درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

70/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 186 الی 187

 

﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾﴿186﴾﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ﴾﴿187﴾

 

آزمون‌هاي تکويني و تشريعي

برخي از مفسرين، مسئله ابتلاي در مال را منحصر كردند به همان آسيبها و آفتهايي كه به مال مي‌رسد، نظير ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُس﴾[1] و مسئلهٴ انفاق پرداخت زكات و مانند آن را مشمول امتحان مالي ندانستند، گفتند اين ابتلا نيست، چون در اينجا خداوند اضعاف مضاعفه اعطا مي‌كند اين ابتلا نيست. ابتلا، همان مواردي است كه به وسيله حوادث آسماني يا زميني مال تلف مي‌شود. اين برداشت ناتمام است، براي اينكه ابتلا هم به مسائل تكليفي است هم به مسائل تكويني اصولاً در بخشي از روايات ما [برخي] تكاليف ديني به عنوان امتحان ياد شده است.

فراگير بودن سنت آزمون‌هاي الهي

در نهج‌البلاغه در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) آمده است كه خداوند، روزه را براي آزمايش اخلاص مردم قرار داد. در كلمات قصار، شمارهٴ 252 اين است «فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ، وَالصَّلاَةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ، وَالصِّيَامَ ابْتِلاَءً لاِخْلاَصِ الْخَلْق»؛ تا خلوص نيت انسانها آزمايش بشود. پس تكليفات الهي هم به همان بلاياي الهي و ابتلائات الهي است. ابتلا اختصاصي ندارد به مسئلهٴ حوادث و آفتهاي تكويني اين يك مطلب. مطلب ديگر اصل ابتلا به عنوان يك سنت تلقي شده است كه ممكن نيست ابتلا از انسان گرفته بشود كه بشر امتحان نشود. در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه)‌ اين بخش آمده است كه ابتلا از مردم سلب نمي‌شود، گاهي به صورت دستورات ديني امتحان مي‌شوند گاهي هم به عنوان يك امر تكويني آزمون مي‌شود در ذيل خطبهٴ 103 اين‌چنين است، فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ، سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ فِيهِ الْإِسْلاَمُ، كَمَا يُكْفَأُ الْإِنَاءُ»؛ فرمود روزي فرا مي‌رسد كه اسلام، واژگون مي‌شود آن طوري كه ظرف وارونه مي‌شود بعد فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَكُمْ مِنْ أَنْ يَجُورَ عَلَيْكُمْ، وَ لَمْ يُعِذْكُمْ مِنْ أَنْ يَبْتَلِيَكُمْ»؛ فرمود ذات اقدس الهي، شما را امان داد كه شما در امان عدل الهي هستيد هرگز به شما جور و ظلم نمي‌كند ولي به شما امان نداد كه شما را امتحان نكند، شما از جور خدا در امانيد نه از امتحان الهي، امتحان الهي يقيني است بعد اين آيه را استشهاد كرد فرمود كه «وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ: ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لآياتٍ وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ﴾[2] » جريان قوم نوح و امثال اينها را كه ذكر مي‌كند مي‌فرمايد اين جزء آيات الهي است ولي ما داريم امتحان مي‌كنيم ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لآياتٍ وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ﴾؛ ما دست از ابتلا برنمي‌داريم، اين ابتلا به عنوان سنت ماست، حالا گاهي با مسائل تشريع، گاهي با مسائل تكوين.

آزمون‌هاي تکويني و تشريعي الهي در نهج البلاغه

در همان خطبه قاصعه بند 53 آنجا مي‌فرمايد خداوند بندگانش را به سنگهايي آزمود كه اين سنگها سود و زياني ندارند ـ در جريان طواف اطراف كعبه ـ فرمود: «أَلاَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ، سُبْحَانَهُ، اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ، إِلَي الْآخِرِينَ مِنْ هذَا الْعَالَمِ؛ بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ، وَ لاَ تُبْصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ. فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ»؛[3] فرمود از روزگار آدم‌(سلام الله عليه) تا الآن خداوند بندگانش را به طواف كردن دور سنگهايي كه هيچ فايده‌اي ندارند امتحان كرده است، چون ضار و نافع، ذات اقدس الهي است، اين احجار «لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ، وَ لاَ تَبصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ»؛ فرمود دور اين سنگها بايد بگرديد. خب، اينها آزمون الهي است، پس اصل ابتلا يك سنت تخلف‌ناپذير است.

