درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

70/02/31

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 159

 

﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾﴿159﴾

 

بيان عظمت علمي و اخلاقي پيامبر در قرآن كريم

ذات اقدس الهي وجود مبارك رسول خود(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به عنوان اينكه صاحب خُلُق عظيم است ستود و معرّفي كرد، فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم﴾ اين ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم﴾ جزء عتايق سُوَر است در سورهٴ «قلم»، آيه چهار اين است كه ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم﴾ اين سوره، از عتايق سُوَر است يعني از سوره‌هايي است كه در اوايل بعثت، نازل شده است.

هرگونه دلالتي از هر آيه‌اي استفاده بشود كه وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فاقد آن اخلاق عظيم بود، محكوم است؛ نمي‌شود گفت مثلاً حضرت در اوايل امر، فلان نقص اخلاقي را ـ معاذ الله ـ داشت بعد كم‌كم اصلاح شد يا خود را اصلاح كرد، زيرا در همان اوايل بعثت، نازل شده است كه ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾. جريان ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّي﴾[1] و امثال ذلك هر كدام بايد در جاي خودش مشخص بشود كه اينها ضميرها به وجود مبارك پيغمبر برنمي‌گردد.

عظمت انسان را همان علم و عمل تشكيل مي‌دهد. انسان وقتي كامل است كه خوب بفهمد و خوب عمل كند، لذا كتابهايي هم كه در اين زمينه مي‌نويسند بخشي مربوط به مسائل علمي و نظري برمي‌گردد، بخشي به مسائل عملي و اخلاقي. مرحوم سيد مرتضي(رضوان الله عليه) كتابي نوشته به عنوان جُمَل العلم و العمل اين جُمل العلم ناظر به مسائل اعتقادي و اصول دين است، آن بخش عملش مربوط به فقه و امثال ذلك است كه جُمَل العلم و العمل. شاگردانش يكي مرحوم شيخ طوسي، ديگري ابن برّاج، هر كدام به نوبهٴ خود اين كتاب را شرح كردند يعني آن جُمَل علم را شيخ طوسي شرح كرد و جُمل عمل را، ابن برّاج شرح كرد و هر كسي به نوبهٴ خود سعي كرد كه در مسائل علمي و عملي چيزي جمع كند. ذات اقدس الهي درباره رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، درباره مسائل علمي مي‌فرمايد: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً﴾[2] اين درباره علم. درباره اخلاق هم فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم﴾[3] پس وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم عظيم‌العلم است، هم عظيم‌الخُلق، چون فرمود: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً﴾ در سورهٴ «قلم» هم فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم﴾ پس او انساني است عظيم‌العلم و عظيم‌الخُلق، اين اصل كلي.

عظمت علمي و عظمت اخلاقي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در طول اين آيات عديده شرح شده است؛ هم مسائل علمي آن حضرت، هم مسائل اخلاقي آن حضرت كه آنچه درباره مسائل علمي حضرت آمده است به منزلهٴ شرح ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً﴾ است و آنچه درباره فضايل اخلاقي آن حضرت نازل شده است، به منزله شرح ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم﴾ قرار دارد.

شرح صدر و خلق عظيم پيامبر در جريانات و حوادث صدر اسلام

مطلب بعدي آن است كه آنچه مربوط به آيه محلّ بحث است، فضايل اخلاقي رسول خداست كه فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِك﴾ قرآن كريم همه اين ابعاد را يكي پس از ديگري تحليل كرد. فرمود حوادث بسيار سخت و سنگيني براي شما پيش آمد. يك وقت است يك حادثه جزئي است براي تقسيم يك مِلك يا تقسيم يك مال، اختلافي مي‌شود خب، آنجا ممكن است كسي گذشت كند؛ اما ﴿خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ نداشته باشد، يك وقت مهم‌ترين شخصيت علمي جهان اسلام در سخت‌ترين شرايط كه نياز به كمك دارد او را رها مي‌كنند، حالا نه تنها چهره‌اش آسيب مي‌بيند، دندانش مي‌شكند، صورتش زخمي مي‌شود عده‌اي هم مُثله مي‌شوند. اگر يك رهبر، انسان كامل نبود، كُوْن جامع نبود، معلم فرشته‌ها نبود، در اين‌گونه از صحنه‌ها چه عكس‌العملي نشان مي‌داد، بالأخره پرخاش مي‌كرد، عصباني مي‌شد.

