70/08/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 186
﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾﴿186﴾
استمرار و ابزار سنّت آزمون الهي
اين ايام كه مصادف با دهمين سالگرد ارتحال سيدناالاستاد علامه طباطبايي(رضوان الله تعالي عليه) است، گرچه ايشان هميشه في روح و ريحاناند ولي براي گراميداشت نام مبارك ايشان اول، تفسيري كه ايشان از اين آيهٴ كريمه ذكر كردند عرض بكنيم تا نوبت به بيانات ساير مفسرين برسد. ايشان ميفرمايند كه اين ﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ﴾ در فضايي وارد شده است كه نشانه استمرار آزمايش است. از اينكه با فعل مضارع ياد شده است و با تأكيد، معلوم ميشود كه اين امتحان، مستمر است و براي موفقيت در امتحان، پايداري لازم است و براي توفيق در امتحان مستمر، پايداري مستمر هم لازم است[1] . فرمود: ﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُم﴾ مسئله مال همان جريان انفاق واجب و مستحب است، مسئله انفس، همان جهاد با نفس است، مسئلهٴ ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتاب﴾ همان مبارزات رواني است، خيلي از مسائل است كه با مال يا با جان حل نميشود، مشكلات رواني است تهمتهاست، اهانتهاست كه انسان بايد تحمل بكند كه اين نه كاري به مال دارد تا با بخشش حل بشود، نه كاري با جان دارد كه با جهاد حل بشود. شنيدن تهمتها و افكها، اينها يك آزمايشهاي رواني است، براي هر قسمي هم يك سلسله مقاومت لازم است و مشركين با كساني كه داعيه توحيد داشتند، اينها همپيماناند و عليه اسلام و مسلمين توطئه ميكنند. يك سلسله امتحانها در داخله حوزه اسلامي است، نظير امتحان به زكات است و امثال زكات، يك سلسله امتحانها در ارتباط جنگ اسلام و كفر و مانند آن است و باز يك سلسله امتحانها هم همان مسايل رواني است كه در ارتباط جنگ رواني بين مسلمين و يهوديها يا بين مسلمين و مشركين و مانند آن است و بعد براي پيروز شدن، صبر لازم است و تقواي مطلق، آن وقت استدلال در اينكه اين هم بايد با پايداري حل بشود اين است كه در ذيل آيه فرمود: ﴿فإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُور﴾.
مراد از ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ در آيه شريفه
﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ يعني «من الامور التي ينبغي ان يعزم عليها» اين است يعني اين جزء اموري است كه انسان بايد تصميمش را بگيرد. يك وقت است كاري، كار عادي است؛ انسان هر روز وقتي كه وارد ميشود بدون تصميم نخواهد بود با تصميم وارد كار ميشود؛ اما خطر يا ضرري هم كه متوجه همان انسان در آن كار ميشود، قابل تحمل است و قابل پيشبيني هم هست و چيز مهمي نيست، مثل كار روزانه. يك وقت است يك كار مهمي است كه اگر خطري در آن كار، دامنگير كسي بشود اگر يك انسان، داراي عزم راسخ نباشد مبتلا به ترديد خواهد شد. لذا از اول بايد تصميمگيري بكند، اينها را ميگويند: ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾ يعني «من الامور التي يجب ان يعزم عليها» يا «من الامور التي ينبغي ان يعزم عليها» كه انسان اول بايد تصميمش را بگيرد كه بعد نگويد من كه نميدانستم اينچنين ميشود. اين امري است پرزحمت [که] از اول تصميم ميخواهد كه با ترديد همراه نباشد. عزم، جزء كارهايي كه عقل عملي آن را به عهده ميگيرد و آنچه عزم را از پا درميآورد همان ترديد است. ترديد نه به معناي شك، شك در مقابل جزم قرار ميگيرد و اين ترديد و دودلي در مقابل عزم، ترديد در مقام كار كه آيا اين كار را بكند يا نكند، اين مايه وهن عزم است كه با عزم سازگار نيست. چه اينكه شك در مسائل نظري و علمي با جزم، سازگار نيست؛ اگر كسي در يك مسائل نظري و مسئله نظري جزم داشت، بعد شك كرد كه آيا اينچنين است يا نه، اين شك با آن جزم نميسازد، اينها در مسائل نظري است. در مسائل عملي كه انسان كاري را بايد انجام بدهد بايد تصميم بگيرد، عزم داشته باشد. ترديد كه آيا آن كار را بكنم يا نكنم اين با عزم سازگار نيست، گاهي ممكن است شك به جاي ترديد، ترديد به جاي شك قرار بگيرد؛ اما وقتي كه در مقابل هم قرار ميگيرند جزم، شك با او سازگار نيست [و] عزم، ترديد با او سازگار نيست، به هرحال شك چون به مسئله علمي و نظر انصب است، فرمود اين ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾ است اين يك بيان. بيان ديگر اينكه ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾ است يعني «من الامور التي عزم الله عليها»، «عزم» يعني «كتب»، ذات اقدس الهي بر شما لازم كرده است. وقتي كه ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ شد، پس شما از همان اول بايد صابر و متقي باشيد تا سرافراز از عهده برآييد.
