70/06/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 161
﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾﴿161﴾
وضوح در معناي آيه با وجود احتمالات مختلف در شأن نزول
اين كريمه، خواه مربوط به جريان جنگ بدر باشد گفتند قطيفهٴ حمرائي را گُم كردند و بعضي وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را متّهم كردند، خواه مربوط به جنگ بدر نباشد، مربوط به جنگ اُحد باشد كه آنهايي كه سنگر را رها كردند، آن تيراندازاني كه سنگر را رها كردند، گفتند چون مسلمين سرگرم جمع غنايماند ممكن است پيامبر بفرمايد هر كس هرچه گرفت براي او و چيزي به ما نرسد، اين بود كه آن سنگر را رها كردند آمدند براي جمع غنايم كه در اين زمينه، آيه نازل شده باشد كه هرگز پيامبر خيانت نميكند، سهم هر ذيسهمي را به او ميرساند و مانند آن.
خواه مربوط به جنگ بدر يا اُحد نباشد، مربوط به كتمان اسرار وحي و غيب باشد كه احتمال سوم هست[1] ، شأن نزول اين آيه هر كدام از اين سه باشد بياثر است، براي اينكه آيه به اطلاق، همه اينها را ميگيرد هيچ نقشي ندارد. آيه، در مورد خود نصّ است ولي در غير مورد، بالاطلاق شامل ميشود و حجّت است.
ناظر بودن ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ﴾ به نبوت عامه
مطلب ديگر آن است كه اين ﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ﴾ همانطوري كه در بحث قبل ملاحظه فرموديد مربوط به نبوت عامه است يعني نبوت با خيانت جمع نميشود ﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ﴾ نه «ما كان للنبي»، «ما كان للرسول» و مانند آن نيست كه مخصوص رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد، فرمود: ﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ﴾، «أيّ نبيّ كان» هرگز نبوت با غلول و خيانت جمع نميشود. اين معلوم ميشود كه جزء احكام نبوت عامه است، نظير آن آياتي كه ميفرمايد: ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ الله﴾[2] آياتي كه دلالت دارد كه هيچ پيامبري نميتواند معجزه بياورد مگر به اذن خدا، اين ناظر به نبوت عامه است اختصاصي به نبيّ مخصوص ندارد اين دو مطلب.
احتمالات مختلف در لام ﴿لِنَبِيٍّ﴾ و قرائت ﴿أَن يَغُلَّ﴾
سوم اينكه اگر اين ﴿أَن يَغُلَّ﴾ قرائت شد، ناظر به آن است كه پيامبر خيانت نميكند، اگر ﴿أَن يُغَلَّ﴾ قرائت شد ناظر به آن است كه هيچ پيامبري نبايد مورد خيانت قرار بگيرد كه وظيفه امتها را در برابر انبيا بازگو ميكند ﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ﴾ يعني «ما كان لاُمة من الاُمم أن تغلّ نبيّها» اين هيچ پيامبري نبايد مغلول بشود يعني مورد خيانت قرار بگيرد يعني هيچ امتي حق ندارد به هيچ پيامبري خيانت بكند.
مطلب ديگر آن است كه بعضيها اينچنين گفتند ﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ﴾ اين «لام» بر كلمهٴ نبي كه درآمد اصلش اينچنين نبود، اصلش «وما كان النبي ليغلّ» بود، نظير ﴿مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ﴾[3] يعني «ما كان الله ليتّخذ» اصل، اينچنين است، اينجا هم فرمود: ﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ﴾ يعني «وما كان نبيّ ليغلّ» ولي لازم نيست كه اين تكلّف، رعايت بشود، ممكن است همين ﴿أَن يَغُلَّ﴾ كه تأويل مصدر ميرود اسم ﴿كَانَ﴾ باشد، آنگاه ﴿لِنَبِيٍّ﴾ ميشود خبر «وما كان الغلول لنبيّ» يعني «حاصلاً لنبيّ» هيچگاه خيانت، براي هيچ پيامبري حاصل نميشود.
