درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

70/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 186

 

﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾﴿186﴾

 

معناي لغوي و عرفي «ابتلاء»

گرچه در آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه فرمود: ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرين﴾[1] آنجا تا حدودي مسئله امتحان بازگو و بررسي شد؛ اما شايد بعضي از نكات آنجا مطرح نشده باشد يا فعلاً در اذهان نباشد، ذكر بعضي از آن نكات بد نيست و آن اين است كه اصل ابتلا كه از مادهٴ بَلاست و بِلا يعني فرسوده كردن. آدم وقتي لباسي را چند سال بپوشد اين لباس بِلا و كهنگي پيدا مي‌كند؛ كهنه مي‌شود بِلا يعني كهنگي ثوب بالي يعني لباس فرسوده. اگر كسي لباسي را چند سال بپوشد، اين ثوب مي‌شود بالي و كهنه و فرسوده و صاحب اين لباس كاملاً از وصف اين لباس باخبر است كه آيا رنگش ثابت است يا نه، زود از بين مي‌رود يا نه، پارچه دوام دارد يا نه، قابل اتو است يا نه اگر لكه‌اي برداشت لكه‌اش زود پاك مي‌شود يا دير پاك مي‌شود، همه خصوصياتي كه در يك لباس هست شخصي كه چند سال اين لباس را پوشيده اين قبا را مثلاً پوشيده او را كهنه كرده، به همه خصوصيات اين پارچه آگاه است. اين خاصيت ابتلاي ثوبي است كه ثوب بالي مي‌شود يعني كهنه مي‌شود اين معناي لغوي. در تعبيرات عرف هم وقتي كسي بخواهد بگويد من چندين سال با او رفاقت داشتم و از اوصاف او باخبرم، مي‌گويم من كهنه‌اش كردم يعني چندين سال با او معاشرت كردم و از او باخبرم اين هم دو مطلب.

سرّ مبتلا شدن انسان به امور خير و شر

از جمع آن تعبير لغوي، به اين تعبير عرفي به دست مي‌آيد كه در موقع امتحان، آن امتحان كننده تا انسان را فرسوده نكند گوهرش ظهور نمي‌كند كه اين چه گوهري دارد، اين است كه گفته شد «في تَقَلُّبِ الأحوالِ عُلِمَ جَواهرُ الرِّجالِ»؛[2] در زير و رو شدن حالات، گوهر افراد مشخص مي‌شود. گاهي با زشتيها با حوادث ناگوار گاهي با حوادث گوارا گاهي با مقام و نَصب گاهي با عزل و دفع پست گاهي با دادن مال گاهي با گرفتن گاهي با دادن فرزند گاهي با گرفتن گاهي با شهرت گاهي با خاموشي با همهٴ اينها در همهٴ شرايط امتحان مي‌شوند تا خوب انسان فرسوده بشود بعد گوهرش مشخص بشود. تا انسان بالي نشود فرسوده نشود در كشاكش امتحان، گوهرش ظهور نمي‌كند اين است كه ذات اقدس الهي به اولياي كودكان فرمود اگر خواستيد اموال ايتام را به آنها بدهيد قبل از بلوغ كه نمي‌توانيد بعد از بلوغ اگر اين رشيد بود مي‌توانيد اموال يتامي را به اينها بدهيد ﴿وَ ابْتَلُوا الْيَتامي﴾؛[3] اينها را كهنه كنيد، چندين بار بيازماييد در خريد و فروش و مانند آن، اينها را بررسي كنيد اينها را كاملاً فرسوده كنيد و ببينيد اينها لايق‌اند يا نه ﴿وَ ابْتَلُوا﴾ اين است.