رابطه مرگ با آزمون الهي
مطلب ديگر آن است كه وقتي كه فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[2] مسئله امتحان را به دنبال آن ذكر ميكند يعني در محل بحث، مسئلهٴ امتحان در يك آيه جداست ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ در آيهٴ جداگانه ديگر ولي در سورهٴ مباركهٴ« انبياء» با هم ياد شدند در يك آيه، آيهٴ 35 از سورهٴ «انبياء» اين است كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُون﴾ چون مرگ هست، پس هر چه قبل از مرگ قرار ميگيرد به عنوان آزمون است و توفيه اجر هم بعدالموت است.
مراد از امتحان شدن بر خير و شر
مطلب ديگر آن است كه آن ﴿لَتُبْلَوُنَّ﴾ گرچه ابتلا، اعم از سود و زيان است ولي در اينجا براساس خصيصهٴ مقام و موردي كه هست دربارهٴ اموري است كه به حسب ظاهر ناگوار است. اصل امتحان، گاهي به خوبي است گاهي به بدي است، گاهي گواراست گاهي ناگوار. همان آيه 35 سورهٴ «انبياء» اين است كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[3] هر چه را كه ذات اقدس الهي به انسان در دار امتحان ميدهد آزمون الهي است، چون دار دنيا دار امتحان است. بعضي مبتلا به سلامتاند بعضي مبتلا به مرض، آنها كه مريضند با مرض، ابتلا و امتحان ميشوند آنها كه سالماند به سلامت، ابتلا و امتحان ميشوند. پس بعضي مبتلا به سلامتاند يعني ممتحناند، بعضي مبتلا به مرضاند يعني بيمارند. در ذيل همين آيه 35 سورهٴ «انبياء» روايتي را مرحوم امينالاسلام (رضوان الله عليه) نقل كرد كه حضرت امير(سلام الله عليه) مريض شد، برخي به عيادت حضرت امير(سلام الله عليه) رفتند، گفتند «كيف تجدک» فرمود: «بِشَرٍّ» به حضرت عرض كردند شما هم ميفرماييد شر، فرمود آري چون خدا فرمود: ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[4] بيماري، شرّ است براي ما، ناگوار است، ما را خدا امتحان ميكند بايد صابر باشيم سلامت، گواراست و براي ما خير است، ما را امتحان ميكند و بايد صابر باشيم. پس بنابراين ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ اين «نبلوكم فتنةً» يعني نبلوكم بلائاً، اين يك مفعول مطلق نوعي است كه از جنس خود فعل است؛ منتها به زبان ديگر، مثل «قعد جلوساً، بلا فتنةً، ابتلا فتنةً، نبلوكم فتنةً» به جاي بلائاً.