در جريان جنگ حُنين و امثال ذلك كه فرمود ﴿ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ﴾[4] در جريان اُحد، اين طور پيامبر به دنبال اينها راه افتاده ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَي أَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ﴾[5] مرتب مي‌فرمود من زنده‌ام «اليّ اليّ عباد الله من يكرُّ فله الجنة»[6] هيچ‌ كس گوش نداد، يك چند نفري اطراف حضرت بودند. عده‌اي بعد از سه روز آمدند، عده‌اي زودتر آمدند. خب، در چنين شرايط سخت و تلخي چه توقع مي‌رفت؟ اگر كسي داراي خُلُق عظيم نباشد، با اين سربازها چه مي‌كند؟ چهارتا گِله مي‌كند، چهارتا تنبيه مي‌كند، چهارتا عصباني مي‌شود هيچ حضرت اظهار عصبانيت نكرد. حضرت به عنوان انسان كامل، كون جامع، در مسجد مدينه مشغول خواندن خطبه‌هاي نمازجمعه است همه بلند مي‌شوند مي‌روند، همين كه صداي طبل تجاري آن تاجران را شنيدند ﴿إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِماً﴾[7] پيغمبر ايستاده است همه بلند شدند رفتند. حالا ممكن است چند نفري مثل حضرت امير(سلام الله عليه) آنجا نشسته باشند، بروند براي اينكه ببينند كه چه چيزي آوردند قدري ارزان‌تر بخرند بعد بيايند خطبه‌هاي نمازجمعه را گوش بدهند.

خب، اگر كسي خُلُق عظيم نمي‌داشت در برابر اين صحنه چه برخوردي مي‌كرد؟ كسي نقل نكرد كه ذات مقدس رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برآشفته بشود، اعتراض بكند، تحقير بكند، سرزنش بكند. اينها يك سلسله مَلكات عادي نيست كه مثلاً حالا انسان، در سخت‌ترين شرايط تنها بماند و بعد هم چيزي اعتراض نكند يا براي ارزان خريدن بعضي از كالاها نمازجمعه را ترك بكند، خطبه‌ها را ترك بكنند خطيب را در حال ايستاده رها بكنند بعد هم پيغمبر چيزي نگويد، اين ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم﴾[8] وقتي ذات اقدس الهي روي عظمت اخلاقي پيغمبر صِحه گذاشت، معلوم مي‌شود خيلي مسئله مهم است. حالا هم معلوم مي‌شود كه سخن از ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّي﴾[9] و امثال ذلك يقيناً آن ضمير ﴿عَبَسَ﴾ به پيغمبر برنمي‌گردد، چون ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّي﴾ بعد از ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم﴾ نازل شده است اينها چه كساني‌اند و چرا اين طورند، اين چه شرح صدري است اين ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم﴾ حالا ذات مقدس رسول اكرم هم او مسئلهٴ ﴿وَتَرَكُوكَ قَائِماً﴾[10] را مي‌بيند، هم جريان فرار جنگ اُحد را. در جريان اُحد پيامبر به دنبال آنها راه افتاده ولي در جريان مسجد و تنها شدن در حال خطبه، البته به دنبال آنها راه نيفتاده كه بفرمايد برگرديد؛ اما در جريان اُحد خوانديم كه فرمود: ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَي أَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ﴾[11] شما هم فرار كرديد و گوش به حرف هيچ‌كس نداديد.

خب، از اين حوادث وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) زياد ديده است. در همه موارد با آن شرح صدر برخورد كرد، لذا ذات اقدس الهي فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم﴾ بعداً هم در مسائل علمي فرمود تو علمِ عظيم داري، چون ﴿كَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيما﴾[12] اما اين را از خود نداري ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[13] نه «ما لاتعلم» يعني خدا، چيزي يادت داد كه تو آن نبودي كه از نزد خود بداني با همه آن نبوغي كه داري، اين چيزي نيست كه كسي با انديشه و فكر دريابد يا با مطالعه و درس و بحث فراهم بكند، اين‌چنين نيست «وعلمك ما لم تعلم» يا «ما لاتعلم» نيست، ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾ است، اين درباره علم.

