70/07/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 176 الی 178
﴿وَلاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّواْ اللّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾﴿176﴾﴿إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوا الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾﴿177﴾﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾﴿178﴾
موارد استعمال«الي»و«في» در فعل«سارعوا»
درباره كافران و منافقاني كه توطئههاي فراواني در جريان احد و مانند آن كردهاند، ذات اقدس الهي به رسولش تسليت ميدهد كه سرعت اينها در كفر، مايه حُزن تو نشود. اينها ريشه در كفر دارند، نه اينكه تازه بخواهند به طرف كفر حركت كنند. لذا نفرمود «يسارعون الي الكفر»، فرمود: ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ اينها در مسير كفر و در حوزه كفر حركت ميكنند؛ منتها گاهي سرعت است، گاهي بُطء. در مواقع جنگ و امثال جنگ كه كارهاي دين، حساس ميشود، اينها در همين حوزهٴ كفري كه زندگي ميكنند، راهشان را سريعتر ادامه ميدهند.
سرعت گاهي با «الي» استعمال ميشود، گاهي با «في»، آنجا كه ميفرمايد: ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ﴾[1] براي آن است كه پايان سفر، غير از خود مسير است؛ انسانِ سالك اين مسير را ادامه ميدهد تا به پايان برسد، در اينگونه از موارد كلمه «الي» به كار ميرود كه ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ﴾. اما در مواردي كه اين سالك و اين مسافر، در آن مسير است گاهي اين راه را به تندي طي ميكند گاهي به كندي، در آنگونه از موارد ميفرمايند: ﴿يُسَارِعُونَ﴾ اگر جزء سالكان صالح باشند، ميگويند ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ و اگر جزء سالكان طالح باشند، ميگويند ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ اين دو نمونه در قرآن كريم هست.
درباره مؤمنين كه آنها را به بهشت دعوت ميكند، ميفرمايد: ﴿وَسَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾[2] كه اينجا با «الي» است، براي اينكه مغفرت و جنّت، بعد از انجام سير حاصل ميشود. اما آنهايي كه در يك مسير هستند و گاهي آن مسير را به تندي طي ميكنند، درباره آنها كلمه «في» به كار ميرود. مواردي از قرآن كريم كلمهٴ ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ است كه يكي از آنها آيهٴ 114 همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» است كه بحثش قبلاً گذشت. فرمود: ﴿يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ اينها چون مؤمناند، اهل امر به معروف و نهي از منكرند و اقامه نمازند و ايتاي زكات، گاهي توفيقي پيدا ميكنند كه اين راه را به تندي طي ميكنند و بعضي از اينها موفّقاند كه اين راه را سريعاً طي ميكنند، هميشه ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾اند.
تبيين معناي سرعت در کفر
درباره اهل كفر و نفاق هم فرمود: ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ يا ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ﴾[3] ؛ آنها كه قلباً مريضاند، اينها سعي ميكنند به سرعت در جمع كافران حركت كنند، نه اينكه به سوي كافران حركت كنند، چون واقعاً كافر هستند. در سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ﴾ يعني در جمع كافران به سرعت حركت ميكنند. اينجا از آن مواردي است كه ذات اقدس الهي فرمود اينها ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾، اينها تازه نميخواهند كافر بشوند، كافر هستند يا منافق هستند ولي وقتي حادثهٴ جنگ و امثال جنگ پيش آمد، اينها راه انحرافيشان را تند ميكنند؛ همانطوري كه وقتي حادثهٴ جنگ پيش ميآيد مؤمنين، راه مستقيمشان را تند ميكنند كه ﴿فَزَادَهُمْ إِيمَاناً﴾[4] آنها كه ﴿فَزَادَهُمْ إِيمَاناً﴾، ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾[5] آنها كه ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ﴾[6] ،﴿يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ اين است كه فرمود: ﴿وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ﴾ گرچه اصل كفر و توطئه، زمينه حُزن را فراهم ميكند ولي سرعت كافران در توطئهريزيشان بهتر و بيشتر، زمينه حُزن را فراهم ميكند، لذا فرمود: ﴿وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ اين مطلب اول.
پرسش:...