مطلب ديگر اين است كه هر اندازه امتحان سنگين‌تر باشد پاداش هم بيشتر است، در همان خطبه قاصعه در بند 52 اين‌چنين آمد «وَ كُلَّمَا كانَتِ الْبَلْوَي وَ الاِخْتِبَارُ أَعْظَمَ كانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ»؛[4] هر اندازه امتحان، سنگين‌تر باشد، هر كسي از امتحان سنگين‌تر سرافراز به در آمد، جزاي او بيشتر است.

کلام امام علي(ع)در فايده آزمون‌هاي الهي

مطلب ديگر آن است كه گاهي انسان در همين دوران امتحان ساخته مي‌شود و نمي‌داند گاهي مثلاً در حال عادي است، گرچه حال عادي هم حال امتحان الهي است طبق بحثهاي قبل دوران سلامت هم دوران ابتلاست؛ انسان يا مبتلا به سلامت است يا مبتلا به مرض هر دو ابتلا و امتحان است ولي آن اندازه كه در دوران ابتلاي مصطلح ساخته مي‌شود به آن اندازه در دوران سلامت ساخته نمي‌شود. در كلمات قصار، عظمت امتحان و فايدهٴ امتحان را اين‌چنين بيان فرمود. كلمات قصار حضرت امير‌(سلام الله عليه) شمارهٴ 273 فرمود: «اِعْلَموا عِلْماً يَقِيناً اِنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْعَبْدِ - وَ إِنْ عَظُمَتْ حِيلَتُهُ، وَاشْتَدَّتْ طِلْبَتُهُ، وَ قَوِيَتْ مَكِيدَتُهُ - أَكْثَرَ مِمَّا سُمِّي لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ» تا به اينجا كه فرمود: «وَ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالنُّعْمَي، وَ رُبَّ مُبْتَلي مَصْنُوعٌ لَهُ بِالْبَلْوَي»؛ فرمود چه بسا افرادي كه در نعمت، به سر مي‌برند و اين براي آنها جنبه استدراجي دارد اين در حقيقت، اكرام آنها نيست [بلكه] اين رها كردن آنهاست و سرگرم كردن آنهاست به لذتهاي زودگذر و چه بسا افرادي كه مبتلا شدند و دارند ساخته مي‌شوند «رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ» يعني چه بسا افرادي كه خدا منعم است و آنها منعمٌ عليه‌اند و اين انعام استدراج است، مي‌خواهد درجه درجه، كم‌كم اينها را بگيرد كه فرمود: «كم من مستدرج بالإحسان».[5] استدراج يك نحو مكر الهي است كه درجه درجه انسان را مي‌گيرد. برخي در حال نعمت‌اند ولي درجه درجه دارند سقوط مي‌كنند و برخي در امتحان الهي هستند و دارند ساخته مي‌شوند، فرمود: «و رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ» كه مشمول «بل نستدرجهم» است «وَ رُبَّ مُبْتَلي مَصْنُوعٌ لَهُ»؛[6] بعضي افرادند كه مبتلا هستند دارند مصنوع مي‌شوند يعني ساخته مي‌شوند. در آن نامه‌اي كه حضرت امير‌(سلام الله عليه) براي معاويه نوشت مرقوم فرمود: «فانّا صنائعُ ربِّنا و الناسُ بعدُ صنائِعُ لنا»[7] صنيع پروردگار ما هستيم يعني در هيچ مكتبي ما ساخته نشديم ما فقط در مكتب وحي و غيب الهي به بار آمديم، در آن كارگاه ساخته شديم «فانّا صنائعُ ربِّنا و الناسُ بعدُ صنائِعُ لنا»؛ ما براي حق ساخته شديم و در دستگاه الهي پرورش يافتيم ديگران براي ما پرورش مي‌يابند و پرورش يافتگان ما هم هستند. «صنيع» يعني مصنوع، يعني ساخته شده، يعني تربيت شده و پرداخته شده در اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود كه عده‌اي دارند امتحان مي‌شوند تا ساخته بشوند و قدر آن امتحان را هم بايد بدانند پس «رُبَّ مُبْتَلي مَصْنُوعٌ لَهُ بِالْبَلْوَي»؛ كه با امتحان دارند ساخته مي‌شوند.

پرسش:...

پاسخ: آن را ممكن است بخواهد به اندازه استطاعت امتحان بكنند، بگويند خدايا! طوري امتحان بكن كه ما موفق بشويم اين ممكن است يا حالا در مسائل خاصي كه احساس ضعف مي‌كند، بخواهد كه در اين مسئله امتحان نشود چون مي‌داند كه اگر امتحان بشود موفق نيست، ممكن است اين دعاها را بكند احد الامرين را بخواهد بهترين امر از اين دو امر آن است كه از خدا بخواهد هر امتحاني كه خدا او را با آن امتحان آزمود او سرافراز از امتحان به در‌آيد اين بهترين دعاست.

