درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

70/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 187 الی 189

 

﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ﴾﴿187﴾﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ﴾﴿188﴾﴿وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَديرٌ﴾﴿189﴾

 

وظيفه علما در تبيين احکام الهي و عدم کتمان حق

در اخذ ميثاق از علما چند مطلب هم مانده است و آن اين است كه علماي دين، تعهدي الهي سپرده‌اند كه نه تنها آيات الهي را تلاوت كنند، بلكه تبيين كنند و نه تنها تبيين كنند، بلكه در تعريف، كتمان روا ندارند. يك وقت است كه علماي دين به مسئله تجويد و قرائت قرآن و حفظ و قرائت و تعليم كتابت و تشويق به قرائت و اينها مي‌پردازند، اين مرحله اول انجام وظيفه است. يك وقت است كه مطالب را تفسير مي‌كنند تبيين مي‌كنند; اما بعضي از مطلب ضروري و لازم روز را كتمان مي‌كنند، آنچه خوب است ولي مربوط به مسئلهٴ روز نيست آن را مي‌گويند; اما آن بخشهاي ديگري كه هم سودمند است و هم مربوط به مسائل روز [است] آنها را نمي‌گويند. اينجا تبيين هست; اما در كنارش كتمان هم هست. يا نه، آن آيات مربوط به مسائل روز را مي‌گويند ولي به رأي خود تفسير مي‌كنند، اين با كتمان همراه است. اينكه فرمود پيماني كه خداوند از علماي دين گرفته است چه دربارهٴ يهود و نصاري و چه دربارهٴ مسلمين، امور فراواني است: اول تلاوت كتاب، براي اينكه تبيين بدون تلاوت و قرائت كه حاصل نيست ترويج تلاوت، ترويج قرائت و مانند آن. بعد تبيين همه مطالب كتاب بدون تفسير رأي كه اين بدون تفسير رأي از آن ﴿وَ لا تَكْتُمُونَهُ﴾ استفاده مي‌شود كه مطلب سوم است. همه چيزهايي كه لازم است ـ كه همه لازم است ـ بايد گفته شود بدون كتمان آن مسائل ضروري و سودمند و بدون تفسير رأي.

عواقب کتمان حق در روايات

مطلب دوم آن است كه اين آيه، بسياري از علماي دين را وادار كرده است آنچه را كه مي‌دانند بازگو كنند آن جرياني كه امام رازي در تفسيرش از حسن و حجاج ثقفي(عليه اللعنه) نقل مي‌كند، از همين قبيل است حجاج ثقفي به حسن معاصرش گفته بود كه اين چيست كه به ما رسيده است. حسن در جواب گفت به شما چه رسيد چون همهٴ آنچه كه من گفتم كه به شما نرسيد و همه آنچه هم كه به شما رسيده گفته من نيست. گفت نه، اينكه شما گفتيد: «النفاق كان مقموعاً فأصبح قد تعمّم و تقلد سيفا» اين يعني چه، اين چه بود منتشر كرديد نمي‌داني ما بدمان مي‌آيد تو گفتي نفاق قلع و قمع شده بود بعد اخيراً معمم شد و شمشير به دوش كشيد و آمده به ميدان «إنّ النفاق كان مقموعاً فأصبح قد تعمّم و تقلد سيفا» گفت بله، اين گفته من است من چون حديثي به من رسيده است و قرآن وادارمان مي‌كند كه هر چه ما شنيديم بيان كنيم،[1] آن همين است كه ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ﴾ قرآن علماي دين را موظف كرده است كه بگويند من الآن اين وضع را نابسامان ديدم، گفتم و آن حديث معروف را هم كه فريقين از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كردند «مَن كَتَم عِلماً نافعاً ألْجَمَهُ الله بِلِجامٍ مِن نارٍ»[2] يعني كسي كه يك علم سودمندي را كتمان مي‌كند و به ديگران نمي‌گويد> خدا دهنه‌اي از آتش بر دهان او مي‌زند> يك علم نافعي را كسي حق كتمان كردن ندارد اين اختصاصي به مسائل تفسيري و مسائل فقهي و امثال ذلك ندارد [بلكه] هر هنري كه كسي بلد است اگر او را كتمان كند و وسيله ارتزاق شخصي خود قرار بدهد، مشمول همين هست اگر كسي صنعتي را بلد هست و به ديگران ياد نمي‌دهد تركيب دارويي را بلد است و به ديگران ياد نمي‌دهد كه فقط خودش را ارتزاق كند اين هم احياناً مشمول اين اطلاق خواهد بود معماريها، بناييها همين طور بود، در سابق يك فرم گچ‌كاريهاي مخصوص بود كه بعضيها بلد بودند كه كسي به ديوار گچ‌كاري شده تكيه مي‌داد لباس او گچي نمي‌شد، اين گچ پس نمي‌داد. اين را يك راه ارتزاق خاصي براي خود قرار داده بودند [و] به ديگران نمي‌گفتند كه ما چطور گچ‌كاري مي‌كنيم.

