70/02/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره آلعمران/ آیه 152 الی 153
﴿وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّي إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَا تُحِبُّونَ مِنكُم مَن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَن يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ﴾﴿152﴾﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَي أَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غَمَّا بِغَمٍّ لِكَيْلاَ تَحْزَنُوا عَلي مَا فَاتَكُمْ وَلاَ مَا أَصَابَكُمْ وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾﴿153﴾
تعبّد محض نبودنِ دستورات قرآن
در بحثهاي قبل كيفيت بيان بودن قرآن كريم مشخص شد، در يكي از آيات سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه بحثش قبلاً گذشت، فرمود: ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُديً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾ آيهٴ 138 همين سورهٴ «آل عمران»، اين ﴿هذَا بَيَانٌ﴾، نشانهٴ آن است كه دستورات قرآن، تعبّد محض نيست [و] در خيلي از موارد مسائل را تحليل ميكند. يكي از بحثهاي تحليلي قرآن همين جريان جنگهاي گوناگوني بود كه اتفاق افتاد، قبل از اعزام نيرو به جبهه، رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نظاميان را توجيه ميكرد، اصل هدف را بازگو ميكرد، كيفيت جنگ را مشخص ميكرد، فضيلت جنگ را در برابر كفر مشخص ميكرد و مانند آن. بعد از اعزام نيرو، دوباره اينهايي كه به مسجد برميگشتند حضرت آن نقطه قوتهاي جنگ را نقطه ضعفهاي جنگ را تشريح ميكرد تا اينها كارآمد بشوند، لذا در اين زمينه خدا فرمود: ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُديً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾.
تبيين مسائل سياسي و نظامي در جريان احد براي اتمام حجت
يكي از آن موارد تبيين و تحليل مسائل نظامي ـ سياسي همين جريان اُحد است. قبل از اعزام نيرو رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آنها را توجيه كرد، خطر حملهٴ بيگانهها را مشخص كرد، ضرورت دفاع را مشخص كرد، عظمت شهادت را شرح داد و مانند آن. بعد وقتي كه رفتند جبهه و آن حادثه پيش آمد و برگشتند آيات فراواني در همين زمينه نازل شد كه نقطه قوتها و نقطه ضعفها مشخص بشود، تا بشود ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاس﴾[1] طوري است كه از آن به بعد ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾ است و ﴿وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[2] است، طوري قرآن مسائل را بيان ميكرد كه معارف ديني براي آنها بيّنه ميشد؛ روشن و آفتابي ميشد. در جريان جنگ اُحد مسئله را براي اينها به صورت بيّن روشن كرد، فرمود قبلاً خدا وعدهٴ نصرت داد به وعده وفا كرد، وعدهٴ نصرتش مشروط به صبر شما بود تا صابر بوديد از نصرت الهي برخوردار شديد ﴿وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّي إِذَا فَشِلْتُمْ﴾ اين ﴿حَتَّي إِذَا فَشِلْتُمْ﴾ يعني نصر الهي ادامه داشت تا آن وقتي كه شما ارادهتان ضعيف شد، وقتي كه ارادهتان ضعيف شد زمينهٴ نزاع، فراهم شد و وقتي نزاع فراهم شد، يك عده اطاعت كردند، يك عده عصيان كردند و آنهايي هم كه اطاعت كردند ﴿وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة﴾ بود و آنهايي كه عصيان كردند ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَة﴾ بود، چون ﴿مِن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَا تُحِبُّونَ﴾ بود. آنهايي كه مبتلا به ضعف اراده شدند و نزاع كردند و سرانجام معصيت كردند هيچ دليلي نداشتند، براي اينكه ﴿مِن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَا تُحِبُّونَ﴾ بود، بعد از اينكه خداوند نصر را ارائهٴ اينها داد، اينها هيچ بهانهاي نداشتند، آنگاه راه را هم چنان باز گذاشت. كساني كه عصيانشان از حد عمل نگذشت به اعتقاد نرسيد يعني به ارتداد و امثال ذلك نرسيد، مورد عفو الهي شدند، چون ايمانشان محفوظ بود ﴿وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ﴾ آنهايي كه به حد نفاق و ارتداد رسيد آنها را در آيات بعد شرح ميدهد كه اينها كساني هستند كه ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾[3] اينها مشمول عفو الهي نيستند، چون مؤمن نيستند.
