70/07/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 169 الی 171
﴿تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾﴿169﴾﴿فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾﴿170﴾﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ﴾﴿171﴾
تبيين و تعليم حيات بعد از مرگ از جانب پروردگار
مهمترين عاملي كه منافقين يا افراد ضعيفالايمان را وادار ميكرد بر ترك جنگ، همين مسئله عالم بعد از مرگ بود؛ فكر ميكردند كه انسان با مرگ نابود ميشود و حيات دنيا را كه از دست داد، چيزي جبران نميكند.
در اين زمينه، آيات فراواني نازل شد كه حيات بعد از مرگ حق است و شهدا بعد از مرگ زندهاند. اين حُكم، در صدر اسلام به صورت روشن براي همه معلوم نبود، آنچه براي همه مسلمانها معلوم بود، مسئله معاد بود يعني نوع آياتي كه قرآن كريم متعرّض آنهاست و در قرآن كريم مطرح است، مبدأ را با ذكر معاد يكجا ياد ميكند. اصل معاد براي مسلمانهاي صدر اسلام روشن شد، حالا يا با تقليد يا با تحقيق، معتقد بودند ولي حيات برزخي كه انسان بعد از موت هم زنده است و قبل از قيامت كبرا هم زنده است و در قيامت كبرا يك حيات كاملتري نصيبش ميشود اين معنا براي همه روشن نبود، لذا قرآن كريم اين معنا را به صورت تعليم بيان ميكند، ميفرمايد شما نميدانيد، شما خيال ميكنيد اينها نابود ميشوند و مانند آن.
وجود حيات برزخي براي انسانها و حالت كافران هنگام مرگ
مطلب دوم آن است كه حيات برزخي را قرآن كريم براي هر انساني قائل است يعني ميفرمايد انسان يك مسافر و مهاجري است كه از نشئهاي به نشئهاي سفر و هجرت دارد تا لقاءالله، هرگز در بين راه نابود نميشود، اين طور نيست كه اين قافله كه در حركت است بيايد تا به لبهٴ مرگ، وقتي ميميرد نابود بشود، دوباره بعداً زنده بشود و به هدف برسد كه بين اين قافلهٴ متحرّك و وصول به هدف، عدمي متخلّل باشد اينطور نيست، بلكه اين مرتّب در سير و حركت است تا به آن پايان مرحله كه لقاءالله هست برسد چه مؤمن، چه كافر. آيه سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[1] ؛ فرمود اين تبهكاران وقتي هنگام مرگ فرارسيد، دو چيز را ميبينند: يك چيز را كه ميدانستند و از او غافل بودند؛ چيزي كه اصلاً نميدانستند. آن چيزي كه ميدانستند و از او غافل بودند جريان مرگ است؛ اصل مرگ را ميفهميدند كه انسان، مُخلّد در دنيا نيست، حتي آن افرادي كه ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[2] اين در حدّ يك حِسبان غافلانه است وگرنه يقين ندارد به عدم موت. هنگام احتضار كه فرارسيد، ميبيند كه بايد از دنيا برود، مرگي كه براي همه مسلّم بود ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[3] او هم ميدانست كه ميميرد، ولي مورد غفلت بود الآن به دام مرگ افتاد، اين يك مطلب.