پرسش:...

پاسخ: نيست، اطلاقش شامل همه اين علوم نافع مي‌شود «من كتم علماً نافعاً» اينكه مربوط به حلال و حرام يا وجوب و مستحب نيست، اين بيان مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دربارهٴ كتمان هر علم نافع است «مَن كَتَم علماً نافعا ألْجَمَهُ الله بلِجام مِن نارٍ»[3] البته مصداق كاملش مسائل ديني است; اگر خيليها بلدند ديگر پس او گفته است; اما اين چيزي است به حال جامعه نافع است و اين عمداً كتمان كرده، همين كتمانش مي‌شود حرام، ما وجوب را از همين كشف مي‌كنيم و حرمت كتمان را از همين كشف مي‌كنيم.

وجوب اظهار علم و عواقب کتمان آن

پرسش:...

پاسخ: نه; آن هم شواهد فراواني دارد كه علوم ثلاثه، اختصاصي به اصول دين و اخلاق و فقه نيست. برابر روايات ديگر معلوم مي‌شود كه «انما العلم ثلاثه» آيهٴ محكمه است، سنت قائمه است، فريضه عادله است[4] همه علومي كه در تأمين سعادت بشر، ضروري و لازم است شامل مي‌شود خواه اصول دين باشد خواه فروع دين و اخلاق باشد، خواه علومي كه زندگي مردم به آنها وابسته است علم پزشكي از همين علوم است جزء علوم ثلاثه است> چون در يك بيان ديگري حضرت امام صادق(سلام الله عليه) فرمود كه سه رشته است كه اگر مردم سرزميني فاقد آن باشند> همج‌اند" زندگي‌شان> زندگي انساني نيست: «لا يَستغني إهل کلِّ بلدُ عن ثلاثةٍ... فإن عدموا ذلك كانوا همجا» سه رشته علمي است كه هيچ مردمي، هيچ ملتي از آنها بي‌نياز نيستند اگر آنها را از دست بدهند، زندگي‌شان زندگي همج است; پشه سرگردان، زندگي انساني نيست اول: «فقيهٌ عالمٍ ورعٍ» دوم: «أميرٍ خيّرٍ مُطاعٍ» سوم: «طبيبٍ بَصيرٍ ثقةٍ»[5] مسائل ارتش و نظامي و مسائل جنگي و مسائل بسيجي و اينهايي كه در تأمين امنيت لازم است، مسائل رهبري و اينها مسائل پزشكي و داروسازي و شعب مختلف وابسته به پزشكي اينها همين طور است، فرمود اگر ملتي فاقد اينها باشند زندگي اينها همج است.

خب، پس هر علمي كه در تأمين سعادت دنيايي يا اخروي مردم مؤثر است كتمانش حرام است بايد منتشر كند منتها حالا ممكن است كسي منتشر بكند در مقابل عوض، عيب ندارد، مثل اينكه تعليم واجب است ولي در مقابل عوض يك وقت است كسي از تعليم خودداري مي‌كند، يك وقت است مي‌گويد نه، من اين را ياد مي‌دهم در مقابل، چيزي هم مي‌گيرم، آن يك حساب ديگري است. آن در واجبات نظاميه اين ‌طور است كه گرفتن اجرت در مقابل او رواست، مادامي كه واجب عيني نباشد، آن هم واجب عيني رايگان.

خب، پس آن محاوره‌اي كه بين حسن و حجاج بود، خود آن شخص يعني حسن به اين آيه كريمه استدلال كرد،[6] معلوم مي‌شود آيه كريمه اختصاصي به يهوديها و مسيحيها ندارد چه اينكه در جريان زهري و معاصرش آن روايتي كه در روزهاي اسبق نقل شده است،[7] آن هم به همين آيه وابسته است جامع اينها همان حديث شريفي است كه از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فريقين نقل كردند: «مَن كَتَمَ عِلماً نافعاً؟» كذا.

