70/08/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 185
﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُور﴾﴿185﴾
ويژگي قرآن در تبيين مسائل علمي و عملي
چون قرآن كريم نور است، مسائل علمي را با تربيت و تهذيب همراه دارد يعني ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾ را با ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[1] همراه دارد. تاكنون كه جريان احد بود كه مسائل نظامي، سياسي بود كيفيت برخورد با كفار بود، استدلال و جواب مناقشهها و امثال ذلك بود، بخش مهم آن مسائل دربارهٴ ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾ بود، گرچه مسائل تربيتي را هم به همراه داشت. اما اين آيهٴ، مستقيماً ناظر به مسائل تربيتي و تهذيب نفوس است. فرمود گروهي در مقابل اسلام و مسلمين صف بستند به نام مشركين و منافقين و گروهي هم براي صيانت اسلام رنج ميبرند به نام مسلمين، مؤمنين و مانند آن. مرگ براي همه است، هيچ كس بدون مرگ نخواهد بود، اين يك قانون كلي است ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ هم نشئه قبل از مرگ را اين عالم تشريح ميكند كه اين نشئه چه اعتباري دارد و هم نشئه بعد از مرگ را تشريح ميكند كه چيست و هم داوري ميكند كه در اين وسط، چه كسي استفاده كرد و به چه كسي ضرر خورد.
مرگ، قانوني كلّي و بدون استثنا
اما اصل قانون كلي اين است كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ هيچ استثنا هم ندارد، نظير ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ﴾[2] نيست كه ﴿إِلاّ أَصْحابَ الْيَمين﴾[3] استثناي او باشد، اين قانوني نيست كه استثناپذير باشد ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ و اصل كلياش هم فرمود: ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُون﴾[4] ؛ فرمود ما اصلاً حيات دائم را براي هيچ كس مقرر نكرديم كه جاودانه در عالم دنيا باشد، چون معنا ندارد عالم امتحان عالم ابدي باشد چون امتحان، براي رسيدن به جزا و كيفر است؛ ممكن نيست نشئهاي نشئهٴ امتحان باشد و ابدي يعني هر كه در اين نشئه است دائماً داشته باشد امتحان بدهد، بدون پاداش. لذا ابديت با دنيا سازگار نيست، اگر دنيا دار تكليف است و امتحان، حتماً مقدمه است براي روز پاداش، لذا فرمود: ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْد﴾[5] .
حتمي بودن مرگ در نشئه دنيا
اين هم كه فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ يا اينكه فرمود: ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْد﴾ فرمود اين قانون ما تخلفپذير نيست ﴿نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ﴾[6] كه شما بشويد سابق، ما بشويم مسبوق، كسي اين قانون را پشت سر بگذارد جلو بيفتد كه اين قانون، شامل حال او نشود اينچنين نيست. پس قانون، قانون كلي است در اصل تدوين ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ و براي هيچ كس هم ما مخلد بودن در دنيا را مقدر نكرديم، اين قانون كلي.
در موقع اجرا هم ما سابقيم، مسبوق نيستيم؛ هيچ كس نميتواند در هنگام اجرا، جلوي اجراي اين قانون كلي را بگيرد ﴿نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقين﴾؛ كه ما بشويم مسبوق، آنها بشوند سابق و جلوي مرگ را بگيرند، اينطور نيست. پس هم قانونش عمومي است هم در موقع اجرا، عام است هيچ تخلفپذير نيست ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ اين يك بخش، دوباره بايد برگرديم اين بخش اول جداگانه، اين مقطع اول جداگانه معنا بشود. حالا كه اين دالان انتقالي را پشت سر گذاشتند از دنيا رفتند دوباره برميگردد و وضع دنيا را بيان ميكند خدا.