نمونه‌هاي از اذيت مردم نسبت به پيامبران الهي

خب، بنابراين اصل امتحان به عنوان سنت الهي هست كه مايهٴ پرورش انسانها خواهد بود ﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ﴾ اين بلوا و اين امتحان هست؛ اما ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا﴾؛ امم گذشته، انبياي خودشان را مي‌رنجاندند، چه اينكه امت خاتم انبيا‌(عليه آلاف التحية و الثناء) هم آن حضرت را آزار كردند، در جريان آزار موساي كليم در سورهٴ «صف» آمده است كه موسي فرمود: ﴿يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَني وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنّي رَسُولُ اللّه﴾؛[8] شما كه مي‌دانيد من پيامبر الهي هستم چرا آزار مي‌كنيد دربارهٴ وجود مبارك رسول اكرم‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾[9] ايذاي رسول خدا به قدري پرخطر است كه در كنار ايذاء الله قرار گرفته، نظير اينكه اطاعت آن حضرت به قدري خوب است كه در كنار اطاعت خدا قرار مي‌گيرد پس اين ايذا هست و در همين سورهٴ مباركهٴ «آل‌ عمران» كه محل بحث است به مؤمنين فرمود شما اگر اذيت شنيده‌ايد و اذيت شده‌ايد تحمل كنيد و پاداش شما هم عظيم است در چند آيهٴ بعد از اين به خواست خدا خواهد آمد كه ثواب تحمل اذيت در آن آيه مشخص شده آيهٴ 195 سورهٴ «آل عمران» اين است كه ﴿فالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في سَبيلي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا َلأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ َلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب﴾؛ آنهايي كه اذيت در راه خدا را تحمل كرده‌اند و ساير وظايف را هم انجام داده‌اند، مشمول لطف خاص الهي‌اند كه ﴿عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب﴾ است ولي كساني كه مؤمنين را مي‌رنجانند و اذيت مي‌كنند، آنها هم مبتلا به اثم عظيم و گناه بزرگ‌اند. در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» گروهي كه به فكر ايذاي مؤمنين بودند نقش آنها را بررسي مي‌كند، فرمود شما چرا پيامبر را آزار مي‌كنيد، آيهٴ 53 فرمود كه ﴿وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِه﴾ يا گروه ديگري كه مي‌رفتند منزل حضرت وقت حضرت را مي‌گرفتند فرمود: ﴿إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ﴾؛[10] اين مايه اذيت پيغمبر است اين كارها را ترك بكنيد.

مجازات ايذاي پيامبران و مومنان

بعد خطر اين اذيت پيغمبر و رسول خدا و اذيت مؤمنين را در آيهٴ 57 و 58 [سوره احزاب] بيان مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ اْلآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذابًا مُهينًا ٭ وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبينًا﴾؛ آنها كه خدا و پيامبر را خدا، يعني دين خدا و احكام الهي را آزار مي‌كنند و هتك مي‌كنند و رسول خدا را آزار مي‌كنند، مورد لعنت خدا هستند در دنيا و آخرت و كساني هم كه مؤمنين و مؤمنات را مي‌رنجانند بدون گناهي كه اينها مرتكب شده باشند، يك بهتان عظيمي را تحمل كردند، بهتان و اثم روشني را، گناه روشني را تحمل كردند، اين ‌هم حكم اذيت كه اصل اذيت بود هم نسبت به پيامبر هم نسبت به احكام خدا و كساني كه اذيت كننده‌اند گناه مبين را تحمل كردند و كساني كه اذيت را تحمل كرده‌اند، حسن الثواب براي آنها مشخص شده است، همه اين اركان را قرآن بيان كرده، اصل اذيت و خطر ايذاي مؤمنين و پاداش تحمل اذيت.