مطلب ديگر آن است كه اين ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ﴾ اين كار و همچنين آيه بعد، اينها مي‌توانند مصداق باشند براي ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا﴾[8] كتمان كردن علماي يهود; آنچه مربوط به شناخت وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كتمان كردن اينها يك نحوه اذيتي است، چه اينكه فخرفروشي آنها برابر آيه بعدي هم يك نحوه اذيتي است كه مسلمين اين اذيت را تحمل مي‌كنند و بر مسلمين تحميل مي‌شود، اين هم جزء مصداق قضيه است.

دين فروشي بدترين ويژگي عالمان سوء

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً﴾ ناظر به آن است كه يك وقت كسي لامذهب است، دين را پشت سر مي‌گذارد. يك وقت مذهب‌فروش است، اين مشايخ سوء نه تنها لامذهب‌اند، بلكه مذهب فروش‌اند. لا‌مذهبي از آن ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ استفاده مي‌شود، مذهب‌فروشي از اين ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً﴾ استفاده مي‌شود. درباره عده‌اي دارد كه اينها آيات الهي را پشت سر گذاشتند بي‌اعتنا هستند عمل نمي‌كنند خب، اينها كاري به دين ندارند. اين مشايخ سوء نه تنها كاري به دين ندارند، عملاً اين كتاب را پشت سر گذاشتند ولي از نظر فروش اين را نصب‌العين قرار دادند; اين در دستشان است، اين به عنوان يك وسيله ارتزاق در دستشان است اين را پشت سر قرار ندادند اين است كه اين كلمه ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ﴾ جايش لازم هست، جايش خالي بود اگر مي‌فرمود: ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ اين معناي آن دين فروشي را نمي‌فهماند; اما اين ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ﴾ مطلب جديدي را به همراه دارد يعني اينها از نظر اعتقاد و عمل اين كتاب را پشت سر گذاشتند، از نظر وسيله ارتزاق اين كتاب در دستشان است و با اين كتاب دارند ارتزاق مي‌كنند.

مراد از اشتراء و استبدال

مطلب بعد آن است كه اولين تعبيري كه در قرآن كريم به حسب ترتيب فعلي از مسئله ثمن به عنوان مشترا ياد شده است، همان آيهٴ 41 سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود كه فرمود: ﴿وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَنًا قَليلاً﴾ آنجا نوع مفسرين حرفهاي خودشان را زدند كه چطور ثمن، شده مشترا آنجا مرحوم امين‌الاسلام از فرّاء كه از اديبان به نام است نقل مي‌كند كه اگر عوض و معوض هر دو متاع بود، مثل كسي [كه] كتابي مي‌دهد [و] پارچه‌اي مي‌گيرد، ميوه‌اي مي‌دهد و پارچه‌اي مي‌گيرد; معامله جنس به جنس است. در اين گونه از موارد اين كلمه «باء» هم روي مبيع درمي‌آيد، هم روي ثمن، هم مي‌توان گفت «اشتريت الثوب بالكتاب» هم مي‌توان گفت «اشتريت الكتاب بالثوب» هم مي‌شود اين كلمه «باء» روي مبيع در بيايد هم مي‌شود روي ثمن چون هر دو متاع‌اند ولي اگر در اين خريد و فروش يكي متاع باشد ـ احدالعوضين متاع باشد ـ و عوض ديگري نقد باشد، احدالنقدين باشد يعني درهم و دينار باشد در اينجا معمولاً كلمه «باء» روي ثمن درمي‌آيد، نظير ﴿وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ﴾[9] اين يك سخن كلي است كه از فرّاء نقل شده، منتها در آياتي از اين قبيل ﴿وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَنًا قَليلاً﴾ اينها ماندند كه چطور اين حرف «باء» روي مبيع درآمده و ثمن شده مشترا، لذا ناچار شدند در اشترا دخل و تصرف كنند بگويند اشترا به معني استبدال است كه زمخشري اين كار را كرد در كشاف.[10] وقتي زمخشري دست به اين كار زد ديگران هم كه در نكته‌هاي ادبي از او پيروي مي‌كنند; آنها هم اشترا را به استبدال تفسير كردند. درست است كه در اين گونه از موارد، ممكن است اشترا به معناي استبدال باشد و مانند آن اما مصحح تعبير مي‌خواهد مصحح تعبير اين است كه لفظي كه براي يك معناست اگر در معناي ديگر به كار رفت نكته‌اي بايد در او ملحوظ باشد ما اگر بگوييم اشترا به معناي استبدال است نكته‌اي را بايد اينجا ارائه بدهيم كه چه نكته‌اي داشت كه استبدال نفرمود و اشترا فرمود.