مطلب دوم كه از مطلب اول مهمتر است آن است كه در حال احتضار، ميفهمد كه نابودشدني نيست، عدهاي آمدند كه او را از جايي به جاي ديگر ببرند. اين مطلب براي كافر تازگي دارد؛ ميفهمد كه آنچه تاكنون خيال ميكرد مرگ، نابودي است، مرگ، هجرت است، ميرود به جهاني كه هيچ تداركي براي او فراهم نكرد، ميرود به جايي كه هيچ حرفي براي گفتن ندارد. اين است كه ميگويد ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً﴾ اين نه اينكه ميخواهد به دنيا بيايد، دلبسته دنياست آن مطلب اول، فراموشش شده، اين مطلب مهم او را به خود مشغول كرد او خيال ميكرد كه انسان با مرگ نابود ميشود، الآن ميبيند كه نه، نابودي در كار نيست، مرتّب بايد منتقل بشود به يك نشئه ديگري كه چيزي براي آنجا فراهم نكرده. به خدا عرض ميكند كه ما را برگردانيد كه ما چيزي تهيه كنيم، بعد ما را ببريد: ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ﴾؛ آنچه من ترك كردم يا در پشتسر گذاشتم حالا من برگردم و عمل صالح انجام بدهم. جواب ميآيد كه ﴿كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ اولاً جا براي رجوع نيست، (ثانياً) اين حرفي است كه او قائل اين حرف است، فاعل اين حرف نيست، چون چندين بار احساس خطر كرد، گرچه خطر اينچنين را درك نكرد، چندين بار احساس خطر كرد و بيدار نشد و گفت اگر حالم خوب شد ترميم ميكنم، ولي ترميم نكرد، الآن كه به خطر اكبر افتاد اگر هم دوباره به دنيا برگردد باز ترميم نميكند ﴿كَلَّا﴾ اولاً جا براي رجوع نيست، ثانياً او اهل توبه نيست ﴿إِنَّهَا كَلِمَةٌ﴾ كه ﴿هُوَ قَائِلُهَا﴾ اين لقب، چون در مقام تهديد است مفهوم دارد تقريباً، يعني فاعلش نيست، حرفي است كه ميگويد ولي انجام نميدهد.
وجود برزخ بين دنيا و قيامت
خب، فرمود: ﴿كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[4] يعني اينها از وراي دنيا وارد عالم برزخ ميشوند تا روز قيامت، برزخ هم يك امر عدمي نيست، بلكه حاجز و حائل بين دوتا امر است، چيزي كه بين دو امر قرار گرفته به نام برزخ است. پس فرمود اينها برزخ دارند تا روزي كه مبعوث ميشوند. برزخ، همان قبر است، وقتي كه از امام معصوم(عليه السلام) سؤال ميكنند كه برزخ كجاست؟ چه موقع شروع ميشود؟ ميفرمايد: «القبر»[5] اين روايت را مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در كتاب شريف وافي هم ذكر كردند. وقتي از امام معصوم(عليه السلام) سؤال ميكنند كه برزخ چه موقع شروع ميشود؟ ميفرمايد: «القبر» انسان چهار عالم كه ندارد دنيا، قبر، برزخ، قيامت. انسان سه عالم دارد: دنيا، برزخ كه همان عالم قبر است، عالم قبر و عالم برزخ يكي است و قيامت كه عالم سوم است. خب، ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾.
جهل مركب مشركين نسبت به حيات بعد از مرگ
پرسش:...
پاسخ: يعني جهل مركب داشتند ديگر، جهل مركب داشتند، مسئله قيامت را عدم ميپنداشتند و اصلاً تعجب ميكردند، ميگفتند مگر انسان بعد از مرگ دوباره زنده ميشود وقتي خبر معاد در مكّه پيچيد، مشركين به يكديگر كه ميرسيدند ميگفتند ميداني خبر تازه چيست؟ كسي آمده ميگويد كه شما كه مُرديد و تكّه تكّه شديد و قطعه قطعه شديد، دوباره زنده ميشويد اين خبر مهم اين است، كه از آن به عنوان نبأ عظيم ياد ميكردند ﴿عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ﴾[6] خبر مهم و خبر رسمي مكه آن روز اين بود كه بعد از مرگ خبري هست اين يك چيز جديدي بود در حجاز، به يكديگر كه ميرسيدند ميگفتند كه شنيديد كسي آمده، ميگويد كه ﴿يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيد﴾[7] ؛ شنيدي اين خبر تازه را كسي آمده ميگويد شما وقتي كه خاك شديد دوباره زنده ميشويد، اصلاً اين حرف قابل گفتن است، قابل باور كردن است. اين به طور تعجّب براي يكديگر نقل ميكردند و مهمترين خبر رسمي حجاز اين بود كه ﴿عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ ٭ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ ٭ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ﴾[8] و اينها البته عناداً و جهلاً مركباً منكر بودند.
