70/07/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 165 الی 167
﴿أَوَ لَمَّا أَصَابَتْكُم مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّي هذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ﴾﴿165﴾﴿وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ﴾﴿166﴾﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ﴾﴿167﴾
خلاصه مباحث گذشته
اين بخش از آيات كريمه در تتمّه همان جريان جنگ اُحد هست. قصه اُحد را تا حدودي مبسوطاً در اين سوره مشخص فرمود، علل پيروزي و همچنين عوامل شكست را تحليل فرمود، نقش رهبري رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را بازگو كرد، علت مقاومت و ايستادگي مردم را هم متانت رهبري پيغمبر دانست، فرمود اگر تو فضّ غليظالقلب ميبودي ﴿لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾[1] . مسئله مشورت با آنها و تصميمگيري رهبري را هم تبيين كرد، آنگاه نعمت وجود رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را بيان فرمود، سپس پرداختند به تتمّه همان جريان جنگ اُحد.
دلائل قرآن بر آسيب ديدن مؤمنين در جنگ اُحد
در جريان جنگ اُحد، عده زيادي از مسلمين شهيد شدند و اين سؤالبرانگيز شد كه چطور مسلمانها شكست خوردند به حسب ظاهر، گفتند كه اگر حق با ماست ـ چه اينكه حق با ماست ـ چرا بايد شكست ميخورديم و كشته ميداديم. منافقين اين را به عنوان نقد و اعتراض طرح ميكردند، مؤمنين اين را به عنوان سؤال طرح ميكردند ـ استفهام ـ قرآن اين را تحليل فرمود، فرمود اينكه شما در جنگ اُحد آسيب ديديد نظام عالم بر آن است كه هر دو گروه امتحان بشوند ﴿تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ﴾[2] چه اينكه قبلاً گذشت ﴿إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾ اگر شما مقروح و مجروح شديد، ديگران هم مقروح و مجروح شدند ﴿تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ﴾[3] اگر هر كسي حق با او باشد در هر جنگي بدون آسيب پيروز بشود، اين امتحان الهي نيست، آن وقت ايمان آوردن سهل خواهد بود، اين يك اصلي است.
بعد فرمود شما در جريان جنگ بدر دو برابر اينها به اينها آسيب رسانديد يعني دو برابر مصيبتي كه در جنگ اُحد به شما رسيد، شما در جنگ بدر به اينها رسانديد ﴿أَوَ لَمَّا أَصَابَتْكُم مُصِيبَةٌ﴾ كه ﴿قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْهَا﴾ مصيبتي كه شما دو برابر را به اينها رساندهايد خودِ همين وصف جوابي را در بردارد. فرمود آيا مصيبتي به شما برسد كه شما دو برابر را در گذشته به اينها رسانديد اعتراض ميكنيد. خود همين ﴿قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْهَا﴾ يك جواب ضمني است. آنگاه ميفرمايد اگر مصيبتي به شما برسد سؤال ميكنيد كه ﴿قُلْتُمْ أَنَّي هذَا﴾؛ اين از كجا آمد؟ جوابش اين است كه ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾؛ شما از خودتان غافل هستيد و اين علت مصيبت را در بيرون از خود جستجو ميكنيد هر مصيبتي كه ميرسد ﴿مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾ است ﴿وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾[4] . در يكي از سُوَر «حم» اين اصل كلي مطرح شد كه هر مصيبتي كه به شما ميرسد به وسيله كاري است كه شما انجام داديد؛ اما خداوند از خيلي از مسائل صرفنظر ميكند، در بسياري از موارد عفو ميكند، گاهي هم مؤاخذه ميكند. پس علّت شكست را از درون خودتان جستجو كنيد ﴿مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾.