درباره اخلاق، اين آيه محلّ بحث است كه ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ تو اگر شديدترين حالت را با شرح صدر پشت‌سر گذاشتي، اين بر‌اساس رحمت الهي بود و اگر نبود اين رحمت الهي، تو اين طور نرم‌رفتار نبودي ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾.

برخورد نيكوي پيامبر با كوردلان و تنگ‌نظران

آن‌گاه ساير آيات، اين خُلق عظيم را شرح مي‌دهد. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» مي‌فرمايد اينها مي‌آيند حضور تو، تو را نگاه مي‌كنند ولي تو را نمي‌بينند، اهل نظرند نه اهل بصر. آيه 198 و 199 سورهٴ «اعراف» فرمود اينها ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدَي لاَيَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ﴾؛ اينها مي‌آيند در مسجد، در مجلس تو اينها اهل نظرند، اهل بصر نيستند، اينها اهل نگاه‌اند اهل ديدن نيستند، تو را نگاه مي‌كنند ولي تو را نمي‌بينند، تو را به عنوان يك مرد عرب كه يكي از آحاد آنها هستي نگاه مي‌كنند؛ اما شخصيت حقيقيت، رسالتت را نمي‌بينند ﴿وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ﴾؛ اما ﴿وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ﴾ مثل انسان ضعيف‌الباصره‌اي كه در هنگام استهلال، نگاه به آسمان مي‌كند ولي ماه را نمي‌بيند، مي‌گويد «نظرت إلي القمر و لم أره أو لم اُبصره»؛ نگاه كردم ولي نديدم. خدا مي‌فرمايد اينها تو را نگاه مي‌كنند؛ اما تو را نمي‌بينند. خب، با اينها چگونه رفتار كن؟ با اينها ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾ اين مي‌شود شرح خُلق عظيم. خب، با بدان و بدانديشان از مسلمين چگونه رفتار كن؟ هَجر كن؛ اما ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾[14] ؛ تا آنجا كه اميد برگشت هست هَجرت، هجر جميل باشد ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾.

خفض جناح و ترحم پيامبر نسبت به مؤمنين

نسبت به مؤمنين يا آنها كه اميد برگشت آنها هست نسبت به آنها مرزها را مشخص كرد، چه در سورهٴ «حجر» و چه در سورهٴ «شعراء»[15] . در سورهٴ «حجر» فرمود ﴿لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَي مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[16] ؛ نسبت به مؤمنين خَفض جناح كن. در بحثهاي سابق ملاحظه فرموديد كه خَفض جناح دو قِسم است: يك خَفض جناح احترام و تذلّل مثل خفض جناحي كه فرزند در برابر پدر و مادر دارد ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[17] كه ذلولانه است، گرچه ذليلانه نيست. يك خَفض جناحي است كه ترحم است، جناحي كه پيامبر نسبت به امت دارد، فرمود: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[18] اين خَفض جناحي كه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به مؤمنين دارد، غير از خَفض جناحي است كه فرزند، نسبت به پدر و مادر دارد. اينها همه‌اش در محور ايمان است، آن‌كه مؤمن است، آن‌كه اگر هم چهار گناه كرد، اميد برگشت هست، آن‌كه با رحمت و لطف برمي‌گردد و مانند آن، كه اگر اين رحمت باشد او انفضاض و انشعاب و شكاف ندارد و اگر اين رحمت نباشد، او انفضاض دارد و مي‌رَمد، پس محور رحمت، در همين محدوده است، برهان مسئله هم همين است كه ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾.

