70/06/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 161 الی 163
﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾﴿161﴾﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾﴿162﴾﴿هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ﴾﴿163﴾
غلول و كيفر اُخروي آن
درباره خيانت در امانتهاي جنگي و غيرجنگي، روايات فراواني آمده. نقل كردند كه يكي از افسران صدر اسلام كه شربت شهادت نوشيد، عدَهاي حضور مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف شدند، عرض كردند آيا تحنيت بگوييم يا تسليت؟ تسليت بگوييم، براي اينكه يك افسر رشيدي را از دست داديم، تحنيت بگوييم، براي اينكه كسي در دوران جواني به بهترين فضيلت كه شهادت در سبيل خداست نايل آمده.
طبق اين نقل، حضرت فرمود تسليت بگوييد، تحنيت نگوييد، براي اينكه آن طوري كه لازم بود تربيت بشود تربيت نشد «أنّ الشملة التي أخذ يوم خيبر من المغانم لم تصبها المقاسم لتشتعل عليه ناراً»[1] فرمود اين افسر رشيد كه الآن شهيد شد يك سابقه سوئي در جنگ خيبر دارد. در جنگ خيبر، پارچهاي را ايشان به عنوان غلول و خيانت گرفته است، آن شَملهاي كه از غنايم خيبر گرفته الآن در كنار قبر او مشتعل است. اين در صوت العدالة الانسانيه در شرح حال حضرت امير(سلام الله عليه) آنجا هست، در تفسير جامع قرطبي هم هست، در بحث غلول در غنائم. فرمود: «إنّ الشملة التي أخذيوم خيبر من المغانم لم تصبها المقاسم لتشتعل عليه نارا»؛ وقتي تحنيت بگوييد كه اين شخص، واقعاً «قتيل في سبيل الله» باشد بدون سابقه سوء، اينها اهميت مسئله غلول را ميرساند.
بررسي احتمالات مختلف در معناي (يأتي بما غل)
مطلب دوم اين است كه اين ﴿وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ به چه معناست؟ اين «باء»، «باء» مصاحبه است، «باء» تعديه است يا نه «باء» مصاحبه است، نه «باء» تعديه، آنطوري كه بعضي اهل معرفت معنا كردند به آن معناست. اگر «باء» مصاحبه باشد معنايش آن است كه هر كس كه خيانت كرد، در قيامت ميآيد و مصاحب او همان خيانت اوست يعني او «مصاحباً للغلول والخيانه» ميآيد. آنچه را كه خيانت كرده است، خود آن خيانت به صورتي متمثّل ميشود و او را همراهي ميكند كه اينها مصاحب هماند ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ﴾ يعني «يأت مصاحباً بما غلّ» و اگر «باء» تعديه باشد ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ﴾ يعني آن غلول و خيانت را ميآورد ﴿يَأْتِ﴾ يعني «يؤتي»؛ ميآورد حالا يا به دست ميگيرد ميآورد يا همانطوري كه از آيات ديگر استفاده شد، به دوش ميكشد، چون هر تبهكاري، وِزر خود را به دوش ميكشد. نظير آيهٴ 31 سورهٴ «انعام» است كه فرمود وقتي قيامت، دفعتاً قيام كرده آنها ميگويند ﴿يَاحَسْرَتَنَا عَلَي مَافَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَي ظُهُورِهِمْ﴾؛ بارها را روي دوششان ميكشند ﴿أَلاَ سَاءَ مَايَزِرُون﴾؛ اينها بارهاي بدي را حمل ميكنند.