ملازم با خلقت انسان بودن امتحان و آزمون

همين معنا با حفظ اين خصوصيات اصلي در امتحانهاي الهي هست ذات اقدس الهي بشر را در شرايط گوناگون مي‌آزمايد تا كهنه كند خلاصه، فرسوده بشود انسان تا گوهرش مشخص بشود كه چه خواهد بود اين مي‌شود معناي امتحان چون معناي امتحان اين است. لذا خدا فرمود ما انسان را براي آزمون خلق كرديم ﴿إِنّا خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعًا بَصيرًا﴾؛[4] ما چون مي‌خواهيم او را امتحان كنيم [و] او مبتلاي ما بشود، او را از مجاري ادراكي و همچنين تحريكي برخوردار كرديم كه خوب او را بيازماييم لذا وقتي كه مي‌خواهد بيازمايد، در شرايطي گوناگون مي‌آزمايد، بعضيها در حال فشار و مصيبت. خوب از عهده امتحان برمي‌آيند صبر خوبي دارند ولي وقتي به رفاه و امكانات رسيدند شكر بدي دارند؛ شكور نيستند، گرچه صبورند. بعضيها در مواقع امتحان خوش كه به آنها امكانات مالي داده مي‌شود، امتحان خوبي پس مي‌دهند يعني شكر خوبي دارند بجا صرف مي‌كنند در راه حرام صرف نمي‌كنند، اهل اسراف و اتراف نيستند و مانند آن ولي اگر به تنگدستي بيفتند نمي‌توانند صبر كنند، ذات اقدس الهي همه را در شرايط گوناگون امتحان مي‌كند لذا اصل آفرينش انسان را با امتحان در سورهٴ مباركهٴ «انسان» ياد كرد ﴿هَلْ أَتي عَلَي اْلإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ﴾ كه ﴿لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا ٭ إِنّا خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعًا بَصيرًا﴾[5] و مانند آن.

ابتلا و امتحان انسان به زينت زمين

در سورهٴ مباركهٴ «انسان» آيهٴ دو به بعد ﴿إِنّا خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعًا بَصيرًا ٭ إِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمّا شاكِرًا وَ إِمّا كَفُورًا﴾ براي آزمون، فرمود ما انسان را در زميني زندگي داديم كه اين زمين را مزيّن كرديم به انواع نعمتها، در سورهٴ مباركهٴ «كهف» اين‌چنين فرمود: ﴿إِنّا جَعَلْنا ما عَلَي اْلأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ٭ وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعيدًا جُرُزًا﴾،[6] ما انسان را در كلاس امتحان گذاشتيم يعني در روي زميني قرار داديم كه زمين را مزيّن كرديم او اگر عاقل باشد بين زينت‌الارض و زينت‌الانسان فرق مي‌گذارد اگر فريب بخورد فرق نمي‌گذارد، ما آنچه در روي زمين قرار مي‌گيرد خواه بر اساس اصول صنعت، خواه بر اساس اصول طبيعت، هيچ كدام اينها زينت‌الانسان نيستند اينها زينت‌الارض‌اند و اگر هم دسترسي پيدا كرد به منظومه‌هاي شمسي راه يافت، در جهان ستاره‌ها هم بايد بداند كه ﴿إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾[7] اين ستاره‌ها هم بالأخره زينت‌السماء‌اند نه زينت‌الانسان پس اگر يك روزي انسان قدرتي داشت و قصرهايي ساخت كه ﴿لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلاد﴾[8] يا باغهايي داشت كه گفت: ﴿ما أَظُنُّ أَنْ تَبيدَ هذِهِ أَبَدًا﴾[9] يا اگر سفر آسماني كرد و در منظومه‌هاي شمسي هم آنجا صاحب باغ و راغ شد، در همه اين اطوار بايد بداند كه هيچ كدام از موجودات زميني و موجودات آسماني، زينت‌الانسان نيستند ﴿إِنّا جَعَلْنا ما عَلَي اْلأَرْضِ زينَةً لَها﴾ نه «لكم» حالا اگر كسي توانست يك باغ خوبي تهيه كند، يك خانه خوبي بسازد، يك فرش خوبي بسازد تهيه كند همه اينها زينت هست؛ اما آن منطقه از زمين كه آباد شد به وسيله باغ يا خانه يا فرش، آن قسمت از زمين مزيّن شد نه صاحب خانه، بعد هم فرمود اينها پژمرده مي‌شود. حالا اگر توانست چند تا ستاره‌اي را هم به نام خود ثبت بدهد، باز هم اين زينت‌السماء است نه زينت‌الارض، بر فرض هم انسان، مالك شمس و قمر هم بشود باز مزيّن نشده زينت‌الانسان همان است كه در سورهٴ «حجرات» مشخص كرد، فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ اْلإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ﴾ پس زينت‌الانسان همان ايمان است و لا غير فرمود ذات اقدس الهي ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ اْلإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ﴾ پس ايمان مي‌شود زينت‌الانسان و لا غير هر چه بيرون از محدوده جان آدمي است به حساب زينت انسان نخواهد آمد در موقع امتحان آن كه عاقل است بين زينت‌الانسان و زينت‌الارض فرق مي‌گذارد بين زينت‌الانسان و زينت‌السماء فرق مي‌گذارد آن‌ كه عاقل نيست به دام ﴿زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ﴾[10] مي‌افتد بين زينت‌الارض و زينت‌الانسان فرق نمي‌گذارد و زينت‌الارض را زينت انسان مي‌پندارد و خود را مزيّن مي‌كند ﴿فَخَرَجَ عَلي قَوْمِهِ في زينَتِه﴾[11] اين‌چنين مي‌شود در حقيقت آن مركوب مزيّن شد، آن لباس مزيّن شد، نه قاروني كه ﴿فَخَرَجَ عَلي قَوْمِهِ في زينَتِهِ﴾ امتحان براي آن است كه انسان، درست اين راهها را تشخيص بدهد چيزي كه بيرون از جان اوست او را زينت خود نپندارد و چيزي كه در درون ذات خود اوست او را زيور بپندارد و لا غير.

