70/02/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 154 الی 155
﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً يَغْشَي طَائِفَةً مِنكُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَيءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِم مَا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيءٌ مَا قُتِلْنَا هاهُنَا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلُِيمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾﴿154﴾﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ﴾﴿155﴾
تکويني بودن ﴿كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ﴾ و مراد از ذات الصدور در آيه
در تحليل واقعي اُحد به چند نكتهٴ ديگر ميپردازند، ميفرمايند اين گروهي كه ميگفتند اگر حق با ما بود ما اينجا كشته نميشديم، منظور ﴿مَا قُتِلْنَا﴾ يعني «ما قتل اشاعرنا» وگرنه خود اينها كه مقتول نشدند، اين يك مطلب.
مطلب دوّم اينكه در جواب خدا فرمود ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ﴾ قبلاً استشهادي شد كه منظور از اين كتابت، كتابت تشريعي نيست يعني ناظر به آيهٴ ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ﴾ نيست، براي اينكه آن آيه، عام است. بر همه قتال، تشريعاً نوشته شده، اختصاص به گروه معيّن ندارد، پس منظور ناظر به قضا و قدر و كتابت تكويني است. شاهد دوّم آن است كه در آن آيه كه مسئلهٴ كتابت تشريعي مطرح است، آنجا قتال به جهاد و دفاع مطرح است، نه قتل ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ﴾[1] نه «كتب عليكم القتل»، در اينجا فرمود: ﴿لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ﴾ پس اين شاهد دوّم است كه نشان ميدهد که آن جرياني كه ﴿كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ﴾ است، غير از آن قتال تشريعي است كه بر همگان واجب است، اين هم دو مطلب.
سوّم آن است كه اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ «بِذَاتِ الصُّدُورِ» قبلاً اينچنين معنا شد يعني عقايد و افكار و اوصافي كه در دل است، آنها ذات الصّدر هستند. بعضيها احتمال دادند كه منظور از «ذات الصّدور» خود صدر باشد؛ منتها اين تأكيد، گاهي قبل از مؤكّد است. مثلاً ما ميگوييم شيء، خودش «جائني زيد ذاته جائني زيد عينه يا جائني زيد نفسه» گاهي اين ذات، قبل از آن مؤكّد ذكر ميشود، ميگوييم ذات زيد يعني ذاتي كه خود زيد است، اينجا كه گفته ميشود ﴿وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ يعني خود صدر يعني عين صدر يعني نفس صدر؛ اما خب آن معناي ذات الصدور كه معناي اوّل است او انسب است.
حکم فقهي فرار از ميدان جنگ
مطلب بعدي آن است كه اينها كه فرار كردند، فرار از ميدان جنگ از گناهان كبيره است، مبتلا به گناهان كبيره شدند. در كتابهاي فقهي ملاحظه فرموديد براي حرمت فرار از زحف نصابي است، براي جواز فرار از زحف و ميدان جنگ هم نصابي است. گفتند اگر دشمن در برابر يک رزمندهٴ اسلامي در ميدان جنگ قرار گرفت ولو از او قويتر باشد، حق فرار ندارد، فرار از زحف گناه كبيره است. ولي اگر دشمن، چند برابر اين سرباز مسلمان بود فرار از ميدان جنگ جايز است. البته نه فرار كلّي، بلكه فرار مقطعي، براي او هم نصاب ذكر شده است كه مثلاً تا چند برابر باشد، دو برابر باشد يا بيشتر آن هم در كتاب فقهي مشخص است[2] كه اگر دشمن مثلاً فلان مقدار از نصاب رسيد، فرار از ميدان جنگ جايز است؛ اما اين در صورتي است كه جنگ به عنوان جهاد باشد و مانند آن.