تفاوت معناي آيهٴ ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ﴾ با پاداش و جزاي الهي
مطلب ديگر كه مهمترين مطلب آيه است اين است كه اين كبراي كلّي هم تكليف انبيا را روشن ميكند، هم تكليف اُمم را روشن ميكند و خيانت را به عنوان گناه كبيره ميشمارد، ناظر به معناي كنايهاي است يا ناظر به آن معناي تجسّم اعمال و تمثّل اعمال است. كبرا اين است كه ﴿وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ لسان اين هم لسان تهديد هست و از آن استفاده ميشود كه اين جزء گناهان كبيره است و شخص با اين در قيامت مفتضح خواهد شد بعد هم معذّب ميشود؛ اول عذاب روحي دارد و آن فضيحت است، بعد عذاب جسماني دارد و آن جهنّم است. نظير اينكه فرمود: ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ﴾[4] يعني خدايا هركه را تو به آتش بردي، اول او را به خِزي و رسوايي مبتلا كردهاي كه آن عذاب روحي، مقدّم بر اين عذاب جسماني است. اول، اين شخص رسوا ميشود بعد ميسوزد.
آيا معنا همين است؟ ﴿وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ چه پيامبر، چه امت پيامبر يا نه، اين كنايه از آن است كه ﴿وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ يعني علم دارد به آنچه را كه خيانت كرده است. در قيامت، خيانت براي او منكشف ميشود. اين مثل آن است كه اين خيانت را به همراه ميآورد، نه اينكه خود خيانت را واقعاً به همراه بياورد. غرض آن است كه اين جمله، براي بيان معناي كنايي است يا نه، واقعاً خيانتها و اعمال در قيامت ظهور ميكند و براي انسانها مجسّم ميشود و انسان، متن عمل را ميبيند.
در نوبتهاي قبل ملاحظه فرموديد كه اگر دليل عقلي يا دليل نقلي معتبر برخلاف ظاهري اقامه نشد، آن ظاهر حجت است. آيات قرآن هم در اينكه اعمال را، متن اعمال را انسان ميبيند ظهور دارد. از آن آيهٴ معروف ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[5] گرفته تا آيات ديگر كه متن عمل را انسان ميبيند، البته هر عمل باطني دارد كه آن باطن، در قيامت ظهور ميكند و شخص عامل هم به صورت همان عمل ظهور ميكند، اگر عمل، برايش مَلكه باشد، اينكه فرمود: ﴿وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ اگر ﴿يَأْتِ﴾ به اين معنا باشد كه به همان عمل، جزا داده ميشود اين با جملهٴ بعد كه كنار هم قرار بگيرند مستلزم تكرار خواهد بود، چون فرمود: ﴿ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾ پس اينكه فرمود هر كس هر كاري را انجام بدهد همان كار را در قيامت ميآورد، ناظر به اين نيست كه برابر آن كار، جزا داده ميشود، چون عنوان جزا، در جملهٴ بعد ذكر شد ﴿ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾ و اين مستلزم تكرار است. قهراً ﴿وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ معنايي خواهد داشت غير از معناي جزا و پاداش.
تفاوت معناي آيهٴ ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ﴾ با علم پروردگار
مطلب ديگر آن است كه اين ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ كنايه از علم است نه از جزا تا تكرار باشد يعني هر كس هر كاري انجام بدهد در قيامت براي او منكشف ميشود كه اين خيانت را كرده است اين است معنايش؟ چه اينكه بعضيها اصرار دارند كه اين ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ يعني «يعلم بما غلّ و ينكشف له ما غلّ يوم القيامة» و استشهاد ميكنند به آنچه درباره ذات اقدس الهي نازل شده است. درباره خداوند در سورهٴ «لقمان» اينچنين آمده است كه هر كاري را كه بشر انجام بدهد خداوند آن كار را در قيامت حاضر ميكند، آيهٴ شانزده سورهٴ «لقمان» اين است ﴿يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ﴾؛ لقمان به فرزندش ميفرمايد آن خصلتي كه بشر انجام ميدهد معلول حق است و هيچ مانعي از موانع چهارگانه سبب احتجاب آن شيء از علم حق نيست. هيچ چيزي مانع علم حق به آن خصلت و معلوم شدن آن خصلت، براي ذات اقدس الهي نيست.