قهر و غلظت پيامبر نسبت به كافران و منافقان

حالا اگر كسي اهل انفضاض و رميدن و شكاف و شقاق و نفاق است، با اينها چه؟ با اينها هم برابر خُلق عظيم بايد رفتار كرد. خُلق عظيم آن است كه انسان ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾[19] باشد، لذا همين رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه داراي خُلق عظيم است و نسبت به مؤمنين، رئوفِ رحيم است كه در سورهٴ «توبه» آمده و ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ آيه 128 سورهٴ «توبه» اين بود كه ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ همين وجود مبارك كه داراي خُلق عظيم است و ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ است و ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ است، نسبت به كساني كه حجت خدا بر اينها بالغ شد و اينها اهل ايمان نبودند و اهل فرار و شِقاق و نفاق بودند، نسبت به اينها مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[20] ؛ فرمود تو نسبت به مؤمنين غليظ‌القلب نيستي ولي نسبت به كافران و منافقان، غليظ باش: ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[21] قهراً مسئلهٴ لَيّن بودن، نرم بودن با سهل‌انگار بودن و بي‌تفاوت بودن فرق مي‌كند، زيرا ذات اقدس الهي به رسولش فرمود نسبت به مؤمنين، رئوف و رحيم باش، نسبت به كافر و منافق اهل گذشت نباش. كسي كه سهل‌انگار است، معصيت پيروان خود را توجيه مي‌كند، تحمل مي‌كند. در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» بين اين دو بخش جمع كرد. در ساير سُوَر هر كدام از آيات، عهده‌دار يك مطلب‌اند. بعضي از آيات عهده‌دار بيان رحمت نسبت به مؤمنين‌اند، نظير آيه سورهٴ «توبه»[22] ، نظير همين آيه محلّ بحث سورهٴ «آل‌عمران» و مانند آن و بعضيها عهده‌دار خشم و غضب و غليظ‌القلب بودن نسبت به كافران است، نظير ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[23] .

رحمت پيامبر نسبت به مؤمنين و غلظت او نسبت به تبهكاران

بعضي از آيات اين رحمت نسبت به وارسته‌ها و خشونت نسبت به تبهكاران را يكجا جمع كرد كه مبادا تبهكار با مشاهدهٴ نرمش رهبر، سوء استفاده كند.

در سورهٴ «شعراء» بين اين دو مطلب يك‌جا جمع شده است. آيه 215 و 216 سورهٴ «شعراء» اين است كه ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ٭ فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي‌ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ﴾؛ اگر كسي معصيت كرد، مبادا با سهل‌انگاري معصيت او را امضا كني، علناً اعلان تبرّي كن بگو من از اين كار بيزارم. در جريان خالد كه دست به آن گناه، دراز كرد وقتي جريان به وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيد، در حضور مردم آمد، دست به طرف آسمان برداشت، طوري كه زير دو بغل حضرت را مردم ديدند، دست را كاملاً به طرف آسمان برداشت عرض كرد: «اللهم إنّي أبرأ إليك مما فعل خالد»[24] چون خدا فرمود اگر كسي معصيت كرد، صريحاً اعلان تبرّي كن ﴿فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي‌ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ﴾ آن‌گاه وجود مبارك حضرت امير(صلوات الله و سلامه عليه) را خواست، بعد فرمود مي‌روي در آن قبيلهٴ ستمديده، همه غرامتهاي آنها را بررسي مي‌كني و از بيت‌المال مي‌پردازي «حتي أنّه ليدي ميلغة الكلب»[25] ‌«ميلغه‌» آن ظرفي كه سگ در او ولوغ مي‌كند، آب مي‌خورد. فرمود آنها را، ميلغهٴ كلاب را هم قيمت مي‌كني و خسارتها و غرامتهايي كه خالد وارد كرده است مي‌پردازي.

اين اعلان تبرّي از يك گناه و گناهكار و تدارك كردن و غرامت پرداختن، برابر با آن خُلق عظيم است، پس ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[26] بودن يا ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ بودن، معنايش سهل‌انگار بودن يا گناه دوستان خود را توجيه كردن، اين‌چنين نيست.

در سورهٴ مباركهٴ «تبوه» كه فرمود: ﴿جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[27] در سورهٴ «تحريم» همين معنا بازگو شده مجدّد يعني آيه نُه سورهٴ «تحريم» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾؛ آنها كه رفتند و رفتني بودند، آنها كه چه تو غليظ باشي، چه نباشي آنها برنمي‌گردند، نسبت به آنها غليظ باش ﴿وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾ در همان سورهٴ «تحريم» آيه شش دارد كه فرشتگان ما هم كه مظهر رحمت‌اند، نسبت به اينها غلاظ شدادند، درباره جهنمي كه جايگاه همين كفار و منافقين است، اين‌چنين آيه نازل شد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ﴾ خب اگر مؤمنين ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾‌[28] اند، اگر وجود مبارك پيغمبر مأمور به غليظ بودن نسبت به كافران و منافقان است، براي آن است كه فرشتگان رحمت هم اين‌چنين‌اند، غلاظ و شدادند: ﴿عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾.