مصاديق خير وشرّ براي آزمون الهي در سوره«فجر»
خب از اين بازتر همان آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «فجر» است كه فرمود از آيهٴ پانزده به بعد ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَهانَن ٭ كَلاّ﴾؛ فرمود انسان عادي اينچنين ميپندارد كه اگر خدا او را از نظر مال گرامي داشت، امكانات مالي به او داد. سلامت به او داد، جاه و مقام و حيثيت به او داد، خيال كرد او را گرامي داشت اكرام كرد و اگر مقداري او را به مشكلات مالي يا مشكلات جاه و حيثيت اجتماعي مبتلا كرد، خيال ميكند او را اهانت كرده است ﴿كَلاّ﴾ اين ﴿كَلاّ﴾ حرف رد است براي هر دو پندار، نه اولي اكرام الهي است نه دومي تحقير الهي، بلكه اولي امتحان است دومي هم امتحان، در هر دو تعبير به امتحان كرد. بعضي مبتلا به مالاند، بعضي مبتلا به مقاماند، بعضي مبتلا به فقرند و بيمقامي، هر دو ابتلاست؛ هيچ چيزي در نشئهٴ تكليف جزاي محض نيست، اگر هم انسان چهار تا كار مثبت كرد و خدا اجر مختصري به او در دنيا داد، در برابر اين اجر هم مسئول است. پس در فرهنگ قرآن، هر چه در دنيا نصيب انسان ميشود، چه گوارا چه ناگوار، چه مقام چه غير مقام، چه حيثيت اجتماعي چه بيحيثيتي بودن، چه مال داشتن چه بيمال بودن، چه سلامت چه مرض همه ابتلاست. بعضي مبتلا هستند به مقام داشتن، بعضي مبتلا هستند به بيمقامي، بعضي به مال مبتلايند بعضي به فقر، بعضي به سلامت مبتلايند بعضي به مرض. لذا دربارهٴ هر دو، تعبير به ابتلا كرد. فرمود انسان عادي اينچنين ميپندارد وقتي خدا او را به مال و نعمت مبتلا كرد، او خيال ميكند خدا او را گرامي داشت و اگر خدا او را به بيماري يا تنگدستي مبتلا كرد، خيال ميكند خدا او را اهانت كرد، اينچنين نيست [بلکه] كمي روزي ابتلاست، زيادي روزي هم ابتلاست.
تعيين نوع آزمون براساس مصلحت الهي
پرسش:...
پاسخ: آن مصلحتي است كه ذات اقدس الهي هر كسي را در كلاس خاص امتحان مينشاند. در حديث قدسي هست كه «إنّ مِن عِبادي مَن لايَصلَحُهُ الاّ الغِني ولو صَرَفتُهُ إلي غير ذلک لَهلَک» بعضيها در امتحان مقابل، خيلي به سختي از عهده برميآيند و خطر براي آنها زياد دارد. ذات اقدس الهي آنها را در آن امتحان پرخطر امتحان نميكند، بعضيها كه وضع ماليشان خوب نيست ذات اقدس الهي ميداند كه اگر اينها را به مال امتحان كند، مشكل است كه از عهده بربيايند، آنها را به بيمالي امتحان ميكند. بعضيها هستند كه وضع ماليشان خوب است؛ اگر خداوند آنها را به بيمالي امتحان بكند بعيد است كه بتواند از عهده امتحان فقر بربيايند « إنّ مِن عباديَ الموٴمنين مَن لايَصلَحُهُ الاّ الغِني ولو صَرَفتُهُ إلي غير ذلک لَهلَکَ إنّ مِن عباديَ الموٴمنين مَن لايَصلَحُهُ الاّ الفقرُ ولو صَرَفتُهُ إلي غير ذلک لَهلَکَ »[5] او ارحم الراحمين است، ميداند كه چه كسي را به چه ظرفيتي امتحان بكند وگرنه دار تكليف، دار كرامت نيست كه کسي بگويد خدا ما را گرامي داشت و به حساب خود بياورد، اينطور نيست هر دو امتحان است يعني آن كسي كه در بيمارستان است با آن كسي كه در منزل، در كمال سلامت است، هر دو مبتلايند: يكي مبتلا به سلامت است؛ يكي مبتلا به مرض، هر نعمتي كه داده ميشود يا گرفته ميشود، اينچنين است.
