرنه اينها عبد محض ذات اقدس الهياند. آنكه مطهر بالذات است طاهر بالذات و طيب بالذات است فقط ذات اقدس الهي است، ما سويالله اگر عبادت نكنند و استغفار نكنند در معرض تيرگياند، اينها مرتب استغفار ميكنند كه آلوده نشوند.
تبيين مراد از «ذنب» در آيات
پرسش:...
پاسخ: آنجا ذنب، ذنب فقهي مصطلح نيست. آن ذنب، نظير ذنبي است كه موساي كليم(سلام الله عليه) به ذات اقدس الهي عرض كرد دربارهٴ قوم كه ﴿وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُون﴾[21] يعني من نزد اين مصريها كه سابقهٴ يكي از اينها كه قبلاً يكي از اينها را كشتهام نزد اينها مذنبم، نه اينكه من ذنب شرعي دارم وگرنه ذنب شرعي چه كار به فتح مكه دارد؟ فرمود من مكه را براي تو فتح كردم كه گناهان تو بخشوده شود، هيچ ارتباطي با هم ندارند:
﴿إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحًا مُبينًا ٭ لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَك﴾[22] الي كذا و كذا. خب، اين نِعَم چهارگانه بر فتح مكه مترتب است. خدا فرمود من مكه را براي تو فتح كردم تا گناهان تو را ببخشم، اين چه ارتباطي به هم دارند؟ من مكه را فتح كردم كه تو فاتحانه وارد مكه بشوي، بعد بفرمايي «انتم الطلقاء»[23] تا آن ذنبي كه پيش ديگران داري بخشوده شود، همه تو را با ديده تكريم بنگرند. بعد از فتح مكه، وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رئوفانه رفتار كرد نه قاهرانه، فرمود: «انتم الطلقاء» حتي خانهٴ اعديٰ عدو خود را مأمن و بست قرار داد، همهٴ اينها دفعتاً برگشتند. آن احقاد بدريه و حنينيه ديگر فعلاً مستور ماند تا در جريان بدر ظهور كرد ديگر با اين عمل، آن گناهان گذشته و آينده يا قديم و جديد همهٴ اينها بخشوده شد وگرنه ذنب فقهي مصطلح، هرگز با فتح مكه كه بخشوده نميشود كه.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصلاً ذنب فقهي نيست، خود آيه نشان ميدهد كه اين ذنب، ذنب فقهي نيست، چون هيچ ارتباطي بين صدر و ساقه آيه نيست، ما فتح مكه را نصيب تو كرديم براي اينكه گناهان تو بخشيده بشود، اين چه ارتباطي به هم دارد؟
بيان حقيقت استغفار
پرسش:...
پاسخ: با همهٴ اين استغفار، مثل كسي كه مسلَّح است با همين استغفار كه مسلَّح است جزم دارد. الآن اگر كسي مسلَّح باشد در پناهگاه باشد، جزم دارد به اينكه تير به او اصابت نميكند. خب، حالا بيرون بيايد ببيند تير به او اصابت ميكند يا نه، خود اين مِغْفَرْ، استغفار كردن كلهخود است اين ضد تير است، ضد آتش است، ضد اصابت است. حالا اگر از اين كسوت بيرون بيايد اين لا اله الا الله حصن است[24] ، اگر كسي از اين حصن بيرون بيايد آنوقت معلوم ميشود تير ميخورد يا نه، ولايت عليبنابيطالب(عليه آلاف التحية و الثناء) حصن الله است[25] ، حالا كسي از اين حصن بيرون بيايد ببينيد تير ميخورد يا نه. آن كسي كه در دژ است البته مصون است، همين استغفار، حصن است. مرتب دارد اين حصن را بازسازي ميكند، مرتب دارد در و ديوار اين حصن را تعمير ميكند كه مبادا چيزي از او فرو بريزد. نبايد گفت حالا كه تو در قلعه هستي چرا استغفار ميكني؟ اصلاً خود استغفار قلعه است، توحيد قلعه است.
شرط توفّي و همراهي با ابرار
خب، اينها ميگويند: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِيًا يُنادي لِْلإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا﴾ حالا كه ما از نظر سيئات و ذنوب، تطهير شدهايم ما را با پاكان محشور بكن يعني بعد از گردگيري و غبارروبي، مسئلهٴ توفي با طاهران مطرح است: ﴿وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرارِ﴾. توفي با ابرار، براساس آن است كه چون «كما تعيشون تموتون»[26] اگر موت، معالابرار باشد، معلوم ميشود كه حيات هم معالابرار است وگرنه معنا ندارد كه زندگي معالاشرار باشد ولي موت معالابرار مگر صف بندي است. كسي تا زنده است معالاشرار باشد حالا كه مرده در قبرستان ابرار او را دفن بكنند، اين مسئلهٴ بهشت و جهنم هم نظير قبور دنيايي است كه اگر كسي را در قبرستان نيكان دفن كردند، اين شده معالابرار؟ اينطور كه نيست كه.
معرفي ابرار از قرآن كريم
اين تعبيرات ملك نقال و امثالذلك كه ميگويند همهٴ اينها كنايه از آن است كه بالأخره هر كسي در كنار سفره اعتقاد و عمل خود مينشيند، اين «توفي مع الابرار» يعني «احينا محياهم و امتنا مماتهم»[27] در بعضي از ادعيه هم هست كه خدايا! ما را با عترت طاهره محشور بكن يعني «أحينا محياهم و امتنا مماتهم» توفي معالابرار هم در حقيقت احياي معالابرار است؛ طوري بكن كه ما با ابرار زندگي بكنيم، قهراً با ابرار متوفي بشويم، «أمِتْنٰا» هم نيست «توفي» است. توفي، اخذ تام است يعني وقتي كه ميخواهي ارواح را قبض بكني به نحو تام، روح ما را در رديف ارواح ابرار قرار بده. ابرار از سه گروهياند كه در سورهٴ مباركهٴ «مطففين» مطرح شدند، گرچه در موارد ديگري سخن از ابرار هست؛ اما ابرار در مقابل فجار و در مقابل مقربين، در سورهٴ «مطففين» هستند.
يك تثليث در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» است، يك تثليث هم در سورهٴ «مطففين». در سورهٴ «مطففين» ابرار، در مقابل فجار است و در مقابل مقربين، تثليثي كه در سورهٴ «واقعه» هست، اصحابالميمنه هست و اصحابالمشئمه هست[28] و مقربين[29] . در مقابل مقرب، دو طايفه هستند: عدهاي اصحابالميمنهاند؛ عدهاي اصحابالمشئمه به تقسيم سورهٴ «واقعه» و همچنين در مقابل مقربين، باز دو گروهاند[30] : يك عده ابرار؛ يك عده فجار[31] . برابر سورهٴ «مطففين». ولي ابرار، اگر مقابل نداشته باشد يعني مقربين در مقابلش قرار نگيرند، شامل مقربين هم خواهد بود ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ﴾[32] شامل مقربين هم ميشود. اين كريمه كه ﴿ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرار﴾ چون ابرار در مقابل مقربين نيست، اگر ابرار، در مقابل مقربين بود آنها را شامل نميشد ولي ابرار مطلق آنها را هم شامل ميشود، حالا ميماند فرق تثليثي كه در سورهٴ «واقعه» است، با تثليثي كه در سورهٴ «مطففين» كه بحث هم بعداً بايد بحث بشود.
«و الحمد لله رب العالمين»