حالا اگر جريان دفاع داشت و وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در صحنه حاضر بود و در معرض خطر بود، اينجا دفاع تا آخرين لحظه واجب است، كسي حق ندارد فرار بكند و پيغمبر را تنها بگذارد. آن آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «توبه» در اينجا حاكم است و آن آيهٴ 120 سورهٴ «توبه» است كه فرمود: ﴿مَاكَانَ لْأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الْأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ يعني هيچ كس چه مردم مدينه، چه اطراف مدينه هيچ كس حق ندارد که از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) غايب بماند تخلّف كند و براي اينكه خودش را نجات بدهد از پيغمبر اعراض كند، اين را هيچ كس حق ندارد. خب، در ميدان اُحد كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حاضر بود كسي حق فرار نداشت، براي جواز فرار از زحف در فقه نصابي است، چه اينكه براي حرمت فرار هم نصابي است و اما آن نصابها براي حالتهاي عادي جنگ است ولي در جنگهاي دفاعي، مخصوصاً جايي كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حضور دارد و در معرض خطر است، آنجا كسي حق فرار ندارد. پس اين كاري به آن مسئلهٴ جواز ندارد تا كسي خواسته باشد فرار بعضي از فراركنندههاي جبههٴ اُحد را توجيه كنند بگويند، چون دشمن حالا دو برابر شده است يا امثال ذلك.
بخشش بودن توبه، منظور از آيه ﴿يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾
مطلب بعدي آن است كه اين فرار از زحف از گناهان كبيره است. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» ذات اقدس الهي وعده داد، فرمود غير از شرك، خدا همهٴ گناهان را ميآمرزد و گناه هر كسي را هم ميآمرزد؛ اما دو قيد زد، به اندازهاي كه خودش بخواهد و براي كسي كه خدا بخواهد. آنچه در سورهٴ «نساء» آمده است كه ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾[3] اما قيدش ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ هر كه را كه خدا بخواهد. البته هر اندازه كه خدا بخواهد. اين آيهٴ سورهٴ «نساء» ناظر به بخشايش بدون توبه است يعني گناهان را خدا بدون توبه هم ميبخشد، چون اگر منظور با توبه باشد خب، شرك را هم خدا ميبخشد، اين همه مشركين بودند كه توبه كردند و مسلمان شدند. اليوم هم هر مشركي بخواهد توبه كند اسلام او مقبول است. اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾ يعني بيتوبه؛ منتها براي اينكه افراد، مغرور نشوند، چه اينكه واقعاً هم مطلب اين چنين است، قيد زده است كه ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ لذا همواره انسان بين خوف و رجا به سر ميبرد؛ هم توبه بر او واجب است و وجوبش هم فوري است، هم اميدوار است كه خدا او را ببخشد، اينچنين نيست كه حالا اگر كسي توبه نكرد يقيناً خدا نبخشد، اين طور نيست. منتها به نحو قضيهٴ مهمله كه در حكم قضيهٴ جزئيه است بيان شده، فرمود: ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ آن «من يشاء» كيست معلوم نيست. هيچ كس حق ندارد كه فريب بخورد، بگويد خدا اگر هم توبه نكردم ميبخشد، چون فرمود هر كه را خودش بخواهد، حالا چه كسي را خدا ميخواهد آن را خودش ميداند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ يقيناً اينچنين نيست هر كه را كه خداوند بخواهد «الحمدُللهِ الذي يَفعَلُ مَا يَشٰاءُ و لٰا يَفعَلُ مٰا يَشٰاءُ غَيرُه»[4] اين جزء خطوط اصلي دين است كه خدايي را ما حمد ميكنيم كه هرچه خودش بخواهد ميكند، نه هرچه ديگران بخواهند بكند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اين آيه، ناظر به توبه نيست، چون اگر ناظر به توبه باشد شرك هم با توبه بخشوده ميشود. آن آيات سورهٴ «زمر» آنها ناظر به توبه است البته، كه ﴿يا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾[5] آنجا ديگر ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ نيست، چون آن آيات، سياقش سياق توبه است ﴿وَأَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ﴾[6] كذا و كذا، لذا آنجا به عنوان موجبهٴ كليه حكم كرد؛ هر كسي توبه بكند البته خدا ميبخشد.
پرسش:...
پاسخ: حق غرور ندارد. شايد خود همين غرور زمينه باشد تا خدا به او بفرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ﴾[7] خود غرور كه زمينهٴ امن است، خودش گناه است ﴿فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ﴾[8] .
پرسش:...