وجوه مختلف در تفسير ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾
اين ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾ به چند وجه بيان كردند. گفتند يكي از آن اقوال در تبيين علت شكست اين است كه در جنگ بدر، تقريباً هفتاد نفر از مشركين كُشته شدند و هفتاد نفر هم به اسارت درآمدند. پيشنهاد رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين بود كه اينها هم كُشته بشوند، زيرا اينها هيچ فايدهاي در ماندن اينها نيست؛ نه متّعظ ميشوند نه منزوي، بلكه دوباره توطئه ميكنند و عليه نظام، دست به اقدام ميزنند، اگر ريشهكن بشوند بهتر است. عدّهاي با پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مخالفت كردند، گفتند ما اينها را آزاد ميكنيم و پول ميگيريم و از آن بهره ميبريم. رسول خدا هم طبق اِخبار غيب به آنها فرمود اگر شما اينها را آزاد كرديد، اينها در سال بعد به اندازهاي كه شما اينها را كُشتيد اينها شما را ميكُشند. عدّهاي گفتند كه ما فعلاً پول ميگيريم و از اين پول بهرهمند ميشويم و اينها را آزاد ميكنيم و اگر آينده، جنگي شد و ما كُشته شديم، شهيد «في سبيل الله» هستيم. اين را در همان جنگ بدر كه در سال دوم هجري اتفاق افتاد گفتند. جنگ اُحد در سال سوم هجرت اتّفاق افتاد و طوري شد كه اينها هفتادتا كشته دادند. پس اوّلين جواب آن است كه خدا ميفرمايد اين مصيبتي كه به شما رسيده است طبق پيشنهاد خود شما بود: ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾ اين يك قول، قولي كه بعضي از روايات هم اين را تأييد ميكنند، از حضرت علي(عليه السلام) نقل شده است، از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است.
قول دوم اينكه شما در جريان جنگ اُحد با پيغمبر مخالفت كرديد. پيغمبر فرمود ما در همين مدينه ميمانيم كه خانههاي ما به منزلهٴ سنگر باشد، آنها اگر آمدند در همين كوچه و پس كوچههاي مدينه با آنها مبارزه ميكنيم آنها را از بين ميبريم. عدهاي گفتند نه، ما هرگز حاضر نيستيم در خانههاي خود باشيم، دشمن بيايد. ما قبل از اسلام تن به اينگونه از نبردها نميداديم، الآن كه شما در بين ما حضور داريد و ما به وسيله اسلام، عزيز شديم چگونه تن به اين ذلت بدهيم، اين را ذلت پنداشتند. گفتند ما از خانهها بيرون ميرويم، در همان بيرون مدينه باهم ميجنگيم و اين مخالفت با پيغمبر، زمينه شكست اينها را فراهم كرد، اين دو.
قول سوم آن است كه شما در متن جنگ مخالفت كرديد، زيرا رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به شما فرمود آنهايي كه سنگر آن كوه را حفظ كردند ـ آن تيراندازان ـ كه مبادا از شكاف كوه دشمن از پشت سر حمله بكند، آنها وقتي ديدند مسلمين مشغول جمعآوري غنايماند، گفتند مبادا سهميه ما از بين برود آن سنگر را رها كردند، با اينكه پيغمبر فرمود سهام شما محفوظ است و اگر شما ببينيد آنها شكست خوردند و تا نزديكهاي مكه فرار كردند، شما سنگرتان را حفظ كنيد. آنها مخالفت كردند و سرگرم جمع غنايم شدند، وقتي سرگرم جمع غنايم شدند هم راه را براي مشركين از پشتسر باز كردند و هم اينكه خودشان سلاحها را به زمين انداختند، مشغول جمع غنايم شدند و غافلگير شدند و كُشته شدند و از طرف ديگر، وقتي اعلام شد كه وجود مبارك پيغمبر كُشته شد، شربت شهادت نوشيد، عدهاي فرار كردند؛ به جاي اينكه آن صحنه را حفظ بكنند و بگويند اگر پيامبر شهيد شد دينش كه زنده است، اينها فرار كردند، پس هم از نظر حفظ سنگر مخالفت كردند، هم از نظر حضور در جبهه مخالفت كردند و فرار كردند، هم سرگرم غنيمت جمع كردن شدن يك نحو مخالفتي است، اينها باعث شكست شد، اين قول سوم[5] . اگر آنها سؤال كردند ﴿أَنَّي هذَا﴾ خدا ميفرمايد: ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾ يعني اين عامل شكست خود شما هستيد.