خب، پس وجود مبارك رسول خدا به عنوان ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم﴾[29] معرفي شد ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾[30] درباره او آمده، ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[31] يا ﴿لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[32] آمده، ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾[33] آمده، ده‌ها حُكم ديگر آمده و معيار غليظ بودن و لَيّن بودن هم درباره‌اش مشخص شده، آن‌گاه به مؤمنين دستور داده شد كه ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[34] .

تأسي مؤمنين از جاذبه و دافعهٴ پيامبر

خاصيت تأسّي حَسن، آن است كه مؤمنين هم نسبت به ديگران لَيّن باشند، مادامي كه آنها اهل گناه نيستند و اگر كسي اهل گناه بود، اعلان تبرّي كنند و اعلام كنند كه متبرّي‌اند و نسبت به كافران و منافقان هم خيلي غليظ باشند. مشابه همين دستور، درباره مؤمنين آمده است كه فرمود شما كاري بكنيد كه دشمن، دربارهٴ شما غلظت و خشونت را احساس كند: ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[35] اين ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ را ذات اقدس الهي نسبت به مؤمنين فرمود، فرمود شما طرزي رفتار كنيد كه كافران، درباره شما احساس خشونت و درشتي بكنند، هرگز ضعف به آنها نشان ندهيد ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾.

پرسش:...

پاسخ: گناه اگر علني نباشد، مخفي باشد كه پرده‌برداري روا نيست. گناه، نسبت به شخص اگر باشد يعني شخصي خودش گناه بكند، اينجا كسي حق ندارد كه پرده‌برداري كند، بايد موعظه كند، براي او طلب مغفرت كند و مانند آن؛ اما اگر گناه نسبت به ديگري باشد؛ حقّ كسي يا حُكم خدا زير پا برود، آنجا جا براي عفو نيست.

خب، همين دو نحوي كه خدا به پيامبرش دستور داد، همين دو نحو را هم به مؤمنين فرمود ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ كه در بعضي از آيات هست و از طرفي هم نسبت به احكام الهي، در سورهٴ مباركهٴ «نور» آيه دو، اين‌چنين فرمود ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّه﴾؛ نسبت به يكديگر رئوف باشيد؛ اما در حقوق شخصي‌تان، درباره دين خدا اين‌چنين نباشيد كه سهل‌انگار باشيد ﴿لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّه﴾. خب، در دين خدا اظهار سهل‌انگاري روا نيست؛ اما در مسائل شخصي و حقوق شخصي البته هرگونه سهل‌انگاري هم مُجاز است ﴿وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾.

پرسش:...

پاسخ: در بحث امر به معروف گذشت كه البته از رقيق‌ترين مرحله تا غليظ‌ترين مرحله؛ حالا غليظ‌ترين مرحله‌اش به اذن دولت است يا فقط در اختيار حكومت اسلامي است. آن بحثش هم گذشت، آنها هم تأييدكنندهٴ همين مطلب است كه معلوم مي‌شود انسان، نسبت به گناهكار نبايد رئوف و رحيم باشد، بايد حدّاقل نهي از منكر كه انزجار قلبي است داشته باشد، پس ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ محورهايش مشخص شد.

انفضاض و انشقاق بجا و نابجا

خب، اما اينكه فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾ يعني يك انفضاض بجاست، يك انفضاض نابجا. انفضاض و انشقاق و شكاف نابجا آن است كه در اثر خشونت و خودسري زِمامدار، دامنگير مردم بشود، اگر زمامدار، خشن و خودسر بود مردم فرار مي‌كنند و شايد معذور هم باشند؛ اما يك انفضاض و انشعاب مذمومي است كه در همان پايان سورهٴ «جمعه» مشخص كرد، فرمود: ﴿وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِماً﴾[36] آن يك انفضاض مذمومي است، با اينكه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) لَيّن است، نرم است، دارد موعظه مي‌كند و خطبهٴ نمازجمعه ايراد مي‌كند، مع‌ذلك اينها فرار كردند و مُنفض شدند؛ او را رها كردند. گرچه انفضاض از دين نبود آنجا، ولي باز مع‌ذلك با اينكه انفضاض از دين نبود، انفضاض از بعضي از احكام عملي دين بود، باز هم قرآن اينها را مذمّت كرده است ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾.