سعادت مؤمنان و پاداش آنان در قيامت
حالا وقتي از اين دنيا رفتند، مرگ به معناي نابودي نيست به معناي هجرت است. اگر به معناي هجرت است بعد از مرگ يك حساب و كتابي هست، لذا فرمود هر كس در آن نشئه از عذاب دور شد و وارد بهشت شد اين به فوز رسيد [و] به رستگاري راه يافت ﴿فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ﴾ اين هم دو بخش ﴿إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَة﴾ يعني شما وقتي وارد آن نشئه شديد، هيچ كس محصول كارش را با كمي و كاهش نميگيرد، تمام اجرش را دريافت ميكند. ممكن است تبهكاران به تمام كيفرشان نرسند [و] مشمول عفو الهي بشوند ولي پرهيزكاران به تمام اجرشان ميرسند كه توفيه اجر است ﴿إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾ و اگر كسي در قيامت، از عذاب دور شد و وارد بهشت شد به فوز عظيم رسيده است و دوباره برميگردد به قبل از موت؛ قبل از اينكه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ اجرا بشود متاع دنياست. متاع دنيا را هم ميفرمايد كه جز نيرنگ و فريب چيز ديگر نيست.
علت تبيين دنيا، مرگ و حيات اخروي براي مؤمن و كافر
بنابراين قهراً چهار مرحله را اين كريمه به همراه دارد: مرحله اول تشريح حالت قبل از مرگ است كه دنيا، جز نيرنگ چيز ديگر نيست، نه دنيا جاي نيرنگ و فريب است دنيا دار غرور است، بلكه به صورت حصر كه دنيا جز فريب چيز ديگر نيست، نه اينكه در دنيا فريب هست يا دنيا فريب هست نه اصلاً دنيا جز فريب چيز ديگر نيست، اين يك مرحله اول كه قبل از موت است ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ مرحله بعد است. بعد از موت هم ﴿إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَة﴾ است، در توفيه اجر، برنده كسي است كه ﴿زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ﴾ اين چهار مرحله. خب، با بيان اين چهار مرحله هم دسيسهبازاني كه حاضر نيستند دست از دسيسه بردارند هشدار ميدهد، تحذير ميكند، اعلان خطر ميكند و هم نيرنگ بازهايي كه قابل اصلاح و تربيتاند آنها را موعظه ميكند و هم مؤمنين رنج ديده را تسليت ميدهد كه اگر چيزي از دست شما گرفتهاند، آن متاع غرور بود از دست شما گرفتند و اگر شما در آستانه رفتنيد آنها هم ماندني نيستند و بعد از مرگ، مسئله حساب و كتاب و پاداش و كيفر يقيني است و سرانجام كسي از خطر رهيده و به سعادت رسيده او ميشود رستگار، اين چهار مرحله.
ردّ نظر شيخ طوسي در معناي «رزق»
اما اينكه فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان، همانطوري كه ملاحظه فرموديد دارند كه به كار بردن كلمه ذوق، در اين موارد مجاز است، چون ذوق براي چشيدن مثلاً مايعات يا امثال ذلك است و مرگ، چيزي نيست كه نفس او را بچشد. بنابراين همانطوري كه در عرف ميگويند «شرب كأس المنون» در اين تعبيرات ديني هم آمده است كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾[7] . ولي اين مبنا را ملاحظه فرموديد در بحثهاي قبل هم كه تام نبود، زيرا الفاظ، براي ارواح معاني وضع شده است، نه براي مصداقهاي مادي مشخص يعني آن وقتي كه كلمه مصباح و چراغ وضع شده است هرگز چراغ برق و مانند آن در ذهن واضعينش نبود، نه واضعين تعييني نه واضعين تعيّني. چراغ يعني وسيله روشن كننده، آن روزهايي كه هيزمي را ميسوزاندند و از شعله آن هيزم، نور ميگرفتند مصباح آنها همان هيزم افروخته بود، بعد وقتي شمع شد [و] چراغهاي ديگر شد همه آنها مصباح بودند، الآن هم كه برق هست، مصباح است؛ اينطور نيست كه كلمه مصباح، براي همان چراغ مادي وضع شده باشد، از اين نمونهها فراوان است و از سطح ماده هم كه بگذرد به چيزي كه نور معنوي بدهد باز هم مصباح است، مثل خود كلمه نور، اگر كلمه نور بر قرآن اطلاق بشود يا بگوييم: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْض﴾[8] همهاش حقيقت است [و] مجاز نيست، چون لفظ براي آن روح معنا وضع شد اعم از اينكه مصداقش مادي باشد يا نه، ذوق هم به معناي چشيدن و يافتن است، خواه آب و نان و غذا را به كسي بنوشد يا معارف را بنوشد، اين كلمه ذوق هست، خواه آن نوشنده مادي باشد يا مجرد، خواه آن نوشيده شده مادي باشد يا مجرد. پس اطلاق كلمه ذوق در اين كريمه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ مجاز نيست، حقيقت است.