تفکيک مومن از فاسق و عاقل از جاهل در پرتو امتحان الهي

پرسش:...

پاسخ: آن در همين اوايل سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» بحث شد كه اگر هم شيطان مزيّن هست شيطان، از مجاري قدرت ذات اقدس الهي هست در حد امتحان دارد اين كارها را مي‌كند؛ مگر اينكه كساني تحت ولايت شيطان باشند كه خداوند شيطان را بر آنها مسلط كند و بفرمايد ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُون﴾[12] يا ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّياطينَ عَلَي الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾[13] خب.

پرسش:...

پاسخ: مي‌خواهد گوهر افراد مشخص بشود وگرنه ذات اقدس الهي جز لطف چيز ديگري ندارد. گوهر بد، بدان معلوم بشود گوهر خوب، خوبان هم معلوم بشود ﴿لِيَميزَ اللّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّب﴾[14] تا امتحان نشود، خوبي خوبان روشن نمي‌شود، همه انبيا و اوليا و مردان الهي به وسيله امتحان، به اين مقام منيع راه يافتند و راه براي ديگران هم باز بود ولي به سوء اختيار خود پيدا كردند، اگر امتحان نباشد بين عاقل و جاهل فرقي نيست، بين مهذَّب و ملوّث فرقي نيست، اين امتحان است كه ﴿لِيَميزَ اللّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّب﴾ امتحان چيز بسيار خوبي است.

فراواني و گستردگي ابزار آزمون الهي

مطلب ديگر آن است كه در بحث ديروز آيهٴ سورهٴ «انبياء» اشاره شد كه فرمود ما ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[15] در سور ديگر هم همين مسئله هست كه ما گاهي با حسنات، انسان را مي‌آزماييم تا ببينيم شاكر است يا نه گاهي با سيئات مي‌آزماييم كه ببينيم صابر است يا نه، گاهي در جمع غافلان انسان را مي‌آزماييم ببينيم ذاكر است يا نه گاهي در جمع جاهلان مي‌آزماييم ببينيم اهل فكر و علم است يا نه، مسئلهٴ شكر، مسئلهٴ صبر، مسئله فكر، مسئله ذكر همهٴ اينها در شرايط گوناگون امتحان مي‌شود تا انسان شكور صابر ذاكر، از غير اينها مشخص بشود لذا مي‌فرمايد: ﴿بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئات﴾؛ نه تنها با سيئات مي‌آزماييم، گاهي با حسنات گاهي با سيئات، آيهٴ 168 سورهٴ «اعراف» اين است كه ﴿وَ قَطَّعْناهُمْ فِي اْلأَرْضِ أُمَمًا مِنْهُمُ الصّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون﴾؛ گاهي با خوبيها اينها را مي‌آزماييم، بلكه برگردند و شاكر باشند، گاهي با ناگواري و دشواري اينها را امتحان مي‌كنيم، بلكه در اثر صبر برگردند و صابر باشند.