خب، فرمود: ﴿وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم﴾ يعني كافران را محسوس كرديد، مستأصل كرديد، «حسّه» يعني «أزال حسّه» مثل «رَأَسه» يعني «اصاب رأسه»، «بطنه» يعني «أصاب بطنه» و مانند آن «حسّه» يعني «أزال حسّه و أصاب حسّه». خب، ﴿بِإِذْنِهِ حَتَّي إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُم﴾ براساس اين تقرير، ديگر لازم نيست كه ما بگوييم جواب ﴿إِذَا﴾ محذوف است يعني ﴿حَتَّي إِذَا فَشِلْتُمْ﴾ خداوند «منعكم نصره» اين ديگر لازم نيست، براي اينكه اين ﴿حَتَّي إِذَا﴾ به معناي «إلي» خواهد بود يعني «لقد صدقكم الله وعده إلي عن فشلتم» تا آن وقت.
تفاوت سستي و فَشَل بعد و قبل از تنازع
مطلب بعدي آن است كه اين «فَشَل» گاهي قبل از تنازع است، چنانچه در بحث ديروز گذشت گاهي بعد از تنازع. گاهي اوّل، قدرت است ولي خودخواهي زمينهٴ نزاع را فراهم ميكند، آنگاه آن «فَشَل» بعد از تنازع پيش ميآيد كه فرمود: ﴿وَلاَتَنَازَعُوافَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ﴾[4] كه فَشَل را با «فاء» تفريع متفرّع بر تنازع كرد، گاهي خود فَشَل و ضعف اراده، زمينهٴ نزاع ميشود، نظير آنچه در سورهٴ «انفال» آمده، در سورهٴ «انفال» جريان جنگ بدر را كه تشريح ميكند، در آيهٴ 43 اينچنين ميفرمايد، 43 سورهٴ «انفال» ﴿إِذْ يُرِيكَهُمُ اللّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلاً وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ﴾؛ اگر رقم واقعي دشمنها را نشان توي پيامبر بدهد و تو هم براي مردم بازگو كني مردم، دچار ضعف اراده ميشوند و اين ضعف اراده، زمينهٴ نزاع را فراهم ميكند يك عده ميگويند برويم، يك عده ميگويند نرويم و مانند آن، كه آنجا فَشَل و ضعف اراده يا أحياناً هراس، زمينهٴ تنازع را فراهم ميكند، نظير همين جريان احد. پس گاهي فَشَل قبل از تنازع است گاهي فشل بعد از تنازع ﴿حَتَّي إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ﴾ اين كلمهٴ ﴿فِي الْأَمْرِ﴾يعني دربارهٴ قصّه و شأن و جريان، اختصاصي به امر در مقابل نهي ندارد، گرچه عدهاي در خلال تفسير، نظير آنچه در تفسير امام رازي آمد احتمال دادند كه ﴿تَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ يعني امر در مقابل نهي[5] ، امر رسول خدا اين بود كه شما آن سنگر را حفظ كنيد اين تيراندازها از جا حركت نكنند، در آن دهنهٴ كوه احد بايستند و عدهاي در اين امر تنازع كردند گفتند ديگر امر امتثال شد ما موظّف نيستيم در اين سنگر بمانيم، عدهاي گفتند امر همچنان باقي است ما بايد امتثال كنيم. ولي ظاهراً منظور از اين امر همان شأن و كار است كه در سورهٴ «انفال» هم به همين صورت آمده كه ﴿وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ﴾[6] .