معناي چشيدن مرگ
مطلب دوم آن است كه اين كلمهٴ ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ را همانطوري كه امام رازي هم در تفسيرش اشاره كرده است، نشانه آن است كه بدن ميميرد نه روح[9] . اين بدن كه بخواهد فرسوده بشود بين بدن و روح جدايي رخ ميدهد. اگر روح، بدن را رها كرد اين بدن فرسوده ميشود به نام مرگ، مرگ همان قطع علاقه روح است از بدن كه بدن ديگر ميپوسد.
مرگ، روح را نميميراند، بلكه روح، مرگ را ميچشد و در خود هضم ميكند، چون در كريمه نيامده است كه مرگ، روح را ميچشد، بلكه فرمود روح، مرگ را ميچشد. اگر كسي شربتي را چشيد آن ذائق، اين شربت را در خود جذب كرد و هضم نمود، آن شربت كه مذوق است، ذائق را جذب نميكند و هضم نميكند، بلكه در او هضم ميشود. انسان كه ميميرد در حقيقت مرگ را ميميراند نه خودش از بين برود. مرگ يعني تحول، اين تحول بايد بيايد. انسان با چشيدن اين شربت مرگ، اين تحول را زير پا ميگذارد ديگر از تحول راحت ميشود و براي هميشه ميماند. هر كسي كه ميميرد در حقيقت، مرگ را ميميراند نه خود بميرد. مرگ، مذوق است نه ذائق ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ لذا دربارهٴ بهشتيان كه فرمود اينها براي هميشه مخلدند نسبت به آنها تعبير قرآن كريم اين است كه ﴿لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ اْلأُولي﴾[10] يعني وقتي كه وارد بهشت شدند، غير از آن مرگ قبلي، مرگ ديگري ندارند؛ مرگي به سراغ آنها نميآيد كه آنها مرگ را بچشند، تحولي ديگر در كار نيست.
تشريح علت شيريني و لذت مرگ براي مؤمن
خب، پس انسان است كه مرگ را ميميراند نه مرگ انسان را و مرگ هم در حقيقت، عصاره زندگي است «كما تعيشون تموتون»[11] كسي كه زنده است، مشغول آبياري اين درخت وجود است، ميوهاي اين عمرش ميدهد. اين ميوهاش اگر شيرين باشد، هنگام مرگ كاسه مرگ براي او خيلي لذيذ و گواراست كه در روايات آمده است «تحفةُ المؤمنِ المَوْتُ»[12] ؛ اين نور چشم مؤمن است و هيچ لذتي در تمام مدت زندگي به اندازه لذت مرگ براي مؤمن نيست. آن روايت هم از مرحوم كليني قبلاً خوانده شد كه مرحوم كليني در كتاب الجنائز الكافي نقل كرد كه هنگام مرگ، چهارده معصوم(صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) به بالين مؤمن محتضر ميآيند[13] ، اين هيچ لذتي بالاتر از اين حالت نيست. حالا اگر به كسي بشارت بدهند كه مثلاً تو ميتواني قبور ائمه را زيارت كني، دستت را بر حرم مطهر حضرت امير يا سيدالشهداء(سلام الله عليهما) برسد، خوشحال است كه تازه به قبرشان دسترسي پيدا كرد، چه رسد به اينكه اين ذوات نوراني، بيايند به بالين آدم، لذا «تحفةُ المؤمن الموتُ»[14] و هيچ لذتي به اندازهٴ مرگ، براي مؤمن گوارا نيست.