موانع را گرچه متعدّد ذكر كردند؛ اما در اين چهار قِسم خلاصه ميشود. شيئي كه مورد علم نيست يا چون خيلي ريز است و ظريف است، معلوم نيست، مثل ذرّات ريز يا نه، در نقطه دور قرار گرفته از اين جهت معلوم نيست كه دوري، مانع شهود و علم پيدا كردن است يا نه، دوري مانع نيست، نزديك است دور نيست ولي در ظلمت و تاريكي است، در هواي تاريك، در فضاي تيره، شيء اگرچه هم درشت باشد و نزديك باشد ديده نميشود اين سه. يا اينكه نه، ريز نيست و دور هم نيست و فضا تاريك و هوا تيره هم نيست ولي او در پرده است، مثل اينكه يك جسم بزرگي روز روشن پشت ديوار قرار دارد، نه ريز است و نه دور است و نه هوا تاريك و فضا تيره است، بلكه او چون محجوب است ما او را نميبينيم، پس يا حجاب است يا ظلمت است با بُعد است يا ريزي. در اين بخش، لقمان به فرزندش ميفرمايد هيچ كدام از اين موانع چهارگانه مانع علم حق نيست ﴿يَا بُنَيَّ إِنَّهَا﴾ يعني آن خصلت و صفت انساني ﴿إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَل﴾؛ به اندازه يك پَري از اين پَرهاي اسفنج باشد، خيلي ضعيف باشد و همين ضعيف، اين مثقال ذره ﴿فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ﴾ در حجاب باشد ﴿أَوْ فِي السَّماوَاتِ﴾ در دورترين نقطه باشد ﴿أَوْ فِي الْأَرْضِ﴾؛ در ظلمات زمين باشد هيچكدام از اين موانع چهارگانه فُرادا، مَثنا و جماعت چه اين چهار مانع پراكنده باشد چه در يك شيء باشد يعني يك ذرّه ريزي در دورترين نقطه آسمان باشد يا در دل سنگ باشد يا در حجاب زمين باشد ﴿يَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ خدا او را در قيامت ميآورد، چرا؟ چون ﴿إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ﴾[6] است و ريزبين و آگاه.
اينجا كه فرمود: ﴿يَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ خدا او را ميآورد يعني خدا به او علم دارد، پس آيه محلّ بحث هم كه خدا فرمود: ﴿وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾، ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ﴾ يعني «يعلم بالقلوب» خدا به خيانتِ خائنين، علم دارد. شخص به خيانت خود علم دارد ﴿وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ﴾ يعني «ينكشف له ما غلّ و يعلم بما غلّ»، ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ﴾ نه يعني خود آن خيانت را ميآورد، بلكه به او علم پيدا ميكند، مثل اينكه خدا هم كه فرمود: ﴿يَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾[7] يعني «يعلم به الله».
اين سخن تام نيست، براي اينكه اين ﴿يَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ تنها معناي علمِ حق را نميرساند، معناي اينكه خدا قادر است، معناي اينكه خدا حسيب است را هم در بردارد، نه تنها ﴿يَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ يعني «يعلمه الله»، بلكه واقعاً خدا متن آن عمل را ميآورد. چه اينكه در بخش ديگري خدا به عنوان اينكه حسابرس است از اين مطلب ياد كرده است كه فرمود: ﴿كَفَي بِنَا حَاسِبِينَ﴾؛ ما حسابرس خوبي هستيم اگر هم يك مثقال ذرّهاي باشد آن را هم به حساب ميآوريم، آيهٴ 47 سورهٴ «انبياء» اين است كه ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا﴾؛ او را ميآوريم نه تنها به او علم داريم، بلكه او را ميآوريم و در حساب، منظور ميكنيم ﴿وَكَفَي بِنَا حَاسِبِينَ﴾. پس اينكه فرمود: ﴿يَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ نه يعني «يعلمه الله» تا آيهٴ محلّ بحث كه فرمود: ﴿وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ﴾ به معناي «يعلم» تفسير بشود كه ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ﴾ يعني «يعلم بما غلّ» اينطور نيست، بلكه او را ميآورد به همراه ميآورد. حالا اين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هم خوانده خواهد شد كه ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾[8] بعد هم آن محضِر هم، در سورهٴ «تكوير» مشخص شد كه چه كسي است[9] ؟