عدم مقايسه ايذاي مردم با عذاب الهي

مطلب ديگر آن است كه اذيت مردم را نبايد انسان به حساب عذاب الهي بياورد، آنها كه ضعيف‌الايمان‌اند مقداري كه در راه خدا اذيت بشوند، دست از آن هدف برمي‌دارند، غافل از اينكه دست از هدف برداشتند گرفتار عذاب الهي مي‌شوند و آن عذاب الهي به منزله اذيت مردم نيست و هرگز اذيت مردم هم به اندازه عذاب الهي اثر ندارد. در سورهٴ «عنكبوت» آيهٴ ده اين‌چنين است ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللّه﴾ يعني در راه دين، اذيتي ديد ﴿جَعَلَ فِتْنَةَ النّاسِ كَعَذابِ اللّه﴾[11] خب، اين بلايي است كه از طرف مردم به آنها رسيده است اين بايد تحمل بكند، آن وقت اين را به منزلهٴ عذاب الهي مي‌داند از او همان طوري كه از عذاب الهي بايد پرهيز كرد، اين شخص از اين فتنهٴ مردم پرهيز مي‌كنند، در حالي كه هرگز اذيت مردم مثل اذيت حق نيست مثل عذاب الهي نيست، عذاب الهي عذابي است كه قابل تحمل نيست ولي فتنهٴ مردم، كاملاً قابل تحمل است پس اگر كسي در راه خدا يك مختصر اذيت بشود نبايد اين را به حساب عذاب الهي بياورد، مثل عذاب الهي تلقي بكند و شانه خالي بكند و دست از تكليف بردارد، اينها كساني‌اند كه لساناً مؤمن‌اند نه قلباً ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللّه﴾ يعني في سبيل الله ﴿جَعَلَ فِتْنَةَ النّاسِ كَعَذابِ اللّه﴾.

پرسش:...

پاسخ: بله ديگر اختلاف است ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا﴾ يعني وقتي كه ذات اقدس الهي به ما دستور داد، فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا﴾[12] ما امتثال نكرده‌ايم، كم‌كم ما را به عذابهاي گوناگون معذب مي‌كند اينها عذابهاي دنيايي است كه ﴿أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾[13] اختلاف داخلي ايجاد مي‌كند بين شما يا عذاب آسماني است، مثل صاعقه يا عذاب زميني است، مثل سيل و زلزله يا عذاب اجتماعي است، نظير اختلاف و به جان هم افتادن كه ﴿يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ اگر كسي با سوء اختيار خود اين فرمان ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا﴾ را عمل نكرد، اين را ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ كرد، آن‌گاه ممكن است به عذابهاي گوناگون مبتلا بشود كه يكي از آن عذابها هم به جان هم افتادن است. خب، در موارد ديگر اصل اذيت را مشخص كرد ولي رسالت انبيا را هم در برابر اذيت آزار كننده‌ها هم معين كرد. فرمود انبيا در برابر آزار اذيت كننده‌ها ايستادگي كردند و اين‌چنين گفتند آيهٴ يازده و دوازده سورهٴ «ابراهيم» ﴿قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ يَمُنُّ عَلي مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما كانَ لَنا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطانٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ وَ عَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُون﴾ بعد فرمود: ﴿وَ ما لَنا أَلاّ نَتَوَكَّلَ عَلَي اللّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلي ما آذَيْتُمُونا﴾ يعني حرف همهٴ انبياست.

معاني مختلف فتنه و بلا در قرآن

پرسش:...

پاسخ: فتنه و بلا يك معنا داشت، در آن آيه ﴿وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[14] آنجا مفعول مطلق نوعي بود؛ منتها به كلمه ديگر نظير «قعد جلوساً»؛ اما اين فتنه‌اي كه در رديف بلا و بليه نيست [بلكه] فتنه‌اي است به معني آشوبگري و دو به هم زدن، و زمينه نظم جامعه را به هم زدن اين غير از امتحان است اين همان است كه فرمود: ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ﴾[15] اما اذيت غير از بلاست كسي دارد كسي را ستم مي‌كند البته گرچه كل آنچه در جهان مي‌گذرد يك جنبهٴ آزمايشي هم دارد؛ اما مفهوماً مسئله اذيت غير از مسئلهٴ بليه است، بليه گاهي در اذيت هست گاهي در احسان يعني گاهي ذات اقدس الهي كسي را سلامت مي‌دهد، نعمت مي‌دهد، مال و فرزند مي‌دهد دارد او را مبتلا كرده است اين بليه است يعني امتحان و فتنه است فرمود: ﴿أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ﴾[16] با اينكه ﴿المالُ وَالبَنُون زِينةُ الٍحَياة الدُّنيا﴾[17] اينها فتنه است يعني افتتان است يعني امتحان است اينها مفهوماً گاهي از هم جدا هستند و مصداقاً گاهي متحد خواهند بود ولي در اينگونه از موارد ياد شده فتنه همان امتحان است بر‌خلاف آن فتنه‌اي كه فرمود: ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾[18] ولي انبيا غرض آن است كه تصميمشان را گرفتند حرف همه انبيا اين است ﴿قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ﴾[19] همهٴ انبيا، اين انبيا در برابر اممشان گفتند: ﴿وَ ما لَنا أَلاّ نَتَوَكَّلَ عَلَي اللّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلي ما آذَيْتُمُونا﴾ ما ﴿وَ لَنَصْبِرَنَّ﴾ با اين لام، با آن نون تأكيد يعني ما حتماً صبر مي‌كنيم در برابر اذيتهايي كه شما بر ما تحميل كرديد. خب، چرا؟ چرا اين كار را مي‌كنند چون اين در حقيقت جزء ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ است خدا به مؤمنين هم مي‌فرمايد: ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ حرف همهٴ انبيا هم همين است كه ما تحمل مي‌كنيم براي اينكه ذات اقدس الهي ما را هدايت كرده است و معنا ندارد كه ما بعد از هدايت الهي سرپيچي كنيم و اين اذيتها را در راه او تحمل نكنيم.