براساس اين اصل كلي كه ﴿يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَي ظُهُورِهِمْ﴾ اين شخص هم خيانت را روي دوش خود ميكشد، خيانت را ميآورد. يا نه، اين ﴿يَأْتِ بِهِ﴾ يعني «يعلم به»، نظير ﴿أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَي بِنَا حَاسِبِينَ﴾[2] كه نمونهاش گذشت. اينها معاني بود كه گذشت؛ اما آنچه را كه بعضي اهل معرفت گفتند اين است كه اين ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ﴾، ﴿يَأْتِ﴾ يعني ميآيد، نه ميآورد؛ همان معناي لازم خود را دارد. هر كس خيانت كرد در قيامت ميآيد، به چه صورت ميآيد؟ ﴿بِما غَلَّ﴾ به صورت همان غلول و خيانت درميآيد يعني خيانتش هر صورت ملكوتي دارد اين شخص، به همان صورت ملكوتي خيانت درميآيد ﴿يَأْتِ﴾ يعني «يأتي بصورة الخيانه» كه اين ﴿يَأْتِ﴾ نه يعني ميآورد، بلكه ميآيد، به اين صورت درميآيد. البته اگر معناي سوم باشد با بعضي از آيات و روايات ديگر مطابق است كه در ذيل كريمهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾[3] آنجا روايتي از فريقين نقل شده كه هم زمخشري در كشاف نقل كرد، هم مرحوم امينالاسلام در مجمعالبيان كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود در قيامت افراد به صورتهاي گوناگوني محشور ميشوند[4] ، اين هم دو مطلب.
فلسفه بيان تفاوت بين مؤمن و غير مؤمن بالسان استفهام
﴿ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾ آنگاه اين دو گروه، چون فرق ميكنند فرمود هرگز كسي كه پيرو رضوان خداست با كسي كه محلّش با عذاب الهي آماده شد يكسان نيستند: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾ در اينگونه از موارد با لسان استفهام ذكر ميشود كه هم تأدّب در عبارت باشد و هم لَيّن بودن در قول. يكي از مواردي كه ذات اقدس الهي رسولش را به لِين در قول امر كرده است همين است، اينكه فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾[5] يعني سيرهٴ تو سيرهٴ لَيّن و نرم است، هم در اصل برخوردها، هم در حرف زدنها، هم در كيفيت حرف زدن. كيفيت حرف زدن هم لَيّن و نرم است، اگر به موسي و هارون(عليهما السلام) فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً﴾[6] اين قولِ ليّن، هم در كيفيت گفتن است و هم در اصل آن مضمون. كيفيت گفتن آن است كه به صورت استفهام بيان بشود، مثل اينكه فرمود: ﴿إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَي هُديً أَوْ فِي ضَلاَلٍ مُبِين﴾[7] خب، اين كمالِ نرمرفتاري و نرمگفتاري را ميرساند كه مأمور شد به كافران بفرمايد رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور شد كه به كافران بفرمايد كه يا ما گمراهيم يا شما: ﴿إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَي هُديً أَوْ فِي ضَلاَلٍ مُبِين﴾ با اينكه مسلّماً خودش «علي بيّنة من الرب» بود و ذات اقدس الهي هم دربارهاش فرمود: ﴿فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَي صِرَاط﴾[8] و امثال ذلك.
خب، با اينكه ذات اقدس الهي به صورت قطعي به او فرمود: ﴿إِنَّكَ عَلَي الْحَقِّ﴾[9] و مانند آن، معذلك مأمور شد كه به كافران بفرمايد كه ﴿إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَي هُديً أَوْ فِي ضَلاَلٍ مُبِين﴾[10] اين نرمرفتاري و نرمگفتاري در سيرهٴ وجود مبارك حضرت بود، شواهد فراواني از اين قبيل است. در اينجا هم از همان قبيل نرمرفتاري است كه فرمود: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ خب، يقيناً آن مثل اين نيست ولي مسئله به صورت استفهام ذكر ميشود.
تفاوت بين تابعين رضوان الهي و تابعين سخط پروردگار
در قرآن اين تعبيرها كه پيرو رضوان حق غير از كسي است كه غضب حق را به همراه آورده، در بعضي از آيات كنار هم جمع شدند؛ اما نه به صورت استفهام. در آيهٴ 28 سورهٴ 47 كه به نام مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، اينچنين آمده ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾؛ اينها تابع سخط خدا شدند و از رضوان خدا منزجر بودند و كراهت داشتند. اين آيه ميفهماند كه اگر كسي تابع غضب خدا باشد، رضوان الهي را كراهت دارد، قهراً كسي كه تابع رضوان حق باشد، سخط الهي را مكروه ميشمارد. آيه محلّ بحث، تقابل است بين كسي كه ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ﴾ و كسي كه ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ﴾؛ اما آيهٴ 28 سورهٴ 47 فرمود كه اگر كسي تابع سخط خدا باشد، رضوان الهي را كراهت دارد، قهراً از آن طرف هم اگر كسي تابع رضوان حق باشد، سخط الهي مكروه است براي آنها.