پرسش:...
پاسخ: ﴿زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾ يا به اين معناست كه تا هنگام مرگ، مرگ را كه قبول داشتند، حيات بعد از مرگ را قبول نداشتند ﴿أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ ٭ حَتَّي زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾[9] يعني شما به فكر تكاثر و زيادهطلبي بوديد يا ميگفتيد كه فاميلهاي ما و آبا و اجداد ما و قبيله ما زيادند، رفتيد سرشماري كرديد، زندهها كه تمام شد به قبرستانها سري زديد، مُردهها را هم شمارش كرديد اين يك وجه يا نه، اين قدر سرگرم فراهم كردن مال دنيا بوديد تا اينكه به زيارت قبور رفتيد يعني مُرديد ﴿حَتَّي زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾[10] ؛ اما مسئله حيات بعد الموت را كه اينها باور نميكردند ولي مسلمانها چرا، مسلمانها در اثر ايماني كه به قرآن داشتند حيات اخروي را يعني قيامت را قبول داشتند.
اختلافي بودن مسئله برزخ و روح و روايات مربوط به آنها
عمده مسئله برزخ بود الآن هم برزخ يك امر قطعي براي همه ملل اسلامي نيست. البته معروف بين ما هم هست، آنطوري كه قيامت معروف است، برزخ معروف نيست، مخصوصاً آنهايي كه روح را مادي ميدانند «من حيث لا يحتسب» مسئله برزخ را منكرند، حالا چگونه درباره شهدا پذيرفتند بايد توجيه كنند، آنكه روح را مادي ميداند روح، نظير اين سلولها و ذرّات مادي بدن در خود بدن هست، جاي ديگر نيست و انسان همان است كه در تالار تشريح خلاصه ميشود و همين است كه همه حقايقش ميرود در قبر و همين است كه ميپوسد، چيز ديگري نيست، ولي آنكه روح را مجرّد ميداند، مسئله حيات برزخي، مسئله بدن مثالي و امثال ذلك را ميتواند اثبات كند.
پرسش:...
پاسخ: بله، از اين نقلها فراوان چه در نهجالبلاغه چه در غير نهجالبلاغه هست، همه اينها نشانهٴ تجرّد روح و تمثّل ارواح است، از جريان جنگ صفّين كه برميگشتند وقتي به قبرستان وادي السلام رسيدند فرمود: «أما الأموال فقد قُسمت» خبرهاي دنيا را دادم «هذا خبر ما عندنا» خبر آن عالم چيست؟ بعد به حبّه فرمود اينها اگر اجازه داشته باشند كه حرف بزنند، به من ميگويند كه خبر اينجا اين است كه تنها چيزي كه اينجا خريدار دارد، تقواست[11] . ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[12] از اين روايات، اليماشاءالله اين همه نشانه تمثّل برزخي ارواح است.
پرسش:...
پاسخ: بله، اين را هم سؤال كردند در روايات ديگر، ائمه تكذيب كردند [و] فرمودند روح، اشرف از آن است كه «في حواصل طيور خُضر» قرار بگيرد[13] . آن روايتي كه مرحوم شيخ در تهذيب نقل كرده اين است «في حواصل طيور خُضر»؛ در چينهدان حيوانات سبزرنگ قرار ميگيرند. احياناً اهل سنت كاملاً به اينها بها ميدهند[14] ؛ اما در روايات ما فرمودند انسان، اعزّ از آن است كه در چينهدان مرغ قرار بگيرد. روح حيوان، اشرف از آن است، براي او متمثّل ميشود احياناً به اين صورت درآمده، اگر هم باشد باز نشانه آن است كه روح به آن بدن تعلّق گرفته، باز تجرّد روح را ثابت ميكند، اگر روح، مادي باشد و همراه بدن بپوسد ديگر چيزي در چينهدان مرغ قرار نميگيرد، بر فرض صحّت اين حديث مرحوم شيخ.