در همين سورهٴ «اعراف» آيهٴ 163 جريان قوم يهود را بازگو مي‌كند، فرمود: ﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُون﴾ اينهايي كه در كرانه آن دريا زندگي مي‌كردند امتحان شدند به اينكه روز شنبه صيد نكنند؛ اين تكليف الهي بود كه شنبه تعطيل باشد صيد نكنند. اينها مي‌ديدند روز شنبه كه صيد نمي‌كنند، ماهيها شارع‌اند يعني بارزند، شُرَّع‌اند يعني بارزين‌اند، همه اين ماهيها به دم دست به دم تور مي‌آيند، نزديك‌اند فراوان‌اند زيادند؛ اما روز يكشنبه به بعد، ماهي فراوان نيست. خداوند فرمود ما اينها را امتحان كرديم از آن طرف گفتيم روز شنبه صيد نكنيد، از آن طرف ماهيها روز شنبه فراوان و دم دست بودند ﴿وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِم﴾؛ روزي كه روز سبتشان نيست، روز تعطيلشان نيست [و] روز كار هست، ماهي فراوان نيست، ما اينها را اين ‌طور امتحان كرديم. خب، ماهيها بر‌اساس آيهٴ سورهٴ «هود» كه ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها﴾[16] هر جنبنده‌اي بخواهد در هر شرايطي حركت كند زمام او به دست ذات اقدس الهي است چه كسي اين ماهيها را جلو مي‌آورد و در روز تعطيلي اينها را فراوان نشان مي‌دهد چه كسي اينها را در روز كار دستور مي‌دهد قدري فاصله بگيريد فرمود ما اين كارها را كرديم ديگر ما از اين طرف به اينها مي‌گوييم روز شنبه صيد نكنيد، در روز تعطيلي صيد نكنيد از اين طرف در روز تعطيلي ماهيها هم فراوان‌اند اينها امتحان شدند و عده‌اي در امتحان ناكام ماندند، آمدند و با حيله شرعي بالأخره روز شنبه از ماهيها هم استفاده كردند.

پرسش:...

پاسخ: آن هم باز امتحان است يعني تمام اجر در دنيا داده نمي‌شود، هر چيزي كه در دنيا نصيب انسان شد ولو نسبت به گذشته، اجر و پاداش باشد، نسبت به آينده امتحان است اگر چيزي را خدا به انسان داد اين تمام اجر نيست، تمام اجر فقط در قيامت است كه ﴿إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَة﴾[17] كه آنجا اجر است و حسابي و اعمالي ديگر در كار نيست؛ اما در دنيا هر چه به انسان برسد، بالأخره همراه با يك تكليف است كه امتحان است مسئله ديگر آن است كه مشابه اين را در جريان صيد محرمان فرمود

نمونه‌اي از امتحان به امور دشوار در قرآن کريم

فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾؛[18] در حال احرام، صيد بر شما حرام است. خب، اينهايي كه احرام صيد بر اينها حرام است، نيازمند هم هستند به مواد غذايي از آن طرف هم ذات اقدس الهي مي‌فرمايد ما در حال احرام شما را امتحان مي‌كنيم ﴿لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ﴾[19] خب، از آن طرف مي‌فرمايد در حال احرام ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ وقتي محرميد؛ صيد نكنيد. از آن طرف آهوان بالاي كوه را دستور مي‌دهد كه به دامنه كوه سرازير بشوند و در تيررس اينها و در دسترس اينها قرار بگيرند تا اينها را بيازمايد وگرنه كسي كه مُحرم شد و صيد بَرّي بر او حرام شد و صيد در دسترس او نيست، موفق شدن در اين امتحان، كار سهل است، آنجا امتحان دشوار است كه انسان نيازي به مواد غذايي داشته باشد و بهترين غذاها كه همان گوشتهاي حيوانات مثل آهو و اينهاست، در دسترس باشد و در تيررس باشد و او نكند. خب، پس امتحان گاهي به امور گواراست، گاهي به امور ناگوار.