حكم تابعين رضوان پروردگار و مشتاقان سخط خداوند
خب، در آيهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ اينها مساوي هم نيستند، وقتي مساوي هم نشدند، حُكم اينها فرق ميكند. حُكم كسي كه ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ در همان آيه بيان شد و آن اين است كه ﴿مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾. اما حُكم كسي كه ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ آن در سورهٴ «مائده» آيهٴ شانزده مشخص شد، فرمود: ﴿يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[11] پس يك آيه براي بيان اصل فرق بين اين دو گروه است كه كسي كه ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ با كسي كه ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ يكسان نيستند، آنكه ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ حُكمش اين است كه ﴿مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾ آنكه ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ حُكمش اين است كه ﴿يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَم﴾ راههاي سلامت را خدا هدايتش ميكند و او را از هر تيرگي و تاريكي بيرون ميآورد به نور و به صراط مستقيم راهنمايي ميكند. البته اينها هدايتهاي پاداشي است، چون كسي كه ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ هدايت شده است و هدايت را پذيرفته و به راه افتاده، جزايي كه خداوند به پيرو رضوان حق ميدهد اين جزا، همان هدايتهاي تكويني است نه هدايتهاي تشريعي. فرمود: ﴿يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ﴾ يعني ﴿يَهْدِي﴾ خدا، به وسيله قرآن كسي را كه ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾، «يهدي سبل السلام» راههاي هدايت را، راههاي سلامت را هدايتش بكند، نه يعني راهنمايي ميكند، بيان ميكند به لسان شريعت، چون به لسان شريعت براي همه بيان كرده است، آن گرايش و اشتياق و كوشش خاص را در دلهاي بعضي قرار ميدهد كه راههاي سلامت را به آساني تشخيص بدهند و طي كنند. ميل به سلامت دارند و از كارهاي ظلمت بدشان بيايد ﴿وَيُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيم﴾.
رضوانِ حق جزء عاليترين درجات قيامت و تبيين مقام رضوان
رضوان حق در قيامت جزء عاليترين درجه قيامت است. در قيامت يك دركات است و يك درجات و يك رضوان كه گرچه رضوان، زير پوشش درجات الهي هست؛ اما وقتي كه اوضاع قيامت بررسي ميشود به سه صورت درميآيد: در قيامت جهنم است و بهشت است و رضوان. در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آيهٴ بيستم اينچنين مقاطع قيامت تقسيم شد؛ آيهٴ بيست سورهٴ «حديد» اين است ﴿وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ﴾ يك، ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ دو، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ اين سه. آن عذاب شديد همان جهنم است كه گروهي «خوفا من النار»[12] عبادت ميكنند. آن ﴿مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّه﴾[13] همان بهشت است كه گروهي «شوقاً الي الجنة»[14] عبادت ميكنند، اين رضوان، بالاتر از بهشت است كه گروهي «حُبّاٌ و شكراً» خدا را عبادت ميكنند[15] ، همانطوري كه تثليث عبادت به لحاظ تثليث هدف است، چون در قيامت، جهنم است و بهشت است و برتر از بهشت، عبادتكنندهها هم گاهي براي ترس از جهنم است يا گاهي و گروهي براي شوق به بهشت است و گروهي هم نه براي ترس از جهنم يا شوق به بهشت، براي نِيل به مقام رضوان، در همين آيهٴ بيست سورهٴ «حديد» هم مواقف قيامت به سه قسمت تقسيم شده است، چه اينكه افراد، در قيامت هم برابر سورهٴ «واقعه» به سه قسمت تقسيم ميشوند: عدهاي اصحاب مشئمهاند؛ عدهاي اصحاب مِيمنتاند؛ عدهاي «السابقون المقربون»اند[16] . اصحاب مشئمت كه با شئامت و زشتي رفتار كردند، گرفتار جهنم خواهند شد. اصحاب ميمنه كه با يُمن و بركت زندگي كردند، به بهشت ميرسند، سابقون و مقرّبون كه فوق اين دو گروهاند به رضوان الهي راه پيدا ميكنند كه ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ﴾[17] . پس اين تقسيمي كه در سورهٴ «واقعه» آمده كه انسانها سه قِسماند يا تقسيمي كه در روايات عبادت آمده كه عبَاد سه دستهاند، برابر اين سه مقطع و سه هدفي است كه در قيامت وجود دارد كه ﴿وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾[18] اما ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ﴾ در سورهٴ، ديگر است ولي رضوان، بالاتر از مقام بهشت است يعني رضاي خدا را طلب كردن.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ جزء درجات هست، ولي خارج از بهشت است، بهشتي كه ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[19] غُرف مبنيه[20] دارد، درختي دارد و انهاري دارد و امثال ذلك، اين غير از مقام رضوان است، مقام رضوان، ديگر سخن از درخت و حور نيست، اين يك مقام معنوي محض است ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ﴾[21] .
پرسش:...
پاسخ: بله، فوق بهشت است، جزء درجات قيامت است نه درجات بهشت. جنّت، اگر اعم از جنّت ذات و صفات و فعل و امثال ذلك باشد، اين خارج از جنّت به معناي اعم نيست؛ اما خارج از جنّت مصطلح هست يعني جنّت حسّي كه ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ است، درختي دارد و انهاري دارد و حور و قصور و غُرف مبنيه دارد، آن مقام رضوان بالاتر از اينهاست.
خب، يك وقت است كه انسان گرفتار جهنّمي است كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[22] اين همان جهنّم حسّي است، يك وقت است كه نه، بدتر از اين است آن رسوايي معنوي است و آن مورد خشم خدا قرار گرفتن است كه ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ﴾[23] آن خِزي و هوان و خواري و فرومايگي و ذلّت كه عذاب معنوي است، بالاتر از، دردناكتر از عذاب جسماني است كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[24] .
معناي فعل (باءَ) در آيهٴ شريفه
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ﴾، ﴿بَاءَ﴾ گرچه به معناي «رجع» تفسير شده؛ اما اين لازم معناست در حقيقت ﴿بَاءَ﴾ و مصدرش «مَبوء» و «مباءَ» و مانند آن يعني مكان هموار و همسطح، در مقابل «نَبْوه» است. «نَبوه» يعني مكاني كه برجستگي دارد، فراز و نشيب دارد. «مباء» مكاني كه همسطح هست و هموار است «باء» يعني در مكان همسطح و هموار جا گرفت «مبوّء صدق» يعني مكاني كه تبوئه شده، تمهيد شده، آماده شده، تصديع شده، اين را ميگويند «مبوّء صدق».
خب، اگر كسي آرامگاهش آنجايي كه براي او آماده كردند، هموار كردند كه او در آنجا به سر ببرد، اگر او با عذاب الهي همراه بود در اماكن ديگر به طريق اُوليٰ، ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ﴾ گرچه به معني «رجع» ذكر شده است؛ اما اين لازم معناست يعني مستقر شد، در حالي كه عذاب الهي او را همراهي ميكند، اين ﴿بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ «باء» حاليه است يعني «باء واستقرّ»؛ آرام شد، در حالي كه با سخط خدا همراه است، نه اينكه معناي «في» و مانند آن باشد. «باء، واستقرّ، واستباء»، در حالي كه با سخط خداست. مثل اينكه ميگويند «زيدٌ خرج بسيفه»، «خرج بسيفه» يعني «خرج والسيف معه» در حالي كه شمير او با اوست. اينجا هم در حالي كه غضب خدا با اوست ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾.
ابتلا به رسوايي دردناكتر از عذاب ظاهري
پرسش:...