پس اصل اوّلي اين است كه هر انساني با مرگ هجرت ميكند از دنيا به برزخ و آيهٴ صد سورهٴ «مؤمنون» درباره اصولاً تبهكاران است، ميفرمايد كه ﴿مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ اين اصل اوّلي كه «كلّ انسان حيٌّ بعد الموت» همانطوري كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[15] ؛ هيچكسي نابود نميشود. اينكه بين مرحوم شيخ مفيد و ديگران احياناً اختلاف است كه آيا سؤال قبر براي همه است يا نه؟ اين هم نشانه همين مسئلهٴ برزخ داشتن عمومي است، از ظاهر آيهٴ صد سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» استفاده ميشود كه براي همه برزخ هست تا در قيامت كبرا همه به حيات كبرا زنده بشوند اين اصل اوّلي.
دو اِماته و دو اِحياء براي انسانها
در سورهٴ مباركهٴ «غافر» كه همان سورهٴ «مؤمن» ناميده ميشود، آيهٴ يازدهاش اين است ﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَي خُرُوجٍ مِن سَبِيلٍ﴾ در قيامت، همين تبهكاران به ذات اقدس الهي عرض ميكنند ما را دوبار اماته كردي و دوبار احيا كردي و ما همه اين صحنهها را ديديم آيا راهي براي نجات ما هست يا نه.
اگر مسئله برزخ حق باشد «كما هو الحق» اين دوتا اماته و دوتا احيا، مُحقَّق است يعني يكبار از دنيا اماته شده وارد برزخ شدند، يك بار از برزخ اماته شدند، وارد حيات كبرا شدند. مرگ از دنيا و ورود به برزخ، اماته دنياست و احياي اول، انتقال از برزخ به قيامت كبرا كه نفخ صور ميشود ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ﴾[16] بار اول كه نفخ صور شود ﴿فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ﴾[17] ؛ همه خاموش ميشوند و از بين ميروند ﴿لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ﴾[18] آن روز ظهور ميكند، قبل از نفخ صور دوم، اينها ميميرند تا بار ديگر ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَي فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ﴾[19] ؛ همه دوبار زنده ميشوند و منتظر حُكم الهياند.
خب، اماته از دنيا و احياي برزخي يك، اماته از برزخ و احياي قيامت كبرا دو. اين ميشود دوتا اماته و دوتا احيا. اگر جريان برزخ نباشد، انسان يك اماته دارد و يك احيا يعني از دنيا ميميرد و در قيامت زنده ميشود، ديگر ﴿أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾[20] نيست. خب، اين را هم تبهكاران ميگويند، معلوم ميشود همانطوري كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[21] ، «كل نفس له برزخ الي يوم يبعثون».
خب، پس همه زندهاند و اين هم كه فرمود انسان كه از دنيا رخت بربست يا به «حفرة من حُفَر النيران» ميرود يا به «روضة من رياض الجنة»[22] روايات قبر، اينها هم مؤيّد اين مسئله است كه هر انساني بعد از مرگ، زنده است چه مؤمن، چه كافر.
خصائص و ويژگيهاي انتقال شهيد به برزخ
اما خصيصهاي كه براي شهداست، خصيصهاي كه براي شهداست آن است كه كافران كه ميميرند قرآن، تعبيرش اين است كه اينها به دارالبوار رسيدند «بوار» يعني هلاك، زمين باير، زمين بيثمر «باريء» يعني «هَلك» ﴿كُنتُمْ قَوْماً بُوراً﴾[23] يعني «قوماً هالكين» دارِ بوار يعني دارِ هلاك، تعبير قرآن از مرگ كافران به ورود دارالبوار و هلاكت و امثال ذلك است، زيرا نه اثري از آنها در دنياست، نه آنجا كه رفتند از دنيا باخبرند، فقط گرفتار عذاب خودشاناند.