پاسخ: چون در اين حوزه هست اينكه در اين حوزه هست، نميخواهد به سرعت به طرف اين حوزه بيايد، اصلاً در حوزه كفر هست؛ منتها در همين حوزه، راه را به سرعت ادامه ميدهد. مثل اينكه مؤمنين، راه خير را انتخاب كردهاند نميخواهند به سرعت به طرف اصل ايمان بروند، بلكه در حوزه ايمان زندگي ميكنند، گاهي حوادثي كه پيش ميآيد باعث ميشود آنها راه را سريع كنند، لذا درباره اينها فرمود: ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ نه «الي الخيرات».
گرفتار شدن به انواع عذابها براي دشمنان پيامبر(ص)
مطلب دوم اين است كه چون اينها در شديدترين حالتهاي نياز اسلام به كمك، عليه اسلام توطئه كردهاند، خدايي كه ﴿ارحم الراحمين﴾[7] است، اراده كرده است كه هيچ خيري در آخرت به اينها نرسد: ﴿يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَةِ﴾ اين خدايي كه ﴿ارحم الراحمين﴾ است و همه از خيرات او برخوردارند، وقتي كه توطئه اينها را ديد اراده كرد كه هيچ خيري در آخرت به اينها نرسد و البته متعلَّق اراده، يك امر ثبوتي است. حالا اراده كرده است كه فيض را امساك كند يا اراده كرده است كه چنين حُكمي را بكند، اراده فرمود كه حُكم كند ﴿أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَةِ﴾ بالأخره مراد، بايد يك امر ثبوتي باشد و اگر مراد يك امر ثبوتي نبود، در اين ﴿يُرِيدُ﴾ بايد تصرّف كرد كه «لا يريد أن يحصر لهم حظا من الآخرة» نه «يريد ألا يحصر» «لا يريد أن يحصر لهم حظا في الآخرة»، نه «يريد الاّ يجعل لهم حظّاً في الآخرة».
مطلب سوم آن است كه اين گروه، چون به انواع عصيان تن دردادند؛ هم ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ بود ﴿وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾[8] بود هم ناهي بودند، هم نايي بودند، هم خودشان در جنگ شركت نميكردند، هم عامل بازدارنده بودند، هم توطئه ميكردند هم با سران شرك دستاندركار بودند و مانند. آن چون انواع معاصي را داشتند و ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ بودند، ذات اقدس الهي هم انواع عذاب را براي آنها مقرّر كرده است؛ گاهي عذاب عظيم دارد، گاهي عذاب اليم دارد، گاهي عذاب مهين دارد، در همين بخش چند نوع عذاب را براي اينها مقرّر كرد، براي اينكه اينها به چندين توطئه دست زدند؛ در شديدترين حالت نياز اسلام به كمك، اينها از پشت خنجر ميزدند، اينهم يك مطلب.
مطلب بعدي آن است كه اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ يا در آيهٴٴ بعد ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ يا در آيهٴ بعدتر ﴿عذاب مهين﴾ اينها همهشان به جمله اسميه ياد شده است كه دلالت بر استمرار و ثبوت دارد و شامل حال و استقبال هم خواهد شد يعني هماكنون اينها معذّباند، هماكنون عذاب اينها شروع ميشود «الي يوم القيامة»؛ منتها در بعضي از مراحل ظهورش بيشتر است، در بعضي از مراحل ظهورش كمتر.