پاسخ: سخط در آخرت هست، در آخرت دو قِسم است ديگر: يك قسمت عذاب ظاهري است كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[25] ؛ يك قسمت عذابهاي معنوي و روحي است، مثل اينكه در همان حال گفتند ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ﴾[26] عرض ميكنند خدايا! كسي را كه تو سوزاندي، قبل از اينكه بسوزاني اصلاً رسوايش كردي كه آن خِزي، بالاتر از اين «ادخال في النار» است وگرنه آن اتحاد مقدم و تالي ميشد، مثلاً اگر بگويند كه ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ﴾ خدايا! هر كسي را كه تو وارد آتش كردي او را عذاب كردي، خب اينكه اتَحاد مقدم و تالي است. اينكه مؤمنين عرض ميكنند ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ﴾ يعني هر كسي را تو به آتش بردي او را به بدتر از آتش مبتلا كردي و آن خِزي و رسوايي است. اين خِزي، عذاب روحي است براي جهنميان، چه اينكه آن رضوان، رفاه روحي است و تنعّم روحي است براي بهشتيان.
تفاوت بين زائرين اهلبيت و مقايسه آن با درجات بهشت
پرسش:...
پاسخ: در حدّ متوسط چرا، خوشحالاند. مثلاً كسي سعي و كوشش اين بود كه در زمان امام صادق يا امام باقر(سلام الله عليهما) به زيارتشان برود، عدهاي تلاش و كوششان اين بود كه به زيارتشان بروند، دستشان را ببوسند و عدهاي هم ميگفتند برويم آنجا و از محضر ايشان تبرّك بجوييم و از دست ايشان خرمايي بگيريم، اين يك لذت ظاهري بود در همين حد. عدهاي مثل حُمران و زراره و امثال ذلك سعي ميكردند حضور امام مشرّف بشوند از علوم امام استفاده بكنند، خوشحال بشوند. اينها كه محضر امام(عليه السلام) مشرّف ميشدند همه امام را ميديدند احياناً دستشان را زيارت ميكردند، از غذاي منزلشان ميخوردند؛ اما آن بهرهاي كه نصيب زراره و امثال زراره ميشد، نصيب اوساط از ملاقاتكنندگان نميشد. آنها فكر ميكردند كه از نعمت اين امام استفاده كنند، مثل اينكه الآن هم كسي مشهد مشرّف ميشود و اصرار دارد كه از آن مهمانسراي حضرت غذايي تبرّك كند. خب، اين تنعّمي است؛ اما كسي ميرود بالاتر از اين فكر ميكند، فكر ميكند كه من بروم آنجا «زيارت جامعه» را در حرم مطهر امام هشتم بخوانم، به ائمه(عليهم السلام) عرض كنم كه «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِكُمْ»[27] ؛ من به شما پناهنده شدم، آمدم علوم شما را حمل كنم، اين علمي كه «لا يحتمله الا ملك مقرب أو نبي مرسل أو عبد مؤمن امتحن الله قلبه للايمان»[28] خب، فاصله زائران خيلي است ديگر. كسي اصرار دارد كه از مهمانسرا تبرّك بجويد، كسي اصرار دارد كه «زيارت جامعه» بخواند از علوم امام هشتم(عليه السلام) استفاده كند «و مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ» يعني علمي كه گفتيد «لا يحتمله الاَ ملك مقرب او نبيّ مرسل أو عبد امتحن الله قلبه للايمان» من آنها را ميخواهم.
در قيامت، دربارهٴ كساني كه نسبت به نعمتهاي الهي برخوردارند آنها هم درجات گوناگوني دارد. بالاترين درجاتش نسبت به اينها مقام رضوان است كه فرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ﴾[29] .
شديدتر بودن عذاب روحي از عذاب حسي
پرسش:...