خب، پس اينكه در المنار ميل پيدا كرد كه حرف ابومسلم را بپذيرد و بگويد ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ﴾ يعني «يعلم بما غلّ» اين تام نيست، براي اينكه دربارهٴ سورهٴ «لقمان» هم كه فرمود: ﴿يَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ به معناي «يعلم» نيست، صِرف «يعلم» نيست يعني واقعاً خدا او را اظهار ميكند؛ منتها آوردن، دوگونه است: يك وقت به فرمان خدا عمل حاضر ميشود؛ يك وقت است كه خود شخص آن عمل را به همراه حاضر ميكند و نحوهٴ احضار هم به اين است كه بار را به دوش ميكشد. هم احضاركننده در قرآن مشخص شد و هم نحوهٴ احضار در قرآن مشخص شد. اگر دليل عقلي يا دليل نقلي برخلاف اين ظواهر اقامه نشده است اين ظواهر حجّت است، بعد هم روشن خواهد شد كه دليل عقلي يا نقلي برخلاف اين اقامه نشده، بلكه بر وِفاق اينها اقامه شده. پس صِرف اينكه فرمود: ﴿يَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾[10] به اين معنا نيست كه «يعلمه الله».
الف: حشرِ خائن و تجسّم خيانت
در بخشهاي ديگر اصل حضور عمل، يادآوري شده. آيهٴ 49 سورهٴ «كهف» اين است كه ﴿وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَي الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ﴾؛ هراسناكاند از آنچه كه در كتاب هست ﴿وَيَقُولُونَ يَاوَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ آن كتاب كه ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِين ٭ كِرَاماً كَاتِبِين﴾[11] ظاهراً كتاب عادي نخواهد بود، نظير دفتر جزء يا كل كه در آن بنويسند فلان شخص اين كار را كرده است، بلكه كتابت يعني تثبيت، آنها متن عمل را در ديواني ثبت ميكنند و انسان، متن عمل را ميبيند ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ يعني خود عمل را حاضر ميبينند، هر عمل صورتي دارد كه آن صُوَر در عالم رؤيا اگر رؤيا صادق باشد ظهور ميكند، خود آن عمل را ميبينند، نه اينكه در دفتري نوشته باشد كه فلان شخص فلان كار را كرده است، بلكه خود آن كار در يك ديوان تكويني ثبت شده است و همان را شخص ميبيند ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾.
ب: وجود افرادي كه اعمال انسان را حاضر ميكنند
در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» قبلاً بحثش گذشت كه عمل گرچه حاضر است؛ اما مُحضِري دارد و حاضركنندهاي دارد. آيهٴ سي سورهٴ «آلعمران» كه قبلاً بحث شد اين بود كه ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾؛ هر كار خيري كه انجام داد، آن كار خير را احضار شده ميبيند. كسي هست كه آن كار خير را احضار بكند ﴿وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوء﴾؛ هر كار بدي را هم باز مُحضَر ميبيند؛ منتها ﴿تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً﴾[12] ؛ آرزو ميكند كه بين او و بين اين عمل سوء يك زمان درازي فاصله باشد يعني قيامت به اين زوديها قيام نكند كه او بعد بتواند مثلاً ترميم كند. پس بخشي از آيات دلالت دارد بر اينكه هر عملي ثبت است، طايفه ديگر دلالت دارد بر حضور اعمال، طايفه سوم دلالت دارد بر اينكه اين را كساني هستند كه احضار بكنند.
ج: حاضر شدن عمل انسان بدست خودش
طايفه چهارم دلالت دارد بر اينكه خود آدم، جزء گروه محضران است يعني هر كسي كارِ خود را حاضر ميكند. آن در سورهٴ «تكوير» هست. در سورهٴ «تكوير» كه از ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ٭ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾[13] شروع ميشود به آيهٴ چهارده كه ميرسيم، ميفرمايد: ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ ميفهمد كه چه چيزهايي را آورده، اين از آن مواردي است كه نكره در سياق مثبت هم براساس سياق مقام، مفيد عموم است ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ يعني «عملت كلّ نفس ما أحضرت»، چون آيهٴ سورهٴ «آلعمران» به عنوان موجبهٴ كليه بود ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾[14] اينجا هم ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ﴾ يعني «علمت كل نفسٍ ما احضرت».