پاسخ: ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾[9] را، فرمود شرك را بدون توبه، خدا نميبخشد. مادون شرك را ميبخشد؛ اما ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ اين ميشود موجبهٴ جزئيه ولي در سورهٴ «زمر» كه فرمود: ﴿لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾[10] موجبهٴ كليه است، چون سياقش هم سياق توبه است، بعد فرمود: ﴿وَأَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ﴾[11] چه شرك چه غير شرك، همهٴ گناهان از همهٴ گنهكاران با توبه بخشوده ميشود.
احتمال بخشش گناهان فراريان در احد از جانب خداوند
خب، پس فرار از زحف را كه گناه غير شرك است مادون شرك است ممكن است ذات اقدس الهي ببخشد ولي بيتوبه اين ممكن است. ممكن است كساني كه در صدر اسلام در جريان اُحد گرفتار فرار از زحف بودند گناه كبيره را مرتكب شدهاند؛ اما خداوند بخشيده باشد بيتوبه، ما كه دليلي نداريم كه يقيناً خدا نبخشيد که و دليلي نداريم كه حتماً توبه كردند و خدا بخشيد، احتمالش هست. اينچنين نيست كه انسان بتواند به ضِرس قاطع بگويد كه ممكن نبود خداوند گناه اينها را بدون توبه ببخشد، نه ممكن است بيتوبه هم بخشيده باشد، چون آيهٴ سورهٴ «نساء» اختصاصي به آخرت ندارد، مادون شرك را ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ ممكن است بخشيده باشد.
پرسش:...
پاسخ: آن مسئلهٴ خلود است وگرنه ورودش خيليها وارد جهنّم ميشوند، بعدها به عنوان «عتقاء الله من النار»[12] آزاد ميشوند، مخلّد بودن براي معاندين است.
بيان نکاتي در جمع بندي بحث
بنابراين فرار از زحف، از گناهان كبيره است يك مطلب، نصابش هم در فقه مشخص شده است جوازاً و منعاً دو مطلب، آن نصاب براي جنگهاي عادي است نه در جايي كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در معرض خطر باشد اين سه مطلب، بخشش گناهان مادون شرك، بدون توبه فيالجمله ممكن است، نه بالجمله اين هم چهار مطلب. ما دليل قطعي نداريم كه ذات اقدس الهي كه از اينها صرفنظر كرد و عفو فرمود اينها حتماً توبه كردهاند، ممكن است بعضي را بيتوبه عفو كرده باشد، اين هم پنج مطلب. آيهٴ سورهٴ «نساء» كه ميفرمايد خداوند گناهان مادون شرك را بيتوبه ميبخشد[13] ، اختصاص به مسئلهٴ آخرت ندارد در دنيا هم ممكن است ببخشد، شش مطلب.
احتمال سوء خاتمه و حسن خاتمه براي همه انسانها و ماجراي زبير
حالا اينهايي كه فرار كردند ممكن است كه بعد در اثر توبه به حسن عاقبت راه يافته باشند، بعضي از آنها كه ماندند در اثر تجرّي ممكن است مبتلا به سوء خاتمه شده باشند، چه اينكه شدند. خب، دربارهٴ زبير وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود «ما زال» از ما بود تا پسرش بالغ شد[14] و راه او را عوض كرد و وجود مبارك فاطمهٴ زهرا(صلوات الله و سلامه عليها) به حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود اگر براي شما وصيّ من شدن سخت است، من زبير را وصيّ خود قرار بدهم. به فاصلهٴ بيست سال، آن چنان تحولي پيدا شد كه زبير به آن صورت درآمد. خب، كساني كه فرار كردند ممكن است در اثر توبه و انابهٴ واقعي از حسن خاتمه برخوردار بودند، كساني هم كه ماندند ممكن است در اثر بدرفتاريهاي بعدي مبتلا به سوء خاتمه شده باشند، چه اينكه شدند ولي در آن مقطع، البته آن كس كه فرار كرد معصيت كرد و آن كس كه ماند اطاعت كرد.