موافق بودنِ جزاء با عمل کافران و منافقان و پاداش مضاعف مؤمنان
مطلب بعدي آن است كه اينها چون چندين گناه داشتند، به چندين نوع عذاب مبتلا هستند، براي آن است كه جزا موافق با عمل است ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[9] البته اين جزا كه موافق عمل است، درباره سيّئات است نه درباره حسنات. اينكه فرمود در سورهٴ «نبأ» ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ اين فقط درباره كافران و تبهكاران است وگرنه درباره مؤمنين و صالحين نيامد «جزاءً وفاقا» درباره آنها دارد ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[10] يا ﴿فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[11] و مانند آن. آن جزايي كه موافق عمل است نه بيشتر، آن درباره معاصي است. لذا درباره معاصي و كفر وارد شده است ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ چنين آيهاي كه درباره مؤمنين نيامده. اگر كسي اهل ايمان و عمل صالح بود، جزا لازم نيست موافق عمل باشد، گاهي اضعاف مضاعف عمل است. ولي درباره كفر، يقيناً موافق است بيشتر نيست ممكن است كمتر باشد ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾[12] اما يقيناً بيشتر نيست. اينكه فرمود: ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ جزا، موافق عمل است، چون عمل اينها چندين جهت دارد، جزا هم چندين جهت دارد. عمل اينها هم توطئه فراوان است كه گفتند ﴿إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ﴾[13] و واقعاً هم همين كار را كردند، يك گروه فراواني با عِدّه و عُدّهشان حركت كردند، در برابر ﴿قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ﴾ يك عذاب عظيمي بايد باشد، چون اين سيل فراواني كه حركت كردند عليه اسلام و مسلمين جزاي وِفاق اينها عذاب عظيم است و از آن جهت كه مايهٴ تألم مسلمين شدند؛ هم اينها را مُثله كردند عدّهاي را و هم دلهاي عدهاي را به درد آوردند، بايد يك عذاب اليم داشته باشند يعني عذاب دردناك كه ناظر به كيفيت است نه كمّيّت، آن عذاب عظيم ناظر به كمّيت است، اين دو.
عزّت بيجاي کافرين در دنيا و ذلّت بجاي آنها در آخرت
چون مستكبرانه، متعزّزانه برخورد ميكردند و اگر اينها را به خير موعظة ميكردند ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾[14] درباره اينها صادق ميشد، اينها ميشدند عزيز بيجهت، كسي كه مستكبر است و متكبّر است و متعزّز بيجهت است و اگر او را به تقوا نصيحت كرديد، آن عزّت دورغين او مانع پذيرش ميشود ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ چنين انساني، عزيز بيجهت است؛ بزرگ، بيجهت است. اگر چيزي بزرگياش يا كسي بزرگياش بيجهت بود، كوچكياش باجهت است. اگر كسي عزّتش بيجهت بود، ذلّتش باجهت است، اينطور ممكن نيست كه عزيز بيجهت باشد، ذليل بيجهت، اين طور نيست. اگر كسي بيجا عزيز شد، همان شخص در همان حال بهجا ذليل است، چون دو طرف كه كاذب نيست. اگر عزّتش دورغ بود ذلّتش راست است و اگر مستكبر و متكبّر بود بزرگي او دروغ است كوچكي او راست است؛ ديگر ممكن نيست هم بزرگياش دروغ باشد هم كوچكياش دروغ باشد. اين اگر بزرگياش دروغ است كوچكياش راست است[و] اگر عزّتش بيجاست، ذلّتش بجاست و روز قيامت، آنچه حق است و بجاست ظهور ميكند آنچه بيجاست رخت برميبندد و در محكمهٴ عدل الهي آنچه حق است ظهور ميكند و آنچه باطل است از بين ميرود.
اين گروه كه متعزّز بيجهت بودند، متكبّر و مستكبر بيجا بودند، ذلّت اينها بجاست و كوچكي اينها بجاست، لذا درباره اينها ميفرمايد عذاب مُهين دامنگيرشان ميشود يعني عذابي كه اينها را خوار و فرومايه ميكند، اينها احساس فرومايگي دارند، گاهي ميفرمايد: ﴿عَذَابَ الْهُونِ﴾[15] «هون» يعني همان خواري و فرومايگي، اين عذاب هون را در قرآن به عنوان وعيد مستكبران ياد كرده است، اين يك اصل كلي است كه اگر كسي بيجا بالا آمد، بجا او را پايين ميآورند؛ ديگر صحيح نيست كه هم پايينآمدنش بيجا باشد هم بالارفتنش بجا باشد، اينطور نيست.
مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كتاب شريف كافي نقل ميكند كه «إتَّقِ والْمُرْتَقَي السَّهل إذا كان مُنحَدَرُهُ وَعْراً»[16] ؛ فرمود آن بالارفتن آساني كه پايين آمدنش سخت است نرويد؛ وارد كاري نشويد كه به حسب ظاهر لذيذ است ولي وقتي از دستتان گرفته ميشود خيلي تلخكام خواهيد شد، كلّ زخارف دنيا اصولاً اينطور است، اينهايي كه عزيز بيجهت شدند، مرتقايشان سهل بود ولي انحدارشان سخت.