اما از انتقال شهدا به حيات ياد ميكند، ميفرمايد اينها زندهاند، زيرا اگر يك انسان در دنيا زنده ميبود چه اثر داشت؟ همهٴ آثار مثبت يك انسان زنده، در دنيا براي شهيدان هست اولاً و اگر كسي در دنيا بود و زنده بود، از احوال اهل دنيا مخصوصاً مؤمنين آگاهي كامل داشت و باخبر بود ثانياً. ما از زنده، دو اثر توقّع داريم: يكي اثر مثبت كه كاري از او ساخته باشد؛ يكي اينكه درك كند و بفهمد. اينها نشانه حيات است، آن درك آميخته با كار، كار آميخته با درك، نشانه حيات است. قرآن كريم اين دو اثر را براي شهيد ثابت كرد، فرمود شهيد كه ميميرد بدون مرگ وارد برزخ ميشود، ديگران ميميرند و ميروند، او زنده ميرود. حالا شما اگر كسي را از اتاقي بيهوش كنند به اتاق ديگر ببرند، او از اين اتاق، هيچ خبري ندارد ولي اگر در حال هوشياري او را منتقل كنند هم اثر ميگذارد، هم باخبر است. شهيد، بدون مرگ وارد برزخ ميشود بدون اينكه اثرِ علمي و عملي دنيا را از دست بدهد وارد برزخ ميشود. اثر عملي او به بركت خون اوست. اين خون، همانطوري كه انسان اگر باشد و تبليغ كند، سخنراني كند، درس و بحث داشته باشد اثر دارد، اين خون هم اثر دارد. ما يك انسان سخنران يا مدرّس يا مصنّف يا مؤلّف يا امام جمعه و جماعت را چرا زنده ميدانيم؟ چون اثر تبليغي دارد، واقعاً اثر دارد، كار مثبت ميكند، لذا زنده است. شهيد هم به بركت خونش واقعاً كار مثبت ميكند، لذا زنده است، اين از نظر عمل. از نظر علم ما چرا ميگوييم فلان شخص زنده است؟ براي اينكه ميفهمد. شهيد هم به وسيله گزارشهاي الهي همه جريان را ميفهمد، نه اينكه آنچه در آن عالم است ميفهمد، آنچه در آن عالم هست غير شهيد هم ميفهمد، كافر هم وقتي رفت آنجا ميفهمد. كافر اينجا ميميرد و آنجا وارد ميشود، وقتي وارد شد چيزهاي تازه ميبيند؛ اما شهيد بدون اينكه بميرد وارد ميشود نه تنها وقتي وارد آن نشئه شد همه آنچه آنجا هست ميبيند، بلكه از دنيا هم باخبر است. مرتّب سؤال ميكند، خبر ميگيرد. ذات اقدس الهي ميفرمايد آن مؤمنين، آن دوستانتان حالشان خوب است، اين ﴿وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ استبشار ميكنند يعني طلب بشارت ميكنند، از چه كسي؟ از ذات اقدس الهي، مبشّرشان چه كسي است؟ خداست، گاهي شخصاً سؤال ميكنند كه خدايا! حال زيد چطور است؟ خبر ميدهد كه حال زيد اينچنين است، گاهي به طور كلي سؤال ميكنند اين مؤمنيني كه ما با هم همفكر و همعقيده بوديم چطور است حالشان؟ خدا ميفرمايد حالشان خوب است همه خبرهاي اين مؤمنيني كه سالكان كوي همان شهيدند، راهيان كوي آن شهيدند، هنوز به او نرسيدند «لا بالموت و لا بالشهاده» سؤال ميكنند اينها از خدا درباره اين گروه ﴿وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ انسان دلش ميخواهد از حال دوستانش باخبر باشد از بيگانه كه خبري نميخواهد كه، ميخواهد از دوستانش باخبر باشد، از چه كسي بپرسد؟ از ذات اقدس الهي. از خدا سؤال ميكنند كه اين مؤمنيني كه همفكر ما بودند چطور است حالشان، در چه حالتاند؛ استبشار ميكنند يعني طلب بشارت ميكنند، خدا به آنها بشارت ميدهد ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ اين مؤمنين حالشان خيلي خوب است، اينها در نعمتاند نه غمي دارند، نه ترسي دارند.