جريان فرار عثمان در احد
مطلب بعدي كه در كتابهاي تفسيري اهل سنّت هم آمده اين است كه بين عبدالرحمان بن عوف و عثمان مناظرهاي شده است كه عثمان نسبت به عبدالرحمان بدگويي كرد، عبدالرحمان بن عوف به عثمان گفت: «أتَسُبُّني»؛ تو بد ميگويي، دشنام ميدهي مرا، در حالي كه تو سوابق سوء زيادي داري، تو در جريان جنگ بدر غايب بودي حضور نداشتي، در جريان اُحد فرار كردي، در جريان بيعت الرضوان آنجا حضور نداشتي، اينها همه سوابق توست. آن طوري كه اين گروه اهل سنّت در دفاعيهاي كه از عثمان نقل ميكنند ذكر ميكنند اين است كه عثمان در جواب عبدالرحمان گفت؛ اما در جريان بدر، چون بنت رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه عيال عثمان بود اين مريضه بود و من پرستار اين مريض بودم، لذا معذور بودم. در جريان احد، البته من فرار كردم، چون جزء فرارياني بود كه بعد از سه روز پيدا شد ولي خدا عفو كرد. در جريان بيعة الرضوان هم من مأموريت داشتم كه به عنوان ربيعه و ديدبان و ناظر بروم در مرز، در جايي ديگر از طرف رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم)[15] ، حالا اين دفاعيهٴ او. ولي اصل فرار را همه پذيرفتند كه او در جريان احد فرار كرده بود، اين فرار به عنوان گناه كبيره است، حالا بعد توبه كرد كه اينها برآناند كه او توبه كرد و مشمول عفو شد يا نه، خداوند از اين فراريان بخشيد در صورتي كه با نفاق و ارتداد همراه نباشد، بيتوبه مثلاً مورد عفو قرار گرفت، اين هم يك مطلب.
مراد از شرايط ششگانه استغفار در نهج البلاغه
پرسش:...
پاسخ: نه، آن پيداست كه آن شرايط ششگانهاي كه در نهجالبلاغه براي استغفار هست، پيداست كه آن گناهان طوري بود كه با آن گناهان اين شخص رشد كرده است، همان طوري كه دربارهٴ بعضيها آمده است كه ايمان از قرن او تا قدم او هست، در مجاري او هست، نسبت به آن شخصي كه حضرت فرمود: «ثَكَلِتْكَ أُمُّكَ»[16] استغفار را آسان گرفتي، تو بايد اين شرايط ششگانه را انجام بدهي، يكي از امور ششگانه اين است كه آن قدر از خوف خدا بنالي كه آن گوشتهايي كه در بدنت از حرام روئيده آب بشود و گوشت حلال برويد، معلوم ميشود اين شخص، با حرامخوري و مانند آن تغذيه كرده و شيطان در همهٴ مجاري درك و كار او رسوخ پيدا كرده. در مقابل عمّار(رضوان الله عليه) كه عمار «مليءٌ ايماناً مِن قَرنِهِ الي قدَمه و اختلط الايمان بِلَحمه و دَمِه»[17] گرچه اين بيان به نحو اعلي دربارهٴ خود حضرت امير(سلام الله عليه) آمده ولي دربارهٴ عمّار ياسر و امثال عمّار ياسر هم هست كه عمار «مليءٌ ايماناً مِن قَرنِهِ الي قَدمِه» غرق ايمان است و «و اختَلَط الايمان لحمَه و دَمَه»[18] . در مقابل اينها كساني هستند كه شيطان مانند خون در رگهاي اينها جاري است، مجاري درك و ادراك اينها را شيطان پر كرده است، از راه حرامخوري و مانند آن.
اين است كه فرمود يکي از شرايط ششگانهٴ استغفار اين است كه شما آنقدر بناليد كه اين گوشتهاي حرام آب بشود، گوشت حلال برويد. ولي در همين زمينه ذات اقدس الهي اگر بخواهد ببخشد ﴿يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾[19] ، چون خدا ﴿ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴾[20] است و ممكن است بيتوبه ببخشد، نه اينكه محال است خدا بيتوبه كسي را ببخشد، چون خودش وعده فرمود كه بدون شرك را ممكن است خدا ببخشد؛ اما ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾[21] البته نه براي هر كسي و اين بخشش گناهان هم اختصاص به آخرت ندارد، در دنيا هم مشمول اين اصل كلّي است.