تفاوت بين اسناد غفلت مسلمين از کافرين
مطلب بعدي آن است كه اين عصيان كه منشأش حبّ دنياست ﴿مِنكُم مَن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَن يُرِيدُ الآخِرَةَ﴾ باعث شد كه خداوند آن سلطهاي كه نصيب مسلمين كرده بود «علي الكافرين» آن را برداشت، فرمود:﴿ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ﴾؛ شما را يعني مسلمين را از كافرين منصرف كرد به حال خودتان پرداختيد، اين انصراف مسلمين از كافرين، در دو بخش قرآن مطرح شد. در يك بخش به عنوان فَشَل و تنازع و عصيان مطرح شد، در بخش ديگر هم به خدا اسناد داده شد.
خب، جمع اين دو اسناد و دو بخش چگونه است؟ در قسمت اوّل فرمود شما ضعف اراده، دامنگيرتان شد، تنازع كرديد، معصيت كرديد در اثر دنياخواهي، بالأخره از آنها باز مانديد. همين جريان را در جملهٴ بعد به خدا اسناد ميدهد، ميفرمايد خداوند شما را از آنها منصرف كرده است، اگر ضعف اراده و تنازع و عصيان و دنياطلبي مايهٴ انصراف از آنهاست، چگونه اين انصراف را خدا به خود اسناد داد، فرمود خداوند شما را منصرف كرد ﴿ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ﴾ و اگر اين كار، كار خداست، پس چرا به عنوان ضعف اراده و تنازع در امر و عصيان و دنياطلبي تحليل شده است. ظاهراً سرّش اين است كه اين كار اوّلي دارد و آخري؛ اوّل، در اثر ضعف اراده زمينهٴ تنازع فراهم شد و عصيان محقق شد و ريشهٴ همهٴ اينها دنياطلبي بود كه اين كارها به عنوان معصيت است و از خدا دور است. اين معنا را در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» آيهٴ 155 به عهده دارد كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا﴾ اين استزلال است «استزلال» يعني طلب لغزش كردن و لغزاندن «زلّت» يعني لغزش ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ﴾[7] يعني اينها را لغزاند، در اينجا فرمود كه منشأ لرزش و لغزش نظاميها در جنگ احد و مانند آن، كار شيطان است؛ شيطان اينها را لغزاند. پس بخش اوّل اين قصّه كه مربوط به ضعف اراده و تنازع و عصيان است كه منشأ همهٴ اينها حبّ دنياست اين به شيطان اسناد يافت، فرمود: ﴿إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا﴾ بخش پايانياش كه نتيجهٴ اين كار است آن را خداوند به خود اسناد داد، فرمود حالا كه در اثر ضعف اراده نزاع كرديد، معصيت كرديد [و] منشأش هم دنياطلبي بود از آن به بعد خداوند شما را از حملهٴ بر كافران بازداشت؛ شما را به خودتان مشغول كرد، پس آن فَشَل و تنازع و عصيان و دنياطلبي كه كار شيطان است به خدا اسناد پيدا نكرده اين نتيجهٴ آن كار كه حق است به خدا اسناد دارد، فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ﴾ پس اين انصراف ابتدايي كار بد بود و زلّت شيطان بود و به شيطان منصوب است و پايانش كه بازگيري است و جزاي عمل است، خير است و به خدا منصوب است، فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ﴾ خب.
وجود رعب در قلوب کافران
پرسش:...
پاسخ: كلاً «بإذنه» است؛ اما آنجا كه قرينه دارد، نظير ﴿لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ﴾ اينها مجراي غير طبيعي دارد، كمكهاي غيبي كه شده و مانند آن، نظير اينكه ﴿سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾[8] آن وقت شما بر آنها مسلّط شديد، كارهايي كه مقيّد به اين إذن نيست يا محفوف به قرينه نيست، البته جريان عادي ممكن است داشته باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله اينها مؤمنين هستند، اينها ايمانشان را از دست ندادند، آن ضعف اراده [است که] زمينهٴ نزاع را فراهم ميكند و كمكم زمينهٴ عصيان، آن رعب براي كافران است كه ﴿سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ و زمينهٴ نصرت هم از همان جاها شروع شد كه ﴿وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ﴾ قبلش فرمود ما اينها را مرعوب ميكنيم، بعد هم فرمود شما اينها را بإذن الله مستأصل ميكنيد، هر دو براساس جريان غير عادي بود.