خب، پس امتحان يك امر عمومي است. براساس اين ديد، هيچ كس هيچ چيزي را به عنوان جزاي نهايي نميداند، روزي دستش نبود حالا به دستش رسيد، روزي هم از دستش ميرود، الآن هم كه هست در برابر او مسئول است، اين ميشود ممتحن. اينها امتحان عمومي است و يك صبر متوسط هم كافي است براي موفق شدن در اينگونه از امتحانات.
تفاوت آزمونهاي مؤمن و کافر
گذشته از اين امتحانهاي عمومي، يك سلسله امتحانهايي براساس مسائل اعتقادي بار است. فرمود چون شما مسلمانيد، به يك امور ديگر هم ممتحن ميشويد وگرنه انسان در هر شرايطي باشد آن امتحانها را دارد ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ چه مؤمن چه كافر ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[6] چه مؤمن چه كافر ﴿ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ﴾[7] چه مؤمن چه كافر و اما آيهٴ محل بحث در سورهٴ «آل عمران» يك امتحان زائدي است كه انسان فقط بر اثر داشتن عقيده ايماني مورد امتحان قرار ميگيرد، فرمود: ﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ﴾ بايد زكات بپردازيد، وجوهات بپردازيد يا بعضي از مسائل مالي را نگيريد، آنچه را كه حرام است نگيريد، آنچه واجب است تأخير نكنيد، اينها مسائل مالي است كه در حوزه اسلام مطرح است ﴿وَفِي أَنفُسِكُم﴾ كه مسئله جهاد است، كه ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾[8] بعضي از مسائل است كه مسائل جنگ رواني است، نظير همين تهمتهايي كه نوعاً استكبار جهاني با مسلمين دارد ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا﴾.
رابطه﴿لََتَسْمَعُنَّ﴾ با ﴿أَذًي كَثيرًا﴾
بيان سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اين است كه اين ﴿لَتَسْمَعُنَّ أَذًي كَثيرًا﴾ اثر، به جاي مؤثر نشسته است مجازاً[9] ؛ انسان اذيت را كه نميشنود [بلکه] انسان حرفي كه اذيتكننده است ميشنود. ولي در اينجا فرمود اذيت، مسموع شماست اذيت، مسموع نيست روح سخن اين است كه «و لتسمعن قولاً موذيا» هر كسي آزار ميكند دروغ، تهمت، افك، افترا اينها حرفي است كه آزار ميكند، اين اذيت اثر آن قول است. اين اثر، به جاي آن منشأ اثر قرار گرفته مجازاً يعني «و لتسمعن قولاً موذيا» ولي به جاي اينكه بفرمايد «و لتسمعن قولاً موذيا»، فرمود: ﴿لَتَسْمَعُنَّ أَذًي كَثيرًا﴾ خب.
پرسش:...
پاسخ: آن همان مفعول مطلق نوعي است كه تكرار ميشود با دو لفظ، مثل قعد جلوساً ﴿لَتُبْلَوُنَّ﴾ لام هم لام قسم خواهد بود ﴿لَتُبْلَوُنَّ﴾ حتماً ﴿في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ﴾ اموال در حلال و حرام گرفتن و نگرفتن و انفس هم اينچنين است.