خب، پس خود شخص، هرچه را كه كرد خودش به همراه ميآورد. اين سند فضاحت خود را به همراه ميآورد و از درون او هم پَر ميكشد، پس احضاركننده هم مشخص است.
د: به دوش كشيدن اعمال به و خيانتها توسط انسان
منتها نحوهٴ اظهار به وسيلهٴ طايفه پنجم از آيات بايد روشن بشود كه چه نحوه حاضر ميكند، اگر آن عمل، شرّ باشد ظاهرش اين است كه انسان آن عمل را به دوش ميكشد، حمل ميكند. انسان ميبيند در قيامت كسي دارد ميآيد كه خيانت را به دوش ميكشد خيانت صورتي دارد بالأخره، همانطوري كه امانت صورتي دارد كه گاهي در حالت رؤيا مشخص ميشود، خيانت هم صورتي دارد كه گاهي در حالت رؤيا مشخص ميشود، همان صُوَر و مشابه آن صُوَر در قيامت ظهور ميكند، اين معلوم ميشود خيانت است.
در آخرين طايفه اين بخش چندين آيه هست كه دلالت دارد بر حمل الخيانات كه خيانتها را انسانها حمل ميكنند، اينچنين نيست كه صِرف جزا باشد. آيهٴ هيجده سورهٴ «فاطر» اين است ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ ﴿وَازِرَةٌ﴾ يعني نفسي كه مبتلا به وِزر و گناه شد. اين نفس وازره، بار نفس ديگر را به دوش نميكشد ﴿تَزِرُ﴾ يعني اين نفس، بار ميبرد ﴿وَازِرَةٌ﴾ يعني نفس باربر. فرمود هيچ نفسِ باربري، بارِ ديگري را نميبرد هر كسي بار خودش را ميبرد ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ﴾ يعني «نفس وازرة»، ﴿وِزْرَ أُخْرَي﴾ يعني «وزر نفس وازرة اخري»؛ هيچ نفسي بارِ نفس ديگر را نميبرد، نه تنها ابتدائاً نميبرد، بلكه اگر درخواست هم بكند كسي به اين درخواست پاسخ مثبت نميدهد ﴿وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَي حِمْلِهَا لاَ يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَي﴾.
م: سنگيني بار گناه موجب فروماندن انسان در قيامت
حالا اگر كسي بارش سنگين بود، اين نفس وازره كه وِزر و بار سنگين را ميكِشد، اگر بارش خيلي سنگين بود اين نفس «مُثقله» است. آن بار مُثقِل است و سنگيني ميكند، اين نفس زير بار سنگين فرومانده است. اين نفس مُثقَل كه مجبور است بار سنگين را حمل كند و توان آن را ندارد، اگر دعا كند، دعوت كند، استدعا كند، از ديگري بخواهد كه مقداري از بار او را ببرد، هرگز ديگري اجابت نخواهد كرد ﴿وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ﴾ يعني اگر استدعا كند نفسي كه زير بار سنگين فرومانده است ﴿إِلَي حِمْلِهَا﴾ يعني آن بار سنگين ﴿لاَ يُحْمَلْ﴾ از آن حِمل، شيئي ﴿وَلَوْ كَانَ﴾ آن مدعوّ؛ آن كسي كه مورد استدعاست «ذا قُربي» باشد، اگر اقربا يكي از ديگري استدعا كند كه مقداري بار مرا حمل بكن، او هرگز حمل نميكند ﴿وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَي حِمْلِهَا﴾ «حِمل» آن وِزر سنگين. حِمل باري است كه روي دوش ميكشند، «حَمل» باري است كه روي شكم دارند، آنچه ﴿وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ﴾[15] يعني بار يك شتر، «حِمل» آن باري است كه مركوب به دوش ميكشد. «حَمل» آن باري است كه زن در رَحِم دارد ﴿وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَي حِمْلِهَا لاَ يُحْمَلْ﴾ از آن حِمل و بار، شيئي ﴿وَلَوْ كَانَ﴾ آن طرف مورد استدعا ﴿ذَا قُرْبَي﴾[16] باشد.