سازگاري ايمان با ضعف اراده
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ضعف اراده است البته در مقام عمل هر گناهي كفر است؛ منتها كفر عملي، ولي خدا در اينجا فرمود شما مؤمنيد و خداوند از شما عفو كرد و تفضّل كرد نسبت به شما، گروهي از اينها كه مرتد شدند آنها را در آيهٴ بعد يعني آيهٴ 153 مشخص ميكند، فرمود: ﴿وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾ آنها را مشخص كرد، مرزشان را در همان جريان احد جدا كرد؛ اما فَشَل به معناي ضعف اراده اين با ايمان سازگار است، چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» قبلاً بحثش گذشت، آيهٴ 122 اين بود ديگر ﴿إِذْ هَمَّت طَائِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ دو گروه كه در همين جريان احد خواستند اظهار ضعف كنند نزديك بود بلغزند؛ اما چون در تحت ولايت الله بودند، خدا وليّ اينها بود، اينها هم بر خدا توكّل كردند يا توفيق توكّل به اينها داده شد، سرانجام اينها از آن فَشَل نجات پيدا كردند، فرمود: ﴿إِذْ هَمَّت طَائِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ﴾؛ اما ﴿وَاللّهُ وَلِيُّهُمَا وَ عَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ كه آنجا بحث مبسوطي گذشت؛ پس اصل ضعف اراده چون خود اِيمان، اراده است ـ ايمان به حق ـ ضعف اراده به ضعف ايمان برميگردد، نه اصل ايمان، اينها مؤمن بودند، لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ﴾.
خب، اين پس صرف دو جهت دارد آن جهت شرّش براي شيطان است كه در همين سوره به شيطان اسناد پيدا كرد ﴿إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا﴾[9] و آن جهت جزايي و خيرش براي الله است كه فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ﴾.
پيروزي و شکست جز آزمايش الهي
خب، اين جريانها براي چه است اصلاً، فرمود اين كارها براي آزمون است كه شما در هيچ حادثهاي خوشحال نباشيد و در هيچ حادثهاي نگران نباشيد اگر خوب است، مسرور نباشيد و اگر تلخ است، نااميد نباشيد، ما اين كار را كرديم. در اوايل قصّه، شما مقداري پيروزي ديديد شايد احياناً به حساب خود آورديد. الآن هم مقداري سختي ميبينيد شايد در حقانيت خود شك بكنيد، اين چنين نيست، در صدر قصّه كه پيروزي نصيب شما شد ﴿لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ﴾ اين هم آزمون الهي بود، در ذيل قصّه كه مقداري سرشكستگي، دامنگيرتان شد اين هم يك امتحان الهي است، ببينم چه ميكنيد: ﴿لِيَبْتَلِيكُمْ﴾ كه مبادا در حوادث گوارا مسرور بشويد و در حوادث ناگوار غمگين، چه اينكه اصل اين جريان در سورهٴ مباركهٴ «حديد» به اين صورت بيان شده است كه فرمود: ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِيَبةٍ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ ٭ لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور﴾[10] چون در دنيا هر چه هست بالأخره امتحاني در كنارش هست، جزاي محض نيست جزاي محض در همان دارالجزا است كه بهشت است، ديگر در مقابل جزاي بهشتي انسان مكلّف نيست.