علت زيانبار بودن فروختن آيات الهي

اگر در اينجا ثمن مشترا شد و در حقيقت، «ثمن ما به الاشترا» است نه مشترا و در اينجا ثمن را مشترا ياد كرده است، نه ما به الاشتراء بايد نكته‌اي ارائه بدهيم. ظاهراً آنچه در بحث ديروز گفته شد مي‌تواند نكته اين تعبير باشد كه اينها مثمن كه مي‌ارزد از او اعراض كردند، آن را وسيله قرار دادند كه اين باي وسيله و سبب، روي آيات درآمد ﴿لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللّهِ ثَمَنًا قَليلاً﴾[11] يا ﴿اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً﴾[12] كه اين «باء» روي عهدالله و آيات‌الله، درآمده، در حالي كه نبايد در بيايد. اين باء بايد روي وسيله باشد، نه روي هدف. شخصي چيزي مي‌خرد مي‌گويد «اشتريت الكتاب بالدينار» اين دينار وسيله است كه اين شخص به هدف برسد ولي اين دين‌فروشان كتاب‌الله را وسيله قرار دادند كه به هدف برسند ولي به هدف نرسيدند آنها هم باز به وسيله رسيدند به ثمن رسيدند نه به متاع، اين است كه در اين گونه از تعبيرات فرمود: ﴿وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللّهِ ثَمَنًا قَليلاً﴾ يا ﴿وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَنًا قَليلاً﴾ يا ﴿اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً﴾ و مانند آن خب، اينكه فرمود: ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً﴾ آن‌گاه در پايانش آن نظر نهايي را اعلام كرد، فرمود: ﴿فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ﴾ براي اينكه در حقيقت اينها خودشان را فروختند طبق آياتي كه در بحث ديروز خوانده شد ﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾[13] اين همان است كه ﴿خَسِروا أنْفُسَهُم﴾[14] يعني خودشان را فروختند يك وقت است كسي يك مقدار زيادي از دارايي خود را مي‌فروشد ولي يك مختصري هست كه با آن مختصر مي‌تواند بالأخره ترميم بكند اين اميد برگشت هست وقتي كل سرمايه را از دست مي‌دهد آن وقت اين هيچ راهي براي برگشت نيست اينها كه خيلي از رذائل اخلاقي را گرفتند و فضائل را از دست دادند اما آن ريشه فطريشان همچنان محفوظ است اميد توبه اينها هست اما آنها كه ﴿خَسِروا أنْفُسَهُم﴾ ديگر هيچ راهي براي برگشت نيست، لذا به جايي مي‌رسند كه ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾[15] به اين حد مي‌رسند ﴿أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾[16] به اين جاها مي‌رسند خب ﴿فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ﴾.

ويژگي‌هاي مهم عالمان سوء

بعد در همين زمينه فرمود: ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ﴾ همين سران ستم و همين يهوديها و علماي سوء آنها يا علماي سوء در اسلام اينها چند تا كار كردند اولاً با همين كارشان خيلي خوشحال‌اند كه كتمان كردند [و] آنچه لازم بود نگفتند و با اين كتمان متاع دنيا را خريدند و مانند آن با اين كار خوشحال‌اند و از طرف ديگر هم توقع ستايش دارند، كارهاي خيري كه انجام نداده‌اند برابر آن كارهاي نكرده از آنها حمد و ستايشي به عمل بيايد پس آنها آن سيئاتي را كه انجام دادند به او خوشحال‌اند، چون ﴿وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾[17] لذا خوشحال‌اند آن حسناتي را كه انجام نداده‌اند دلشان مي‌خواهد در برابر آن كارهاي خيري كه انجام نداده‌اند حمد و ستايش از آنها به عمل بيايد اين دو تا فرمود اينها از عذاب الهي فائز و رستگار نيستند ﴿فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ﴾ اينها هيچ راهي براي نجات از عذاب ندارند در بحثهاي قبل اشاره شد كه گاهي سرزمين پرخطر را مفازه مي‌گويند تفألاً مثل اينكه لديغ را يعني مار و عقرب گزيده را سليم مي‌گويند تفألاً «يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّليم»[18] يعني مار گزيده، عقرب گزيده و امثال آن يا اگر اعمايي را بصير ناميدند تفأل است و مانند آن. بيابانهاي پر هلاكت را مي‌گويند مفازه «مفاوز» يعني بيابانهاي پرخطر; منتها مفازه ناميدند تفألاً، به هر حال فوز يعني نجات و رستگاري. فرمود: ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا﴾ يعني با اين خلافي كه كردند خوشحال‌اند از طرف ديگر هم ﴿وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا﴾ آن كارهاي خيري كه انجام ندادند انتظار تشكر و تقدير دارند اين گروه حتماً معذب‌اند.