بنابراين اين گروه منافق و مرتد كه در جريان احد و غيراحد، دست از توطئه برنميداشتند[و] عزيز بيجهت بودند، درباره اينها در آيهٴ بعد ميفرمايد: ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾.
پرسش:...
پاسخ: آن خصوص وقت اين است چه دوبار بنويسند يا يكبار، گناه در مكانهاي متبرّكه عذابش شديدتر است، گناه در زمانهاي متبرّك عذابش شديدتر است، چه دوبار بنويسند چه يكبار. آنكه عذاب ميكند ذات اقدس الهي آن ناقد، بصير است[17] ، فرمود: ﴿وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[18] همين و حصر هم فرمود، فرمود: ﴿فَلاَ يُجْزَي إِلَّا مِثْلَهَا﴾[19] ولي درباره حَسنه نفرمود ما جزاي حَسنه را به اندازه حَسنه خواهيم داد، اگر دوبار يا سهبار بنويسند، جزا بالأخره يكبار است.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ اين به استناد سوء سريره و سوء سابقه همين مردم است وگرنه ذات اقدس الهي بدئاً، اراده نفي حظّ نخواهد كرد.
بيهوده بودن تلاش کفّار در تضييع دين و وظيفه مسلمين در قبال آن
اين دو آيه پشت سر هم كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوا الْكُفْرَ﴾ اين يك تأويل عام است، آن ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ يك تحليل خاص.
نتيجه بحث اين ميشود كه فرمود: ﴿وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ چرا، براي اينكه ﴿إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً﴾ خب، پس اين كارهايشان چيست؟ اين كارهايشان خدا اينها را گرفته ﴿يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَةِ﴾ البته اينكه گفتند ﴿لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً﴾ يعني اصل كيان دين با معصيتِ معصيتكاران از بين نميرود و نور الهي خاموش نميشود؛ اما حدود دين، احكام دين را ممكن است عدهاي تضييع كنند. خود ذات اقدس الهي در مواردي از قرآن كريم فرمود اينها نماز را ضايع كردند يا نماز را به مسخره گرفتند، حدود الهي را تعطيل كردند. در سورهٴ «مريم» آيهٴ 59 ميفرمايد يك عده نماز را ضايع كردند ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ﴾ در بخش ديگري از قرآن سورهٴ «مائده» آيهٴ 58 ميفرمايد: ﴿وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَي الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواًوَلَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَعْقِلُونَ﴾؛ اينها وقتي شما مناديتان، مؤذّنتان دعوت به نماز ميكند و نداي نماز سرميدهد اينها مسخره ميكنند به بازي ميگيرند. خب، بازي گرفتن احكام الهي، تضييع احكام الهي، اين ضرر به بعضي از احكام الهي است، اينهم در اثر كوتاهي مسلمين است. اگر مسلمين، هر اندازه كه هستند به وظيفهٴ خاصّ خودشان عمل بكنند و قيام بكنند ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَي وَفُرَادَي﴾[20] در آنگونه از موارد ﴿كَمْ مِن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾[21] هست يك و ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾[22] هست دو و هيچ آسيبي هم به احكام الهي نميرسد، چه اينكه به اصل كيان دين يا نورانيّت دين آسيبي نميرسد، اين سه و اگر مسلمين تماشاگر باشند، خب احكام الهي آسيب ميبيند. لذا وجود مبارك سيدالشهداء(سلام الله عليه) فرمود مگر نميبينيد به حق عمل نميشود: «ألا ترونَ أن الحقَّ لا يُعمَلُ به و أنّ الباطلَ لا يَتناهيٰ عنه»[23] ؛ مگر نميبينيد و وجود مبارك حضرت امير(عليهالسلام) در آن خطبهاي كه در يكي از روزها در همينجا خوانده شد استدلال ميكند[و] به اصحابش خطاب ميكند، ميفرمايد ما كه جزء اصحاب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بوديم اگر آن روش را ميداشتيم كه شما همان روش را داريد، هرگز شاخههاي دين سبز نميشد: «لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ وَ لاَ اخْضَرَّ لِلإِيمانِ عُودٌ»[24] ؛ هرگز شاخهاي از شاخههاي درخت ايمان سبز نميشد و هرگز ستوني از ستونهاي دين استوار نميشد. مردم اگر به وظيفهشان عمل نكنند و قاعد باشند و منتظر مصلح جهاني باشند، البته دين آسيب ميبيند و ذات اقدس الهي فرمود من ميتوانم دين را آزاد كنم و ياري كنم و هيچ احتياجي هم به شما نيست، براي اينكه ميخواهم شما به مرحله كمال برسيد ﴿وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ وَلكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ﴾[25] ؛ فرمود اگر خدا بخواهد از كافران انتصار ميگيرد يعني انتقام ميگيرد، خدا ميتواند؛ اما ميخواهد شما را امتحان كند، ببيند كه شما براي حفظ دين تا چه اندازه اهل نثار و ايثاريد.