خب، پس گذشته از اينكه شهيد وقتي آنجا رفت هرچه در آنجا هست ميبيند، هرچه در دنيا هم هست ميبيند و درباره دنيا هم كار مثبت دارد، چون اين دو عامل قوي كه نشانهٴ حيات است يكي كار مثبت؛ يكي آگاهي، اين دوتا كار و علم براي شهيد هست، لذا شهيد بدون مرگ وارد برزخ شد ديگران ميميرند و وارد برزخ ميشوند، او ميفهمد و در حال بيداري وارد برزخ ميشود.
وجود علائم حيات در شهدا
خب، حالا پس اصل اين مطلب كه چطور قرآن ميفرمايد كه نه تنها نگوييد، آيهٴ 154 سورهٴ «بقره» اين بود كه ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِن لاَ تَشْعُرُونَ﴾ اين ﴿وَلَكِن لاَ تَشْعُرُونَ﴾ را به همه مسلمين صدر اسلام خطاب ميكند، ميفرمايد شما نميدانيد آنها زندهاند، مگر زنده به چه كسي ميگويند؟ كسي كه كارِ مثبت و شعور كافي داشته باشد زنده است، نه در حال، در آن عالم زندهاند كه بحثهاي روز سابق و اسبق بود، آن عالم البته زندگي خوب دارند، ﴿أَحْيَاءً﴾اند، «عند رب»اند، ﴿يُرْزَقُونَ﴾اند، ﴿فَرِحِينَ﴾اند و امثال ذلك، نسبت به آن عالم زندهاند اين حرفي در آن نيست، نسبت به اين عالم هم زندهاند، نه يادشان در خاطرههاست، اين يادشان در خاطرهها يك امر وهمي است به تعبير سيدناالاستاد اين را افراد ماركسيست، ماترياليسم، ماديها هم ميپذيرند براي آن دلگرم كردن خودشان، اينهايي كه خودشان را ميكُشند، براي اينكه نسل آينده از يك قسم نسبي استفاده كند، اينها كه منكر مبدأند و منكر معاد، از اينها بپرسيد كه شما چرا خودتان را به كُشتن ميدهيد براي نسل آينده، شما كه مُرديد نسل آينده چه در عذاب باشد، چه در رفاه، براي شما فرقي نميكند. براي شما چه مجسّمه بسازند به عنوان نيكنامي، چه بد بگويند بدنامي هيچ فرق نميكند، اين چهارتا كار يكسان است چرا خودتان را كُشتن ميدهيد؟ وقتي كسي ماركسيست است ميگويد انسان كه ميميرد نابودِ محض ميشود از او سؤال بكنند خب، حالا كه شما كه نابود محض ميشوي بعد از شما نسل آينده چه در عدل باشد، چه در عذاب، براي شما فرق نميكند. براي شما مجسّمه بسازند يا از شما بد بگويند هم براي شما فرق نميكند، اين چهارتا كار كه يكسان است چرا خودتان را به كُشتن ميدهيد؟ ميگويد من ميخواهم خوشنام باشم، اين خوشنام بودن يك امر خرافي است، نظير همان نحس سيزده است، نظير صبر و جخد است، اين نه واقعيتي دارد، نه حقيقتي دارد، از آن حقيقت محروم است به خرافات تن درميدهد، ميگويد من ميخواهم خوشنام باشم، اين خوشنامي يك لذّت وهمي است كه در خاطرههاست، شما كه نابود ميشويد اثري كه نخواهيد داشت بعد الموت و آنها هم اگر نامت را به نيكي ببرند تو خبر نداري، چون معدومِ محضي، اگر معدومِ محضي و از نيكنامي لذّت نميبري چرا به كشتن ميدهي؟ اين همين است كه آن فطرت انسان نميپذيرد كه نابود ميشود، اينها اين فطرت را زنده به گور كردند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[24] ؛ دسيسه كردند، مدسوس كردند و اين فطرت را زير اوهام و خرافات دفن كردند، فطرت اينها يك خواستهاي دارد [كه] آن خواسته را دارند از راه خرافات تأمين ميكنند، مثل كسي كه به قضا و قَدر معتقد نيست كه يك امر حقيقي است، به صبر و جخد و سيزده تن درميدهد كه يك امر خرافي است، وقتي واقعيت را منكر شد به خرافات سر درميآورد.