لزوم صبر و شکر مؤمنين در صورت مواجهه با ناهمواريها
گرچه مؤمنين براساس آن ملكهٴ حمد و ثنا، در بهشت هم شاكرند ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[11] ؛ اما مكلّف نيستند ﴿أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ﴾[12] آنها ميگويند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾[13] خدا را شاكرند؛ اما همان شكري كه فرشتهها دارند، نه شكري كه مكلّفند بايد شاكر باشند، چه اينكه جهنميها هم در جهنم جزع و ناله ميكنند و بيصبري دارند؛ اما اين بيصبريشان حرام نيست، بلكه ظهور همان ملكات بيصبري دنياست، نه اينكه مكلّفند صبر كنند، حالا صبر نميكنند. آنجا هم داد و فرياد دارند آنجا هم عصباني ميشوند آنجا هم وقتي تازه ميخواهند چيزي درخواست كنند گروهي آن لجبازيهايشان آنجا هم ظهور ميكند، آنها هرگز نميگويند خدايا! از عذاب ما كم بكن، به خازنان جهنم(عليهم السلام) به آنها ميگويند برويد به خدايتان بگوييد كه قدري از عذاب ما بكاهد يا جانمان را بگيرد ﴿لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾[14] نه «ربّنا» آنجا هم اين لجبازيها ظهور ميكند، به خازن جهنم، به مالك ميگويند ﴿يَامَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾ نه «ربّنا» يعني بگو كه خداي تو، جان ما را بگيرد كه ما راحت بشويم. اين هست؛ اما نه اينكه حالا اينجا معصيتي كرده باشند، بلكه همان ملكات دنياست كه يكي پس از ديگري ظهور ميكند. در اينجا كه فرمود: ﴿لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾ يعني براي اينكه كلّ حوادث دنيا چه گوارا و چه ناگوار، هر دو آزمون است، گرچه كيفر نسبي است يا پاداش نسبي است؛ اما به نوبهٴ خود تكليفي دارد. حالا اگر كسي بد كرد و تنبيه شد،در مقابل اين تنبيه، شاكر و صابر بود خب، راهش برميگردد فيض الهي نصيبش ميشود و اگر در مقابل اين تنبيه تلخ و اين كيفر، ناسپاسي كرد خب كيفر تلختري ميبيند، مثل اينكه اگر كسي كار خيري نصيبش شد خداوند به او پاداش خيري داد، اگر اين پاداش خير را شكر نهاد ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾[15] نصيبش ميشود و اگر كفر نعمت كرد اين نعمت، از دستش بيرون ميرود ﴿لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾[16] اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيكُمْ﴾ بر همين اساس خواهد بود.
حفظ ايمان در مرحله اعتقاد موجب بخشش بعضي از فراريان احد
ولي چون اين گروه، ايمانشان را حفظ كردند فقط عصيانشان در مرحلهٴ عمل بود نه در مرحلهٴ اعتقاد، فرمود: ﴿وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ﴾ چرا، چون ﴿وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ﴾ اين ﴿وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ﴾ مشابهاش در جريان جنگ حنين هم هست؛ آيهٴ 25 سورهٴ «توبه» كه مربوط به جنگ حنين است اين چنين ميفرمايد: ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَة﴾ اين ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَة﴾ نظير صدر همين آيهٴ محل بحث است كه فرمود: ﴿لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ﴾.
خب ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍوَيَوْمَ حُنَيْنٍ﴾ خصوصيت ﴿يَوْمَ حُنَيْنٍ﴾ اين است كه ﴿إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً﴾ شما به حسب ظاهر جمعيت فراواني داشتيد و سازوبرگ نظاميتان خيلي بود؛ اما ﴿فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً﴾ اينجا بايد ﴿وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾ را تطبيق داد، شما خوشحال بوديد و احياناً به حساب خود آورديد، ديديد هيچ كاري از پيش نبرديد ﴿فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً﴾؛ اين كثرت شما كاري را براي شما انجام نداد [و] هيچ مشكلي را از شما برنداشت ﴿وَضَاقَتْ عَلَيْكُمْ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾؛ زمين با همهٴ گسترشي كه داشت براي شما تنگ بود ندانستيد چه بكنيد، فرار كرديد ﴿ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ﴾.