نمونه‌هايي از فرح و نشاط مذموم در قرآن

آنچه در تفسير قيم الميزان از قلم سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) تنظيم شد، اين است كه ظاهراً ايشان اين ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا﴾ را «بما اُوتوا» تفسير كردند يعني آنها كه به نعمتهاي الهي كه به آنها داده شد خوشحال‌اند «بما انعم عليهم» در الميزان اين‌چنين آمده است،[19] اين معلوم مي‌شود ﴿بما أَتَوْا﴾ قرائت نكردند بما اوتوا قرائت كردند و تفسير كردند يا اگر قرائتشان ﴿بما أَتَوْا﴾ بود نظر شريفشان در تفسير بما اوتوا بود در قرآن كريم هر دو مطلب هست يعني يك عده كار بد كردند به اين كار بد خوشحال‌اند عده ديگر از نعمتهاي الهي سوء استفاده مي‌كنند و خوشحال‌اند هر دو گروه كارهايشان در قرآن آمده يك عده كساني‌اند كه در جريان جنگ و جبهه و جهاد اهل تخلف بودند نمي‌رفتند وقتي پيامبر و همراهانشان حركت مي‌كردند اينها به بهانه اينكه ما عذر داريم در همان مدينه مي‌ماندند بعد هم خوشحال بودند كه در جنگ شركت نكردند آيهٴ 81 سورهٴ «توبه» اين است كه ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ﴾ اينها كه مخلّف‌اند پشت سر در پشت جبهه مانده‌اند اينها خوشحال‌اند به قعودشان خلاف رسول الله در خلاف و در خلف پيغمبر نشستند، به جاي اينكه همراه پيغمبر بلند شوند و بروند، پشت سر پيغمبر نشستند اينها قاعدين‌اند. اين ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَي الْقاعِدينَ﴾[20] اينها جزء قاعدين‌اند خب و به اين قعودشان هم خوشحال‌اند يك وقت است كه قاعد، معذور است آنها را قرآن كريم استثنا فرمود يك وقت هيچ عذري ندارد بر اساس بي‌ايماني و بي‌اعتقادي نمي‌رود اينجاست كه آيهٴ 81 سورهٴ «توبه» اينها را نكوهش مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ﴾ به چه فرح؟ ﴿بِمَقْعَدِهِم﴾ أاي بقعودهم ﴿خَلاف رَسول الله﴾ يعني پشت سر پيغمبر، بايد همراه پيغمبر مي‌رفتند ولي ماندند و نشستند جزء قاعدين‌اند به اين قعود هم خوشحال‌اند خب اين آيه برابر همان است كه ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا﴾ ولي در سورهٴ مباركهٴ «نحل» دارد كه عده‌اي به نعمتهاي الهي خوشحال‌اند، به دنيا خوشحال‌اند آيهٴ 26 سورهٴ «رعد» اين است كه ﴿اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا﴾ اين ﴿فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا﴾ در حقيقت« فرحوا بما اُوتوا» است «فرحوا بما أنعم عليهم» است كه در الميزان تفسير شده[21] ﴿فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي اْلآخِرَةِ إِلاّ مَتاعٌ﴾ شما كل دنيا را وقتي در قبال آخرت مي‌سنجيد مي‌بينيد يك بهره ضعيفي بيش نيست نسبت به اين گونه از فرحها و نشاطها ذات اقدس الهي نهي كرد.