علّت گريهها و نالهاي اهل بيت(عليهم السلام)
پرسش:...
پاسخ: بله، آنها براي اين بود كه ديگران از فيض وجودشان محرومند. در بيان حضرت امام مجتبي(سلام الله عليه) در كتاب شريف اصول كافي هم هست كه حضرت فرمود من براي چند چيز اشك ميريزم: «لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ و فِراقِ الأحِبَّةَ»[15] خب از اين جهت كه فيض وجودشان در اين نشئه قطع ميشود، جا براي تأثّر دارد و اما از آن جهت كه مينالند، اگر ننالند در رفاه و امن قرار نميگيرند، آنها چون مينالند در اماناند ناله، سلاح مؤمن است «و سلاحُه البكاء»[16] حالا اگر كسي بر دشمن پيروز شد يعني بر نفس اماره از درون و بر شيطان از بيرون پيروز شد، بگوييم تو چرا ميگريي؟! آنها اصلاً با گريه دارند بر دشمن درون و بيرون پيروز ميشوند، مگر اين نفس آدم را رها ميكند، هر لحظه به بهانهاي آدم را ميگزد خلاصه.
پرسش:...
پاسخ: بله همان، براي اينكه فيض آنها به ديگران نميرسد. اينكه فيض آنها به ديگران نرسد از اين جهت ميگريند و يا براي مظلوميت آنها مينالند وگرنه براي اصل فراقشان، نه خودشان كه رسيدن به روح و ريحان حضرت امير(سلام الله عليه) به ام كلثوم(رضوان الله عليها) و(سلام الله عليها) فرمود كه چرا گريه ميكني؟ اگر ببيني آنچه را كه من ميبينم گريه نميكني، من صفهاي فراواني از ملائكه و انبيا را ميبينم كه همه منتظر من هستند اين گريه ندارد[17] . براي اين صحنه، نمينالد براي مظلوميتشان و اينكه حقّ اينها، حقّ ديني اينها تضييع شده و اگر اينها زمام امور را به دست ميگرفتند مسلمين روي خوش ميديدند، براي اينها اشك ميريختند.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر؛ نبايد گفت كه اينها چرا گريه، همين كه ميترسند اهل نجاتاند، نميشود ترس را، گريه را، ناله را ضجه را، از عبد گرفت، براي اينكه اسلحه او همين است اين چرا نجات پيدا كرده، براي اينكه از قبر ترسيده، چون از قبر ترسيده حساب خودش را تسويه كرده. نبايد بگويند حالا شما كه معصوميد چرا ميترسيد، مثل اينكه بگويند شما كه حالا فاتحيد چرا شمشير دستتان است. خب، اصلاً او با همين شمشير فاتح شد. مؤمن، با ترس از عذاب قبر به بعد اين ترس را هميشه دارد، لذا مواظب خودش است.
اشك و ناله، لازمه پيروزي بر دشمن درون و بيرون
پرسش:...
پاسخ: اگر آن نشئه پيش آمد، ديگر دار تكليف تمام شد ديگر دارالسرور است؛ اما تا زنده است بايد بنالد، براي اينكه مبادا دشمن حمله كند. دشمن خواه از درون خواه از بيرون، خيلي از چيزهاست كه انسان خيال ميكند عمري در تحت ولايت شيطان است، خيال ميكند در راه دين دارد كار ميكند، با يك دو سه مورد امتحان مشخص ميشود/ اين است كه انسان هر لحظه اگر بنالد موفق است، به ضعف خود پي ميبرد، به عجز خود آگاه است، به فريب دنيا مستحضر است، هميشه مواظب كار خودش است. نبايد گفت چرا اشك ميريزي؟ حالا وقتي دوران تكليف تمام شد يعني عندالاحتضار دوران تكليف تمام شد بايد نتيجهاش را ببيند، ديگر «تحفة المؤمن»[18] از آن به بعد ديگر صحنه، صحنه نشاط است. بنابراين اينكه فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ ناظر به آن است كه هر كسي مرگ را ميميراند، نه بميرد، اين براي بخش اول و قهراً مرگي در كار نيست از آن به بعد.