تحقيق در تفسير ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾
اگر اينها جامعي داشتند، چه اينكه بعيد نيست ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾ جامع باشد براي اين سه وجه كه خب آن جامع مقدّم است، اگر جامعي نبود، گرچه سياق جريان اُحد نشان ميدهد كه ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾ يعني همان فرار كردن شما و خالي گذاشتن سنگر و مانند آن عامل شكست بود. اما در اثر رواياتي كه از بعضي از ائمه(عليهم السلام) رسيده است تأييد ميكند اينكه شما در جريان جنگ بدر خودتان خواستيد اين معنا را، خودتان آماده شديد كه ما اينها را آزاد بكنيم و در قبالش فِديه بگيريم ولو سال بعد به معادل اينها كُشته بدهيم، چون خواستهٴ خود شماست.
اما آن ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾ نشان ميدهد كه اين سيّئهاي است كه از نفس خود شما نشئت گرفته، بنابراين آنچه به عنوان روايت، از اهلبيت(عليهم السلام) نقل شده است، شايد بتوان آن را براي بيان احدالوجوه حمل كرد، نه براي بيان تمامالوجوه، قهراً [ناگزير] آن مخالفتهايي هم كه آنها كردند ميتواند جواب باشد و مشمول ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾ قرار بگيرد، پس ﴿أَوَ لَمَّا أَصَابَتْكُم مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْهَا﴾ آيا وقتي مصيبتي به شما در اُحد رسيد كه شما دو برابر آن را در بدر بر اينها تحميل كرديد ﴿قُلْتُمْ﴾ جواب ﴿لَمَّا﴾، ﴿قُلْتُمْ﴾ است ﴿قُلْتُمْ أَنَّي هذَا﴾؛ از كجاست؟ اولاً آن جوابهاي گذشته ميتواند پاسخ خوبي باشد، آن جواب اين است كه ﴿إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ﴾[6] و مانند آن و جوابي كه مربوط به خصوص اين سؤال است اين است كه ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ﴾.
بررسي ديدگاه علامه طباطبائي(ره) در تفسير ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾
سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در الميزان اول نظرشان اين بود كه ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ﴾ يعني آن مخالفتها و اختلاف كلمهاي كه شما داشتيد سبب شكست شما شد. مخالفت كرديد با پيغمبر و اختلاف كرديد با يكديگر. مخالفتتان با پيغمبر اين بود كه آن سنگر را رها كرديد، اختلافتان با يكديگر اين بود كه بعضي ايستاديد و بعضي فرار كرديد و كلمهٴ واحد نداشتيد، گرچه ميفرمايد ظاهرش اين است؛ اما چون ذيل آيه كه عهدهدار تعليل محتواي آيه است، به نام ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ﴾ است، اين ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ﴾ با آن وجه اول سازگار است[7] . وجه اول اين بود كه در جريان جنگ بدر شما پذيرفتيد كه فعلاً آزاد كنيد و فِديه بگيريد، گرچه در سال بعد معادل اينها كُشته بدهيد، خب، خدا قدير است به هرچه كه خبر داد عمل ميكند، خدا از راه غيب پيغمبرش را باخبر كرد كه اگر شما از اينها فِديه بگيريد اينها توطئهاي ميكنند، آينده شما هفتادتا كُشته خواهيد داد و خدا قدير است به همه كارها و انجام ميدهد.