پرسش:...
پاسخ: وعدهٴ فيالجمله است نه بالجمله، فرمود كه اما به چه كسي، لذا همواره انسان بين خوف و رجا به سر ميبرد. شايد اين شخصي كه گناه كرده مشمول عفو الهي نباشد، چه ميدانيم. تازه آنهايي هم كه توبه كردند معلوم نيست توبهٴ آنها نصوح باشد، لذا انسان تائب هم بين خوف و رجا بايد به سر ببرد، البته اميدوار است.
وسوسهگري، تنها حربه شيطان براي اغواي مجاهدين احد
مطلب بعدي آن است كه اين كساني كه فرار كردند، فرار از زحف از گناهان كبيره است، اين با اغواي شيطان انجام شده و شيطان مأمور خداست كه افراد تبهكار را در سختترين حال و شديدترين حال و مهمترين حال، آنها را بگيرد. شيطان اوّل كاري كه انجام ميدهد وسوسه ميكند، وسوسه يعني نامهٴ دعوت، ترسيمي از دعوتنامه در ذهن دارد، انسان را دعوت به گناه ميكند، در مقابلش عقل از درون، وحي از بيرون، فرشتگان، همهٴ علل و اسباب رحمت، آنها هم دعوتنامه را ترسيم ميكنند انسان را به طرف فضيلت راهنمايي ميكنند، انسان است و مختار، در تصميمگيري هم مختار است شيطان در اينجا هيچ نقشي ندارد، البته فرشتگان و اينها كمك ميكنند كه انسان راه خير را طي كند؛ اما شيطان در اين مقطع، هيچ نقشي ندارد فقط وسوسه ميكند يعني دعوت. از آن طرف چند برابر شيطان هم الهام دارند؛ راهنمايي ميكنند. اگر شخص با داشتن آن همه راههاي خير، جلوي شيطان خضوع كرد و حرف شيطان را پذيرفت، وارد گناه شد از آن به بعد شيطان دستش باز است، از آن به بعد شيطان تحريك ميكند ميلغزاند و مانند آن.
در اين كريمه كه ذات اقدس الهي دارد مسئلهٴ اُحد را تحليل ميكند، لذا در سرفصل اين بخش فرمود: ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾[22] دارد مسئله را مبرهن ميكند، ميفرمايد اينها كه لغزيدند و فرار كردند اين فرار كردنشان، لغزششان به اغواي شيطان بود؛ اما اينچنين نبود كه شيطان بيايد اينها را مستقيماً از جبهه بيرون ببرد که، اينها چندين بار به سوء اختيار خودشان گناه كردند، وقتي گناه كردند شيطان را راه دادند، در تحت ولاي شيطان قرار گرفتند شيطان را به عنوان ولي و متولّي پذيرفتند از آن به بعد، شيطان اينها را گرفت، آن هم نه صرف گناه، اينها چندين گناه كردند گناهشان كه زياد شد، در اثر بعضي از گناهان، شيطان اينها را گرفته. پس اينجا سه مرحله است: مرحلهٴ اوّل اين است كه در اصل سر دو راه بودن شيطان، هيچ كاري با آدم ندارد فقط دعوت ميكند. در مقابل انبيا، اوليا، كتاب، شريعت، عقل، الهام دروني و راهنمايي بيروني همه انسان را هدايت ميكنند به طرف خير.
پرسش:...
پاسخ: بله آن مسئلهاي است كه وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رحلت كرده است آن مسئله است، نه اصل اينكه عدهاي همين كه ببينند دارند مجروح ميشوند فرار كنند، چون بعدها آن صدا منتشر شد.
پرسش:...
پاسخ: اين بعد گفته شد نه اوّلين بار، نه اينكه اوّل اين شايعه منتشر شد كه «قُتِلَ رَسولُ الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»[23] بعد مردم فرار كرده باشند، خيليها فرار كردند و چون حضرت را از نزديك نديدند جا براي اين شايعه بود وگرنه آنهايي كه از حضور حضرت ميخواستند فرار كنند كه جا براي اين شايعه نبود.