چگونگي ايذاي مستمر اهل کتاب نسبت به مسلمانان

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ﴾ [و] نفرمود «من الكافرين»، براي آن است كه عده‌اي به بهانهٴ اينكه در كتابهاي آسماني ما فلان مطلب را نوشته است اسلام و مسلمانها را هتك مي‌كردند يك وقت است كه مي‌گويند: ﴿إِنَّ اللّهَ فَقيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ﴾[20] اين يك نحو شكنجه روحي است، يك وقت است كه مي‌گويند: ﴿إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّي يَأْتِيَنا بِقُرْبان﴾[21] بنا ‌بر اينكه اين يك جعل و افك و افترا باشد اين هم يك نحو ديگر از اذيت اسلام و مسلمين است كه چيزي را به دروغ بستند، گفتند كه ﴿إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّي يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النّار﴾، لذا فرمود شما از كساني كه به آنها كتاب داده شد، اذيت مي‌بينيد يعني به بهانه اينكه در كتاب ما فلان مطلب نوشته است شما را مي‌رنجانند يك وقت است كه آنها اهانت مي‌كنند، هجو مي‌كنند مثل يهوديهايي كه هجو كردند چون در اين شأن نزول ملاحظه فرموديد چند تا روايت هست، همه اينها مي‌تواند به عنوان تطبيق قرار بگيرد؛ اما هيچ كدام منحصر نمي‌تواند باشد. خب، آنهايي كه هجو كردند وجود مبارك پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را يا مؤمنين را اينها اذيتهايي را بر مؤمنين تحميل كردند؛ اما آنهايي كه گفتند: ﴿إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاّ نُؤْمِنَ﴾[22] تشبث جستند به يك كتاب آسماني و به يك امر ديني، در حالي كه اين امر ديني نبود خداوند بنا بر آن وجه دوم كه يك چنين چيزي نبوده است ولي اينها جعل كردند، به بهانه اينكه در كتاب ما آمده است كه ما وقتي ايمان مي‌آوريم كه پيغمبر داراي يك معجزه خاص باشد و آن اين است كه به دعاي او آتشي بيايد و قرباني را بسوزاند اين يك افتراست، اين را به تشبث اينكه اهل كتاب‌اند و در كتاب ما نوشته است گفته‌اند، لذا نفرمود «و لتسمعن من الذين كفروا»، فرمود: ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُم﴾ براي اينكه اين دستاويز آن اذيتهاي اينهاست.