ميفرمايند اين ذيل آيه با آن چيزي كه به عنوان روايت نقل شده است سازگارتر است و قابل تطبيق بر وجوه ديگر نيست، مگر به تعسّف[8] اما تعسّف آنچناني ندارد خدا ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ است قدير است قدرت دارد گاهي شما را پيروز ميكند، گاهي آنها را پيروز ميكند. البته اينچنين نيست كه گاهي حق پيروز بشود، گاهي باطل پيروز بشود كه نظامي در جهان حاكم نباشد، اينطور نيست. در هر محور تاريخي، حق پيروز است. حالا در همان محور، قبل از اينكه پرونده آن محور بسته بشود گاهي باطل جَولاني دارد، گاهي حق، ظهوري دارد ولي در جمع، آن محور وقتي نتيجهگيري ميشود ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[9] است، نه اينكه فقط تنها پايان امور دنيا به ظهور وليّعصر(ارواحنا فداه) از باب ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ باشد يا قيامت از باب ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ باشد، آنها يك امر روشني است، در هر محور تاريخي كه مدار آن تاريخ بسته ميشود و پروندهٴ آن مقطع بسته ميشود در هر محور تاريخي ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ است، در همه موارد. حق، هميشه پيروز است، نه اينكه در يك صحنهٴتاريخي حق شكست بخورد، در صحنهٴ ديگر حق پيروز بشود. اگر اينچنين شد معلوم ميشود نظمي در عالم نيست خب، گاهي باطل است، گاهي حق و ملاكي نخواهد داشت ولي در يك محور تاريخي احياناً گاهي حق آسيب ميبيند، گاهي باطل، تا سرانجام حق شكوفا بشود.
سخن حضرت علي(عليه السلام) دربارهٴ جنگهاي بين حق و باطل و پيروزي نهايي حق
در همان خطبهٴ حضرت امير(سلام الله عليه) اينچنين بود كه ما با رقبايمان در صحنههاي نبرد اينچنين بوديم كه «يَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ»؛ ما با دشمنانمان با صولت و تهاجم به يكديگر حمله ميكرديم، همانطوري كه دو موجود نَر حمله ميكنند و شاخ به شاخ ميجنگند، تصاول داشتيم، صولت داشتيم، «تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ» هر كدام از ما تلاش ميكرد «أَيُّهُما يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ» كداميك ظرف مرگ را، جام مرگ را به ديگري بنوشاند، گاهي ما كُشته ميداديم، گاهي آنها كُشته ميدادند، گاهي آنها كُشته ميدادند، گاهي ما شهيد ميداديم تا خدا ما را امتحان كرد ديد ما راست ميگوييم، حق با ماست، آنگاه «أَنْزَلَ بَعدُوِّنا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْرَ»[10] ؛ مكبوت شدن و مخذول شدن را براي دشمنان ما مقدّر كرد، پيروزي را براي ما مقرّر فرمود كه ما پيروز شديم. اين در محور تاريخي است. اينچنين نيست كه در محورهاي تاريخ گاهي حق شكست بخورد، گاهي باطل، اينچنين نيست؛ هيچ ممكن نيست كه در يك محور تاريخي حق آسيب ببيند، ممكن است طرفين، باطل باشند و گاهي اين و گاهي آن؛ اما اگر يكجا حق ظهور كرد حق، هميشه پيروز است ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[11] به عنوان يك موجبهٴ كليه تخصيصناپذير هست.
اين ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ﴾ نشانهٴ آن است كه ذات اقدس الهي به هرچه وعده داد عمل ميكند و قدرت دارد كه شما را با عِدّه و عُدّه كم پيروز بكند، چه اينكه كرد و آنها را با عِدّه و عُدّه زياد شكست بدهد، چه اينكه داد و اگر شما به قدرت حق معتقديد، ديگر پيشنهادي در قبال پيشنهاد پيغمبر نميدهيد و خدا ميتوانست شما را با إعدام آنها از راههاي ديگر هم تأمين كند.
باقي نماندن هيچ اثري از طاغيان و ماندگاري تعاليم انبياء
پرسش:...