خب، از اينجا معلوم ميشود كه نفس كه بار گناه را ميآورد ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾[17] اگر اين بار، بار گناه باشد او را به دوش ميكشد ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ نحوهٴ احضار به حمل آن بار است بر دوش، به حِمل آن بار است. آن حَمل معناي بُردن، آن معناي مصدري دارد ولي آن محمول اگر ظاهر باشد «علي ظَهر» ميشود حِمل، اگر باطن باشد «في البطن» ميشود حَمل، آن حَمل معناي مصدري نيست كه در رَحِم هست، چه اينكه اين حِمل هم مصدر نيست به معني محمول هست. ﴿وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَي حِمْلِهَا لاَ يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَي﴾.
ن: حمل گناهان هر كس توسط خودش و مضاعف بودن گناه رهبران كفر
در بخشهاي ديگر اين يك مقدار بازتر ذكر شده است مسئله حمل كردن و به دوش كشيدن. در سورهٴ «عنكبوت» آيهٴ دوازده و سيزده اين است ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ﴾؛ تبهكاران به پيروانشان ميگويند، شما بياييد اگر گناهي بود، باري بود به عهدهٴ ماست، ما بار شما را ميكشيم ﴿وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ﴾ قرآن ميفرمايد كه آنها خيال كردند كه خطيئهاي نيست و سخن از حَمل خطايا نيست، ولي اشتباه است، اين كار، خطاست يك، حَمل خطا، حق است [و] عدهاي هستند كه اين گناهان را بايد حمل بكنند دو و هيچ گنهكاري بار گناه ديگري را حمل نميكند اين سه، اين سران بزهكاري و تبهكاري دوتا بار دارند، اين چهار، يكي بار گناه؛ يكي بار اغواي ديگران. آن پيروان، گناه دارند [و] بارشان را خودشان حمل ميكنند، اين رهبران خطايا دوتا بار دارند: يكي اصل گناه؛ يكي اغواي ديگران، همه اينها را در اين بخش از قرآن يعني در اين دو آيهٴ دوازده و سيزده سورهٴ «عنكبوت» مشخص كرد، فرمود: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا﴾؛ كافرين به مؤمنين گفتند راه كفر را ادامه بدهيد، طي كنيد ما گناهان شما را حمل ميكنيم. اين كنايه از آن است كه خطيئهاي نيست. اينكه ميگويند بار شما به دوش من يعني اينجا بار نيست، خيال ميكنند كه بار نيست ﴿اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ﴾؛ اما قرآن ميفرمايد كه ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْء﴾؛ هرگز كافراني كه به ديگران پيشنهاد پيروي ميدهند، خطاياي اتباعشان را حمل نميكنند. اين نه براي اينكه سالبه به انتفاع موضوع باشد خطيئهاي نباشد، بلكه واقعاً خطيئه هست ولي هر كسي بار خود را بايد حمل بكند ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْء﴾ هرگز رهبران بار پيروان را حمل نميكنند و اينكه ميگويند ما بار شما را حمل ميكنيم، دروغ ميگويند ﴿إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾ چه اينها بدانند چه ندانند كذب، كذب خبري هست يعني اين خبر واقعاً دروغ است، اينكه گفتند ﴿وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ﴾ اين كذب خبرياش يقيني است؛ هرگز متبوعها، خطاياي تابعان را حمل نميكنند، اين كذب خبري چه اينها بدانند چه ندانند، بعد براي روشن شدن اصل مسئله، آيهٴ بعد را ذكر ميفرمايد، ميفرمايند: ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾.