خب، اين ارتداد نبود فقط يك گناه عملي بود فرار از زحف بود و مانند آن. بعد فرمود چون اصل ايمانتان محفوظ بود فقط گناهي مرتكب شديد: ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ كه دشمنان شما بودند ﴿وَذلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ ٭ ثُمَّ يَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِكَ عَلَي مَن يَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[17] كه بر شما توبه كرده، كافران را هم تعذيب كرده، چون جز يك گناه عملي چيز ديگر نبود. ولي آنهايي كه به ارتداد و نفاق مبتلا شدند، در همين بخشهاي سورهٴ «آل عمران» وضع آنها را تشريح ميكند كه فرمود: ﴿يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾[18] .
توصيف فرار مسلمين در جنگ احد در آيات قرآن
خب، نحوهٴ فرار جنگ احد را حالا تشريح ميكند، ميفرمايد كاملاً اين صحنهها را به ياد بياوريد، اين ميشود ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾[19] كه اينها را آوردند در مدينه، در مسجد همهٴ اين آيات را رسول خدا بر اينها قرائت ميكند ﴿وَيُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[20] ميشود ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[21] ميشود و مانند آن، همهٴ اينها را يكي پس از ديگري بر آنها بازگو ميكند، ميفرمايد: ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَي أَحَد﴾ يعني به ياد اين صحنه باشيد كه من آنجا بودم، خواص اصحاب من همراه من بود، شما در زمين فرار كرديد «أصعد في الارض»، «ذهب بعيداً»، «ذهب علي وجه الارض علي الصعيد» طوري كه هيچ ارتباطي با ما نداشتيد ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَي أَحَد﴾؛ هيچ توجهي هم به كسي نكرديد، نه به دوستتان نه به دشمنتان ﴿وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ﴾؛ پيامبر، در آخر اين جمعيت قرار داشت و شما را دعوت ميكرد، ميگفت «إليّ إليّ» و شما هيچ اعتنايي نكرديد.
احتمالات مختلف مفسرين در تفسير ﴿فَأَثَابَكُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾
در اين جريان ﴿فَأَثَابَكُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ حالا اين وجوه فراواني كه ملاحظه فرموديد در كتابهاي تفسير ﴿فَأَثَابَكُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ براساس همين جهت است كه خداوند اين كلمهٴ «اثابه» را چون در اينجا به كار برد، اينها خواستند توجيه كنند كه غمّي بايد باشد كه در آن ثواب ملحوظ باشد، به عنوان ثواب ذكر شده باشد، در حالي كه كلمهٴ ثواب قبلاً هم ملاحظه فرموديد چه دربارهٴ دنيا، چه دربارهٴ آخرت، چه دربارهٴ كافر، چه دربارهٴ بهشت ثواب استعمال ميشود، چون همان «ثُوب» رجوع است پاداش عمل هر كسي كه به او برميگردد ميشود ثواب، «ثاب» يعني «رَجَع» «مثاب» يعني مرجع ﴿مَثَابَةً لِلنَّاسِ﴾[22] يعني «مرجعاً للناس»، ﴿فَأَثَابَكُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ حالا يا غمّ مستمر است يعني غمّي روي غم، شما رنج ديديد، زخمي شديد، كشته هم داديد ﴿غَمَّا بِغَمٍّ﴾ است يا شايعهٴ شهادت رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يك غمّ ديگري بود كه شما را غمگين كرد يا نه شما كه در اثر فرار رسول خدا را مغموم كرديد، خدا هم شما را غمگين كرد، كيفر آن