اقسام فرح و نشاط در قرآن

فرمود ما همه آنچه را كه به شما مي‌دهيم به عنوان امتحان است ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ﴾[22] مبادا خوشحال بشويد همان طوري كه آن خلاف و آن قعود جاي فرح و نشاط نيست اين ايتاء و عصيان هم جاي فرح و نشاط نيست ما به عنوان امتحان به شما داديم ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ﴾ و اگر خواستيد خوشحال بشويد به آن نعمتهاي ديني خوشحال بشويد آن مقدار را شارع مقدس و قرآن امضا كرده است چه اينكه شهدا خوشحال‌اند ﴿فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ﴾[23] قرآن روي اين فرح> صحّه گذاشته ﴿فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ﴾[24] روي اين فرح صحه گذاشته ﴿يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصر الله﴾[25] روي اين فرح صحه گذاشته چون اينها فرحهاي ديني است; اما آنچه به دنيا برمي‌گردد آن را فرمود مذموم است، براي اينكه جز امتحان چيز ديگر نيست، پس هر دو قسم نشاط آمده در قرآن كريم بخشي از آنها هم در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 44 هست كه فرمود: ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ حَتّي إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا﴾ ما براي اينكه اينها را به راه راست هدايت كنيم، يك مقدار اينها را در فشار قرار داديم بلكه اينها با تضرع و ناله و لابه به طرف حق برگردند ديديم اينها قدر اين فشار را ندانستند آن وقت اين فشار را برداشتيم تمام درهاي رحمت و نعمت را به روي آنها باز كرديم تا اينها غرق نعمت شدند، دفعتاً ما اينها را در آن نعمت گرفتيم ﴿فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ حَتّي إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً﴾.

اختلاف قرائت در کلمه«بما اتوا»

خب پس معلوم مي‌شود كه فرح هم ﴿بما أَتَوْا﴾ در قرآن آمده هم ﴿بما أَتَوْا﴾; ﴿بما أَتَوْا﴾ آمده، نظير ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ﴾ [و] ﴿فَرِحُوا بِما أُوتُوا﴾ آمده نظير همين آيهٴ 44 سورهٴ «انعام» ولي قرائت معروف در همين آيهٴ محل بحث «أَتَوْا» هست نه اوتوا يعني ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا﴾ و مناسب هم همين «أَتَوْا» هست نه «اُوتوا» براي اينكه الآن سخن در تكاثر متكاثران و زر اندوزان نيست [بلكه] سخن در سوء تدبير علماي اهل كتاب و قرآن است آنهايي كه اهل تبيين نيستند و مبتلا به كتمان حق‌اند، سخن اين است كه به اين كار بد هم خوشحال‌اند، خيلي خود را موفق مي‌بينند كه اين احكام را براي مردم نگفتند مثلاً يا عوضي گفتند، لذا «أَتَوْا» هم قرائت مشهور است هم مناسب با آيات قبل. پس ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا﴾ بعد تعجيلاً فرمود: ﴿فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ﴾; هرگز خيال نكن كه اينها از عذاب الهي نجات پيدا مي‌كنند، بلكه ﴿وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] ـ ر.ك: التفسير الكبير، ج9، ص456.
[2] ـ بحارالأنوار، ج105، ص15; در تفسير كبير، جلد نهم صفحهٴ 456 به اين صورت آمده: «من كتم علماً عن أهله الجم بلجام من النار.»
[3] ـ بحارالأنوار، ج105، ص15.
[4] ـ الكافي، ج1، ص32.
[5] ـ بحارالأنوار، ج75، ص235.
[6] ـ ر.ك: التفسير الكبير، ج9، ص456.
[7] ـ ر.ك: الجامع الأحكام القرآن، ج4، ص305.
[8] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 186.
[9] ـ ر.ك: التفسير الكبير، ج1، ص210 (سورهٴ يوسف، آيهٴ 20).
[10] ـ الكشاف، ج1، ص131 و 132.
[11] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 95.
[12] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 9.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 90.
[14] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 12.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6; سورهٴ يس، آيهٴ 10.
[16] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 6.
[17] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 104.
[18] ـ مستدرك الوسائل، ج11، ص238.
[19] ـ الميزان، ج4، ص84.
[20] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 95.
[21] ـ ر.ك: الميزان، ج4، ص84.
[22] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 23.
[23] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 70.
[24] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 58.
[25] ـ سورهٴ رعد، آيات 4 و 5.