حيات شهيد نسبت به دنيا و برزخ
خب، پس شهيد(رضوان الله عليه) كه زنده است نه به اين معناست كه بعد از مرگ زنده است، چون بعد از مرگ همه زندهاند و نه به اين معناست وقتي كه وارد آن عالم شد از اسرار آن عالم باخبر ميشود، چون هر كس وارد آن نشئه شد از جريان آن نشئه باخبر ميشود، شهيد را كه ميگويند زنده است هم براي آن است كه آنجا يك حيات خاصّه دارد كه ديگران ندارند، حيّ است، عنداللهي است، ﴿فَرِحِينَ﴾ است، ﴿يُرْزَقُونَ﴾ است، اين خصوصيات براي او در آن نشئه است كه براي ديگران نيست يك.
مطلب ديگر آن است كه نسبت به دنيا هم زنده است، نسبت به دنيا خونش واقعاً اثر دارد، بدون ترديد اثر دارد و هر موجود مؤثّري زنده است نه اثر وهمي، اثر حقيقي دارد، اين يك و از كلّ جريانها هم باخبر است، گزارش به اينها ميرسد اين دو. ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ به خدا عرض ميكنند كه اين برادران ايماني ما در چه حالتاند؟ خدا ميفرمايد كه اينها بعداً به شما ملحق ميشوند.
دليل ترس و خوف نداشتن شهدا
نه ترسي دارند، نه خوفي يعني اينها غرق نعمتاند، خب كدام انسان است كه ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ هم خوف به عنوان نفي جنس نفي شده است، نكره در سياق نفي، مطلق خوف نفي شده است و هم حُزن با فعل مضارع كه دلالت بر حال و استقبال دارد نفي شده است يعني نه هماكنون محزوناند، نه در آينده.
خب، پس سراسر زندگي اينها لبريز از نشاط است. چرا اين خيار مؤمنين، مؤمنينِ اهل خير، لبريز از نعمتاند اصلاً ترس ندارند، اصلاً غمگين نيستند؟ براي اينكه خوف و حُزن يك مسئله رواني است. انسان اگر به چيزي دلبسته باشد كه آن قابل زوال باشد در آينده، هماكنون هراسناك است كه مبادا از دست من برود يا اگر به چيزي دلبسته بود كه قبلاً از دستش رفت، هماكنون غمگين است كه چرا چيزي را از دست داد، حالا اگر انساني به چيزي دل ببندد كه «آنكه نمرده است و نميرد هم اوست» اين نه خوفي دارد نه حُزني، چيزي كه از بين رفتني است محبوب او نيست و كسي كه محبوب اوست، از بين رفتني نيست، اگر كسي جزء محبّان ذات اقدس الهي شد، محبوب او چه در گذشته، چه در آينده از گزند زوال مصون است، چنين انساني آنچه را كه از بين رفتني است محبوب او نبود و آنچه محبوب اوست از بين رفتني نبود و نيست و نخواهد بود، بنابراين او نه حُزني دارد نه ترسي: ﴿أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[25] اين شهيد است كه تا زنده بود براي نجات ديگران تلاش ميكرد، الآني هم كه رحلت كرده است به فكر ديگران است اين روح هميشه زنده است.
بنابراين يك حيات خاصّهاي براي شهدا در قرآن تثبيت شده است كه براي كساني كه در حدّ شهيدند يا مداد آنها افضل از دِما شهداست، براي آنها ثابت ميشود، براي ديگران اثبات نخواهد شد.
«و الحمد لله رب العالمين»