تکبر و برتري طلبي، مهمترين عامل دشمني اهل کتاب با مسلمانان
﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا﴾ دربارهٴ اينكه گروهي از كافران با مشركين پيوند عليه اسلام را بستند اين آيه به خوبي نشان ميدهد، چه اينكه آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «مائده» هم مشابه اين مضمون را آيهٴ 82 سورهٴ «مائده» اين است كه ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري﴾؛ خيليها با شما دشمناند ولي آنها كه عداوتشان اشد است، يهوديها هستند و مشركين ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا﴾؛ يهود و مشركين ﴿أَلَدُّ الْخِصَام﴾[10] اند براي شما و ديگران، ساير اهل كتاب اينچنين نيستند ﴿وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري﴾ آنها كه خيلي به شما نزديكتر از ديگراناند، كسانياند كه مسيحياند چرا؟ به سه دليل براي اينكه ﴿الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري﴾ چرا؟ ﴿ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسينَ﴾ اينها داراي كشيشهايي هستند كه اينها را راهنمايي ميكنند ﴿وَ رُهْبانًا﴾ كه اينها را رهبري ميكند به زهد ﴿وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُون﴾[11] آن دليل اول و دوم در يهوديها هم هست، آنها هم داراي قسيس و رهباناند عمده اين دليل سوم است كه اينها انعطافپذيرند و اهل تكبر نيستند. اگر اين وصف سوم را از دست دادند، اينها هم جزء ﴿أَشَدَّ النَّاس﴾ خواهند شد، مثل اليوم، اليوم اين كسي كه داعيه نظم نوين جهاني را دارد در اثر اين خوي استكباري جزء ﴿أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً﴾ است، براي اينكه آن قسيس و رهبان را هم در واتيكان به حساب خود آورد، امامي بايد در غرب ظهور كند كه مسيحيت آمريكايي را از مسيحيت ناب عيسوي جدا كند وگرنه آنچه الآن هست، واقع، مسيحيت آمريكايي است. ﴿وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾ دليل انعطافپذيري آنهاست. حالا اگر آنها هم شدند مستكبر آنها هم جزء ﴿أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً﴾اند، ديگر، اليوم اينچنين است كه ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾ چه يهودي چه مسيحي ﴿وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا﴾.
صبر و تقوا، عامل پيروزي در آزمونهاي الهي
خب، اين اذيت كثير عليه اسلام و مسلمين است اليوم هم هست، چون آنوقت اختصاص آنوقت نبود، با فعل مضارع هم به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) تعبير شد كه نشانه استمرار است[12] ، وظيفه در شرايط كنوني اين است كه ﴿وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾؛ اگر صابر و بردبار باشيد كه اين سورهٴ مباركهٴ هم با صبر ختم ميشود كه ﴿صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾، ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾[13] ، ﴿وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾ در همهٴ موارد چه دربارهٴ مسايل مالي، متقي باشيد تا در امتحان سرافراز باشيد، چه در مسئله جان در جهاد باتقوا باشيد تا سرافراز باشيد، چه در مسئله اين جنگهاي رواني و شنيدن تهمتهاي ناروا صابر و باتقوا باشيد تا سرافراز باشيد ﴿وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾ به مقصد ميرسيد و بايد هم صابر و باتقوا باشيد، چرا؟ ﴿فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾ احياناً انبياي بزرگي را كه تصميمهاي مهم داشتند اينها را ميگفتند اولوالعزم يعني صاحب شريعتاند. عزم را گرچه در هر امر جزئي انسان با عزم كار ميكند، چه اينكه قبلاً اشاره شد ولي ذات اقدس الهي در مسايل مهم خانوادگي هم كلمه عزم را به كار ميبرد ﴿وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ﴾[14] يا ﴿لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ﴾[15] اين كارها تشكيل خانواده يا انحلال خانواده كار جزئي نيست، از آن به عنوان عزم ياد كرده است ﴿وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ﴾ لقمان هم وقتي فرزندش را نصيحت ميكند، به صبر و بردباري نصيحت ميكند، آنوقت استدلال ميكند ميگويد: ﴿إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾ يعني «من الامور التي يجب او ينبغي ان يعزم عليها»، ﴿وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾ چند تا نصيحت ميكند به فرزندش در ذيل، اينچنين ميفرمايد؛ آيهٴ 17 سورهٴ «لقمان» ﴿يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾ نوع موارد اينچنين است مخصوصاً صبر و مقاومت اين ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾ است، در اين آيهٴ محل بحث هم ذات اقدس الهي فرمود اين ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾ است يعني از اول بايد بدانيد اين خطر هست، نبايد بگوييد ما نميدانستيم يا ﴿جَعَلَ فِتْنَةَ النّاسِ كَعَذابِ اللّهِ﴾[16] اينها را با هم خلط نكنيد، اينها فرق دارد.