بنابراين اينكه فرمود: ﴿لَن يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً﴾ هرگز به انسان، درس سكوت نميدهد كه بالأخره دين صاحبي دارد. يك وقت كسي حرفي را طبق هر مصلحتي بود زد و آن عبدالمطلب بود كه گفت «أنا ربّ الإبل و لهذا البيت ربّ»[26] حالا چه كسي به او القا كرد «وقع في محلّه» و اينچنين هم بود « و لهذا البيت رب» بود و از او هم كاري ساخته نبود؛ اما اينچنين است كه انسان در هر عصري بگويد «أنا ربّ الإبل و لهذا البيت ربّ»[27] چنين چيزي مجاز است بگويد يا نه، اگر گفت «أنا ربّ الإبل و لهذا البيت ربّ» مسئله ﴿اضاعوا الصّلاة وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ﴾[28] ميشود ﴿إِذَا نَادَيْتُمْ إِلَي الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً﴾[29] ميشود «الا ترون ان الحق لا يعمل به و أن الباطل لا يتناهي عنه»[30] ميشود و مانند آن.
فضاي آيه محل بحث فضاي مبارزه و مقاومت
بنابراين، اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿لَن يَضُرُّوا﴾ حوزه خطاب و فضاي آيه، فضاي مبارزه است يعني به پيغمبري كه عمويش را مُثله كردند و دندانش را شكستند و مسلميني كه گروهي از آنها ارباً اربا [پاره پاره] شدند ولي دست از حمايت برنداشتند در جريان حمراءالأسد، به اينها ميفرمايد شما محزون نباشيد خب، اينها هيچ آسيبي نميرسانند و درست هم بود. حالا اگر آن حوزه، تعطيل شد و عدهاي چون وجود مبارك امام غايب است، سنگ او را به سينه ميزنند و اگر حضرت ظهور كند اول كسي كه از اطراف آن حضرت فاصله ميگيرد همين منتظران دورغيناند، چون غايب است به او ايمان دارند كه ميگويند حضرت بايد بيايد اصلاح كند، اگر هم حضرت بايد بيايد اصلاح كند اينها حرف بنياسرائيل را ميزنند ﴿اذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قَاعِدُونَ﴾[31] ؛ تو و خدايتان برويد بجنگيد، ما اينجا نشستهايم.
خب، اين حرف اگر باشد آن آياتي است كه ﴿أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ﴾ هست، ﴿وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَي الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً وَلَعِباً﴾ هست، «الا ترون ان الحق لا يعمل به و أن الباطل لا يتناهي عنه» هست و اگر مثل پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اصحاب ايثارگرشان باشند، اين ﴿وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً﴾ است. بنابراين فضاي هر آيه بايد مشخص بشود، اينطور نيست كه انسان، در زمان غيبت هر كاري از دست بربيايد بكند، بگويد انتظار داريم و حضرت ظهور ميكند و دين به دست آن حضرت اصلاح ميشود.
پرسش:...
پاسخ: اگر كسي ياور نداشته باشد جايي مثلي خود حضرت امير، حضرت امير اين تحليل نظامي، سياسي را در نهجالبلاغه دارد. فرمود من اتمام حجت كردم، سخنراني كردم، پيام فرستادم، مناظره كردم، نامه نوشتم، دعوت كردم ديدم هيچكس نيست مگر همين چند نفر، من ماندم و اهلبيت «فَضَنِنْتُ بِهِم»[32] ؛ من ضنّت ورزيدم؛ حاضر نشدم اينها كُشته بشوند. اين نه براي آنكه ـ معاذ الله ـ حسينبنعلي، اشجاع يا اصفاي از عليبنابيطالب است. مرحوم كاشفالغطاء ميفرمايد حضرت امير اشجع از حسينبنعلي است، براي اينکه حسينبنعلي شمشير دستش بود ميكُشت و كُشته شد ولي وجود مبارك حضرت امير چهل شمشيردار مسلّح آمدند اين در رختخواب خوابيد، فقط براي شهادت آماده بود.