عمل به معلومات گذشته موجب دستيابي به علوم جديد

پرسش:...

پاسخ: چرا؛ خيليها را ذات اقدس الهي نعمت داد، آنها به همان مقداري كه داده شدند عمل نكردند، لذا خيلي از توفيقها گرفته شد، تنها جريان ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ﴾[37] اين‌چنين نيست، خيليها هم همين طورند. خيليها با داشتن بعضي از معلومات و بعضي از قدرتها، آن مقداري كه مي‌دانند، آن مقداري كه مي‌توانند عمل نمي‌كنند و وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آنچه را كه خدا به او داد به او عمل كرده است، لذا مجاز است كه بگويد ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾[38] هر كسي مجاز نيست كه بگويد ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ البته راه براي اين دعا باز است؛ اما به هر كسي اجازهٴ ورود نمي‌دهند، البته هر كسي مي‌خواند ‌«رَبِّ زِدْنِي عِلْماً و عملاً و أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ‌»، خب، اين ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾[39] را چه كسي مي‌تواند بگويد، يعني چه كسي اجازه ورود دارد دعاي چه كسي مستجاب است؟ «من عمل بما يعلم وَرَّثه الله علم ما لم يعلم»[40] اين يك اصل كلي است. بزرگان هم روي اين خيلي صحّه گذاشتند در بحثهاي اخلاقي يعني اگر كسي ده درجه ثواب دارد اين به علمش واقعاً احترام مي‌گذارد، عمل مي‌كند، خب، چيزي را كه نمي‌داند ياد مي‌گيرد. خيلي از چيزها را ياد مي‌گيرد «من عمل بما يعلم ورثه الله علم ما لم يعلم» اين شخص مستجاب‌الدعوة است، اجازه عبور دارد، مي‌تواند بگويد ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ حالا اگر كسي آن مقداري كه علم داشت سعي كرد آن را به رُخ ديگران بكشد يا در سخنرانيها بگويد، يا در نوشته‌ها بگويد، يا در درسها بگويد، فقط مي‌خواهد خودش را نشان بدهد، همين كه مطلبي را ياد گرفته دلش مي‌خواهد مجلسي آن مسئله طرح بشود همه عاجز باشند او طرح كند. اين الآن معلوم مي‌شود اصلاً درس مي‌خواند، براي اينكه خودش را نشان بدهد.

خب، اين هرچه هم بگويد ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ اين دعايش مستجاب نيست، زيرا آن حديث معتبر ديگر جلوي اين را مي‌گيرد و آن حديث معتبر و معروفي كه باز مورد عنايت بزرگان اخلاق است، اين است كه ‌«الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ»؛ علم هاتف است، منادي است؛ به عمل مي‌گويد به دنبال من بيا، مي‌گويد بيا، هاتف است، «الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ: فَإِنْ أَجَابَهُ»؛ اگر عمل اجابت كرد به دنبال علم راه افتاد، اينها مي‌روند و مي‌مانند «فَإِنْ أَجَابَهُ» كه جواب محذوف است «وَ إِلاَّ ارْتَحَلَ عَنْهُ»[41] علم به عمل مي‌گويد حالا كه تو نيامدي خب، من هم نمي‌آيم. اين است كه انسان خيليها مي‌بينيد بعد از مدتي، بالأخره آنچه خواندند از يادشان مي‌رود، حالا يا به محيطي مي‌رسند كه هرچه خواندند از يادشان مي‌رود، يا به حالتي مي‌رسند كه هرچه خواندند از يادشان مي‌رود، بالأخره اين سرمايه از دستشان در [بيرون] مي‌رود. علم از آن كرايم اخلاقي است، هرجا نمي‌ماند «العلم يهتف بالعمل فإن أجابه»؛ اگر عمل، اجابت كرد به علم، احترام گذاشت، گفت آمدم به دنبالش راه افتاد خب هر دو مي‌مانند و اضافه هم مي‌شوند «وإلا» يعني اگر علم ندا كرد، هاتف غيبي بود به عمل گفت بيا، عمل نيامد «ارتحل»[42] علم هم مي‌رود.