مراحل چهارگانه اجر مؤمنان
مطلب بعدي آن است كه خب، حالا اينهايي كه ميميرند حالا اينها كه مُردند، حسابشان و كتابشان همه كه مُردند، حساب و كتاب هم رخت برميبندد يا آغاز بررسي و محاسبات است، فرمود نه ﴿إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَة﴾ دربارهٴ اجر، چهار مرحله اجر هست: هم در مرحله دنيا اجر هست اگر كسي كار خير كرد اجر ميبيند، هم عندالموت و ورود در برزخ اجرش محفوظ است، هم در قيامت كبري هنگام بررسي بهشت و جهنم اجر، محفوظ است، هم بعد از ورود در بهشت آن جنتاللقاء كه مرحله چهارم است آن هم اجرش محفوظ است. ولي اجري كه در دنيا داده ميشود يا در برزخ داده ميشود تمام الاجر نيست، توفيه اجر نيست [بلكه] اصل اجر فيالجمله گاهي در دنيا داده ميشود گاهي هم در برزخ گاهي هم در هر دو، ولي كمالالاجر در روز قيامت است. اما از اينكه اصلالاجر گاهي در دنيا هم داده ميشود، جريانش در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» هست. وقتي برادر يوسف به خود يوسف(سلام الله عليه) رسيد، آن برادران ديگر فهميدند و شناختند، در آيهٴ نود سورهٴ «يوسف» آمده است كه برادران يوسف به حضرت عرض كردند: ﴿أَ إِنَّكَ َلأَنْتَ يُوسُفُ﴾ قال يوسف(عليه السلام) فرمود: ﴿أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنا﴾ كه برادر من را به من رساند و ما را هم به اين روز مثلاً نشاط نائل كرد، آنگاه اين يك اصل كلي است [و] اختصاصي به من يا برادرم ندارد ﴿إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنين﴾ اين اجر، اجر دنياست، اين جزء حسنات دنياست ﴿رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً﴾[19] داشتن يك زندگي حلال و آبرومند با دوستان خوب، اهل صفا و وفا اين جزء حسنات است، داشتن ارحام خوب، رفقاي خوب، همسايههاي خوب، هم بحثهاي خوب، اين جزء حسنات دنياست وگرنه دنيا غير از اين، حسنهاي ندارد ﴿رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً﴾[20] حسنات آخرت معلوم است. محفل انس، درس و بحث، حوزه گرم اينها جزء حسنات دنياست، كار آخرت است يعني پاداشش در آخرت روشن ميشود ولي ظرف ظهورش، دنياست اينها جزء حسنات دنياست. در اينجا يوسف صديق فرمود كه خداوند، اجر هيچ محسني را ضايع نميكند. خب، اين اجر يعني در دنيا. دربارهٴ همين گروه يك مرحله ديگر هم هست وقتي كه مُردند، همين گروه مؤمنانِ پرهيزكار، همين كه مُردند نظير كريمه ﴿مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِرًا إِلَي اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللّه﴾[21] اين با فاي تفريع ذكر فرمود و اين اختصاصي به مهاجرين ندارد، ممكن است آنها يك ثواب بيشتري داشته باشند ولي مؤمن، همين كه رحلت كرد، اجرش را از خدا ميگيرد؛ اما توفيه اجر براي مرحله سوم به بعد است يعني مرحله قيامت. پس در دنيا حسناتي كه به انسان ميرسد اجر خداست كه به انسان دادند «عند البرزخ» اجر خداست كه نصيب او ميشود، در قيامت هم كه فرمود: ﴿إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ﴾ اين هم اجر خداست، وقتي هم كه وارد بهشت شدند ﴿وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَر﴾[22] كه آن جنتاللقاء است، آن هم اجري است فوق اينها، كه بشود مقطع چهارم.