چگونگي امتحان به شکر و صبر در حوادث گوار و ناگوار

پرسش:...

پاسخ: اين هم امتحان است نسبت به گذشته هم اگر كيفر است نسبت به آينده، اگر بد بود. اگر خوب بود فقط امتحان است اگر انسان خوبي بود، فقط امتحان است، اگر انسان بدي بود ﴿فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ﴾[20] است؛ اما ذات اقدس الهي مي‌فرمايد كه ما اينها را مي‌گيريم ﴿فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا﴾[21] در همين زمينه است مي‌فرمايد كه ما اينها را در فشار قرار داديم، چرا آنها تضرع نكردند، ما اصلاً براي اينكه اينها به ياد حق بيفتند و تضرع كنند اينها را در فشار آورديم ديديم كه نه لايق فشار نيستند. فشار را از آنها گرفتيم؛ نعمتهاي فراوان به اينها داديم ﴿إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا﴾ تا كاملاً پروار شدند و در نعمت غرق شدند ﴿أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً﴾[22] ما بهترين نعمت را به اينها داديم كه اينها بگويند يا الله، ديديم لايق نيستند. اين فشار، نعمت الهي است فرمود: ﴿فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا﴾ وقتي بأس ما آمد، چرا ناله نكردند، چرا تضرع نكردند. ديديم لايق نيستند اينها را به حال خودشان رها كرديم، آن وقت در بحبوحهٴ نعمت اينها را گرفتيم.

به هر حال امتحان در همهٴ اين موارد هست بعضي از موارد را ذات اقدس الهي خيلي روشن ذكر مي‌كند، مي‌فرمايد وقتي به ذي‌القرنين اين همه نعمت رسيد يا به وجود مبارك سليمان آن همه نعمت رسيد، گفت اين نعمت را خدا به من داد تا ببيند من شاكرم يا نه. دربارهٴ سليمان(سلام الله عليه) آيهٴ چهل سورهٴ «نمل» اين است وقتي فرمود كه ﴿أَيُّكُمْ يَأْتيني بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُوني مُسْلِمين ٭ قَالَ﴾ كذا و كذا ﴿قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّي لِيَبْلُوَني ءَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ﴾[23] خب، اين فضل خداست كه نصيب ما كرده است تا ما را امتحان كند، ببيند ما شاكريم يا نه آن فشارها براي روشن شدن صبر است و اين خوشحاليها براي روشن شدن شكر، پس معلوم مي‌شود گاهي ذات اقدس الهي كسي را كه در حد سليمان(سلام الله عليه) است به وسيلهٴ آن مقامي كه يكي از شاگردان او مي‌گويد: ﴿أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[24] مي‌آزمايد، اين مي‌شود امتحان الهي. در بخشهاي ديگر اينها خوب از عهده امتحان برمي‌آيند عدهٴ ديگر توان آن را ندارند پس امتحان گاهي به صورت ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات﴾[25] است اين حوادث ناگوار، گاهي در حد ﴿هذا مِنْ فَضْلِ رَبّي لِيَبْلُوَني ءَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُر﴾ است كه اين درباره حوادث گواراست.