پاسخ: آن براي دوام است ديگر، اين دوام است سوخت و سوز است، اين سوخت و سوز گاهي كسي ميخواهند دستش را عمل كنند، حالا اين سوخت و سوز را او احساس ميكند؛ اما با خِزي و رسوايي نيست. يك وقت است دست كسي را ميخواهند قطع كنند، اين دست بريدن دوگونه است: يك وقت است براي امتثال ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ﴾[30] ميخواهند دست كسي را قطع كنند؛ يك وقت است كه دستش آسيب ديده وسايل تخدير و بيحس كردن نيست، ميخواهند دستش را قطع كنند، اين دوگونه قطع كردن است درد هر دو يكي است؛ اما يكي با عذاب روحي همراه است يكي نه، آن فرق فارق اين است كه يكجا عذاب روحي هست، يكجا عذاب روحي نيست. در جهنم تنها سوخت و سوز نيست آن عذاب روحي هم هست، لذا مؤمنين ميگويند ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ﴾[31] يعني آن عذاب جسماني خب، بالأخره يك حد است؛ اما مهمتر آن عذاب روحي است كه رسوايي است. اگر دست كسي را پزشك معالج گفت بايد اين انگشتها قطع بشود وگرنه سرايت ميكند و وسيلهٴ تخدير و بيهوش كردن نيست، اين دست را در اختيار پزشك قرار ميدهد كه انگشتهايش را قطع كند، درد هم احساس ميكند. كسي هم كه سرقت كرده ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ﴾[32] ميخواهد دربارهاش امتثال بشود او هم همين قطع اصابع را دارد، درد يكي است؛ اما يكي با عذاب روحي همراه هست، يكي نه اينچنين. آيات قيامت هم دو گروه است: يك قسمت عذاب ظاهري و حسّي را بيان ميكند؛ يك قسمت عذاب معنوي را.
معاني مختلف درجات و تأثير آنها بر مرجع ضمير ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾
خب، بعد فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ﴾ اين ﴿هُمْ﴾ يا به همه گذشتهها برميگردد يعني چه آنها كه ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾، چه آنهايي كه ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ يعني همه اين مردم، در قيامت داراي درجاتاند يا به خصوص صدر آيه برميگردد يعني آنهايي كه ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ آنها هم داراي درجاتاند.
پرسش:...
پاسخ: ديروز اشاره شد كه بدشدن اين را در پيش دارد، مصير يعني صيرورت، اين شخص بد ميشود. حالا آيه بعد هم همين را تأييد ميكند كه آنجايي كه ميگويند «صار الخلّ خمراً»؛ مصير اين سركه شراب شد، اين «بِئْسَ الْمَصِيرُ» است، وقتي ذهاب ثلثين شد و تطهير شد اين «نعم المصير» است. يك وقت است شراب، سركه ميشود اين «نعم المصير» است، يك وقت سركه شراب ميشود اين «بئس المصير» است «مصير» يعني بدشدني را اين شيء در پيش دارد، حالا آيهٴ بعد روشن ميكند كه انسان شدني را در پيش دارد.
اينكه فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّه﴾ اين ﴿هُمْ﴾ يا به هر دو گروه برميگردد، چه آنها كه در صدر آيه بودند، چه آنها كه در ذيل آيه، هم آنهايي كه ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ هم آنهايي كه ﴿بَاءَ بِسَخَط مِنَ اللّه﴾ اين مردم، اين مجموع، درجاتاند، قهراً اين درجات، همان معناي لغوي خود خواهد بود «درجات» يعني پلهها، حالا پله گاهي پلههاي نردبان براي صعود الي السقف است، گاهي براي «هبوط الي القعر» گاهي نردبان را به طرف پشتبام نصب ميكنند، گاهي نردبان را به درون چاه ميبرند، بالأخره درجه يعني پله حالا يا با اين پله هبوط ميكنند يا با اين پله صعود دارند اگر ضمير ﴿هُمْ﴾ به هر دو گروه آيه قبل برگشت يعني مؤمن و كافر، اينها داراي درجاتاند، پلههاي متعدّد دارند؛ منتها مؤمنين، درجات صعودي دارند و كافران، درجات نزولي دارند كه از درجات، به دركات تعبير ميشود، چه اينكه در سورهٴ «نساء» درباره منافقين آمده است كه ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[33] دركات به طرف هبوط و سقوط است، درجات، به طرف صعود. اگر به هر دو برگشت اين درجات، همان معناي لغوي خود را دارد، نه معناي مصطلح و اگر به خصوص صدر آيه برگشت يعني آنها كه ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ آنها داراي درجاتاند، اين همان درجات مصطلح خواهد بود.