دسته بندي علوم در فايده و منفعت

بهترين علم، علم درباره ذات اقدس الهي، اوصاف الهي، حِكَم الهي، احكام الهي، دستورات الهي، سود و زيان. كه چه به حال انسان نافع است؟ چه كار بكند؟ اين بهترين علم است و علوم تجربي و مادّي و رياضي هم كاربردي دارد ديگر. اگر كسي علم كشاورزي آموخت، اين عمل كرد براي تكاثر خود نه براي كوثر نظام اسلامي، اين علم هم از دستش مي‌رود. كسي رياضيدان بود اين هم عمل كرد براي تكاثر خودش، نه براي كوثر نظام اسلامي، اين هم از دستش مي‌رود. همه علوم، بركت است. علمي كه بتواند به انسانها خدمت كند نور است ديگر؛ منتها درجاتش فرق مي‌كند. مهم‌ترين علم، علم خداشناسي است، انبياشناسي، فرشته‌شناسي، قيامت‌شناسي كه نور مي‌دهد به آدم. در سايه آن علوم، همين علوم تجربي، علوم رياضي، علوم مادّي ديگر و مانند آن.

هر علمي كه بشود از او مشكل جامعهٴ انساني را برطرف كرد، اگر كسي به اين علم عمل كرد يعني مشكل جامعه را حل كرد. نه با اين علم مشكلي بر مشكلات جامعه افزود، اين علم منشأ بركت است. آن‌گاه اگر عمل نكرد «ارتحل»؛ اين علم مي‌رود، پس همه مجاز نيستند بگويند ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾[43] آن كسي كه به علمش عمل كرده است او مطمئن باشد كه مستجاب‌الدعوه است، وقتي گفت ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ يقيناً ذات اقدس الهي مزيد نعمت دارد.

﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾، پس محور تولّي و تبرّي حضرت مشخص شد، محور تولّي و تبرّي امت حضرت هم مشخص شد.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] عبس/سوره80، آیه1.
[2] نساء/سوره4، آیه113.
[3] قلم/سوره68، آیه2.
[4] توبه/سوره9، آیه25.
[5] آل عمران/سوره3، آیه153.
[6] . الكشاف، ج1، ص427.
[7] جمعه/سوره62، آیه11.
[8] قلم/سوره68، آیه4.
[9] عبس/سوره80، آیه1.
[10] جمعه/سوره62، آیه11.
[11] آل عمران/سوره3، آیه153.
[12] نساء/سوره4، آیه113.
[13] نساء/سوره4، آیه113.
[14] مزمل/سوره73، آیه10.
[15] شعراء/سوره26، آیه215 و 216.
[16] حجر/سوره15، آیه88.
[17] اسراء/سوره17، آیه24.
[18] حجر/سوره15، آیه88.
[19] فتح/سوره48، آیه29.
[20] توبه/سوره9، آیه73.
[21] توبه/سوره9، آیه73.
[22] توبه/سوره9، آیه128.
[23] توبه/سوره9، آیه73.
[24] . بحار الانوار، ج21، ص141.
[25] . بحار الانوار، ج21، ص141.
[26] قلم/سوره68، آیه4.
[27] توبه/سوره9، آیه73.
[28] فتح/سوره48، آیه29.
[29] قلم/سوره68، آیه4.
[30] اعراف/سوره7، آیه199.
[31] حجر/سوره15، آیه88.
[32] شعراء/سوره26، آیه215.
[33] مزمل/سوره73، آیه10.
[34] احزاب/سوره33، آیه21.
[35] توبه/سوره9، آیه123.
[36] جمعه/سوره62، آیه11.
[37] اعراف/سوره7، آیه175.
[38] طه/سوره20، آیه114.
[39] طه/سوره20، آیه114.
[40] . بحار الانوار، ج40، ص128.
[41] . نهج‌البلاغه، حكمت 366.
[42] . نهج‌البلاغه، حكمت 366.
[43] طه/سوره20، آیه114.