جايگاه و مقام‌هاي اجتماعي، ابزار آزمون الهي

مقامات اجتماعي هم باز بشرح ايضاً‌ [همچنين] در پايان سورهٴ «انعام» آمده كه آخرين آيهٴ سورهٴ «انعام» اين است ﴿وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ اْلأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُم﴾ اين تفاوتي كه در جامعه هست، بعضي رئيس‌اند بعضي مرئوس، نه بر اساس لياقت ذاتي رئيس است نه بر اساس محروميت ذاتي مرئوس، گاهي عوض مي‌شود. اين ﴿رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجات﴾ اين ﴿لِيَبْلُوَكُمْ﴾ است، هم «ليبلوا الرفيع» را هم «ليبلوا الوضيع» را براي هر دو امتحان است، ببيند اين صابر است يا نه، آن فخر‌فروش است يا نه، براي هر دو امتحان است.

پرسش:...

پاسخ: بله؟ يعني اينكه در اين منزل او را قرار داد، اين جعل الهي است، اينكه او را در اين حد قرار داد ﴿رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْض﴾ يك عده را در پايين قرار بدهد، يك عده را در بالا قرار مي‌دهد. اينها اين‌چنين نيست كه كار به دست غير حق تعالي باشد اين نظم، نظم امتحاني است نظم پاداشي در بهشت است كه ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾[26] يا ﴿غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ﴾[27] و امثال ذلك؛ اما نظم دنيايي، نظم آزموني است ﴿رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُم﴾[28] در هر دو حال.

بيان برخي از آزمون‌هاي تشريعي و تکويني

پس امتحان در همه شرايط هست و گوناگون هم هست؛ منتها آنچه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمد،[29] مخصوص حوادث ناگوار است در موارد ديگر عام؛ اما آيهٴ محل بحث كه مي‌فرمايد: ﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ﴾ اين ناظر به امتحان به حوادث ناگوار است حالا يا ناگوار تشريعي، مثل اينكه بر انسان پرداخت بعضي از مسائل مالي واجب است بر انسان شركت در جنگها لازم است، اينها تشريعي است يا تكويني است نظير مسائلي كه در مال و جان وارد مي‌شود آيهٴ سورهٴ «بقره» كه فرمود: ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوع﴾[30] اين ناظر به آن حوادث و امتحانهاي تكويني است غالباً؛ اما اينكه فرمود: ﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ﴾ هم تشريع را شامل مي‌شود، هم تكوين را ولي تشريعش بيشتر به ذهن مي‌آيد، براي اينكه در فضاي همان جنگ احد يا بعد از احد هست و محفوف است به اين جمله ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا﴾ كه اينها يك آزمونهاي تشريعي است يعني شما از اين جهت كه مسلمانيد مورد هتك و اهانت و افك و امثال ذلك هستيد اينها ‌آزمونهاي تشريعي است؛ هر دو را شامل مي‌شود.

رابطه «لتسمعن» با «انفسکم» در آيه محل بحث

مطلب ديگر آن است كه اين ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ﴾ كه يك جنگ رواني است وحوادث نفساني است، اگر زير پوشش ﴿وَ أَنْفُسِكُم﴾ باشد يعني اين ﴿أَنْفُسِكُم﴾ اين مسائل جنگ رواني را هم شامل بشود تحمل اهانتها را هم شامل بشود، آن وقت اين از باب ذكر خاص بعد از عام، چون اهميتي داشت ياد شده است و اگر منظور از آن ﴿أَنْفُسِكُم﴾ خصوص مسئلهٴ جهاد و امثال جهاد باشد، اين ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ﴾ مطلب جديدي است كه بر آن مطلب قبلي عطف شده است از باب ذكر خاص بعد از عام نيست. مسئله نفس را در سورهٴ مباركهٴ 47 كه به نام وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، آنجا هم ياد كرده است در آيهٴ چهارم سورهٴ 47 اين است كه فرمود خداوند اگر بخواهد، مي‌تواند از دشمنان دين انتقام بگيرد ﴿وَ لَوْ يَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُم﴾، ﴿لاَنْتَصَرَ﴾ يعني «لانتقم» ﴿وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْض﴾؛ شما را با يكديگر امتحان مي‌كند، بعضي را زمينه بلوا و امتحان بعضي ديگر قرار مي‌دهد تا ببيند شما چه مي‌كنيد وگرنه خدا چون ﴿كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي﴾[31] مي‌تواند دشمنان دين را منكوب كند ولي شما را مي‌خواهد بيازمايد كه دين، به دست شما زنده بشود. اينكه فرمود: ﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُم﴾ اگر منظور از اين انفس همان مسائل تشريعي باشد كه در سورهٴ 47 آمده، آن ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ﴾ يك امر خاصي خواهد بود. اگر اعم از تشريع و تكوين باشد، اعم از رواني و غير رواني باشد ديگر آن ذكر خاص بعد از عام است و براي اهميت ياد شده. در موارد ديگر اين كلمه بلوا و ابتلا را با انحاي گوناگون، ذات اقدس الهي يادآور شد.