اين سران ستم، حتماً دوتا بار حمل ميكنند. بار اول گناهان خودشان است، بار دوم گناهاني روي گناهانشان است اين گناهاني، بارهايي روي بارها، اين بارها براي آن اتباع نيست، چون اتباع بار خودش را حمل ميكند، اين بارِ اغواست يعني اين متبوعها چون دوتا گناه كردند دوتا بار بايد حمل بكنند: يكي بار گناه خود؛ يكي بار اغواي ديگران كه اين هم گناه آنهاست، فرمود: ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ﴾؛ آن بارهاي سنگين خودشان را يقيناً بايد حمل بكنند ﴿وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ بارهاي سنگيني هم گذشته از بارهاي گناهشان بايد حمل بكنند. اين بارهاي سنگين، بارهاي تابعان نيست اين بار اغواي تابعان است ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾[18] .
خب، اتباع داراي خطايا هستند و اين خطايا، بار سنگين هست و اين بار سنگين را هرگز متبوعها حمل نميكنند، چون در آن آيهٴ دوازدهم [سورهٴ «عنكبوت»] فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْءٍ﴾ يعني هرگز بارِ گناه پيروان را، متبوعها حمل نميكنند پس تابعان، گناه دارند و بار دارند، متبوعها دوتا بار دارند كه سخن از حَمل است.
معناي آيهٴ ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ﴾ احضار نفسيِ اعمال و گناهان در قيامت
خب، اگر ظاهر اين آيات اين است كه حَمل است و آياتي كه قبلاً هم قرائت شد ظاهرش اين است كه حمل است، دليلي ندارد كه ما بگوييم اين كنايه است، اين حملها كنايه است، اينطور نيست واقعاً به صورتهايي ظهور ميكند و افراد تبهكار زير آن بار خماند و نميتوانند اين بارها را ببرند. پس آيهٴ محلّ بحث به وِزان آيه 123 سورهٴ «نساء» نيست. در آيهٴ 123 سورهٴ «نساء» اينچنين آمده است ﴿مَن يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً﴾ اين آيهٴ 123 ناظر به اصل جزاست، نه ناظر به حضور عمل يا احضار عمل يا حَمل اعمال «علي الظَهْر» و مانند آن و آيه محلّ بحث دو مطلب دارد: يكي مسئله آوردن است؛ يكي مسئله جزا. مسئله آوردن را با اين جمله اول بيان كرد، فرمود: ﴿وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ مسئله جزا را در جمله دوم ذكر كرد، فرمود: ﴿ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ﴾ پس وِزان آيهٴ محلّ بحث، وِزان آيهٴ 123 سورهٴ «نساء» نيست كه فقط اصلالجزا را بخواهد بفرمايد، بلكه اين آيه دوتا مطلب دارد: يكي آوردن؛ يكي جزا داده شدن ﴿ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ﴾ ناظر به جزاست، اين جمله به وِزان همان 123 سورهٴ «نساء» است ولي اصلش ﴿يَأْتِ بِما غَلَّ﴾ اين به وِزان آيات سورهٴ «عنكبوت» و امثال ذلك است كه ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾[19] و مانند آن.
خب، پس مشابه اين تعبير، در همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيهٴ 180 است كه در پيش داريم ـ انشاءالله ـ و آن آيهٴ 180 سورهٴ «آلعمران» اين است كه ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾؛ آنها كه بُخل كردند، از انفاق واجب پرهيز كردند، خيال نكنند اين يك كار خيري است و زرنگي است، بلكه اين شرّ است و در قيامت، همين بُخل كه شرّ است به صورت يك طوق عذاب در گردنشان ظهور ميكند، اين معلوم است كه بُخل است ﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَة﴾ يعني بُخل به صورت آن طوق عذاب ظهور ميكند كه اين ناظر به تمثّل و تجسّم اعمال هست. پس اگر در روايتي، رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اگر كسي شتري را غارت كرده است يا اسبي را خيانت كرده است آن اسب ميآيد يا شتر ميآيد[20] تا اينجايش قابل توجيه است كه خيانت به صورتي ظهور ميكند، معلوم است كه اين خيانت اسب است، معلوم است اين خيانت شتر است حالا عين، شتر باشد يا نه، مثل شتر باشد يا نه، ولي تمثّل خيانت شتر و خيانت اسب براي آنها هست و اين يك بار سنگيني است [و] اين بار، همانطوري كه در خواب ظهور ميكند در قيامت هم ظهور ميكند، پس ﴿وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»