پرسش:...
پاسخ: عبارت روايت حضرت امير دارد كه من حاضر نشدم اينها كُشته بشوند، چون ديدم خون اينها هدر ميدهد، اين در نهجالبلاغه هست «فَضَنِنْتُ بِهِم»؛ من ضنّت ورزيدم كه اين اهلبيت كُشته بشوند. من ماندم و حسنين ماندند و چند نفر از اصحاب خاصّ خودمان «فَضَنِنْتُ بِهِم»؛ من ضنّت ورزيدم، ديدم اينجا جاي خون دادن نيست، لذا 25 سال صبر كردم و وجود مبارك حضرت سيدالشهداء ديد حالا وقت خون دادن است، حالا اين خون اثر ميكند، همانها بودند، جمعيت كه بيشتر نبود. چند نفري هم از خارج به اينها پيوستند، براي اينكه شهيد بشوند، نه براي اينكه پيروز بشوند، چون ميدانستند پيروزيشان در شهادت است و دين وقتي زنده ميشود كه آنها شهيد بشوند وگرنه ميدانستند كه اين جنگ، جنگ نابرابر است؛ منتها حضرت امير فرمود من اگر با اين بچهها ميرفتيم خون ميداديم خونمان هدر بود، لذا صبر كرديم. جريان سيدالشهداء وقتي كه پيش آمد، حضرت فرمود الآن خون هدر نميرود، الآن ما ميرويم وآن «فان الله قد شاء ان يَراک قتيلاً»[33] الآن وقتش است.
البته مثل همان سيزده سال اول پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه اگر شرايط، مساعد نباشد خب آدم آرام مينشيند؛ اما وقتي شرايط مساعد شد ولو گروه كم ولو يك نفر باشد بايد قيام بكند. در جريان حمراءالأسد و بعد از احد، وجود مبارك پيغمبر فرمود قسم به ذات كسي كه جانم در دست اوست، اگر هيچكس نيايد من تنها ميروم[34] .
پرسش:...
تلاش بسيار مسلمين در راه بارور کردن نهال اسلام
پاسخ: نه؛ اگر ﴿وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ دليلش اين است كه ﴿لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً﴾ حالا آن صورتي که «يضرُّوا اللّه شَيْئاً» چيست. آنجا كه احكام الهي را تضييع ميكند چه؟ فرمود: ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ﴾[35] اينچنين است. استدلال حضرت امير در نهجالبلاغه اين است كه ما اگر مثل شما بوديم كه دين سبز نميشد: «لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ وَ لاَ اخْضَرَّ لِلإِيمانِ عُودٌ»[36] ؛ فرمود ما اگر مثل شما آدمهاي كمهمّتي بوديم، هرگز ستوني از ستونهاي دين استوار نميشد و شاخهاي از شاخههاي ايمان سبز نميشد، ما رفتيم جان داديم، تلاش كرديم، كوشش كرديم تا معلوم شد راست ميگوييم «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بَعدُوِّنا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْرَ» در همان خطبه است. فرمود گاهي ما كُشته ميداديم، گاهي دشمن مخالف ما كُشته ميداد، اينها «يَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ»[37] ؛ اينها شاخ به شاخ مثل دوتا قوچ جنگي، به جان هم ميافتادند كه «يَتَخَالَسانِ أَنْفُسَهُما أَيُّهُما يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ»؛ اينها ميخواستند اختلاس كنند، بربايند ببينيم اين فرد رقيب خودش را كاسهٴ مرگ ميچشاند يا رقيبش او را كاسهٴ مرگ ميچشاند: «أَيُّهُما يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ» تا اينكه معلوم شد كه ما راست ميگوييم «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنَا» آن وقت «أَنْزَلَ بَعدُوِّنا الْكَبْتَ و انزلَ علينا النصر»[38] .
«و الحمد لله ربّ العالمين»