صبر و تقوا، رمز پيروزي در آزمون‌هاي الهي

خب حالا اين محور بحث مسئله ابتلا و موارد ابتلا و فوايد ابتلا و امثال ذلك، هيچ چيز در جهان نيست مگر اينكه ابتلا و امتحان الهي است حتي براي انبيا و اوليا هر مقامي كه ذات اقدس الهي به اينها داده است جزء نعمتهاست ﴿لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيم﴾[32] شاملش مي‌شود باطلاقه و اينها بايد از عهده امتحان بربيايند؛ اما اينكه فرمود شما در اين گونه از موارد صابر و متقي باشيد براي آن است كه در موقع امتحان يك وقت است انسان زود از جا درمي‌رود، در امتحان موفق نخواهد بود ولو نسبت به كافران، البته ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا﴾ اما شما چه كار كنيد بعضي از شما هم مستقيماً مقابله به مثل بكنيد، بعضي از كارهاست كه اصلاً مقابله به مثل ندارد، نظير قذف اگر زيد، عمرو را قذف كرد، عمرو نمي‌تواند زيد را قذف كند. بعضي از كارهاست كه ﴿فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ﴾[33] خب، در مسائل جنگ، وقتي نوبت به جنگ رسيد، مسئله ﴿قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾[34] ﴿وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾،[35] ﴿أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ﴾[36] است و مانند آن، آن براي مسئله جنگ است. اما قبل از اينكه مسئلهٴ جنگ برسد در موارد امتحانهاي ابتدايي، در مسائل آزمون رواني و غير رواني وظيفه مسلمين چيست وظيفه مسلمين آن است كه اگر فحشي شنيدند فوراً فحش بگويند يا ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ است. صبر، معنايش سكوت نيست چون اگر كسي ساكت باشد كه دشمنان دين با او كاري ندارند صبر براي انسان مقاوم است؛ كسي كه در ميدان است با او كار دارد اگر كسي كه منزوي است كه كسي كاري به او ندارد خب، گرچه وقتي نوبت به جنگ رسيد ﴿أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّار﴾ باشيد ﴿وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾ باشيد ﴿قاتِلُوهُمْ﴾ باشيد ﴿حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾، ﴿أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ﴾ باشيد و مانند آن. اما قبل از اينكه به مرز جنگ برسد شما به مجرد شنيدن اذيت و آزار از لساني يا غير لساني فوراً بايد مشتعل بشويد يا راه بهتري هم دارد، البته راه بهتري هم دارد.