مراحل تأثير شيطان بر انسانها و مجاهدين احد
خب، پس شيطان وقتي انسان سر دوراهي دارد هيچ كاري ندارد فقط دعوتي است، از اين طرف ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[24] هست، از آن طرف هم تحريك هست همين. هيچ كاري شيطان ندارد، اين مرحلهٴ اوّل [که] تصميمگيري فقط به عهدهٴ خود شخص است. اگر كسي به سوء اختيار خودش پايش لغزيد يعني خودش را لغزاند [و] تابع شيطان شد ده قدم، بيست قدم به همراه او رفت، اين مرحلهٴ دوّم، باز هم شيطان حق دخالت ندارد كه بيايد سرپرستي او را به عهده بگيرد باز هم حق دخالت ندارد، اين سعهٴ رحمت حق است كه شايد اين شخص برگردد. وقتي وارد مرحلهٴ سوّم شد يعني ادامهٴ عصيان شد از آن به بعد ذات اقدس الهي دستور ميدهد، فرمود حالا بگيريد اين را.
در جريان فرار از زحف هم همين طور بود، عدهاي سر دوراهي قررا گرفتند رسول خدا را با آن همهٴ مواهب كه خداي سبحان ارسال كرد، ديده بودند، يک مختصر فشار يا جاذبهٴ غنيمت، اينها را به طرف فرار دعوت كرد يا ترك آن سنگر دعوت كرد. اينها كمكم فَشَل پيدا كردند، تنازع پيدا كردند، عصيان كردند، ﴿مِنكُم مَن يُرِيدُ الدُّنْيَا﴾[25] شدند، وقتي اين گناهان يكي پس از ديگري آمد و آمد، از آن به بعد شيطان مجاز شد كه اينها را بگويد فرار كنيد، در اينها تأثير كرده است كه فرار كنيد، نه اينكه در اين مرحلهٴ سوّم كه شيطان اينها را وادار به فرار كرده است يك طرفه باشد فرشتگان هم از آن طرف فرياد ميزنند كه نرو، پيغمبر هم ميگويد نرو، عقل هم ميگويد نرو، ساير آن افرادي كه جزء شاكرين بودند و در صحنه ايستادند ميگفتند: «أين تذهبون»، در اين مرحلهٴ سوّم، شيطان عدهاي را تحت ولاي خود قرار ميدهد، لذا در اين بخش، تحليل قرآن اين است فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ﴾ ميدانيد چرا فرار كردند، منشأ تولّي و اعراضشان از صحنه ميدانيد براي چه بود، اين در اثر اغواي شيطان بود، خب چرا شيطان در اينها اثر گذاشت ﴿إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ﴾، «استزلّ» در اينگونه از موارد همان معناي «أزلّ» را دارد يعني لغزاند، چرا شيطان اينها را لغزاند: ﴿بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا﴾ پس اوّل، شيطان اينها را نلغزاند فقط وسوسه كرد، وقتي هم كه اينها وارد معصيت و گناه و ضعف اراده و تنازع و عصيان و ارادهٴ دنيا شدند در اوايل امر هم كه اين گناهان را مرتكب ميشدند، شيطان اينها را نلغزاند، وقتي اين گناهان اضافه شد ﴿بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا﴾ شيطان اينها را لغزاند يعني به سبب ﴿ِبَعْضِ مَا كَسَبُوا﴾ نه همه، چون ﴿ِبَعْضِ مَا كَسَبُوا﴾ را هم ممكن است ذات اقدس الهي عفو بكند. اگر كسي ده بار گناه كرد، ممكن است خدا عفو بكند، حالا بار يازدهم را ممكن است شيطان بگيرد.