پاسخ: بله، آن ديگر فرمود ما همواره براي انبيا شياطين انس و جن قرار داديم: ﴿جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾[12] ؛ ما براي هر پيامبري يك سلسله دشمنهايي قرار داديم تا آزمون بشوند و همه ائمه(عليهم السلام) همينطور هستند، هر امامي در مقابلش دشمني هست «لكل فرعونٍ موسي و لكلّ موسي فرعون»؛ اما در هر محور تاريخي ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ خواهد بود. درباره دشمنان قرآن ميفرمايد اينها هر كدام در برابر انبيا صف كشيدند و انبيا را هم احياناً شهيد كردند؛ اما ما همانطوري كه يك باغبان علف هرز را وِجين ميكند و از بين ميبرد، ما اينها را هم احدوثه قرار داديم ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾ ميفرمايد ما اين سران ستم را، اين طاغيان را، اين كساني كه در برابر انبيا مقاومت كردند، اينها را احاديث قرار داديم يعني اينها فقط سخنشان در تاريخ مانده، اثري از اينها نيست، ميگويند در آن روزگار ساسانياني بودند، اشكانياني بودند «كانوا كذا و كذا و كذا» همهاش با «كانوا» ياد ميشود ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ﴾[13] ؛ اثري از اينها در جامعه نيست، فقط سخني از اينها در تاريخ مانده؛ اما هرجا خير و بركت و معنويّت هست محصول تعليم انبياست كه در زمين مانده كه اينها ميمانند و آنها به صورت تاريخ درميآيند، اين ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾ اينچنين است، در هر محور تاريخي هم همين طور است.
بررسي استناد حسنه و سيئه بر پروردگار
پرسش:...
پاسخ: بله، در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آنجا مصيبتها را به دو قِسم تقسيم فرمود، فرمود آنچه به شما ميرسد به عنوان اصابه ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ﴾[14] قبلش فرمود ﴿قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً﴾[15] اينها در اسناد حَسنه و سيّئه به الله راه روشني را طي نميكنند. اگر حَسنهاي به اينها برسد براي خودشان ميپندارند، سيّئهاي به اينها برسد با طيره تو را بدنام ميكنند كه تو بدقدم بودي و مشكلي براي ما ايجاد كردي. به اينها بگو هرچه كه هست، از ناحيه خداست، چرا اينها اين مسائل را خوب فقيهانه بررسي نميكنند: ﴿فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً﴾ بعد تفصيل ميدهد ميفرمايد: ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ﴾ يعني در عين حال كه حَسنه و سيّئه ﴿كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾[16] است، ﴿كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است، يك تفاوت جوهري هم بين سيّئه و حَسنه هست و آن اينكه حَسنه ﴿مِنَ اللّهِ﴾ هست؛ اما سيّئه «من الله» نيست، گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ﴾[17] يعني حَسنه هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست، هم ﴿مِنَ اللّهِ﴾ ولي سيّئه گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست؛ اما «مِنَ اللّهِ» نيست، فرقش هم اين است كه آنچه از طرف ذات اقدس الهي از نزد خدا نشئت ميگيرد، خير و رحمت است. وقتي به محلّ قابل رسيد، ميشود حَسنه، به محل ناقابل رسيد، ميشود سيّئه. محل، اگر بد يا خوب بود آن فيض خدا را هم به صورت بد و خوب درميآورد مثل همين باراني كه ميبارد خلاصه، اين باراني كه ميبارد ﴿مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ﴾ است ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ﴾[18] اين باران وقتي كه باريد به كنار بوتهٴ گُل رفت، همين قطره باران به صورت گُل ظهور ميكند و اگر به دهن مار و عقرب و افعي افتاد به صورت سَم درميآيد، اينكه فرمودند
كقطرة الماء في الأصداف دُرّاً و في بطن الأفاعي صار سمّاً[19]
از همينجاست يعني يك قطره باران كه ميآيد، اين اگر در دريا ببارد صدفي كه در درياست دهن باز كند و اين يك قطره باران را در كام خود ببرد و برود در عمق دريا، اين صدف همين يك قطره باران را به صورت گوهر شبچراغ درميآورد. يك قطره باران بيش نيست؛ اما در دهن صدف كه رفت، ميشود دُر. همين قطرهٴ باران اگر به دهن مار و عقرب رفت ميشود سَم كه
كقطرة الماء في الأصداف دُرّاً و في بطن الأفاعي صار سمّا.