غمي كه شما بر پيامبر وارد كرديد اين بود كه مغموم شديد يا نه رسول خدا مغموم نخواهد شد، براي اينكه آن ﴿لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾[23] نميگذارد رسول خدا غمگين بشود ﴿فَأَثَابَكُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ يعني اينكه شما كه غمگين شديد، دشمنان شما را هم خدا غمگين كرد كه شما ثوابي ببريد يا همان طوري كه دشمنان شما در جريان بدر غمگين شدند خدا هم شما را غمگين كرده است ﴿لِكَيْلاَ تَأْسَوْا﴾ باشد، اين وجوه فراواني كه برايش ذكر شده، ظاهرش اين است كه ﴿فَأَثَابَكُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ يعني غم متصل، دامنگيرتان شد در اثر فرارتان. اين غم روي غم يعني غم مضاعف دامنگيرتان شد، در بحبوحهٴ غم مضاعف، امنيتي نصيبتان شد؛ آن قدر احساس آرامش كرديد كه در همان ميدان ايستاده بوديد خوابتان ميبرد، اين غم مضاعف به قدري به امن تبديل شد كه شما نه تنها احساس امنيت ميكرديد خوابتان برد، چون انسان غمگين يا هراسناك که خوابي ندارد، فرمود: ﴿فَأَثَابَكُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ اين ﴿فَأَثَابَكُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ دنبالهٴ همان ﴿لِيَبْتَلِيكُمْ﴾ است ﴿فَأَثَابَكُمْ غَمَّا بِغَمٍّ لِكَيْلاَ تَحْزَنُوا عَلي مَا فَاتَكُمْ وَلاَ مَا أَصَابَكُمْ﴾ اين مشابه سورهٴ مباركهٴ «حديد» است؛ منتها هر دو دربارهٴ حزن است، چون آنچه از دست انسان رفت يا مصيبتي به انسان وارد شد انسان را غمگين ميكند ﴿وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً يَغْشَي طَائِفَةً مِنكُمْ﴾[24] .
نازل شدن آرامش بعد از وجود غم بسيار
اين بحبوحهٴ جنگ احد كه غم روي غم است از هر نظر يك عده مثله شدند، يك عده كشته شدند بدون مثله شدند، يك عده زخمي شدند، يك عده فرار كردند در بحبوحهٴ غم مستمر خدا امنيت را بر شما نازل كرده، احساس امنيت كرديد.
خب، نه نيرو از بيرون فرستاده است نه دشمنها كم شدند، اين «مقلب القلوب» گاهي در دل، امن و آرامش ايجاد ميكند، مثل دلهاي مؤمنين گاهي در دل هراس و لرزش ايجاد ميكند، مثل دلهاي كافران. دربارهٴ دلهاي كافران فرمود: ﴿سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾[25] آنها ديگر خوابشان نميبرد، دربارهٴ مؤمنين فرمود: ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً﴾ نه تنها احساس آرامش كرديد، بلكه آن قدر احساس آرامش كرديد كه در همان ميدان جبهه اين شمشير از دستتان ميافتاد از بس در كمال راحت خوابتان ميبرد. خب، مشمول عفو الهي شدن تنها آن آثار اخروي را برنميدارد آثار دنيوي را هم برميدارد، آثار اخروي كه كيفر تلخ جهنم است آن برداشته شد مشمول عفو شد؛ اما زمينهٴ نعمتهاي دنيا را هم فراهم ميكند. خب، پس در بحبوحهٴ غم مستمر شما احساس امنيت پيدا كرديد اين ميشود «بإذن الله» ميشود معجزه، براي اينكه گروه شكستخورده به حسب ظاهر، كشته دادهٴ فرار كرده و ترسو احساس آرامش ميكند، آن گروهي كه به حسب ظاهر فاتح شد و شكست داد و كشت و مثله كرد حالا هراسناك است.
پرسش:....
پاسخ: نه؛ امن نيست، خستگي خوابآور است در صورتي كه غم و ترس نباشد. يك كارگر خسته خوابش ميبرد؛ اما همان انسان خسته اگر فرسودهٴ فكري باشد خوابش نميبرد که، چيزي كه جلوي خواب را ميگيرد همان اندوه است و ترس.