بخشش بسياري از گناهان توسط پروردگار
ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» فرمود حوادث ناگواري كه دامنگيرتان ميشود، اين در اثر همهٴ اعمال بد شما نيست ما خيلي از كارهاي بد شما را عفو ميكنيم، در سورهٴ «شوريٰ» آيهٴ سي اين است ﴿وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾؛ خدا از خيلي از لغزشهاي شما ميگذرد وقتي لغزشهاي شما ادامه پيدا كرد، آنگاه در اثر بعضي از لغزشها يک مصائب ناگواري دامنگيرتان ميشود وگرنه لطف خدا اينچنين نيست كه تا انسان لغزيد او را بگيرد، اين طور نيست ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾ لذا شيطان هم که در حد «كلب معلَّم» است، بعد از اينكه ذات اقدس الهي نصاب عفو را به پايان برد، اين شخص ديگر قابل عفو نيست، از آن به بعد اجازه ميدهد كه شيطان متولّي كار او قرار بگيرد. اگر خدا بخواهد هر گناهي كه انسان انجام ميدهد برابر آن گناه، كيفر بدهد هرگز گياهي روي زمين نميرويد، جنبندهاي در زمين زندگي نميكند.
در پايان سورهٴ «فاطر» اينچنين آمده است، آيهٴ 45 سورهٴ «فاطر» ﴿وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَي ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَي أَجَلٍ مُّسَمّي فَإِذَا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيراً﴾؛ فرمود اگر مردم هر گناهي كه انجام بدهند ذات اقدس الهي اينها را كيفر بدهد كه جنبندهاي روي زمين نميماند، ما كه از اسرار مردم باخبر نيستيم، ديگران هم كه از اسرار ما مستحضر نيستند كه ما در دل چه لجنهايي را داريم، چه رِينهايي را داريم، خيلي از ماها امر بر خود ما مشتبه است، ما خيلي از كارها را به حساب دين ميآوريم، در حالي كه اينچنين نيست. انسان تا خود را بشناسد تا وظيفه را بشناسد تا خلوص را بشناسد تا وساوس شيطان را بشناسد خيلي طول ميكشد. خيلي از كارهاست كه اگر خودمان انجام بدهيم به حساب دين ميآيد؛ اما حالا ديگري كه دارد انجام ميدهد شروع به كارشكني ميكنيم. ما ميخواهيم خودمان مطرح باشيم، نه اينكه آن كار انجام بگيرد. شما بسياري از اين مسائل و مشكلات داخلي هر جا كه سخن از تنازع است، تحليل ميكنيد، ريشهاش به همين برميگردد و اكثري مردم كه مسلمان هستند آنها با كتاب و با برهان و استدلال عالم نشدند [بلکه] با سيرت و سنّت سلف و صالحين سلف مسلمان شدند، آنها وقتي ببينند روحاني آنها مصداق ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾[26] است، مؤمن خواهند بود و اگر ـ معاذ الله ـ ببينند ﴿مِنكُم مَن يُرِيدُ الدُّنْيَا﴾[27] در آن درآمده، برميگردنند. اكثري مردم برابر با عمل زندگي ميكنند، آن وقت ما اين گناهان را كم به حساب ميآوريم، خيال ميكنيم كه اينها كار كوچكي است حرف ما، روش ما، سنّت ما، سيرهٴ ما اگر خدايي ناكرده عدهاي را منزجر بكند، خيال كرديم كه گناه كوچكي است، ما اگر خواستيم ببينيم گناه چقدر خطر دارد، اين گناه را در مقابل آن ثواب قرار بدهيم، ثواب گفتند اگر شما كاري بكنيد كه يك نفر را خدا به وسيلهٴ شما هدايت بكند، ارزشش بيش از همهٴ چيزهايي است كه از زير دست آفتاب ميگذرد. خب، در مقابل اگر ما كاري كرديم كه خدايي ناكرده مردم برگشتند، اين هم همين كيفر تلخ را دارد. اين است كه ذات اقدس الهي ميفرمايد من اگر برابر آنچه شما در درون داريد عمل بكنم، جنبندهاي روي زمين نميماند ﴿وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَي ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ﴾[28] .
پرسش:...
پاسخ: خب بله، اينها جزء اولياي الهي هستند ديگر، منظور آن است كه ذات اقدس الهي هرگز به شيطان مهلت نميدهد كه مستقيماً در ما اثر كند، بلكه ﴿بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا﴾.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا والحمدلله رب العالمين»