مراحل متعدّد كيفر كافران
دربارهٴ كافران و ملحدان و منافقان، آنها هم بشرح ايضاً [همچنين] آنها هم در چهار مرحله در تعذيباند: در دنيا، گرفتار سيئات دنيا هستند؛ بيحيثيت شدن، بيآبرو شدن جزء سيئات دنياست، اين خزي، جزء سيئات دنياست، عندالاحتضار هم اينها رنج ميبرند دو ،يومالقيامه هم كه گرفتار عذاب جهنماند سه، وقتي هم كه كتابهاي اينها بررسي ميشود آن در مقابل جنتاللقاء، اينها جهنمالبعد دارد كه فرمود: ﴿لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ﴾ اصلاً خدا با اينها حرف نميزند ﴿وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ﴾[23] اصلاً خدا اينها را نگاه نميكند كه اين يك عذاب معنوي است، فوق ﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَيْرَها﴾[24] كه عذاب جسماني است. اينها در چهار مقطع گرفتارند. اما آن مقطعي كه مربوط به سيئات دنياست، در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش قبلاً گذشت كه اينها گرفتار خزي دنيا هستند، خزي و رسوايي دنيا، سيئهاي است براي اينها و اولين مرحله تعذيب تبهكاران است كه در دنيا دامنگيرشان شده كه از آن تعبير به عنوان خزي ياد شده است، تعبير سورهٴ مباركهٴ «بقره» از اينها به عنوان خزي است، آيه 85 سورهٴ «بقره» اين است كه ﴿أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ جزاي يك عده، بيحيثيت شدن در دنياست، اينها مقطع اولشان سلب حيثيت است در دنيا، مقطع دومشان همان است كه در سورهٴ «غافر» آمده؛ آيهٴ 46 سورهٴ «غافر» فرمود: ﴿النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب﴾؛ فرمود وقتي اينها مُردند، وارد برزخ شدند يك نحو تعذيبي براي اينها هست، همانطوري كه وارد قبر شد يا «رَوْضَةً مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ أو حُفْرَةً مِنْ حُفَرِ النيران»[25] براي آل فرعون تعذيب برزخي هست، زيرا هر بامداد و شامگاه، آتش را بر اينها عرضه ميكنند، اينها را به جلوي آتش ميبرند ﴿النّارُ يُعْرَضُونَ﴾ نه «تعرض عليهم»، ﴿النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا﴾ اين معلوم ميشود برزخ است، چون در قيامت ديگر غدو و عشّي نيست. بعد هم فرمود: ﴿وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب﴾ معلوم ميشود عذاب برزخ، شديد است و عذاب قيامت، اشد.
مرگ، سرآغاز عذاب اخروي كافران
اما مسئله نوح را، دربارهٴ قوم نوح فرمود كه اين قوم نوح وقتي غرق شدند در طوفان، در همان آب كه غرق شدند مستقيماً رفتند در آتش. در سورهٴ مباركهٴ «نوح» فرمود: ﴿مِمّا خَطيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نارًا﴾ يعني در اثر تبهكاريهايي كه قوم نوح داشتند، غرق شدند و از همان جا مستقيماً وارد آتش شدند، آيه 25 ﴿مِمّا خَطيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نارًا﴾ نه «ثم ادخلوا» اين «فا» براي تفريع بلافصل است يعني در همان امواج طوفان كه غرق شدند، همين كه مُردند در طوفان رفتند در آتش، در آتش برزخي در دريا هم هست، يك آتش دنيايي نيست كه با آب دنيايي نسازد كه. خب، پس اينها هم در دنيا خزي دارند، هم در برزخ در عذاباند هم در قيامت در اشدُّ العذاباند، هم ﴿لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ﴾ و هم ﴿لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[26] .
«و الحمد لله رب العالمين»