تبيين معناي ﴿أَمَنَةً نُعَاسَاً﴾
﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ﴾ يعني اين غمي كه «الف و لامش» «الف و لام» عهد است يعني اين غم مستمر اين غم مضاعف ﴿أَمَنَةً﴾ كه حالا اين ﴿أَمَنَةً﴾ با «امن» همان مثل «تمر» و «تمرة» است يا نه به هر حال «امن» مطلق است؛ اما كلمهٴ ﴿نُعَاسَاً﴾ ذكر خاص بعد از عام است؛ آن امن خوابآور ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً﴾[26] كه اين را در جريان جنگ بدر و مانند آن هم فرمود كه در جريان جنگ بدر هم منّت گذاشت، فرمود ما كاري كرديم كه خوابتان برده و آن ترس و هراس از شما گرفته شده و دشمنانتان خواب نداشتند و شما كاملاً ميخوابيديد. در سورهٴ «انفال» اين است ﴿إِذْ يُغْشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾[27] يعني « غشّاكم الله النعاس»؛ نعاس و خواب را بر شما پوشاند، شما زير پوشش و غشاي نعاس قرار گرفتيد، آن هم ﴿أَمَنَةً مِنْهُ﴾ كه مثلاً براساس خستگي و امثال ذلك نيست، براساس احساس امنيت است ﴿إِذْ يُغْشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ از ناحيهٴ حق تعالي يک خواب با آرامشي كه منشأش امنيت است نصيب شما شده. اما گروه ديگري كه در اثر ارتداد ﴿عَلَي أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾ شدند، اين چنين نيست آنها هم در همان فضاي شما بودند، آنها هم خسته شدند كم و بيش؛ اما خوابشان نميبرد ﴿وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ اينها فقط به فكر خودشان هستند ﴿يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾.
تحقق نصرت الهي در صورت انجام وظائف مسلمين
خب، چه ميگويند ﴿يَقُولُونَ هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَيء﴾؛ آيا كار به دست ماست ما هم سهمي در اين كارها داريم يا نداريم؟ جواب اين است كه ﴿قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلّهِ﴾[28] ؛ ما بندهايم موظّفيم دستور را انجام بدهيم، اگر دستورات را انجام داديم نصر الهي نصيب ما خواهد شد، اينچنين نيست كه ما در كارهايمان قدرت تصميم داشته باشيم، ما در كارهاي شخصيمان ميتوانيم مصمّم باشيم كه راه خوب را طي كنيم يا راه بد را؛ اما اصل ارائهٴ راه و تعيين مسير و بيان پايان هر راه، آن را خدا مشخص كرده است. حالا هر كسي به سوء اختيار خود راه بد را طي ميكند يا به حسن اختيار خود راه خير را طي ميكند، مختار است. پس اين چنين نيست كه كسي مجاز باشد بگويد ﴿هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَيء﴾ چون جوابش اين است كه ﴿قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلّهِ﴾ اين گروه منافق يا مرتد، كساني هستند كه ﴿يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِم مَا لاَ يُبْدُونَ لَكَ﴾[29] در درونشان اين است كه اگر مثلاً ـ معاذ الله ـ اينها به حق بودند، شكست نميخوردند، غافل از اينكه ﴿تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ﴾[30] اين شكستي نبود، اين امتحان الهي است. گفتند ﴿يَقُولُونَ﴾ آن حرفي كه در دل دارند و اظهار نميكنند اين است كه ﴿يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيءٌ﴾ ما حق بوديم، زمام به دست ما بود ﴿مَا قُتِلْنَا هاهُنَا﴾[31] ؛ ما آنجا كشته نميشديم. جواب اين است كه مؤمنين حق هستند انبيا حق بودند وخيليها حقانيتشان در اين است كه در راه خدا شربت شهادت بنوشند، اينچنين نيست كه اگر كسي حق با او بود در هيچ جنگي آسيب نبيند، آن وقت همگان ميشوند مسلمان ﴿يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيءٌ مَا قُتِلْنَا هاهُنَا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلُِيمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾[32] .
«والحمدالله رب العالمين»