استعمال درجه براي مؤمن و درجات براي مؤمن عالم
درجات، در قرآن كريم براي مردم باايمان هست؛ منتها اگر شخص مؤمن باشد داراي درجه است، مؤمنِ عالم باشد، داراي درجات است، پيامبر باشد، درجات فائقه هم نصيبش ميشود، مجاهد في سبيل الله باشد، مهاجر «في سبيل الله» باشد ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً﴾[34] خواهد بود؛ اما اينكه هر مؤمني درجه دارد و بالاتر از او، مؤمنِ عالم درجات دارد، اين در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» آيهٴ يازده اينچنين آمده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ﴾ اوايل، محضر رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خالي بود، كمكم محضر حضرت پر از جمعيت شد، جا براي افراد تازه وارد نبود، دستور آمد كه شما قدري جمعتر بنشينيد، تربيع ننشينيد و مربع ننشينيد و اگر هم لازم بود كسي كه تازه وارد شد ميخواهد استفاده كند شما برخيزيد [تا] اين تازه وارد بنشيند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا﴾ «فسيح» يعني وسيع، «فسحت» يعني همان وسعت است، اگر به شما گفتند جا بدهيد، مجلس را وسيع كنيد، تنگتر بنشينيد تا جا براي ديگران باز باشد ﴿تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ﴾ يعني تنگتر بنشينيد تا مجلس فسيح و وسيع بشود و اگر باز اين مقدار هم كافي نبود ﴿وَإِذَا قِيلَ انشُزُوا﴾ به شما گفتند ناشز بشويد، مرتفع بشويد، برخيزيد شما برخيزيد، مجلس را ترك كنيد تا تازه واردها بيايند ﴿وَإِذَا قِيلَ انشُزُوا فَانشُزُوا﴾ آنگاه فرمود: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[35] دوتا رفع است با يك تمييز، تمييز يكي محذوف است ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ چقدر ﴿يَرْفَعِ﴾، اين محذوف است ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ اين مقدار رفعت، محذوف است؛ اما درباره دوم فرمود: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ اين ﴿دَرَجَاتٍ﴾، تمييز است براي آن ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ يعني «يرفع الله» عُلما را «درجات» و «يرفع الله» مؤمنِ غيرعالم را «درجةً» آن چون «و حذف ما يعلم منه جائز» تمييز اوّلي محذوف شد «يرفع الله الذين آمنوا منكم درجةً والذين اوتوا العلم درجاتٍ»، پس مؤمنِ غيرعالم، درجه دارد، مؤمنِ عالم، درجات حالا تا چه اندازه علم و عمل صالح و عدلش بالا باشد، اين درباره علم.
در آيهٴ بيست سورهٴ «توبه» آمده است ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ﴾ اينها داراي درجات برترند و ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَي الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً﴾[36] اين هم كه خب، مشخص است.
بررسي احتمالات سهگانه در معناي ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ در آيهٴ كريمه
عمده آن است كه اينكه فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ آيا از باب حمل «هو ذو هو» است، كه «ذو» محذوف است ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ يعني «هم ذو درجاتٍ» محذوف شد، مضافي محذوف است يا نه، مضافي محذوف نيست ولي به عنوان مجاز استعاره از قبيل «زيدٌ اسدٌ» يا «زيدٌ عدلٌ» اين مبالغه در تشبيه است؛ به قدري زيد شجاع است كه گويا اسد است، به قدري زيد عادل است كه گويا عدل است كه چيزي محذوف نيست، مبالغتاً اينچنين تعبير شد، اين دو وجه.