ويژگي«بلاء حسن»
خب ﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا﴾ اين ضمن اينكه زمينهاي است براي بحثهاي بعد ميتواند تتمه آيات جريان احد هم باشد، چون همه اين آزمونهاي سخت مالي و جاني و حيثيت، در همان جريان جنگ احد و حمراء الاسد و مانند آن بود ﴿وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور﴾ خب يعني اگر صابر و متقي باشيد، اين اطلاع شما به صورت بلاي حسن درميآيد. وقتي امتحان، انسان سرافراز شد ميشود بلاي مبين، بلاي حسن براي او. دربارهٴ حضرت ابراهيم فرمود: ﴿وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ﴾[17] شما هم در اين موارد امتحان، حالا امتحان مال يا امتحان نفس يا امتحان عرض، ميشود «فَأَتَمَّهُنَّ» اگر﴿وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ﴾ اينها هم جزء كلمات الهي است، آنوقت اگر شما اين باصبر و باتقوا از عهده اين مواد ياد شده برآييد، اتمام كرديد اينها را، از اين به بعد ميتوانيد به عنوان فرزندان ابراهيم معرفي بشويد كه ذات اقدس الهي او را پدر مسلمين معرفي كرده و فرمود: ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيم﴾[18] ، ﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُم﴾ اينگونه از موارد، چون انسان خيال ميكند كه مال، براي اوست، ذات اقدس الهي مال را به خود انسان اسناد داده است كه ميگويد مال، براي شماست و شما مال خود را در راه خدا صرف بكنيد. بعد انسان وقتي كه ميخواهد صرف بكند، ميبيند كه جز به عنايت الهي چيز ديگر نيست، در مال خدا به عنايت و توفيق الهي ميخواهد تصرف بكند. اين اسناد مال به انسانها، همانطوري كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد، در صورتي رواست كه خود انسانها را بعضهم را با بعض بسنجيم و اما اگر كل را با الله بسنجيم، سخن از مال و اموالكم نيست.
لازمه پيروزي بر لذيت و آزار يهوديان و مشرکان
﴿لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾ آنها كه ﴿أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾ بودند يهوديها بودند و مسيحيها و اهل كتاب، مثلاً زرتشتيها ﴿وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا﴾ در مدينه، اين اهل كتاب يك ارتباط تنگاتنگي با مشركين مكه داشتند يعني كاملاً رابطه بين يهوديهاي مدينه و مشركين مكه برقرار بود، هرگونه تصميمي عليه اسلام و مسلمين ميگرفتند نوعاً مشترك بود، لذا ذات اقدس الهي چه در سورهٴ «مائده» چه در سورهٴ «آل عمران» اين پيوند مشئوم اهل كتاب با مشركين را يكجا ذكر ميكند، آنجا هم فرمود: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا﴾[19] يهوديها را مقدم داشت در سورهٴ «مائده»، اينجا هم باز اهل كتاب را مقدم دارد، فرمود: ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُم﴾ كه قبل از شما كتاب به آنها رسيد ﴿وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا﴾ و چيزي را كه ذات اقدس الهي به كثرت ياد كند، معلوم ميشود خيلي مهم است، معلوم ميشود امتحان امتحانهاي جزئي نيست، يك امتحان مهمي است. وقتي مهم شد، قهراً ﴿عزمالامور﴾ خواهد بود. يك وقت است انسان در بعضي از موارد مورد آزمايش است يا مسائل مالي است يا مسايل جان است يا گاهي هتك حيثيت است و مانند آن؛ اما اذيت، اگر كثير شد واقع نياز دارد به ﴿عزمالامور﴾ ﴿أَذًي كَثيرًا﴾ آن هم چيزي را كه خدا او را كثير ياد كند ولي چيزي نيست كه نسبت به ذات اقدس الهي، كثير و مهم باشد، چون هر چيزي نزد قدرت خدا ضعيف و ذليل است اگر كسي صابر بود، ذات اقدس الهي به مدد او، فرشتگان را نازل ميكند اگر به امداد او فرشتگان را نازل كرد، او ميشود موفق، گرچه كثير هست؛ اما نه نسبت به قدرت و امداد الهي، اگر قدرت و امداد الهي ضميمه شد، همان مسئله ﴿كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً﴾[20] خواهد بود، پس آن اذاي كثير را شما ميتوانيد تحمل بكنيد چرا، چون با فيض الهي، اين قدرت شما چند برابر اذيتي است كه از قوم خواهيد ديد ﴿وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»