مراحل برخورد در برابر اذيت و آزار دشمنان

در پايان سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيهٴ 126 سورهٴ «نحل» اين است كه ﴿وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ﴾ شما اگر خواستيد عقاب كنيد عقوبت كنيد، به اندازه‌اي كه رنج ديديد معادل آن عقوبت كنيد؛ اما ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصّابِرينَ﴾ اگر اهل صبر باشيد و دست از عقوبت بكشيد اين بهتر است. اگر بخواهيد مقابله به مثل كنيد اين عدالت است، چون ﴿فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ﴾. اگر خواستيد از باب ﴿إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرامًا﴾[37] باشد اين بالاتر از عدل است كه احسان است كه ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسان﴾[38] كه احسان، بالاتر از عدل است. اگر كسي در عدل موفق شد، آن‌گاه دست به احسان مي‌زند. اگر كسي در كلاس عدل موفق نشد سر از احسان درآورد اين دارد اسراف مي‌كند، خيال كرده احسان مي‌كند. انسان، اول بايد در سن عدل بالغ بشود وقتي كاملاً عادل شد، آن گاه از آنجا مي‌تواند به بالاتر از عدل كه احسان است سر در بياورد. در همين آيهٴ سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ﴾ كه مي‌شود عدل؛ اما ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصّابِرين﴾[39] كه مي‌شود احسان و بالاتر از عدل است حالا شما اگر اذيتي از ديگران شنيديد بايد نستوهانه مقاومت بكنيد در او حرفي نيست اما با فحش و دهن كجي يا نه ﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ﴾[40] يا نه ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّنًا﴾[41] يا نه ﴿قُلْ لِلَّذينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذينَ لا يَرْجُونَ أَيّامَ اللّهِ﴾[42] طبق اين آيات، نشان مي‌دهد كه انسان اول، كريمانه برخورد كند اُوليٰ است. اگر برخورد كريمانه سودي نكرد آن‌گاه نوبت به ﴿وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾[43] مي‌رسد، چه اينكه موسي و هارون(عليهما السلام) همين كار را كردند، چه اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همين كار را كرده است ولي تا به آن نصاب برسد مسئله، مسئلهٴ صبر است كه انسان اگر صابرانه اين مسائل را تحمل بكند، وقتي هم كه به مرحله ﴿أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّار﴾[44] رسيد، آنجا هم موفقانه پيروز مي‌شود.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] . سوره بقره، آيهٴ 155.
[2] . بحارالأنوار، ج71، ص163.
[3] . سوره نساء، آيهٴ 61.
[4] . سوره انسان، آيهٴ 2.
[5] انسان/سوره76، آیه1 و 2.
[6] . سوره كهف، آيبات 7 و 8.
[7] . سوره صافات، آيهٴ 6.
[8] . سوره فجر، آيهٴ 8.
[9] . سوره كهف، آيهٴ 35.
[10] . سوره آل‌عمران، آيهٴ 14.
[11] . سوره قصص، آيهٴ 79.
[12] . سوره اعراف، آيهٴ 27.
[13] . سوره مريم، آيهٴ 83.
[14] . سوره انفال، آيهٴ 37.
[15] . سوره انبياء، آيهٴ 35.
[16] . سوره هود، آيهٴ 56.
[17] . سوره آل‌عمران، آيهٴ 185.
[18] . سوره مائده، آيهٴ 95.
[19] . سوره مائده، آيهٴ 94.
[20] . سوره شوريٰ، آيهٴ 30.
[21] . سوره انعام، آيهٴ 43.
[22] . سوره انعام، آيهٴ 44.
[23] . سوره نمل، ايات 38 ـ 40.
[24] . سوره نمل، آيهٴ 40.
[25] . سوره بقره، آيهٴ 155.
[26] . سوره انفال، آيهٴ 4.
[27] . سوره زمر، آيهٴ 20.
[28] . سوره انعام، آيهٴ 165.
[29] . سوره بقره، آيهٴ 155.
[30] . سوره بقره، آيهٴ 155.
[31] . سوره مجادله، آيهٴ 21.
[32] . سوره تكاثر، آيهٴ 8.
[33] . سورهٴ بقره، آيهٴ 194.
[34] . سورهٴ بقره، آيهٴ 193.
[35] . سورهٴ توبه، آيهٴ 123.
[36] . سورهٴ فتح، آيهٴ 29.
[37] . سوره فرقان، آيهٴ 72.
[38] . سوره نحل، آيهٴ 90.
[39] . سوره نحل، آيهٴ 126.
[40] . سورهٴ مؤمنون، ايهٴ 96.
[41] . سورهٴ طه، آيهٴ 44.
[42] . سورهٴ جاثيه، آيهٴ 14.
[43] . سورهٴ توبه، آيهٴ 123.
[44] . سورهٴ فتح، آيهٴ 29.