وجه سوم آن است كه نه مضافي محذوف است، نه از باب مبالغه و تشبيه و استعاره است، بلكه واقعاً اين افراد درجه ميشوند، نه اينكه «ذو درجه» باشند يا مجازاً گفته باشيم درجات، اينها حقيقتاً درجه ميشوند، همانطوري كه در طرف دركات يك عده ﴿بِئْسَ الْمَصِيرُ﴾ دارند، واقعاً جهنم ميشوند يا واقعاً هيزم جهنم ميشوند، چه اينكه فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[37] قاسطين، خود هيزم جهنماند، درباره مقرّبين هم در سورهٴ «واقعه» فرمود: ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾[38] اين سه خبر، براي يك مبتدا ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾ نه «ذو روحٌ و ذو ريحانٍ و ذو جنّت نعيم». در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد اگر ما برهان عقلي داشته باشيم بر مطلبي يا دليل نقليِ معتبر داشته باشيم بر مطلبي، آنگاه اينها باعث ميشوند كه ما در ظاهر آيه تصرّف بكنيم حمل بر خلاف ظاهر بكنيم، ولي اگر دليل عقلي معتبر برخلاف نبود، بلكه بر وفاق بود، دليل نقلي برخلاف نبود، بلكه بر وفاق بود ما همان ظاهر را بر ظهورش حفظ ميكنيم و به اخذ ظاهر ميكنيم. كسي كه مقرّب است خود ﴿رَوْحٌ﴾ است، خود ﴿رَيْحَانٌ﴾ است، خود ﴿جَنَّتُ نَعِيمٍ﴾ است، گذشته از اينكه آن جنّت نعيم حسّي را هم دارد ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾[39] اين درباره مؤمنينِ مقرّب، درباره ظالمين فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[40] قاسِط، آن كه اهل قَسط و ظلم و جور است، نظير قاسطين صدر اسلام در زمان حضرت امير(سلام الله عليه) اينها خود هيزم جهنماند، اينها خود، خودسوزند، بيرون از آنها هر ناري باشد منافاتي با سوخت و سوز دروني اينها ندارد، اينها خودسوزند، اينها ﴿بِئْسَ الْمَصِير﴾ دارند، چه اينكه آنهايي كه روح و ريحان و جنت نعيماند «نعم المصير» دارند.
بنابراين هرگز نميشود آيه سورهٴ «مجادله»[41] را يا آيهٴ سورهٴ «انفال» را كه فرمود: ﴿أُوْلئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ﴾[42] كه فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ نه «هم درجات» هرگز نميشود اينها را شاهد قرار داد كه اين ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ كه در «آلعمران» آمده يا از باب حذف مضاف است يا از باب مبالغهٴ در تعبير، چرا؟ براي اينكه اوصاف، اوايل به صورت حال است بعد كمكم به صورت مَلكه درميآيد، وقتي به صورت حال است، انسان داراي درجه است، وقتي مَلكه شد و به صورت باطني انسان درآمد و باطن انسان به آن صورت مصوّر شد ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ است، چه اينكه براي يك عده، جنّت نعيم است، يك عده خود جنّت نعيماند، براي يك عده عذاب از بيرون تحميل ميشود، براي يك عده عذاب از درون آنها ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَة﴾[43] ميشود وگرنه آتشي در دنيا يا در قيامت نيست كه بيرون از انسان باشد و فؤاد را بسوزاند، آن آتشي كه فؤاد را و روح را ميسوزاند يك آتش دروني است، روح را چه در دنيا، چه در آخرت، جز از راه درون نميشود سوزاند، آن جسم است كه از راه درون و بيرون سوخته ميشود ولي روح فقط از راه درون سوخته ميشود، لذا فرمود اين شعلات آتش قيامت براي سوخت و سوز روح، از درون اينها سربرميآورد ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است، اين ﴿نَارُ اللَّهِ﴾ است نه نار جهنم ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است كه ﴿تَطَّلِعُ﴾ اشراف دارد و سر ميكشد ﴿عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[44] .
بنابراين اگر كسي در اوايل امر بود «عليه دركه» است يا «له درجه» ولي اگر در اواخر امر بود و اين اوصاف براي او ملكه شد، هم «هم دركات» ميشود هم ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾، قهراً با ﴿بِئْسَ الْمَصِيرُ﴾ و روح ريحان هم در دو طرف مقابل هماند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»