مراد از ﴿عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾

بعد هم فرمود: ﴿وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ عزم الامور هم ملاحظه فرموديد يعني كاري كه انسان از اول بايد موضعش را مشخص كند و تصميم بگيرد، مثلاً يك وقت است كسي مي‌رود به بازار تا متاعي را تهيه كند؛ اما خيلي ضروري نيست، براي او مي‌گويد مي‌روم اگر فراوان بود ارزان بود تهيه مي‌كنم، اگر نشد كه برمي‌گردم يا به فلان مجلس مي‌روم، اگر ديدم جا بود، امن بود [و] مشكلي نداشت مي‌روم، اگر نه كه برمي‌گردم. از همان اول، مردد است مصمم نيست ولي يك وقت است مي‌خواهد دارو تهيه كند و او را حيات بخش مي‌داند و مي‌داند كه اگر آن دارو را تهيه نكند آسيب مي‌بيند اين مي‌گويد من تلاش و كوشش مي‌كنم به هر وسيله هست بايد اين دارو را تهيه كنم اين مي‌شود ﴿مِن عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ يعني از اموري كه از همان اول موضعش را مشخص كرده و تصميم گرفته. مسئلهٴ تحصيل علم الهي در حوزه‌هاي علميه من عزم الامور است؛ كسي كه از اول مي‌خواهد طلبه بشود، اين از همان اول بايد خودش را آماده كند براي اينكه همه اين امتحانهاي الهي را پشت سر بگذارد و براي اينكه ـ ان‌شاءالله ـ عالم رباني بشود، هم از زرق و برق نجات پيدا كند و هم از رفاه‌طلبي در امان باشد تا بتواند به جايي برسد، اين ﴿فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾ است يعني از همان اول بايد موضع را مشخص كند، نه اينكه بگويد مي‌روم آنجا اگر حجره‌اي بود، اگر شهريه‌اي بود، اگر آب و نان بود، اگر چه بود، چه بود وگرنه برمي‌گردم، اين سازگار نيست با اين گونه از اهداف مهم.

حقيقت ﴿عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾

در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در غرر و درر هست كه چند چيز است كه با هم جمع نمي‌شوند يكي عزيمت با وليمت است «لا تَجٍتَمِعُ عَزيمةٌ و وَليمةٌ»[23] وليمه يعني همين سورچراني و اينجا مهمان بشود، آنجا غذا بخورد، امروز دستش در كنار سفرهٴ اين دراز بشود فردا نامه دعوت او را تحمل بكند دريافت بكند اين مي‌شود فرمود انسان عزيم كه داراي عزيمت و قصد و هدف است با سورچراني جور درنمي‌آيد انسان تلاش و كوششش اين باشد كه در كنار سفرهٴ اين باشد يا دستش به جيب اين دراز بشود يا چشمش به كيف او باشد بعد هم مي‌خواهد عالم رباني بشود اين نمي‌شود، عزيمت با وليمه خوري جمع نمي‌شود فطنت با بطنت جمع نمي‌شود يعني انسان بخواهد فطن باشد بطين هم باشد، پرخور هم باشد، هوشمند هم باشد، اين نمي‌شود. اين چند چيز را در غرر و درر فرمود: «لا تجتمع كذا و كذا»، «لاتجتمع كذا و كذا»، «لا تجتمع الفطنة و البطنة»[24] بطنه، بطين شدن، پرخوري و فطانت و هوشمندي فرمود اينها با هم جمع نمي‌شود، هر كس به جايي رسيد با كم خوري و با اعتدال در خوراك به جايي رسيد بالأخره، اين نفس بايد فراقتي داشته باشد كه بينديشد ديگر خب، پس ﴿عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ مشخص است يعني اموري كه در اثر اينكه هدف مهم است اهميت دارد انسان از اول تصميم مي‌گيرد «كائناً ما كان» هر طور شد اين معلوم مي‌شود تصميمش را گرفته، فرمود صبر و تقوا براي حفظ دين در مقابل شنيدن رنج بيگانگان ﴿مِنٍ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ است؛ از اول انسان براي احياي آثار دين بايد تصميم بگيرد البته دشواري دارد، امتحان در مال دارد، امتحان در جان دارد، امتحان در هتك حيثيت و امثال ذلك دارد؛ اما ﴿فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] . سورهٴ بقره، آيهٴ 155.
[2] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 30.
[3] . نهج‌البلاغه، خطبه 192.
[4] . نهج‌البلاغه، خطبه 192.
[5] . نهج‌البلاغه، حكمت 116 و 260.
[6] . نهج‌البلاغه، حكمت 273.
[7] . نهج‌البلاغه، نامه 28.
[8] . سورهٴ صف، آيهٴ 5.
[9] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 57.
[10] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 53.
[11] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 10.
[12] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 103.
[13] . سورهٴ انعام، آيهٴ 65.
[14] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 35.
[15] . سورهٴ بقره، آيهٴ 193؛ سورهٴ انفال، آيهٴ 39.
[16] . سورهٴ انفال، آيهٴ 28.
[17] . سورهٴ كهف، آيهٴ 46.
[18] . سورهٴ بقره، آيهٴ 193.
[19] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 12.
[20] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 181.
[21] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 183.
[22] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 183.
[23] . نهج‌البلاغه، خطبه 241.
[24] . غررالحكم و دررالكلم، ص360، ح8157.