خب، آنچه از ذات اقدس الهي آمده است ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ آمد باران و رحمت است ولي دُرّ بودن هم «مِنَ اللّهِ» است، هم «مِنْ عِندِ اللّهِ» ولي سَم بودن گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است؛ اما «من الحيّة» است نه «مِنَ اللّهِ». اينكه فرمود: ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ﴾[20] از همين قبيل است.
پاسخ اجمالي و تحليلي پروردگار به شكست در جنگ احد
حالا در خصوص اين جريان جنگ اُحد ميفرمايد تمام اين تصميمگيريهاي بد، از خود شماست وگرنه از بالا، جز علم و افاضه چيز ديگر نيامده، آن نحوهٴ تحويل گرفتن و مصرف كردن شماست كه سبب شكست شما را فراهم كرده ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ﴾ اين جواب اجمالي اينها. جواب تحليلي ديگري ذكر ميكند، ميفرمايد: ﴿وَ مَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ اولاً اينچنين نيست كه در روز برخورد گروه مشركين و مؤمنين در جريان اُحد، آنچه دامنگير شما شد بدون اذن خدا باشد، چون «ربالعالمين» خداست ولاغير، هرچه در جهان هستي ميگذرد به اذن حق است ولاغير، لذا فرمود آن شكست ظاهري كه در جنگ اُحد دامنگير شما شد، اين هم به اذن خداست.
بررسي نظر برخي از مفسرين در تبيين معناي ﴿فَبِإِذْنِ اللَّهِ﴾
عدّهاي از مفسّرين اين اذن را به معني علم تفسير كردند ﴿فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ هست يعني «فبعلم الله» هست و گفتند كه اذن به معناي اجازه نميتواند باشد، چون كُشتن مؤمنين معصيت كبيره است و هرگز ذات اقدس الهي اجازهٴ اين كار را نميدهد [و] حرام را اباحه نميكند[21] . اين بيان، تام نيست، براي اينكه اين منظور اذن، اذن تشريعي كه نيست كه تا مستلزم عليت آن ملزومفيه باشد، اين اذن تكويني است؛ ممكن است چيزي تكويناً مورد اذن حق باشد، گرچه تشريعاً حرام است، مگر معصيتي كه بشر انجام ميدهد در مقابل اذن تكويني خداست، اينطوري كه نيست. اينچنين نيست كه كسي كاري را در جهان انجام بدهد در مقابل قدرت خدا، اينطور نيست، هر كاري را كه انجام ميدهد چه حَسنه، چه سيّئه با اذن تكويني حق همراه است، خدا اذن داده تا بيازمايد؛ اما تشريعاً اينها را حرام كرده است. فرمود: ﴿مَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ خدا اجازه داد [و] جلوي موانع را نگرفت، تخليه موانع كرد تا ببيند چه ميشود، اگر كافر، مأذون نباشد تكويناً كه كاري را انجام بدهد كه هرگز مقدور او نيست؛ اما تشريعاً البته مأذون نيست.
وجود سلسلهاي از اسرار در شكست مسلمين در جنگ احد
مثل اينكه تكويناً ذات اقدس الهي هر انساني را مختار و آزاد آفريد ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[22] اما تشريعاً امر كرد به پذيرش حق، تكويناً فرمود آزاديد؛ ميخواهيد بپذيريد، ميخواهيد نپذيريد. اين آزادي تكويني با آن وجوب تشريعي كه منافات ندارد. تشريعاً راه يك طرفه است يعني هر انساني موظف است كه ايمان بياورد؛ اما تكويناً جلوي او را باز گذاشته و اذن هم داده در انتخاب هر راه. در اين كريمه هم فرمود: ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ﴾ يعني روز برخورد دو گروه در جريان اُحد، اين ﴿فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ هست اولاً، اينچنين نيست كه كافر بگويد من در برابر خواست خدا اين كار را كردم و خواست خدا را مقبور كردم، اينطور نيست.
و فوايد فراواني دارد كه فرمود: ﴿وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ ٭ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا﴾ يعني ما خواستيم امتحان بكنيم، اصولاً شدايد وسيله امتحان مؤمن و غيرمؤمن است تا معلوم بشود آنكه مؤمن است كيست، آنكه منافق است كيست. چه كسي در سختي ميماند، چه كسي در سختي فرار ميكند، چه كسي در سختي حقپذير است، چه كسي در سختي اعتراض ميكند اين كار را كرد. البته يك سلسله اسرار ديگري هم هست كه آنها را نميشود براي توده مردم بازگو كرد. در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه گاهي قرآن كريم در تحليل وقايع، از وسط قضيه شروع ميكند، ميفرمايد ما اين كارها را كرديم و براي اينكه، اين و براي اينكه وسط حرف است نه اول حرف، اگر كسي بخواهد مسئلهاي را تحليل كند، نميگويد اين مسئله و براي اينكه ميگويد اين مسئله براي فلان و براي فلان و براي فلان است، اين و براي اينكه معلوم ميشود چيزي قبلاً بوده و حذف شده. در مسائل امتحاني نوعاً خدا از آن وسط قضيه شروع ميكند، ميفرمايد ما اين كارها را كرديم و براي اينكه معلوم بشود چه كسي مؤمن است و چه كسي غيرمؤمن يعني اسرار قضا و قَدَر خيلي بيش از اينهاست، آنها به ذهن توده مردم نميآيد، براي همه هضمش آسان نيست؛ اما آنچه را كه آسان است مسئلهاي كه مردم بفهمند امتحاني در كار است ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾[23] و مانند آن.
مثل جريان حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) كه فرمود: ﴿وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾[24] ؛ فرمود ما جريان باطن عالم آسمان و زمين را نشان ابراهيم خليل داديم و براي اينكه او يقين پيدا كند. اين ﴿وَلِيَكُونَ﴾ عطف بر محذوف است يعني براي اسراري ما آن كارها را كرديم و براي اينكه او يقين پيدا كند. آن محذوف، اگر قابل فهم براي همه بود، آن را ذكر ميفرمود آن يك سلسله اسراري است كه ذات اقدس الهي به حَمله كتاب كه اهلبيت و عترت طاهريناند(عليهم السلام) ياد داد و آنها هم در لابهلاي فرمايشاتشان در احاديث و روايات اشاره كردند كه راز قَدر چيست، اسرار قدر از كجا شروع ميشود و امثال ذلك.
پرسش:...
پاسخ: بله، اصلاً «و حذف ما يعلم منه جائز» جزء رهآورد قرآن ميشود. انسان وقتي طوري حرف بزند كه نشان بدهد چيزي هم هست، اين جزء قرآن خواهد بود آن محذوف، بيگانه نيست. حالا يا جزء باطن قرآن است يا جزء تأويل قرآن است ولي از قلمرو قرآن بيرون نيست. اگر انسان، حرفي ميزند بعضي از كلمات حرف را حذف ميكند اين جزء گفتههاي اوست «و حذف ما يعلم منه جائز» براي نكتهاي فلان مطلب حذف شده است يعني جزء اين بود و نگفتيم، آنها كه دسترسي به آن محذوف دارند، مثل عترت طاهره «طوبي لهم» كه مييابند، آنها كه دسترسي ندارند از اينها به سهم خود استفاده ميكنند؛ اما اين معلوم ميشود كه چيز ديگري هم بود، از اين وسط قصه شروع كردن كه بفرمايد ما اين كارها را كرديم و براي اينكه، معلوم ميشود چيزهاي ديگري هم بود، اينجا ميفرمايد كه ما اين كارها را كرديم و براي اينكه مؤمن از منافق، امتياز داده بشود اين مطلبي است كه قابل گفتن است كه قابل فهم است؛ اما راز قدر كه مصلحت خدا چه چيزي بود كه حتماً اينجا بايد هفتاد نفر شربت شهادت بنوشند، آن دركش براي توده مردم آسان نيست.
«و الحمد لله ربّ العالمين»